مسلماً براي جوانان درآستانه ي ازدواج سؤالات بسيارمهمي پيرامون اين قضيه وجود دارد.
ازدواج در چه زماني بايد صورت گيرد؟چه علائم و نشانه هايي دليل بر فرارسيدن زمان ازدواج است؟چه موانعي برسرازدواجِ به موقع جوانان وجود دارد؟عواقب تأخير ازدواج چيست ؟به دنبال چگونه همسري بايد بود؟چرا پسر از دختر خواستگاري مي کند؟ملاک هاي انتخاب يارخوب چيست؟
دراين فصل درپي پاسخ گويي به اين سؤالات برآمديم.
2-1رشد و بلوغ
براي قبول هرمسئووليت و وظيفه،آمادگي ها و زمينه سازي هايي لازم است.در ازدواج نيز پسر و دختر بايد به مراحل رشد رسيده و شايستگي پذيرش اين امر را يافته باشند.
رشد به سلسله تغييرات کمي و کيفي درابعاد جسمي،رواني ،فکري،اجتماعي و اخلاقي اطلاق مي شود تا از طريق اين تغييرات،فرد در حالت تعادل بتواند در مسير کمال گام بردارد.
2-1-1رشد جسماني و جنسي
منظور از بلوغ جسمي،تکامل بدن «ارگانيسم»مي باشد به گونه اي که رشد قد و قامت،استخوان بندي و سايراعضاي بدن به کمال خود برسد.بلوغ و رشد جسماني در پسران و دختران عامل مهمي در آمادگي براي ازدواج است.رشد جسمي در دو جنس متفاوت است و حدود آن فرق مي کند.حدود رشد جسمي پسران از هفت تا بيست سالگي وبراي دختران از نه تا بيست سالگي است.بلوغ جنسي به معناي رسيدن به مرز سن توليد مثل و شهوت جنسي است.مهم ترين مشخصات بلوغ جنسي و شرعي که تقريباً همزمان شروع مي شوند،احتلام درپسران و عادت ماهانه دردختران و تغيير قيافه ي آنان است.دختر و پسر از اين به بعد«مکلف»شده و شرعاً موظف به انجام تکاليف و عبادات مي شوند.(1)
بعد از«بلوغ جنسي»رشد جسمي ادامه دارد و به تدريج جوان از نيرومندي و قوت خاصي برخوردار مي گردد تا سن هيجده سالگي که به نيرومندي معتدلي
مي رسد.رشد قد و قامت،و رشد عرضي بدن نيزادامه پيدا مي کند.در سن بيست و چهار سالگي ،رشد طولي انسان به نهايت خود رسيده و ديگر متوقف مي شود.
2-1-2رشد عاطفي -رواني
بارسيدن به رشد عاطفي جوان مي داند چگونه با ديگران به خصوص خانواده و همکارانش ،سازش کند.درک مي کند که انتظارات اجتماع ازاو چيست و تا اندازه ي زيادي قادراست خود را با اين توقعات تطبيق دهد .همچنين آماده ي قبول مسئوليت است و نسبت به محدوديت هاي خود آگاهي دارد.
يکي از مهم ترين شاخصه هاي رشد،مقدار و چگونگي رشد عاطفي است.مثلاًشخص ممکن است سي يا چهل سال عمرکرده باشد،ولي از لحاظ رشد عاطفي عقب مانده محسوب شود.چنين شخصي قدرت کنترل احساسات و عواطف خود را ندارد و در نتيجه زندگي زناشويي او مختل مي شود.وراثت،شرايط زندگي،عوامل فرهنگي و تأثيرات محيطي و اجتماعي در چگونگي رشد رواني فرد مؤثرند.
شخصي که به رشد عاطفي رسيده است ،درمورد همسر و فرزند و دوستان و مشکلات زندگي،نظريه ي واقع بينانه اي دارد.او داراي فلسفه ي زندگي معيني است که براساس آن مي تواند از بحران هاي دايمي زندگي جلوگيري کند.او به پيشرفت هاي فعلي خود متکي است و زياد به گذشته خود ،هرچند هم با شکوه بوده باشد،اتکا ندارد.درضمن،به مطالبي از قبيل امورجنسي ،عشق،ازدواج و تربيت کودک با روشن فکري مي نگرد.(2)
مهم ترين مشخصات بلوغ روحي و عاطفي رويش خواسته هاي جديد،تبادل و انبساط عاطفي ،اعتماد به نفس و احساس عزت نفس است.
2-1-3رشد عقلي
مسئله ي مهم ديگر رسيدن به بلوغ فکري است؛براساس طرز تفکر است که فلسفه ي زندگي و ايده ي اصلي انسان ريخته مي شود.منطقي فکر کردن و عمل نمودن ،قدرت تجزيه و تحليل مسائل ،عدم اتکا به عقايد ديگران،بالا رفتن قدرت تصميم گيري از نشانه هاي بلوغ فکري است.
عقل ازديدگاه اسلام موجب شناخت خداوند مي شود.اسلام نيروي تعقل را درانسان فطري دانسته که عواملي همچون محيط،جامعه،تعليم و تربيت در پرورش آن نقش دارند.حضرت علي (ع)مي فرمايد:عقل غريزه اي است که تجربه آن را افزوني مي بخشد.(3)
2-1-4رشد اجتماعي
رسيدن به رشد اجتماعي ازعوامل موفقيت در زندگي مشترک است.جوان خواهان استقلال و همکاري است و اشتغال يکي از عوامل مهم دراستقلال بخشي او محسوب مي شود.چرا که با پذيرش نزد ديگران احساس خود ارزش مندي و موفق زيستن تقويت شده و تأثير اين امر در روابط درست بين فردي مشهود خواهد بود.
مهم ترين مشخصه هاي بلوغ اجتماعي مسئوليت پذيري،احساس خوشايند از ورود به اجتماع بزرگ سالان و هم سالان و توانايي تدبير درامور اقتصادي خود به صورت مستقل که معمولاًپس از بلوغ جنسي و بلوغ شرعي در حدود هيجده سالگي حاصل مي شود.
رشد اجتماعي رابطه ي نزديکي با رشد عاطفي دارد.درخانواده هاي گسسته که پدر و مادر يا هردو به عللي از جمله مرگ يا طلاق نزد فرد نباشند ،رشد عاطفي و اجتماعي مختل شده يا به کندي صورت مي گيرد.(4)
2-2احساس نياز به ازدواج
احساس نيازمقدمه اي است براي رفع و ارضاي نياز.کسي که خود را عاقل دهر مي پندارد،هرگزعالم و عاقل نخواهد شد مگر اين که احساس نياز به يادگيري و تحصيل نمايد.کسي که خود را از ازدواج بي نياز مي بيند،ممکن است دلايل اقتصادي ،جسمي يا روحي و اجتماعي براي خود داشته باشد.
اما گاهي اکثر شرايط محرز شده است وليکن فرد،حاضر به ازدواج نيست.اين عدم احساس نياز به ازدواج يکي از موانع عمده برسرراه ازدواج جوانان مي باشد که به آن خواهيم پرداخت.
جواني که احساس نياز به ازدواج مي کند،هم خود را از تنهايي مي رهاند و هم در جهت تکوين شخصيت و سامان دهي فکري و مالي خود گام برمي دارد.اين چنين جواني علي رغم مشکلات متعدد،مسؤوليت سنگين زندگي خانوادگي را بر دوش مي کشد و مشفقانه و دليرانه درجهت سامان دهي نظام خانواده حرکت مي نمايد.فردي با اين خصوصيات و با توکل،صبر،خرد و مهرورزي به جاي ناله کردن ازهزار شب تاريک،چراغي را برمي افروزد و درسايه ي اين نور و شمع مشتعل پروانه وارعشق مي ورزد و بسان باغباني صبور،گل ها را آبياري کرده و به رشد مي نشاند.
باغبان گر پنج روزي صحبت گل بايدش
بر جفاي خار هجران صبر بلبل بايدش
موانع عمده ي ازدواج جوانان که باعث بالا رفتن سن ازدواج شده است،عبارتند از:
-نداشتن هدف درزندگي
-طولاني شدن دوران تحصيل
-سنگيني مهريه و مخارج عقد و عروسي
-تشريفات وافراط در جهيزيه ي دختران
-سخت گيري برخي پدران ومادران
-مشکل پسندي برخي از دختران و پسران
-ترس از بچه دار شدن
-تنگناي مالي
-نداشتن شغل ودرآمد مخصوصاً براي آقايان
-چشم وهم چشمي
-نداشتن مسکن
-اعتياد پسران
-انحرافات جنسي در برخي از پسران ودختران
چنين مسائلي که عمدتاً ناشي از آسيب هاي اجتماعي -فرهنگي جامعه است ،باعث احساس عدم نياز به ازدواج به صورت غيرطبيعي شده است تا جايي که فرد علي رغم وجود نياز به اين امر،مجبور است مدت زيادي راصرف رفع موانع بنمايد.مسلماً تأخير ازدواج تا فراهم آمدن تمام يا حداکثر شرايط مطلوب ،پيامد ها وضررهاي جبران ناپذيري براي جوان و جامعه به همراه دارد.از دست دادن شورو نشاط جواني که لازمه ي استحکام روابط زن و شوهراست،سرخوردگي و احساس ناتواني براي ازدواجِ به موقع ،احساس حقارت و عقده هاي رواني از عواقب آن است.
احساس عدم نياز به ازدواج به صورت واقعي ،زماني است که با حصول شرايط نسبي ،جوان ميل و رغبت به اين امر را ندارد.وجود مشکلات روحي و رواني،برخورد با افراد شکست خورده،وجود ناتواني هاي جسمي و جنسي باعث مي شود که جوان نتواند به راحتي تصميم گيرد.تحقيقات نشان مي دهد اکثر افرادي که حتي
شرايط ازدواج برايشان فراهم است،براثراضطراب و ترسي که ناخود آگاه در وجود آن ها نهفته است از ازدواج سرباز زده و بيشتربه نکات منفي و شکست فکر مي کند.(5)
چنين مسايلي همچون سرطان،بلاي جان نگرش هاي صحيح و واقع گرايانه مرد و زن نسبت به همديگرشده است.جملاتي نظير«تمام مردان سرو ته يک کرباسند»ويا«تمام دختران اين چنين و آن چنانند»همگي حکايت از يک فرافکني دارد.فرافکني(6)درزبان روانشناسي يعني تعارضات درون و انگيزه هاي خود را بيرون ريختن و آن ها به طورناخود آگاه به ديگران نسبت دادن.مکانيسم فرافکني در بيماران رواني از کنترل خود آگاه خارج مي شود که اهميت خاصي در هذيان هاي توهم آميزپيدا مي کند.(7)
فرافکني موجب خطا درقضاوت مي شود.براي تعديل آن لازم است که فرد به انتقاد سالم ازخود بپردازد .چنين فردي ديگران را متهم مي کند و تهمت هاي ناروا به همه نسبت مي دهند.افرادي که دايماً ازدواج کردن را غيرعقلايي و عامل بدبختي مي دانند و تمام مردان و زنان را به باد اتهامات اخلاقي مي گيرند ،درواقع تمايلات دروني خود را به آن ها نسبت مي دهند.(8)
2-3ملاک هاي انتخاب همسر
مهم ترين مسئله اي که هرجوان درطول زندگي با آن روبه رو است،مسئله ي انتخاب شريک زندگي است.بيشترين مشکلاتي که درزندگي خانوادگي به وجود مي آيد،به خطاي انتخاب و عدم سنخيت وکفويت همسران بر مي گردد.قرآن کريم تأکيد بروجود سنخيت بين همسران را با بياني زيبا آورده است:«الطَّيِّبات للطَّيِّبينَ والطَّيِّبون للطَّيِّباتِ»(9)زنان پاک و مردان پاک براي يکديگرند.
درانتخاب همسربايد اختيار و آزادي باشد.ازدواج اگرهمراه با خواست دروني دو طرف انجام شود ،بنيانش محکم تر است.و در صورتي که يکي از دو طرف با بي ميلي و عدم رضايت ،به ازدواج تن درداد،احتمال موفق بودن اين نوع ازدواج کم است.
ازدواج يکي ازعظيم ترين تصميم گيري ها و مهم ترين انتخاب هاي دوران حيات انسان است.دو فرد که تصميم برزندگي مشترک دارند،بايد ازحداقل «تناسب فکري ،اخلاقي ،رفتاري ،جسمي و خانوادگي »برخوردار باشند تا بتوانند به حسن زندگي و رشد نفساني خويش کمک کنند.
از طرف ديگر«فرزندان»که محصول همين ازدواج هستند،بايد در محيط مناسب و مشترک اين دو نفررشد نمايند و از آنها تأثيرنيکو بپذيرند و تحت تربيت زوج هماهنگ و همگون باشند.به همين لحاظ است که«دقت در ازدواج»و در«انتخاب همسر»توصيه شده است.(10)
به طورکلي ملاک هاي انتخاب همسر،تناسب و تفاهم دردو بعد فردي و خانوادگي است:
2-3-1بعد فردي
2-3-1-1ايمان و اخلاق
نظام زندگي ما ،نظام باورهاست؛انسان ها براساس باورهايشان عمل مي کنند؛ماهمانيم که باور داريم.
باور و ايمان يک مسأله ي دروني و قلبي است.زن و شوهر هماهنگ در باورها مي توانند بال همديگر باشند و درکشاکش مسايل زندگي يک پارچه و به سمت مسير واحدي ،سيرنمايند.
ناهماهنگي و ناهمگوني درايمان و اخلاق،هرگز زن و مرد را به مقصد نهايي نمي رساند.از موارد بسيار نادري که در تاريخ بشري سراغ داريم بگذريم،توافق درايمان و اخلاق يک اصل و قاعده درنظام زناشويي است.
همسري که دين دارباشد،با شوهردين دار مي تواند به زندگي دل ببندد و به وظايف ديني خود درست عمل نمايد.ناسازگاري درايمان و اخلاق به مرور زمان تبديل به توهين هاي کلامي و خشونت هاي رفتاري و نهايتاً جدايي و طلاق عاطفي و سپس شرعي و قانوني مي گردد.
ابراهيم همداني مي گويد:درباره ازدواج نامه اي به امام باقر (ع) نوشتم.حضرت به خط خود جواب دادند:حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند:«با کسي که ازاخلاق و دينش رضايت داريد،ازدواج کنيد»(11)
مردي به حضرت امام حسن (ع)عرض کرد:دختري دارم.به نظر شما با چه کسي وصلت کنم؟فرمود:«با کسي که متقي و با ايمان باشد،چه اگر او را دوست بدارد،مورد احترامش قرار مي دهد و اگر دشمنش بدارد،به وي ستم نمي کند.»(12)از اين حديث استفاده مي شود تنها ملاکي که نه تنها با گذشت زمان درمعرض زوال قرار نمي گيرد،حتي دامنه ي اثرگذاري آن بر دوستي ها و دشمني ها سايه مي افکند،دين و اخلاق است.دين داري سايرعوامل را تحت کنترل در آورده و اجازه ي تخطي به فرد نمي دهد.
حسين بن بشار واسطي به حضرت رضا(ع)نامه اي نوشت که يکي از بستگانم درخواست وصلت با من دارد ولي بد اخلاق است.حضرت در جواب فرمود:«اگر اخلاقش بد است ،با او ازدواج نکن»(13)
تناسب و شباهت درعقايد مذهبي به قدري درسعادت کانون زناشويي اهميت دارد که روان شناسان ازدواج دو نفراز مذاهب مختلف را معمولاً غيرعاقلانه مي دانند.دلايل اين نظريه بسيار است.در وهله ي اول ،اگر تنها يکي از دو همسر به عقايد مذهبي خود با ايمان کامل پاي بند باشد ،امکان اختلاف نظر در اين مورد زياد خواهد بود.به علاوه آنچه که دراين زمينه اهميت دارد،تربيت کودکان برحسب عقايد مذهبي بخصوص است .مثلاًدر صورتي که پدر مسلمان و مادر مسيحي باشد و هر دو
به اعتقادات ديني خود پاي بند باشند ،هريک سعي خواهند داشت که کودکان خود را براساس قوانين مذهبي خود پرورش دهند و اين سبب بروز اختلافات خانوادگي خواهد شد .يکي ديگر ازمشکلات ازدواج افرادي که داراي مذاهب مختلفند،مخالفت اولياي آنهاست.زيرا اين مسأله،اغلب باعث جدايي جوان از پدر و مادر خود مي شود و بعد ها ممکن است هريک از طرفين،تقصير اين جدايي را به گردن همسرخود بيندازند.تحقيقات وسيع نشان مي دهد اختلافات عقيدتي،مذهبي و ارزشي زوج ها مي تواند زمينه ساز مشاجرات و نارضايتي هاي زناشويي گردد.(14)
اسلام ازدواج دائم با اهل کتاب را جايز نمي داند (15)و اين بدان خاطر است که مذهب در تداوم حيات زناشويي نقش اساسي دارد و اختلاف مذهبي مسأله آفرين است .
2-3-1-2تناسب سني
رعايت شرايط سني درتأمين آرامش روحي دو طرف مي تواند تا حدود زيادي در عفت و پاکدامني آنها مؤثر باشد.تناسب دررابطه ي سني زوجين باعث مي شود تا با درک بهتر،اختلاف در درک و فهم ،سبب از هم پاشيدگي خانواده نشود.انجام هرامربه موقع و زمان مناسبش پسنديده است،ازدواج نيز از اين امرمستثني نيست.
امام صادق (ع)مي فرمايند:روزي رسول اکرم (ص)به منبررفت و پس از حمد و ثناي الهي فرمود :(اي مردم!جبرئيل از پيشگاه الهي نزد من آمد و گفت :دختران بکرمانند ميوه ي درختند.موقعي که مي رسد،اگر چيده نشود ،اشعه ي آفتاب فاسدش مي کند و وزش باد آن را پراکنده مي سازد.همچنين دختران وقتي به سن بلوغ رسيدند
و مانند زنان درخويشتن تمايل جنسي احساس نمودند ،بايد شوهر اختيار کنند و اگر همسرنگيرند ،ازفساد ايمن نيستند،چه آنکه بشرند و بشرازخطا و لغزش مصون نيست.»(16)
تشبيه دختران به ميوه که هنگام رسيدن بايد چيده شوند ،نشان مي دهد که دختر زمان معيني براي ازدواج دارد که اگر ديرتر ازدواج کند،از لحاظ روحي و جسمي آمادگي هاي خود را از دست خواهد داد.
معمولاًافرادي که در سنين بالا ازدواج مي کنند،کمتربا همسر خود سازگاري دارند و در امر«تربيت فرزندان»نيز ناموفق ترند،زيرا محروميت هاي روحي و عقده هاي رواني ،از دست دادن جذابيت و شادابي و نشاط،مانع آسايش رواني لازم و صبر و بردباري مادرانه و پدرانه است.
توصيه به تزويج به موقع دختران به خاطر ظرافت و لطافت آنان و حفاظت از اين موجود انساني ،ارزش مند است.توصيه به تزويج پسران در موقع خود ،به خاطرشدت تمايلات جنسي و جلوگيري از انحرافات جنسي و اختلافات رفتاري درآنان است.بين بالا رفتن سن با افزايش توقعات و ناسازگاري هاي رفتاري و کاهش شور و عشق ،رابطه ي معنا داري وجود دارد.
با درنظرگرفتن تمام شرايط فرهنگي،اجتماعي و اقليمي بهترين سن براي ازدواج پسران ،بيست و پنج تا سي سالگي و براي دختران ،هيجده تا بيست و پنج سالگي پيشنهاد مي شود.
بهترين فاصله سني پنج تا هفت سال است .درشرايط خاص و با وجود معيارهاي مطلوب ديگراين فاصله از دو تا ده سال در نوسان خواهد بود .البته سن
تنهاملاک براي انتخاب همسرنيست،بلکه در کنار آن رشد فکري ،عاطفي ،اجتماعي و معنوي از جمله مهم ترين ملاک هاي گزينش همسر است.
با توجه به رشد هوشي و پراکندگي آن درسطح جوامع انساني و اختلاف بهره ي هوشي افراد با يکديگر،بايد اذعان داشت که هستند افرادي که در سنين بيست و پنج يا سي سالگي و يا بيشتر اعم از دختر و پسر داراي درک و فهم وتوانايي بيشتر از هم سالان مي باشد ودرمقابل،بعضي بنا به دلايل ژنتيکي و تربيتي کودک بيست ساله،سي ساله يا چهل ساله اند.
بنابراين بهره هوشي و بالا بودن توانايي فهم و درک مسايل پيچيده ي زندگي،تنها منوط به سن افراد نيست،ليکن مسأله ي سن دراکثر موارد يکي از معيار هاي رشد و توسعه ذهني ،اجتماعي و جسمي است.
2-3-1-3جسم و زيبايي
«زيبايي »يک امتياز است که در کنار ساير صفات و معيارها مورد توجه قرار مي گيرد به عنوان يک ملاک اساسي محسوب نمي شود.آنچه مهم است،توازن و تناسب بين پسر و دختر از بعد جسمي و جنسي است .
تناسب جسمي از نظر قد،وزن،رنگ پوست،تناسب اندام و زيبايي صورت خواهد بود.اين ملاک شايد بيشتر براي پسران در اولويت باشد تا دختران،زيرا براي يک دختر اخلاق خوش مهم تر از قيافه ي زيباي پسر است.به هرحال توجه معتدل و به دور از افراط و تفريط در اين قضيه راه گشاست.به شرطي که زيبايي اولين و مهم ترين ملاک انتخاب طرفين نباشد و اگر اين چنين شد،سقوط آن بيش از صعود نفساني زوجين خواهد بود .نقص جسماني منعي براي ازدواج نيست ولي طرفين بايد از آن آگاه و بدان راضي باشند.کفويت دراينجا بدان معناست که دختري با زيبايي متوسط ،نبايد دنبال يوسف مصري باشد ويا پسري که دريک حد معمولي است،
دنبال زليخا بگردد.اصل براين است که زن و مرد يکديگر را با شرايط جسمي موجود بپذيرند و حتي توصيه شده است به دنبال انتخاب افرادي باشيد که از لحاظ بدني نيرومند و سالم باشند که اين امر هم درجلب و جذب زن و شوهر تأثير دارد وهم در ادامه ي نسل آنها.
رسول اکرم (ص)فرموده است:«زن را براي زيبايي اش به همسري مگير،چه ممکن جمال زيبا باعث پستي و سقوط اخلاقي اش شود .»(17)
روزي رسول اکرم به پا خواست و به مردم فرمود:«بپرهيزيد از گياهان سبز و خرمي که در سرگين پرورش يافته است.عرض شد:يا رسول اللّه!مقصود از اين چيست ؟فرمود:مراد،زن زيبا و خوش رويي است که در خانواده ي بد و محيط فاسد پرورش يافته است.»(18)
چنانچه عامل زيبايي اصل قرار گيرد،مي تواند پيامدهاي زيررا به دنبال داشته باشد:
1-زيبايي به مرور زمان درمعرض زوال قرار مي گيرد اگر مرد به اين لحاظ با زني ازدواج کند ،درطول زمان دچاردلسردي از او خواهد شد.
2-زيبايي امري نسبي است.پس هرقدر فردي زيبا باشد،افرادي زيباتر از او هم وجود دارند و ممکن است با ديدن آنها روح سيري ناپذير انسان به هوس ييفتد.
3-عدم تناسب در زيبايي و جسم ممکن است به ناتوانايي هاي جنسي در روابط زناشويي منجرشود.
2-3-1-4فکر و عاطفه
توجه به بزرگترين سرمايه ي انسان يعني هوش و عقل جهت سلامت نسل و اجتماع مورد توجه پيشوايان اسلام بوده است.سلامت انديشه موجب سلامت در رفتار و رعايت اعتدال دربرخوردهاست .حيات مسالمت آميز تابع بلوغ عقلي و فکري است.
از امام باقر(ع)سؤال کردند:مرد مسلماني را زيبايي زن ديوانه اي مجذوب کرده است،آيا اورا به همسري خود انتخاب نمايد؟فرمودند:نه(19)
از ازدواج با احمق (عقب مانده ذهني)بپرهيزيد.زيرا هم نشيني با او مايه بلا و اندوه است و فرزندي که خواهد آورد مهمل و بدبخت خواهد شد.(20)
در جامعه اي که معيارهايش «درست و اصيل»نيستند و زنان ومردان رابا «معيارهاي اسلامي»نمي سنجند،به طورقطع پايه هاي ازدواج سست و بي مايه خواهد بود و به جاي آنها معيارهاي ديگري که هيچ اثرمثبت درتحکيم روابط عاطفي و معنوي ندارد ،مقبول خواهند افتاد و همين امرموجب خطري بزرگ مي شود.(21)
جوانان قبل از وارد شدن به زندگي زناشويي بايد درموضوع هاي مهم زندگي توافق نظر داشته باشند اين توافق معمولاً برمبناي علايق و طرز فکر قرار مي گيرد.طرزفکر،موضوع بسيارمهمي است،زيرا براساس آن «فلسفه ي زندگي»هرفردي ريخته مي شود .امام صادق(ع)مي فرمايند:«العارفة لا توضعُ الّآ عند العارف»زن فهميده و فرزانه بايد درکنار مرد اهل معرفت قرار گيرد.(22)
ازطرف ديگرنظريات سياسي مي تواند عوامل اختلافات زناشويي شود،زيرا با افراطي بودن يکي و محافظه کاربودن ديگري امکان تصادم افکار زياد است.البته حتماً نبايد نظريات سياسي دو همسرشباهت کامل به هم داشته باشد ولي صلاح دراين است که از لحاظ عقايد سياسي در دو قطب کاملاً مخالف قرار نگيرند.مسئله ي مهم ديگر درزناشويي ،توافقي است که زن و شوهر در مورد قضاوت درباره ي مسائل زندگي دارند.مثلاًاگرشوهراهل تقوا و معنويت ،ولي زن اهل دنيا خواهي صرف باشد ،شوهرممکن است ازرويه ي خشک و زياده از حد مالي زن خود،خسته شود و احساس کند که زنش قدرت درک معنويات و ظرايف زندگي را ندارد.
2-3-1-5تحصيلات و موقعيت اجتماعي
اصولاًهدف زوجين درزندگي مشترک ،رسيدن به کمال روحي وپختگي رواني و خوب ترو بهتر شدن است براي اين منظورراههايي وجود دارد که از جمله آنها تحصيلات و مطالعه مي باشد.کفويت و تناسب و ميزان تحصيلات ،در ايجاد درک و فهم متقابل و تفاهم بيشتر آنها تأثير دارد.
اما بايد دانست سعادت و خوش بختي زندگي زناشويي به مقدار زيادي بستگي به موضوع هاي کوچک دارد،بدين معني که مسائل کوچک و به نظرناچيز شخص ،ممکن است باعث عصبانيت وآزردگي همسرش شود.
اين عادات به ويژه زماني جلب توجه مي کند که زن و مرد از لحاظ تحصيل و محيط با يکديگر تفاوت کلي داشته باشند.مثلاًدخترتحصيل کرده که درخانواده ي متمکن و مؤدبي پرورش يافته،ممکن است نسبت به شوهر خود که داراي آداب و معاشرت خاص طبقه پايين اجتماع است ،احساس شرم و عصبانيت کند.
اگرچه شباهت درجه هوش زن و مرد در سعادت زناشويي مهم تر از مقدار تحصيل است،ولي تحقيقاتي دامنه دار دراين مورد نشان مي دهد که مدارج تحصيلي نيزدرخوش بختي خانوادگي بسيارمؤثر است.
بنابراين اگريک عضو خانواده دانش آموخته دانشگاه است ولي ديگري تحصيلات ابتدايي دارد،ممکن است سبب ايجاد احساس حقارت و آزردگي شود.اين موضوع به ويژه درمورد مردي که همسراو تحصيلات عالي تري دارد ،صدق مي کند ،زيرا دراين صورت شوهر ممکن است زن خود را برتر احساس نمايد زن نيز به دوستان خود که داراي شوهران تحصيل کرده اند ،رشک ببرد.البته امکان دارد که درعين اختلاف تحصيلي ،زناشويي سعادت مندانه اي هم وجود داشته باشد، ولي بهتر است از ازدواجي که در آن اختلافات تحصيلي، خيلي زياد است ، برحذر باشيم ،زيرا هرچه زن و شوهر ازجهات مختلف به هم شباهت بيشتري داشته باشند،امکان خوش بختي و سعادت مندي ايشان،افزايش خواهد يافت.
2-3-2بعد خانوادگي(فرهنگي-اقتصادي)
تناسب تفاهم علاوه برابعاد فردي اعم ازباورها،سن ،خلقيات،سطوح زيبايي،تحصيلات ،خواهش ها ،خواست ها،آرزوها ،اميد ها ،دغدغه هاي مادي ومعنوي و....که مجموعاً هويت فردي زوجين راتشکيل مي دهد،به عوامل خانوادگي نيزتا حدود زيادي سرايت مي کند.هرچند اساس در زندگي زناشويي تفاهم فردي طرفين است ،ولي بي اعتنايي وغفلت از عوامل خانوادگي گاهي زن ومرد را با مخاطرات عاطفي و رفتاري جدي روبرو مي سازد وسبب درگيري هاي متعدد فرد با همسر و خانواده ي همسرش مي گردد.مطرح کردن عوامل خانواد گي مؤثر درموفقيت و خوش بختي زوج هاي جوان ،ملاک برتري آنان از فردي به فرد ديگر يا ازخانواده اي به خانواده ي ديگر نيست.در بينش تکاملي مکتب وحي ملاک برتري به تقوا،علم،عمل وميزان سودمندي ومفيدبودن فرد براي خلق عبد صالح بودن است.دخترپسري که با هزاران آرزو و نه تنها تن بلکه جان خويش را در اهداف ازدواج به ميدان واقعيت هاي زندگي با کمال ميل مي آورند،دوست دارند در کنار يکديگر شادي ،آرامش وپيشرفت روزافزون را تجربه کنند نه استهلاک روحي وغصه و غم ،پريشان حالي ورکود را.
به لحاظ اهميت تناسب درمسايل خانوادگي در ابعاد اقتصادي اجتماعي ،به طور کلي همخواني زوجين درامورزير را مفيد و توجه به اين موارد را شرط خردورزي مي دانيم :
1-عادات وآداب گروهي
2-شأن و موفقيت خانوادگي
3-نوع تربيتي خانوادگي
4-دغدغه هاو توقعات وانتظارات اجتماعي
5-ارزش ها وگرايش هاي عقيدتي ،فرهنگي وسياسي
6-سطح ارتباطات وبرخورد هاي اجتماعي
7-سطح تحصيلات و منزلت خانوادگي
8-سطح ثروت ،درآمد ،مسکن وسايل مختلف زندگي
در پايان اين قسمت جا دارد نظرحضرت سجاد (ع)را نسبت به کفو ،به عنوان حسن ختام مطرح نماييم.امام پنجم حضرت باقر(ع)نقل مي کنند:پدر با کرامتم حضرت سجاد (ع)در يکي مواقف حج به خانمي برخورد که اخلاق نيکش آن حضرت را جذب کرد؛سؤال کردند :اين زن داراي همسر است ؟عرضه داشتند :وي را شوهر نيست.پدرم بدون اينکه حسب ونسب وي تحقيق کند ،ازاو خواستگاري کرد واين خواستگاري منجر به ازدواج با او شد.فردي ازانصاراز داستان آگاه شد.ازدواج به اين سادگي براي او بسيار سنگين و گران آمد.به نظر آورد ممکن است آن زن فردي بي اصل و نسب باشد وعلت سرزنش نسبت به امام چهارم شود.مدتي درمقام جستجو برآمد و معلوم شد آن زن از طايفه شيبان است .خدمت امام چهارم رسيد و جريان را باآن حضرت درميان گذاشت که خدا را شکرکه همسر شما از فاميلي معروف و محترم است.امام به او فرمودند:من شما را خردمند تر از اين مي دانستم که به اين امورپاي بند باشي ،مگر نمي داني خداوند عزوجل به برکت اسلام پستي ها را برداشت و نقص ها را جبران فرمود و بزرگواري و کرامت را جايگزين پستي و دئانت نمود ؟اينک درهرموقعيتي که باشد،محترم است واو را پستي نيست ؛لئامت وخست ازآن جاهليت است وبس (23)
آنچه مسلم است برخورد امام سجاد (ع)مبارزه باتضاد طبقاتي ،شکستن حصارتنگ وتاريک قبيله گرايي و پاک کردن زنگار ماديت ،تکبروخودخواهي از آئينه ي جامعه ي ديني است نه عدم توجه به مسايل کفويت فردي وتناسب هاي خانوادگي .
بنابراين هم قبيله بودن و همشهري بودن به اندازه ثروت يکسان داشتن ،هم کفوي نيست.بنابرحکم اسلام ،عرب را برعجم ،سپيد را برسياه ،قريش را برغيرقريش امتيازي نيست؛امتياز به تقواست .ومرد وزن مسلمان با داشتن ايمان،اخلاق ،امانت ،عفت و پاکي طهارت و سلامت هم کفو يکديگرند، گرچه يکي عرب و ديگري عجم ،يکي شهري و ديگري روستايي،يکي غني و ديگري فقير،يکي سپيد و ديگري سياه ،يکي قبيله دار و ديگري بي قبيله باشد .
آنچه مطرح شد،نظروديدگاه مکتب انسان ساز دين مبين اسلام است،لکن پيچيده شدن انسان ها وجوامع ،بالارفتن سطح زندگي توقعات ومشکلات پيش آمده براي خانواده ها و زوجين و تجربه هاي پژوهشگران در دادگاه هاي خانواده و دفاتر مشاوره جملگي حکايات ازاهميت و دقت درامرازدواج مي کند .
پي نوشت:
1-وسايل الشيعه،ج1،باب4.
2-سعيد شاملو،بهداشت رواني،ص61.
3-ابن ابي الحديد،شرح نهج البلاغه،ج20،ص341.
4-عبداللّه شفيع آبادي،مباني روان شناسي رشد،ص96.
5-مجله ي عصر جديد،مقاله ي سمينار ازدواج،سال اول،شماره ي اول،آذر70.
6-Projection.
7-حمزه گنجي،روان شناسي عمومي،ص225.
8-همان،ص225.
9-نور(24)/26.
10-فيض کاشاني،الحجة البيضاء،ج3،ص86.
11-کافي،ج5،ص347.
12-طبرسي،مکارم الاخلاق،ص204.
13-کافي،ج5،ص563.
14-ازجمله به تحقيقات هيتور(1985)براتي(1375)مهدويان(1375)مي توان اشاره کرد.
15-توضيح المسايل،بحث نکاح.
16-کافي،ج5،ص337.
17-المحجةالبيضاء،ج3،ص85.
18-کافي،ج5،ص332.
19-کافي،ج5،ص354.
20-محمد بن اشعث کوفي،الجعفريات،ص92.
21-رجبعلي مظلومي،با ترکيب مکتبي آشنا شويم،ص120.
22-کافي،ج5ص350.
23-بحارالانوار،ج100،ص374.
نويسنده:اکرم حسين زاده-محمد احسان تقي زاده
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید