«سارا را دیدی چه لباسی تنش کرده بود؟ من هم باید در عروسی برادرم همان را بپوشم. همان که نه... بهتر. یک عمری آنها به دست ما نگاه میکردند... آخر هفته هم باید یک مهمانی بدهیم تا از خجالت مرجان و شوهرش دربیاییم. باید تلویریون آل سی دی جدیدمان را ببینند.
من که دیگر سوار این پراید قراضه نمیشوم! تو هم باید گوشیات را عوض کنی... یعنی تا سال دیگر میتوانی پول جورکنی خانهمان را ببریم بالاتر؟»
چشم و همچشمی زندگیهای فراوانی را ویران کرده است. به جای اینکه باعث پیشرفت و تغییر بشود، اختلافها را بیشتر میکند. زندگی با چشم و همچشمی زندگی روی خطهای لرزان و شکنندهای است که هر لحظه فرو میریزند؛ البته نگاه کردن به زندگی دیگران گاهی میتواند انگیزهبخش باشد و حرکت ایجاد کند. خیلی از آدمها حرکتهای مهم زندگیشان را با احساس غبطه به مسیر رو به جلوی دیگران، آغاز کردهاند. اما کمتر کسی پیدا میشود که فرق بین چشم و همچشمی و انگیزه گرفتن را نداند.
چشم و همچشمی در واقع زمانی اتفاق میافتد که یک نفر نتواند بین تلاش برای پیشرفت زندگیاش و تقلید از دیگران فرق بگذارد و این اتفاق زن و مرد هم ندارد. هر چند بعضی نشانهها بر این دلالت میکنند که زنها بیشتر اهل چشم و همچشمی میباشند و حتی آماری وجود دارد که میگوید براساس تحقیقات انجام شده، 15 درصد از زنها دچار چشم و همچشمی هستند که 5 درصد این افراد به دلیل مشکلات روانی و کمبودهای دوران کودکی و 10 درصد نیز به دلیل حسادت و رقابت منفی چشم و همچشمی میکنند، اما ما در ادامه این مطلب به شما نشان میدهیم که چشم و همچشمی چطور بین همه افراد رواج دارد و چرا زنها در این زمینه مشهورتر شدهاند.
خیلی از کارشناسان چشم و همچشمی را یک بیماری روانی میدانند. این بیماری خیلی آرام و خزنده بروز میکند، یعنی هر چه از رقابت مثبت و دوستانه به سمت حسادت و رقابت منفی برویم، چشم و همچشمی به عنوان یک پدیده رفتاری و ناهنجاری اخلاقی در رفتارمان آشکار میشود و در نتیجه مشکلات و رنجهای بیشماری ایجاد میشود که بسیاری از آنان قابل درمان نیست؛ به عبارت دیگر این بیماری نشاندهنده نداشتن رشد عاطفی و فکری است. آدمیکه چشم و همچشمی میکند، به معیارهای مادی در ذهن خودش اولویت میدهد. پس چشم و همچشمی نوعی نقص و نارسایی است که میتواند منجر به بیماری شود.
اما در زندگیهای ما چشم و همچشمیاز کجا شروع میشود؟
مرغ همسایه غاز است!
اگر نقطه شروع یک زندگی را مراسم عقد و عروسی بدانیم، بیشتر چشم و همچشمیها از همین جا شروع میشود. اگر واقع بین باشیم، باید بگوییم که چشم و همچشمی این روزها دامن بیشتر آدمها را گرفته و خیلیها بدون اینکه خودشان باور کنند و قبول داشته باشند، چشمی به زندگی دیگران دارند. وقتی قرار میشود برای ازدواج تصمیم بگیرند، به این فکر میکنند که ازدواج آنها چقدر به ازدواج بقیه شباهت دارد. از لحظه خواستگاری، خیلیها همسر احتمالی آیندهشان را از چشم بقیه نگاه میکنند. برای آنها خیلی مهم است که این همسر آینده با همسر آدمهای اطرافشان رقابت کند و بتوانند جملههایی نظیر این بگویند: «از فلانی سرتر است؛ از نامزد دختر عمه و پسر عمه، از همسر دخترخاله و همسایه و از همسر همکار اداره.» بنابراین آنها در انتخابشان بیشتر از اینکه به خواستههای خود توجه کنند، به فکر و نظر احتمالی دیگران فکر میکنند.
شادی، وقتی در سالگی برای ازدواجش تصمیم میگرفت، شاید خودش هم نمیدانست که تصمیمش را بر اساس چشم و همچشمی با دخترعمویش میگیرد: «خواستگار من با معرفی همسایهمان آمد و من با دیدن موقعیت شغلیاش خیلی چیزها را از یاد بردم. آن موقع فقط به این فکر میکردم که شوهرم دکتر است و میتوانم با دخترعمویم که با یک پزشک ازدواج کرده رقابت کنم. من و شوهرم تفاوتهای زیادی داشتیم، اما من اصلاً به آنها توجه نکردم. این حالت در تمام مراحل بعدی هم ادامه پیدا کرد. تمام فکر و ذکر من و خانوادهام این بود که مراسم خواستگاری باشکوه برگزار شود، وقتی میخواستیم مهریه را تعیین کنیم، چیزی را تعیین کردیم که از مهریه دخترعمویم بیشتر بود. به جای اینکه با شوهرم درباره زندگی آیندهام حرف بزنم، درگیر مدل چیدن میز و رنگ کفش و موهایم بودم.»
به این ترتیب، چشم و همچشمی به عنوان یکی از ویژگیهای ثابت رفتار برخی افراد درمیآید. این کار نوعی تلاش برای پیش بودن و عقب نماندن است که البته وجه منفیاش پررنگتر است. از نظر روانشناختی، وقتی که ارزشهای واقعی در وجود کسی تعریف نشده باشد، برای او فقط دیدگاه دیگران مهم میشود. در حالی که اگر معیارهای ارزشی در ذهن فرد جا بگیرند، از وابستگی به نظر دیگران رها میشود و میتواند معیارهای اخلاقی و رفتاری خودش را که از تکامل عاطفه و اندیشه او به وجود آمده است به کار ببرد؛ یعنی در حالت اول شخص مرتب خودش را از چشم دیگران ارزیابی میکند و به همین علت ظاهر قضیه برای او مهم است. افرادی که دچار چشم و همچشمیاند، از نظر ذهنی به پختگی نرسیدهاند و میخواهند با تملک وسایل و اشیای تجملی و خاص، نظر دیگران را به خود جلب کنند و این طوری احساس قدرت پیدا کنند. کارشناسان معتقدند چشم و همچشمی به این معناست که فرد به بلوغ فکری کامل نرسیده و ضعف درونیاش را با ظواهر بیرونی جبران میکند و در نهایت هیچ وقت هم راضی نمیشود.
نیازهای تمام نشدنی
مراسم عروسی آدمهای دور و بر ما، یکی از بهترین جاهایی است که میشود مصداقهای مختلفی از چشم و همچشمی را آنجا دید. نسلی از خانواده که میخواهند بچههایشان را به خانه بخت بفرستند، در رقابت با هم، دوست دارند نتیجه تمام چشم و همچشمیهایشان در مراسم عروسی نمود پیدا کند. اینکه لباس عروس را از کجا گرفته باشند، مراسم کجا برگزار شود و شام و بقیه ملزومات چطور باشند و از همه مهمتر داماد یا عروس چه شکلی باشند و چه شکلی در مراسم شرکت کنند.
عروسی ریحانه 24 ساله که در یکی از باشگاههای معروف تهران برگزار شد، بیشتر از هرچیز به خاطر رقابت خانواده عروس با خانواده مادری خودش ترتیب داده شده بود. ریحانه با اینکه میدانست شوهرش از نظر اقتصادی در حد شوهران دخترهای فامیل نیست، اما او را زیر فشار گذاشت تا مراسمی مشابه آنها بگیرد: «من نمیخواستم شوهرم جلوی فامیل بیآبرو شود و آنقدر صبر کردم تا پول همه چیز جور شود. بالاخره مراسم ما هم از نظر شام و لباس و آرایشگاه از بقیه کمتر که نبود هیچ، بهتر هم برگزار شد.» گویا در خانواده ریحانه برگزاری عروسیهای 40 30 میلیونی خیلی طبیعی است و از آن طرف، خیلی هم مهم است که عروس خانم جهیزیه آنچنانی داشته باشد. به همین خاطر ریحانه مجبور بود در ادامه رقابتش با خانواده و به جبران خرجی که برای عروسی تراشیده بود، یک خانه بزرگ 140 متری را با اسباب و اثاثیه پر کند. در حالی که چند ماه خودش و مادر و پدرش تلاش کردند تا روتختی کارشده ساتنش رودست نداشته باشد، از هر چیزی که بقیه خریده بودند، چند تا خرید؛ چیزهایی که تا الان که 3 سال از ازدواجش گذشته به کارش نیامده و البته زندگیاش را با شوهرش دچار مشکلاتی کرده: «شوهرم که در زمان ازدواج تازه کارش را شروع کرده بود و به سرمایه زیادی نیاز داشت، حالا فکر میکند مشکلات کاریاش به خاطر عروسی ما بیشتر شده. میگوید که اگر این پولها را در کارش سرمایهگذاری میکرد حالا این همه گرفتاری نداشت.» شوهر ریحانه کمی هم به همسرش بیاعتماد است و به تصمیمهای او با تردید نگاه میکند. چون به گفته ریحانه او معتقد است نگاه ریحانه به زندگی منطقی نیست، همه چیز را مادی میبیند و فداکاری لازم را برای زندگی مشترک ندارد.
چشم و همچشمی پولدار و فقیر ندارد. حتی آدمهایی با درآمد متوسط هم گاهی زندگیشان را براساس مقایسه با دیگران میچینند و اتفاقاً چون امکانات مادیشان کمتر است، برای این چشم و همچشمیها بیشتر به زحمت میافتند. مردان این خانوادهها باید ساعتهای طولانی کار کنند و حتی به کار دوم و سوم رو بیاورند تا بتوانند هزینه این رقابتها را تأمین کنند.
چشم و همچشمی بیشترین اسراف را در خانوادهها در پی دارد. یک آسیبشناس اجتماعی درباره نقش زنان در مصرف خانواده میگوید: «زنان چون بیشترین هزینهها را در خانواده مدیریت میکنند، نقش موثری در خرید لوازم خانه و اسراف در این زمینه دارند. بسیاری از زنها فقط به خاطر این که از اطرافیان خود کم نیاورند، از هیچ تلاشی در نو کردن وسایل زندگی دریغ نمیکنند و گاهی زندگی را هم برای خود و فرزندانشان تلخ میکنند. در بسیاری از خانوادهها خیلی از وسایل فقط به خاطر این که از مد افتاده با وسایل جدید تعویض میشود در حالی که این وسایل هنوز کارایی سابق را دارند. اسراف در برخی از خانوادهها بخصوص در مصرف مواد غذایی در مهمانیها بسیار به چشم میخورد به صورتی که این اسرافها به امری عادی برای بسیاری از خانوادهها در آمده است. زنان ما به عنوان مهمترین عناصر در خرج و مخارج و هزینههای زندگی در خانه باید با الگوسازی برای خود و فرزندانشان از ترویج اسراف جلوگیری کنند. اگر اسراف به صورت یک امر عادی تلقی شود خسارات زیادی به سرمایههای ملی ما در آیندهای نزدیک خواهد زد.»
مردهای عشق ماشین
وقتی یک زندگی بر اساس شیوه زندگی دیگران، مد و جریانهای گذرای اجتماعی بنا شود، معلوم است که نیازهای این زندگی هیچ وقت به طور کامل تأمین نمیشود. همیشه وسایل جدیدتری هست که در مغازهها عرضه میشود و همیشه کسانی هستند که این وسایل را در خانههایشان به نمایش میگذارند. این که فلانی ماشین جدیدی خریده، برای خیلیها بهانه خوبی است تا خودشان را به آب و آتش بزنند و هرطور شده ماشینشان را عوض کنند. این بار نمونهای از میان مردها میآوریم که ببینید چشم و همچشمی بین مردها هم نمود دارد.
رامین 32 ساله است و عشق ماشین و موبایل. کسی تا حالا یک گوشی موبایل را بیشتر از ماه در دست او ندیده. همیشه در سایتهای اینترنتی مشغول تحقیق درباره گوشیهای جدید است و اگر گوشی جدید در دست کسی ببیند، تحمل نمیکند و حتماً همان گوشی یا بهترش را میخرد. درمورد ماشین هم وسواس ویژهای دارد و در رقابت با رفقایش، مدل ماشین را عوض میکند و به امکانات ماشینش اضافه میکند. در خانه هم مدام در حال ارتقای سیستم صوتی و تصویری است و کاری کرده که به قول خودش در تمام خانواده و دوستان، روی دست او کسی نیست. همسر و فرزند 3 ساله رامین البته از این همه توجه او به این چیزها راضی نیستند و احساس میکنند او به نیازهای واقعی خانواده توجه نمیکند. خلاف رامین، همسرش معتققد است به جای این همه هزینه کردن برای موبایل و ماشین، آنها بهتر است به فکر خرید خانه باشند.
رقابت مردها برای داشتن چیزهای بیشتر و بهتر، باعث پدیده «زیرآب زنی» میشود و وضعیت کاری و شغلی آنها را با اخلال مواجه میکند. مردها تلاش میکنند تا در محیط کار موقعیتهایی مشابه همکارانشان به دست بیاورند و گاهی این موقعیتها را به قیمت دروغ و ایجاد مشکل برای دیگران کسب میکنند. آنها ممکن است برای کسب جایگاه مورد نظرشان خود را گرفتار ساعت کار طولانی، اضطراب و خستگی مفرط کنند و به این ترتیب از ایفای نقشهای واقعیشان باز بمانند.
بچههای پرتوقع
اگر چشم و همچشمی در خانوادهای وجود داشته باشد، بچهها هم دچار مشکلات ویژهای میشوند. بچهها رفتار پدر و مادر را ملاک خود قرار میدهند و پدر و مادری که دچار چشم و همچشمی و حسادت باشند، این رفتار را در کودکان خود تقویت میکنند. این جور بچهها همان بچههایی هستند که هرچیزی دست دیگران ببینند، میخواهند و اتاقشان پر از اسباب بازیهای بیمصرف و وسایل غیرضروری است. آنها بعد از مدتی پی میبرند که باید علاوه بر عروسک و اسباببازی سر چیزهای بزرگتر هم با بچههای دیگر چشم و همچشمیکنند و به این ترتیب درباره این که خانهشان کجاست و ماشینشان چیست و... داد سخن میدهند. دوست داشتن دیگران و از خود گذشتگی را بلد نیستند و از روی رفتار پدر و مادر به این نتیجه میرسند که ظاهر و ثروت ملاک برتری افراد است. درباره تأثیر چشم و همچشمی در خانواده، نظر آرام مادر سالهای را بخوانید که خودش از این رفتار بیزار است: «گاهی دنیای بعضیها و مدل زندگی کردنشان برایم جالب میشود. دغدغه سرویس طلا و دغدغه این که تازگی چه رنگ مویی مد شده... . دغدغه اینکه مبادا امکانات زندگیات از زندگی اقدس خانم کمتر باشد. این روزها هرچه دور و برم را نگاه میکنم میبینم همه در همه چیز با هم چشم و همچشمی میکنند، خاص خانمها هم نیست ظاهراً و در آقایان هم دیده میشود. میبینم طرف تا کمی پیشرفت دیگری را میبیند، سریع رنگ عوض میکند. واقعاً چیزی مهمتر از اضافه کردن 4 تا تکه طلا یا بالا بردن مدل ماشین، آن هم چون فلانی هم این کار را کرده، در زندگی این جور آدمها نیست؟» او درباره نمود این رفتار در بچهها معتقد است: «متاسفانه چشم و همچشمی همه جا هم دیده میشود و در هر قشری هم هست. در جلسه مدرسه دخترم میبینم مادرها سر اندازه دیکته نوشتن بچهشان هم به هم فخر میفروشند. در خانه دوستم، میبینم که هر تکه لوازم برقیاش را ردیف چیده روی اپن، مینشیند و برایم از انواع و اقسام مدل طلاهایی که دارد داد سخن میدهد. تمام مدتی که او تعریف امکانات و مال و اموالش را میکند، من حواسم جای دیگری است. میبینم دوستم بچه 5 سالهاش را 4 تا کلاس مختلف گذاشته و مدام هم داد سخن میدهد که بچه من این جور تواناییها را دارد و الان میتواند تا ساز بزند و... . بچهشان را میبینم به جای اینکه مثل بچههای دیگر دنبال شادی و بازی باشد، یک گوشه ساکت و صامت نشسته. پدر و مادر با افتخار میگویند بچهشان از همه بچههای همسن و سالش سرتر است. حتی یک بار هم به این فکر نمیکنند که این همه فشار روی یک بچه ساله، نتیجه خوبی ندارد. سرتر بودن یعنی اینکه از حالا به بچهات یاد بدهی خودش را متفاوت ببیند. همکلاسی 6 ساله بچهام را میبینم که از پولدار بودن پدرش حرف میزند و از مدل ماشینشان و خانه فلان خیابانشان، تعجب میکنم. با افتخار میگوید برای پسر 8 سالهام موبایل خریدم. شوهرم گفته پسرخالهاش داشته باشد، او نداشته باشد؟ بهانهشان هم این است که نمیخواهند بچهشان احساس کمبود کند. این جور بچهها با این همه خودخواهی و احساس متفاوت بودن اگر به جایی برسند، همه را زیر پایشان له میکنند.»
طبیعی است که این دیدگاه باعث تنش، بیقراری، نارضایتی، اضطراب، افسردگی و فساد اخلاقی در بچهها میشود. در این خانوادهها بچه، هدف اصلی زندگی را امکانات مادی میداند و ممکن است برای کسب امکانات مادی متوسل به روشهای غیراخلاقی و بزهکاری هم بشود.
وقتی در جامعه ارزشهای دوگانه تبلیغ میشوند، بچهها سردرگم میشوند. خانواده هم در ظاهر چیز دیگری میگوید اما در عمل عکس آن را رفتار میکند. بعضی رسانهها هم مدام کسانی را به عنوان نمونه و الگو مطرح میکنند که تنها امکانات مادی دارند و افراد برجسته از نظر علمی، از آن موقعیتها بیبهرهاند. خانواده درحالی که باید الگوهایی از بین دانشمندان و چهرههای معنوی به بچهها ارائه کند و در خیلی موارد هم این کار را میکند، اما رفتارش با گفتارش تضاد دارد و بچه در این دوگانگی دچار اختلال میشود.
در چیزهای خوب رقابت کنیم
رقابت، اگر در ابعاد مثبت و با تکیه بر اصول اخلاقی اتفاق بیفتد، میتواند اصلاحگر و بهبودبخش زندگی خانوادگی باشد. خیلی از خانوادهها هم هستند که به خاطر کمرنگ بودن این حس دچار مشکل میشوند و به جای اینکه در زندگی موتور محرکی داشته باشند که آنها را به تلاش بیشتر سوق دهد، در حالت سکون میمانند. فرزانه 47 ساله است، مهمترین مشکلش را قناعت بیشتر آنها در زندگی و یاد نگرفتن از تلاش دیگران میداند: «ما از اول با این شعار که با همین که داریم میسازیم شروع کردیم، اما این شعار بعد از مدتی افراطی شد. همه زوجهای اطراف ما بعد از یک مدت خانه خریدند، صاحب ماشین شدند و خلاصه زندگیشان پیشرفت کرد، اما ما هنوز هم مستاجریم و وسایل زندگیمان مستعمل و کهنه شده. الان بچهها مدام به ما ایراد میگیرند و سرکوفت میزنند. خودم هم گاهی فکر میکنم کاش آن موقع که جوانتر بودیم، از روشهای دیگران استفاده میکردیم و زندگیمان را تکان میدادیم.»
خیلی از کارشناسها هم توصیه میکنند در موارد مثبت و سازنده کمی چشم و همچشمی چیز بدی نیست. اگر به جای رقابت بر سر ظواهر زندگی و مهمانیها و مراسم خانوادهها بر سر امور معنوی و اخلاقی و حتی شیوههای برخورد و رفتار با هم رقابت کنند، ممکن است بسیاری از خطاهای رفتار اجتماعی به مرور برطرف شود. رقابت بر سر امور تحصیلی و کسب مهارتهای زندگی، میتواند زندگی خانوادگی را رشد دهد و مشکلات معمول را حل کند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید