آيا كسي كه در برابر مشكلات به خدا توكل ميكند امكان دارد مشكلش حل نشود و براي رهايي از مشكلات به خودكشي روي آورد؟
مختار ايماني/تربيت بدني زنجان
«توكل» از «وكالة» برگرفته شده است . كسي كه كارش را به ديگري واگذار ميكند متكل است و وقتي به آن كه توكل ميكند، اعتماد كامل داشته باشد، او را «متوكل» گويند .
پس توكل اعتماد قلبي به وكيل است . كسي كه خداوند را با تمام اوصافش (علم، قدرت، حكمت و . .). شناخت، در تفويض امور خويش به او هيچ نگراني نخواهد داشت و دلش كاملا آرام خواهد بود . البته توكل مراتبي دارد:
مرتبه اول آن است كه اعتماد او به خداوند همانند اعتماد بر وكيل باشد .
مرتبه دوم آن است كه حال بنده با خداوند همانند حال طفل با مادر خويش باشد كه جز او را نميشناسد و تنها به او پناه ميبرد .
مرتبه سوم آن است كه بنده در برابر خداوند كاملا خويشتن را بياختيار ببيند و به طور كلي خود را فراموش كند . اين مرتبه عاليترين مرتبه توكل است .
وقتي آدمي به اين حقيقت رسيد كه «لا حول ولا قوة الا بالله; هيچ حركت و نيرويي نيست جز آن كه به خداوند متكي است» ، در مرحله عمل نيز به اين حقيقتبزرگ توجه خواهد داشت . از اينرو، امور خويش را به او وا ميگذارد و به او تكيه ميكند .
البته تصور نشود كه متوكل چون امور خود را به خدا واگذار كرده است، بايد به گوشهاي بخزد و خمود و ساكن گردد . اين بينشي انحرافي در موضوع توكل است . موحد همه اسباب را ميبيند، ولي آنها را مجري اراده الاهي و تحت مشيت او ميداند . توكل كننده انتظار ندارد بدون جهاد به پيروزي برسد . او پيروزي را در مسير جهاد و با توكل بر خدا ميبيند; چرا كه زمام اسباب جملگي در دست او است . روزي پيامبر اكرم (ص) ديد كسي اسب خود را كنار كوچه نهاده و آهنگ حركت كرده است . حضرت فرمود: چرا آن را نميبندي؟ گفت: به خدا توكل كردم . حضرت فرمود: «اعقل راحلتك و توكل; اسب خود را ببند و به خدا توكل كن» . (1)
متوكل موظف است، در كنار پناهگاه امن و نقطه اتكاي مطمئن خود، به تلاش نيز دستيازد; اما انسان بدون توكل فقط به خود بسنده ميكند و اتكايي ندارد . اگر ابري بالا ميآيد و باران ميبارد، موحد اينها را مجريان اراده الاهي و تحتسيطره او ميداند; ولي كافر آنها را مستقل در تاثير مي پندارد .
بنابراين، راه كسب توكل بالا بردن ميزان معرفتبه خداوند و نقش او در هستي است . كسي كه خداوند را با اوصاف كمالياش شناخت و او را قدرتمندي با اراده در صحنه هستي ديد، ديگر حوادث جهان را تنها در قالب اسباب و علل عادي و مادي تفسير نخواهد كرد; مشيت نافذ او را در همه جا ميبيند و حوادث و امور را با در نظر گرفتن اين واقعيت بزرگ توضيح ميدهد .
مرحوم علامه طباطبايي ميفرمايد: «حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم ماده نيازمند به يك سلسله اسباب و عوامل طبيعي و يك سلسله عوامل روحي و نفساني است . هنگامي كه انسان وارد ميدان عمل ميشود و كليه عوامل طبيعي مورد نياز را آماده ميكند، تنها چيزي كه ميان او و هدفش فاصله مياندازد همانا تعدادي از عوامل روحي (از قبيل سستي اراده و تصميم، ترس، شتابزدگي، كمتجربگي و بدگماني نسبتبه تاثير علل و اسباب) است» . در چنين وضعي اگر انسان به خداوند سبحان توكل داشته باشد، ارادهاش قوي و عزمش راسخ ميگردد و مزاحمات روحي در برابر آن خنثي خواهد شد; زيرا انسان در مقام توكل با مسببالاسباب پيوند ميخورد - با چنين پيوندي ديگر جايي براي نگراني و تشويش خاطر باقي نميماند - و با قاطعيت با موانع دست و پنجه نرم ميكند تا به مقصود برسد .
خداوند متعال شخص متوكل را با امدادهاي غيبي كه از حيطه اسباب طبيعي و علل مادي فراتر است، ياري ميدهد . اميرمؤمنان (عليه السلام) ميفرمايد: «من توكل علي الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب و تبوء الخفض و الكرامة; هر كس به خدا توكل كند، سختيها براي او نرم و آسان و اسباب و وسيله ها برايش فراهم شود و در راحت و وسعت و كرامت جاي گيرد .» (2)
ازاينرو، اگر وسائل و اسباب مادي فراهم شد و در عوامل ماوراي مادي بر خداوند توكل گرديد، دستيابي به مقصود حتمي خواهد بود: «من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره; هر كس بر خداوند توكل كند خداوند براي او كافي است كه امورش را كفايت و تدبير كند و خداوند امورش را به ثمر ميرساند» (3) .
وقتي توكل با صداقت و نيت خالص تحقق يابد، دسترسي به مقصود حتمي خواهد بود . خودكشي و از بين بردن خود به سبب ناتواني در فائق آمدن بر مشكلات مادي و روحي موجب عذاب اخروي است . هيچ كس حق ندارد خود را به دست خود به لاكتب كشاند . حيات وديعه و امانت الاهي است . انگيزه حيات آدمي رسيدن به كمال سعادت و فلاح و رستگاري است . هر كس در مسير حيات خود بايد موانع و مشكلات را كنار زند و به لذت دائمي و خوشبختي برسد . اگر اين مسير را طي كرد، به سعادت ميرسد . اگر در مسير سعادت قدم برنداشت و از ياد خدا غافل شد، حيات او نيز با سختي در مي آميزد . چاره چنين انساني - همان طور كه در ابتداي سخن اشاره شد - استفاده از دو عامل آگاهي و بينش و قدرت اختيار و تصميم است . چنين انساني كه شديدا دچار مصائب و سختيها است، بايد معرفت و بينش پيدا كند . بعد تصميم بگيرد و با اراده راسخ براي رسيدن به مقصود گام بردارد و در هر مرحله پيوسته بر خدا توكل كند تا مشمول توجهات حضرت حق گردد; رهاورد خودكشي عذاب اخروي است نه رهايي از مشكلات . ان شاءالله خداوند همه ما را از متوكلان و متوسلان واقعي قرار دهد .
براي آگاهي بيشتر به كتابهاي زير مراجعه شود:
الف) نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، آيتالله مهدوي كني، ص 512 و 533 .
ب) معراج السعاده، احمد نراقي، ص 784 - 789 .
پينوشت:
1 - وسائل الشيعه، ج17، ص34 .
2 - شرح غرر، ج5، ص425 .
3 - طلاق (65): 2 .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید