تقویت هوش هیجانی پسران
برخلاف هوش علمی و منطقی (IQ) که نزدیک به یک قرن است که صدها هزار نفر به بررسی و تحقیق درباره آن پرداختهاند، هشیاری هیجانی شامل مقولههایی چون استقامت و پایداری در برابر شکست، از دست ندادن روحیه، مبارزه با افسردگی و یاس، همدلی و صمیمیت و امید داشتن است.
هنوز هیچکس بهدرستی نمیداند که هشیاری هیجانی چگونه در تنوع زندگی افراد نقش دارد، اما میتوان گفت که هشیاری هیجانی میتواند بارها قدرتمندتر از هشیاری علمی یا بهره هوشی باشد. در واقع هیجان، پدیدهای است که هر روز در برخورد تن و روان ملاحظه میشود و مسائلی مانند عشق، کینه، نفرت، غم و شادی، خشم و غضب و پرخاشگری را در برمیگیرد. فرآیندهای هیجانی با واکنشهای بدنی اغلب دارای همبستگی هستند و بر یکدیگر تأثیر میگذارند، چنانچه ضربان قلب گاهی بشدت تند میزند و اشک، خود به خود از چشمها فرومیریزد یا رنگ از رخساره فرد میپرد. کوشش در جهت مهار کردن واکنشهای هیجانی عملی ارزشمند، انسانی، اجتماعی و هوشمندانه است که در هوش هیجانی دیده میشود.
نتایج تحقیقات گسترده نشان میدهد که مهارتهای هوش هیجانی، در زندگی تحصیلی، شخصی و اجتماعی کردن کودکان نقش مهمی ایفا میکند. هیجانها قادرند توجه را به هر سمت سوق دهند که این خود بر یادگیری، حافظه و رفتار تأثیر میگذارد. مثلاً توانایی کنترل هیجانها میتواند به کودکان کمک کند در کلاس درس تمرکز حواس داشته باشند و موقعیتهای اضطراب زا را اداره کنند. در واقع کودکانی که مهارتهای بالاتری از لحاظ هوش هیجانی دارند، در مقایسه با کودکانی که از این لحاظ دارای مهارتهای کمتری هستند، تمایل دارند موقعیتهای تحصیلی بالاتری را تجربه کنند.
زندگی خانوادگی نخستین آموزشگاه ما برای آموختن درباره عاطفه است. ما در این فضای خصوصی یاد میگیریم که چه احساسی درباره خودمان داشته باشیم و در ارتباط با دیگران نسبت به احساساتمان چگونه فکر کنیم و چه واکنشهایی را برگزینیم و نیز امیدها و ترسهایمان را چگونه تشخیص دهیم و ابراز کنیم.
این آموزش عاطفی فقط از طریق گفتار و رفتار مستقیم پدر و مادر با فرزندان اتفاق نمیافتد، بلکه رفتار پدر یا مادر در واکنش به احساسات خود با همسر نیز سرمشق فرزندان قرار میگیرد. برخی از این والدین، آموزگاران بااستعداد و درخشانی در زمینه عواطف به شمار میآیند و برخی دیگر نیز از این لحاظ بسیار ضعیف هستند. آموزش در زمینه مهارتهای هیجانی میتواند به توفیق بیشتر شاگردان در امر تحصیل منجر شود. مثلاً یک شاگرد بسیار باهوشی ممکن است در آزمونی دچار اضطراب شده و مردود شود چراکه این دانشآموز مهارتهای پرداختن به حل مشکل را نیاموخته است. کودکان دارای هوش هیجانی بیشتر علاقهمندند در مدرسه به شیوهای که از نظر اجتماعی مناسبتر و غیر پرخاشگرانه است، رفتار کنند.
آموزش سواد هیجانی
علاوه بر این بنابر تحقیقات انجام شده، وجود نقصان در مهارتهای هوش هیجانی با استعمال دخانیات، افسردگی و خشونت کودکان بیارتباط نبوده است. برای نمونه شواهد نشان میدهند برای پسرها تابع امیال آنی بودن در خردسالی، احتمال بزهکاری و خشونت را در سنین بالاتر افزایش میدهد و برای همه کودکان، ناتوانی در مهار اضطراب و افسردگی، احتمال استفاده از مواد مخدر را در مراحل بعدی زندگی بیشتر میکند.
والدین باید خود بیاموزند که چگونه احساساتشان را نشان دهند و آن را ابراز کنند تا دیگران قادر به درک آن باشند و اینکه چگونه اشتباهات خود را به عهده بگیرند و بابت آنها عذرخواهی کنند. همچنین ناتوانی کودکان در تشخیص حالتهای هیجانی چهره دیگران میتواند مستقیماً با دشمنی و پرخاشگری آنان مربوط باشد. چون کودکان پرخاشگر نسبت به کودکان غیرپرخاشگر دشمنی بیشتری در دیگران مشاهده میکنند. برعکس، کودکانی که در تشخیص هیجانها مهارت بیشتری دارند، دارای ارتباطات اجتماعی مثبتتری هستند.
در واقع آموختن سواد هیجانی به کودکان، تأثیر مثبتی بر جنبههای زندگی دانشآموزان در مدرسه میگذارد، زیرا دانشآموزانی که از نظر هیجانی قادرند روابط اجتماعی مطلوبی را در مدرسه ایجاد کنند، در محیط مدرسه احساس راحتی بیشتری دارند، حمایت معلمان و همکلاسیهای خود را بیشتر جلب میکنند و دلبستگی سالمتری نسبت به مدرسه در آنان شکل میگیرد.
نقش والدین
ما به عنوان والد میتوانیم پسرانمان را برای ارتقای هوش هیجانی و زندگی عاطفیشان تشویق و حمایت کنیم. برای نمونه میتوانیم با یک سیستم حمایتی قوی باعث شویم آنها ارتباطات بین فردی خود را تقویت کنند.
والدین به این ترتیب میتوانند به پسران خود کمک کنند تا بدون خشونت و عصبانیت با اطرافیان خود رفتار کنند. بدون از یاد بردن خود، مهربان باشند و بدون از دست دادن حق خود، سخاوتمند باشند. والدین لازم است به پسرانشان کمک کنند تا انتظارات جامعه را از یک پسر جوان بهخوبی بشناسند. این انتظارات که اغلب از سوی والدین به پسران القا میشود و والدین آن را از راههای موفقیت پسرشان میدانند، گاه بر شانههای پسران بشدت سنگینی میکند. پس والدین بهتر است ابتدا انتظارات پسرشان را از زندگی بپرسند و بعد از آن از انتظارات و خواستههای خود سخن بگویند. ما به عنوان پدر و مادر میتوانیم پسرانمان را در کشف ابعاد هیجانی وجودشان و آنچه آنها را هیجانزده میکند، حمایت و تشویق کنیم.
به نظر میرسد والدین باید خود بیاموزند که چگونه احساساتشان را نشان دهند و آن را ابراز کنند تا دیگران قادر به درک آن باشند و اینکه چگونه اشتباهات خود را به عهده بگیرند و بابت آنها عذرخواهی کنند و هوش هیجانی را رشد دهند تا بتوانند هرچه بهتر با نیازهای عاطفی پسران هماهنگ شوند. امروزه در برخی خانوادهها شاید به جرئت بتوان گفت پسر خانواده هیچگاه از پدر خود جمله دوستت دارم را نشنیده است.
پسران هم دلنازکاند
برای بسیاری از پدران کلمات دوست داشتن (نسبت به پسران) بهراحتی ادا نمیشود، غافل از این که با انجام این کار خود را از فرزندشان دور میسازند. معمولاً والدین این کار را ناآگاهانه انجام میدهند، اما لازم است به دنبال روشهایی باشند تا خود را به پسران نزدیکتر سازند. برای نمونه ما میتوانیم با انجام دادن برخی کارها آن هم به طور غیرمستقیم با پسرانمان در ارتباط باشیم، با آنان بازی کنیم، طرف مشورت قرار دهیم یا با انجام برخی فعالیتها تشویقشان کنیم و با پایبندی نسبت به زمانی که به آنان اختصاص میدهیم نشان دهیم که بیش از هر چیزی برای ما اهمیت دارند و به همین دلیل است که تمایل داریم در این زمان با آنها باشیم و این لحظات را با آنها تقسیم کنیم.
پسران نیز به اندازه دختران نیاز دارند تا به آنها گفته شود دوستشان دارند و ابراز نکردن آن صرفاً به این علت نیست که والدین به پسر خود علاقهای ندارند. درواقع فرهنگ مؤثر به طرز رفتار با پسران، والدین را به جایی میرساند که قادر نیستند نسبت به فرزند پسر خود ابراز علاقه نمایند.
منبع: جام جم
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید