بسیاری از ما از تعریف و تمجید دیگران نسبت به خودمان خوشحال میشویم و به اصطلاح قند در دلمان آب میشود، و گاه ممکن است این شیرینی چنان در دل ما مزه کند که هر کاری انجام دهیم تا تعریف و تمجید دیگران را برانگیزیم و هدفی پررنگتر از این برای خود متصور نیستیم غافل از آنکه این علاقه چقدر ممکن است خطرناک و بنیان کن باشد.
البته این علاقه تا حدی طبیعی است زیرا ریشه در حب ذات دارد و هر کسی از تعریف دیگران در باطن خوشحال میشود. چیزی که اهمیت دارد این است که انسان طالب حب مدح نباشد و اینطور نباشد که اگر او را ستایش نکنند، ناراحت شود و از مردم توقع داشته باشد که از او تعریف کنند.
اما باید دانست که این میل گاه میشود یکی از حربههای شیطان برای فریب انسانها و این میل ریشه در در وجود بشر که باید او را به سمت کمالات معنوی سوق دهد که مبادا آلوده گناهان شود، میشود بیماری خطرناکی که روحش را به نابودی میکشاند.
اما چه باید کرد که ندانسته خود را به مهلکه نیندازیم؟ راه حل توحیدی و اسلامی حب مدح هم این است که به طور کلی بدانیم ما مظهر و مخلوق خداوند هستیم و هر چه از کمالات در ما ظهور میکند، در حقیقت صفت و کمال او است که در ما ظاهر شده است. اگر همه چیز را از خداوند بدانیم و چیزی را به خود نسبت ندهیم آنگاه مدح دیگران را نیز ستایش خداوند می دانیم و برای خویش جایگاهی قائل نیستیم که از مدح دیگران خوشحال شویم.
توضیح درباره رذیله حب مدح
هر که طالب آن باشد که مدح او کنند و خوش آمد او گویند، و متنفر باشد ازاینکه: بدگویی او کنند. و این صفت، نتیجه حب جاه است و از مهلکات بزرگ است، زیرا هر کس که دوست دارد مدح او کنند و میترسد از مذمت، پیوسته طالب رضای مردم است و گفتار و کردار خود را بر وفق خواهش ایشان به عمل میآورد. و به امیدآنکه مدح او گویند و از ترس آنکه مذمت او کنند مطلقاً ملاحظه رضای خالق رامنظور نمیدارد.
پس چه بسا که واجبات را ترک نماید و محرمات را مرتکب گردد و در امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی نماید و از حق و انصاف تعدی کند. و شکی نیست که: جمیع اینها باعث هلاکت است. و به این سبب است که: اخبار بسیار در مذمت این صفت رسیده است.
سید عالم - صلی الله علیه و آله - فرمود که: «این است و جز این نیست که مردمان هلاک شدند به واسطه متابعت هوا و هوس و دوستی مدح و ثنا». (1)
و روزی مردی مدح دیگری را در خدمت آن حضرت کرد آن حضرت فرمود که:
«اگر آن کسی را که مدح کردی حاضر میبود و به مدح تو راضی میبود و به این حالتمیمرد، داخل آتش جهنم میشد». (2)
و فرمود که: «هرگاه ببینید کسانی را که مدح مردم را در حضور ایشان میکنند خاکبر صورت ایشان بیفشانید». (3)
و نیز از آن حضرت مروی است که: «وای بر روزهدار، و وای بر شب زندهدار، ووای بر پشمینه پوش، مگر کسی که دامن نفس خود را از دنیا برچیده باشد. و دشمنداشته باشد که مدح او گویند. و دوست داشته باشد مذمتخود را». (4)
و از برای صاحب این صفت چند مرتبه است:
اول آنکه: طالب مدح و آوازه بوده باشد، به طوری که حتی به ریا کردن در عبادات، و ارتکاب محرماتی که باعث دست آوردن دل مردم باشد. و این شخص از اهل شقاوت، و غریق دریای هلاکت است.
دوم آنکه: طالب مدح و ثنا باشد و اما نه بهحدی که در تحصیل آن متوسل به محرمات شود، بلکه همین قدر به واسطه امور مباحه، هر قدر که حاصل شود به آن اکتفا کند. و چنین شخصی اگر چه هنوز به هلاکت نرسیده اما در حدود هلاکت است، چون کسی که طالب دست آوردن دل مردم باشد مواظبت از خودبسیار سخت است.
سوم آنکه: طالب مدح و ثنا نباشد و سعی در حصول آن نکند اما اگر کسی مدح او گوید شاد گردد. و این مرتبه اگر چه نقصان است و لیکن بر آن، گناهی نیست.
همچنان که مروی است که: «شخصی به خدمتحضرت امام محمد باقر - علیه السلام - عرض کرد که: مردی عمل خیری میکند اگر کسی او را در آن عمل ببیند او شاد میشود. حضرت فرمود: باکی نیست هیچ احدی نیست که نخواهد خدا عمل خیر او را ظاهر کند لیکن به شرط اینکه آن عمل را از برای این نکرده باشد». (5)
چهارم آنکه: سعی در حصول مدح نکند ولی چون کسی مدح او را کند به نشاط آید، و لیکن از این نشاط و سرور، دلگیر باشد و طالب آن باشد که خود را به مرتبهای برساند که از مدح و ثنا شاد نگردد. و این شخص در مقام مجاهده است.
اسباب مدح و خوش آمدگویی
اول: کمال طلبی، زیرا مرتبه کمال در نزد هر کسی محبوب، کمال از برای هر نفسی مطلوب است. پس هر گاه کسی به کمالی از خود را میبیند و لذت میبرد و به نشاط میآید، و مدح و ثنای مردم باعث آن میشود آن را تأییدی بر مطلوب بودن عمل خود میبیند و خوشحال میشود. و از این قبیل است مدح به صفاتی که ظاهر و محسوس است، چون سفیدی رخسار و اعتدال قامت و حسن صورت و نسبتبلند وامثال اینها.
دوم: آن است که مدح و ثنا، دلالت میکند بر اینکه دل آن شخص ثناگوی، مسخر و مایل ممدوح شده و مرید و معتقد او گردیده. و تسخیر قلوب، موجب لذت و نشاط است. و از این جهت هرگاه شخص عظیم الشأن و صاحب اقتداری کهتسخیر دل او باعثحصول فواید شود مدح کسی را گوید از آن نشاط عظیم حاصلمیشود، به خلاف مدح گفتن کسی که بیاعتبار و حقیر باشد.
سوم: آن است که ذکر اوصاف حمیده و مدح کردن کسی باعث صید دلهای دیگران نیز میشود، خصوصاً هرگاه ثناگو کسی باشد که مردم به قول او اعتماد داشته باشند.
چهارم: کسی که از روی ترس و یا طمع و کلاً با قصد و غرضی به مدح و ثنا میپردازد. و این است سبب در لذت بردن از خوش آمدگویی کسانی که آدمی میداندکه آنچه ایشان میگویند اعتقاد ندارند و کسی هم از ایشان قبول نمیکند.
اکثر علمای اخلاق همه اقسام محبت مدح وثنا را از صفات رذیله گرفتهاند و هیچ قسمی را استثناء نکردهاند. علاوه بر این، نشاط بهکمالی که خاتمه آن معلوم نیست و آدمی نمیداند که آیا آن واسطه نجات خواهد بود یا وسیله هلاک، نیست مگر از جهل و نادانی.
معالجه حب مدح و ثنا
حب مدح، و کراهت ذم از جمله رذایل صفات است، پس باید در صدد معالجه آن بر آیی پیش از آنکه امر از دستت بیرون رود.
اما معالجه محبت مدح و ثنا آن است که: ابتدا ملاحظه کنی که سببی که نشاط ولذت تو از آن حاصل است کدام یک از اسباب مذکوره است. اما اگر به سبب اول باشدکه موجب التفات تو به کمالی از خود شود، پس اگر آن کمال، حقیقی نباشد، چون: مال و جاه و شهرت و منصب و امثال اینها مهموم و مغموم و محزون میگردد. و اگر کمال حقیقی باشد، چون: علم و ورع و تقوی، پس اگر فی الحقیقه آن شخص به آن صفتی که او را به آن مدح میکنند متصف نیست چه جای شادی و نشاط، بلکه محل غم و اندوه است. و اگر به آن صفت، متصف باشد مادامی که خاتمه او بهخیر نباشد فایده بر این کمالات مترتب نمیگردد.
چه مدحها و ثناهایی که در وصف پادشاهان و حکام رفت و در نهایت چه با حقارت مرگ آنان را اسیر خانه خاک کرد و و تملقها و چاپلوسیها نگذاشت که لحظهای در کار خود اندیشه کنند، شایسته است مواظب رفتار خود باشیم تا در این بیماری در ارکان ما رخنه نکند و ایمان و اعتقادمان را به نیستی بکشاند
پس شادی کسی بر کمالی که عاقبتخود را نمیداند از جهل و غفلت است. و اما اگر محبت مدح و ثنا به یکی از اسباب دیگر باشد پس آن شعبهای از حب جاه است و باید سریعاً به درمان بپردازد. غالب آن است که هر که مدح ترا میگوید - خصوصاً اگر در حضور تو باشد - خالی از غرضی و مرضی نیست. و اینخوش آمد او دامی است که از برای صید دین یا دنیای تو گسترده. و چه مسکین کسی است که شاد شود به دامی که در راه او گذارده باشند.
یک سلامی نشنوی ای مرد دین که نگیرد آخرت آن آستین
بیطمع نشنیدهام از خاص و عام من سلامیای برادر و السلام
علاوه بر همه اینها آنکه: اکثر خوش آمدها این است که: دل خوش آمدگو از آنبیخبر، و مطلقاً به آنچه میگوید اعتقادی ندارد. و کذب او واضح، و نفاق او ظاهراست. و آن شخص ممدوح و دیگران نیز این را میدانند. زیرا احمق کسی است که:
منافقی در حضور او دروغی چند برهم ببافد، و بر ریش و سبیل او بخندد، و مردم همهبر این مطلع باشند، و کذب او را بدانند، با وجود این او را از این مدح خوش آید، و ازاین خوش آمد لذت برد، یا آنکه بداند پشت سرش چه میگوید. اف بر چنین عقل و مدرک باد.
کسی که در مقابل مدح و ثنای دیگران سرمست و شاد میشود بهتر است نظری به تاریخ بیندازد که چه مدحها و ثناهایی که در وصف پادشاهان و حکام رفت و در نهایت چه با حقارت مرگ آنان را اسیر خانه خاک کرد و و تملقها و چاپلوسیها نگذاشت که لحظهای در کار خود اندیشه کنند، شایسته است مواظب رفتار خود باشیم تا در این بیماری در ارکان ما رخنه نکند و ایمان و اعتقادمان را به نیستی بکشاند.
پینوشتها:
1. محجة البیضاء، ج 6، ص 112. و احیاء العلوم، ج 3، ص 241.
2. محجة البیضاء، ج 6، ص 133. و احیاء العلوم، ج 3، ص 250.
3. محجة البیضاء، ج 6، ص 133.
4. محجة البیضاء، ج 6، ص 137. و احیاء العلوم، ج 3، ص 252
5. کافی، ج 2، ص 297، ح 18
فرآوری: محمدی
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید