درباره منشأ و علل و عوامل احساس حقارت از اموري مي توان نام برد که اهم آنها به اين قرارند:
1ـ يأس: انسان تا زماني که به چيزي اميدوار است به پيش مي رود ولي از موقعي که احساس نوميدي در پيروزي کند دچار احساس حقارت مي شود.
2ـ عجز: چه بسيار از افراد که به خاطر عجز و ناتواني انجام کاري دچار اين احساس مي شوند. آن کس که مي خواهد در کاري وارد شود ولي نمي تواند، مي خواهد قدرتي را سرکوب کند و از آن عاجز است طبعا دچار اين احساس مي شود.
3ـ محروميت: آنها که نقشه هاي زيبائي براي آينده ترسيم کرد، ولي در انجام و تحقيق آن ناتوان و دچار محروميت شدند، آن ها که انتظار خيري و نصيبي از چيزي داشتند ولي از آن محروم گشتند اين احساس بدان ها دست مي دهد.
4ـ شکست: چه بسيارند احساس حقارتهائي که ناشي از شکست در امورند. آن کس که در مسابقه اي شکست خورده، يا در ازدواجي نتوانسته است به هدف خود برسد گرفتار اين احساس مي شود و بديهي است که هر چه شکست عظيم تر احساس حقارت بيشتر است.
5ـ ناکامي: نوجوان و جوان بر اساس زمينه هائي براي خود طرحي و نقشه اي تهيه کرده و براي ورود در سرور شادي ناشي از آن به انتظار مي نشيند. حال اگر ناکامي و محروميتي غير منتظره براي او پديد آيد دچار اين احساس خواهد شد.
6ـ نقص بدن: گاهي احساس حقارت ناشي از وجود نقصي در بدن است. مثلا چشم فردي کور يا لوچ است، پايش لنگ است، خال ناموزوني بر چهره دارد، قامت او کوتاه است. ممکن است در اثر ناداني دچار اين احساس شود. اين احساس در مواردي شديدتر مي شود که اين حالت توأم با سرزنش و مسخره ديگران هم مي باشد.
7ـ اشکال رواني: برخي از افراد دچار احساس حقارتند از آن بابت که امنيت رواني ندارند، فکر مي کنند استعداد رياضي شان اندک است، حافظه شان ضعيف است، نمي توانند چون ديگران مساله اي را بفهمند و از آن سر در آورند، کم هوشند و از اين قبيل.
8ـ سرکوب هاي دوران کودکي: گاهي احساس حقارت مربوط به سابقه کودکي افراد است. والديني که در دوران کودکي صفات و ملکات و نيز رفتارهاي عملي را کوبيده اند او را گرفتار اين احساس مي سازند. چنين افراد در دوره هاي بعدي زندگي دچار اين احساس خواهند شد.
9ـ مراقبت هاي افراطي: نوجوانان و جواناني که در دوران گذشته زندگي از مراقبت هاي افراطي والدين بهره مي برده اند در اين سنين هم چنان وابسته و ناتوان مانده و از آن احساس حقارت خواهند داشت. آري، بسياري از اين افراد قرباني حمايت بيش از حد پدران و مادران در دوران کودکي و يا امر و نهي هاي آنان هستند.
10ـ بي توجهي ها: گاهي به حساب نياوردن فرزندان در خانه و اجتماع سبب آن مي شود که او احساس کند در انجام کار و وظيفه اي ناتوان است و نمي تواند از عهده آن بر آيد و اين امر خود سبب احساس حقارت است.
11ـ اختلاف خانوادگي: اوضاع نابسامان خانواده خود سبب تحريک فرزندان مي شود که پادرمياني کنند و آن را سر و سامان دهند و هنگامي که اين تلاش به ثمر نرسد احساس عجز وحقارت پديد مي آيد.
12ـ طرد و ردها: و بالاخره طرد و رد آنها در انجام وظيفه اي سرزنش آن ها که تو عرضه انجام اين کار را نداري، تحقيرها، به رخ کشيدن نارسائي ها و کمبودها خود در اين امر مؤثر است.
در طريق درمان
در طريق درمان آنچه مهم است موضعي است که والدين در برابر مي گيرند و او را به نحوي عاقلانه اداره مي کنند. عقده حقارت را نمي توان به حال خود واگذار کرد. بايد به صورتي بر آن فائق آمد و مشکل را حل کرد.
براي درمان آن بايد به اين مسائل توجه داشت:
1ـ شناخت منشاء: براي درمان او ابتدا بايد سعي کرد مبدأ پيدايش اين احساس و علل و عوامل آن را کشف کرد. بايد ديد اين از کجا پديد آمده است. بديهي است آگاهي از دوران کودکي او و سابقه در اين امر مؤثر است.
2ـ واداشتن به انديشه: تحريک نوجوان و جوان به انديشه درباره حالات خود که چرا چنين است و اين حالت از کجا پديد آمده و عوارض و زيان هائي براي او دارد خود در درمان و يا لااقل در موضعگيري صحيح او در درمان و اصلاح، اثر مثبتي خواهد داشت.
3ـ واداشتن به تلقين: از راه هاي درمان اين است که به خود تلقين کند مي تواند از عهده انجام کارها بر آيد. او هم چون ديگران به دفاع از خويش است، مي تواند سر پاي خود بايستند.
4ـ واداشتن به تلقين: از راه هاي درمان اين است که به خود تلقين کند مي تواند از عهده انجام کارها بر آيد. او هم چون ديگران به دفاع از خويش است، مي تواند سر پاي خود بايستد.
5ـ واداشتن به اتخاذ موضعي درست: او را بايد تشويق کرد برابر امور و جريانات موضعي درست بگيرد. سعي نمايد چون افرادي در کارها مداخله کند و چون مهره اي در نظام حيات اجتماعي باشد.
6ـ واداشتن به کار موفقيت آميز: بايد کاري ساده و آسان در برابرش قرار داد و او را تشويق کرد در آن شرکت کند تا موفقيتي به دست آورد کاري که او استعداد انجام آن را داشته باشد.
7ـ دادن روحيه: بايد به او روحيه داد که شروع به حرکت و تلاش اقدام نمايد، از هيچ حادثه اي نهراسد. هم چنين بايد خاطرات مفيد سوابق ارزنده و توأم با موفقيت را در آن ها زنده کرد و تذکر داد که از خطاها نگران نباشند.
8ـ القاآت ضروري: تدکر به نوجوان و جوان که تو بحمدالله بزرگ شده اي قادري و مي تواني از عهده انجام فلان وظيفه برآئي در جبران اين حالت مؤثر است.
9ـ پذيرش توام با مهر: نوجوان و جوان را بايد در جمع خود پذيرا شد و کاري و وظيفه اي به او واگذار کرد و از او خواست که او هم چون عضوي از خانواده و اجتماع به انجام وظيفه بپردازد.
10ـ ارضاء ها و اقناع ها: در آنجا که ناکامي و محروميت سبب پديد آمدن اين احساس شده است بايد به گونه اي آن را در فرد جبران کرد و حدود امکان و مشروع به ارضاء و اقناع او پرداخت.
11ـ تقويت روح ايمان: و بالاخره سرچشمه بسياري از مفاسد و ناراحتي هاي رواني عدم ايمان به خدا به عنوان نيرومندترين قدرت هاست بايد اين روحيه را در آنان تقويت کرد.
هشدارها
در خاتمه ضروري است ياد آور شويم که سرزنش و ملامت او، به رخ کشيدن ضعف ها، مقايسه او با ديگران، ايجاد روحيه سلطه جوئي در او نمي تواند درد او را درمان کند. مشکلات او را بايد عاقلانه حل کرد.
اين که به فرد بگوئيم تو داراي عقده يا احساس حقارت هستي درد او درمان نمي شود و حتي ممکن است او را به موضعگيري و دفاع بکشاند و کار را از بد بدتر کند. هشياري، تشويق، خيرخواهي و ملايمت در اين راه، اصل است و بايد مورد نظر باشد.
علي قائمي - خانواده و مسائل نوجوان و جوان، 163 - 167
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید