اساس کار آموزههای دینی را در همان دوازده یا سیزده سال اول عمر فرزند (یعنی: دوران کودکی و نوجوانی او) باید نهاد و همان سنین وقت مناسب پرورش حس دینی، خداشناسی و مؤمن بار آوردن اوست. مهمترین اثر را مادر، میگذارد و اوست که در همان هفت سال اول، مایههای توجه فرزند را به مبدأ، میتواند با زبان کودکی و نمایشهای مادرانه - که برای کودک قابل فهم است - در وجود او بگذارد.
در کلاس اول و دوم دبستان (سن 7 تا 9 سالگی) معلم باید شفاهاً با پرسشهای مختلف و گوناگون، او را به اصل «ایجاد و ایجادکننده و هدف از پیدایش و حسن نهایت آن» معطوف بدارد؛ مثلاً از او بپرسد: نیمکت را، کی ساخته؟ چرا ساخته؟ چه علمی و چه قدرتی لازمهٔ کارش بوده؟ نیمکت را چگونه سالم و مفید توان داشت؟ رنگ آن، تمیزی آن، بلند و کوتاهی آن بر شاگردی که روی آن مینشیند چه اثر دارد؟ سردی و گرمی محیط، رطوبت و خشکی محیط، بر آن نیمکت چه تأثیری میگذارد؟
در مرحلهٔ دوم، یک گیاه را مثال بزند و بعد آسمان و خورشید و بالاخره حیوان و انسان را.
بعد قصههای قرآن را، قصههای آفرینش را، داستان آدم و حوا و نوح و ابراهیم و سایر انبیا را، از جهت آن که چگونه باید از این هستی، بهره گرفت؟ چه هدفی شایسته، برای آن باید در نظر داشت؟ و چه پایانی، مناسب آن است؟ این پرسشها و جستوجوها در طی دو سال طرح گردد و عملی شود.
ضمن گذشت سال دوم، معلم باید گاهی قرآن را به کلاس ببرد و آنگاه که از وقایعی صحبت میکند که در قرآن، از آن، گفتوگو شده است، یکی دو آیهٔ مناسب را، از کتاب الاهی، مطرح نماید و معنی آن را بگوید؛ تا شاگرد به مطالب قرآن و نحوهٔ بیان آن آشنا شود.
حکمت قصهها را با زبان کودکانه، ضمن حکایت و در لابهلای واقعه، بگوید (1) و متوجه باشد که هرگز نصیحتی یا حکمتی را جداگانه و یا در پایان واقعه و منفک از آن، بیان ننماید، که این کار:
اولاً - به شاگرد، فرصت میدهد که آن قسمت را چون سنگینتر است گوش نکند و یا زود فراموش نماید.
ثانیاً - برداشت فکری از یک واقعه وقتی جدا بود، میتواند جدا از آن، مورد توجه شاگرد قرار گیرد و رابطهاش با واقعه، غالباً از یاد میرود و در وقایع مشابه آن، تداعی، نمیگردد و بنابراین، برای ذهن، «هدفنما» نخواهد بود و در عمل و زندگی شاگرد، اثر نخواهد کرد.
ضمن بیان داستان انبیا لازم است که معلم، اثر «طاعت درست» را در زندگی کسی که از قاعدهٔ صحیح و فرمان صالح، اطاعت میکند توضیح دهد و بگوید که: اصل آزادی، آن است که «فکر و میل و اراده و عمل شخص» او را از بند «هواها و شهوات و انحرافات و عقدهها و تأثیرات غلط محیط و وسوسهها و تلقینات نادرست و عواطف گمراه و نظیر اینها» برهاند و «عقل و فطرت سالم و قانون درست و روش عدل» را در درون آدمی و بر اعمال و حالات او، حکومت دهد. هرگز «بیبندوباری» آزادی نیست ولی با تحقیق و فهم، دستوری صالح را بر خود حاکم کردن و همهٔ اعتدالها را به خاطر آن به دست آوردن، اصل آزادی است و برابر عقل و حکمت است.
وقتی فرزند، تحقیقاً میفهمد که پدر و مادر او دانای به کار و راهنمای شایسته، هستند و معلم او نیز عاقل و صالح است و همانند بهترین همسال و عاقلترین فرد هم سن او برای او، راهبر زندگی و مصلحتهای آن میباشد، خواهناخواه اگر تابع شود، تابعیت «تحقیق خود» را کرده است و تابعیتی عاقلانه و آزادانه است و خود آن را بر خود، گزیده است و بدین جهت برای او عقده یا «حال ذلتپذیری» ایجاد نمیکند.
البته این تابعیت با چنان شرطی بود، که سرپرستان فرزند، بنا به تشخیص و فهم صحیح فرزند، لایق، محسوب شده باشند و دیگر آنکه «تربیت و تعلیمی مناسب سن و حال فرزند» به وی، ارائه کنند (نه آن که «مدل یک آدمبزرگ را بر فرزند، تحمیل نمایند؛ چنان که در این مورد، پیش از این، گفتوگو کردهایم).
اگر این شناخت و اعتماد، برای فرزند، حاصل نشده باشد، تابعیت، اثر ناپسند خواهد داشت؛ بدین معنی که اگر برای سرپرستان (پدر - مادر - معلم) باعث راحتی است ولی یک عمر، برای کودک، موجب ناراحتی، خواهد بود؛ بیشبهه روا نیست. (2)
معلم باید محبت خالق را نسبت به مخلوق، در دل کودک تزریق نماید و برای اجرای این نظر، از هر قصهای میتواند استفاده کند و به زبان داستان، یا به زبان دعا، این نکته را به شاگرد تفهیم و تلقین نماید.
معلم از تمام وسایل سمعی و بصری جهت روشن کردن و جالب توجه ساختن مطالب درس دینی میتواند بهرهگیری نماید.
از اواخر مدت کلاس اول، شاگرد را به نقاشی وادارد؛ تا تدریجاً تصویر طبیعت و موجودات آن را بتواند در ذهن و بر صفحهٔ کاغذ، ترسیم نماید. معلم سعی کند از هر کدام اینها، بهانهای برای طرح مطالب دینی به دست آورد؛ مثلاً: در تصویر کوه، «کوه حرا و مناجات و حال پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم» را و در تصویر کشتی، «کشتی نوح و نجات اهل حق» را مطرح سازد.
سرودهای مختصر دینی دربارهٔ خداشناسی و راهبردشناسی و راز و نیاز با پروردگار، خواستن حاجات و نظیر اینها، میتواند هم، دل نرم فرزند را نقش درست و میل نیکو دهد و همفکری لطیف وی را، در مسیر حق اندازد. (3)
اما باز هم تذکر میدهیم که: نظرات دینی را در لابهلای این طرحها، باید به میان آورد؛ بدان گونه که هرگز قابل تفکیک از آنها نباشد و در نظر فرزند، جداگانه و مستقل جلوه نکند.
در کلاس سوم و چهارم (یعنی در سنی لااقل 9 ساله تا 10 و 11 ساله) که ضمن دو سال قبل، حس دینی فرزند، پرورده شده است، در این دو کلاس تازه، اصول مذهب و اخلاق را با زبان قابل فهم کودک، در ضمن قرائت متون فارسی، با به کاربردن وسایل سمعی و بصری و یا ساخت کارهای دستی، طرح نماید.
(البته بیان اصول مذکور، با دلیل باشد؛ نه دلیلی خیالی و کودکانه؛ بلکه دلیلی محسوس ولی درست و به جا.)
معلم آیاتی از قرآن را که حاکی از چنین اصولی هستند، میتواند استفاده نماید؛ دو سه سطر از آیات گفته شود) و سپس از شاگردان سؤالاتی نماید و بحثی به وجود آورد که همهٔ شاگردان در آن گفتوگو شرکت کنند.
وقایع روزمره و حکایاتی که با زندگی فرزند، موافقت داشته باشند و قصص قرآنی که مطابق مدلول آیات طرح شده، صحنههایی ارائه کنند، همه مناسب بحث هستند و به ویژه آن که شاگرد، بدین طریق مصداق موضوعات دینی را در حوادث زندگی میتواند پیدا کند و به شناخت آن موارد آشنا میشود؛ بنابراین، به سهولت خواهد توانست که در موقع برخورد با آنها، تدبیر شایسته کند؛ حل مشکل نماید و موجبات سعادت خود را فراهم سازد.
دو نوع کتاب، همیشه، قابل بهرهگیری معلم است:
یکی - قصص قرآن و دیگر - شرح احوال و نکات مهم زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امامان علیهمالسلام و در این کتابها نیز، باز اگر دقت شود که زندگی کودکی و نوجوانی را در آن قصص و احوال برگزینند و برای کودک و نوجوان مورد تعلیم، ملاک کار آموزش قرار دهند، خیلی بهتر است.
از داستانهایی که به طور نمونه میتوان ذکر کرد: حکایاتی هستند از زندگی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم (در مورد تواضع او - دربارهٔ مهربانی او کارکردن او) یا کمک به مستمندان و نوازش یتیمان به وسیلهٔ حضرت علی علیهالسلام و نظیر اینها.
در این دو کلاس (سوم و چهارم) هم از وسایل سمعی و بصری، فراوان میتوان استفاده نمود؛ مثلاً وقتی از نبوت صحبت میشود، خوب است نقشهٔ عربستان، جای مکه، مدینه، فاصلهٔ آنها از یکدیگر و مسافت آن شهر تا جایی که شاگرد در آن زندگی میکند، همه را روی نقشه نشان دهند و تکلیف کنند: شاگردان هم به هرگونه که میتوانند نقشهای ساده، نظیر آن بکشند و خط سیر خود را تا مکه و مدینه، روی نقشه مشخص سازند.
آن وقت که از حکایات امیر علیهالسلام سخن میرود، جای کوفه، در نقشه ارائه شود، بعد، موضوع حکایت مطرح گردد و سؤالات و اشکالاتی که برای ذهنها روی میدهد، جواب گفته شوند و باز تکلیف کنند که: گزارش این حکایت و آن مباحث را به قدر فهم خود، در خارج از کلاس بنویسند و در جلسهٔ دیگر بیاورند.
اگر هوا مناسب باشد، خوب است در میان حیاط، با هم وضو بگیرند و با هم نماز کنند؛ یا مدرسه، نمازخانهای داشته باشد که در آنجا عبادتی دستهجمعی صورت یابد و در همان جا معنای جملههای نماز آن قدر گفته و تکرار شود که ملکهٔ ذهنها گردد و پس از نماز، همگی حال دعا گیرند و دستها بالا، چشمها بسته، از خدا با صفا و اخلاص، طلب حاجت کنند، دعاهای ساده و درخواستهای مناسب زندگی نوجوان به وسیلهٔ یک نفر، با صدای خوش، خوانده و تکرار شود. سپاسگزاری از نعمتها به صورت تفصیلی و محسوس برای فرزندان القا گردد و همه آن را ذکر کنند؛ چندان که در جان بنشیند. اولیای اطفال هم، در خانه باید دنبالهٔ این کار را بگیرند و مواظبت بر نمازگزاری فرزند بنمایند؛ تا بدان خوی یابد و این روش را تا مرز بلوغ باید ادامه داد.
در سال پنجم و ششم تحصیلی (11 تا 14 سالگی) که در واقع چهار سال، شاگرد، تعلیم دینی یافته و قلبش متوجه پرورگار شده و بزرگان دین، یعنی: رسول و امام را در صفات و اعمال و نظرات آنان، میشناسد و نسبت بدیشان ابراز علاقه میکند و کشش روحی دارد و بعضی از سورههای کوچک قرآن و آیاتی دیگر را بامعنا میداند و کمابیش به واجبات عبادتی نیز عملاً پرداخته است.
حال باید اصول و فروع دین را مجملا بداند و بنابراین باید از قوهٔ استدلال و قضاوت طفل، برای طرح عقاید دینی استفاده نمود؛ تا بدین وسیله او همان مایههای عقیدتی را در خود و زندگی خویش، پیدا کند و نیروی ایمان وی مناسب درک و فهمش فزونی و استحکام گیرد؛ مثلاً: در روز تولد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از نبوت و دلایل آن، لزوم رسالت و اثر آن، بحث شود.
در رمضان، از روزه و اثر و بهرهٔ روزه گفتوگو کنند ولی باید آنگاه مطلب طرح شود که از طرف شاگرد، سؤالی یا خواستی به میان آید و در موقع بحث هم، باز به سخن، جنبهٔ موعظه و بیان حکمت محض نباید داد. بلکه باید ابتدا احساسات شاگرد را برانگیزیم؛ قلب او را مایل سازیم و آنگاه که او را به حال توجه و پرسش انداختیم، مطلب را بگوییم؛ تا نیکو جایگیر شود و اثر کند. (4)
باز هم به کمک قصههای قرآن و شرح احوال و حکایاتی (دربارهٔ مکارم اخلاق و فضایل انسانی و حسن اعتقاد) و نیز با خواندن سرودهای مذهبی و اشعار و نیایش و ضمن استفاده از وسایل سمعی و بصری) برای روشن کردن و جالب ساختن درس و به کار انداختن قوای فعالهٔ شاگرد) و به وسیلهٔ رسم و نقاشی و ساختن اشیایی که در داستان از آن گفتوگو شده است. با بردن شاگردان به اماکن مقدسهٔ نزدیک مدرسه (مسجد - آرامگاه - مزار علمای بزرگ)، نیز زمینههای طرح مطالب اعتقادی فراهم گردد.
در این دو کلاس (پنجم و ششم تحصیلی) چون شاگرد، قادر به فهم قطعات ادبی شده است، باید اشعار و حکایات مدد کننده به پرورش حس دینی و عقاید مذهبی را قرائت نمود.
خوب است که بعضی از آن حکایات را در هفتهٔ بعد، به صورت نمایش درآورند و در کلاس، ظرف چند دقیقه، اجرا کنند؛ یا به صورت پردهٔ نقاشی ارائه نمایند. (5)
بیان «معاد» در این کلاس مهم است و ایمان راسخ به روز جزا، در اخلاق و کردار فرزند، تأثیری مستقیم دارد و مانع از آلوده شدن و بد کردن و مشوق پاکی و عمل خیر میباشد.
معلم با ذکر مشهودات خود و شاگردان و مثالهای مناسب دیگر میفهماند که هر کار عکسالعملی مسلم دارد؛ بدین معنی که بدی را رنج در پی است و نیکی را مهر و محبت و صفا به دنبال.
وقتی فرزند، در نظر خود مجسم میکند دو شاگرد را - یکی خوشخلق و راستگو و مؤدب و دیگری تندخو و دروغگو و گدا طبع و مردمآزار - اولی را همه دوست دارند و خود او هم از بودنش در کلاس و میان دیگران خوشحال است و خویش را خوشبخت میداند و از دومی همه بیزارند و خود او هم، راضی نیست و مدرسه برای او جهنمی محسوب میشود.
عین حال تجسم را، فرزند، میتواند در مورد قیامت و تجسم اعمال و احساس بهشتی یا دوزخی بودن خود، داشته باشد. (6)
آری، بدین صورت، احساس معاد و فهم آن، در همین زندگی میسر خواهد بود و باید در نمونههای مختلف دیگر هم آن را مطرح کرد.
در تمام این مراتب تعلیم و ارائهٔ نمونه، باید پدر و مادر با معلم مدرسه همکاری داشته باشند و بلکه یک برنامه را قسمتی در مدرسه و قسمت دیگر در منزل به اجرا گذارند.
با این رفتار، هم اختلاف و تفاوت نظر، بین خانه و مدرسه، اصلاً در کار نخواهد بود و خطرات روانی و فکری برای فرزند، بار نخواهد آورد و هم، فرزند، همه جا را یک فضا و یک محیط، با تفاوت مصداقها، خواهد شناخت و تربیتش مایهدارتر خواهد شد.
باید سعی شود که از میل طبیعی کودک به «درک حقایق و کنجکاوی امور» کاسته نگردد و طبع و فطرت او که راست و مستعد تعالی است، منحرف و منحط نشود؛ زیرا همین «راستی طبیعی» به فرزند، «شرافت و عدالت» میبخشد. (7)
پس، تنها بدی را که نیاموزیم، خود اصل تربیت است و اساس پرورش تمایلات عالی کودک محسوب است. (8)
برای تربیت و تلطیف حس دینی در شاگرد دبستان، فقط از طرح اختلاف اعتقادی ادیان و تفاوت تشریفات آنها، باید پرهیز کرد و همین احتراز (که حذف بدآموزی و ترک ایجاد شبهه و تردید است) برای پرورش «تمایل عالی فرزند به مبدأ هستی و مبدأ خیر» کافی است. (9)
اما برای تربیت حس زیبایی دوستی کودک، قبلاً باید دانست که: این حس دو فایده دارد:
1 - فایدهٔ فردی که لذت معنوی میدهد و همان لذت، به هنگام برخورد با ناملایمات شدید زندگی، آدمی را به داد میرسد و او را با ملاحظهٔ زیباییهای طبیعت و لطافت حال موجودات طبیعی، فارغ از اندوه میسازد و نشاط میبخشد.
2 - فایدهٔ اجتماعی زیبایی دوستی، آدمی را از خودپسندی و سودجویی کنار میکشد و او را برای درک افکار عالی و انجام کارهای بزرگ (که خودپسندی، قبلاً مانع تحقق آنها میشد) آماده میدارد.
زیبایی، به واسطهٔ همین دو فایده که دارد و به ویژه آن که انسان را از خودخواهی (که منبع شرور است) به دور میسازد؛ خود قسمتی از خیر است و کار عاطفهٔ اخلاقی را انجام میدهد و این مسئله، رابطه و مناسبت دقیق «اخلاق و جمال» را به نظر میرساند. (10)
حال گوییم که برای تربیت حس زیبایی دوستی، باید:
الف - طفل را به نظم و ترتیب عادت بدهند (در ترتیب بازیچهها، نظم لوازم تحصیلی، نظم لباس او و بالاخره در نظم راه رفتن، حرف زدن و با ادب و به موقع و صریح جواب دادن و در ادای کلمات و حرکات، دقت داشتن). (11)
ب - قطعاتی قرائتی که متن فارسی درس کودک است، زیبا و جالب برگزیده شوند و با خط زیبا و تصاویر نیکو بیارایند.
ج - از رفتار و گفتار و حال و حرکت زشت، در برابر او، خودداری نمایند، تا عاطفهٔ زیبایی دوستی وی از بین نرود و منحرف نگردد و اگر این رفتار بد، از کارفرما یا استاد کار، یا معلم باشد، ذوق صنعتی و علمی او هم زایل میشود. (12)
پینوشت:
(1) رنا، 519
(2) استفاده از گفتوگوی یک استاد پرورشی کودک (تابعیت از فرمان خدا و رسول و امام نیز، چون مقدمهاش «تحقیق و اجتهاد در شایستگی فرمانهایشان» بوده، پژوهش صورت گرفته است؛ لذا چنان تابعیتی، عین عقل و صلاح خود آدمی است و آن طاعت، به هیچوجه منافی آزادی و اختیار نیست و ما به همین طریق در علوم مدرسهای، از محققان علمی، بهره میگیریم؛ یعنی به اتکای علم و شایستگی و بیغرضیشان در تحقیقات و نظرات، آنچه را که اثبات کردهاند، بدون تردید، ملاک قرار میدهیم و بر آن پایه، خود بررسیهای بعدی، را عملی میسازیم و این روش را «روش علمی و درست» هم اطلاق میکنیم. - م).
(3) رنا، 519.
(4) رنا، 523.
(5) رنا، 525.
(6) رنا، 526.
(7) روپ، 237.
(8) چنین استنباط میشود که: خداوند هم برای گذران زندگی ظاهری آدمی با برقراری غرایز، علمی نهادی عنایت فرموده و هم برای تعالی روح و رشد باطنی با پایهگذاری تمایلات فطری و طبیعی، به سوی «حق و خیر و جمال و مبدأ هستی» فهم درونی (مساوی عقل) را مسلم داشته است.
(9) چنین استنباط میشود که: خداوند هم برای گذران زندگی ظاهری آدمی با برقراری غرایز، علمی نهادی عنایت فرموده و هم برای تعالی روح و رشد باطنی با پایهگذاری تمایلات فطری و طبیعی، به سوی «حق و خیر و جمال و مبدأ هستی» فهم درونی (مساوی عقل) را مسلم داشته است.
(10) برای تحقیق در ارتباط «جمال و اخلاق» رجوع شود:
اولاً - به مقالهٔ آقای محمدتقی دانشپژوه - در مجلهٔ فلسفه - ش 4 - تحت عنوان «پیوند زیباشناسی با منطق و اخلاق»
ثانیاً - تحقیقی در علت اشتراک لفظی کلماتی که از یک جهت بر یک صفت صوری و ظاهری و از طرفی بر یک صفت درونی حکایت میکنند، از قبیل کلمهٔ «خوب» و «زشت» در این استعمالها:
آنچه خوبان (یعنی: زیبارویان) همه دارند تو تنها داری
زن خوب فرمان بر پرسا
کند مرد درویش را پادشاه
یعنی: خوش سیرت)
این کار خوب است و آن کار زشت
زیر چهرهٔ زشت، دلی خوب و مهربان میتپید.
ثالثاً - به همهٔ روایات مذهبی و امثال سایر و تعبیرات عامیانه که «حسن ظاهر و خوش صورتی» را بر «حسن باطن و صفای درون» دلیل دانند و یا به گونهای، آن دو را حاصل یکدیگر شناسند و یا لااقل، مربوط به هم، معرفی کنند، بیاساس نبوده است؛ به ویژه که از یک مقام غیبی و فوق علمی، صادر شدهباشند.
(11) به قدری در داخل زندگی کودک، مسایلی که با نظم و ترتیب و آراستگی و تمیزی سر و کار دارد، اثر «ادب و دقت و وقتشناسی و به جا کار کردن و آمادگی و تعالی نظر» در فرزند مینهد که تفکیک این دو موضوع «اخلاق و جمال» دشوار مینماید و اتفاقاً همین ربط مستقیم و اصولی، کار تربیت را سهلتر میسازد و ناگفته نماند که برای چنین پرورشی واسطه و اسباب کار و نوع آن هر چه باشد، کوچک یا بزرگ، اثر دقیق و مهم خود را در روح و ضمیر کودک میگذارد؛ اعم از آن که به نظر، امری پیش پا افتاده باشد، مثل «دستمال جیب و سفره» یا برتر از آن.
شکل دستمال، رنگ آن، نظم لبههای دستمال، تمیزی آن، تا کردن آن، وضع در جیب نهادن دو تا بودن دستمال، یکی برای خشک کردن صورت و دیگری برای آب بینی و این که در کدام جیب بگذارد، جدا از یکدیگر و...
همچنین دربارهٔ سفرهٔ غذا، قطع آن، رنگ آن، نقش روی آن وضع پهن کردن آن، شکل چیدن غذا بر روی آن، طرز نشستن افراد بر گرد آن، آرایش سفره، ذکر آغاز غذا، سپاسهای ضمن غذا خوردن، دقت به غذا و بو و رنگ و طعم آن و توصیف کردن و لذتها را موجب شدن...
همه و همه آموزندهٔ جمال و ادب و نشاط و خیر و محبت و بلکه تلقین کنندهٔ اعتقاد و صفای اندیشه و نظر هستند.
(12) روپ، 238.
منبع: گامی در مسیر تربیت اسلامی از کودکی تا بلوغ / دکتر رجبعلی مظلومی
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید