قسمت اول/اعتياد
نقطه ضعف هاي مهلک
اگر مي خواهيد بفهميد که آيا نامزد /همسرتان براي شما مناسب است يا خير ، سري به قسمت تره بار سوپر مارکت محله تان بزنيد و در آنجا کمي به مردم که سبزي و ميوه مي خرند ، دقت کنيد .به عنوان مثال خواهيد ديد که زني با دقت تمام موزها را معاينه مي کند .ابتدا به رنگ آن ها نگاه مي کند تا مطمئن شود که بيش از حد «رسيده »نباشد و در عين حال سبز نيز نباشند . سپس کل دسته را مي چرخاند تا ببيند که هيچ يک از موزها ، زدگي يا کبودي نداشته باشند .درآخر آن را در يک دست نگه داشته و بزرگي و کوچکي موزها را با دسته هاي ديگر مقايسه مي کند تا مطمئن شود به مقدار مورد نياز و نه بيشتر ، موز خريد مي کند.فقط پس از اعمال تمامي دقت هاي لازم است که موزها را در چرخ دستي يا سبد خود مي گذارد .
اين زن بدون اينکه عجله اي بکند ، خريداري مي کند تا از خريداري سبزي و ميوه اي که زدگي دارد ، برحذر باشد او بهترين ميوه را مي خواهد و براي شناسايي لکه ها و زدگي ها و نيز ميوه ي مرغوب از «درجه دو »، خود را آموزش داده است ، تا بتواند بهترين جنس را خريداري کند اين فصل به شناسايي «نقطه ضعف ها »اختصاص داده شده است .ولي نه از آن نوع که در ميوه ها ديده مي شود ، بلکه نوعي که در افراد با آن مواجه مي شويد ، افرادي که به عنوان همسر زندگي بر مي گزينيد .اين نقطه ضعف ها را ، «نقطه ضعف هاي مهلک »مي نامم :ويژگي هايي که اگر در همسر شما وجود داشته باشند ، مي توانند موجب شوند که رابطه تان با او همراه با تنش و در بدترين حالت ممکن ، به يک «کابوس »تبديل شود .
نکته مهم :اگريکي از اين ويژگي ها و خصلت ها را در همسر خود يافتيد ، لزوماً به اين معنا نيست که او ظريف و قابليت رابطه با شما را ندارد .بلکه يقيناً به اين معنا است که آن نقطه ضعف هاي شخصيتي ، مشکلاتي را در رابطه ي شما ايجاد خواهند کرد ، که مي تواند بقا و دوام رابطه ي شما را تهديد کند .
هيچ يک از ما بي عيب نيستيم و پر واضح است که هر يک از ما نقطه ضعف ها و کاستي هايي داريم که مي توانند زندگي ما را از خود متأثر سازند .اما برخي از اين ويژگي ها در مقايسه با ساير ديگر خصلت ها ، خطرناک تر و مخرب تر هستند ، ما در اين فصل به همين نوع خاص از ويژگي ها ، خواهيم پرداخت .
نقاط ضعف مهلک که بايد درهمسر آينده خود مراقب آن ها باشيد .
1 ـ اعتياد
2ـ خشم
3ـ ذهنيت (روحيه )قرباني
4 ـ اعتياد به کنترل ديگران
5 ـ اختلالات جنسي
6 ـ «بالغ »شکل نگرفته
7 ـ از لحاظ روحي غير قابل دسترس
8 ـ عدم التيام از روابط گذشته
9 ـ تخريب روحي از درون کودک
ضعف مهلک (1)
اعتياد
به خودتان دروغ نگوييد :وقتي با کسي که اعتياد دارد رابطه داريد ، در واقع همانند اين است که با آتش بازي مي کنيد و به احتمال قوي خواهيد سوخت .
کمي تند بود ، نه ؟ پس بگذاريد براي تان توضيح دهم :سال ها به داستان هاي وحشتناک کساني گوش داده ام که عاشق کسي بوده اند که اعتياد داشته است .
شاهد آن بوده ام که چگونه قلب هايشان شکسته و خانواده هايشان از هم پاشيده است و حال بعد از اين همه سال ، به جرأت مي توانم بگويم همان طور که قبلاً نيز ذکر کردم :اگر دست خود را در آتش ببريد ، حتماً خواهيد سوخت . اگر خود را جلوي ماشين بياندازيد ، حتماً زير خواهيد گرفته شد .اگر عاشق يک الکلي يا معتاد به مواد مخدر ، يا يک فرد معتاد به هر نوع ديگري از « مصرف »بشويد ، صدمه خواهيد ديد .اين اجتناب ناپذير خواهد بود . هيچ راه مؤدبانه تر و يا ملايم تري براي بيان اين مطلب وجود ندارد و اگر شما خود يک معتاد هستيد (درباره ي اينکه اعتياد به چه معناست و «تعريف » آن چيست ، به زودي صحبت خواهيم کرد )عذر و بهانه اي براي خواندن اين فصل نخواهيد داشت .شما بايد با حقيقت رو به رو شويد زيرا به آن ها که دوست شان داريد ، لطمه مي زنيد .
چگونه اعتياد، به روابط شما صدمه مي زند .
آسيب روحي و رواني که «مواد اعتياد آور »در پي دارند ، به خوبي توسط مدارک فراوان علمي و پزشکي تأييدشده است .به علاوه بايد نخست بدانيد که لطمه و آسيب رواني به چه معناست ؟ اولين مشکل به قرار زير است :
وقتي که نامزد /همسرتان معتاد است ، در يک مثلث عشقي قرار گرفته ايد : شما ، نامزد /همسرتان و آنچه او بدان اعتياد دارد .
اگر نامزد /همسرتان اعتياد دارد ، به اين معنا است که به چيزي غير از شما نيز عشق مي ورزد :الکل ، مواد مخدر و ...که مفهوم آن اين است که به شما خيانت مي کند .آن «ماده »رقيب شماست .از آنجا که وقت او ، توجه او و روح او ، او را از شما منحرف مي کند و در نهايت هم به همان اندازه از او بيزار خواهيد شد که مثلاً از آن زن ديگر و اگر يک مرد هستيد ، از «رقيب تان »بيزار هستيد .
نکته ي دوم که در اين رابطه وجود دارد اين است که :عاشق يک معتاد بودن ، همچنين به معناي عاشق يک «برده »بودن است .او برده ي مواد مخدر ، الکل ، اعتياد جنسي ، قمار و يا هرنوع خاص از فعاليت است که به شکل «ارباب »و سرکرده او درآمده اند .ازلحاظ علمي بسياري از فعاليت ها اعتيادآور محسوب مي شوند :از قمار و خريد گرفته تا کافئين و سيگار که مصرف کنندگان خود را تحت تأثير و نفوذ دارند ولي به طور معمول نقش تخريب شان به همان ميزان مواد مخدر و يا الکل نيست .بنابراين ترجيح مي دهم که توجه تان را بيشتر به اين دو مورد معطوف کنم .
وقتي که عاشق يک معتاد هستيد در واقع به کسي عشق مي ورزيد که آزاد نيست. مشکل بتوان کاري کرد که فرد معتاد ،به اعتياد خود، اعتراف کند و بپذيرد که يک «برده »است .ازآنجا که توسط نوع خاصي از فعاليت و يا « ماده اي »کنترل مي شود که «ارباب »اوست، چنين شخصي عجز و ناتواني خود را با انکار مي پوشاند .اعتراف به اينکه معتاد است به معناي اعتراف به اين واقعيت است که فردي ضعيف النفس است. اين نيز به نوبه ي خود تجربه ي وحشت انگيز و تحقيرآميزي است .واقعيت وحشتناکي که در رابطه با اعتياد وجود دارد اين است که هرگونه تمايل به عاري از اعتياد بودن را از فرد معتاد سلب مي کند .
سومين تأثير مخرب و منفي اعتياد بر روي روابط اين است که با قابليت صميميت همسر شما «تداخل »مي کند .مواد اعتيادآور قابليت «حس کردن »و به عبارتي احساسات او را کرخت مي کنند .اين فقط يکي از دلايلي است که چرا بعضي از مردم مشروب مي خورند ، سيگار، ماري جوانا و يا حشيش مي کشند .زيرا احساس خوبي ندارند و مي خواهند به احساس بهتري برسند و کلمه «بهتر »دراينجا فقط به معناي «بي حس تر »و «کرخت تر »است .هنگامي که کسي مست و يا تشنه مي شود ، نسبت به هر آنچه در دنياي خارج و يا حتي درون او مي گذرد ، بي خبر و در نتيجه بي اعتنا خواهد بود .اين عادت به کرختي احساسي و روحي ، مي تواند «حس کردن »و «احساس داشتن »را براي همسرتان آنگونه که مطلوب شماست ،مشکل کند .
مصرف مداوم هر نوع ماده ي اعتياد آور اين قابليت شخص را که بتواند به طور کامل حس کند و احساس داشته باشد را از او سلب مي کند .
عشق ورزيدن به کسي که عاشق الکل است .
الکلي ها صرفاً فقط کساني نيستند که بطري به دست در خيابان ها «تلوتلو » مي خورند .الکي ها فقط کساني نيستند که اين قدر مشروب خورده اند که هر کس تنها به يک نگاه متوجه مي شود که آن ها مست هستند .الکلي کسي است که به الکل نياز دارد و گرنه «عملکرد »او مختل مي شود و نيزالکلي کسي است که الکل يک جزء ثابت از زندگي او محسوب مي شود .
يک الکلي ممکن است که درتمام طول روز ، الکل مصرف کند .اما الکلي در ضمن کسي است که هرشب بعد از کار «قدري »مي نوشد .صرف اينکه در طول روز مشروب نمي خوريد ، لزوماً به اين معنا نيست که الکلي نيستند و صرف اينکه مشروبات الکلي با درصد الکل بالا مصرف نمي کنيد ، باز هم به اين معنا نيست که الکلي نيستند :مشروبات الکلي با درصد پايين نيز از مشروبات الکلي محسوب مي شود.
چندي پيش به همراه همسرم مسابقه ي فوتبالي را از تلويزيون تماشا مي کردم و چندين آگهي تبليغاتي براي يک نوشيدني الکلي را مشاهده کردم .درابتدا مشکل مي توان تشخيص داد که چه چيز را تبليغ مي کردند :
تصاوير زيبايي از مکان هاي سالمي نظير ساحل ، کوهستان و پارک ها به همراه جوان هاي زيبايي که سرگرم ورزش بودند .سپس ناگهان تصاويري از آب جو را پخش مي کردند .ما خود معمولاً وقتي که به ديدن خانه ي جديد دوستان مان مي رويم ، چه چيزي براي شان مي بريم ؟ ما حتي هنگامي که فرزندان مان به «سن نوشيدن»مي رسند جشن مي گيريم ، گويي که « شاهکار »کردند .
ممکن است فکر کنيد :«اُه ، لطفاً دست برداريد ، آنقدرها هم که شما مي گوييد بد نيست .اما واقعاً بيش از اين چه مي توان گفت ؟ اينکه سالانه چند هزارنامه و تلفن از کساني که فقط به دليل مشکل مشروب خواري همسرشان ، زندگي شان از هم پاشيده است دريافت مي کنم ، درست نمي دانم .اکثر اين افراد که مشروب مصرف مي کنند ، چنان در انکار به سر مي برند که از پذيرفتن اين حقيقت که اصلاً مشکلي دارند نيز سرباز مي زنند .ترسناک ترين قسمت موضوع اين است که اصولاً متوجه مشکل شان نيستند .
اگر عاشق کسي هستيد که مشروب مي نوشد ، منتظر مشکلات احتمالي زير باشيد :
ـ رفتار ضد و نقيض ، متغير و غير قابل پيش بيني
ـ خشم ، عصبانيت و خشونت
ـ افسردگي دائم
ـ عدم مسئوليت پذيري
ـ کرختي عاطفي
ـ عدم دسترسي روحي و احساسي
ـ فقدان ميل جنسي و يا ناتواني جنسي
ـ جنگ ، دعوا و بهانه گيري
ـ کج خلقي هاي مکرر
ـ بالا و پايين شدن هاي زياد در رابطه
چاره چيست ؟
اگر مجرديد :بار اول که کسي را ملاقات کرديد ، ارزش ها و عادات او را درباره ي الکل ، جويا شويد .رفتار او را به دقت زير نظر بگيريد .خود را گول نزنيد و عذر و بهانه نيز نياوريد .از باورها و ارزش هاي خود براي توجيه اعتياد همسر آينده تان چشم پوشي نکنيد .
اگر به کسي علاقه منديد که گمان مي کنيد مشکل «مشروب خواري »دارد :چنانچه بعد از خواندن اين بخش از مقاله متوجه شديد که نامزد /همسرتان الکلي است و شما از رويارويي با آن سرباز مي زده ايد ، همين حالا با او برخورد کنيد :به او اولتيماتوم بدهيد .از او بخواهيد براي ترک کمک بگيرد و با اعتياد خود کاري بکند .يا آنکه رابطه تان «تمام شده »است .ممکن است کمي شديد الحن باشد ، اما هر مشاور و روانشناسي به شما خواهد گفت که صبر ،بردباري ، درک و عشق شما قادر نخواهد بود که کسي را وادار کند تا از اعتياد خود دست بردارد .موضوع اين است که هرگز يک معتاد «آمادگي »ترک را نخواهد داشت ، چرا که ساده نيست ، بعداً هرگز نخواهد آمد .همه اينها تنها بهانه است و حاکي از «انکار »او .
موضوع را اين طور در نظر بگيريد :اگرهمسر شما به ناگهان دچار حمله قلبي بشود ،اصرار خواهيد داشت که به بيمارستان برويد .هرگز اجازه نخواهيد داد دليل تراشي هايش شما را از اين کار منصرف کند ؛ چرا که او را دوست داريد .خوب ، دراينجا نيز همسر شما يک «بيمار »است و به کمک احتياج دارد .او را دوست داشته باشيد و اصرار کنيد تا براي ترک کمک بگيرد و چنانچه اين کار را نکرد ، خود را دوست داشته باشيد تا بتوانيد او را ترک کنيد ؛ چرا که اوضاع فقط «بدتر »خواهد شد .
«الکلي هاي گمنام »نام يک دوره ي ترک اعتياد دوازده مرحله اي است که براي خانواده ها و دوستان معتادان به الکل نيزجهت گذراندن بهتر دوران ترک همسرشان ، حمايت لازم را ارائه مي دهد .
و اگر شما خود مشکل الکل خواري داريد :چنانچه پس از خواندن اين بخش از کتاب احساس آمادگي مي کنيد که بپذيريد و اعتراف کنيد اين شماييد که مشکل داريد ، اولين قدم اين خواهد بود که براي ترک کمک بگيريد .به دوستان و خانواده ي خود بگوييد که در دوران ترک به کمک و حمايت شان احتياج داريد . به ياد داشته باشيد که رويارويي با علت رفتارتان است که مي تواند التيام واقعي شما را در پي داشته باشد .
عشق ورزيدن به کي که مواد مخدر مصرف مي کند .
هر آنچه در ارتباط با الکل ذکر کردم ، در رابطه به مواد مخدر نيز صدق مي کند و حتي بيشتر ؛ زيرا :مواد مخدر غيرقانوني است و در ضمن بسيار نيز گران قيمت مي باشد .هنگامي که عاشق کسي هستيد که مواد مخدر مصرف مي کند ، ممکن است با مشکلات ديگري نيز رو به رو شويد .شاهد آن بودم که چگونه مردي که کوکائين مصرف مي کرد ، تمامي پس انداز خانواده اش را خرج کرد .شاهد آن بودم که چگونه زني از نامزدش پول مي دزديد تا بتواند خرج اعتياد خود را تأمين کند .ديده ام که چگونه روياي زني با دستگيري شوهرش توسط پليس به جرم مصرف و فروش مواد مخدر ،خرد و نابود شد .
مواد مخدر از بسياري از جهات خطرناکتر از الکل اند ، زيرا سيستم عصبي را با شدت و قدرت بيشتري تحت تأثير خود قرار مي دهند .الکل از سيستم گردش خون شما ظرف بيست و چهار ساعت خارج مي شود و اين در حالي است که آزمايش خون وجود هرگونه ماده مخدر در سيستم داخلي بدن شما راحتي تا سه ماه پس از مصرف نيز نشان مي دهد .اين به آن معناست که مواد مخدر تا سه ماه پس از مصرف نيزهمچنان بيوشيمي بدن شما و در نتيجه قابليت تفکر ،رفتار و احساسات شما را نيز از خود متأثر مي سازند .
ماده ي مخدري که در اينجا ميل دارم بر روي آن انگشت بگذارم ، گراس يا ماري جوانا است :خودتان را گول نزنيد :مصرف دائمي گراس مي تواند شما را از لحاظ روحي و حتي فکري نيز کرخت و عاري از هرگونه عشق و دلبستگي کند .مشکلي که در رابطه با ماري جوانا وجود دارد ، اين است که نسبتاً بي ضرر به نظر مي آيد .طرفداران گراس يا ماري جوانا ادعا مي کنند که «کشيدن »گراس تفاوت چنداني با نوشيدن الکل ندارد .آن ها در اشتباه هستند :آثار مصرف گراس گرچه ضعيف است ولي در دراز مدت مي تواند حافظه شما را ضعيف کند و باعث رخوت و خمودي شما شود . گراس در عين حال نيز ارتباط بين دو نيمکره ي مغز را مختل مي کند که به نوبه ي خود مانع از تفکر واضح و منطقي شما مي شود .از نقطه نظر روحي ، مصرف کنندگان گراس يا ماري جوانا در دراز مدت به نوعي ، اين رفتار هميشگي را پيشه مي کنند که «چي ،من ناراحت بشم »و خودشان آن را به معناي «کوتاه آمدن »مي گيرند ؛ اما با نگاهي دقيق تر مي توان ديد که همان «بي حسي »و «کرختي روحي »است .
منظورم کساني نيستند که به طور مثال چند بار در سال هاي دانشگاه ماري جوانا مصرف کرده اند (گرچه آن نيز مي تواند مشکلاتي را که قبلاً از آن ياد شد به وجود بياورد )دراينجا اشاره ام به کساني است که مصرف ماري جوانا براي شان به شکل جزء ثابتي از زندگي شان در آمده است ؛ مانند کاري که سال هاست هر روز و يا آخر هرهفته انجام مي دهند .
چگونه گراس شوهر کارا را از بزرگ شدن بازداشت :
کارا روزي به برنامه ي راديويي من تلفن کرد تا براي ازدواج درحال شکست خود از من راهنمايي بخواهد اوسي و هشت ساله بود و شوهرش نيک ، سي و نه ساله ، نيک تنبل و غيرمسئول بود و همواره فراموش مي کرد صورت حساب ها را به موقع پرداخت کند و در ضمن از کار کردن متنفر بود و مدام شغلش را از دست مي داد .ازنظر روحي نيز سرد و خالي از هرگونه احساس بود و همواره خود را دور
مي گرفت .کارا با شکايت گفت :
«احساس مي کنم که مادر او هستم .نمي توانم روي هيچ چيز او حساب باز کنم »از او پرسيدم :«به نظر تو دليل اين رفتارش چيست ؟ »
به آرامي پاسخ داد :«خب ، هيچ وقت نمي خواستم با آن رو به رو شوم ،اما او گراس مصرف مي کند و اين کارش هميشگي است .بار اول که يکديگر را ديديم و جوان تر بوديم ، هردوي مان در ميهماني ها و آخر هفته مصرف مي کرديم .من هنگامي که به مدرسه ي پرستاري رفتم ، ديگر دست کشيدم ؛ اما نيک همين طور ادامه داد .او مي گويد گراس در پايان روز به او آرامش مي دهد و «تفريح آخر هفته »اوست اما حقيقت اين است که گراس کاملاً او را کرخت و بي احساس کرده است .من حتي فکر نمي کنم که او اصلاً بتواند حس کند و وقتي هم که «نئشه »است ، احساس مي کنم که خيلي از من دور مي شود .روابط جنسي مان نيز که ديگر تقريباً وجود خارجي ندارد .او ديگر اصلاً به آن علاقه اي نشان نمي دهد .راستش را بخواهيد به هيچ چيزديگر علاقه اي نشان نمي دهد .هنگامي که مي خواهم با او درباره ي مشکلات مان صحبت کنم مي گويد ،حساس نباشم و خونسرد باشم .ولي نمي توانم .سال هاست که مشکلات مان را ناديده گرفته ام ؛ اما حال به حدي عصباني هستم که مي خواهم جيغ بکشم ».
اعتياد نيک به گراس موجب اختلال روحي او شده و او را در يک حالت رخوت و خمودي نگه داشته است .در ضمن او را از اينکه «بالغ »درون خود را آزاد سازد ، بازداشته است .نظير همين الگو را بارها ديده ام . بسياري از مردم همچون کارا ، از اين موضوع که مصرف طولاني گراس مي تواند علت مشکل شان باشد ، آگاهي دارند و بعضي از اينکه علت مشکل شان را گراس تشخيص مي دهم ، شگفت زده مي شوند .از آنجا که هيچگونه ارتباطي ميان مشکل شان و کشيدن گراس نمي بينند ،مانند بسياري از مردم مصرف گراس را بي ضرر تلقي مي کنند .
داستان کارا و نيک پايان خوشي داشت .چند ماه پس از آن نامه اي از کارا دريافت کردم که در آن گفته بود که همان شب در مقابل نيک ايستاده و او را
تهديد کرده است که از او جدا خواهد شد ؛مگر اينکه او با اعتيادش مقابله کند و کمک بگيرد .او هم موافقت کرده بود ؛ البته بيشتر از روي ترس تا تمايل اش به تغيير و بهبودي .اما با دريافت کمک حرفه اي توانسته بود مصرف گراس را ترک کند .
کارا نوشته بود :«درابتدا تغيير قابل ملاحظه اي ديده نمي شد .اما او به تدريج «زنده تر »مي شد و کمتر مي خوابيد ، بيشتر کار مي کرد و ميل جنسي او نيز به تدريج بازگشت .درهمين وقت بود که خود او تشخيص داد تا چه حد به گراس وابسته بوده است و پس از آن دقيقاً به همچون فردي « تغيير يافته »بود .باربارا ، از تو براي نکاتي که به من دادي ، متشکرم ». ناتواني براي عشق
بسيار خوشوقتم ازاينکه هرگز با يک معتاد به مواد مخدر رابطه اي نداشته ام . اما مي دانم که بسيار دردناک است .مواد مخدر قابليت و توانايي داشتن هر گونه احساسات را از نامزد /همسر شما سلب مي کند .سال ها پيش به ازدواجي بسيار سخت و دشوار پايان دادم .زيرا آنگونه که استحقاق آن را داشتم ، احساس «دوست داشته شدن »نمي کردم .چند ماه پس از جدايي ما دوباره يکديگر را ملاقات کرديم تا درباره ي اتفاقي که افتاده بود ، صحبت کنيم و احساسات خود را التيام بخشيم به ياد مي آورم که رو به روي او سر ميز نشسته بودم و يک قاشق پر از «پاستا »را در دهانم گذاشتم که او گفت :«مي داني باربارا .من آن روزهايي که با هم بوديم ، گراس مصرف مي کردم »شوکه شدم .چگونه مي توانست حقيقت داشته باشد . من با او که شوهرم بود ، زندگي کرده بودم .او مي دانست که من تا چه حد از اين مواد متنفرم .او چگونه مي توانست دور از چشم من گراس مصرف کند ؟
او در ادامه گفت که چگونه وقتي به تعطيلات مي رفتيم ، از يک نفر گراس تهيه مي کرده و خود را نئشه مي ساخته است و نيز گفت که بعضي اوقات حتي براي سه روز متمادي گراس مصرف مي کرده است .او اعتراف کرد : «تو هميشه حس
مي کردي که يک جاي کار اشتباه است .مرا متهم مي کردي که خود را از تو دور نگه مي دارم و احساساتي ندارم .هرگاه که گراس مصرف مي کردم با تو دعوا مي کردم و ميل جنسي ام نيز از بين مي رفت »ناگهان همه چيز وشن شد .بسيار اتفاق مي افتاد که در ساحل زيبايي بوديم و او همچنان بد حال و گرفته بود .سپس حالش دچار تغيير ناگهاني مي شد ؛ به طوري که يک دفعه با من بحث مي کرد و بي هيچ دليل واضحي بد قلقي مي کرد .هميشه اين احساس را داشتم که حضور ندارد .از اينکه در نهايت متوجه علت اين رفتار او شدم ، احساس خلاصي کردم .
حال که به گذشته نگاه مي کنم ، عصباني مي شوم .عصباني از آن رو که کسي که دوستش داشتم ، انتخاب کرده بود تا با گراس سطح هوشياري خود را بدون اينکه مرا از آن با خبر کند ، تغيير دهد .عصباني به اين دليل که او مواد مخدر مصرف مي کرد تا خود را کرخت کند ؛ درحالي که من مدام از او خواهش مي کردم تا کمي حس کند و احساس داشته باشد .عصباني به اين دليل که مدام سعي مي کردم تا کج خلقي ها، بي مسئوليت ها و عصبانيت هايش را درک کنم تا با او تفاهم داشته باشم ، درحالي که فکر آن را هم نمي کردم که او تمام مدت نئشه و «غيرقابل دسترس »بوده است .
خود را گول نزنيد .مواد مخدر مي تواند شما را درعشق ناتوان کند .اين مواد به قابليت و توانايي شما در صميميت به طور مداوم و هميشگي تداخل مي کنند و اگرشما و همسرتان به عنوان راهي براي ايجاد صميميت ، متکي به مصرف مواد با يکديگر هستيد ، خود را گول زده ايد .
عشق ورزيدن به کسي که معتاد به دارو است :
چند سال پيش ، روزي يکي از دوستانم که او را در اينجا گوردن خواهم ناميد ، براي مشاوره نزد من آمد ، او که روزهاي بدي را در ازدواج خود سپري مي کرد ، گفت :«هاريت سخت گرفتارم کرده است .هميشه عصباني و وحشت زده است .اينطور به نظر مي آيد که کوچکترين استرسي را نمي تواند تحمل کند .به ناگهان با
کوچکترين محرکي منفجر مي شود .احساسم اين است که اگر اوضاع بدين منوال ادامه پيدا کند ، مجبور خواهم شد که از او جدا شوم .
لحظه اي فکر کردم و از او پرسيدم که :«گوردن، بزرگترين شکايت تو از هاريت چيست ؟ »
«خب ،گمانم اين است که همه اش زير سراين قرص هاي لعنتي است »
پرسيدم :«کدام قرص ها ؟ »من هاريت را خوب مي شناسم ولي از اينکه او دارو مصرف مي کرد ، اطلاعي نداشتم .
«درست نمي دانم ، مسکن ، واليوم و خيلي چيزهاي ديگر ».
شوکه شده بودم .هاريت ، قرصي باشد ؟ مشکل مي توانستم باور کنم . اما اين موضوع تمامي نشانه ها و علائمي را که گوردن قبلاً توضيح داده بود ، توضيح مي داد .
او را تشويق کردم که درمقابل او بايستد تا فوراً کمک بگيرد .
چند روز گذشت .يک روز هاريت به من تلفن کرد و گفت :«باربارا ، ديروز به دکتر رفتم و حال در يک برنامه ي «مسمويت زدايي »سه هفته اي هستم .شما حق داشتيد .من به دارو معتاد شده بودم ، بدون اينکه متوجه باشم .سال ها قرص هاي مختلف زيادي مصرف کرده بودم :محرک ، خواب آور ، مسکن ، آرام بخش .به خود مي گفتم که حتماً به آن ها احتياج دارم .راستش وقتي که گوردن با آن حرف ها به خانه آمد ، از شما متنفر شدم .احساس مي کنم پيش شما يا هرکس ديگري که بفهمد چطور زندگي مي کردم ، شرمنده شدم .مي دانم کمي سخت است .اما به دليل ازدواجم ، مجبورم که آن را انجام دهم .
سه هفته اي که هاريت گذشت ، بسيار دشوار بود .تمام احساسات و عواطفي را که سعي کرده بود به کمک قرص و دارو درخود سرکوب کند ، ناگهان زنده شدند .نهايتاً بدنش از تمامي آن سموم تصفيه شد .سمومي که سال ها به بدن خود وارد کرده بود .يک ماه بعد به سختي او را شناختم .ده سال جوان تر به نظر مي رسيد !او توضيح داد :«احساس مي کنم که به تازگي از خواب طولاني بيدار شده ام »دو سال بعد او همچنان به همان زيبايي قبل و «آزاد از دارو »و در زندگي با گوردن خوشبخت بود .
در جامعه ي امروزي ما که مصرف دارو هر روزه تشويق و تأييدمي شود و به ما گفته مي شود که درمان سردردها ، معده دردها ، سوء هاضمه ها ، يبوست ها ، بي خوابي ها ،خستگي ها و بي رمقي هاي ما تنها با قرص و دارو ميسر است ، تعجبي نيست ،که ميليون ها زن و مرد بي آنکه بدانند به دارو معتاد باشند.
اگرمجرديد و به ازدواج به کسي فکرمي کنيد که هر روز تعداد زيادي قرص مصرف مي کند ، سؤالاتي از او بپرسيد تا اطلاعات کاملي در اين زمينه از او بگيريد .از درگير شدن با يک معتاد به «مواد مخدر قانوني »برحذر باشيد .اگر شما به مانند گوردن درگير کسي هستيد که گمان مي کنيد « سوء هاضمه ي مصرف دارو »دارد ،اصرار کنيد تا حتماً نزد دکتر برود ؛ آن هم نه آن دکتري که خود داروها را تجويز کرده است و اگر مانند هاريت خود برده ي قرص و کپسول هاي رنگارنگ هستيد ، در حق خود لطف کنيد و نزد دکتري برويد تا به شما کمک کند دريابيد که نيازهاي واقعي تان کدام اند و دليل واقعي اعتيادتان چيست .
با يک معتاد چه کنيم ؟
روابط ، خود به اندازه ي کافي مشکل و دشوار هستند .دشوارتر از همه اينکه دانسته و از روي عمد نيزخود را درگير کسي کنيم که اعتياد او را بر بردگي کشانده است .آيا اين به آن معنا است که معتادان استحقاق دوست داشته شدن را ندارند ؟
البته که نه .اين گفته به آن معنا است که آنان مي بايستي بهبود يافته ؛ اصلاح شوند و خود را از اعتياد برهانند .مضاف بر اين ، پيش از آنکه بتوانند رابطه اي سالم با کسي داشته باشند ، بايد درد و رنج نهفته درپشت اعتيادشان را درک کنند .
در اينجا منظورم را به طرز دقيق تري توضيح داده ام :اگربه دنبال همسر هستيد ، هرگز خود را به کسي که هنوز معتاد است و يا در «ترک »به سر مي برد ، درگير نکنيد .او بايد صد درصد عشق و انرژي اش را صرف خود کند تا التيام يابد .او
قادر نيست که فعلاً به شما چيزي بدهد و اگر شما خود معتاديد ، لطفاً خود را دوست داشته باشيد و کمکي را که بدان نياز داريد ، دريافت کنيد ؛ به طوري که بتوانيد روزي دوباره سالم باشيد و رابطه اي را ايجاد کنيد که استحقاق آن را نيزداريد .
اگر درگذشته درگير يک معتاد بوده ايد و اين فصل به شما در رويارويي با حقايق و واقعيت ها کمک کرده است ، توصيه ام به شما اين است که :
چنانچه نامزد/همسرتان معتاد است :
1 ـ به او بگوييد ديگر با معتاد زندگي نخواهيد کرد .
2 ـ به او بگوييد تنها به شرطي با او خواهيد ماند که موافقت کند تا براي ترک ، کمک بگيريد و فوراً نيز اقدام کند .
3 ـ به او بگوييد اگر فوراً کمک نگيرد او را ترک خواهيد کرد و هرگز باز نخواهيد گشت .
4 ـ به گفته ي خود پايبند باشيد و چنانچه فوراً کمک نگرفت ، فرصت دوباره اي به او ندهيد .او را ترک کنيد .
5 ـ هرگز دوباره باز نگرديد ؛ مگراينکه نامزد /همسرتان سالم ، عاري از اعتياد و هوشيار شده باشد و دربرنامه ي بهبودي خود فعالانه شرکت کند . همچنين بايد :تغييرات قابل ملاحظه اي در رفتار ،نگرش و طرز برخورد او حادث شده باشد .
ضعف مهلک (2)
خشم
ـ نامزدم خلق و خويي وحشتناک دارد .من در ترس هميشگي از او زندگي مي کنم .
ـ با کوچکترين چيزي تحريک مي شود ؛ به طوري که مجبورم پاورچين پاورچين در خانه راه بروم .
ـ عالي ، گرم و صميمي است .اما همين که چيزي مطابق ميل او نباشد ، جيغ مي کشد ،«داد و قال سر مي دهد و نق نق مي کند ».
زندگي با شخصي عصباني همچون زندگي با يک «بمب ساعتي »است . هرگز نخواهيد دانست چه وقت منفجر خواهد شد .بنابراين در تنش و ترس هميشگي از او به سر خواهيد برد .وقتي عاشق کسي هستيد که حمله هاي عصبانيت دارد ،احساس مي کنيد که توسط خشم او کنترل مي شويد و اين خشم شما را از اينکه حقيقتاً آسوده باشيد و آرامش داشته باشيد باز مي دارد ؛ زيرا مايل نيستيد غافلگير شويد .
خشم ،يک تروريست است .او کساني را که بر سر راهش قرار مي گيرند ، گروگان مي گيرد .وقتي نامزد /همسرتان مشکل عصبانيت دارد ، سعي مي کنيد خود را با اوضاع وفق دهيد و قسمت هايي از خود را ويرايش کنيد تا موجبات ناراحتي و عصبانيت او را فراهم نکرده باشيد .
در اينجا منظورم تظاهرات طبيعي و حتي سالم خشم نيست :همسرتان يک ساعت دير به خانه مي آيد و به شما تلفن نمي زند و شما صدايتان را بلند مي کنيد تا به او بگوييد که عصباني هستيد .همسرتان فراموش مي کند تلفن مهمي را که به شما شده بود ، به شما خبر بدهد و شما نيز با صدايي ناراحت بر سرش داد مي کشيد .بچه تان لاک شما را روي فرش مي ريزيد و شما به عصبانيت او را دعوا مي کنيد .
آن نوع خشم که ضعفي مهلک و مخرب به شمار مي آيد ، خشمي است که غير عادي و نامتناسب باشد .
آيا نامزد /همسرتان تندخو و پرخاشگر است ؟
در زير برخي از نشانه هاي هشدار که حاکي از اين هستند که نامزد / همسرتان در رابطه با خشم مشکل جدي دارد ، آورده شده است:
ـ هنگامي که برخي از چيزهاي کوچک مطابق ميل او نيستند ، از کوره در مي رود و خشم خود را بر روي کساني که در اطرافش باشند ، خالي مي کند .
ـ هنگامي که با نظر او موافق نيستيد ، با فرياد ، بد دهني ،تهديد و ديگر رفتارهاي واکنشي و نامتناسب پاسخ مي دهد .
ـ کم حوصله و بي طاقت است و از اينکه مجبور باشد منتظربماند يا در پشت ماشيني رانندگي کند که به کندي حرکت مي کند و يا اينکه گوشي را نگه دارد ، بسيار ناراحت و عصباني مي شود .هنگامي که چيزي را توضيح مي دهيد ، نمي تواند با حوصله به شما گوش کند .
ـ هنگامي که از او مي خواهيد تا کار ساده اي را برايتان انجام دهد ، حالت تدافعي مي گيرد و مخالفت مي کند .
ـ هنگامي که به او در اين رابطه که چگونه رفتارش شما را تحت تأثير قرار مي دهد توضيح مي دهيد ، احساس مي کند به او حمله شده است و متقابلاً بي رحمانه به شما حمله مي کند .
ـ خشم خود را با کوبيدن در ،تلفن را به روي شما قطع کردن ، اتاق را ترک کردن ، از خانه رفتن ، شب ها جدا روي کاناپه خوابيدن و ...بروز
مي دهد.
ـ خلق و خوي او به ناگهان از وضعيتي مهربان ؟ گرم و صميمي در عرض تنها چند ثانيه به وضعيتي عصباني تغيير مي کند .
ـ وقتي کاري را که مي خواهد برايش انجام نمي دهيد يا مرتکب اشتباهي مي شويد ، آمادگي او براي اينکه بر سرتان داد بزند و شما را تحقير کند ، بالاست .
ـ بارها در مکان هاي عمومي نظير رستوران ها ، مراکز خريد ، خانه ي دوستان و ...صدايش را بلند مي کند و يا عصباني مي شود .
ـ خشم خود را به صورت فيزيکي و با زدن و پرت کردن اشياء و هل دادن و زدن شما و بچه هاي تان نشان مي دهد .
شناسايي کسي که در رابطه با عصبانيت مشکلات جدي دارد ، از شناسايي ديگر نقطه ضعف ها ساده تر است .هيچ کس يک شبه به فردي پرخاشگر و تندخو مبدل نمي شود و شما مي توانيد نشانه هايي که حاکي از اين مشکل نامزد /همسرتان هستند و تعدادي از آن ها نيز درفهرست پيش قيد کرده ام را از همان ابتداي رابطه تشخيص دهيد .اين نشانه ها همچون جرقه هايي هستند که از آتشي که در راه است ، خبر مي دهند .مهمترين نکته اي که بايد به ياد داشته باشيد اين است که :هرگز نشانه هاي هشدار را که حاکي از مشکل تندخويي نامزد /همسرتان مي باشند ، ناديده نگيريد .به احساسات غريزي و دروني خود اعتماد کنيد و اجازه ندهيد وحشت زده شويد .احساسات خود را ناديده نگيريد و هرگز آن ها را توجيه نکنيد .
چنانچه برخي از نشانه هاي پيش در رابطه با نامزد /همسرتان صدق مي کند ، بايد سريعاً اقدام کنيد و با مشکل مقابله نماييد و اصرار بورزيد که او حتماً کمک بگيرد .
چنانچه بسياري از نشانه هاي پيش در رابطه با نامزد /همسرتان صادق هستند ، در رابطه اي بسيارمختل و نادرست هستيد و بايد به نامزد /همسر خود اولتيماتوم بدهيد تا از رفتار آزاردهنده ي خود دست بردارد و گرنه او را ترک مي کنيد .بايد با اين حقيقت که نقش «قرباني »را در اين بازي برگزيده ايد ، مقابله کنيد و براي درک اينکه چرا چنين «پيش نويسي »داريد ، نزد مشاور و روانکاو برويد .
و چنانچه بيشتراغلب نشانه هاي پيش در رابطه با نامزد /همسرتان صدق مي کنند ، فوراً همين حالا از اين رابطه خارج شويد .حتي اگر نامزد / همسرتان توافق کند که حتماً کمک بگيريد ، بسيارطول خواهد کشيد تا بتواند مشکل خود را حل کند و عصبانيت اش را کنار بگذارد .موضوع اين است که نبايد حتي يک روز ديگر نيز با شما بدرفتاري شود .از خودتان مراقبت کنيد و نيز نزد روانشناس برويد تا اعتماد به نفس و حس عزت نفس و احترام به خود را دوباره باز يابيد .
چرا نامزد /همسرتان تا بدين حد تندخو است ؟
دلايل بسياري وجود دارند که چرا مردم تندخو و عصباني بار مي آيند :
اگر درکودکي از لحاظ جسماني ، کلامي و يا جنسي با آن ها بدرفتاري شده باشد ، خشم سرکوب شده ي زيادي را در خود انبار کرده اند .اين خشم سرکوب شده را بزرگسالي که از امنيت نسبي برخوردار هستند ، به شکل عصبانيت و پرخاشگري بيرون مي ريزند .
اگر در کودکي به واسطه ي طلاق ، عدم حضور پدر يا مادر و يا مرگ يکي از والدين ، احساس «غيرخوب »يا به عبارتي احساس «دوست داشته نشدن »و نيز طرد شدگي داشته باشند ،آن خشم کودکي ، خود را در بزرگسالي به شکل عصبانيت با کساني که آن ها را دوست دارند (ترک کنندگان بالقوه )نشان خواهد داد .
اگر در کودکي احساس ناتواني و ضعف داشتند :نتوانستند والدين خود را که الکلي بودند ، نجات دهند و به بيچارگي تمام شاهد آزار و اذيت يک والد خود توسط ديگري بودند ، هرگز اجازه که احساسات خود را بيان کنند ، نداشتند ، در بزرگسالي عجز و درماندگي کودکي خود را با بروز خشم و عصبانيت جبران مي کنند .
بيشتر درباره ي اين موضوع که چگونه بسياري از ما در کودکي اجازه نداشتيم که احساسات خود را به رشته ي تحرير در آوريم و يا به زبان آوريم صحبت کرديم .اگرکودکي يکي از سه حالتي را که در بالا ذکر کردم تجربه کند ، طبيعتاً غم و اندوه عظيمي را تجربه خواهد کرد .اگرکه نتواند با اندوه خود تماس برقرار و آن را احساس کند ، آن را به شکل خشم و عصبانيت بروز خواهد داد .
اندوه سرکوب شده در دوران کودکي به شکل تندخويي و عصبانيت در بزرگسالي نشان داده خواهد شد .
از اين روست که سعي در کنترل رفتار پرخاشگرانه و خشم ، صورتي بي فايده از درمان است .از آنجا که به «علت »نمي پردازد .خشم يک نشانه و «معلول »است .
هرچند که نشانه اي کاملاً «غيرقابل قبول »و ناخوشايند و حاکي از آسيب و غم عميق فرد عصباني است .درمان خشم بدون درک عامل به وجود آورنده آن تنها راه حلي موقتي و حتي خطرناک است .گفتار درماني سنتي و روانکاوي نيز به تنهايي براي کمک به فردي که از خشم سرکوب شده ي کهنه و مزمن در رنج است ، کافي نيست .کار عاطفي و تجربي نظير نقش گذاري رواني و فرمول هاي فيزيکي آزادسازي خشم نظير ضربه زدن به کيسه ي بوکس ، جيغ کشيدن توي بالش و استفاده از باتون براي ضربه زدن و کار با «کودک درون »همه و همه از ملزومات کمک به شخص مي باشند ؛ به طوري که بتواند خشم خود را به اندوه تبديل کند و نهايتاً التيام يابد .
در برنامه هاي راديويي که داشتم ، هر روز سؤالاتي از اين قبيل پرسيده مي شدند :«چرا زنم به طور ناگهاني کنترل خود را از دست مي دهد و به شخصي تندخوي و پرخاشگر تبديل مي شود ؟ »
پاسخ من همواره يک چيز است :
«سؤالاتي که مطرح مي کنيد ، اصولاً اشتباه است .سؤال درست اين است که «چرا من چنين رفتاري را تحمل مي کنم ؟ »و سپس از خودتان بپرسيد :«با اين رفتار او چه کار خواهم کرد ؟ »
تلاش در جهت درک خشم و عصبانيت نامزد /همسرتان مانعي ندارد در صورتي که :
1 ـ نامزد /همسر شما متعهد شده باشد به منظور التيام خشم خود کمک جدي دريافت کند .
2 ـ نامزد /همسر شما در جهت گرفتن آن کمک اقدام نيز کرده باشد .
3 ـ نامزد /همسرتان تغييرات محسوس و قابل ملاحظه اي در جهت مثبت کرده باشد .
اما بيشتر اوقات همسران انسان هاي تندخوي و عصباني ، نيروي خود را بيشتر صرف کمک به همسر عصباني خود مي کنند تا به احساسات خود در قبال رفتار بدي بپردازند که با آن ها مي شود .
چرا شخصي تند خوي را به سمت خود جذب مي کنيد ؟
هرگز کسي خودآگاه و دانسته به دنبال همسري تندخوي و عصباني نمي گردد . همانگونه که صحبت کرديم ، اين برنامه ريزي ناخودآگاه روحي تان است که در نهايت شما را به انتخاب فردي عصباني سوق مي دهد .برخي از دلايل اين امر اينها هستند :
ـ در کودکي يک يا هر دوي والدين شما عصباني بودند و خشم و عشق براي شما با يکديگر تداعي معاني دارند .اگربا فردي فوق العاده تندخوي و پرخاشگر بزرگ شديد و به بسياري از نشانه هايي عادت داريد که بيشتر در فهرستي آن ها را آوردم ،اين امکان وجود دارد که ظرفيت فوق العاده بالايي براي تحمل رفتار«عصبي »و پرخاشگري کسب کرده باشيد .چرا که در خانواده و زندگي شما طبيعي به حساب مي آمد .دراين گونه موارد برنامه ريزي احساس تان به شما مي گويد :«کساني که مرا دوست دارند ، از من عصباني مي شوند »به عبارتي اين همان تصميم ناخودآگاهي است که در کودکي گرفته ايد .سپس شما کسي را ملاقات مي کنيد که زياد داد مي زند و بارها کنترل خود را از دست مي دهد و از کوره در مي رود .و اگر که ممکن است خودآگاه چنين رفتاري را زياد نپسنديد ، اما چندان هم معتقد نيستيد که او مسئله اش جدي باشد .موضوع غم انگيز اين است که کساني که در کودکي مورد آزار و اذيت جسماني و يا کلامي قرار گرفته اند ، در بزرگسالي آمادگي دارند همسراني «کتک خور »بشوند .اين امکان وجود دارد که اينگونه افراد «کتک زن »نيز بشوند .(دراين باره بعداً صحبت خواهيم کرد ).
ـ اعتماد به نفس و خودباوري شما پايين است و «قرباني »سهل الوصولي براي يک همسر «آزار دهنده »مي باشيد .اگرخودتان را قبول نداريد و با احساس ضعف زيادي زندگي مي کنيد ، براي يک فرد «تندخوي » همسري مطلوب خواهيد بود .چرا که احتمالاً به راحتي وحشت زده و ناراحت مي شويد .
ـ به راحتي نمي توانيد خشم و عصبانيت خود را ابراز کنيد .عميقاً باور دارم که ناخودآگاه کساني را به خود جذب مي کنيم که نقطه ي مقابل ما هستند ؛ تا عدم تعادلي را که در شخصيت خودمان نهفته است ،التيام دهيم .مردي که از لحاظ عاطفي و روحي «بسته »است ، شايد زني را به خود جذب کند که فوق العاده با احساسات خود در تماس باشد به طورمثال مي تواند به راحتي گريه کند .زني که نمي تواند عصبانيت و يا هرگونه احساسات منفي خود را بروز دهد ، ممکن است مردي را به خود جذب کند که کمي «بيش از حد » عصباني مي شود .به علاوه همانگونه که در اولين کتابم :«رازهايي درباره ي عشق »توضيح داده ام ، اين امکان وجود دارد که احساساتي که شما در خود سرکوب مي کنيد ، نامزد /همسرتان از خود نشان دهد . وقتي که عصبانيت خود را به وسيله ي مکانيزم هاي دفاعي ، «سرکوب کردن »و «انکار »مهار مي کنيد ، نامزد /همسرتان آن ها را به طرزي افزوده از خود بروز مي دهد .
ضعف مهلک (3)
ذهنيت (روحيه ي )قرباني
«ذهنيت قرباني »نگرش و رفتاري است که برخي مردان و زنان ازوقايع و حوادثي که در زندگي شان اتفاق افتاده است ، اقتباس مي کنند .نگرشي که ديگران را به جهت مشکلات و مسائل زندگي آن ها مسئول مي داند و از اين رو آنان را سرزنش مي کند .اغلب شناسايي يک فرد با ذهنيت قرباني ساده نيست ،زيرا هيچ يک از ما واقعاً از اينکه نامزد /همسر ما از روابط گذشته ي زندگي خود گله و شکايت کند ، ناراحت نمي شويم .به طور مثال وقتي که با مردي آشنا مي شويد که داستان هاي وحشتناکي از نامزد يا همسر قبلي خود تعريف مي کند ، به طرزي پنهاني حتي از اينکه آن مرد دلش براي او تنگ نشده است و يا شما را غيرمنصفانه با او مقايسه نمي کند، خوشحال نيز مي شويد .دست آخرحقيقت اين است که شما از شنيدن اينکه او تا چه حد «عالي و فوق العاده »بوده است ،خوشحال نمي شويد .اما اگر نامزد /همسرتان عادت دارد که ديگران را به دليل شرايط زندگي خود سرزنش کند و مسئوليت سهمي را که خود در خلق و ايجاد مشکلاتش داشته است ، نمي پذيرد .مراقب باشيد:نفر بعدي که تقصيرها تماماً به گردن اوست ، شما خواهيد بود !
مشکل بغرنجي که در رابطه با يک فرد قرباني وجود دارد ، اين است که به رغم شکايت هايشان دراين باره که چگونه در گذشته دوست داشته نمي شدند و يا کسي آن ها را درک نمي کرده است ، حال که شما عشق و حمايتي را که
مي خواهند ، به آن ها مي دهيد ، به سادگي نمي توانند آن را پذيرا باشند . افرادي که روحيه و ذهنيت قرباني دارند ، اصولاً از رنج بردن لذت مي برند . چرا که چسبيدن به دردهايشان اين توهم را به آن ها مي دهد که بر کساني که از ناحيه ي آن ها آسيب ديده اند ، سلطه و نفوذ دارند و تنها با منزجر ماندن از آن ها است که خود را ايمن مي بينند .گويي چنانچه آن ها را ببخشد ، مجدداً آسيب پذير شده اند .
بنابراين چنانچه درگير رابطه با فردي «قرباني »باشيد ، ممکن است احساس کنيد که :
هر چه به رابطه تان «بدهيد »،باز هم هرگز کافي نخواهد بود و هرچقدر نيز که آنان را تسلي بدهيد ، باز آن ها از خوشحال شدن امتناع خواهند ورزيد .
آيا عاشق يک قرباني هستيد ؟
در زير برخي از ويژگي هاي شخصيتي يک فرد «قرباني »آورده شده است ؛ تا بتوانيد تشخيص دهيد آيا نامزد /همسرتان يک قرباني است يا خير ؟ ببينيد چه تعداد از موارد زير درباره ي او (و يا خودتان )صدق مي کند :
1 ـ نامزد /همسرم به ندرت مستقيماً از من و يا هرکس ديگري عصباني مي شود ؛ درعوض مدام گله و شکايت مي کند و قيافه ي ناراحت به خود گرفته و براي چيزي که پيش آمده باشد ، «لب و لوچه ي »خود را آويزان مي کند.
2 ـ هنگامي که درباره ي چيزي که او بدان جهت ناراحت است ، پيشنهاد و يا کمکي ارائه مي دهم ، همواره دليلي پيدا مي کند که نظريات و يا پيشنهادهايم مفيد نخواهند بود و به نوعي اين نگرش و برخورد هميشگي را دارد که :«بابا ، اين هم به درد نمي خوره ».
3 ـ نامزد /همسرم هيچگاه «رک و پوست کنده »نمي گويد که از چيزي ناراحت است .درعوض هميشه با قيافه اي مغموم به اين سو و آن سو در حرکت است .کاري مي کند که من مجبور به تلاش براي دستيابي به چيزي باشم که به علت
ناراحتي او ربط دارد .به عبارتي مرا به حدس زدن واداشته ، کاري مي کند که به زور از او اطلاعات بيرون بکشم .
4 ـ حتي هنگامي که سعي دارم به نامزد /همسرم عشق بورزم و او را آرام کنم ، احساس مي کنم که موفق نخواهم شد و تلاشم مثمرثمرنخواهد بود . گويي که او «تسلي ناپذير »است .
5 ـ هميشه يک چيزي وجود دارد تا نامزد /همسرتان به آن علت ناراحت باشد و به ندرت روزها و هفته ها مي گذرند ، بدون اينکه چيزي او را «بد عنق »نکند .
6 ـ نامزد /همسرتان بيشتر براي خودش تأسف مي خورد و دليل اين را درک نمي کند که چرا چيزهاي ناخوشايندي براي او اتفاق مي افتند .
7 ـ نامزد /همسرتان به راحتي نمي تواند درباره ي چيزي تصميم بگيرد و به جاي آنکه دست به اقدامي بزند بيشتر وقتش را به گله و شکايت درباره ي وقايع و حوادث مي گذراند .
8 ـ نامزد /همسرتان هنوز ديگران را براي گذشته اش سرزنش مي کند ( والدين ، همسر قبلي ، دوستان )و همچنان آنان را مسئول «بد اقبالي » و سرانجام زندگي خود مي داند .
9 ـ نامزد /همسرتان بيشتر اين احساس را دارد که در «وضعي »به دام افتاده است که مسئول تمامي نارضايتي هاي او از زندگي است و در ضمن راه چاره اي نيز نمي شناسد .
10 ـ نامزد /همسرتان به موفقيت و خوشبختي ديگران حسادت مي کند و بارها خود را با آنان مقايسه مي کند که اين نيز به نوبه ي خود، موجبات عصبانيت و يا افسردگي او را فراهم مي کند .
اگر تنها يک يا دو جمله از جملات فوق درباره ي شما صدق مي کنند ، آنگاه نامزد /همسر شما گرايش اندکي به روحيه ي قرباني دارد که بايد درباره ي آن با يکديگر صحبت کنيد .اگر اين ويژگي هاي او را ناديده بگيريد ، در آينده احساس عصبانيت و انزجار خواهيد کرد .
اگر با سه الي پنج جمله از جملات فوق ارتباط برقرار کرديد ، آنگاه مسئله ي نامزد /همسرتان در رابطه با «روحيه ي قرباني »جدي است. شديداً مراقب باشيد تا نقش «ناجي »را بازي نکنيد ؛ زيرا آبستن اين احساس خواهيد شد که :«تلاش هايتان نتيجه اي ندارد ». اين رابطه ، رابطه اي از جايگاه هاي برابر نبوده است و سالم نيست ؛ مگرآنکه نامزد /همسرتان کمک بگيرد و با رويحه ي قرباني درون خود مقابله کند .
اگر با شش الي هرده جمله فوق ارتباط برقرار کرديد ، آنگاه عاشق يک قرباني «حرفه اي »هستيد .اميدوارم بخت با شما يار باشد تا بلکه بتوانيد در اين رابطه با نامزد /همسرتان مذاکره کنيد !چرا که او يقيناً احساس خواهد کرد مورد حمله واقع شده است و در نتيجه از شما عصباني و ناراحت خواهد شد و شما را متهم خواهد کرد که او درک نمي کنيد و دوستش نداريد . به عبارت ديگر با شما دقيقاً به همانگونه اي برخورد خواهد کرد که يک « قرباني »برخورد مي کند .رابطه ي شما رابطه ي سالمي نيست و اگر تا به حال احساس کنترل شدن و انزجار نکرده ايد ، به زودي دچار اين احساس خواهيد شد .درضمن نيز هرگونه جاذبه و علاقه تان را نسبت به او از دست خواهيد داد .نامزد /همسر شما بايد سريعاً از يک مشاور يا روانکاو کمک بگيرد .شما نيز همينطور.
در زير علايم و نشانه هاي ذهنيت (روحيه ي )قرباني آورده شده است:
ـ قرباني ها هرگز مسئوليت شرايط و اتفاقات زندگي خود را به گردن نمي گيرند .آن ها به حال خود تأسف مي خورند ، گله و شکايت مي کنند ، مي خورند ، مي خوابند ،افسرده مي شوند و هرکار ديگري نيز انجام مي دهند ؛ بدون اينکه اقدامي در جهت بهبود اوضاع صورت دهند .کافي است به يک قرباني پيشنهادي بدهيد که مثلاً چگونه مي تواند به احساس بهتري برسد يا مسئله و مشکلش را حل کند و با فهرست بلند بالايي از انواع دلايلي که چرا هيچ يک از پيشنهادهاي شما مثمرثمرنخواهند بود ، رو به رو خواهيد شد .بعضي از قرباني ها از شما توقع دارند که نجات شان بدهيد و مشکلات شان را برايشان حل کنيد .اما برخي ديگر چيزي جزاحساس همدردي و يا ترحم شما را نمي خواهند ؛ زيرا تنها راهي که براي جلب همدردي و يا ترحم ديگران مي شناسند اين است که مدام مشکلي داشته باشند تا بلکه کسي برايشان تأسف بخورد .بنابراين طبيعي است که تلاش درجهت مسئوليت پذيري و استقلال فردي اين دسته از قرباني ها نتيجه بخش نخواهد بود :آخر چنان چه نيازمند کمک ديگران نبودند ، ديگر چه کسي به آن ها توجه مي کرد ؟
قرباني ها وقت شان را به گله و شکايت از مشکلات مي گذرانند ؛ به جاي آنکه در جهت تغيير اوضاع قدمي بردارند .
ـ قرباني متخصص اين هستند که ديگران را به دليل مشکلات خودشان سرزنش کنند .از ديد يک قرباني هميشه تقصير همه چيز به گردن ديگري است . آنان مدام والدين ،همسر قبلي ، دوستان ، وضع سلامتي و بهداشت ، اقتصاد و ...را به جهت عدم رضايت و خوشبختي خود در زندگي سرزنش مي کنند. برخي از قرباني ها آشکارا ديگران و اوضاع را سرزنش مي کنند و در رابطه با احساس انزجار خود نسبتاً صادق هستند و برخي به طرزي پوشيده سرزنش کرده و هرگز عملاً هيچ چيز منفي اي ابراز نمي کنند ؛ بلکه فقط از پذيرفتن مسئوليت زندگي خود سرباز مي زنند .اگراين منطق آنان در نظر شما احمقانه است و قابل درک نيست و اين نظرتان را به زبان نيز مي آوريد ، بدانيد که نامزد /همسرتان به اين دليل که او را درک نمي کنيد ، متهم تان خواهد کرد .
ـ از ديد يک قرباني زندگي نبردي نابرابر است .او چنين فکري مي کند : «تمامي دنيا در يک سمت است و در سمت ديگر تنها من »تلقي او از فلسفه ي وجودي ديگران اين است که به او احساس بدبختي و فلاکت بدهند ، فرصت هاي او را خراب کنند ، براي برخي از قرباني ها ، اين همان وضعيتي بوده است که کودکي شان را در آن سپري کرده اند .اما هنگامي که فرد قرباني همين ديد و ادراک
را به روابط بزرگسالي خود «فرافکن »مي کند ،ديگر براي ديگران اجتناب ناپذيرخواهد بود که او را تنها بگذارند و مأيوسش کنند .بعضي از قرباني ها تا بدانجا پيش مي روند که همسر نامناسبي نيز انتخاب مي کنند ؛ صرفاً از اين رو که مورد تعدي و آزار قرار بگيرند و عملاً نيز قرباني شوند ؛ تا به خود و ديگران ثابت کنند که حقيقتاً يک قرباني واقعي هستند .قرباني ها اغلب تنها از قرباني هاي ديگر دوست مي گيرند .چرا که فقط يک قرباني است که مي تواند آن ها را به درستي درک کند .
ـ قرباني ها خشم خود را آشکارا بروز نمي دهند .آنان به ندرت در اين باره رک هستند و ترجيح مي دهند که با قيافه ي ناراحت و رنجيده به خود گرفتن ، به شما احساس گناه بدهند؛ به جاي آنکه حس ترحم شما را از دست بدهند و بر طبق حس خصومت و تنفرحقيقي شان عمل کنند و در برابر شما بايستند . آنان جملاتي به کار مي برند که ظاهراً نيزخصومت آميز نيستند ؛ اما به طرزي غيرمستقيم خصومت و تنفرشان را نسبت به شما مي رسانند .اين جملات در ضمن کمک مي کنند که آن ها ظاهر «غيرعصباني »خود را نيز حفظ کنند .
به عنوان مثال ، ممکن است زني به دليل اين موضوع که نامزد /همسرش تولد او را آنچنان که مطلوب او بوده است برگزار نکرده و تنها به يک «کارت تبريک تولد »اکتفا کرده باشد ، مي گويد :«به گمان من موضوع فقط اين است که ما دو تا ،دو جور مختلف بار آمده ايم .بعضي از خانواده ها براي «احترام قائل بودن »به احساسات ديگران ارزشي قائل نيستند » هنگامي که نامزد /همسر اين خانم او را متهم مي کند که به او برچسب « بي احساسي »و «بي عاطفگي »زده است ، با تعجب و از روي ناباوري در جواب مي گويد :«عزيزم ، من هرگز کلمه ي «بي عاطفه »را درباره ي تو به کار نبردم بلکه فقط به اين اشاره کردم که انسان ها چگونه با يکديگر فرق دارند »اين زن مي توانست به مراتب صادق تر باشد و بگويد :«از اينکه تولدم را فقط با يک کارت احمقانه تبريک گفتي و موجب شدي تا احساس کنم براي تو به خصوص نيستم ،از دستت عصباني هستم ». ـ قرباني ها اين طور فکرمي کنند که ضعيف و درمانده هستند .آن ها متخصص «تفکر منفي »اند .«نمي توانم »، «نمي شود »، «هرگز »و ...اينها عبارت هاي متداول و رايجي هستند که بيشتراز زبان قرباني ها شنيده مي شود .قرباني ها اغلب مسامحه کاري دارند و کارها را مرتباً به بعد موکول مي کنند ؛چرا که به خود اعتماد کافي ندارند تا بتوانند اقدامي صورت دهند اين طور به نظر مي آيد که براي جلب حمايت به شما متکي هستند ؛ اما در نهايت خواهيد ديد که اين «حمايت »نيست که مي خواهند ؛ بلکه «نجات داده شدن »است .اين امکان وجود دارد که قرباني هاي بزرگسالي عملاً در کودکي قرباني شده باشند .به اين معنا که ازلحاظ جنسي ، جسماني و عاطفي نيز مرد اذيت و آزار قرار گرفته باشند .درنتيجه ضعف و ناتواني که در کودکي تجربه کردند ،موجب شد که تصميم ناخودآگاه بگيرند :«من ضعيف هستم ، تو روي من سلطه و نفوذ داري ».يا به عبارت ديگر :«من خوب »نيستم ، تو « خوب هستي ».
ـ قرباني ها الگوهاي هميشگي و منفي خود را در روابط زندگي شان مرتباً تکرار مي کنند ؛ زيرا نمي خواهند خاستگاه و منشأاين الگوها را کشف کنند . هنگامي که مشکلي پيش مي آيد ،شخص قوي از خود مي پرسد :
«چرا چنين چيزي اتفاق مي افتد و من چگونه مي توانم آن را تغيير دهم »
اما پرسش يک قرباني اين خواهد بود :
«چرا چنين چيزي براي من اتفاق مي افتد ؟ »
هنگامي که يک قرباني بيشتر بر روي جنبه ي رنج و محنت بحران پيش آمده تمرکز مي کند ، به جاي آنکه دليل وقوع و راه چاره را جويا شود که چگونه مي توان از تکرار آن جلوگيري کرد ، ديگرطبيعي است که خود را از اين فرصت که از اشتباهاتش بياموزد ، محروم مي کند.
عاشق يک قرباني بايد چه کار کند ؟
همگي ما در درون خود يک قرباني پنهان داريم .اما هنگامي که اين الگو در شخصيت يک فرد چيره مي شود ،براي سلامتي روحي و نيز روابط او صميمي خواهد بود .اگر درگير کسي شديد که اين ضعف مهلک را داراست ، ضروري است تا با او درباره ي اين نقطه ضعف اش برخورد جدي کنيد . گر چه او بدون شک معذب و ناراحت خواهد شد .همانگونه که درباره ي تمامي ضعف هاي مهلک نيزصدق مي کند ، مي توان با روحيه ي قرباني به وسيله ي تعهد ،استقامت و پايداري با موفقيت برخورد کرد .فقط چنانچه نامزد /همسرتان مايل به تغيير باشد .درغير اين صورت خود را گول نزنيد .اين الگو با ناديده گرفتن و انکار به خودي خود از ميان نمي رود . افراد درگير با قرباني ها اين نکته را، آن هم از راه دشوار آن ،خواهند آموخت که با گذشت زمان ،حس همدردي شان تنها به بي تفاوتي و بي اعتنايي مبدل خواهد شد
ضعف مهلک (4)
اعتياد به کنترل ديگران
ـ آيا بايد هميشه همه چيزمطابق ميل و خواسته ي نامزد /همسر شما باشد و گرنه بسيار ناراحت خواهد شد؟
ـ آيا در ترس هميشگي از اينکه مبادا کاري کنيد که نامزد /همسرتان را مکدر يا عصباني کنيد زندگي مي کنيد؟ به عبارتي آيا بايد هميشه کارها را به روش او انجام بدهيد و گرنه دلخور خواهد شد ؟
ـ آيا احساس مي کنيد که نامزد /همسرتان مدام از شما انتقاد کرده و محاکمه تان مي کند ؟ آيا اين احساس را داريد که او مدام شما را زير نظر دارد ؟
اگر به هريک از سؤالات فوق پاسخ مثبت داديد ، اين امکان وجود دارد که درگير يک «معتاد به کنترل ديگران »باشيد .من از اين رو اين نام را براي ضعف مهلک (4)برگزيده ام که سال هاست آن را از مراجعينم مي شنوم هنگامي که مي خواهند کسي را که به کنترل ديگران نياز مبرم دارد توصيف کنند.يک «معتاد به کنترل »عملاً نقطه ي مقابل «قرباني »است . در حالي که «قرباني »بيشتر از اتخاذ هرگونه تصميمي سرباز مي زند ، اما «معتاد به کنترل »بايد تمامي تصميم ها را اتخاذ کند.«قرباني »به ديگران به چشم کمک و نجات دوخته است ، در حالي که «معتاد به کنترل »تقريباً هرگز درخواست کمک نمي کند.از آن جا که به خود مي گويد :«خودم از عهده اش برخواهم آمد »«قرباني » بيشتر از شما توقع دارد که به او بگوييد چه کار کند در حالي که اين «معتاد به کنترل » است که براي شما تعيين تکليف مي کند .
بيشتر انسان ها مايل اند کنترل زندگي شان را به دست داشته باشند و هنگامي که اوضاع از کنترل آن ها خارج مي شود احساس خوبي ندارند .اما تفاوت در اينجاست که درباره ي معتادان به کنترل لازم است کنترل همه چيز با آن ها باشد و هرکاري خواهند کرد تا مبادا احساس کنند چيزي تحت تسلط و کنترل آن ها نيست .اين الگوي خاص ، مشکلات جدي خاصي را در روابط سبب مي شود که به قرار زير مي باشد :
ـ معتادان به کنترل از لحاظ احساسي بسته اند و به سادگي احساسات آسيب پذيري و عواطف خود را بروز نمي دهند .
ـ معتادان به کنترل از اينکه بپذيرند که به شما نياز دارند ، خوششان نمي آيد .
ـ معتادان به کنترل آنقدر به شما احتياج دارند که مي خواهند تمامي وقت شما را در کنترل خود داشته باشند .از اين رو حس مالکيت زيادي بر شما دارند و در ضمن بسيار نيزحسود هستند .
ـ معتادان به کنترل به راحتي از دست شما و ديگران ناراحت مي شوند و هرگاه چيزي مطابق ميل آن ها نباشد و يا احساس کنند براوضاع و امور کنترل کافي ندارند ، مي رنجند و يا عصباني مي شوند .
ـ معتادان به کنترل مي توانند نسبت به عادات زندگي ، امور روزمره ، کار و ...وسواسي باشند .بنابراين زندگي با آن ها مي تواند بسيار مشکل و دشوار باشد .
ـ معتادان به کنترل سعي درکنترل انتخاب ها و عادت هاي اطرافيان خود دارند .همکاران ،دوستان ، بچه ها و شما .
ـ معتادان به کنترل از اينکه کسي به آن ها بگويد چه کار کنند ، اصلاً خوششان نمي آيد ؛چرا که احساس مي کنند ديگر کنترل در دست آن ها نيست .
ـ معتادان به کنترل ممکن است مشکلات جنسي داشته باشند :معذب بودن در رختخواب ، جانبداري مفرط از بعضي گرايش ها و سليقه ها در رابطه با مسائل جنسي ، نياز به کنترل شما اما مقاومت در برابر از دست دادن کنترل خودشان. ـ معتادان به کنترل به سختي مي توانند بعد از کار و يا آخر هفته ها و در تعطيلات استراحت کنند و کمي بياسايند .اين امکان وجود دارد که معتاد به کارشان باشند .
ـ معتادان به کنترل ممکن است بسيار بي صبر ،عجول و کم طاقت بوده در نتيجه بسيار تحريک پذير باشند .
ـ معتادان به کنترل امکان دارد والديني بسيار سلطه جو و انتقادگر شوند ؛ از آنجا که برطبق تعريف ، نوزادان و کودکان اصولاً «کنترل ناپذير» هستند .
افرادي که درکودکي توسط بزرگترها و يا اوضاع شرايط کنترل مي شده اند و اين کنترل موجبات ضعف آن ها را سبب شده است ، ممکن است اين تصميم ناخودآگاه را گرفته باشند که هرگز در بزرگي اجازه ندهند کنترل چيزي از دست شان خارج شود .
چگونه ممکن است به معتاد به کنترل جذب شويد؟
در زير برخي از دلايلي آورده شده است که چرا ممکن است يک «معتاد به کنترل »را به زندگي خود جذب کنيد :
ـ در کودکي مادر و يا پدري فوق العاده «کنترل گر»داشته ايد و در نتيجه بين «عشق »و «کنترل »تداعي معاني داريد .
ـ شما خود مقاديري احساس ضعف داريد و اين اعتياد نامزد /همسرتان به کنترل شما و ديگران را با «قدرت »و «هدفمندي »او اشتباه مي گيريد .
ـ شما يک قرباني هستيد و به دنبال کسي مي گرديد که به شما بگويد چه کار بکنيد و مسئوليت زندگي تان را برايتان به عهده بگيرد .
ـ نامزد /همسر قبلي تان منفعل ، ضعيف و بي مصرف بود و شما اشتباهي را که قبلاً در آن باره صحبت کرديم ، مرتکب شده ايد :
«انتخاب همسر به عنوان عکس العملي در برابر همسر قبلي »
ـ در کودکي از لحاظ جسماني ، جنسي و يا کلامي مورد اذيت و آزار قرار گرفته ايد و تنها راه ميسر براي ارتباط با ديگران را در اين مي بينيد که ديگران شما را کنترل کنند و شما از آن ها بهراسيد ، چرا که اين همان وضعيتي است که کودکي خود را در آن سپري کرديد و اصولاً راه ديگري سراغ نداريد .
ـ شما خود يک معتاد به کنترل هستيد و آيينه ي تمام نمايي از خود را به سمت خود جذب کرده ايد .
درمان و کنترل اين ضعف مهلک يکي از مشکل ترين هاست .زيرا بنا بر تعريف ، معتاد به کنترل اصولاً از کنترل شدن بيزار است و اين موضوع شامل اعتراف به مشکل او نيز مي شود .مخصوصاً هنگامي که از طرف نامزد / همسرش به او اولتيماتوم داده شود .
اگر درگير رابطه با يک معتاد به کنترل هستيد ، خود را فريب ندهيد .چنان چه اين ضعف ،درمان نشده رها شود ، اوضاع فقط با گذشت زمان بدتر و بدتر خواهد شد .نامزد /همسرتان بايد بر مشکل خود صحه بگذارد و در جهت اصلاح و بهبود آن اقدامي صورت دهد .درغير اين صورت اين شماييد که بايد در رابطه تان با او تجديد نظر کنيد .
ضعف مهلک (5)
اختلالات جنسي
ـ «شوهرم معتاد به مجله ها و فيلم هاي پورونوگرافي است و اين رابطه مان را در معرض نابودي قرار داده است .چه کار بايد بکنم ؟ »
ـ «سرد مزاج تر از همسرم وجود ندارد .عملاً بايد از او خواهش کنم . احساس مي کنم که به انحراف کشيده مي شوم .چگونه مي توانم زندگي ام را نجات دهم ؟ »
ـ «نامزدم يک«لاس زن »وحشتناک است .مدام درباره ي بدن زن هاي ديگر اظهارنظر مي کند و به دوستانم «چراغ سبز »نشان مي دهد . اخيراً نيز فهميده ام که با دختري از محل کارش روابط نامشروع دارد .آيا اميدي به رابطه ي ما وجود دارد ؟ ».
همه روزه در مصاحبه هاي راديويي ام سؤالاتي از اين قبيل را از افرادي که درگير با مردها يا زن هايي با ضعف مهلک (5):«اختلالات جنسي » هستند ،مي شنوم .به رغم تصور شما اختلالات جنسي فقط محدود به « مشکل با اجراي عمل جنسي »نظير ناتواني جنسي و عدم انزال نمي شوند . به منظور سهولت مطالعه ي ضعف هاي مهلک که موضوع اين مقاله است ، اختلالات جنسي را به سه گروه طبقه بندي کرده ام :
1 ـ اعتياد و اشتغال ذهني مدام به روابط جنسي
2 ـ عدم عزت نفس و نجابت جنسي
3ـ مشکل اجراي عمل جنسي
اعتياد و اشتغال ذهني مدام به روابط جنسي
در زير برخي از نشانه هاي هشدارآورده شده است که حاکي از مشکل اعتياد جنسي همسرشما و اشتغال ذهني او به روابط جنسي است و بايد مراقب شان باشيد :
ـ هنگامي که با همسرتان رابطه جنسي برقرار مي کنيد ، تقريباً هميشه به نوعي آن را فانتزي مي کند (مواد پورونوگرافي ، تظاهرات و اداهاي کلامي ، فيلمهاي مستهجن و ... )
ـ همسرتان تشنه ي مجله هاي پورونوگرافي است .
ـ همسرتان فيلم هاي ويدئويي پرونوگرافي کرايه مي کند و آن ها را به تنهايي تماشا مي کند .
ـ همسرتان از شما مي خواهد مداوماً لباس هاي سکسي بپوشيد تا بتواند تحريک شود .
هنگامي که فردي را با اين ضعف مهلک شناسايي مي کنيد و مي خواهيد در برابر او بايستيد ، با مشکلات احتمالي زير رو به رو خواهيد شد :
1 ـ اعتياد جنسي همسر خود را با حقيقت اشتباه مي گيريد که او به رابطه ي جنسي با «شما »علاقه مند است .اين اشتباه به خصوص در اوايل ازدواج بسيار ساده اتفاق مي افتد .به اين معنا که به وسيله ي علاقه ي جنسي زياده از حد همسر خود اغواء مي شويد و از خوشحالي سر از پا نمي شناسيد .به عوض آن که حقيقت و ماهيت واقعي آن را ببينيد :اشتغال ذهني غيرطبيعي به روابط جنسي .
سيندي ، بيست و هشت ساله مورد همسرش را اين گونه توصيف کرد :
«چارلي مي خواست که هرروز رابطه ي جنسي داشته باشد .اين موضوع در ابتدا به نظرم فوق العاده مي آمد .فکر مي کردم که اين امر ازاينجا ناشي مي شود که براي او خيلي جذاب و تحريک کننده هستم .بنابراين و هنگامي که از من مي خواست فيلم تماشا کنيم ، ناراحت نمي شدم .اما پس از گذشت حدود سه ماه ، ديگراحساس خوبي نداشتم .چرا که فهميدم چيزي که چارلي بدون آن نمي توانست زندگي کند «من »نبودم ؛ بلکه روابط جنسي بود .آن هم از نوع عجيب و غريب و کثيف آن .
2 ـ همسرتان باعث مي شود احساس کنيد ناراحتي شما از عادات جنسي او مشکل شماست و اينکه اين شماييد که از لحاظ جنسي او مشکل شماست و اينکه اين شماييد که از لحاظ جنسي «مسئله »داريد .زن هاي بسياري از من پرسيده اند که آيا واقعاً اين مسئله ي آن ها بوده است يا نه .اين زنان از اينکه همسرشان روزي سه بار با آن ها همبستر مي شده اند و هرگاه نيزکه خانه را ترک مي کردند، کارهاي غيراخلاقي انجام مي دادند ، ناراحت بودند .در هرمورد من به آنان اطمينان خاطر مي دادم که آن ها طبيعي اند و هيچ گونه اختلال جنسي ندارند و اين شوهران آن ها هستند که غير طبيعي هستند .برايم باور نکردني بود که چگونه پس از اين که خيال شان از اين بابت راحت مي شد ، آه مي کشيدند.شوهران تک تک اين خانم ها آن ها را متهم کرده بودند که بسيار امل ، سرد مزاج و از نظر جنسي بسيار کسل کننده بوده و اينکه ناراحتي شان بي اساس است .زنان قرباني که از موضع ضعف برخورد مي کنند ، اغلب اينگونه احساسات خود را که حاکي از مشکل شوهرشان است توجيه و بدين وسيله خود را ساکت مي کنند .
چنانچه با اين واقعيت که همسرتان اعتياد جنسي دارد رو به رو نشويد ،رابطه ي خود را به نابودي خواهيد کشاند.
موضوع اين نيست که دارندگان اعتياد جنسي ،گناهکار و يا بد هستند .
اما حقيقتي که وجود دارد ، اين است که رفتار آن ها براي صميميت و امنيت رابطه ي شما مخرب خواهد بود و شما :
ـ احساس خواهيد کرد که همسرتان به شما خيانت مي کند ؛ زيرا براي تحريک شدن ، به چيزي غيرازشما احتياج دارد .
ـ اعتماد به نفس خود را در رابطه با بدن ، تمايلات جنسي و توانايي تان در ارضاء کردن همسر خود از دست خواهيد داد .
ـ در حين رابطه ي جنسي از لحاظ عاطفي و روحي از همسر خود دور خواهيد شد و احساس خواهيد کرد که در آن لحظات او با شما در آن جا نيست ؛ بلکه جاي ديگري است .
ـ احساس خواهيد کرد که با شما بازي شده است و از لحاظ جنسي از شما سوء استفاده کرده اند.به جاي آنکه احساس احترام و عشق کنيد .
ـ از همسر خود به دليل آنکه براي احساسات تان ارزش و احترام قائل نشده
است ،عصباني و منزجرخواهيد شد .
ـ درنهايت هرگونه علاقه و جاذبه ي خود را نسبت به روابط جنسي از دست خواهيد داد ؛چرا که در ذهن تان با تحقير ،کنترل شدن و احساس بي کفايتي تداعي معاني پيدا خواهد کرد .
چرا پورونوگرافي صميميت را از بين مي برد ؟
چندي پيش از من دعوت شد که در يک برنامه ي تلويزيوني که در سرتا سر کشور پخش مي شد ،شرکت کنم .وقتي تهيه کننده از من خواست تا نظرم را درباره ي برنامه بگويم ، به او گفتم که قوياً با پورونوگرافي و خيال پردازي هاي جنسي مخالف هستم .او گفت مايلند نظرات مرا را به عنوان يک متخصص بشنوند .روز ضبط برنامه فرا رسيد و من ، ميهمان ديگر برنامه را ملاقات کردم :مردي که باورداشت تصورات و تخيل هاي جنسي بي ضرر است و همه بايد از آن لذت ببرند .نشستم و به صحبت هاي او و مجري برنامه گوش دادم .آن ها مي گفتند کاملاً طبيعي است که با همسر خود در بستر باشيد و درعين حال تخيل کنيد که با شخص ديگري هستيد، تفريح به حساب مي آيد ، بي آنکه مرتکب گناهي شده باشيد .
همين طور که به چهره هاي شنوندگان حاضر نگاه مي کردم ، متوجه چيز جالبي شدم .وقتي که مجري از آن ها مي پرسيد :«يالا ، بگوييد ببينم ، آيا همه ي شما وقتي که با همسر خود همبستر مي شويد ، فرد ديگري را در ذهن خود مجسم نمي کنيد ؟ پس از اين سؤال ، صداي کف زدن و خنده هاي نگران از ميان جمعيت به گوش مي رسيد .دراين ميان بالاخص زنان ناراحت تر و معذب تر از بقيه به نظر مي رسيدند .من مي دانستم که به چه چيزي فکر مي کند .آن ها بالاجبار وانمود مي کردند که از لحاظ جنسي آزاد ، بي پرده و « آلامد »هستند و اين حقيقت که شوهرشان به خيال پردازي ها و تخيل هاي جنسي و فيلم هاي پورونوگرافي علاقه مند است ، ناراحت شان نمي کند ،در حالي که واقعيت اين بود که آن ها را از درون رنج مي داد .
دست آخر مجري رو به من کرد و نظر من را جويا شد .من نيز بدون هيچ گونه تعارفي پاسخ دادم :«اگر درحين همبستر شدن با همسر خود شخص ديگري را در ذهن خود تجسم مي کنيد ، پس به او خيانت کرده ايد ». هنگامي که تمامي زن هاي حاضر شديداً و از روي هيجان با صداي بلند کف زدند ،تعجبي نکردم .سپس ادامه دادم :«خيال پردازي درباره ي همبسترشدن با ديگران چه از طريق خواندن مجله هاي پورونوگرافي و چه تماشاي فيلم هاي مستهجن ،صورتي از خيانت در زناشويي است .شما به همسر خود متعهد شده ايد که تا پايان از لحاظ جنسي به «او »وفادار بمانيد و با تمرکز توجه جنسي خود بر شخص ديگر ، عامدانه اين پيمان را مي شکنيد ».
يکي از ميهمانان که در کنار من نشسته بود با پوزخندي گفت :«چگونه مي توانيد تا اين حد «کلي »جواب بدهيد؟ خيال پردازي و تماشاي زن هاي برهنه مادامي که به اقدامي در اين رابطه مبادرت نکرده باشيد ، بي ضرر است ».
پاسخ دادم :«بي ضرر؟ اين را به هزاران زني بگوييد که درحالي که اشک در چشمان شان حلقه زده است ،به من تلفن مي زنند و مي گويند شوهرشان هر شب پيش از خواب به تنهايي فيلم هاي پورونوگرافي تماشا مي کند .اين را به زني بگوييد که با شوهر خود همبستر شده ، غافل از اينکه شوهرش منشي خود را در ذهن خود مجسم کرده است .بله ، به او بگوييد که اين موضوع نبايد او را ناراحت کند .اين را به مردي بگوييد که فکر مي کند ناتواني جنسي دارد ،تنها به اين دليل که همسرش فقط موقعي که نامزد /همسر قبلي اش را تجسم مي کند ، تحريک مي شود و درهمين حال سعي کنيد زني را که شوهرش کنار او در بستر دراز کشيده است ، ولي با اين حال هنوز مجله هاي مستهجن را نگاه مي کند ، قانع کنيد که بايد از اين موضوع ناراحت باشيد ، زيرا که «بي ضرر»است .
آن مرد ،ديگر تا انتهاي برنامه چيزي نگفت .دليل اينکه با او قوي برخورد کردم اين نبود که حق به جانب جلوه کرده باشم ؛ بلکه تنها به اين دليل بود که حقيقتاً نسبت به اين موضوع حساس هستم . به عنوان کسي که با زوج هاي درگير بحران سر و کار دارد ،داستان هاي بي شماري ، آن هم بيشتر از جانب زنان ، شنيده ام که چگونه اشتغال ذهني شوهرشان به پورونوگرافي و روابط جنسي ، رابطه شان را به نابودي کشانده است .شاهد آن بوده ام که چگونه بسياري از زنان در سمينارهايم در پي آنکه براي خود اين حق و اجازه را قائل شدند که احساسات خشم و تحقير خود را ابراز کنند ، گريه سر داده اند . خشم و تحقيري که به واسطه ي اعتياد جنسي شوهرشان متحمل شده بودند . اغلب اين مشکل در جامعه ما ناديده گرفته شده و کم اهميت جلوه داده مي شود. جامعه اي که در آن به دليل نگرش «جنسيت گرايي »اشکال معتدل تري از پورونوگرافي رواج داده مي شود .
صميميت تجربه ي مشترکي است از نزديکي و ارتباط بين دو انسان . وسواس و اعتياد جنسي صميميت را به نابودي مي کشاند ؛ چرا که بر طبق تعريف ، عنصرسومي را به رابطه شما معرفي مي کند که عبارت است از : هر گونه فکر ،تخيل ، عکس و يا فيلم از يک شخص و موقعيت (جنسي ) ديگر .گرچه برخي از زن ها و شوهرها ادعا مي کنند که هر دو از تماشاي فيلم هاي پورونوگرافي لذت مي برند ؛ اما من هرگز فکر نمي کنم که اينگونه فيلم ها بتوانند صميميت بيشتري بيافرينند .تنها چيزي که اينگونه فيلم ها خلق مي کنند ،فقط «شهوانيت »بيشتر است که ممکن است بسياري از زوج ها آن را با صميمت اشتباه بگيرند .
چگونه از خود محافظت کنيد ؟
شناسايي اين ضعف مهلک در همان چند ديدار اول ،به سادگي شناسايي ديگر ضعف هاي مهلک نيست که موضوع بحث ما در اين مقاله اند .اما ضروري است که تا حد امکان در روابط با سوابق جنسي نامزد /همسرتان ، عادات و سلايق جنسي او اطلاعات کسب کنيد ؛ تا اطمينان حاصل کنيد از وارد شدن به چيزي که پشيماني و تأسف تان رادر پي خواهد داشت ، برحذر خواهيد بود .پرواضح است که هرکسي مي بايستي براي خود چيزهايي را که از لحاظ جنسي با آن ها راحت است،تعريف و نيزدقت کند که چه چيزهايي را دراين رابطه نمي پذيرد و غيرقابل قبول مي داند .توصيه ي من در اينجا به شما اين است که به حس ها و احساسات غريزي خود اعتماد کنيد .اگر چيزي شما را آزار مي دهد ، اجازه ندهيد با منطق تراشي هاي مختلف شما را توجيه کرده ، ساکت تان کنند .موضوع اين است که چه چيزي براي رابطه ي شما سالم است و چه چيزي سلامت و بقاي آن را تهديد مي کند .
اگر نامزد /همسرتان مشکل اعتياد جنسي دارد او را تشويق کنيد تا براي مشاوره نزد روانکاو برود و کمک حرفه اي دريافت کند .«معتادان جنسي گمنام »، نام مؤسسه اي است که در سرتا سر کشور تشکيلات گروه درماني متعددي دارند و مي تواند مفيد واقع شود .براي کسي که اعتياد جنسي جدي دارد و مشاوره و روانکاوي جهت درک و رهايي از آن ، از ضروريات محسوب مي شود .چنانچه نامزد /همسرتان مايل است بر روي مشکل خود کار کند ، مي توانيد به رابطه ي خود اميدوار باشيد .درغير اين صورت تا تمامي اعتماد به نفس خود را از دست نداده ايد ، از رابطه خارج شويد .
عدم عزت نفس و نجابت جنسي
اين دومين شق از ضعف هاي مهلک جنسي بوده است و ارتباط نزديکي با حالت اول دارد ،از آنجا که در اينجا نيز نامزد /همسر شما حريم شما را محترم نشمرده و به پيمان زناشويي ، با شما که همانا «تک همسري »و وفاداري به شما است ،بي اعتنا بوده به آن پايبند نيست ،و در اين باره اين کار را با هرز دادن انرژي
جنسي خود به سمت شخص ديگر انجام مي دهد.عدم عزت نفس و نجابت جنسي موارد زير را شامل مي شود :
ـ لاس زدن با ديگران
ـ چشم چراني مدام و خيره شدن به بدن ديگران
ـ اظهار نظرهاي جنسي به شما درباره ي بدن دوستان تان ، غريبه ها و ...
ـ اظهار نظرهاي جنسي به دوستان شما ، غريبه ها و ...
لمس کردن و تماس هاي بدني بي جا ، نامناسب و ناشايست با ديگران
ـ خيانت عملي
درزير برخي از اشکال انکار اين ضعف مهلک از جانب شما آورده شده است :
1 ـ شما با گفتن اين جمله به خودتان که :«کمي زيادي خيالاتي و بدگمان شده ام »واکنش ها و عکس العمل هاي خود را در برابر چيزهايي که به درستي نيز مشاهده کرده ايد و دال برعدم عزت نفس جنسي نامزد /همسر شما هستند ، «وارد »نمي دانيد و آن ها را ناديده مي گيريد .واضح است که هيچ يک از ما مايل نيستيم زياده از حد حس مالکيت داشته باشيم و بنابراين حسود جلوه کنيم .از اين رو بيشتر هنگامي که رفتاري از نامزد / همسرتان مشاهده مي کنيد که برايتان خوشايند نيست ، ممکن است آن را ناديده بگيريد ؛ به جاي آنکه دربرابر او بايستيد و با او برخورد کنيد .اين موضوع بالاخص هنگامي حقيقت دارد که بر طبق برنامه ريزي احساسي تان اعتماد چنداني به احساسات، دريافت ها و ادراک هاي خود نداشته باشيد .دراين گونه موارد نامزد /همسر شما نيز حتي ممکن است با «حسود »و « متزلزل»ناميدن شما ، سعي در کم اهميت جلوه دادن و تخريب احساسات شما داشته باشد .
2 ـ شما احساسات خود را با گفتن اين جمله به خودتان توجيه مي کنيد که : «رفتار او واقعاً آنقدرها هم که من فکر مي کنم ، بد نيست »جملاتي نظير :«او فقط به جز نگاه کردن کار ديگري نمي کند »يا «زنم هرگز اهل خيانت کردن نيست ، فقط کمي با مردها لاس مي زند »جملاتي هستند از کساني که سعي در
دلخوش کردن خود دارند .چنانچه از اين واهمه داريد که در برابر نامزد / همسرتان به دليل عدم عزت نفس و نجابت جنسي او بايستيد ،ممکن است بخواهيد خود را متقاعد سازيد کاري که او انجام مي دهد ، آنقدرها هم شما را ناراحت نمي کند .اگر از درگيري و اختلاف با نامزد /همسرتان مي ترسيد و به راحتي نمي توانيد خشم و عصبانيت خود را نشان دهيد اين موضوع بالاخص حقيقت دارد .
3 ـ شما به خود مي گوييد که نامزد /همسرتان با گذشت زمان ، اين رفتار خود را کنار خواهد گذاشت :«احتمالاً فقط به اين دليل چنين رفتاري از خود نشان مي دهد که از آشنايي ما چندي بيش نگذشته است .مطمئنم هنگامي که ازدواج کنيم و «زن و شوهر »بشويم ، او عوض خواهد شد »خود را فريب ندهيد .اگر نامزد /همسر شما در شروع رابطه به احترام با شما رفتار نکند ،هرگز به طورناگهاني «احترام »را نخواهد آموخت .
تمامي طرز برخوردهاي فوق در مواجهه با عدم عزت نفس جنسي خطرناک اند ، زيرا :
رابطه اي که شروع اش لاس زدن ، چشم چراني و نگاه هاي شهواني نامزد / همسرتان باشد ،مي تواند به راحتي به خيانت هاي او نيز بيانجامد .
مي توان گفت کسي که رفتارش نشانگر عدم عزت نفس جنسي او است، هرگز در کودکي احساس دوست داشته شدن نکرده و هيچگاه مورد مهر و محبت واقعي قرار نگرفته است .چنين شخصي اشتهاي سيري ناپذيري براي توجه از جانب جنس مخالف دارد اين نياز او بي شباهت به هرگونه اعتياد نيست . البته با مشاوره و روانکاوي جدي ،مي توان اين ضعف مهلک را التيام داد . اما تنها هنگامي که شما آن را شناسايي و با آن به طرز مناسبي برخورد کنيد . چنانچه آن را ناديده بگيريد ،به خودي خود از ميان نخواهد رفت .
مشکل اجراي عمل جنسي
اين حالت از ضعف مهلک (5)را در پايان گنجانده ام ، از آنجا که بيشتر چندان مهلک نيست ،مشکل اجراي عمل جنسي ، به خوبي با گفتگو و ارتباط صادقانه و کوشش و تلاش دو طرفه از جانب شما و نامزد /همسرتان قابل حل است .اما اولين قدم در حل آن اين است که مشکل خود را بپذيرد و به آن صحه بگذاريد .گرچه زندگي جنسي هيچ يک از ما مطلوب و خالي از مشکل نيست ، اماپاره اي از مشکلات به حدي جدي هستند که تنش و ناکامي قابل توجهي را در رابطه ي شما سبب مي شوند .مشکلاتي از اين دست :
1 ـ ناتواني جنسي :بسياري از مردان در طول برهه هايي خاص از زندگي شان ، از احساس توان جنسي کمتري برخوردارند .ولي چنانچه به تازگي ازدواج کرده ايد و همان اول با اين مشکل رو به رو هستيد ، آن را ناديده نگيريد.صرف نظر از اينکه تا چه حد صحبت کردن در آن باره با همسرتان براي او ناخوشايند باشد ، ولي هرطور که شده حتماً با او صحبت کنيد . ناتواني جنسي يا عدم توانايي در حصول نعوظ يا ادامه ي آن مي تواند ناشي از موارد زيرباشد :
ـ خشم سرکوب شده و انزجار:اگر همسرتان خشم ابراز نشده ي زيادي نسبت به زن ها ، مادر و يا معشوق قبلي اش در خود دارد ، شايد اين امکان وجود داشته باشد که با اجراي عمل جنسي مشکل پيدا کند .مي توان اين طور درنظرگرفت که آلت تناسلي او در اعتصاب به سر مي برد .گويي به همسرش مي گويد :«از اينکه هيجان زده شوم و در پي آن تو را ارضاء کنم ، خودداري خواهم کرد »ممکن است همسرتان از اين خشم و عصبانيت ناخودآگاه و پنهان خود ، عملاً بي خبر باشد .اما اعتقاد من بر اين است که دليل ناتواني جنسي بيشتر مردها خشم سرکوب شده و ناخودآگاه آنان است . ناتواني جنسي در صورتي که همسرتان از شما رنجيده باشد ، مي تواند يکي از اشکال «تلافي »و «تسويه حساب »با شما باشد .
(مثلاً اگرخداي نکرده شما به او خيانت کرده باشيد و ...)
ـ احساس «کنترل شدن »و مورد مراقبت مادرانه زياده از حد قرار گرفتن :چنانچه همسرتان در گذشته و يا در رابطه ي فعلي اش با شما از لحاظ روحي و عاطفي احساس ضعف داشته است و يا دارد ، بدن او اين ضعف را به صورت عدم توانايي درحصول نعوظ بروز خواهد داد .به علاوه ، اين حالت هنگامي که او به شما همچون مادرش نگاه کند و يا شما با او همچون بچه رفتار کنيد ، نيز پيش خواهد
آمد.پرواضح است که هيچ مردي قادر نيست با مادر خود همبستر شود ، بنابراين بدن او هنگامي که ضمير ناخودآگاه اش شما را به جاي مادرش اشتباه بگيرد (15)از اجراي عمل جنسي سرباز خواهد زد .
ـ ترس از صميمت حاد :بيشتر ما در زندگي با ترس از صميميت دست و پنجه نرم مي کنيم .اما در اشکال حاد آن ممکن است سبب شود که يک مرد در اجراي عمل جنسي ناتوان بماند .گويي آلت تناسلي او مي گويد :« هرگز نمي خواهم او بر من چيره شود .نزديک شدن به کسي ديگر ، آن هم به اين اندازه ، بسيار وحشتناک است ».
ـ دلايل جسماني :مرداني که ناتواني جنسي به صورت مشکل هميشگي آن ها درآمده است ، بايد فوراً به پزشک مراجعه کنند .دلايل جسماني متعددي را مي توان در رابطه با ناتواني جنسي برشمرد :عوارض دارويي ، رژيم غذايي پر چربي و ...چنانچه ناتواني جنسي منشأ جسماني نداشته باشد ، بنابراين بايد به جستجوي دلايل روحي و رواني که در فوق ذکر شد ، پرداخت.
2 ـ سرعت انزال :همانگونه که در کتاب «رازهايي درباره ي عشق » ذکر کرده ام ، بيشتر مردان در مقاطعي از زندگي شان به نوعي با مشکل « سرعت انزال »رو به رو بوده اند .چنانچه اين مشکل مزمن شود ، مي تواند موجب سرخوردگي و دلسردي زن و شوهر شود .در زير پاره اي از دلايل عمده ي سرعت انزال آورده شده است :
ـ روشهاي غلط و نامناسب نزديکي :سرعت انزال وقتي اتفاق مي افتد که مرد از نظرجسماني ، فکري و يا روحي ناراحت و عصبي باشد و اين به نوبه ي خود مي تواند به وسيله ي عادت ها و روش هاي نزديکي ضعيف و غلط تشديد
گردد ..کتاب هاي فوق العاده اي در اين زمينه نوشته شده اند که راهکارها و روش هاي مفيدي را براي کنترل قواي جنسي در حين نزديکي ارائه مي دهند؛ به طوري که از آزاد شدن ناگهاني و زود هنگام آن جلوگيري شود .دراينجا همچنين مطالعه ي کتاب «رازهايي درباره ي عشق»را توصيه مي کنم تا درباره ي پختگي و خبرگي جنسي و فرق آن با حرص شهواني را بياموزيد و بدين وسيله از وقوع بسياري از ناکامي ها ، سرخوردگي ها و در نتيجه تنش ها و نزاع ها در زندگي زناشويي خود و کانون خانواده تان جلوگيري کنيد و بتوانيد از تجربه ي جنسي با همسرتان به مراتب لذت بيشتري ببريد .
ـ نگه داشتن احساسات و عواطف :چنانچه همسرتان احساسات منفي اي نظير :خشم ،احساس گناه و يا ترس را در خود تجربه کند (ممکن است اين احساسات را خود نگه دارد و آن ها را به شما بروز ندهد )و يا رازي دارد که به شما نمي گويد درآن صورت آماده سرعت انزال خواهد بود .نگه داشتن احساسات در خود ،توليد تنش مي کند که اين نيز به نوبه ي خود طول مدت نزديکي را کاهش خواهد داد .مرداني که به سختي مي توانند درباره ي احساسات شان گفتگو کنند و عواطف خود رابا شما سهيم شوند ، بيشتر با مشکل انزال نارس و زود هنگام رو به رو هستند .
ـ ترس از صميميت :همان گونه که قبلاً نيز در دلايل «ناتواني جنسي » برشمرديم ، اين امکان هست که سرعت انزال نيز به طرز مشابهي ، واکنشي باشد که در بدن همسرتان در پاسخ به «ترس از صميميت »يا به عبارتي هراس از نزديک شدن بيش از حد در حين عمل جنسي ،از خود نشان مي دهد .درواقع سرعت انزال ، عدم «عشق ورزيدن »را به مدتي طولاني براي همسرتان تضمين مي کند .
3ـ اختلال در رسيدن به اوج لذت جنسي در زن ها :در سمينارهاي زنانم ، اين موضوع هميشه مطرح مي شود .آمار نشان مي دهد بيش از نيمي از تمامي زن ها در رسيدن به اوج لذت جنسي با مشکل مواجه اند و درصد کمتري از آن ها نيزهرگز اوج لذت جنسي را تجربه نکرده اند .صرف نظر از مواردي که در آن عدم رسيدن به اوج لذت جنسي به واسطه ي بي تجربگي همسرتان در نزديکي با شما است،دلايلي که موجب ناتواني جنسي در زن ها مي شود ، همان دلايلي هستند که اختلالات جنسي مردانه (عدم توانايي در حصول و يا ادامه ي نعوظ و سرعت انزال )را سبب مي شوند و قبلاً نيز درباره شان صحبت شد. ـ خشم :به اعتقاد من خشم سرکوب شده و غضب ، عامل اصلي عدم توانايي در رسيدن به اوج لذت جنسي در زن ها است .خشم ، ما را از اينکه «لذت »را تجربه کنيم ، باز مي دارد .زن هايي که مورد مزاحمت و آزار جنسي و يا تجاوز قرار گرفته اند يا ترک شده اند و کسي آن ها را دوست نداشته و يا به آن ها خيانت شده است ، احتمالاً در خود خشمي پنهان دارند که آن ها را از تجربه ي شادي ، اشتياق و شور و حرارت محروم مي کند .
ـ بيم از کنترل شدن و يا کنترل خود را از دست دادن :کنترل خود را در دست داشتن ، اساساً هيچگونه مناسبتي با تجربه ي اوج لذت جنسي ندارد . چرا که اوج لذت جنسي اصولاً از سنخ و جنس «رها کردن »و «ول کردن »، آن هم به طور کامل است .چنانچه زني در رابطه با «کنترل »مسئله دارد يا به عبارتي کنترل گر است و يا همسري کنترل گر دارد و يا به وسيله ي مردهاي زندگي اش قرباني شده است ، از اينکه خود را واگذارد تا بتواند به اوج لذت جنسي برسد ، مشکل پيدا مي کند .همانند اين است که همسرتان ناخودآگاه بگويد :«ببين !تو حتي نمي تواني من را تحريک کني .تو هيچگونه کنترل و نفوذي بر من نداري ».
ـ منشا غذايي :رابطه اي که بين رژيم غذايي پرچربي و ناتواني جنسي در مردها وجود دارد عيناً درباره ي زن هايي که نمي توانند به اوج لذت جنسي برسند نيزصدق مي کند .شور و هيجان جنسي به وسيله ي جريان خون توليد مي شود و
چنانچه رژيم غذايي شما حاوي مقدار زيادي چربي است ، اين امکان وجود دارد که سيستم جريان خون شما کند و کم کار شود که اين نيز به نوبه ي خود شما را از تحريک شدن و رسيدن به اوج لذت جنسي باز خواهد داشت .
4 ـ بي علاقگي نسبت به روابط جنسي :چهارمين نوع از اختلالات جنسي ، سرباز زدن از انجام آن به طور کلي است .اگرکسي را ملاقات کرديد که ظاهراً تمايل جنسي ناچيزي از خود نشان مي دهد و اين راحتي نيز عنوان مي کند که هيچگونه نياز جنسي ندارد و به راحتي مي تواند سال ها بدون هيچگونه رابطه ي جنسي زندگي کند ، سعي نکنيد فرد را متقاعد سازيد که اين موضوع در زندگي شما هيچگونه تنش و مشکلي ايجاد نخواهد کرد .فقدان ميل جنسي معمولاً پيچيده تر و مشکل آفرين تر از آن است که به نظر مي آيد .معمولاً اين طور به نظر مي آيد که اين اختلال صرفاً يک «بي تفاوتي »و «بي اعتنايي »نسبت به روابط جنسي است ؛ ولي واقعيتي که در پايان رابطه وجود دارد ،اين است که اين بي تفاوتي ، يک «بيزاري »را در زير خود پنهان کرده است و از اين رو يک اختلال محسوب مي شود .داستان هاي غم انگيز بي شماري را از مردها و زن هايي شنيده ام که از اينکه همسرشان هيچگونه لذتي از روابط جنسي نمي برد ، گله داشته اند .اين مردها و زن ها در پي ازدواج نيزچنان تمايل خود را نسبت به روابط جنسي از دست مي دهند که موجبات نگراني ويأس همسر خود را فراهم مي سازند و در نهايت نيز مجبور به جدايي و طلاق مي گردند .بي اعتنايي نسبت به روابط جنسي بين شما و همسرتان مي تواند نشأت گرفته از اختلالاتي باشد که در قبل بر
شمرديم .ترس از صميميت ، خشم و ...اما در بيشتر موارد برخاسته از آسيب هاي روحي و ضربات عاطفي گذشته است .لطماتي نظير مزاحمت هاي جنسي ، زناي با محارم ، تجاوز و يا اشکال خشونت آميزي از آزار و اذيت نيز از اين جمله اند .
صرف نظر از اينکه همسر شما معتاد به پورونوگرافي بوده ، زياد لاس مي زند ،
ناتواني جنسي دارد و يا به روابط جنسي بي تفاوت و بي اعتناء است ، هرگز اين ضعف هاي مهلک جنسي را ناديده نگيريد .مي دانم که صحبت کردن درباره ي آن و يا سر و کله زدن با آن خوشايند نيست ، اما ناديده گرفتن شان نيز به حل آن ها کمکي نمي کند .همانگونه که در ابتداي اين بخش ذکر کردم ، اختلالات جنسي به وسيله ي مقداري مشاوره و روانکاوي و نيزگفت وگو و ارتباط مؤثر با همسرتان به سادگي قابل درمان خواهند بود .
اختلالات جنسي براي بقاي رابطه ي شما لزوماً تهديد آميز نيستند و تنها هنگامي رابطه شما را تهديد خواهند کرد که از رويارويي با آن ها و حل آن ها سرباز بزنيد.
ضعف مهلک (4)
اعتياد به کنترل ديگران
ـ آيا بايد هميشه همه چيزمطابق ميل و خواسته ي نامزد /همسر شما باشد و گرنه بسيار ناراحت خواهد شد؟
ـ آيا در ترس هميشگي از اينکه مبادا کاري کنيد که نامزد /همسرتان را مکدر يا عصباني کنيد زندگي مي کنيد؟ به عبارتي آيا بايد هميشه کارها را به روش او انجام بدهيد و گرنه دلخور خواهد شد ؟
ـ آيا احساس مي کنيد که نامزد /همسرتان مدام از شما انتقاد کرده و محاکمه تان مي کند ؟ آيا اين احساس را داريد که او مدام شما را زير نظر دارد ؟
اگر به هريک از سؤالات فوق پاسخ مثبت داديد ، اين امکان وجود دارد که درگير يک «معتاد به کنترل ديگران »باشيد .من از اين رو اين نام را براي ضعف مهلک (4)برگزيده ام که سال هاست آن را از مراجعينم مي شنوم هنگامي که مي خواهند کسي را که به کنترل ديگران نياز مبرم دارد توصيف کنند.يک «معتاد به کنترل »عملاً نقطه ي مقابل «قرباني »است . در حالي که «قرباني »بيشتر از اتخاذ هرگونه تصميمي سرباز مي زند ، اما «معتاد به کنترل »بايد تمامي تصميم ها را اتخاذ کند.«قرباني »به ديگران به چشم کمک و نجات دوخته است ، در حالي که «معتاد به کنترل »تقريباً هرگز درخواست کمک نمي کند .از آن جا که به خود مي گويد :«خودم از عهده اش برخواهم آمد »«قرباني » بيشتر از شما توقع دارد که به او بگوييد چه کار کند در حالي که اين «معتاد به کنترل »است که براي شما تعيين تکليف مي کند .
بيشتر انسان ها مايل اند کنترل زندگي شان را به دست داشته باشند و هنگامي که اوضاع از کنترل آن ها خارج مي شود احساس خوبي ندارند .اما تفاوت در اينجاست که درباره ي معتادان به کنترل لازم است کنترل همه چيز با آن ها باشد و هرکاري خواهند کرد تا مبادا احساس کنند چيزي تحت تسلط و کنترل آن ها نيست .اين الگوي خاص ، مشکلات جدي خاصي را در روابط سبب مي شود که به قرار زير مي باشد :
ـ معتادان به کنترل از لحاظ احساسي بسته اند و به سادگي احساسات آسيب پذيري و عواطف خود را بروز نمي دهند .
ـ معتادان به کنترل از اينکه بپذيرند که به شما نياز دارند ، خوششان نمي آيد .
ـ معتادان به کنترل آنقدر به شما احتياج دارند که مي خواهند تمامي وقت شما را در کنترل خود داشته باشند .از اين رو حس مالکيت زيادي بر شما دارند و در ضمن بسيار نيزحسود هستند .
ـ معتادان به کنترل به راحتي از دست شما و ديگران ناراحت مي شوند و هرگاه چيزي مطابق ميل آن ها نباشد و يا احساس کنند براوضاع و امور کنترل کافي ندارند ، مي رنجند و يا عصباني مي شوند .
ـ معتادان به کنترل مي توانند نسبت به عادات زندگي ، امور روزمره ، کار و ...وسواسي باشند .بنابراين زندگي با آن ها مي تواند بسيار مشکل و دشوار باشد .
ـ معتادان به کنترل سعي درکنترل انتخاب ها و عادت هاي اطرافيان خود دارند .همکاران ،دوستان ، بچه ها و شما .
ـ معتادان به کنترل از اينکه کسي به آن ها بگويد چه کار کنند ، اصلاً خوششان نمي آيد ؛چرا که احساس مي کنند ديگر کنترل در دست آن ها نيست .
ـ معتادان به کنترل ممکن است مشکلات جنسي داشته باشند :معذب بودن در رختخواب ، جانبداري مفرط از بعضي گرايش ها و سليقه ها در رابطه با مسائل جنسي ، نياز به کنترل شما اما مقاومت در برابر از دست دادن کنترل خودشان. ـ معتادان به کنترل به سختي مي توانند بعد از کار و يا آخر هفته ها و در تعطيلات استراحت کنند و کمي بياسايند .اين امکان وجود دارد که معتاد به کارشان باشند .
ـ معتادان به کنترل ممکن است بسيار بي صبر ،عجول و کم طاقت بوده در نتيجه بسيار تحريک پذير باشند .
ـ معتادان به کنترل امکان دارد والديني بسيار سلطه جو و انتقادگر شوند ؛ از آنجا که برطبق تعريف ، نوزادان و کودکان اصولاً «کنترل ناپذير» هستند .
افرادي که درکودکي توسط بزرگترها و يا اوضاع شرايط کنترل مي شده اند و اين کنترل موجبات ضعف آن ها را سبب شده است ، ممکن است اين تصميم ناخودآگاه را گرفته باشند که هرگز در بزرگي اجازه ندهند کنترل چيزي از دست شان خارج شود .
چگونه ممکن است به معتاد به کنترل جذب شويد؟
در زير برخي از دلايلي آورده شده است که چرا ممکن است يک «معتاد به کنترل »را به زندگي خود جذب کنيد :
ـ در کودکي مادر و يا پدري فوق العاده «کنترل گر»داشته ايد و در نتيجه بين «عشق »و «کنترل »تداعي معاني داريد .
ـ شما خود مقاديري احساس ضعف داريد و اين اعتياد نامزد /همسرتان به کنترل شما و ديگران را با «قدرت »و «هدفمندي »او اشتباه مي گيريد .
ـ شما يک قرباني هستيد و به دنبال کسي مي گرديد که به شما بگويد چه کار بکنيد و مسئوليت زندگي تان را برايتان به عهده بگيرد .
ـ نامزد /همسر قبلي تان منفعل ، ضعيف و بي مصرف بود و شما اشتباهي را که قبلاً در آن باره صحبت کرديم ، مرتکب شده ايد :
«انتخاب همسر به عنوان عکس العملي در برابر همسر قبلي »
ـ در کودکي از لحاظ جسماني ، جنسي و يا کلامي مورد اذيت و آزار قرار گرفته ايد و تنها راه ميسر براي ارتباط با ديگران را در اين مي بينيد که ديگران شما را کنترل کنند و شما از آن ها بهراسيد ، چرا که اين همان وضعيتي است که کودکي خود را در آن سپري کرديد و اصولاً راه ديگري سراغ نداريد .
ـ شما خود يک معتاد به کنترل هستيد و آيينه ي تمام نمايي از خود را به سمت خود جذب کرده ايد .
درمان و کنترل اين ضعف مهلک يکي از مشکل ترين هاست .زيرا بنا بر تعريف ، معتاد به کنترل اصولاً از کنترل شدن بيزار است و اين موضوع شامل اعتراف به مشکل او نيز مي شود .مخصوصاً هنگامي که از طرف نامزد / همسرش به او اولتيماتوم داده شود .
اگر درگير رابطه با يک معتاد به کنترل هستيد ، خود را فريب ندهيد .چنان چه اين ضعف ،درمان نشده رها شود ، اوضاع فقط با گذشت زمان بدتر و بدتر خواهد شد .نامزد /همسرتان بايد بر مشکل خود صحه بگذارد و در جهت اصلاح و بهبود آن اقدامي صورت دهد .درغير اين صورت اين شماييد که بايد در رابطه تان با او تجديد نظر کنيد .
ضعف مهلک (5)
اختلالات جنسي
ـ «شوهرم معتاد به مجله ها و فيلم هاي پورونوگرافي است و اين رابطه مان را در معرض نابودي قرار داده است .چه کار بايد بکنم ؟ »
ـ «سرد مزاج تر از همسرم وجود ندارد .عملاً بايد از او خواهش کنم . احساس مي کنم که به انحراف کشيده مي شوم .چگونه مي توانم زندگي ام را نجات دهم ؟ »
ـ «نامزدم يک«لاس زن »وحشتناک است .مدام درباره ي بدن زن هاي ديگر اظهارنظر مي کند و به دوستانم «چراغ سبز »نشان مي دهد . اخيراً نيز فهميده ام که با دختري از محل کارش روابط نامشروع دارد .آيا اميدي به رابطه ي ما وجود دارد ؟ ».
همه روزه در مصاحبه هاي راديويي ام سؤالاتي از اين قبيل را از افرادي که درگير با مردها يا زن هايي با ضعف مهلک (5):«اختلالات جنسي » هستند ،مي شنوم .به رغم تصور شما اختلالات جنسي فقط محدود به « مشکل با اجراي عمل جنسي »نظير ناتواني جنسي و عدم انزال نمي شوند . به منظور سهولت مطالعه ي ضعف هاي مهلک که موضوع اين مقاله است ، اختلالات جنسي را به سه گروه طبقه بندي کرده ام :
1 ـ اعتياد و اشتغال ذهني مدام به روابط جنسي
2 ـ عدم عزت نفس و نجابت جنسي
3ـ مشکل اجراي عمل جنسي
اعتياد و اشتغال ذهني مدام به روابط جنسي
در زير برخي از نشانه هاي هشدارآورده شده است که حاکي از مشکل اعتياد جنسي همسرشما و اشتغال ذهني او به روابط جنسي است و بايد مراقب شان باشيد :
ـ هنگامي که با همسرتان رابطه جنسي برقرار مي کنيد ، تقريباً هميشه به نوعي آن را فانتزي مي کند (مواد پورونوگرافي ، تظاهرات و اداهاي کلامي ، فيلمهاي مستهجن و ... )
ـ همسرتان تشنه ي مجله هاي پورونوگرافي است .
ـ همسرتان فيلم هاي ويدئويي پرونوگرافي کرايه مي کند و آن ها را به تنهايي تماشا مي کند .
ـ همسرتان از شما مي خواهد مداوماً لباس هاي سکسي بپوشيد تا بتواند تحريک شود .
هنگامي که فردي را با اين ضعف مهلک شناسايي مي کنيد و مي خواهيد در برابر او بايستيد ، با مشکلات احتمالي زير رو به رو خواهيد شد :
1 ـ اعتياد جنسي همسر خود را با حقيقت اشتباه مي گيريد که او به رابطه ي جنسي با «شما »علاقه مند است .اين اشتباه به خصوص در اوايل ازدواج بسيار ساده اتفاق مي افتد .به اين معنا که به وسيله ي علاقه ي جنسي زياده از حد همسر خود اغواء مي شويد و از خوشحالي سر از پا نمي شناسيد .به عوض آن که حقيقت و ماهيت واقعي آن را ببينيد :اشتغال ذهني غيرطبيعي به روابط جنسي .
سيندي ، بيست و هشت ساله مورد همسرش را اين گونه توصيف کرد :
«چارلي مي خواست که هرروز رابطه ي جنسي داشته باشد .اين موضوع در ابتدا به نظرم فوق العاده مي آمد .فکر مي کردم که اين امر ازاينجا ناشي مي شود که براي او خيلي جذاب و تحريک کننده هستم .بنابراين و هنگامي که از من مي خواست فيلم تماشا کنيم ، ناراحت نمي شدم .اما پس از گذشت حدود سه ماه ، ديگراحساس خوبي نداشتم .چرا که فهميدم چيزي که چارلي بدون آن نمي توانست زندگي کند «من »نبودم ؛ بلکه روابط جنسي بود .آن هم از نوع عجيب و غريب و کثيف آن .
2 ـ همسرتان باعث مي شود احساس کنيد ناراحتي شما از عادات جنسي او مشکل شماست و اينکه اين شماييد که از لحاظ جنسي او مشکل شماست و اينکه اين شماييد که از لحاظ جنسي «مسئله »داريد .زن هاي بسياري از من پرسيده اند که آيا واقعاً اين مسئله ي آن ها بوده است يا نه .اين زنان از اينکه همسرشان روزي سه بار با آن ها همبستر مي شده اند و هرگاه نيزکه خانه را ترک مي کردند ، کارهاي غيراخلاقي انجام مي دادند ، ناراحت بودند .در
هرمورد من به آنان اطمينان خاطر مي دادم که آن ها طبيعي اند و هيچ گونه اختلال جنسي ندارند و اين شوهران آن ها هستند که غير طبيعي هستند .برايم باور نکردني بود که چگونه پس از اين که خيال شان از اين بابت راحت مي شد ، آه مي کشيدند.شوهران تک تک اين خانم ها آن ها را متهم کرده بودند که بسيار امل ، سرد مزاج و از نظر جنسي بسيار کسل کننده بوده و اينکه ناراحتي شان بي اساس است .زنان قرباني که از موضع ضعف برخورد مي کنند ، اغلب اينگونه احساسات خود را که حاکي از مشکل شوهرشان است توجيه و بدين وسيله خود را ساکت مي کنند .
چنانچه با اين واقعيت که همسرتان اعتياد جنسي دارد رو به رو نشويد ،رابطه ي خود را به نابودي خواهيد کشاند.
موضوع اين نيست که دارندگان اعتياد جنسي ،گناهکار و يا بد هستند .
اما حقيقتي که وجود دارد ، اين است که رفتار آن ها براي صميميت و امنيت رابطه ي شما مخرب خواهد بود و شما :
ـ احساس خواهيد کرد که همسرتان به شما خيانت مي کند ؛ زيرا براي تحريک شدن ، به چيزي غيرازشما احتياج دارد .
ـ اعتماد به نفس خود را در رابطه با بدن ، تمايلات جنسي و توانايي تان در ارضاء کردن همسر خود از دست خواهيد داد .
ـ در حين رابطه ي جنسي از لحاظ عاطفي و روحي از همسر خود دور خواهيد شد و احساس خواهيد کرد که در آن لحظات او با شما در آن جا نيست ؛ بلکه جاي ديگري است .
ـ احساس خواهيد کرد که با شما بازي شده است و از لحاظ جنسي از شما سوء استفاده کرده اند.به جاي آنکه احساس احترام و عشق کنيد .
ـ از همسرخود به دليل آنکه براي احساسات تان ارزش و احترام قائل نشده است ،عصباني و منزجرخواهيد شد .
ـ درنهايت هرگونه علاقه و جاذبه ي خود را نسبت به روابط جنسي از دست خواهيد داد ؛چرا که در ذهن تان با تحقير ،کنترل شدن و احساس بي کفايتي تداعي معاني پيدا خواهد کرد .
چرا پورونوگرافي صميميت را از بين مي برد ؟
چندي پيش از من دعوت شد که در يک برنامه ي تلويزيوني که در سرتا سر کشور پخش مي شد ،شرکت کنم .وقتي تهيه کننده از من خواست تا نظرم را درباره ي برنامه بگويم ، به او گفتم که قوياً با پورونوگرافي و خيال پردازي هاي جنسي مخالف هستم .او گفت مايلند نظرات مرا را به عنوان يک متخصص بشنوند .روز ضبط برنامه فرا رسيد و من ، ميهمان ديگر برنامه را ملاقات کردم :مردي که باورداشت تصورات و تخيل هاي جنسي بي ضرر است و همه بايد از آن لذت ببرند .نشستم و به صحبت هاي او و مجري برنامه گوش دادم .آن ها مي گفتند کاملاً طبيعي است که با همسر خود در بستر باشيد و درعين حال تخيل کنيد که با شخص ديگري هستيد، تفريح به حساب مي آيد ، بي آنکه مرتکب گناهي شده باشيد .
همين طور که به چهره هاي شنوندگان حاضر نگاه مي کردم ، متوجه چيز جالبي شدم .وقتي که مجري از آن ها مي پرسيد :«يالا ، بگوييد ببينم ، آيا همه ي شما وقتي که با همسر خود همبستر مي شويد ، فرد ديگري را در ذهن خود مجسم نمي کنيد ؟ پس از اين سؤال ، صداي کف زدن و خنده هاي نگران از ميان جمعيت به گوش مي رسيد .دراين ميان بالاخص زنان ناراحت تر و معذب تر از بقيه به نظر مي رسيدند .من مي دانستم که به چه چيزي فکر مي کند .آن ها بالاجبار وانمود مي کردند که از لحاظ جنسي آزاد ، بي پرده و « آلامد »هستند و اين حقيقت که شوهرشان به خيال پردازي ها و تخيل هاي جنسي و فيلم هاي پورونوگرافي علاقه مند است ، ناراحت شان نمي کند ،در حالي که واقعيت اين بود که آن ها را از درون رنج مي داد .
دست آخر مجري رو به من کرد و نظر من را جويا شد .من نيز بدون هيچ گونه تعارفي پاسخ دادم :«اگر درحين همبستر شدن با همسر خود شخص ديگري را در ذهن خود تجسم مي کنيد ، پس به او خيانت کرده ايد ». هنگامي که تمامي زن هاي حاضر شديداً و از روي هيجان با صداي بلند کف زدند ،تعجبي نکردم .سپس ادامه دادم :«خيال پردازي درباره ي همبسترشدن با ديگران چه از طريق خواندن مجله هاي پورونوگرافي و چه تماشاي فيلم هاي مستهجن ،صورتي از خيانت در زناشويي است .شما به همسر خود متعهد شده ايد که تا پايان از لحاظ جنسي به «او »وفادار بمانيد و با تمرکز توجه جنسي خود بر شخص ديگر ، عامدانه اين پيمان را مي شکنيد ».
يکي از ميهمانان که در کنار من نشسته بود با پوزخندي گفت :«چگونه مي توانيد تا اين حد «کلي »جواب بدهيد ؟ خيال پردازي و تماشاي زن هاي برهنه مادامي که به اقدامي در اين رابطه مبادرت نکرده باشيد ، بي ضرر است ».
پاسخ دادم :«بي ضرر ؟ اين را به هزاران زني بگوييد که درحالي که اشک در چشمان شان حلقه زده است ،به من تلفن مي زنند و مي گويند شوهرشان هر شب پيش از خواب به تنهايي فيلم هاي پورونوگرافي تماشا مي کند .اين را به زني بگوييد که با شوهر خود همبستر شده ، غافل از اينکه شوهرش منشي خود را در ذهن خود مجسم کرده است .بله ، به او بگوييد که اين موضوع نبايد او را ناراحت کند .اين را به مردي بگوييد که فکر مي کند ناتواني جنسي دارد ،تنها به اين دليل که همسرش فقط موقعي که نامزد /همسر قبلي اش را تجسم مي کند ، تحريک مي شود و درهمين حال سعي کنيد زني را که شوهرش کنار او در بستر دراز کشيده است ، ولي با اين حال هنوز مجله هاي مستهجن را نگاه مي کند ، قانع کنيد که بايد از اين موضوع ناراحت باشيد ، زيرا که «بي ضرر»است .
آن مرد ،ديگر تا انتهاي برنامه چيزي نگفت .دليل اينکه با او قوي برخورد کردم اين نبود که حق به جانب جلوه کرده باشم ؛ بلکه تنها به اين دليل بود که حقيقتاً نسبت به اين موضوع حساس هستم . به عنوان کسي که با زوج هاي درگير بحران سر و کار دارد ،داستان هاي بي شماري ، آن هم بيشتر از جانب زنان ، شنيده ام که چگونه اشتغال ذهني شوهرشان به پورونوگرافي و روابط جنسي ، رابطه شان را به نابودي کشانده است .شاهد آن بوده ام که چگونه بسياري از زنان در سمينارهايم در پي آنکه براي خود اين حق و اجازه را قائل شدند که احساسات خشم و تحقير خود را ابراز کنند ، گريه سر داده اند . خشم و تحقيري که به واسطه ي اعتياد جنسي شوهرشان متحمل شده بودند . اغلب اين مشکل در جامعه ما ناديده گرفته شده و کم اهميت جلوه داده مي شود. جامعه اي که در آن به دليل نگرش «جنسيت گرايي »اشکال معتدل تري از پورونوگرافي رواج داده مي شود .
صميميت تجربه ي مشترکي است از نزديکي و ارتباط بين دو انسان . وسواس و اعتياد جنسي صميميت را به نابودي مي کشاند ؛ چرا که بر طبق تعريف ، عنصرسومي را به رابطه شما معرفي مي کند که عبارت است از : هر گونه فکر ،تخيل ، عکس و يا فيلم از يک شخص و موقعيت (جنسي ) ديگر .گرچه برخي از زن ها و شوهرها ادعا مي کنند که هر دو از تماشاي فيلم هاي پورونوگرافي لذت مي برند؛ اما من هرگز فکر نمي کنم که اينگونه فيلم ها بتوانند صميميت بيشتري بيافرينند .تنها چيزي که اينگونه فيلم ها خلق مي کنند، فقط «شهوانيت »بيشتر است که ممکن است بسياري از زوج ها آن را با صميمت اشتباه بگيرند .
چگونه از خود محافظت کنيد ؟
شناسايي اين ضعف مهلک در همان چند ديدار اول ،به سادگي شناسايي ديگر ضعف هاي مهلک نيست که موضوع بحث ما در اين مقاله اند .اما ضروري است که تا حد امکان در روابط با سوابق جنسي نامزد /همسرتان ، عادات و سلايق جنسي او اطلاعات کسب کنيد ؛ تا اطمينان حاصل کنيد از وارد شدن به چيزي که پشيماني و تأسف تان رادر پي خواهد داشت ، برحذر خواهيد بود .پرواضح است که هرکسي مي بايستي براي خود چيزهايي را که از لحاظ جنسي با آن ها راحت است،تعريف و نيزدقت کند که چه چيزهايي را دراين رابطه نمي پذيرد و غيرقابل قبول مي داند .توصيه ي من در اينجا به شما اين است که به حس ها و احساسات غريزي خود اعتماد کنيد. اگر چيزي شما را آزار مي دهد ، اجازه ندهيد با منطق تراشي هاي مختلف شما را توجيه کرده ، ساکت تان کنند .موضوع اين است که چه چيزي براي رابطه ي شما سالم است و چه چيزي سلامت و بقاي آن را تهديد مي کند .
اگر نامزد /همسرتان مشکل اعتياد جنسي دارد او را تشويق کنيد تا براي مشاوره نزد روانکاو برود و کمک حرفه اي دريافت کند .«معتادان جنسي گمنام »، نام مؤسسه اي است که در سرتا سر کشور تشکيلات گروه درماني متعددي دارند و مي تواند مفيد واقع شود .براي کسي که اعتياد جنسي جدي دارد و مشاوره و روانکاوي جهت درک و رهايي از آن ، از ضروريات محسوب مي شود .چنانچه نامزد /همسرتان مايل است بر روي مشکل خود کار کند ، مي توانيد به رابطه ي خود اميدوار باشيد .درغير اين صورت تا تمامي اعتماد به نفس خود را از دست نداده ايد ، از رابطه خارج شويد .
عدم عزت نفس و نجابت جنسي
اين دومين شق از ضعف هاي مهلک جنسي بوده است و ارتباط نزديکي با حالت اول دارد ،از آنجا که در اينجا نيز نامزد /همسر شما حريم شما را محترم نشمرده و به پيمان زناشويي ، با شما که همانا «تک همسري »و وفاداري به شما است ،بي اعتنا بوده به آن پايبند نيست ،و در اين باره اين کار را با هرز دادن انرژي جنسي خود به سمت شخص ديگر انجام مي دهد.عدم عزت نفس و نجابت جنسي موارد زير را شامل مي شود :
ـ لاس زدن با ديگران
ـ چشم چراني مدام و خيره شدن به بدن ديگران
ـ اظهار نظرهاي جنسي به شما درباره ي بدن دوستان تان ، غريبه ها و ...
ـ اظهار نظرهاي جنسي به دوستان شما ، غريبه ها و ...
لمس کردن و تماس هاي بدني بي جا ، نامناسب و ناشايست با ديگران
ـ خيانت عملي
درزير برخي از اشکال انکار اين ضعف مهلک از جانب شما آورده شده است :
1 ـ شما با گفتن اين جمله به خودتان که :«کمي زيادي خيالاتي و بدگمان شده ام »واکنش ها و عکس العمل هاي خود را در برابر چيزهايي که به درستي نيز مشاهده کرده ايد و دال برعدم عزت نفس جنسي نامزد /همسر شما هستند ، «وارد »نمي دانيد و آن ها را ناديده مي گيريد .واضح است که هيچ يک از ما مايل نيستيم زياده از حد حس مالکيت داشته باشيم و بنابراين حسود جلوه کنيم .از اين رو بيشتر هنگامي که رفتاري از نامزد / همسرتان مشاهده مي کنيد که برايتان خوشايند نيست ، ممکن است آن را ناديده بگيريد ؛ به جاي آنکه دربرابر او بايستيد و با او برخورد کنيد .اين موضوع بالاخص هنگامي حقيقت دارد که بر طبق برنامه ريزي احساسي تان اعتماد چنداني به احساسات، دريافت ها و ادراک هاي خود نداشته باشيد .دراين گونه موارد نامزد /همسر شما نيز حتي ممکن است با «حسود »و « متزلزل»ناميدن شما ، سعي در کم اهميت جلوه دادن و تخريب احساسات شما داشته باشد .
2 ـ شما احساسات خود را با گفتن اين جمله به خودتان توجيه مي کنيد که : «رفتار او واقعاً آنقدرها هم که من فکر مي کنم ، بد نيست »جملاتي نظير :«او فقط به جز نگاه کردن کار ديگري نمي کند »يا «زنم هرگز اهل خيانت کردن نيست ، فقط کمي با مردها لاس مي زند »جملاتي هستند از کساني که سعي در
دلخوش کردن خود دارند .چنانچه از اين واهمه داريد که در برابر نامزد / همسرتان به دليل عدم عزت نفس و نجابت جنسي او بايستيد ،ممکن است بخواهيد خود را متقاعد سازيد کاري که او انجام مي دهد ، آنقدرها هم شما را ناراحت نمي کند .اگر از درگيري و اختلاف با نامزد /همسرتان مي ترسيد و به راحتي نمي توانيد خشم و عصبانيت خود را نشان دهيد اين موضوع بالاخص حقيقت دارد .
3 ـ شما به خود مي گوييد که نامزد /همسرتان با گذشت زمان ، اين رفتار خود را کنار خواهد گذاشت :«احتمالاً فقط به اين دليل چنين رفتاري از خود نشان مي دهد که از آشنايي ما چندي بيش نگذشته است .مطمئنم هنگامي که ازدواج کنيم و «زن و شوهر »بشويم ، او عوض خواهد شد »خود را فريب ندهيد .اگر نامزد /همسر شما در شروع رابطه به احترام با شما رفتار نکند ،هرگز به طورناگهاني «احترام »را نخواهد آموخت .
تمامي طرز برخوردهاي فوق در مواجهه با عدم عزت نفس جنسي خطرناک اند ، زيرا :
رابطه اي که شروع اش لاس زدن ، چشم چراني و نگاه هاي شهواني نامزد / همسرتان باشد ،مي تواند به راحتي به خيانت هاي او نيز بيانجامد .
مي توان گفت کسي که رفتارش نشانگر عدم عزت نفس جنسي او است، هرگز در کودکي احساس دوست داشته شدن نکرده و هيچگاه مورد مهر و محبت واقعي قرار نگرفته است .چنين شخصي اشتهاي سيري ناپذيري براي توجه از جانب جنس مخالف دارد اين نياز او بي شباهت به هرگونه اعتياد نيست . البته با مشاوره و روانکاوي جدي ،مي توان اين ضعف مهلک را التيام داد . اما تنها هنگامي که شما آن را شناسايي و با آن به طرز مناسبي برخورد کنيد . چنانچه آن را ناديده بگيريد ،به خودي خود از ميان نخواهد رفت .
مشکل اجراي عمل جنسي
اين حالت از ضعف مهلک (5)را در پايان گنجانده ام ، از آنجا که بيشتر چندان مهلک نيست ،مشکل اجراي عمل جنسي ، به خوبي با گفتگو و ارتباط صادقانه و کوشش و تلاش دو طرفه از جانب شما و نامزد /همسرتان قابل حل است .اما اولين قدم در حل آن اين است که مشکل خود را بپذيرد و به آن صحه بگذاريد .گرچه زندگي جنسي هيچ يک از ما مطلوب و خالي از مشکل نيست ، اماپاره اي از مشکلات به حدي جدي هستند که تنش و ناکامي قابل توجهي را در رابطه ي شما سبب مي شوند .مشکلاتي از اين دست :
1 ـ ناتواني جنسي :بسياري از مردان در طول برهه هايي خاص از زندگي شان ، از احساس توان جنسي کمتري برخوردارند .ولي چنانچه به تازگي ازدواج کرده ايد و همان اول با اين مشکل رو به رو هستيد ، آن را ناديده نگيريد.صرف نظر از اينکه تا چه حد صحبت کردن در آن باره با همسرتان براي او ناخوشايند باشد ، ولي هرطور که شده حتماً با او صحبت کنيد . ناتواني جنسي يا عدم توانايي در حصول نعوظ يا ادامه ي آن مي تواند ناشي از موارد زيرباشد :
ـ خشم سرکوب شده و انزجار:اگر همسرتان خشم ابراز نشده ي زيادي نسبت به زن ها ، مادر و يا معشوق قبلي اش در خود دارد ، شايد اين امکان وجود داشته باشد که با اجراي عمل جنسي مشکل پيدا کند .مي توان اين طور درنظرگرفت که آلت تناسلي او در اعتصاب به سر مي برد .گويي به همسرش مي گويد :«از اينکه هيجان زده شوم و در پي آن تو را ارضاء کنم ، خودداري خواهم کرد »ممکن است همسرتان از اين خشم و عصبانيت ناخودآگاه و پنهان خود ، عملاً بي خبر باشد .اما اعتقاد من بر اين است که دليل ناتواني جنسي بيشتر مردها خشم سرکوب شده و ناخودآگاه آنان است . ناتواني جنسي در صورتي که همسرتان از شما رنجيده باشد ، مي تواند يکي از اشکال «تلافي »و «تسويه حساب »با شما باشد .
(مثلاً اگرخداي نکرده شما به او خيانت کرده باشيد و ...)
ـ احساس «کنترل شدن »و مورد مراقبت مادرانه زياده از حد قرار گرفتن :چنانچه همسرتان در گذشته و يا در رابطه ي فعلي اش با شما از لحاظ روحي و عاطفي احساس ضعف داشته است و يا دارد ، بدن او اين ضعف را به صورت عدم توانايي درحصول نعوظ بروز خواهد داد .به علاوه ، اين حالت هنگامي که او به شما همچون مادرش نگاه کند و يا شما با او همچون بچه رفتار کنيد ، نيز پيش خواهد آمد.پرواضح است که هيچ مردي قادر نيست با مادر خود همبستر شود ، بنابراين بدن او هنگامي که ضمير ناخودآگاه اش شما را به جاي مادرش اشتباه بگيرد (15)از اجراي عمل جنسي سرباز خواهد زد .
ـ ترس از صميمت حاد :بيشتر ما در زندگي با ترس از صميميت دست و پنجه نرم مي کنيم .اما در اشکال حاد آن ممکن است سبب شود که يک مرد در اجراي عمل جنسي ناتوان بماند .گويي آلت تناسلي او مي گويد :« هرگز نمي خواهم او بر من چيره شود .نزديک شدن به کسي ديگر ، آن هم به اين اندازه ، بسيار وحشتناک است ».
ـ دلايل جسماني :مرداني که ناتواني جنسي به صورت مشکل هميشگي آن ها درآمده است ، بايد فوراً به پزشک مراجعه کنند .دلايل جسماني متعددي را مي توان در رابطه با ناتواني جنسي برشمرد :عوارض دارويي ، رژيم غذايي پر چربي و ...چنانچه ناتواني جنسي منشأ جسماني نداشته باشد ، بنابراين بايد به جستجوي دلايل روحي و رواني که در فوق ذکر شد ، پرداخت.
2 ـ سرعت انزال :همانگونه که در کتاب «رازهايي درباره ي عشق » ذکر کرده ام ، بيشتر مردان در مقاطعي از زندگي شان به نوعي با مشکل « سرعت انزال »رو به رو بوده اند .چنانچه اين مشکل مزمن شود ، مي تواند موجب سرخوردگي و دلسردي زن و شوهر شود .در زير پاره اي از دلايل عمده ي سرعت انزال آورده شده است :
ـ روشهاي غلط و نامناسب نزديکي :سرعت انزال وقتي اتفاق مي افتد که مرد از نظرجسماني ، فکري و يا روحي ناراحت و عصبي باشد و اين به نوبه ي خود مي تواند به وسيله ي عادت ها و روش هاي نزديکي ضعيف و غلط تشديد گردد ..کتاب هاي فوق العاده اي در اين زمينه نوشته شده اند که راهکارها و روش هاي مفيدي را براي کنترل قواي جنسي در حين نزديکي ارائه مي دهند؛ به طوري که از آزاد شدن ناگهاني و زود هنگام آن جلوگيري شود .دراينجا همچنين مطالعه ي کتاب «رازهايي درباره ي عشق»را توصيه مي کنم تا درباره ي پختگي و خبرگي جنسي و فرق آن با حرص شهواني را بياموزيد و بدين وسيله از وقوع بسياري از ناکامي ها ، سرخوردگي ها و در نتيجه تنش ها و نزاع ها در زندگي زناشويي خود و کانون خانواده تان جلوگيري کنيد و بتوانيد از تجربه ي جنسي با همسرتان به مراتب لذت بيشتري ببريد .
ـ نگه داشتن احساسات و عواطف :چنانچه همسرتان احساسات منفي اي نظير :خشم ،احساس گناه و يا ترس را در خود تجربه کند (ممکن است اين احساسات را خود نگه دارد و آن ها را به شما بروز ندهد )و يا رازي دارد که به شما نمي گويد درآن صورت آماده سرعت انزال خواهد بود .نگه داشتن احساسات در خود ،توليد تنش مي کند که اين نيز به نوبه ي خود طول مدت نزديکي را کاهش خواهد داد .مرداني که به سختي مي توانند درباره ي احساسات شان گفتگو کنند و عواطف خود رابا شما سهيم شوند ، بيشتر با مشکل انزال نارس و زود هنگام رو به رو هستند .
ـ ترس از صميميت :همان گونه که قبلاً نيز در دلايل «ناتواني جنسي » برشمرديم ، اين امکان هست که سرعت انزال نيز به طرز مشابهي ، واکنشي باشد که در بدن همسرتان در پاسخ به «ترس از صميميت »يا به عبارتي هراس از نزديک شدن بيش از حد در حين عمل جنسي ،از خود نشان مي دهد .درواقع سرعت انزال ، عدم «عشق ورزيدن »را به مدتي طولاني براي همسرتان تضمين مي کند .
3ـ اختلال در رسيدن به اوج لذت جنسي در زن ها :در سمينارهاي زنانم ، اين موضوع هميشه مطرح مي شود .آمار نشان مي دهد بيش از نيمي از تمامي زن ها در رسيدن به اوج لذت جنسي با مشکل مواجه اند و درصد کمتري از آن ها نيزهرگز اوج لذت جنسي را تجربه نکرده اند .صرف نظر از مواردي که در آن عدم رسيدن به اوج لذت جنسي به واسطه ي بي تجربگي همسرتان در نزديکي با شما است،دلايلي که موجب ناتواني جنسي در زن ها مي شود ، همان دلايلي هستند که اختلالات جنسي مردانه (عدم توانايي در حصول و يا ادامه ي نعوظ و سرعت انزال )را سبب مي شوند و قبلاً نيز درباره شان صحبت شد. ـ خشم :به اعتقاد من خشم سرکوب شده و غضب ، عامل اصلي عدم توانايي در رسيدن به اوج لذت جنسي در زن ها است .خشم ، ما را از اينکه «لذت »را تجربه کنيم ، باز مي دارد .زن هايي که مورد مزاحمت و آزار جنسي و يا تجاوز قرار گرفته اند يا ترک شده اند و کسي آن ها را دوست نداشته و يا به آن ها خيانت شده است ، احتمالاً در خود خشمي پنهان دارند که آن ها را از تجربه ي شادي ، اشتياق و شور و حرارت محروم مي کند .
ـ بيم از کنترل شدن و يا کنترل خود را از دست دادن :کنترل خود را در دست داشتن ، اساساً هيچگونه مناسبتي با تجربه ي اوج لذت جنسي ندارد . چرا که اوج لذت جنسي اصولاً از سنخ و جنس «رها کردن »و «ول کردن »، آن هم به طور کامل است .چنانچه زني در رابطه با «کنترل »مسئله دارد يا به عبارتي کنترل گر است و يا همسري کنترل گر دارد و يا به وسيله ي مردهاي زندگي اش قرباني شده است ، از اينکه خود را واگذارد تا بتواند به اوج لذت جنسي برسد ، مشکل پيدا مي کند .همانند اين است که همسرتان ناخودآگاه بگويد:«ببين !تو حتي نمي تواني من را تحريک کني .تو هيچگونه کنترل و نفوذي بر من نداري ».
ـ منشا غذايي :رابطه اي که بين رژيم غذايي پرچربي و ناتواني جنسي در مردها وجود دارد عيناً درباره ي زن هايي که نمي توانند به اوج لذت جنسي برسند نيزصدق مي کند .شور و هيجان جنسي به وسيله ي جريان خون توليد مي شود و
چنانچه رژيم غذايي شما حاوي مقدار زيادي چربي است ، اين امکان وجود دارد که سيستم جريان خون شما کند و کم کار شود که اين نيز به نوبه ي خود شما را از تحريک شدن و رسيدن به اوج لذت جنسي باز خواهد داشت .
4 ـ بي علاقگي نسبت به روابط جنسي :چهارمين نوع از اختلالات جنسي ، سرباز زدن از انجام آن به طور کلي است .اگرکسي را ملاقات کرديد که ظاهراً تمايل جنسي ناچيزي از خود نشان مي دهد و اين راحتي نيز عنوان مي کند که هيچگونه نياز جنسي ندارد و به راحتي مي تواند سال ها بدون هيچگونه رابطه ي جنسي زندگي کند ، سعي نکنيد فرد را متقاعد سازيد که اين موضوع در زندگي شما هيچگونه تنش و مشکلي ايجاد نخواهد کرد .فقدان ميل جنسي معمولاً پيچيده تر و مشکل آفرين تر از آن است که به نظر مي آيد .معمولاً اين طور به نظر مي آيد که اين اختلال صرفاً يک «بي تفاوتي »و «بي اعتنايي »نسبت به روابط جنسي است ؛ ولي واقعيتي که در پايان رابطه وجود دارد ،اين است که اين بي تفاوتي ، يک «بيزاري »را در زير خود پنهان کرده است و از اين رو يک اختلال محسوب مي شود .داستان هاي غم انگيز بي شماري را از مردها و زن هايي شنيده ام که از اينکه همسرشان هيچگونه لذتي از روابط جنسي نمي برد ، گله داشته اند .اين مردها و زن ها در پي ازدواج نيزچنان تمايل خود را نسبت به روابط جنسي از دست مي دهند که موجبات نگراني ويأس همسر خود را فراهم مي سازند و در نهايت نيز مجبور به جدايي و طلاق مي گردند .بي اعتنايي نسبت به روابط جنسي بين شما و همسرتان مي تواند نشأت گرفته از اختلالاتي باشد که در قبل بر شمرديم .ترس از صميميت ، خشم و ...اما در بيشتر موارد برخاسته از آسيب هاي روحي و ضربات عاطفي گذشته است .لطماتي نظير مزاحمت هاي جنسي ، زناي با محارم ، تجاوز و يا اشکال خشونت آميزي از آزار و اذيت نيز از اين جمله اند .
صرف نظر از اينکه همسر شما معتاد به پورونوگرافي بوده ، زياد لاس مي زند ، ناتواني جنسي دارد و يا به روابط جنسي بي تفاوت و بي اعتناء است ، هرگز اين ضعف هاي مهلک جنسي را ناديده نگيريد .مي دانم که صحبت کردن درباره ي آن و يا سر و کله زدن با آن خوشايند نيست ، اما ناديده گرفتن شان نيز به حل آن ها کمکي نمي کند .همانگونه که در ابتداي اين بخش ذکر کردم ، اختلالات جنسي به وسيله ي مقداري مشاوره و روانکاوي و نيزگفت وگو و ارتباط مؤثر با همسرتان به سادگي قابل درمان خواهند بود .
اختلالات جنسي براي بقاي رابطه ي شما لزوماً تهديد آميز نيستند و تنها هنگامي رابطه شما را تهديد خواهند کرد که از رويارويي با آن ها و حل آن ها سرباز بزنيد.
ضعف مهلک (7)
نامزد /همسرتان از لحاظ روحي «غير قابل دسترس »است
درباره ي اين ضعف مهلک ،تعريف آن ، طرز شناسايي و دلايل آن ، مي توان يک کتاب نوشت .ولي تمامي آنچه واقعاً بايد بدانيد ، تنها همين است .
از کساني که احساسات و عواطف شان کرخت است ، دوري کنيد . انسان هاي زيادي در اين دنيا وجود دارند که مشتاق آنند به شما عشق بورزند و عشق شما را نيز به نوبه ي خود دريافت کنند .چرا کسي را انتخاب کنيم که به سادگي نمي تواند عواطف خود را بروز دهد و چرا وقت مان را بر روي کسي تلف کنيم که مدام مجبور باشيم به زور قلب او را باز کنيم و احساسات و عواطف شان را به زور از زير زبانش بيرون بکشيم ؟
طبيعتاً غير قابل دسترس بودن از لحاظ روحي ،درجات متفاوتي دارد .همگي ما ديوارهايي پيرامون خود بنا کرده ايم که قسمت هايي از وجودمان را که از نشان دادن شان به ديگران واهمه داريم ، مي پوشانند و بخشي ازمأموريت و هدف يک رابطه ي سالم نيزاين است که بياموزيم چگونه هرچه بيشتر از نظر روحي و احساسي باز و گشاده باشيم و بيشتر نيزاعتماد کنيم .اما واقعيتي که وجود دارد ، اين است که برخي از مردم آمادگي اين را ندارند با کسي ارتباط داشته باشند ؛ زيرا از لحاظ روحي بيش از حد وابسته اند .اين دسته از مردم بايد به طور جدي التيام يابند ؛ پيش از آنکه توانايي و قابليت آن را داشته باشند که عشق بورزند و عشق نيز دريافت کنند .
در اين مقاله درباره ي علائم و صدمات و لطمات روحي زياد صحبت کرديم و در اينجا از شما اجازه مي خواهم که با ارائه ي فهرستي از برخي نشانه هاي هشدار ،اين بخش را به شکلي خلاصه تر جمع بندي کنم .لازم است اين نشانه هاي هشدار را درشناسايي فردي که از لحاظ روحي غيرقابل دسترس است ، در نظر داشته باشيد .
1 ـ نامزد /همسرتان نمي تواند احساسات و عواطف خود را نشان دهد .
«مي دانم که يوهان قلبي حساس و عاطفي دارد ؛اما براي او سخت است که احساسات خود را نشان دهد زيرا درگذشته به اين دليل بارها صدمه ديده است ».فايده ي رابطه با کسي که اصولاً نمي تواند احساسات خود را نشان دهد ، چيست ؟
چرا اصلاً آدم تنها نماند ؟ اصولاً طبق تعريف ،رابطه به معناي تأثير و رفتار متقابلي است که ميان دو انسان وجود دارد نه سعي و تلاش از جانب يک فرد به منظور کنش متقابل با ديگري و کم کاري و يا بي تفاوتي و عدم همکاري از جانب فرد ديگر .چنانچه نامزد /همسرتان نمي تواند احساسات اش را با شما در ميان بگذارد ،رابطه تان سطحي و در نهايت مأيوس کننده خواهد بود و شما ناگزير يک «کنسرو باز کن انسان »خواهيد شد که همواره سعي در باز کردن احساسات نامزد /همسر خود داريد !اين کار وظيفه ي شما نيست بلکه وظيفه ي خود اوست .اين حق مسلم شماست که از نامزد /همسر خود توقع داشته باشيد بتواند احساسات و عواطف پايه اي و زيربنايي نظير: خوشحالي ، غم ،يأس ، هيجان و عشق را بروز دهد .چنانچه او اين قابليت را نداشته باشد ، بنابراين آمادگي و صلاحيت در رابطه بودن با هيچ کسي را ندارد .
به ياد داشته باشيد که :چيزي به نام فرد «غيراحساسي »وجود ندارد . همگي ما روزي «کودکاني احساسي »بوديم .آيا تا به حال کودکي را ديده ايد که نتواند احساسات خود را بروز دهد ؟ اين امکان وجود دارد که فردي در کودکي از لحاظ احساسي تخريب شده باشند و قابليت حس کردن و بروز عواطف اش را از دست داده باشد ؛ اما فرد «غيرعاطفي »اصولاً وجود ندارد .
2 ـ نامزد /همسرتان نمي تواند و يا نمي خواهد درباره ي احساسات اش صحبت کند .
«مي دانم لارنس مرا دوست دارد .موضوع اين است که او آدمي نيست که بتواند درباره ي احساسات و اين جور حرف ها صحبت کند ».
بار ديگر يادآور مي شوم که منظور از يک رابطه ، فقط مجاورت با يک فرد نيست ،بلکه مصاحبت و برقراري ارتباط نيز هست و اين به معناي در ميان گذاشتن احساسات ،نظرات و نگرش هاي مختلف با نامزد /همسرتان مي باشد و براي اين مهم لازم است بتوانيد با يکديگر صحبت کنيد .هيچ چيز برايم غم انگيزتر از اين نيست که از کسي بشنوم :«شوهرم نمي تواند احساسات خود را بيان کند »معمولاً دوست دارم در پاسخ به چنين افرادي بگويم :«پس چرا وانمود مي کني که «رابطه اي »درکار است .تنها واقعيتي که وجود دارد ، اين است که شما در يک خانه ي مشترک زندگي مي کنيد ،اما هيچگونه ارتباطي با يکديگر نداريد ».
وقتي نامزد /همسرتان از احساسات اش با شما گفتگو نمي کند ، به اين معناست که هيچ رابطه اي بين شما وجود ندارد .تنها واقعيتي که وجود دارد ، اين است که شما فقط يک «قرار داد زندگي مشترک »داريد نه يک ارتباط .
همگي بارها شاهد بوده ايم که براي بسياري از مردم احساسات ، امري مشکل است .به خصوص اگر در کودکي به آنان آموزش داده شده باشد که احساسات را بروز ندهند .اما چنانچه نامزد /همسرتان از اينکه حتي بياموزد چگونه احساسات خود را بيان کند ،امتناع مي ورزد و يا اصولاً بسته است ، رابطه تان دردناک خواهد بود .تنها با گفتگو و ارتباط است که زن و شوهر مي توانند رابطه ي خود را به راستي متحول کنند ؛ تنها فقط اگر بخواهند بياموزند که چگونه . کتاب خواندن ، کلاس رفتن ، دوره ديدن و مشاوره ي ازدواج همه و همه روشهاي مؤثري هستند جهت آموختن اينکه چگونه با يکديگر گفت وگو کنيم نکته اي که در اينجا اهميت دارد ، اين است که بايد زن و شوهر هر دو بر روي اين مشکل کار کنند .
3 ـ نامزد /همسرتان نمي تواند خود را رها کند و به راحتي اعتماد نمايد .
«اندي مي گويد هيچگاه نمي خواهد مرا از دست دهد ؛ اما با اينکه مرا محرم احساسات خود بداند نيز مشکل دارد ».
همانگونه که قبلاً نيزگفتم ، برخي از مردم آمادگي و قابليت داشتن يک رابطه ي سالم را ندارند ؛زيرا احساسات و عواطف شان کرخت است .اين دسته از افراد ممکن است حتي سعي کنند تا اين حالت شان را کنار بگذارند ، اما ندانند که چگونه ممکن است .اين قبيل افراد پيش از آنکه بتوانند سيرهاي روحي خود را رها کنند و شما را به درونشان راه دهند ، لازم باشد عميقاً التيام يابند . هنگامي که صحبت از برنامه اي پر دوام مي شود ، حس و نيت به تنهايي کاري از پيش نخواهد برد .بدين معنا که شما بايد کسي را پيدا کنيد که آمادگي و از همه مهمتر ،«تمايل »همکاري جهت فرو ريختن ديوارها و حصارهاي دفاعي خود را داشته باشد .درغير اين صورت ، به يک مسابقه ي «طناب کشي روحي »کشيده خواهيد شد که در آن همواره نامزد /همسرتان را هل مي دهيد تا بلکه کمي از کرخت بودنش بکاهد و او نيز شما را مدام پس مي زند .
چنانچه هر يک از توضيحات فوق برايتان آشنا است ، به ابتداي فصل پنجم مراجعه کنيد و اين مبحث را که «چرا ممکن است کسي را انتخاب کنيد که به شما کمتر از آنچه به او عشق مي ورزيد ، عشق بورزد »را دوباره بخوانيد . بايد الگوي احساسي خود را که موجب جذب شدن شما به کسي است که از لحاظ روحي «غيرقابل دسترس »است ، درک کنيد تا بتوانيد از آن رهايي يابيد .
ضعف مهلک (8)
نامزد /همسرتان از رابطه (روابط )گذشته ي خود هنوز التيام نيافته است
همگي ما از روابط گذشته ي خود کوله باري از احساسات حل و فصل نشده داريم که به همراه خود آن را به رابطه ي جديدمان حمل مي کنيم. اما گاهي اوقات اين احساسات حل و فصل نشده ، آنچنان توان فرسا و کوبنده اند که براي رابطه ي احساسي ما مهلک و خطرناک خواهند بود. اگر جذب کسي شديد که هنوز از رابطه يا روابط قبلي خود التيام نيافته است ،مطمئن باشيد که دچاريأس و دلشکستگي خواهيد شد.درزير برخي موارد خاص که لازم است مراقب شان باشيد . آورده شده است :
1 ـ نامزد /همسرتان هنوز خشم و انزجار فوق العاده اي نسبت به همسر قبلي اش در دل دارد .
يکي از سؤالاتي که همواره به مجردها توصيه مي کنم تا در اولين ملاقات با همسر آينده ي خود از او بپرسند ، اين است که :«نسبت به همسر (نامزد / همسر )قبلي خود چه احساسي داريد ؟ »چنانچه اين ملاقات به يکباره به ايراد نطقي آتشين درباره ي اينکه نامزد /همسر قبلي او چه «فلان فلان شده اي » بوده است ، تبديل شود و يا از نامزد /همسر قبلي خود به عنوان زني هرزه که به او خيانت کرده بوده ياد کند ، پيش از آنکه ملاقات دوباره اي با او داشته باشم ، خوب فکر خواهم کرد .همان طور که قبلاً ديديم ، خشم حل و فضل نشده و مقصر دانستن ديگران ،دست آخر روي شما فرافکن خواهد شد .اين امکان وجود دارد که نامزد /همسرمان هنوز به ميزان کافي از رابطه ي قبلي خود التيام نيافته باشد تا بتواند رابطه ي سالمي با شما داشته باشد .ممکن است او به وقت بيشتري نياز داشته باشد تا بتواند حوادث و وقايع گذشته ي خود را ارزيابي کند و مسئوليت سهم خود را در وقوع اتفاقات گذشته بپذيرد .
هر چه خشم و عصبانيت بيشتري از گذشته در دل داشته باشيد ، به همان ميزان قابليت و توانايي شما در عشق ورزيدن در روابط فعلي تان کاهش خواهد يافت.
اين ضعف براي هميشه مهلک نخواهد بود.گذشت زمان به موازات مشاوره و رونکاوي مي تواند اين مشکل را ريشه کن کند .توجه :اين امکان وجود دارد که در خلال يک ارتباط جديد نيز ،روي اين مشکل کار کنيد .اما به مراتب مشکل تر خواهد بود و چنانچه التيام نامزد /همسرتان بيشتر از آنچه شما فکر مي کرديد طول بکشد ، مي تواند با ايجاد خشم و عصبانيت در شما نتيجه عکس داشته باشد.
2 ـ نامزد /همسرتان هنوز به جهت نامزد /همسر قبلي خود احساس گناه مي کند و خود را مسئول مي داند .
ـ آيا نامزد /همسرتان هنوز به نامزد يا همسر قبلي خود تلفن مي کند و يا به تلفن اوپاسخ مي دهد و ادعا مي کند که فقط به اين دليل بوده است که مدتي است نگران اوست ؟
ـ آيا نامزد /همسرتان به طور مداوم از نامزد /همسر قبلي خود صحبت مي کند اجازه مي دهد که نگراني اش براي او ، خوشحالي و خوشبختي شما را در ارتباط جديدتان تحت الشعاع قرار دهد ؟
ـ آيا احساس مي کنيد که نامزد /همسرتان در رابطه با نامزد /همسر قبلي اش هنوز براي خود حدود و ثغور معقول و شايسته اي قرار نداده است و مرز بين رفتار «درست »را از رفتار «غلط »و «ناشايست »دراين رابطه هنوز به درستي نمي شناسد ؟
ـ آيا احساس مي کنيد که نامزد /همسرتان رابطه با نامزد /همسر قبلي خود را همچنان پنهاني به پيش مي راند و هرگز به وضوح و با قطعيت اعلام نمي کند که از آشتي و سازش با او قطع اميد کرده است ؟
ـ آيا نامزد /همسرتان سعي مي کند که با دروغ گفتن درباره ي ارتباط اش با شما ، نامزد /همسر قبلي خود را نرنجاند ؟ آيا او نامزدي /ازدواج اش را با شما از همسر قبلي خود و بچه هايش مخفي نگه مي دارد و با نگفتن حقيقت به او ، مدام اين دست و آن دست مي کند ؟
چنانچه به هر کدام از سؤالات فوق پاسخ مثبت داديد ، پس درگير رابطه با کسي هستيد که هنوز گذشته ي خود را کاملاً رها نکرده است .اين رفتار فقط هنگامي پذيرفتني است که شما و نامزد /همسرتان مصادف با به هم خوردن رابطه ي قبلي او با يکديگر آشنا شده باشيد و يا اينکه چند هفته و يا چند ماهي بيش نگذشته باشد و نامزد /همسرتان هنوز مشغول تطبيق خود با اين تغيير ناگهاني در زندگي اش باشد .حتي در اين شرايط «غيرعادي »نيز اين رفتار نبايد حداکثر بيش از يک يا دو ماه ادامه پيدا کند .اما در صورتي که مدتي است نامزد /همسرتان به رابطه ي قبلي خود خاتمه داده است و هنوز يک يا تعداد بيشتري از نشانه هاي هشدار فوق را مشاهده مي کنيد ، با مشکل مواجه خواهيد شد .
چنانچه نامزد /همسرتان احساس گناه مي کند و نسبت به نامزد /همسر قبلي خود احساس تأسف دارد ، اين احساس او حتماً با قابليت و توانايي او در وا دادن و تسليم شدن به رابطه ي جديدش تداخل خواهد کرد .اين حالت همچنين «مثلثي »ايجاد خواهد کرد که شما تنها يک رأس آن خواهيد بود .حتي اگر نامزد /همسرتان هيچگونه تماس مستقيمي نيز با نامزد /همسر قبلي خود نداشته باشد ، همواره سه نفر در اين رابطه وجود خواهند داشت نه دو نفر . چنانچه اگر با کسي آشنا شديد که اين توصيف درباره ي او صدق مي کند ، تنها هنگامي با او درگير شويد که به رابطه (روابط )قبلي خودپايان داده باشد .
در ضمن به او بگوييد که هرگاه احساسات خود را در ارتباط با فرد قبلي زندگي خود حل و فصل کرد ، به شما فکر کند .درغير اين صورت با نامزد / همسر قبلي او در يک رقابت خواهيد بود و اين محال است که با يک خاطره رقابت کنيد و برنده باشيد .خصوصاً اگر اين خاطره ، خاطره اي خوشايند ، همدلانه و همفکرانه بوده باشد .
3 ـ نامزد /همسرتان هنوز رنجش خاطر و آزار و اذيتي را که از رابطه ي قبلي خود ديده است ، فراموش نکرده است و يا از ضربه ي عاطفي که خورده است ، در شوک روحي به سر مي برد .
ـ آيا نامزد /همسرتان ا لحاظ روحي و عاطفي شکننده به نظر مي آيد ؟
ـ آيا نامزد /همسرتان از اينکه به شما اعتماد کند ، مي ترسد ؟
ـ آيا نامزد /همسرتان مکرراً از اينکه نامزد /همسر قبلي اش به طرزي وحشتناک او را رنجانده و قلبش را شکسته است گريه و زاري مي کند ؟
ـ ايا اين طور به نظر مي آيد که هرچه مي کنيد و يا هرچه مي گوييد ، نمي توانيد نامزد /همسرتان را خوشحال کنيد ؟
اگر موارد فوق برايتان آشنا است ، مراقب باشيد .اين امکان وجود دارد که قلب نامزد /همسرتان هنوز به ميزان کافي التيام نيافته باشد تا بتواند شما را دوست بدارد .
هشدار به «ناجي »!وسوسه خواهد شد درگير افرادي شويد که به تازگي از رابطه ي دردناک و خالي از مهر بيرون آمده اند و بخواهيد نقش شفادهنده اي را بازي کنيد که قلب هاي شکسته را تعمير مي کند .باز گرديد وآن بخش از فصل پنجم را که در آن درباره ي «مأموريت نجات »به عنوان يکي از دلايل نادرست درگير شدن در يک رابطه صحبت کرديم ، دوباره بخوانيد .اگر کسي تا بدين حد آسيب ديده است به او وقت بدهيد تا خود را التيام دهد .چرا که اگر زود هنگام در چنين رابطه اي قدم بگذاريد ، الگو و انگاره اي منفي را از همان ابتدا در رابطه ي خود کار گذاشته ايد .
آنچه را که در مقاله پنجم درباره ي درگير شدن با کساني که از لحاظ روحي و عاطفي در دسترس نيستند گفتيم ، به ياد داشته باشيد:درگير شدن با چنين افرادي مي تواند راهي باشد براي «فرار از صميميت »و انتخاب کسي که نمي تواند شما را دوست داشته باشد، روشي است براي محروم کردن خودتان از عشق .اگراين طور به نظر مي آيد که هميشه کساني راپيدا مي کنيد که گذشته ي خود را پشت سر نگذاشته اند ،به مشاوره و روانکاوي احتياج داريد تا اينکه براي درک و رويارويي با ترس خود از تعهد کمک بگيريد .
ضعف مهلک (9)
تخريب روحي از دوران کودکي (کودک آزرده )
همه ي ما احساسات حل و فصل نشده اي را از دوران کودکي به روابط حال خود مي آوريم .مي توان گفت گذشته مان ، ما را تا حد زيادي شکل داده است.اگربه دنبال کسي هستيد که هيچگونه آسيب روحي از دوران کودکي خود نديده باشد ، برايتان آرزوي موفقيت دارم !همگي ما چنين آسيب هايي ديده ايم .با اين حال هنگامي که در جستجوي خود به دنبال همسر مطلوب ، وجود و يا عدم وجود ضعف هاي مهلک را در او بررسي مي کنيم ، لازم است از خود سه سؤال بپرسيم :
1 ـ ضربه اي روحي وارد شده به همسر آينده ي من در کودکي، تا چه حد شديد بوده است ؟
2-آيا او به لطمات روحي وارد شده به خود و اينکه تا چه ميزان توانايي او را در ايفاي نقش مطلوب در رابطه اش با من از خود متأثر ساخته است نيز واقف است ؟
3 ـ آيا به طور فعال بر روي خود کار مي کند تا اين لطمات روحي را التيام دهد .(مطالعه ، روانکاوي ، سمينار و ... )
پاسخ به سؤال هاي فوق مي تواند اين پرسش را که آيا گذشته ي نامزد / همسرتان مي تواند براي رابطه ي شما مهلک باشد يا خير ، پاسخ دهد . حقيقت اين است ، پيدا کردن کسي که کودکي نسبتاً شاد و سالمي را پشت سر گذاشته باشد ، غيرممکن نيست ؛ اما اين امکان نيز وجود دارد که مثلاً مادرش او را بسيارلوس بار آورده باشد و چون خودش نيز اين الگو بي خبراست ، بخواهد هميشه همه چيزمطابق ميل او باشد ؛ طوري که به هيچ وجه توانايي و صلاحيت رابطه اي خوب و سالم را نداشته باشد .درمقابل ، اين امکان نيز وجود دارد که شخصي در کودکي از لحاظ جنسي مورد مزاحمت قرار گرفته و بسيار نيز کتک خورده باشد ،اما خود از لطمه ي روحي که بر او وارد آمده است کاملاً مطلع باشد و درجهت التيام آن فعالانه نيزتلاش کند و بنابراين قابليت و صلاحيت داشتن رابطه اي فوق العاده را کاملاً دارا باشد .
تمايل نامزد /همسرتان به رويارويي با برنامه ريزي احساسي خود و اقدام به التيام آن، به طرز فوق العاده اي آثار مخرب هرگونه ضعف مهلک را بر روي رابطه ي شما کاهش مي دهد .
ضعف هاي مهلکي که در اين مقاله بررسي شدند ، همگي نشانه ها و علايم حوادث دردناک کودکي هستند .اما حائز کمال اهميت است که علاوه برآن ها ، سابقه ي برخي ضربه هاي عاطفي و لطمات روحي جدي تر را نيز از کودکي همسر آينده تان جويا شويد ؛ تا بتوانيد او را بهتر درک کنيد يا چنانچه اين ضربات روحي بسيار شديد بوده اند و به حد کافي التيام نيافته اند ، بتوانيد از درگير شدن در رابطه اي بسيار دردناک و مأيوس کننده جلوگيري کنيد . لطمات روحي از دوران کودکي را مي توان به اقسام زير تقسيم بندي کرد :
1 ـ آزار جنسي و ضربه ي عاطفي ناشي از آن
2 ـ آزار جسماني و يا کلامي (گفتاري )
3 ـ ترک شدن به وسيله ي يک يا هر دوي والدين :طلاق ، مرگ ، فرزند خواندگي ، خودکشي ، دوري عاطفي
4 ـ اختلالات تغذيه اي
5 ـ اعتياد يک يا هر دوي والدين به الکل ، مواد مخدر ، دارو و ...
6-تعصب مذهبي
از آنجا که موضوع مورد بحث ما در اينجا وقايعي هستند که در گذشته اتفاق افتاده اند ، بنابراين شناسايي لطمات روحي کودکي از شناسايي يک مشکل فعلي نظير اعتياد و يا انواع ديگر ضعف هاي مهلک که در اين فصل آن ها را بررسي کرديم ، مشکل تر است .براي هريک از اقسام ضربات روحي فوق پرسش هايي را طراحي کرده و در ذيل گنجانده ام .کاملاً مهم است که پاسخ اين پرسش ها را از طرف همسر آينده تان بدانيد .از آنجا که در تشخيص اينکه آيا به او لطمات روحي شديدي وارد آمده است يا خير ، تعيين کننده هستند.پر واضح است که هرگز به شما توصيه نمي کنم که پاسخ به کليه ي اين پرسش ها را ظرف همان چند ماه اول از نامزدتان جويا شويد و هرگز نيز درست نيست او را تحت معاينه دقيق و تشخيص «روانکاوي باليني »قرار دهيد .چرا که احتمالاً متخصص نيستند و صلاحيت علمي اين کار را نداريد .اما بسيار اهميت دارد که ظرف همان چند هفته ي اول پيش از آنکه با نامزد / همسرتان رابطه ي جنسي برقرار کنيد ، تا حدي بدانيد که با چه کسي سر و کار داريد .
مهم :به ياد داشته باشيد که به اين پرسش ها درباره ي خودتان نيز پاسخ دهيد تا درباره ي شخصيت خود نيز شناخت و بينش بيشتري به دست آوريد .
آزار جنسي و ضربه ي عاطفي ناشي از آن
1 ـ آيا نامزد /همسرتان به ياد مي آورد که در کودکي مورد مزاحمت جنسي قرار گرفته باشد ؟ آيا مزاحمت توسط يکي از اعضاي خانواده ، يک دوست و يا يک مقام مسئول نظير کشيش ، معلم و يا يک غريبه بوده است ؟ آيا نامزد / همسرتان در پي آن هرگز تحت معالجه و يا درمان قرار گرفته است ؟ آيا نامزد /همسرتان موضوع را با خانواده ي خود در ميان گذاشته است ؟ آيا با فرد خاصي برخورد مقتضي صورت گرفته است ؟
2 ـ آيا نامزد /همسرتان از ديگر اعضاي خانواده ي خود که مورد مزاحمت جنسي بوده اند خبر داشته است ؟ آيا آنان تحت معالجه و درمان بوده اند ؟
3 ـ آيا نامزد /همسرتان هرگز در گذشته درحين استمناء يا مقاربت ، گير افتاده است ؟ آيا به دليل آن تنبيه نيز شده است ؟
4 ـ چه ارزش ها و باورهايي در رابطه با مسائل جنسي به او آموزش داده شده است ؟
5 ـ آيا نامزد /همسرتان از روابط نامشروع يکي از والدين خود خبر داشته است
(روابط عشقي نامشروع ، چند همسري ، فاحشگي )؟
6 ـ آيا در گذشته هرگز به نامزد /همسرتان تجاوز شده است ؟ آيا او جهت التيام اين ضربه ي عاطفي با مراکز «مبارزه با تجاوز »يا در گروه درماني ها فعاليت داشته و يا مشاوره ي فردي دريافت داشته است ؟
مشکلات احتمالي :
ـ اعتياد جنسي يا ناتواني جنسي :قربانيان آزار و اذيت جنسي غالباً يا نسبت به روابط جنسي يک اشتغال ذهني بيش از حد پيدا مي کنند که در اين باره بعداً صحبت خواهيم کرد و يا به کلي از آن بيزار مي گردند ؛ به طوري که تمايل جنسي خود را کاملاً از دست مي دهند و دچارناتواني جنسي مي گردند .طي سال ها ، تلفن هاي بي شماري از شوهرهاي مأيوسي دريافت کرده ام که به تازگي متوجه شده بودند که همسرشان «سرد مزاج »است و در کودکي مورد مزاحمت و آزار جنسي قرار گرفته بوده است و هرگز نيز در اين باره کمکي (مشاوره ،روانکاوي )دريافت نکرده است .بسيار مشکل است که بتوانيد ازدواجي موفق داشته باشيد و از روابط جنسي با همسرتان به طرز طبيعي لذت ببريد ، چنانچه در کودکي مورد مزاحمت جنسي قرار گرفته باشيد و هرگز نيز به منظور رويارويي با احساس ضعف و خشمي که برايتان به ارمغان آورده است ، مشاوره و روانکاوي دريافت نکرده باشيد .چرا که درمان در اينگونه موارد از ضروريات محسوب مي شود .
حتي چنانچه نامزد /همسرتان هرگز مورد مزاحمت جسماني قرار نگرفته باشد ، اما در کودکي شاهد رفتارهاي جنسي غيرطبيعي بوده و با آن ها بار آمده باشد ، احتمال اينکه مشکلات فوق پديد بيايند وجود خواهد داشت .
ـ ترس از صميمت :اين امکان وجود دارد که قربانيان آزار و اذيت جنسي ، با حد و مرزهاي عاطفي و احساسي دچار مشکل شوند ؛ بدين معنا که از لحاظ احساسي يا زياده از حد منفعل باشند و هيچگونه حد و مرزي در اين باره نشناسند و يا اينکه در را به يکباره بر روي هرگونه احساسات و عواطف ببندند و با برافراشتن انواع موانع سخت ،هرگز به کسي اجازه ي ورود ندهند .بيشتر کساني که مورد تعارض جنسي قرار گرفته اند ، اجازه نمي دهند از لحاظ عاطفي به آنان نزديک شويد .
اين امکان وجود دارد که بزرگسالاني که در کودکي به هر دليل به آنان اين آموزش داده شده است که در رابطه با مسائل جنسي احساس شرمندگي و خجالت داشته باشند حال يا از طريق تعاليم مذهبي ، نظم و انضباط سفت و سخت «والدين »و يا دستگير شدن در حين اجراي هرگونه عمل جنسي و تنبيه شدن براي آن ، همچنين از اينکه از لحاظ روحي و يا جنسي با کسي صميمي بشوند ، مشکل پيدا کنند .
ـ مشکل اضافه وزن :اولين سؤالي که از مراجعاني که مشکل اضافه وزن دارند و براي مشاوره نزد من مي آيند مي کنم اين است که آيا در کودکي مورد تعارض جنسي قرار گرفته اند يا خير .بيش از دو سوم تمامي آن ها به اين پرسش پاسخ مثبت مي دهند .کساني که در کودکي مورد تعارض و خشونت جنسي قرار گرفته اند، با ساختن يک پوشش دفاعي جسماني به دور «کودک »آسيب ديده ي درون شان ، خود را ناخودآگاه از هرگونه درد احتمالي دور نگاه مي دارند .
ـ انحراف و انحطاط جنسي:درباره ي اين موضع در همين مقاله بيشتر صحبت خواهيم کرد .اما چيزي که در اينجا يادآوري آن مهم است ، اين است که بازماندگان آزار و اذيت جنسي در کودکي ، غالباً ممکن است در بزرگسالي به روياپردازي درباره ي مسائل جنسي ، پورونوگرافي و يا بي بند و باري جنسي رو بياورند که اين در واقع سردرگمي آنان را در قبال مسائل جنسي به طرزي آشکار نمايش مي دهد .
آزار و بدرفتاري جسماني يا کلامي (گفتاري )
1 ـ آيا نامزد /همسرتان و يا يکي از اعضاي خانواده ي او هرگز در کودکي کتک خورده است ؟ دفعات و شدت اين آزار جسماني تا چه حد بوده است ؟
2 ـ آيا نامزد /همسرتان را به روش هاي فيزيکي ديگر ترسانده اند (زنداني شدن در زيرزمين ، گرسنگي کشيدن به مدت يک روز تمام ، قرار دادن دست ها در آب داغ و ... )؟
3 ـ آيا نامزد /همسرتان در خانه اي بزرگ شده است که دائماً در آن اشکال گوناگوني از خشم نظير جنگ و دعواهاي مداوم ،داد و فرياد ، ناسزا گفتن و ديگران را به اسم هاي ناخوشايند صدا زدن و ...به نوعي رواج داشته است ؟
4 ـ آيا نامزد /همسرتان از يکي از والدين خود مي ترسيده و يا از او متنفر بوده است ؟
5 ـ آيا نامزد /همسرتان هرگز در کودکي مورد بددهني و آزار کلامي قرار گرفته است (به او گفته مي شد که«خوب »نيست ، بر سر او داد مي زده اند ، مدام از او انتقاد مي کرده اند ، تحقيرش مي کرده اند و يا اينکه به راحتي کاري مي کرده اند تا احساس کند هيچ يک از کارهايي که مي کند به اندازه ي کافي خوب نيست )؟
6 ـ آيا کودکي نامزد /همسرتان مملو از قوانين رفتاري غير عادي و غير منطقي بي شمار ، اعم از اظهار شده يا نشده ، بوده است ؟ آيا چنانچه نامزد / همسرتان هر يک از آن قوانين را زير پا مي گذاشته ، شديداً از او انتقاد مي شده است ، طردش مي کرده اند ويا او را مورد تنبيه قرار مي داده اند ؟
7 ـ آيا نامزد /همسرتان هرگز شاهد بدرفتاري کلامي يکي از والدين خود با ديگري بوده است ؟
8 ـ آيا نامزد /همسرتان هرگز هيچ يک از کساني را که در بزرگسالي با آن ها رابطه داشته است ، کتک زده است ؟
مشکلات احتمالي :
ـ تخليه خشونت و نفرت سرکوب شده :کودکاني که با آزار و اذيت جسماني و کلامي بزرگ مي شوند، معمولاً خشم و غضب فوق العاده اي در درون خود دارند .بدون دريافت کمک حرفه اي (مشاوره ، روانکاوي )اين خشم سرکوب شده را به صورت تندخوگري و پرخاشگري نشان خواهد داد ؛ درست مانند والدين خود و در اين فرايند به شما نيز آزار خواهد رساند .اين برون ريزي و تخليه ي خشم ، مي تواند به يکي از اشکال :فوق العاده انتقادگر بودن ، سختگيري ، بد عنق بودن ، دمدمي مزاج بودن و آزار شما يا بچه هايتان به طرزي عملي نشان داده شود .
ـ اعتياد (سود مصرف مواد ):چنانچه دو نفر که مورد آزار و اذيت جسماني قرار گرفته اند ، بخواهند خشمي را که در درون خود دارند سرکوب کنند ، اين امکان وجود دارد که مستعد نوعي اعتياد شوند ؛ تا به آن ها در کرخت کردن احساسات سرکوب شده شان کمک کند ؛ به طوري که احساسات منفي خود را ديگر حس نکنند .
ـ رفتار کنترل گرايانه :چنانچه شخصي در کودکي کنترل مي شده است ، اين امکان وجود دارد که در روابط دوران بزرگسالي خود ، بخواهد ديگران را کنترل کند .
ـ عدم توانايي در رويارويي با مسائل و حل مشکلات :کودکان خانواده هايي که در آن خشم و اغتشاش زيادي وجود داشته است ، در بزرگسالي نسبت به هر گونه درگيري و برخورد احتمالي شديداً بيزار خواهند شد .چنين کودکاني در روابط بزرگسالي خود از هرگونه مذاکره براي حل مشکلات متنفر خواهند بود و سعي دارند به هرقيمت از درگيري و برخورد بر حذر باشند و از اينکه به شما بگويند از چيزي ناراحت هستند خودداري خواهند کرد .
ـ اعتياد به ماجراجويي :چنانچه کودکي در خانواده اي بزرگ شده باشد که در آن مدام به نوعي ماجراجويي وجود داشته باشد ، در بزرگسالي «عشق » و «ماجراجويي »درذهن او تداعي معناي خواهد داشت .چنانچه نامزد /همسرتان در محيطي گيج کننده و غيرقابل پيش بيني شده باشد ، اين امکان وجود دارد که ناخودآگاه در زندگي خود «ماجرا »بيافريند ؛ چرا که اين همان احساس آشنايي است که قاعدتاً ، بايد خانه برايش توليد کند !
ترک شدن به وسيله ي يک يا هر دوي والدين :طلاق ، مرگ ، فرزند خواندگي ، خودکشي ، دوري عاطفي
1 ـ آيا والدين نامزد /همسر شما از هم جدا شده بودند ؟ آيا نامزد / همسرتان پس از طلاق با هردوي آن ها تماس داشته است ؟ آيا طلاق آن ها توافقي و دوستانه و يا طلاقي بد و زشت بوده است ؟
2 ـ آيا والدين نامزد /همسرتان بر سر«حضانت »(سرپرستي ) بچه ها دعوي قانوني داشته اند ؟
3 ـ آيا والدين نامزد/همسرتان در پي طلاق ، با يکديگر بد دهني مي کرده اند يا از نامزد /همسرتان به عنوان يک ميانجي و وسيله اي براي بازي دادن يا فريب دادن يکديگر استفاده مي کرده اند ؟
4 ـ آيا والدين نامزد /همسرتان در پي جدايي از يکديگر ، ازدواج مجدد کرده اند ؟ چنان چه چنين بوده است ، روابط نامزد /همسرتان با نامادري / ناپدري خود چگونه بوده است ؟
5 ـ آيا نامزد /همسرتان يک يا هر دوي والدين خود را در کودکي از دست داده است ؟ علل آن چه بوده اند (بيماري ، مرگ ناگهاني ، خودکشي و ... )؟
6 ـ آيا نامزد /همسرتان را کسي به فرزند خواندگي گرفته است ؟ آيا نامزد /همسرتان از والدين اصلي خود خبر دارد ؟
7 ـ آيا والدين نامزد /همسرتان از نظر عاطفي سرد بوده و خود را از او دور مي گرفته اند ؟ آيا نامزد /همسرتان به سختي به ياد مي آورد که در کودکي به او گفته باشند «دوستت دارم »؟ آيا والدين نامزد /همسرتان به سختي عشق و محبت شان را ابراز کرده اند ؟
مشکلات احتمالي
ـ ترس از تعهد :چنانچه نامزد /همسرتان در کودکي به عللي چون طلاق ، مرگ يک يا هر دوي والدين و يا بي محبتي و کمبود عشق ، احساس ترک شدگي مي کرده است ،اين امکان وجود دارد که به راحتي نتواند به کسي از نظر عاطفي تعهد بدهد .«تعهد ندادن »روشي است ناخودآگاه به منظور پيشگيري از هرگونه احتمال ترک شدن مجدد .(براي اطلاعات بيشتر درباره ي «تعهد »رجوع کنيد به فصل يازدهم ).
ـ تعهد بي موقع و زود هنگام :درباره ي اين موضوع قبلاً در فصل چهارم اين کتاب صحبت کرديم .بيشتر کساني که در کودکي از داشتن خانواده اي طبيعي محروم شده اند ، ممکن است عجولانه خود را در روابط درگير کنند و زود هنگام تعهد بدهند ؛ به اين اميد که آنچه هرگز نداشتند ، به دست آورند . چنين افرادي بيشتر عاشق «تصور »متعهد بودن هستند تا اينکه اساساً آمادگي قول دادن و پايبند ماندن را داشته باشند .
ـ ناامني ، احساس مالکيت ، حسادت و بي اعتمادي :هرچه نامزد / همسرتان در کودکي احساس ترک شدگي و طرد شدگي بيشتري کرده باشد به همان ميزان نيز احتمال اينکه مشکل ناامني ، احساس مالکيت ، حسادت و بي اعتمادي داشته باشد ، بيشتر خواهد بود .ممکن است به راحتي نتواند خود را متقاعد سازد و باورکند که شما او را دوست داريد و هرگز به هيچ وجه او را فريب نخواهيد داد و به او خيانت نخواهيد کرد .
ـ فقدان هرگونه تصوير ذهني از يک رابطه ي سالم :چنانچه کودکي در خانواده اي بزرگ شود که در آن ازدواج پدر و مادرش سالم و پا برجا نمانده و دستخوش اغتشاش شده باشد ، تصوير ذهني سالم يا به عبارتي الگوي صحيحي از يک ازدواج و رابطه پردوام و هميشگي نخواهد داشت .اين امکان نيز وجود دارد که چنين کودکي بعدها در رابطه با عشق دچارمشکل شود ، چرا که هرگز شاهد آن نبوده است که پدر و مادرش به او و يکديگر عشق و محبتي ابراز کرده باشند .
اختلالات تغذيه اي :
1 ـ آيا نامزد /همسرتان در کودکي مشکل اضافه وزن داشته است ؟ آيا زياده از حد لاغر يا بسيار چاق بوده است ؟ آيا به اين دليل که اضافه وزن داشته و به اصطلاح «چاق »بوده است مسخره و يا اذيت اش مي کرده اند ؟ آيا از غذا دادن به عنوان يک پاداش و از غذا ندادن به عنوان وسيله اي براي تنبيه او استفاده مي شده است ؟
2 ـ آيا نامزد /همسرتان هرگز اختلالات تغذيه اي نظير :«آنورکسيا »(1)و «بوليميا »(2)داشته است ؟ آيا جهت معالجه به متخصص مراجعه کرده است ؟
3 ـ آيا نامزد /همسرتان از غذا به عنوان وسيله اي براي سرپوش گذاشتن و سرکوب کردن احساسات خود استفاده مي کند ؟ آيا نامزد /همسرتان اعتيادات غذايي خاص نظير علاقه ي وافر نسبت به مواد غذايي شيرين و يا بيش از حد شور (غذاهاي پرنمک )دارد که نمي تواند آن ها را کنترل کند؟
مشکلات احتمالي :
ـ خشم سرکوب شده :اختلالات تغذيه اي بيشتر خشم و انزجاري را که فرد به دليل احساس عدم امنيت يا ناامني ، از ابراز آن ناتوان است ، مي پوشاند . چنين شخصي بي شباهت به يک بمب ساعتي ايست که منتظر انفجار است .
ـ اعتماد به نفس پايين :افرادي که مشکل غذايي دارند ، به دليل وقايع و حوادث دوران کودکي خود اغلب از اعتماد به نفس پاييني برخوردارند . شايان توجه است که مشکلات غذايي از آنجا که يک «چرخه ي معيوب » را سبب مي شوند ، مي توانند اعتماد به نفس ضعيف شخص را از آنچه هست ، به مراتب پايين تر بياورند .
ـ کنترل ديگران (رفتار کنترل گرانه ):اين احتمال وجود دارد که نامزد /همسرتان «معتاد به کنترل ديگران »باشد .چرا که « خوردن »چندان هم با «کنترل »و «قدرت »بي ارتباط نيست و به طوري که قبلاً نيز ديديم ، بالاخص
افرادي که از «آنورکسيا »و «بوليميا »دررنج هستند ، به طرزي اعتيادگونه شديداً «کنترل گر »هستند .
ـ سوء استفاده ي جنسي پنهان از دوران کودکي :همانگونه که قبلاً نيز ذکر کردم ، اين امکان وجود دارد که مشکلات تغذيه اي به اين دليل حادث شده باشند تا اين واقعيت را لاپوشاني کنند که در کودکي از شخص سوء استفاده ي جنسي مي شده است .
اعتياد يک يا هر دوي والدين به الکل ، مواد مخدر ، دارو و ...
1 ـ آيا يک يا هر دوي والدين نامزد /همسرتان زياده از حد مشروب مي خورده و يا مواد مخدر مصرف مي کرده اند ؟ آيا نامزد /همسرتان در کودکي ، والدين خود را در حال «مستي »و يا «نئشگي »ديده است ؟ آيا آن ها پس از مصرف يا در حالي که هنوز تحت تأثير آن مواد بوده اند ، با نامزد /همسرتان بدرفتاري و يا بددهني نيز مي کرده اند ؟ آيا هرگز اتفاق افتاده بود که آن ها مشروب خواري و يا مصرف مواد مخدر را ترک کنند و عاري از اعتياد باشند ؟
2 ـ آيا اعتياد والدين نامزد /همسرتان برايشان مشکلات اقتصادي ، خانوادگي و يا قانوني (تعريزي )در پي داشته است ؟
3 ـ آيا در قبال مسئله ي اعتياد والدين خود در «انکار »به سر مي برد ؟ آيا در کودکي نسبت به آن در «انکار »بوده است ؟
4 ـ آيا نامزد /همسرتان احساس مي کرده است که وظيفه دارد و مسئول است که از والدين و يا خانواده اش به دليل مسئله ي اعتياد آن ها مواظبت کند ؟
5 ـ آيا نامزد /همسرتان به واسطه ي عدم حضور والدين خود (خوابيدن ، سر درد و گيجي ناگهاني ناشي از مشروب خواري ، فراموش کاري و ... )که اين نيزخود به دليل اعتيادشان بوده ، احساس محروميت مي کرده است ؟
مشکلات احتمالي
ـ وابستگي و اتکاي بيش از حد به ديگران :بزرگترين مشکل و اختلالي که فرزندان والدين معتاد خواهند داشت اين است که بيش از حد به ديگران متکي خواهند بود .کتاب ها و مقالات بي شماري درباره ي اين محبت نگاشته شده است .اما فردي را که بيش از حد به ديگران وابسته است به زبان ساده مي توان چنين توصيف کرد :فرد «متکي و وابسته به ديگران »فردي است که به واسطه ي وقايع و حوادث تلخ و اسفباري که در کودکي او اتفاق افتاده اند ، آموخته است تا واقعيت وجودي ديگران را از واقعيت وجودي يا به عبارتي موجوديت خويش مهم تر ، برتر و ارجح تر بداند .اين امکان که نامزد / همسرتان مشکل وابستگي و اتکاء بيش از حد به ديگران داشته باشد وجود دارد ، چنانچه :
1 ـ به راحتي نمي تواند حد و مرز و حدود شما و يا ديگران را مشخص کند ( به راحتي نمي تواند «نه »بگويد و ... )
2 ـ به راحتي نمي تواند خواسته هاي خود را بفهمد و آن ها را مطالبه کنند و بيشتر در صدد برآورده کردن نيازها و احتياجات شماست تا نيازها و احتياجات خودش .
3 ـ به احساسات ، غرايز ، دريافت ها و ادراک هاي خود اعتماد چنداني ندارد و غالباً به نفع ديگران از موضع خود عقب نشيني مي کند و به راحتي تسليم مي شود .
4 ـ چشم دوخته است تا ديگران احساس «غيرخوب »را در او از بين ببرند و به او احساس «خوب »بدهند و در اين زمينه کاملاً به ديگران وابسته است و نمي داند چگونه احساس خوبي نسبت به خود داشته باشد .
ـ گرايش به اعتياد :فرزندان معتاد از آنجا که همواره شاهد آن بوده اند که چگونه پدر و مادرشان ، خود و احساسات خود را با توسل به مواد مخدر ، الکل ، غذا و ...بي حس و کرخت کرده اند ، لذا چگونگي «کنار نيامدن » و «نپذيرفتن »احساسات منفي خود را به خوبي آموخته اند .ممکن است نامزد /همسرتان
مستعد اين باشد که به راحتي معتاد شود تا خود را در مواجهه با احساسات و عواطف ناخوشايند بي حس و کرخت کند .
ـ مشکل در بيان افکار و احساسات و گفتگو درباره ي آن ها با ديگران :از آنجا که فرزندان معتاد ، هيچ گاه اين اجازه را نداشته اند تا افکار و احساسات خود را بيان کنند و درباره ي آن ها در خانه با ديگران گفتگو کنند ، در بزرگسالي با بيان افکار و احساسات خود و گفتگو درباره ي مشکلات ، مسئله خواهند داشت .
ـ بي اعتمادي به ديگران :چنانچه يک يا هر دوي والدين نامزد /همسرتان معتاد بودند، پس به احتمال قوي نامزد /همسرتان محيط ثابت و امني براي رشد خود نداشته است .بنابراين اين امکان وجود دارد که به راحتي بتواند به شما و عشق تان اعتماد کند و شما را از نظرعاطفي به درون خود راه بدهد .
تعصب مذهبي :
1 ـ آيا نامزد /همسرتان در خانواده اي بزرگ شده است که مملو از ارزش ها و باورهاي مذهبي سفت و سخت و متعصبانه بوده و در ضمن هيچگونه فضايي جهت زير سؤال بردن آن تعصب ها و ارزش هاي افراطي وجود نداشته است ؟
2 ـ آيا در کودکي به نامزد /همسرتان گفته شده بود که او «شوم »،« بد »و «گناهکار »است و چنانچه مطيع نباشد و از احکام و فرمان ها پيروي نکند ، به «جهنم »خواهد رفت ؟ آيا نامزد /همسرتان را در کودکي از خدا ترسانده اند ؟
3 ـ آيا والدين نامزد /همسرتان ادعا مي کرده اند که انسان هايي نيک و خداشناس هستند ، اما با وجود اين از نظر احساسي سرد ، بي عاطفه و بي محبت بوده و با ديگران بدرفتاري و بددهني مي کرده اند ؟
4 ـ آيا به نامزد /همسرتان چنين آموزش داده بودند که روابط جنسي « کثيف »و آلوده به گناه است ؟
5 ـ آيا بيان هرگونه افکار و احساسات «غير پرهيزکارانه »نظير خشم ، رنجش ويأس در خانواده نامزد /همسرتان ممنوع بوده است ؟
مشکلات احتمالي
ـ ناتواني جنسي و اشتغال ذهني مدام به روابط جنسي :چنانچه کودک در اول زندگي چنين نتيجه گيري کند که روابط جنسي شوم ، بد ،کثيف و آلوده به گناه است ، در بزرگسالي يا به دنبال روابط جنسي بد و کثيف خواهد بود و يا به طور کلي نسبت به هرگونه تماس جنسي شديداً بيزار خواهد بود .
ـ عدم توانايي بيان احساسات و عواطف :چنانچه نامزد /همسرتان در کودکي هرگز مجاز نبوده است هيچگونه احساسات «غير پرهيزکارانه اي » را تجربه کند و يا احساساتي از اين نوع را بروز دهد ، در بزرگسالي اساساً از تشخيص و درک زيباترين و والاترين احساسات انساني عاجز خواهد ماند ، چه برسد که بتواند آن ها را به زبان براند .
ـ اعتماد به نفس پايين :به کودک گفته شود «خدا او را دوست ندارد »و «او بچه ي بدي است »، در بزرگسالي نخواهد توانست به راحتي خود را همان طوري که هست ، بپذيرد و دوست داشته باشد .
چه چيزي طبيعي است و چه چيزي طبيعي نيست ؟
اميدوارم چيزهاي زيادي از اين ليست ها آموخته باشيد .مقصود و هدفم از در ميان گذاشتن اين الگوها با شما اين نيست که شما را آنچنان بترسانم که هرگز جرأت نکنيد با کسي که حتي يک نقطه ضعف دارد ، رابطه اي داشته باشيد .همگي ما کوله باري از احساسات و عواطف حل و فصل نشده اي را با خود همراه داريم .تنها هدف و منظورم اين است که شما را از اين حقيقت آگاه کنم که دانستن سوابق روحي و عاطفي نامزد /همسرتان و داشتن اطلاعاتي درباره ي سوابق روحي و عاطفي خودتان نيز تا چه حد اهميت دارد.به طوري که بدانيد چه چيزهايي در رابطه تان پيش رو داريد و اينکه بتوانيد توقعات واقع بينانه تري از روابط خود داشته باشيد .
پس اگر با کسي آشنا شديد که پدر و مادرش از هم جدا شده بودند ، درست نيست به او بگوييد :«متأسفم ، شما واجد ضعفي مهلک هستيد ، بنابراين نمي توانم با شما صحبت کنم »با اين همه ، از الزامات است که زندگي نامزد /همسرتان را با او بررسي کنيد و چنانچه پس از يک يا دو ماه متوجه شديد که مثلاً نامزد /همسرتان نمي تواند به راحتي احساسات خود را بيان کند و يا از اينکه به شما تعهد بدهد ، مشکل دارد ، بايد پيش از آنکه به طرز عميق تري درگير شويد ، دو چندان محتاط باشيد .
سه سؤالي را که قبلاً درباره ي آن صحبت کرديم ، هنوز به ياد داريد ؟
1 ـ ضربه ي روحي وارد شده به همسر آينده ام در کودکي ، تا چه حد شديد بوده است ؟
2 ـ آيا او به لطمات روحي وارد شده به خود و اينکه تا چه ميزان توانايي او را در ايفاي نقش مطلوب در رابطه اش با من از خود متأثر ساخته است نيز واقف است ؟
3 ـ آيا نامزد /همسرم به طور فعال بر روي خود ،کار مي کند تا اين لطمات روحي را التيام دهد (مطالعه ، روانکاوي ، سمينار و ...)؟
جان کلام اينکه چيزي به نام «فرد طبيعي »و يا «مشکلات طبيعي » وجود خارجي ندارند .هيچ يک از ما«طبيعي »نيستيم .همگي ما «منحصر به فرد »هستيم و درک يگانه بودن و منحصر به فرد بودن ما در تاريخچه و شرح حال آن ، کليد رهايي و آزادي روحي و عاطفي ماست .از بزرگترين دردهاي ما انسان ها است که مي توان بزرگترين و آموزنده ترين درسها را آموخت و با مقداري کار سخت ، شما و همسرتان خواهيد توانست کوله بار احساسات حل و فصل نشده ي خود را به درس هاي سازنده اي بدل کنيد که شما را در خلق بنيان و اساس رابطه اي سرشار از مهر و التيام گر ياري دهد .
نکته ي مهم :اگريکي از ويژگي ها و يا خصلت ها را در نامزد /همسر خود يافتيد ، لزوماً به اين معنا نيست که او ظرفيت و قابليت رابطه با شما را ندارد .بلکه يقيناً به اين معنا است که آن نقطه ضعف هاي شخصيتي ، مشکلاتي را در رابطه ي شما ايجاد خواهند کرد که مي تواند بقا و دوام آن را تهديد کند .
انسان ها اين قابليت و توانايي را دارند که تحولات شخصيتي عظيم و شگرفي را در خود سبب شوند و ضعف هاي ما تنها هنگامي مهلک هستند که از رو به رو شدن با آن ها سرباز زنيم و از چالش مهيجي که فرآيند التيام در اختيارمان قرار مي دهد ،رويگردان باشيم .
پي نوشت ها :
1-Anorexia :يک بيماري مهلک که در آن فرد بيمار (به خصوص دختران و زنان جوان)هر گونه تمايل نسبت به غذا و «بلع»را از دست مي دهد.م
2-Bulimia:يک بيماري که در آن فرد اشتهايي فوق العاده و غير قابل کنترل دارد.م
نويسنده:باربارادي آنجلس
مترجم:هادي ابراهيمي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید