بسياري از مردم براي کوچک ترين مشکل جسمي خود به پزشک مراجعه مي کنند و انواع داروها را مصرف مي کنند، اما با وجود رنج بردن طولاني از يک مشکل روحي و اختلال رواني از مراجعه به روان شناس يا روان پزشک اجتناب مي کنند. دليل اين اجتناب يا به خاطر اين است که اصلاً فرد متوجه مشکل خود نيست و نمي داند که آن مشکل يک اختلال و بيماري است و بايد درمان شود؛ يا به خاطر اين است که از اين مي ترسد که با مراجعه به روان شناس يا روان پزشک به او برچسب رواني و ديوانه بزنند. اما بايد توجه داشت که:
1ـ امروزه لزوم درمان مشکلات و بيماري هاي رواني از هر زمان ديگر روشن تر است و رفته رفته مردم آگاه مي شوند که وجود چنين مشکلاتي اجتناب ناپذير و رو به افزايش است؛ فرهنگ برچسب زدن رواني و ديوانه به چنين افرادي ديگر کهنه شده و اختلالات رواني هم چون اختلالات جسمي، يک بيماري است و بايد درمان شود.
2ـ درمان بيماري ها و اختلالات رواني به همان اندازه مهم و لازم است که حتي در بسياري از اوقات نمي توان اختلالات جسمي را از اختلالات رواني جدا کرد؛ چرا که طبق آمار سازمان بهداشت جهاني، علت بيش از نيمي از بيماري هاي جسمي، ناراحتي هاي رواني است که در مدت طولاني با ايجاد اختلال در کارکرد طبيعي بدن مشکلات و دردهاي جسمي را به وجود مي آورند. (براي معالجه اختلالات روحي و رواني از غير متخصص در اين زمينه مثل پزشک عمومي کمک نگيريد)
3ـ در اولين قدم بايد با بالا بردن سطح آگاهي از حالات روحي و رواني و مشکلات و اختلالات آن، متوجه وجود مشکل و بيماري در خود بود تا براي درمان آن اقدام کرد. پس کسي که توان تشخيص اين را ندارد که مشکلي دارد، اصلاً نمي داند که مسئله اي دارد و بايد حل شود.
4ـ قدم بعدي به سمت بهبودي و تسلط بر اختلالات رواني، تشخيص اين است که چه زمان مراجعه به روان شناس يا روان پزشک ضروري مي شود. پس تا دير نشده و مشکل شکل حاد و مزمن به خود نگرفته بايد براي درمان آن اقدامات لازم را کرد.
5ـ در خيلي از مواقع که مشکل در مراحل اوليه قرار دارد، با يک مشاوره ساده با روان شناس مشکل قابل حل است، بدون اين که به روان پزشک مراجعه شود و دارو لازم باشد. بايد دانست که يک روان شناس در درجه اول، مشاور بهداشت رواني است. پس ضرورت رجوع به روان شناس آن وقت است که فرد احساس مي کند در کاري و يا در حل مشکلاتي احتياج به کمک تخصصي دارد.
6ـ اکثراً وقتي اختلالات به شکل کهنه در مي آيند، يعني زماني که فرد بدون توجه به آن ها فقط «مي سوزد و مي سازد» و يا راه حل هايي که اختيار مي کند به اندازه کافي موثر نمي افتند، رفته رفته بحران اوليه شکل مزمن به خود مي گيرد و در کنار خود بسياري از اختلالات ديگر را مي سازد که ديگر عنان زندگي را از انسان گرفته و زندگي را تلخ مي کنند.
7ـ روان شناسان تنها به مداواي بيماري نمي پردازند. آيا کسي که به خاطر مشکل تمرکز فرزندش در مدرسه يا به خاطر امور تربيتي فرزندش، يا به خاطر اختلافات خانوادگي اش، راه هايي را خود آزمايش کرده ولي نتايج مطلوب نگرفته است يا کسي که در مورد روابطش با کار، همکاران، دوستان و غيره با مشکلاتي روبرو است؛ و يا کسي که در مورد انتخاب شغل آينده مردد است، احتياجي به کمک تخصصي ندارد؟ طبيعي است که براي همه اين امور مي توان به روان شناس مراجعه کرد.
8ـ هر چند حرفه «روان شناسي باليني» شناخت و مداواي اختلالات و بيماري هاي رواني مثل افسردگي، وسواس، اضطراب و... است، اما به اين معني نيست که آدم بايد مبتلا به اختلالات شديد رواني باشد يا علائم شديد بيماري از خود نشان دهد تا براي مداواي آن ها به مطب روان شناس رجوع کند.
9ـ هر فردي در رابطه اي متقابل با محيط زندگي اش به سر مي برد و داراي يک دنياي درون و يک دنياي بيرون است. بسياري از اوقات در راه ايجاد تعادل بين اين دو دنيا چيزهايي سخت جاني مي کنند و توان انسان را بيش از حد محدود کرده و فشارهاي زيادي را به وجود مي آورند که براي حل آن ها انسان احتياج به کمک پيدا مي کند. گاهي شدت آن به حدي است که اين کمک حتماً بايد به صورت کمک تخصصي توسط متخصص باشد.
10ـ در روان درماني (فردي) اين امکان فراهم مي آيد که فرد با احساسات خود آشنايي عميق بيابد، به علت وجود آن ها پي ببرد، روابط فردي خود را با ديگران و با چيزهايي که زندگي جمعي را مي سازند آشکارتر درک کرده و آن ها را بهتر بشناسد و در نگاه کلي شخصيت خود را بهتر درک کند. تنها بعد از اين مرحله است که فرد مي تواند براي رفع مشکلاتي که وي را فرسوده کرده اند اقدام کند، بدون اين که مانند گذشته دائماً حالت ضعف، ناتواني، درد، خود خوري، سرکشي، پرخاش و خشونت و غيره جلوي رفع مشکلاتش را بگيرند.
11ـ سرعت و شکل رفع مشکلاتي که هر شخص براي کنار آمدن با آن ها به روان شناس رجوع مي کند از فرد تا فرد متفاوت است. ولي به صورت کلي مي توان گفت که رهايي از مشکلات يعني يادگيري جديد، يعني يادگيري چيزها و روابط به نوعي ديگر، به نوعي که فرد وابسته و اسير مسائلش نباشد. اين يادگيري روندي است که سرعت و کيفيت آن در جريان روان درماني کاملاً به عهده خود فرد است و روان درمانگر به حکم کسي است که تشريع اين راه، نحوه شروع آن، پيش بردن و به سرانجام رساندن آن را حمايت مي کند.
12ـ روان پزشکي شاخه اي از علم پزشکي با تخصص اعصاب و روان است که به درمان اختلالات رواني و عصبي از طريق دارو مي پردازد. پس زماني که با توجه به نوع و ميزان بيماري به تشخيص خود يا يک روان شناس به روان پزشک احتياج پيدا کرديم، هيچ اشکالي ندارد که به يک روان پزشک مراجعه کرده و به مصرف داروهاي تجويزي بپردازيم. بايد دانست که اين داروها مثل داروهاي ديگر در بدن به منظور تنظيم کارکرد سيستم ها و دستگاه هاي آن، مثل بالا و پايين بردن ميزان ترشح هورموني، اثر کرده و به بهبودي و درمان بيماري کمک مي کنند. برخي از دارو درماني به جهت عوارض آن پرهيز مي کنند. توصيه مي شود براي رفع مشکل و اختلالات در درجه اول از روان شناسي باليني کمک بگيريد وي با روان درماني بدون استفاده از دارو سعي مي کند مشکل را برطرف کند و اگر لازم ديد شما را به روان پزشک ارجاع مي دهد کسي که به روان پزشک حاذق رجوع مي کند بايد به او اعتماد کند و بداند در کل داروهاي تجويزي ايشان به صلاح و مصلحت ماست اگر چه عوارضي هم داشته باشد به ياد داشته باشيد اگر در کنار استفاده از روان پزشک از روان شناس باليني کمک بگيريم سريع تر درمان اتفاق مي افتد و عوارض داروها تا حد زيادي کنترل مي شود.
مسعود نورعليزاده - مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید