زندگي آدمي در جهان آميخته با تنگناها و گرفتاريهايي است كه گاه روح و روان او را اسير اندوههاي جانكاه ميكند و تحمل زندگي را بر او دشوار ميسازد. در چنين اوضاعي، يكي از راههاي مؤثر براي رفع ملال، گفتوگو با يك دوست صميمي و درد دل با اوست، كه همچون مرهمي موجب تسكين آزردگيهاي ضمير ميشود. هر انساني به همدم و گوش شنوا نياز دارد تا بتواند روحش را با وجود او آرامش بخشد و در مواقعي به وسيله گفتگو با او احساس تنهايي را رها کند . انسان هايي که به وجود خدا اعتقاد ندارند نوعي احساس پوچي را در خود مي يابند و در ناخوداگاه خود به دنبال يک همراه مي گردند .
و حال اينکه هيچ موجودي نمي تواند ظرفيت لازم و کافي را براي همرازي و همراهي داشته باشد . نياز به دعا و مناجات با معبود نيز از همين واقعيت برميخيزد كه انسان در زندگي با دردها و رنجهايي روبهرو ميشود كه نه خود و نه ديگران را قادر به رفع آنها نميبيند. همين آگاهي به ضعف و نقص خود و ديگران و احساس تنهايي است كه او را به سوي نيايش با خداوند ميراند، تا با توسل به قدرت بيانتهاي خداوند، كاستيهاي خويش را جبران كند و همچون قطرهاي به اقيانوس بيكران هستي بپيوندد و به آرامش و قرار دست يابد.
علي (ع) در نامهاي به فرزند خويش، امام حسن (ع)، ميفرمايد: «بدان، آن كسي (خدايي) كه گنجينههاي آسمان و زمين در دست اوست به تو اجازه داده است كه او را بخواني و تضمين كرده كه دعاي تو را پاسخ دهد... و ميان تو و خودش كسي را قرار نداده و تو را به سوي ديگراني روانه نكرده كه واسطه بين تو و او باشند.» تفاوت خداي اديان و خداي فيلسوفان از همين نقطه آغاز ميشود.
ما در دعا بايد خواستههاي واقعي خود را با خدا در ميان نهيم نه اين که خواسته هاي ديگران را تکرار کنيم.
خدايي كه خالق همه موجودات جهان است، از ميان همه مخلوقات توجه خاصي به انسان دارد و بسيار به او ميپردازد. به او مهر ميورزد و بر او خشم ميگيرد، دعاي او را ميشنود، توبهاش را ميپذيرد و او را به حال خود وانميگذارد. ارتباط زباني و گفتوگوي انسان و خدا يكي از بديعترين جلوههاي هستي انسان است. خداوند خطاب به پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «و چون بندگانم درباره من از تو پرسش كنند (بگو) من نزديكم و چون بخوانندم دعاي دعاكننده را اجابت ميكنم...» (سوره بقره، آيه 186).
اگر اين بيان مشفقانه خداوند نبود، شايد كمتر كسي درک مي کرد که مي توان با خدا همسخن شد و نيز کمتر کسي جرئت مي کرد که بدين کار مبادرت ورزد. و همين وعده الهي مي تواند تکيه گاه و آرام بخش خوبي براي افراد باشد تا با اعتماد به آن روح خود را سبک کنند و در همه حال احساس تنهايي و بي پناهي نداشته باشند . باور به داشتن پشتيبان و ان هم پشتوانه اي با قدرت بي انتها آدم ها را بر آن مي دارد تا با آرامش دروني بيشتر تلاش کنند و بتوانند از نوعي غرور دروني به خاطر يک حامي و دوست برخوردار گردند . در اين حال ديگر ميزان يأس و نااميدي کم شده و انگيزه و اميد افزايش مي يابد .
علاوه بر اين لحظات دعا به دليل قرار گرفتن شخص در مسير انرژي هاي مثبت و جذب کننده حالاتي از شادي و اميد را براي فرد به وجود مي آورد. اين موضوع براي همه ما ملموس و به ياد ماندني است و تجربه آن براي هر کس امکان پذير.
پژوهش هاي روان شناختي از آرامش روان و قلب کساني مي گويد که باورهاي مذهبي داشته و به يک سرچشمه و منشأ ازلي اتصال روحي دارند . اعتماد به نفس در افراد ديندار و معتقد بالاتر بوده ورنگ واقعي تري به خود مي گيرد .
دعا كردن يعني خواستن و طلب كردن چيزي كه واقعاً خود را نيازمند آن مييابيم، نه تكرار خواستههاي ديگران. به تعبير ديگر ما در دعا بايد خواستههاي واقعي خود را با خدا در ميان نهيم نه اين که خواسته هاي ديگران را تکرار کنيم. خدا كه مقام تشريفاتي نيست كه در گفتوگو با او چيزي بر زبان آوريم كه در دل نداريم. خداوند از نهانيهاي ضمير همه ما آگاه است و در هنگام دعا کردن ما بيش از آنكه به الفاظ و كلام ما بنگرد، به حال دروني ما نظر ميكند. بنابراين، با آنكه دعا كردن به زبان توصيه شده است، بايد دانست كه دعا كردن اساساً كار دل است و نه زبان.
سپيده دانايي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید