سپاس خداى را كه تيرهاى انديشه درباره شگفتيهاى آفرينش او به جايى نرسد، و عقل و خرد به هنگام تفكر در بدايع نخستينش جز آنكه سرگردان و متحير بماند، راه به جايى نبرد، در صورتى كه همواره نعمتهاى لطيف او براى جهانيان يكى پس از ديگرى ، چه بخواهند و چه نخواهند استمرار دارد؛ و از جمله الطاف زيبايش آن است كه از آب بشرى را آفريد و او را وابسته و خويشاوند قرار داد و بر مخلوقات شهوت را مسلط كرد تا بدان وسيله ناخواسته وادار به توليد مثل شوند و از اين راه به حكم جبر و بدون اختيار نسلشان باقى بماند؛ وانگهى مساءله انساب را مهم شمرده و به آن ارج نهاده است و بدان وسيله زنا را حرام داشته و به خاطر منع و جلوگيرى از آن اين عمل را سخت زشت شمرده و ارتكاب آن را هرزگى و كار زشت دانسته است و مردم را به ازدواج دعوت كرده و به صورت امرى مستحب و فرمانى الهى بر آن تشويق كرده است .
پاك و منزه است خداوندى كه مرگ را بر بندگان مقرر فرموده و بدان وسيله آنان را محكوم به مرگ و در هم شكستگى كرده و از طرفى بذر نطفه ها را در زمين رحمها پراكنده ساخته و افراد جديدى از آن به وجود آورده و آن را وسيله جبران مرگ قرار داده است ، تا آنان را آگاه كند كه درياى مقدرات او از لحاظ سود و زيان ، خير و شر، دشوار و آسان ، پيچيده و گسترده ، براى جهانيان فيض بخش است .
و درود بر محمّد (ص ) كه براى بيم و اميد دادن برانگيخته شده است و بر آل و اصحاب او، درودى كه حسابگران از عهده شمارش و اندازه آن برنيايند و سلامى فراوان بر ايشان باد!
بارى ، براستى كه ازدواج پشتوانه دين و خوار كننده شياطين و در مقابل دشمن خدا دژ استوارى است و وسيله زياد شدن افرادى است ك سرور انبيا (ص ) بدان وسيله بر ديگر پيامبران مباهات مى كند. بنابراين چقدر بجاست كه وسايل ازدواج را فراهم و آداب و سنن آن را حفظ كنند. از اين رو بايد اهداف و نيازمنديهاى آن را شرح و فصول و ابواب آن را تفضيل داد و آن مقدار از احكام نكاح را كه داراى اهميت است در سه باب به شرح زير بيان مى شود:
باب اول در تشويق به ازدواج كرد و ازدواج نكردن .
باب دوم در آدابى كه بايد در عقد و عقد كنندگان رعايت شود.
باب سوم در آداب معاشرت پس از عقد تا زمان جدايى .
باب اول : در تشويق به ازدواج و يا ترك آن
بدان كه دانشمندان درباره فضيلت ازدواج اختلاف نظر دارند. بعضى از آنها در اين باره تا آنجا مبالغه كرده اند كه تصور كرده اند ازدواج بالاتر از اشتغال به عبادت خداست و گروهى ديگر به ارزش آن اعتراف دارند، اما آن را مقدم بر اشتغال به عبادت ندانسته اند؛ البته در صورتى كه نفس ، اشتياق زيادى به ازدواج پيدا نكند به حدى كه شخصى را پريشان حال كرده به سركشى وادارد. عده ديگرى گفته اند: در اين زمان بهتر است ازدواج نكنند، هر چند در زمانهاى قديم ازدواج فضيلت داشته ، آن هم موقعى كه كار و كسب رونق داشته و اخلاق غالب زنان پسنديده بوده است .
با توجه به اين اختلاف نظرها حقيقت روشن نخواهد شد، مگر اينكه نخست اخبار و آثارى را كه در تشويق به ازدواج و يا منع از ازدواج رسيده ، بيان كنيم و سپس فوايد و پيامدهاى ناهنجار آن را توضيح دهيم تا فضيلت ازدواج و يا ترك ازدواج درباره كسى كه از آفات آن در امان است و يا در امان نيست ، روشن شود.
ترغيب به ازدواج
اما از آيات ؛ خداى متعال فرموده است : ((و انكحوا الا يامى منكم ))(1) كه امر به ازدواج مى فرمايد، و نيز فرموده است : ((فلا تعضلوهن ان ينكحن ازواجهن ، ))(2) كه از ازدواج نكردن نهى مى كند؛ و نيز در وصف و ثناى پيامبران مى فرمايد: ((و لقد اءرسلنا رسلا من قبلك و جعلنا لهم ازواجا و ذرية ، ))(3) كه در معرض منت گذارى و اظهار فضل چنان فرموده است . و نيز به گونه درخواست در قالب دعا، اولياى خود را ستوده و مى فرمايد:
((والذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين ))(3)
بعضى گفته اند: خداى تعالى در قرآن مجيد، هيچ پيامبرى را نام نبرده است مگر آن كه متاءهل بوده است از اين رو گفته اند: يحيى - على نبينا و آله و عليه السلام - ازدواج كرد، اما همبستر نشد، گفته شد؛ حضرت يحيى براى رسيدن به فضيلت و اجراى سنت ازدواج كرد! و بعضى گفته اند: به خاطر چشم فرو هشتن از نامحرمان ازدواج كرد. و اما عيسى - على نبينا و عليه السلام - وقتى كه از آسمان به زمين فرود آيد، ازدواج خواهد كرد و صاحب فرزند خواهد شد.
اما اخبار: رسول اكرم (ص ) فرمايد: ((نكاح سنت من است ، هر كه سنت مرا دوست دارد پس بايد به روش من رفتار كند.))(4)
اخبارى كه به ازدواج تشويق مى كند
و نيز فرمود:
((ازدواج كنيد تا افزون شويد كه من روز قيامت به جمعيت شما افتخار مى كنم حتى به جنينى كه سقط شده است .))(5)
و فرمود: ((هر كه از سنت من اعراض كند، از من نيست ، براستى كه نكاح سنت من است و هركه مرا دوست دارد بايد به سنت من عمل كند.))(6)
و نيز فرمود:
((هركه از ترس فقر و عائله مندى ازدواج را ترك كند از ما نيست .))(7)
آن حضرت فرمود: ((هر كه از شما توان مالى دارد، بايد ازدواج كند كه ازدواج براى فروهشتن چشم و حفظ ناموس بهتر است و هركه توان مالى ندارد بايد روزه بگيرد كه روزه دارى مانع شهوت است .))(8) اين حديث شريف دليل بر آن است كه علت ترغيب به ازدواج همان بيم از فساد در چشم و شهوت است .
در اين حديث روزه را باعث ((وجاء))دانسته است . وجاء عبارت از كوبيدن خصيتين جوان نر به منظور از بين بردن نرى اوست ، بنابراين به طور استعاره براى ناتوانى از آميزش - به وسيله روزه دارى - آورده شده است .
پيامبر (ص ) فرمود:
((هرگاه كسى كه دين و امانتدارى اش مورد رضايت شما بود به خواستگارى آمد، با ازدواج با وى موافقت كنيد و اگر نكنيد روى زمين فتنه و فساد فراوان خواهد شد.))(9) و اين حديث شريف نيز علت و دليلى براى تشويق و ترغيب به ازدواج به دليل بيم از فساد است .
و نيز فرمود: ((هر كه براى رضاى خدا ازدواج كند و براى خدا امكانات ازدواج شخصى را فراهم آورد، استحقاق ولايت الهيه را پيدا مى كند.))(10)
و آن بزرگوار فرمود: ((هر كس ازدواج كند، در حقيقت بخشى از دينش را تاءمين كرده است . بنابراين نسبت به بخش ديگر آن بايد از خدا بترسد.))(11)
اين حديث شريف هم اشاره دارد بر اينكه فضيلت ازدواج به خاطر آن است كه به منظور جلوگيرى از فساد از مخالفت با آن دورى كنند و گويا آنچه بيشتر باعث فساد در دين شخص مى شود شهوت و شكم اوست و با تزويج جلوى يكى از اين دو گرفته مى شود.
و نيز فرمود:
((تمام اعمال فرزند آدم (با مردن ) گسسته مى شود بجز سه چيز - از جمله فرمود: - فرزند صالحى كه براى او دعا كند. تا آخر حديث ))(12) كه جز به وسيله نكاح ، فرزند صالح به دست نيايد
مى گويم :
از طريق خاصه نيز روايتى در كافى با اسناد خود از امام صادق (ع )، به نقل از پدرانش (ع ) نقل شده كه آن حضرت مى گويد: ((رسول خدا (ص ) فرمود: يك فرد مسلمان پس از اسلام هيچ بهره اى به دست نياورده است كه بالاتر از همسر مسلمانى باشد كه هرگاه بر او نظر كند باعث شادمانى او گردد و هرگاه دستورى دهد اطاعت كند و در غياب او، جان و مالش را حفظ كند.))(13) و نيز به اسناد خود از آن حضرت نقل كرده : ((رسول خدا (ص ) فرمود: تزويج كنيد و به همسرى درآوريد! بدانيد كه از بهره مندى و خوشبختى انسان ، ازدواج كردن و دادن هزينه دامادى است ، و هيچ چيزى نزد خداى عز و جل محبوب تر از خانه اى نيست كه در اسلام به وسيله ازدواج آباد شود و هيچ چيزى در نزد خداى عز و جل مبغوض تر از خانه اى نيست كه در اسلام به وسيله جدايى - يعنى طلاق - ويران گردد. سپس امام صادق (ع ) فرمود: خداى متعال درباره طلاق تاءكيد فرموده و خشم خود را نسبت به جدايى زن و مرد چندين بار بيان كرده است .))(14)
و نيز به اسناد خود از آن بزرگوار نقل كره است : ((دو ركعت نمازى را كه شخص ازدواج كرده به جا آورد بهتر از هفتاد ركعتى است كه فرد مجرد به جا آورد.))(15)
و به اسناد خود از آن حضرت نقل كرده است : ((رسول خدا (ص ) فرمود: هركس ازدواج كند نصف دينش را تاءمين كرده و بايد نسبت به نصف ديگر - و يا باقيمانده آن - از خدا بترسد.))(16)
و با اسنادى از امام صادق (ع ) نقل كرده است : ((رسول خدا (ص ) فرمود: پست ترين مردگان شما افرادى هستند كه عزب بميرند.(17)9
و نيز به اسناد خود از آن حضرت نقل كرده است ، فرمود: ((وقتى كه حضرت يوسف برادرش را ملاقات كرد، گفت : برادر چگونه بعد از من توانستى با زنان ازدواج كنى ؟ جواب داد: پدرم - يعقوب - مرا ماءمور به ازدواج كرد و گفت : اگر مى توانى داراى فرزندانى باشى كه زمين را با تسبيح خدا سنگين كنند، ازدواج كن .))(18)
و با اسنادى از امام صادق (ع ) نقل كرده است : ((اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: ازدواج كنيد كه رسول خدا (ص ) فرمود: هر كس دوست دارد از سنت من پيروى كند، همانا ازدواج از سنت من است .))(19)
و به اسناد خود، از آن حضرت نقل كرده است كه فرمود: ((مردى نزد پدرم آمد، پدرم پرسيد: آيا شما همسر داريد؟ عرض كرد: خير. پدرم فرمود: دو ركعت نمازى كه مردى همسر دار به جا آورد با فضيلت تراز آن است كه مرد بدون همسرى شبها مشغول عبادت و روزها روزه دار باشد. آنگاه پدرم ، هفت دينار به او داد و فرمود: با اين مبلغ ازدواج كن ، و بعد گفت : رسول خدا (ص ) فرموده : تاءهل اختيار كنيد كه روزى تان بيشتر مى شود.))(20)
و نيز به اسناد خود از آن حضرت نقل كرده است : ((هركه از ترس نيازمندى و فقر ازدواج از ترك كند، به خدا بدبين شده است .))(21)
و با اسناد خود از آن حضرت نقل كرده است كه فرمود: ((مردى خدمت پيامبر (ص ) رسد و از نيازى كه داشت به حضور آن بزرگوار شكوه كرد، پيامبر فرمود: ازدواج كن ، آن مرد ازدواج كرد و روزى اش فراوان شد.))(22)
و نيز به اسناد خود، نقل كرده ، مى گويد: ((از امام صادق (ع ) راجع به اين حديث پرسيدند كه مردم نقل مى كنند؛ مردى خدمت پيامبر (ص ) آمد، و از نيازمندى خود، شكايت كرد. پيامبر او را ماءمور به ازدواج كرد، و او دستور پيامبر را اجرا كرد،... آيا چنين حديثى درست است يا نه ؟ امام صادق (ع ) فرمود: آرى اين حديث درست است و بعد افزود: روزى به همراه زنان و عيال است .))(23)
و با اسناد خود از آن حضرت به نقل از پدرانش آورده است : ((رسول خدا (ص ) فرمود: هركس از بيم فقر و تنگدستى ازدواج را ترك كند، به خدا بدگمان شده است ، زيرا خداوند عز و جل مى فرمايد: ((ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه من فضله ))))(24) - (25)
غزالى گويد :
((و اما آثار: ابن مسعود همواره مى گفت : اگر از عمرى بجز ده روز نمانده باشد مايلم كه ازدواج كنم ، تا خدا را بدون همسر ملاقات نكنم . و اين سخن وى دليل آن است كه به عقيده او فضيلتى در ازدواج وجود دارد، نه اين كه به خاطر پرهيز از فتنه هاى شهوت اين سخن را گفته است .
آورده اند كه در امتهاى سلف عابدى بود كه در عبادت سرآمد همه مردم زمان خود بود به پيامبر آن روزگار گفتند كه اين عابد چقدر خوب عبادت مى كند! پيامبر گفت : خوب مردى است اگر يك سنت را ترك نمى كرد! وقتى كه عابد اين سخن را شنيد، بسيار غمگين شد و حضور آن پيامبر رسيد و سؤ ال كرد: آن سنت چيست ؟ پيامبر فرمود: تو ازدواج را ترك كرده اى . گفت : من آن را حرام نمى دانم بلكه تهى دستم و خودم نان خور مردمم . پيامبر گفت : من دخترم را به همسرى تو در مى آورم و سرانجام پيامبر دخترش را به وى تزويج كرد. بنابراين ازدواج سنتى است استوار و يكى از خصايل انبياست . مردى به ابراهيم بن ادهم گفت : خوشا به حال تو كه به دليل نداشتن همسر به عبادت مشغولى ! گفت : يك تپش قلب تو به دليل عيالمندى بالاتر از تمام عبادات من است !
آنگاه پرسيد: چه چيز مانع از ازدواج تو است ؟ ابراهيم پاسخ داد: من نيازى به زن ندارم و نمى خواهم باعث فريب زنى شوم .
بعضى گفته اند: فضيلت شخص متاءهل بر آدم مجرد همانند فضيلت شخص مجاهد و غير مجاهد است ، و يك ركعت نماز شخص متاءهل بالاتر از هفتاد ركعت آدم مجرد است .))
در اعراض از ازدواج
رسول اكرم (ص ) فرموده است :
((بهترين مردم پس از سال دويست ، شخص سبك بار كم ثروتى است كه زن و فرزند ندارد.))(26)
و نيز فرموده است : ((زمانى برسد كه شخص به دست همسر و والدين و فرزندانش هلاك شود، به خاطر تهى دستى او را ملامت كنند و او را به كارهاى طاقت فرسا وادارند و در نتيجه به كارهايى وارد شود كه باعث از بين رفتن دينش شده و هلاك افتد.))(27)
در خبر است : ((كمى عائله ، يكى از دو عامل توانگرى و زيادى عائله ، يكى از دو عامل تنگدستى است .))(28)
از دارانى ، درباره ازدواج پرسيدند، در پاسخ گفت : ((شكيبايى در برابر آنها بهتر است از شكيبايى و تحمل ايشان ، و شكيبايى و تحمل ايشان بهتر است از شكيبايى و تحمل آتش دوزخ ))، و اضافه كرد: ((شخص مجرد شيرينى عمل و آسايش قلب را بيش از شخص متاءهل احساس مى كند.))و بار ديگر گفت : ((من از يارانم كسى را نديدم كه ازدواج كرد باشد و بر آن درجه و مرتبه اوليه خود، باقى مانده باشد.))
گويند:
((هرگاه خداوند خيرى را براى بنده اى بخواهد، او را گرفتار زن و مال دنيا، نگرداند.))معناى اين سخن آن است كه مفيد به حال او باشند نه آنكه باعث گرفتارى او گردند. اين مطلب اشاره به اين سخن دارانى دارد كه : ((آنچه از زن و فرزند و ثروت كه تو را از ياد خدا باز دارد، ناميمون است .))
خلاصه آنكه از كسى درباره اعراض از نكاح به طور مطلق روايتى نقل شده است مگر اين كه به شرطى مقيد گرديده است ؛ اما در مورد تشويق به ازدواج هم به گونه مطلق و هم مقرون به شرط، رواياتى آمده است . بنابراين با نقل موارد خاص آفات و فوايد نكاح ، پرده ابهام را بر طرف مى سازيم.
پي نوشت :
1- نور / 32: مردان و زنان عزبتان را همسر دهيد.
2- بقره / 232: (زنان مطلقه ) را مانع نشويد كه با شوهران خود زناشويى كنند.
3- رعد / 38: پيش از تو پيامبرانى فرستاديم كه همسران و فرزندان داشتند.
4- فرقان / 74: كسانى كه مى گويند، پروردگار ما را از همسران و فرزندانمان روشنى ديدگان عطا كن !
5- بيهقى اين حديث را در سنن كبرى ، ج 7، ص 78 با مقدارى پس و پيش و ابوعلى نيز همچنان نقل كرده و رجال اين حديث بطورى كه در مجمع الزوائد، ج 4، ص 252 آمده است ثقه مى باشند.
6- بيهقى در همان ماءخذ و عبدالرازق در مجامع از سعيد بن ابى هلال - به طورى كه در جامع الصغير باب تاء آمده - مرسلا نقل كرده و ابن ماجه تحت شماره 1863 به اختصار آورده است .
7- بخش اول حديث را بخارى ، ج 7، ص 2 نقل كرده است : كه نظير آن اندكى قبل ذكر شد.
8- كلينى در كافى ، ج 5، ص 330 حديث را چنين روايت كرده است : ((هركه از ترس عائله مندى ازدواج نكند به خدا بدگمان است .))در سنن بيهقى آمده است : ((هركه بتواند ازدواج كند و نكند از ما نيست .))
9- اين حديث را بخارى در، ج 7، ص 3 و ابوداوود در، ج 1، ص 472 كتاب خود نقل كرده اند.
10- ترمذى در، ج 4، ص 305 ضمن حديثى از ابوهريره و در حديث ديگرى از ابوحاتم مزنى نقل كرده و نيكو شمرده است و كلينى در، ج 5، ص 347 آن را روايت كرده است .
11- عراقى گويد: اين حديث را با اين عبارت جايى نديده ام و احمد اين حديث را از قول معاذ بن انس چنين نقل كرده است : من اءعطى للّه و اءحب للّه و اءبغض للّه و اءنكح للّه فقد استكمل ايمانه هر كه براى خدا بخشايش كند و دوستى و دشمنيش براى خدا باشد و براى خدا تزويج كند ايمانش كامل است .
12- طبراين اين حديث شريف را در كتاب الاوسط خود از حديث انس با سند ضعيفى همان طورى كه در جامع الصغير آمده ، نقل كرده است .
13- اين حديث را ابن عبدالبر در كتاب العلم خود، همان طورى كه در صفحه 14 المختصر آمده ، نقل كرده است و بغوى نيز در مصابيح ، ج 1، ص 20 آورده است .
14- كافى ، ج 6، ص 327.
15- همان ماءخذ، ص 328.
16- همان ماءخذ، ص 328.
17- همان ماءخذ، ص 329.
18- همان ماءخذ، ص 329.
19- كافى ، ج 5، ص 329.
20- كافى ، ج 5، ص 329.
21- كافى ، ج 5، ص 329.
22- همان ماءخذ، ص 330.
23- همان ماءخذ، ص 330.
24- كافى ، ج 5، ص 330.
25- كافى ، ج 5، ص 330.
26- نور / 32: اگر نيازمند باشند، خداوند ايشان را از لطف و بخشش خود بى نياز مى سازد.
27- اين حديث را ابويعلى به نقل از حذيقه روايت كرده و خطايى در باب عزلت از حديث وى و ابوامامه نقل كرده است و هر دوى آنها - بطورى كه در المغنى آمده است ضعيف - مى باشند.
28- عراقى گويد: اين حديث را خطابى در باب عزلت از حديث ابن مسعود، و بيهقى در باب زهد، نظير آن را از قول ابوهريره نقل كرده اند كه هر دوى آنها ضعيفند.
باب دوم : درباره آنچه از حالات زن و شرايط عقد، بايد رعايت شود
اما عقد و اركان و شرايط آن كه بايد مراعات شوند تا عقد، صحيح باشد و باعث حليت گردد چهار تاست :
مى گويم :
بلكه اركان و شرايط لازم سه تاست ، زيرا حضور دو شاهد از نظر ما - هر چند مستحب است - شرط لازم نيست ، آرى در عقد منقطع ذكر مهر و تعيين مدت شرط لازم است . در روايت صحيح از امام صادق (ع ) آمده است كه فرمود: (( عقد موقت ممكن نيست مگر با دو چيز: مدت معين و اجرت معين ))(29)
غزالى گويد :
(( شرط اول اجازه ولى است ، اگر ولى نبود، بايد سلطان اجازه دهد))
مى گويم :
اين شرط از نظر ما - شيعه - مخصوص افراد صغير و سفيه و مجنون است چه پسر و چه دختر باشند، و در مورد دوشيزه بالغ رشيد از نظر فقهاى شيعه ، اختلاف است ، اما زن غير دوشيزه بالغ رشيد، همچون مرد بالغ رشيد صاحب اختيار خود است .
غزالى گويد :
(( شرط دوم ، رضايت زن است ، اگر زن غير دوشيزه بالغى باشد و يا دوشيزه بالغ باشد اما كسى غير از پدر و جد او را به شوهر دهد))
مى گويم :
احتياط آن است كه هر چند پدر و يا جد او را به شوهر داده باشند، رضايت او را كسب كنند.
غزالى گويد :
(( شرط سوم ، ايجاب و قبول است بدون آن كه بين اين دو لفظ فاصله شود، با لفظ انكاح يا تزويج و يا كلمه اى كه معناى مخصوص آنها را بدهد به هر زبانى كه باشد از طرف دو شخص مكلف كه هيچ كدام زن نباشند، چه طرف عقد زوج يا ولى و يا وكيل آنها باشد))
مى گويم :
از نظر ما - شيعه - اگر اجرا كننده صيغه عقد، زن باشد مانعى ندارد.
غزالى گويد :
(( اما آداب ازدواج ، پيشنهاد و خواستگارى توسط ولى قبل از هر چيز انجام مى گيرد، اگر زن عده باشد بايد پس از پايان عده باشد نه در حال عده ، همچنين در حالى كه ديگرى خواستگارى كرده نبايد خواستگارى كند زيرا از اين كار نهى شده است .
از جمله آداب ازدواج ، خواندن خطبه پيش از نكاح و ضميمه كردن حمد الهى به ايجاب و قبول است ، به اين ترتيب كه تزويج كننده مى گويد: سپاس خداى را و درود بر رسول خدا (ص ) فلان دخترم را بر صداق معين به همسرى تو درآوردم آنگاه همسر مى گويد: سپاس خداى را و درود بر رسول خدا (ص ) همسرى او را با اين صداق قبول كردم . و صداق بايد معين و سبك باشد و گفتن حمد پيش از خطبه نيز مستحب است .
از جمله آداب ازدواج آن است كه اگر زن دوشيزه است ، وضع همسر به اطلاع زن برسد كه اين براى سازش و الفت بهتر است ؛ از اين رو نگاه كردن به زن پيش از ازدواج جايز است ، زيرا اين عمل ميان آنها تقرب ايجاب مى كند.
از جمله آداب ازدواج آن است كه ، علاوه بر دو شاهد، جمعى از مردمان صالح نيز حضور داشته باشند، و نيز از جمله آداب ازدواج آن است كه هدف مرد از نكاح به پا داشتن سنت ، و نگه داشتن چشم از حرام ، و كسب فرزند و ساير فوايدى باشد كه ذكر كرديم و قصدش تنها هواى نفس و كامجويى نباشد كه در اين صورت عملش از اعمال دنيوى خواهد بود در صورتى كه اين نيتها مانع كامجويى نيست ، چه بسا حقى كه مطابق هواى نفس است و محال نيست كه انگيزه وى كامجويى و حق دينى هر دو باشد.
اما زنى كه ازدواج ميكند: دو نوع احكام دارد: نوع اول به خاطر حرام بودن و نوع دوم براى زندگى خوب و فراهم آوردن مقاصد است .
نوع اول كه به منظور حليت است ، بايد زن از موانع نكاح بر كنار باشد
و موانع نكاح نوزده چيز است :
1 - همسر ديگرى باشد؛
2 - از همسر ديگر، عادت ماهيانه باشد؛ چه عده وفات باشد، يا طلاق ، وطى به شبهه و يا در حال استبراء مربوط به آميزش از راه ملكيت ؛
3 - مرتد از دين باشد؛
4 - مجوسى باشد؛
مى گويم :
از نظر ما - شيعه - در ازدواج با زن مجوسى اختلاف است ، به طورى كه تفصيل آن خواهد آمد.
5 - دوگانه پرست و يا زنديق (30) نبوده ، زنديق يعنى كسى كه به هيچ كتاب آسمانى و پيامبرى منسوب نيست و نيز از جمله معتقدان به مذهب اشتراكى نباشد كه ازدواج با هيچ يك از اينان جايز نيست . همچنين هر معتقد به مذهب فاسدى كه افراد معتقد بدان محكوم به كفرند.
6 - اهل كتاب (يهودى يا نصرانى ) باشد كه پس از تحريف آن اديان و يا بعد از بعثت پيامبر (ص ) به آن دين گرويده باشد و با وجود آن از نژاد بنى اسرائيل هم نباشد. بنابراين اگر اين دو خصلت را نداشت ازدواجش روا نيست ، اما اگر تنها فاقد نسبت به بنى اسرائيل بود مورد اختلاف است .
مى گويم :
اما از نظر ما (شيعه ) در ازدواج با زنان اهل كتاب به طور مطلق اختلاف است و مشهورترين قول در مورد عقد دائم حرمت و عدم جواز است اما در عقد موقت و ملك يمين و در مورد زن مجوسى ، جواز است . روشن ترين قول ، در تمام اين موارد به طور مطلق كراهت است ، هرچند كه در زن مجوسى اين كراهت شديدتر و در عقد دائم - به دليل جمع بين روايات و نصوص - كراهت مؤ كدتر است .
7 - زن ، برده باشد و همسرش آزاد و قادر بر اداره زن آزاد باشد و يا آن كه بيمى از سختى معيشت نداشته باشد؛
مى گويم :
در اين باره نيز، ما (شيعه ) نظر مخالفى داريم و ازدواج كنيز به شرط حلال كردن از نظر ما جايز است ، همان طورى كه از اهل بيت (ع ) در اخبار زيادى رسيده است ، البته نه مهريه دارد و نه مدت ، در كتاب كافى از فضيل بن يسار نقل شده كه گفت :
(( به امام صادق (ع ) عرض كردم : فدايت شوم ، بعضى از شيعيان از شما نقل كرده اند كه شما فرموده ايد: هرگاه مردى كنيزش را حلال كند، ازدواج با او حلال است ؟ فرمود: آرى اى فضيل .
گفتم : پس چه مى فرماييد درباره مردى كه كنيزى دارد گرانبها و آن دوشيزه است وى به برادر مسلمانش بجز آميزش با او را حلال مى كند، آيا او حق دارد همبستر شود؟ فرمود: خير، بجز آنچه حلال كرده است او حق ندارد و اگر تنها بوسيدن او را اجازه داده باشد، جز آن را حق ندارد))(31)
8 - تمام و يا مقدارى از كنيز در ملك يمين مردى باشد كه با او ازدواج مى كند؛
9 - از خويشان نزديك مرد يعنى از اصول و يا فروع او، و يا فروع درجه اول از اصول او و يا فرع اول از هر اصلى باشد كه پس از آن نيز اصلى است . مقصود من از اصول ؛ مادران و مادربزرگهاست و از فروع اولاد و نوادگان است و غرض از فرع درجه اول اصول ، خواهران و خواهرزادگان است ، و فرع اول از هر اصلى كه پس از آن نيز اصلى باشد، عمه ها و خاله هاست نه اولاد ايشان ؛
10 - زنى كه به خاطر شير دادن حرام شده باشد، و هر زنى كه به دليل نسب از اصول و فروع - چنان كه گذشت - حرام است ، از طريق شير دادن نيز همان زن حرام مى شود و ليكن علت حرمت پنج نوبت شير دادن است و كمتر از آن باعث حرمت نمى شود؛
مى گويم :
بلكه از نظر ما (شيعه ) پانزده مرتبه به قول مشهور و يا يك شبانه روز متوالى شير بخورد و غذاى ديگر نخورد و يا به مقدارى شير بخورد كه گوشت برويد و استخوان بچه استحكام گيرد. بيشتر علماى شيعه اتحاد صاحب شير را به دليل خبر صحيحى كه از اهل بيت (ع ) رسيده ، شرط حرمت دانسته اند و اين قول خلاف احتياط است ، و بعضى از فقها اولاد صاحب شير را چه از طريق ولادت باشد و يا شير دادن و اولاد زن شير دهنده را تنها از راه ولادت بر پدر شيرخواره حرام دانسته اند به دليل اخبار صحيحى كه از اهل بيت (ع ) در اين باره رسيده است (32) و اين قول مطابق احتياط است ؛
11 - زنى كه به خاطر آن كه مرد داماد او شده است حرام مى شود، به اين ترتيب كه زوج دختر آن زن را به همسرى گرفته و يا قبلا با نوه آن زن ازدواج كرده و يا آن كه با يكى از آنها به شبهه در حال عقد، همبستر شده و يا آن كه با مادر آنها و يا يكى از مادر بزرگهايشان به وسيله عقد و يا شبهه عقد همبستر شده باشد در اين صورت به مجرد عقد كردن آن زن ، مادران وى حرام مى شوند ولى اولاد آنها حرام نمى شوند مگر به وسيله همبستر شدن ؛
مى گويم :
در مورد وطى به شبهه ديدگاه فقهاى شيعه مختلف است و اما در مورد زنا اگر عارضى باشد - مثل كسى كه با زنى ازدواج كند سپس با مادر آن زن زنا كند - و زنش بر او حرام نمى شود، اما اگر قبلا با مادر زنا كرده بود، دختر بر او حرام مى شود و نظير همين است آنجايى كه اگر مردى با پسر بچه اى لواط كند، بدون هيچ اختلاف نظرى ، مادر، دختر و خواهرش بر آن مرد حرام مى شود، مگر آن كه قبلا آنها را به عقد خود در آورده باشد، در آن صورت استصحاب حليت مى شود، زيرا كه حرام ، حلال را حرام نمى كند، همان طورى كه از اهل بيت (ع ) رسيده است .(33)
12 - زنى كه قصد ازدواج با وى را دارد، زن پنجم باشد يعنى مرد چهار زن ديگر به ازدواج دائم و يا در عده طلاق رجعى داشته باشد؛ اما اگر يكى از زنان در عده طلاق باين باشد، مانعى ندارد؛
13 - خواهر، يا عمه و يا خاله آن زن در ازدواج مرد باشد و ازدواج با وى باعث جمع با آنها شود و در مورد هر دو شخصى كه بين آنها خويشاوندى است اگر يك مرد و ديگرى زن باشد ازدواج آن با يكديگر جايز نيست . بنابراين جمع بين زن با هر يك از خواهر، عمه و خاله اش نيز جايز نيست ؛
مى گويم :
از نظر ما (شيعه ) در مورد عمه و خاله وقتى كه بعد از ازدواج با دختر برادر و خواهر به ازدواج درآيند اين قاعده ، نقض مى شود و همين طور به عكس ، كه از نظر ما اگر راضى باشند جايز است .
14 - شوهر، زن خود را سه مرتبه قبلا طلاق داده باشد؛ در اين صورت تا همسر مرد ديگرى نشده ، و در ازدواج صحيحى با وى همبستر نشود، با شوهر اولى نمى تواند ازدواج كند؛
15 - زوج وى او را لعان كرده باشد كه پس از لعان براى هميشه بر آن مرد حرام مى شود؛
16 - زن در احرام حج يا عمره باشد و يا مرد محرم باشد عقد ازدواج صورت نمى گيرد، مگر پس از پايان يافتن احرام ؛
17 - زن غير دوشيزه نابالغ باشد، در اين صورت ازدواج با وى درست نيست ، مگر پس از بلوغ ؛
مى گويم :
اين مطلب در صورتى درست است كه ولى نداشته باشد، اگر نه با اذن ولى ازدواج وى صحيح است و در اقدام حاكم به جاى ولى نيز احتمال قوى بر جواز است . در روايت صحيحى از اهل بيت (ع ) رسيده است : آن كسى كه اختيار پيمان ازدواج به دست اوست ولى امر زن است (34) و حاكم ولى كسى است كه سرپرست ندارد.(35)
18 - زنى كه يتيم است ، ازدواجش درست نيست ، مگر پس از آن كه بالغ شود؛
مى گويم :
مطلب بالا عينا در اين جا نيز صادق است .
19 - يكى از همسران پيامبر (ص ) باشد، اعم از اين كه پيامبر (ص ) با او همبستر نشده و از دنيا رفته باشد و يا با او همبستر شده باشد؛ زيرا اينان مادران مؤ منين اند. البته چنين زنى در زمان ما وجود ندارد. اينها بودند موانعى كه باعث حرمت مى شد.
اما خصلتهايى كه باعث سعادت زندگى است و بايد در مورد زن رعايت مى شود تا ازدواج دوام يابد و هدفهاى آن كاملا برآورده شود، هشت چيز است :
ديندارى ، اخلاق ، زيبايى ، كمى مهريه ، زايا بودن ، دوشيزگى و داراى نسب بودن و ديگر اين كه از خويشان نزديك نباشد.
1 - زن صالح و ديندار باشد. اين مساءله مهمى است و لازم است به آن توجه شود، زيرا اگر زن در خويشتن دارى و حفظ عفت خود، ديندارى اش سست باشد، همسرش را به چيزى نشمرد و او را در بين مردم رو سياه كند و دل او را با نخوت خود نگران كند و زندگى را بر او تيره گرداند. با اين حال اگر شوهر، راه حميت و غيرت پيش گيرد، بايد هميشه در گرفتارى و اندوه به سر برد و اگر بى تفاوت باشد نسبت به دين و ناموسش سهل انگار است و به كم حميتى و بى غيرتى متهم خواهد شد. اگر زن علاوه بر ناشايستگى زيبا هم باشد، گرفتارى بيشتر و سخت تر خواهد شد، زيرا براى شوهر جدا شدن از او دشوار مى شود و نمى تواند از او دل بكند و نمى تواند خطرى كه او را تهديد مى كند تحمل كند و همچون مردى خواهد بود كه خدمت رسول خدا (ص ) آمد، عرض كرد: (( يا رسول اللّه ! من زنى دارم كه دست هيچ كسى را رد نمى كند. رسول خدا (ص ) فرمود: طلاقش بده : عرض كرد: او را دوست مى دارم . فرمود: نگه دارش ))(36) اين كه پيامبر (ص ) دستور داده است تا آن زن را نگه دارد به اين سبب بوده كه مبادا اگر او را طلاق دهد، خود نيز به دنبال آن زن برود و او نيز به فساد مبتلا شود. اين است كه ادامه همسرى او را با دل تنگى اش سزاوارتر براى دفع فساد ديده است و هرگاه زن با فساد دينى خود باعث از بين رفتن مال شوهر شود همواره زندگى همسرش را تيره خواهد كرد؛ و اگر شوهر در برابر خلاف او خاموش باشد و اعتراض نكند، شريك جرم و مخالف اين آيه شريفه خواهد بود:
(( قوا انفكسم و اهليكم نارا )) . (37) و اگر اعتراض كند و با او بستيزد و مانع شود؛ زندگى اش تلخ مى شود، از اين رو پيامبر (ص ) بيشتر بر ازدواج با زن ديندار تاءكيد مى كند و مى فرمايد: (( با زن ، به خاطر مال ، جمال ، فاميل و دينش ازدواج مى كنند تو فقط با ديندار ازدواج كن ))(38)
در حديث ديگرى گويد:
(( هركس با زنى به خاطر مال و زيبايى اش ازدواج كند، از مال و زيبايى او محروم خواهد بود و هر كه با زنى به خاطر ديندارى اش ازدواج كند، خداوند مال و جمال او را نصيب وى گرداند))(39)
پيامبر (ص ) فرمود: (( زنى را به خاطر زيبايى اش تزويج نكنيد، زيرا شايد زيبايى او باعث هلاكت او شود، و به خاطر مالش تزويج نكنيد كه شايد باعث سركشى او گردد، بلكه زن را به خاطر دينش به همسرى بگيريد)) (40)؛ و تنها از اين جهت بيشتر بر ديانت زن تاءكيد فرموده است كه چنان زنى به ديندارى مرد كمك مى كند. اما اگر زن ديندار نباشد خود از دين روگردان است و باعث نابسامانى دين همسر نيز مى شود.
2 - خوشخويى كه خود اصل مهمى است در كسب فراغت و كمك به ديانت شخص ؛ زيرا اگر زن سليطه و بد زبان و بدخو و ناسپاس باشد، زيانش بيشتر از سودش خواهد بود و تحمل بد زبانى زنان از موارد امتحان اولياى خداست . يكى از عربها مى گويد: با شش زن ازدواج نكن : زنى كه زياد مى نالد؛ زنى كه زياد منت مى گذارد؛ زنى كه به مرد ديگرى تمايل پيدا مى كند؛ زنى كه به هر چيزى خيره مى شود آن را مى خواهد؛ زنى كه زياد آرايش مى كند؛ و زنى كه به ديگران دهن كجى مى كند و پرحرف است .
اما (( انانه )) زنى است كه زياد ناله و شكوه دارد و هر ساعت سرش را مى بندد؛ بنابراين در ازدواج با زنى كه زياد مريض شود و يا خود را به مريضى بزند خيرى نيست .
و (( منانه )) زنى است كه بر سر شوهرش منت مى گذارد و مى گويد: به خاطر تو چنين و چنان كردم .
(( حنانه )) زنى است كه به همسر قبلى و يا بچه هايى كه از شوهر قبلى اش دارد علاقه زياد نشان دهد؛ از چنين زنى نيز بايد اجتناب كرد.
و (( حداقه )) زنى است كه به هر چشم مى دوزد و هوس آن مى كند و شوهرش را وامى دارد كه آن را بخرد.
(( براقه )) احتمال دو معنى دارد: يكى زنى كه سراسر روز به آرايش و زينت سر و صورتش مى پردازد تا صورتش درخشندگى مصنوعى داشته باشد؛ ديگر زنى كه از خوردن غذا قهر مى كند و به تنهايى غذا مى خورد و در هر چيزى سهم خودش را جدا مى كند. براقه لغت مردم يمن است كه مى گويند: (( برقت المراءة و برق الصبى الطعام )) ؛ وقتى كه موقع غذا خوردن قهر كنند.
و (( شداقه )) زن پر حرف است كه بى مهابا حرف مى زند و به ديگران دهن كجى مى كند. و مربوط به اين است سخن پيامبر (ص ) كه مى فرمايد: (( خداوند افراد ياوه گوى پرحرف را دشمن مى دارد))(41)
آورده اند كه جهانگردى از قبيله ازد به حضرت الياس (ع ) در ضمن سير و گردشش برخورد كرد. الياس (ع ) او را به ازدواج امر و از مجرد زيستن نهى كرد، سپس فرمود: با چهار دسته از زنان ازدواج نكن ، مختلعه ، مباريه ، عاهره و ناشزه . اما مختلعه زنى است كه هر ساعت بى دليل طلاق مى خواهد؛ مباريه زنى است كه به ديگران فخر فروشى و به وسايل دنيايى افتخار مى كند؛ عاهره زن فاسقى است كه دوست و رفيق براى خود دارد؛ خداى تعالى فرموده است : (( و لا متخذات اخدان )) (42)؛ و ناشزه زنى است كه در رفتار و گفتار نسبت به همسرش برترى مى جويد كه از مصدر نشز به معنى زمين بلند گرفته شده است .
على (ع ) مى فرمود: (( بدترين خصلتهاى مرد، بهترين خصلتهاى زنان است و آنها عبارتند از: بخل ، كبر و ترس ، زيرا زن اگر بخيل باشد مال خود و همسرش را نگاه مى دارد و اگر متكبر باشد، حاضر نمى شود با كسى سخن نرم و شائبه دار بزند و اگر ترسو باشد از همه چيز بيمناك بوده و از خانه اش بيرون نمى رود و از رفتن به جايى كه در معرض تهمت باشد به خاطر ترس از شوهرش پرهيز مى كند))
مى گويم :
در كتاب كافى از ابراهيم كرخى نقل شده كه مى گويد: خدمت امام صادق (ع ) عرض كردم : همسرم از دنيا رفته است در حالى كه اختلاقش با من سازگار بود و تصميم دارم ازدواج كنم . امام (ع ) فرمود: (( ببين به چه كسى علاقمندى و چه كسى را شريك مال و محرم دين و اسرارت قرار مى دهى . پس اگر ناچار به انتخاب همسرى ، با دوشيزه اى ازدواج كن كه به نيكى و حسن خلق منسوب باشد و بدان كه زنان ، آن چنانند كه اين شاعر گفته است :
بدان كه زنان به گونه هاى مختلف آفريده شده اند: بعضى از زنان ، غنيمت و برخى ، موجب خسارت و زيانند. بعضى چون هلال ماهند. وقتى كه براى همسرشان تجلى مى كنند و بعضى نيز ظلمت و تاريكى محضند، هر كس به زن خوبى دست يابد، سعادتمند است و هر كس از آن محروم باشد نمى تواند انتقام بگيرد.
آنان سه نوع اند: زنى كه اولادآور و مهربان است ، همسرش را در برابر مشكلات روزگار و در امور دنيا و آخرتش يارى مى كند، نه آن كه زمانه را در برابر شوهرش يارى كند؛ زنى كه نه اولادآور است و نه جمال و اخلاق دارد و نه شوهرش را در كار خير يارى مى كند؛ و زنى كه اهل سر و صدا و پر رفت و آمد و عيبجوست ، زياد را اندك مى شمرد و اندك را نمى پذيرد))(43)
از ابوعبداللّه - امام صادق (ع ) - نقل شده كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) فرمود: زنان چهار دسته اند: جامع مجمع ، ربيع مربع ، خرقاء مقمع و غل قمل ))(44)
در تفسير اين حديث گفته اند: جامع مجمع يعنى پرخير، عفيف و شوهردار؛ ربيع و مربع زنى كه يك بچه در بغل و يكى هم در شكم دارد؛ خرقاء مقمع - و به روايتى كرب مقمع يعنى زنى كه با شوهرش بدخويى كند و غل مقمع ، يعنى زنى كه نزد شوهرش مانند پاى بندى از پوست است كه شپش در آن افتاده و آن را خورده باشد و نتواند هيچ چيز را از خود بر حذر دارد كه اين جمله ضرب المثلى است عربى .(45)
از ابوحمزه نقل كرده اند كه مى گويد: از جابر بن عبداللّه شنيدم كه مى گفت : خدمت پيامبر (ص ) بوديم ، فرمود: (( بهترين زنان شما، زنى است كه اولادآور، مهربان و پاكدامن ، در ميان فاميل محترم و در برابر همسرش افتاده و فروتن ، نزد شوهر بى حجاب و در برابر ديگران پوشيده باشد؛ زنى كه از همسرش حرف شنوايى دارد و مطيع فرمان اوست ؛ در هنگام خلوت با او در اختيار اوست و بمانند اظهار اشتياق مرد، او اظهار نمى كند. آيا شما را از بدترين زنانتان آگاه نسازم ، زنى كه در بين خانواده اش ذليل و در برابر شوهرش بزرگمنش ، نازا و كينه توز است ؛ زنى كه از كار زشت پرهيز ندارد؛ به هنگام نبودن شوهر بى حجاب و در حضور او در حجاب است ؛ به حرف شوهر گوش نمى دهد و فرمان او را نمى برد و هنگامى كه همسرش با او خلوت كند از خواسته او سر باز زند چنان كه مركب ناهموار از سوار شدن سرباز زند و هيچ عذرى را از شوهر پذيرا نباشد و هيچ گناهى را بر او نبخشد))(46)
از ابوعبداللّه (ع ) است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) فرموده است : بهترين زنان شما زنى است كه پاكدامن و در عين حال شهوت انگيز باشد))(47)
از ابوالحسن الرضا (ع ) نقل كرده اند: (( اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: بهترين زنان شما خمس است . عرض كردند: يا اميرالمؤ منين ! خمس چگونه زنى است ؟ فرمود: زنى كه متواضع ، نرمخو و مطيع شوهر است ؛ موقعى كه همسرش خشمگين شود، از چشم او دور نشود تا وقتى كه او خشنود شود و در وقتى كه شوهرش بيرون منزل است در نبودن او، حرمت او را حفظ كند كه چنين زنى از جمله كارگزاران خداست كارگزار الهى از رحمت خدا نااميد نمى شود))(48)
از ابوعبداللّه (ع ) است كه فرمود: (( بهترين زنان شما زنى است كه خوشبو و آشپز خوبى باشد؛ زنى كه اگر بخشش كند در راه خير بخشش كند و اگر چيزى ندهد باز هم درست عمل كرده است . چنين زنى كارگزارى از كارگزاران خداست و كارگزار الهى از رحمت او نااميد نمى باشد))(49)
و نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( همانا بهترين زنان زنى است كه به هنگام خلوت با همسرش پوشش حيا را به دور افكند و چون با ديگران باشد سپر حيا را در پوشد))(50)
از پيامبر (ص ) نقل شده است كه فرمود: (( بدترين زنان شما زن نازاى آلوده ، لجباز سركشى است كه در ميان فاميلش زبون و در نزد خود بزرگمنش ، در برابر شوهرش عفيف و در برابر ديگران بى عفت باشد))(51)
از امام صادق (ع ) روايت است كه فرمود: (( از جمله دعاهاى پيامبر (ص ) اين بود:
خدايا به تو پناه مى برم از دست زنى كه پيش از وقت پيرى مرا پير كند))(52)
غزالى گويد :
3 - زيبايى كه خود مطلوب و قابل توجه است ، زيرا كه بدان وسيله مرد از گرايش به ديگران محفوظ مى ماند، چه آن كه بيشتر اوقات مرد به زن بدريخت بسنده نمى كند، چگونه اكتفا كند در صورتى كنه غالبا خوشخويى با زيبايى همراه است . اما آنچه ما درباره ديندارى تاءكيد كرديم و گفتيم كه با زن نبايد براى زيبايى اش ازدواج كرد، مانع از رعايت زيبايى نيست ، بلكه آن مطلب منع از ازدواجى است كه تنها به خاطر زيبايى زن با وجود فساد دينى اش باشد، زيرا بيشتر اوقات زيبايى تنها انگيزه ازدواج مى شود و موضوع ديندارى را بى اهميت مى سازد و دليل بر توجه به معناى زيبايى آن است كه غالبا انس و محبت بدان وسيله فراهم مى آيد و شرع مقدس نيز نسبت به رعايت عوامل انس و الفت دعوت كرده و به همين خاطر است كه ديدن زن ، پيش از عقد استحباب دارد.
پيامبر (ص ) فرمود: (( هرگاه محبت زنى را خداوند به دل فردى از شما انداخت ، بايد صورت آن زن را ببيند كه اين ديدن براى الفت مابين آنها بهتر است ))(53)؛ يعنى از اين كه روبرو شدن دو طرف باعث انس و الفت مى گردد. در اين حديث كلمه (( (( يؤ دم )) )) از ادمه به معنى پوست باطن در برابر بشره كه به معنى پوست ظاهر است ، براى مبالغه بيشتر در انس گرفتن آمده است .
پيامبر (ص ) فرمود: (( براستى كه در چشمان انصار چيزى است ؛ پس هرگاه كسى از شما خواست با زنان ايشان ازدواج كند بايد به ايشان نگاه كند))(54) بعضى گفته اند: دو چشمان ايشان ضعفى بوده است ، و بعضى گفته اند: چشمان آنها ريز بوده است .
بعضى از پرهيزگاران دخترانشان را به ازدواج كسى در نمى آورند مگر پس از ديدن طرف ؛ به سبب آن كه مبادا فريب بخورد. اعمش مى گويد: هر ازدواجى كه بدون ديدار باشد سرانجامش غم و گرفتارى است . بديهى است كه در نگاه كردن و ديدن ، خلق و خو و ديانت و ثروت را نمى توان ديد بلكه از زشتى و زيبايى مى توان اطلاع يافت و فريب خوردن هم در مورد جمال ممكن است و هم در مورد اخلاق . بنابراين مستحب است فريب خوردن درباره جمال را با ديدن و درباره خلق و خو را با وصف و تحقيق از اوصاف طرف از بين ببرند؛ و بايد، اين كار پيش از ازدواج صورت پذيرد و اوصاف طرف را از كسى بپرسد كه بصير، راستگو و از ظاهر و باطن وى با خبر است و طرفدار او نباشد تا در تعريف از او زياده روى كند و نسبت به او حسد هم نداشته باشد تا كوتاهى كند زيرا طبيعت آدميان در مقدمات ازدواج و توصيف زنان مورد نكاح به افراط و تفريط مايل است و كمتر كسى پيدا مى شود كه در آن باره راست بگويد و به حقيقت و اعتدال اكتفا كند، بلكه بيشتر بر فريب و خلاف واقع استوار است . بنابراين براى كسى كه مى ترسد به جاى همسرش دل در گرو ديگران داشته باشد، احتياط مهم است . اما كسى كه از همسر داشتن تنها اجراى سنت و يا داشتن فرزند و يا اداره منزل را مى خواهد، اگر به زيبايى زن بى توجه باشد، به پارسايى نزديكتر است ، زيرا زيبايى تا حدى مربوط به دنياست ، هر چند كه در حق بعضى از اشخاص پشتوانه دينى مى باشد.
ابوسليمان دارانى مى گويد: يكى از نشانه هاى پارسايى در دنيا ازدواج با دختر يتيم است . زيرا به سبب غذا و لباسى كه به او مى دهد، اجر مى برد و از طرفى چون چنين زنى به اندك چيزى قناعت مى كند، كم خرج است ؛ در صورتى كه اگر با دختر مردمان دنيادار ازدواج كند، چنين دخترى خواسته هاى خودش را بر او تحميل مى كند و مى گويد: چنين لباس و چنان غذا را برايم فراهم كن . البته اين روش كسانى است كه به قصد تمتع ازدواج نكنند، اما كسانى كه تا كامجويى نكنند نسبت به دينشان ايمن نيستند، بايد به سراغ جمال و زيبايى بروند، زيرا كاميابى به وسيله مباح دژى براى دين آدمى است .
بعضى گفته اند: هرگاه زن ، زيبا، خوشخوى ، چشم و موى سياه ، فراخ چشم ، سفيد رنگ ، دوستدار همسر و به غير همسر خود بى اعتنا باشد، به صورت حورالعين است ، زيرا خداى تعالى در توصيف زنان بهشت ، همين اوصاف را آورده و مى فرمايد: (( عروبا اترابا )) (55)، (( (( عروبة )) )) يعنى زنى كه عاشق همسر خويش و علاقمند به آميزش با اوست و تمام لذتش به وسيله او حاصل مى شود، و حوراء يعنى سفيد (مؤ نث است ) و حور به معناى سفيد (براى مذكر). معناى ديگر (( (( حوراء)) )) ، چشمى كه بشدت سفيد است و مويى كه بشدت سياه باشد؛ عيناء يعنى زنى درشت چشم .
پيامبر (ص ) فرمود: (( بهترين زنان شما زنى است كه هرگاه همسرش به او نگاه كند باعث خوشحالى او شود و هرگاه دستورى دهد، اطاعت كند و اگر به جايى رود پشت سر او خود و مال شوهر را حفظ كند))(56)؛ البته موقعى كه زن دوستدار همسر باشد، شوهر با نگاه كردن به او شادمان مى شود.
4 - زنى كه مهرش سبك باشد، رسول خدا (ص ) فرموده : (( بهترين زنان شما زنى است كه از همه زيباتر و از همه مهرش كمتر باشد))(57) پيامبر خدا (ص ) براى بعضى از زنان خود ده درهم مهريه قرار داد و نيز وسايل خانه اش كه يك آسياى دستى و يك كوزه و بالشى از چرم بود و داخل بالش از ليف خرما پر شده بود؛ براى يكى از زنانش دو پيمانه جو و براى ديگرى دو پيمانه خرما و دو پيمانه آرد سبوس گرفته ، وليمه داد. در صورتى كه اگر زياد بودند مهريه زنان ، يك ارزش بود، پيامبر خدا 0ص ) پيش از ديگران اين كار را كرده بود. در خبر است : (( از بركات زن آن است كه زود ازدواج كند و زود صاحب فرزند شود و مهرش كم باشد))(58)
رسول خدا (ص ) فرمود: (( با بركت ترين زنان آن زنى است كه كمترين مهريه را داشته باشد))(59)
مى گويم :
مهر السنه پانصد درهم است .
در كافى با اسناد صحيح به نقل از ابى عبداللّه - امام صادق (ع ) - آمده است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) براى همسرانش دوازده اوقيه و نشّى تعيين كرد، هر اوقيه چهل درهم و هر نشّى نصف اوقيه يعنى بيست درهم است . كه مجموع آن پانصد درهم مى شود. پرسيدند با همين واحدهاى وزنى كه ما داريم ؟ فرمود: آرى با همين واحدهاى وزن ))(60)
و نيز به اسناد خود از امام باقر (ع ) نقل كرده است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) مهر هيچ كدام از دختران خود را بيش از دوازده اوقيه و يك نشّ قرار نداد و هيچ يك از زنان خود را نيز به بيش از دوازده اوقيه و يك نشّ تزويج نكرد (اضافه كرد:) اوقيه چهل درهم و هر نشّى بيست درهم است ))(61)
و به اسناد خود از حسين بن خالد نقل كرده ، مى گويد: (( از ابوالحسن (ع ) راجع به مهر السنه پرسيدم كه چگونه پانصد درهم مى شود؟ فرمود: خداى تعالى بر خود واجب كرده است كه كه هيچ مؤ منى نيست كه صد مرتبه (( اللّه اكبر )) و صد مرتبه (( سبحان اللّه )) ، و صد مرتبه (( الحمدللّه )) و صد مرتبه (( لا اله الا اللّه )) و صد مرتبه (( اللهم صل على محمّد و آل محمّد )) بگويد و بعد بگويد: بار خدايا از حورالعين به همسرى من درآور! مگر اين كه ، خداوند از حورالعين به همسرى او درآورده و مهريه او را اين مبلغ قرار دهد. سپس خداوند به پيامبرش (ص ) وحى فرمود كه مهر السنه زنان مؤ منه را پانصد درهم قرار دهد و رسول خدا (ص ) نيز چنين كرد؛ و هر مؤ منى كه دختر برادر مؤ منش را خواستگارى كند و بگويد: پانصد درهم مهر اوست و او موافقت با تزويج وى نكند، در حقيقت او را عاق كرده است و او سزاوار است كه خداى تعالى از حوريان به همسرش درآورد))(62)
از آن حضرت منقول است كه فرمود: (( مهريه همان است كه مردم توافق كنند و يا دوازده اوقيه و يك نشّ و يا پانصد درهم است ))(63)
از آن حضرت است كه فرمود: (( على (ع ) وقتى با فاطمه ازدواج كرد، مهريه اش را يك جامه ساده و يك پيراهن و يك فرش از پوست گوسفند قرار داد))(64)
از ابوجعفر (ع ) روايت شده است كه فرمود: (( مهريه حضرت فاطمه (ع ) يك جامه ساده و چادر پشمى سياه و يك زره حطمى بود و فرش ايشان از پوست گوسفند بود كه آن را روى زمين مى انداختند و فرش مى كردند و هم روى آن مى خوابيدند، درود خدا بر ايشان باد))(65)
در روايت ديگرى آمده است : (( پيراهن حطمى معادل سى درهم است ))(66)
غزالى گويد :
(( همان طورى كه زياده روى در مهر از طرف زن كراهت دارد، از طرف شوهر نيز پرسش از ثروت زن ، كراهت دارد. بنابراين سزاوار نيست كه به طمع مال با زنى ازدواج كند و اگر چيزى از طرف شوهر هديه دادند بر خانواده زن لازم نيست در برابر آن بيشتر بدهند و همچنين اگر از طرف زن ، به شوهر هديه اى دادند، باز همين طور. بنابراين نيت درخواست بيشتر نيت فاسدى است ، اما هديه دادن دو طرف به يكديگر عملى مستحب و باعث محبت است
رسول خدا (ص ) فرمود: (( به يكديگر هديه دهيد، تا ميان شما محبت ايجاد شود))(67) اما افزون طلبى در اين آيه شريفه آمده است : (( و لا تمنن تستكثر )) (68). يعنى به كسى چيزى مده براى اين كه بيشتر از آن را بطلبى ، و نيز در اين آيه : (( و ما آتيتم من ربا ليربو فى اموال الناس فلا يربو عنداللّه . )) (69) زيرا ربا يعنى فزونى و به طور اجمال شامل هر نوع افزون طلبى است هر چند كه در اموال ربوى هم نباشد. پس تمام اينها در ازدواج كراهت دارد و بدعت است و نظير تجارت و قمار مى باشد و با هدفهاى ازدواج منافات دارد.
5 - زن ، اولادآور باشد. بنابراين اگر به نازايى معروف است نبايد با او ازدواج كرد.
پيامبر (ص ) فرمود: (( به شما توصيه مى كنم با زنان اولادآور مهربان ازدواج كنيد))(70)؛ و اگر همسر نداشته و كسى خبر از عقيم بودنش ندارد بايد تندرستى و جوانى اش مورد توجه قرار گيرد، زيرا زن با وجود اين دو صفت غالبا اولادآور است .
6 - باكره باشد. پيامبر (ص ) به جابر كه با زن غيره باكره ازدواج كرده بود، فرمود: (( چرا با زن باكره ازدواج نكردى تا او با تو، و تو با او ملاعبه كنى ))(71)
باكره بودن سه فايده دارد:
اول ، آن كه همسرش را دوست دارد و با او انس مى گيرد كه اين خود در معناى مودت مؤ ثر است . پيامبر (ص ) فرمود: (( با زن مهربان ازدواج كنيد))و طبيعت آدميان بر انس با نخستين كسى كه الفت مى گيرد سرشته شده است و اما زنى كه مردان را آزموده و با حالات سر و كار داشته است چه بسا به بعضى از اوصافى كه مخالف با ميل اوست راضى نباشد و باعث خشم شوهر گردد.
دوم ، آن است كه باعث كمال دوستى مرد نسبت به همسرش مى گردد، زيرا طبع مرد از زنى كه شخص ديگرى با او تماس گرفته به نحوى متنفر است و هر وقت اين مطلب را به خاطر بياورد بر طبعش سنگينى مى كند و بعضى طبيعتها در اين مورد حساسيت بيشترى دارند.
سوم ، به همسر قبلى دلبستگى ندارد، در صورتى كه معمولا علاقه شديد در مورد نخستين دوست صورت مى گيرد.
7 - زن بايد نسيبه ، يعنى از خانواده خير و صلاح باشد، زيرا چنين خانواده اى دختران و پسران خود را با ادب تربيت مى كند و اگر خانواده با ادب نباشد نمى تواند فرزند را خوب تربيت كند و با ادب بار آورد. از اين رو، رسول خدا (ص ) فرمود: (( بپرهيزيد از خضراء دمن ، پرسيدند: يا رسول اللّه ! خضراء دمن چيست ؟ فرمود: زن زيبايى كه از رويشگاه (خانواده ) بد، باشد))(72)
و نيز فرمود: (( براى نطفه هايتان (همسرى ) گزينش كنيد، زيرا رگ و ريشه ها نقش دارند)) (73)؛ و بعضى به جاى (( دساس )) كلمه (( نزاع )) آورده اند، يعنى داراى گرايش مختلف و رغبت خاص .
8 - زن از خويشاوندان نزديك نباشد، زيرا كه قرابت زياد باعث كم شدن ميل و شهوت مى شود. پيامبر (ص ) فرمود: (( با خويشاوندان نزديك ازدواج نكنيد كه فرزند ضعيف و لاغر به دنيا مى آيد))(74) ناتوانى فرزند به خاطر آن است كه خويشاوندى در كم كردن شهوت تاءثير دارد، زيرا شهوت از قوه احساس به وسيله نگاه كردن و تماس گرفتن برانگيخته مى شود و احساس نيز به وسيله امر شگفت و تازه تقويت مى شود، اما چيزى كه مدتى در ديدگاه انسان بوده باعث مى شود تا حس آدمى از ادراك كامل آن ناتوان گشته و كمتر تحت تاءثير آن قرار گيرد و در نتيجه ميل و كشش به آن برانگيخته نشود.
اين بود خصلتهاى قابل توجه در زنان و نيز بر ولى دختر واجب است تا درباره ويژگيهاى مردان دقت كند و به خاطر دخترش مواظب باشد تا مبادا او را به همسرى مردان بد خو، يا بد قيافه ، يا سست ايمان ، يا مردى كه در حق وى كوتاهى كند و يا از نظر خانوادگى همطراز او نباشد، درآورد.
پيامبر (ص ) فرمود: ازدواج نوعى بردگى است ، پس بايد هركسى توجه كند كه دخترش را در چه خانواده اى قرار مى دهد))(75)؛ و درباره حق زن جانب احتياط را بايد گرفت ، زيرا زن با ازدواج كردن حالت وابستگى پيدا مى كند و راه نجات هم ندارد. بنابراين شوهر در هر حال مى تواند او را طلاق دهد (ولى از ناحيه زن چنين نيست ؛) حال اگر ولى دخترى فرزند خودش را به ستمگر، يا فاسق و يا بدعت گذار و يا ميگسارى تزويج كند، نسبت به دين خود جنايت كرده و به خاطر قطع رحم كه به وسيله انتخاب و گزينش نادرست مرتكب شده ، خود را در معرض خشم خدا قرار داده است . پيامبر (ص ) فرمود: (( هر كس دخترش را به همسرى مرد تبهكارى درآورد به يقين قطع رحم كرده است ))(76)
پي نوشت :
29- بخش اول اين حديث را شريف رضى در نهج البلاغه ضمن حكم به شماره ئ 141 و ابن شعبه حرانى در صفحه 214 تحف العقول از قول على (ع ) نقل كرده اند. قضاعى ، اين حديث را در كتاب مسند الشهاب از قول حضرت على (ع ) و ديلمى در كتاب مسند الفردوس از قول عبداللّه بن عمر و ابن هلال مزنى ، آورده اند كه هر دو نقل با اين اسناد، ضعيف مى باشند.
30- كافى ، ج 5، ص 455، شماره 1.
31- اين نام ابتدا به پيروان زند (شرح اوستا) و زردشتيان گفته مى شد ولى بعدها آن را بر هر بى دينى اطلاق كرده اند. - م
32- كافى ، ج 5، ص 428.
33- بهكافى ، ج 5، ص 440 و استبصار، ج 3، ص 192 و تهذيب ، ج 2، ص 204 مراجعه كنيد.
34- در كافى ، ج 5، ص 415، تهذيب ، ج 2، ص 208 و استبصار، ج 3، ص 167 از امام صادق (ع ) روايت شده و ابن ماجه اين حديث را به شماره 2015 از پيامبر (ص ) نقل كرده است .
35- التهذيب ، ج 2، ص 224.
36- اين حديث را در كتب شيعه نيافتم ، ابوداوود در سنن ، ج 1، ص 481 و ابن ماجه به شماره 1879 نقل كرده اند در حالى كه اين حديث مخالف اصول شيعه است مگر مقصود از سلطان امام يا حاكم شرع باشد به كتاب مختلف الشيعه ، ج 2، ص 90 مراجعه كنيد.
37- اين حديث را نسائى در سنن ، ج 6، ص 67، از حديث ابن عباس نقل كرده است و ابن جوزى آن را از احاديث ساختگى شمرده ، اما شيخ نورالدّين بن عبدالهادى سندى حنفى به او اعتراض كرده مى گويد: رجال سند اين حديث همان رجال صحيح بخارى و صحيح مسلم است بنابراين نبايد به حرف كسى كه حكم به ساختگى اين حديث كرده است ، توجه كرد.
38- تحريم / 6: خود و خانواده تان را از آتش (دوزخ ) نگاه داريد.
39- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 4، ص 175، و ابوداوود در سنن ، ج 1، ص 427 آورده اند.
40- كلينى اين حديث را در كافى ، ج 5، ص 333 از قول امام صادق (ع ) و طبرانى نظير آن را با سند ضعيفى چنان كه در مجمع الزوائد، ج 4، ص 254 آمده نقل كرده اند.
41- اين حديث را ابن ماجه با عبارت ديگرى به شماره 1859 نقل كرده است .
42- اين حديث را ترمذى چنين نقل كرده است : (( مبغوض ترين و دورترين شما از من در روز قيامت ، ياوه گويان پرحرفند))
43- نساء / 25: نه زنانى كه رفيق و دوست دارند.
44- كافى ، ج 5، ص 323. در بعضى نسخه هاى كتاب كافى و همين كتاب محجة البيضاء به جاى (( ولاجه )) در متن حديث ، (( ولاحه )) با حاى بدون نقطه آمده است يعنى زنى كه شوهرش را وادار به كارهاى طاقت فرسا و غير قابل تحمل مى كند. (مصحح كتاب مى نويسد:) اين عبارت درست تر است .
45- همان ماءخذ، ص 324، شماره 4.
46- احتمالا كنايه از بى بند و بارى و مدافع نبودن زن از حقوق شوهر و عفت خويش باشد. - م
47- كافى ، ج 5، ص 324.
48- همان ماءخذ، همان صفحه .
49- همان ماءخذ، ص 324 و 325، شماره 5 و 6.
50- كافى ، ج 5، ص 324 و 325، شماره 5 و 6.
51- همان ماءخذ، ص 334، شماره 2.
52- همان ماءخذ، ص 326، شماره 2 و 3.
53- همان ماءخذ، ص 326، شماره 2 و 3.
54- اين حديث را ابن ماجه به شماره 1864 و 1865 نقل كرده و در آن جا به جاى (( (( اذا اوقع اللّه )) )) ، (( (( اذا القى اللّه )) )) آمده است . و بيهقى در سنن كبرى ، ج 8، ص 84 و 85 با كمى اختلاف آورده است .
55- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 4، ص 143 از قول ابوهريره نقل كرده است . و در بعضى نسخه ها به جاى (( (( شيئا)) )) كلمه (( (( شينا)) )) آمده است .
56- واقعه / 37: زنان شوهر دوست (باغنج دلال ) و جوان همسالان .
57- اين خبر از كافى قبلا گذشت و حاكم و نسائى و احمد - به نقل جامع صغير - با اندك اختلافى نقل كرده اند.
58- به ماءخذ اين روايت دست نيافتم جز اين كه طبرانى از ابن عباس ، از قول پيامبر (ص ) نقل كرده است كه فرمود: (( بهترين زنان ، زنى است كه مهرش اندك باشد)) و از عايشه به نقل از پيامبر (ص ) آمده است (( كه ميمنت زن در آن است كه به سادگى خواستگارى كنند و به مهريه او سبك و اولاد آوريش سهل باشد))(مجمع الزوائد، ج 4، ص 281).
59- اين دو روايت در ذيل خبر قبلى گذشت و بيهقى روايت را چنين نقل كرده است : (( پر بركت ترين زنان زنى است كه كمترين مهريه را دارد))
60- اين دو روايت در ذيل خبر قبلى گذشت و بيهقى روايت را چنين نقل كرده است : (( پر بركت ترين زنان زنى است كه كمترين مهريه را دارد))
61- كافى ، ج 5، ص 376، شماره 2.
62- كافى ، ج 5، ص 376، شماره 5، 6 و 3.
63- كافى ، ج 5، ص 376، شماره 5، 6 و 3.
64- كافى ، ج 5، ص 376، شماره 5، 6 و 3.
65- همان ماءخذ، ص 377، شماره 1 و 5.
66- همان ماءخذ، ص 377، شماره 1 و 5.
67- همان ماءخذ، همان صفحه . زره حطمى زرهى بود كه شمشيرها را مى شكست و بعضى گفته اند: يعنى زره پهن و سنگين و بقولى نوعى زره منسوب به تيره اى از قبيله عبدالقيس كه به حطمة به محارب مى رسند و ايشان زره ساز بودند كه اين قول درست تر است .
68- اين حديث را كلينى در كافى ، ج 5، ص 144 روايت كرده است . عراقى گويد: بخارى آن را در كتاب الادب المفرد و بيهقى از قول ابوهريره نقل كرده اند.
69- مدثر / 6: (بر هر كه احسان مى كنى ) منت مگذار و عوض بيشتر نطلب .
70- روم / 38: آن سودى كه شما به رسم ربا (هديه ) داديد تا بر اموال مردم رباخوار بيفزاييد، در نزد خدا هرگز نيفزايد.
71- اين حديث را نسائى در صحيح خود، ج 6، ص 65، و ابوداوود در سنن ، ج 1، ص 473 نقل كرده اند.
72- اين حديث را بخارى در صحيح ، ج 7، ص 6 و مسلم در صحيح ، ج 4، ص 177 و ابن ماجه به شماره 1860 نقل كرده اند.
73- اين حديث را كلينى در كافى ، ج 5، ص 332، به شماره 4 نقل كرده است و جزرى درباره (( (( اياكم و خضراء الدمن )) )) مى گويد: دمن جمع دمنه است و چيزى است كه شتر و گوسفند با بول و فضولات خود، كود مى دهد، يعنى در آغل حيوانات به وجود مى آيد، و چه بسا اتفاق مى افتد كه گياهان زيبا و سر سبز در آن جا مى رويد.
74- كلينى در كافى ، ج 5، ص 332 نظير اين روايت را نقل كرده است . و در آن جا آمده است : (( (( ان الخال احد الضجيعين )) )) كنايه از اين كه دايى فرزند مى تواند ملاك خلق و خوى وى باشد. ابن ماجه اين حديث را به شماره 1968 بدون جمله (( (( فان العرق دساس )) )) نقل كرده است و ابومنصور ديلمى در كتاب مسند الفردوس از حديث انس چنين روايت كرده : (( (( تزوجوا فى الحجر الصالح فان العرق دساس )) )) و ابوموسى مدينى در كتاب تضييع العمر و الايام از قول ابن عمر چنين آورده است :
(( وانظر فى اى نصاب تضع ولدك فان العرق دساس )) ، اين هر دو روايت به طورى كه در المغنى آمده ، ضعيف است .
75- اين روايت را در هيچ ماءخذى نيافتم .
76- عراقى مى گويد: اين روايت را ابوعمر توقانى در كتاب معاشرة الاهلين از قول عايشه و اسماء دختران ابوبكر نقل كرده است . بيهقى اين روايت را به صورت مرفوعه نقل كرده در حالى كه موقوفه بودن آن درست تر است .
باب دوم : درباره آنچه از حالات زن و شرايط عقد، بايد رعايت شود
اما عقد و اركان و شرايط آن كه بايد مراعات شوند تا عقد، صحيح باشد و باعث حليت گردد چهار تاست :
مى گويم :
بلكه اركان و شرايط لازم سه تاست ، زيرا حضور دو شاهد از نظر ما - هر چند مستحب است - شرط لازم نيست ، آرى در عقد منقطع ذكر مهر و تعيين مدت شرط لازم است . در روايت صحيح از امام صادق (ع ) آمده است كه فرمود: (( عقد موقت ممكن نيست مگر با دو چيز: مدت معين و اجرت معين ))(29)
غزالى گويد :
(( شرط اول اجازه ولى است ، اگر ولى نبود، بايد سلطان اجازه دهد))
مى گويم :
اين شرط از نظر ما - شيعه - مخصوص افراد صغير و سفيه و مجنون است چه پسر و چه دختر باشند، و در مورد دوشيزه بالغ رشيد از نظر فقهاى شيعه ، اختلاف است ، اما زن غير دوشيزه بالغ رشيد، همچون مرد بالغ رشيد صاحب اختيار خود است .
غزالى گويد :
(( شرط دوم ، رضايت زن است ، اگر زن غير دوشيزه بالغى باشد و يا دوشيزه بالغ باشد اما كسى غير از پدر و جد او را به شوهر دهد))
مى گويم :
احتياط آن است كه هر چند پدر و يا جد او را به شوهر داده باشند، رضايت او را كسب كنند.
غزالى گويد :
(( شرط سوم ، ايجاب و قبول است بدون آن كه بين اين دو لفظ فاصله شود، با لفظ انكاح يا تزويج و يا كلمه اى كه معناى مخصوص آنها را بدهد به هر زبانى كه باشد از طرف دو شخص مكلف كه هيچ كدام زن نباشند، چه طرف عقد زوج يا ولى و يا وكيل آنها باشد))
مى گويم :
از نظر ما - شيعه - اگر اجرا كننده صيغه عقد، زن باشد مانعى ندارد.
غزالى گويد :
(( اما آداب ازدواج ، پيشنهاد و خواستگارى توسط ولى قبل از هر چيز انجام مى گيرد، اگر زن عده باشد بايد پس از پايان عده باشد نه در حال عده ، همچنين در حالى كه ديگرى خواستگارى كرده نبايد خواستگارى كند زيرا از اين كار نهى شده است .
از جمله آداب ازدواج ، خواندن خطبه پيش از نكاح و ضميمه كردن حمد الهى به ايجاب و قبول است ، به اين ترتيب كه تزويج كننده مى گويد: سپاس خداى را و درود بر رسول خدا (ص ) فلان دخترم را بر صداق معين به همسرى تو درآوردم آنگاه همسر مى گويد: سپاس خداى را و درود بر رسول خدا (ص ) همسرى او را با اين صداق قبول كردم . و صداق بايد معين و سبك باشد و گفتن حمد پيش از خطبه نيز مستحب است .
از جمله آداب ازدواج آن است كه اگر زن دوشيزه است ، وضع همسر به اطلاع زن برسد كه اين براى سازش و الفت بهتر است ؛ از اين رو نگاه كردن به زن پيش از ازدواج جايز است ، زيرا اين عمل ميان آنها تقرب ايجاب مى كند.
از جمله آداب ازدواج آن است كه ، علاوه بر دو شاهد، جمعى از مردمان صالح نيز حضور داشته باشند، و نيز از جمله آداب ازدواج آن است كه هدف مرد از نكاح به پا داشتن سنت ، و نگه داشتن چشم از حرام ، و كسب فرزند و ساير فوايدى باشد كه ذكر كرديم و قصدش تنها هواى نفس و كامجويى نباشد كه در اين صورت عملش از اعمال دنيوى خواهد بود در صورتى كه اين نيتها مانع كامجويى نيست ، چه بسا حقى كه مطابق هواى نفس است و محال نيست كه انگيزه وى كامجويى و حق دينى هر دو باشد.
اما زنى كه ازدواج ميكند: دو نوع احكام دارد: نوع اول به خاطر حرام بودن و نوع دوم براى زندگى خوب و فراهم آوردن مقاصد است .
نوع اول كه به منظور حليت است ، بايد زن از موانع نكاح بر كنار باشد
و موانع نكاح نوزده چيز است :
1 - همسر ديگرى باشد؛
2 - از همسر ديگر، عادت ماهيانه باشد؛ چه عده وفات باشد، يا طلاق ، وطى به شبهه و يا در حال استبراء مربوط به آميزش از راه ملكيت ؛
3 - مرتد از دين باشد؛
4 - مجوسى باشد؛
مى گويم :
از نظر ما - شيعه - در ازدواج با زن مجوسى اختلاف است ، به طورى كه تفصيل آن خواهد آمد.
5 - دوگانه پرست و يا زنديق (30) نبوده ، زنديق يعنى كسى كه به هيچ كتاب آسمانى و پيامبرى منسوب نيست و نيز از جمله معتقدان به مذهب اشتراكى نباشد كه ازدواج با هيچ يك از اينان جايز نيست . همچنين هر معتقد به مذهب فاسدى كه افراد معتقد بدان محكوم به كفرند.
6 - اهل كتاب (يهودى يا نصرانى ) باشد كه پس از تحريف آن اديان و يا بعد از بعثت پيامبر (ص ) به آن دين گرويده باشد و با وجود آن از نژاد بنى اسرائيل هم نباشد. بنابراين اگر اين دو خصلت را نداشت ازدواجش روا نيست ، اما اگر تنها فاقد نسبت به بنى اسرائيل بود مورد اختلاف است .
مى گويم :
اما از نظر ما (شيعه ) در ازدواج با زنان اهل كتاب به طور مطلق اختلاف است و مشهورترين قول در مورد عقد دائم حرمت و عدم جواز است اما در عقد موقت و ملك يمين و در مورد زن مجوسى ، جواز است . روشن ترين قول ، در تمام اين موارد به طور مطلق كراهت است ، هرچند كه در زن مجوسى اين كراهت شديدتر و در عقد دائم - به دليل جمع بين روايات و نصوص - كراهت مؤ كدتر است .
7 - زن ، برده باشد و همسرش آزاد و قادر بر اداره زن آزاد باشد و يا آن كه بيمى از سختى معيشت نداشته باشد؛
مى گويم :
در اين باره نيز، ما (شيعه ) نظر مخالفى داريم و ازدواج كنيز به شرط حلال كردن از نظر ما جايز است ، همان طورى كه از اهل بيت (ع ) در اخبار زيادى رسيده است ، البته نه مهريه دارد و نه مدت ، در كتاب كافى از فضيل بن يسار نقل شده كه گفت :
(( به امام صادق (ع ) عرض كردم : فدايت شوم ، بعضى از شيعيان از شما نقل كرده اند كه شما فرموده ايد: هرگاه مردى كنيزش را حلال كند، ازدواج با او حلال است ؟ فرمود: آرى اى فضيل .
گفتم : پس چه مى فرماييد درباره مردى كه كنيزى دارد گرانبها و آن دوشيزه است وى به برادر مسلمانش بجز آميزش با او را حلال مى كند، آيا او حق دارد همبستر شود؟ فرمود: خير، بجز آنچه حلال كرده است او حق ندارد و اگر تنها بوسيدن او را اجازه داده باشد، جز آن را حق ندارد))(31)
8 - تمام و يا مقدارى از كنيز در ملك يمين مردى باشد كه با او ازدواج مى كند؛
9 - از خويشان نزديك مرد يعنى از اصول و يا فروع او، و يا فروع درجه اول از اصول او و يا فرع اول از هر اصلى باشد كه پس از آن نيز اصلى است . مقصود من از اصول ؛ مادران و مادربزرگهاست و از فروع اولاد و نوادگان است و غرض از فرع درجه اول اصول ، خواهران و خواهرزادگان است ، و فرع اول از هر اصلى كه پس از آن نيز اصلى باشد، عمه ها و خاله هاست نه اولاد ايشان ؛
10 - زنى كه به خاطر شير دادن حرام شده باشد، و هر زنى كه به دليل نسب از اصول و فروع - چنان كه گذشت - حرام است ، از طريق شير دادن نيز همان زن حرام مى شود و ليكن علت حرمت پنج نوبت شير دادن است و كمتر از آن باعث حرمت نمى شود؛
مى گويم :
بلكه از نظر ما (شيعه ) پانزده مرتبه به قول مشهور و يا يك شبانه روز متوالى شير بخورد و غذاى ديگر نخورد و يا به مقدارى شير بخورد كه گوشت برويد و استخوان بچه استحكام گيرد. بيشتر علماى شيعه اتحاد صاحب شير را به دليل خبر صحيحى كه از اهل بيت (ع ) رسيده ، شرط حرمت دانسته اند و اين قول خلاف احتياط است ، و بعضى از فقها اولاد صاحب شير را چه از طريق ولادت باشد و يا شير دادن و اولاد زن شير دهنده را تنها از راه ولادت بر پدر شيرخواره حرام دانسته اند به دليل اخبار صحيحى كه از اهل بيت (ع ) در اين باره رسيده است (32) و اين قول مطابق احتياط است ؛
11 - زنى كه به خاطر آن كه مرد داماد او شده است حرام مى شود، به اين ترتيب كه زوج دختر آن زن را به همسرى گرفته و يا قبلا با نوه آن زن ازدواج كرده و يا آن كه با يكى از آنها به شبهه در حال عقد، همبستر شده و يا آن كه با مادر آنها و يا يكى از مادر بزرگهايشان به وسيله عقد و يا شبهه عقد همبستر شده باشد در اين صورت به مجرد عقد كردن آن زن ، مادران وى حرام مى شوند ولى اولاد آنها حرام نمى شوند مگر به وسيله همبستر شدن ؛
مى گويم :
در مورد وطى به شبهه ديدگاه فقهاى شيعه مختلف است و اما در مورد زنا اگر عارضى باشد - مثل كسى كه با زنى ازدواج كند سپس با مادر آن زن زنا كند - و زنش بر او حرام نمى شود، اما اگر قبلا با مادر زنا كرده بود، دختر بر او حرام مى شود و نظير همين است آنجايى كه اگر مردى با پسر بچه اى لواط كند، بدون هيچ اختلاف نظرى ، مادر، دختر و خواهرش بر آن مرد حرام مى شود، مگر آن كه قبلا آنها را به عقد خود در آورده باشد، در آن صورت استصحاب حليت مى شود، زيرا كه حرام ، حلال را حرام نمى كند، همان طورى كه از اهل بيت (ع ) رسيده است .(33)
12 - زنى كه قصد ازدواج با وى را دارد، زن پنجم باشد يعنى مرد چهار زن ديگر به ازدواج دائم و يا در عده طلاق رجعى داشته باشد؛ اما اگر يكى از زنان در عده طلاق باين باشد، مانعى ندارد؛
13 - خواهر، يا عمه و يا خاله آن زن در ازدواج مرد باشد و ازدواج با وى باعث جمع با آنها شود و در مورد هر دو شخصى كه بين آنها خويشاوندى است اگر يك مرد و ديگرى زن باشد ازدواج آن با يكديگر جايز نيست . بنابراين جمع بين زن با هر يك از خواهر، عمه و خاله اش نيز جايز نيست ؛
مى گويم :
از نظر ما (شيعه ) در مورد عمه و خاله وقتى كه بعد از ازدواج با دختر برادر و خواهر به ازدواج درآيند اين قاعده ، نقض مى شود و همين طور به عكس ، كه از نظر ما اگر راضى باشند جايز است .
14 - شوهر، زن خود را سه مرتبه قبلا طلاق داده باشد؛ در اين صورت تا همسر مرد ديگرى نشده ، و در ازدواج صحيحى با وى همبستر نشود، با شوهر اولى نمى تواند ازدواج كند؛
15 - زوج وى او را لعان كرده باشد كه پس از لعان براى هميشه بر آن مرد حرام مى شود؛
16 - زن در احرام حج يا عمره باشد و يا مرد محرم باشد عقد ازدواج صورت نمى گيرد، مگر پس از پايان يافتن احرام ؛
17 - زن غير دوشيزه نابالغ باشد، در اين صورت ازدواج با وى درست نيست ، مگر پس از بلوغ ؛
مى گويم :
اين مطلب در صورتى درست است كه ولى نداشته باشد، اگر نه با اذن ولى ازدواج وى صحيح است و در اقدام حاكم به جاى ولى نيز احتمال قوى بر جواز است . در روايت صحيحى از اهل بيت (ع ) رسيده است : آن كسى كه اختيار پيمان ازدواج به دست اوست ولى امر زن است (34) و حاكم ولى كسى است كه سرپرست ندارد.(35)
18 - زنى كه يتيم است ، ازدواجش درست نيست ، مگر پس از آن كه بالغ شود؛
مى گويم :
مطلب بالا عينا در اين جا نيز صادق است .
19 - يكى از همسران پيامبر (ص ) باشد، اعم از اين كه پيامبر (ص ) با او همبستر نشده و از دنيا رفته باشد و يا با او همبستر شده باشد؛ زيرا اينان مادران مؤ منين اند. البته چنين زنى در زمان ما وجود ندارد. اينها بودند موانعى كه باعث حرمت مى شد.
اما خصلتهايى كه باعث سعادت زندگى است و بايد در مورد زن رعايت مى شود تا ازدواج دوام يابد و هدفهاى آن كاملا برآورده شود، هشت چيز است :
ديندارى ، اخلاق ، زيبايى ، كمى مهريه ، زايا بودن ، دوشيزگى و داراى نسب بودن و ديگر اين كه از خويشان نزديك نباشد.
1 - زن صالح و ديندار باشد. اين مساءله مهمى است و لازم است به آن توجه شود، زيرا اگر زن در خويشتن دارى و حفظ عفت خود، ديندارى اش سست باشد، همسرش را به چيزى نشمرد و او را در بين مردم رو سياه كند و دل او را با نخوت خود نگران كند و زندگى را بر او تيره گرداند. با اين حال اگر شوهر، راه حميت و غيرت پيش گيرد، بايد هميشه در گرفتارى و اندوه به سر برد و اگر بى تفاوت باشد نسبت به دين و ناموسش سهل انگار است و به كم حميتى و بى غيرتى متهم خواهد شد. اگر زن علاوه بر ناشايستگى زيبا هم باشد، گرفتارى بيشتر و سخت تر خواهد شد، زيرا براى شوهر جدا شدن از او دشوار مى شود و نمى تواند از او دل بكند و نمى تواند خطرى كه او را تهديد مى كند تحمل كند و همچون مردى خواهد بود كه خدمت رسول خدا (ص ) آمد، عرض كرد: (( يا رسول اللّه ! من زنى دارم كه دست هيچ كسى را رد نمى كند. رسول خدا (ص ) فرمود: طلاقش بده : عرض كرد: او را دوست مى دارم . فرمود: نگه دارش ))(36) اين كه پيامبر (ص ) دستور داده است تا آن زن را نگه دارد به اين سبب بوده كه مبادا اگر او را طلاق دهد، خود نيز به دنبال آن زن برود و او نيز به فساد مبتلا شود. اين است كه ادامه همسرى او را با دل تنگى اش سزاوارتر براى دفع فساد ديده است و هرگاه زن با فساد دينى خود باعث از بين رفتن مال شوهر شود همواره زندگى همسرش را تيره خواهد كرد؛ و اگر شوهر در برابر خلاف او خاموش باشد و اعتراض نكند، شريك جرم و مخالف اين آيه شريفه خواهد بود:
(( قوا انفكسم و اهليكم نارا )) . (37) و اگر اعتراض كند و با او بستيزد و مانع شود؛ زندگى اش تلخ مى شود، از اين رو پيامبر (ص ) بيشتر بر ازدواج با زن ديندار تاءكيد مى كند و مى فرمايد: (( با زن ، به خاطر مال ، جمال ، فاميل و دينش ازدواج مى كنند تو فقط با ديندار ازدواج كن ))(38)
در حديث ديگرى گويد:
(( هركس با زنى به خاطر مال و زيبايى اش ازدواج كند، از مال و زيبايى او محروم خواهد بود و هر كه با زنى به خاطر ديندارى اش ازدواج كند، خداوند مال و جمال او را نصيب وى گرداند))(39)
پيامبر (ص ) فرمود: (( زنى را به خاطر زيبايى اش تزويج نكنيد، زيرا شايد زيبايى او باعث هلاكت او شود، و به خاطر مالش تزويج نكنيد كه شايد باعث سركشى او گردد، بلكه زن را به خاطر دينش به همسرى بگيريد)) (40)؛ و تنها از اين جهت بيشتر بر ديانت زن تاءكيد فرموده است كه چنان زنى به ديندارى مرد كمك مى كند. اما اگر زن ديندار نباشد خود از دين روگردان است و باعث نابسامانى دين همسر نيز مى شود.
2 - خوشخويى كه خود اصل مهمى است در كسب فراغت و كمك به ديانت شخص ؛ زيرا اگر زن سليطه و بد زبان و بدخو و ناسپاس باشد، زيانش بيشتر از سودش خواهد بود و تحمل بد زبانى زنان از موارد امتحان اولياى خداست . يكى از عربها مى گويد: با شش زن ازدواج نكن : زنى كه زياد مى نالد؛ زنى كه زياد منت مى گذارد؛ زنى كه به مرد ديگرى تمايل پيدا مى كند؛ زنى كه به هر چيزى خيره مى شود آن را مى خواهد؛ زنى كه زياد آرايش مى كند؛ و زنى كه به ديگران دهن كجى مى كند و پرحرف است .
اما (( انانه )) زنى است كه زياد ناله و شكوه دارد و هر ساعت سرش را مى بندد؛ بنابراين در ازدواج با زنى كه زياد مريض شود و يا خود را به مريضى بزند خيرى نيست .
و (( منانه )) زنى است كه بر سر شوهرش منت مى گذارد و مى گويد: به خاطر تو چنين و چنان كردم .
(( حنانه )) زنى است كه به همسر قبلى و يا بچه هايى كه از شوهر قبلى اش دارد علاقه زياد نشان دهد؛ از چنين زنى نيز بايد اجتناب كرد.
و (( حداقه )) زنى است كه به هر چشم مى دوزد و هوس آن مى كند و شوهرش را وامى دارد كه آن را بخرد.
(( براقه )) احتمال دو معنى دارد: يكى زنى كه سراسر روز به آرايش و زينت سر و صورتش مى پردازد تا صورتش درخشندگى مصنوعى داشته باشد؛ ديگر زنى كه از خوردن غذا قهر مى كند و به تنهايى غذا مى خورد و در هر چيزى سهم خودش را جدا مى كند. براقه لغت مردم يمن است كه مى گويند: (( برقت المراءة و برق الصبى الطعام )) ؛ وقتى كه موقع غذا خوردن قهر كنند.
و (( شداقه )) زن پر حرف است كه بى مهابا حرف مى زند و به ديگران دهن كجى مى كند. و مربوط به اين است سخن پيامبر (ص ) كه مى فرمايد: (( خداوند افراد ياوه گوى پرحرف را دشمن مى دارد))(41)
آورده اند كه جهانگردى از قبيله ازد به حضرت الياس (ع ) در ضمن سير و گردشش برخورد كرد. الياس (ع ) او را به ازدواج امر و از مجرد زيستن نهى كرد، سپس فرمود: با چهار دسته از زنان ازدواج نكن ، مختلعه ، مباريه ، عاهره و ناشزه . اما مختلعه زنى است كه هر ساعت بى دليل طلاق مى خواهد؛ مباريه زنى است كه به ديگران فخر فروشى و به وسايل دنيايى افتخار مى كند؛ عاهره زن فاسقى است كه دوست و رفيق براى خود دارد؛ خداى تعالى فرموده است : (( و لا متخذات اخدان )) (42)؛ و ناشزه زنى است كه در رفتار و گفتار نسبت به همسرش برترى مى جويد كه از مصدر نشز به معنى زمين بلند گرفته شده است .
على (ع ) مى فرمود: (( بدترين خصلتهاى مرد، بهترين خصلتهاى زنان است و آنها عبارتند از: بخل ، كبر و ترس ، زيرا زن اگر بخيل باشد مال خود و همسرش را نگاه مى دارد و اگر متكبر باشد، حاضر نمى شود با كسى سخن نرم و شائبه دار بزند و اگر ترسو باشد از همه چيز بيمناك بوده و از خانه اش بيرون نمى رود و از رفتن به جايى كه در معرض تهمت باشد به خاطر ترس از شوهرش پرهيز مى كند))
مى گويم :
در كتاب كافى از ابراهيم كرخى نقل شده كه مى گويد: خدمت امام صادق (ع ) عرض كردم : همسرم از دنيا رفته است در حالى كه اختلاقش با من سازگار بود و تصميم دارم ازدواج كنم . امام (ع ) فرمود: (( ببين به چه كسى علاقمندى و چه كسى را شريك مال و محرم دين و اسرارت قرار مى دهى . پس اگر ناچار به انتخاب همسرى ، با دوشيزه اى ازدواج كن كه به نيكى و حسن خلق منسوب باشد و بدان كه زنان ، آن چنانند كه اين شاعر گفته است :
بدان كه زنان به گونه هاى مختلف آفريده شده اند: بعضى از زنان ، غنيمت و برخى ، موجب خسارت و زيانند. بعضى چون هلال ماهند. وقتى كه براى همسرشان تجلى مى كنند و بعضى نيز ظلمت و تاريكى محضند، هر كس به زن خوبى دست يابد، سعادتمند است و هر كس از آن محروم باشد نمى تواند انتقام بگيرد.
آنان سه نوع اند: زنى كه اولادآور و مهربان است ، همسرش را در برابر مشكلات روزگار و در امور دنيا و آخرتش يارى مى كند، نه آن كه زمانه را در برابر شوهرش يارى كند؛ زنى كه نه اولادآور است و نه جمال و اخلاق دارد و نه شوهرش را در كار خير يارى مى كند؛ و زنى كه اهل سر و صدا و پر رفت و آمد و عيبجوست ، زياد را اندك مى شمرد و اندك را نمى پذيرد))(43)
از ابوعبداللّه - امام صادق (ع ) - نقل شده كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) فرمود: زنان چهار دسته اند: جامع مجمع ، ربيع مربع ، خرقاء مقمع و غل قمل ))(44)
در تفسير اين حديث گفته اند: جامع مجمع يعنى پرخير، عفيف و شوهردار؛ ربيع و مربع زنى كه يك بچه در بغل و يكى هم در شكم دارد؛ خرقاء مقمع - و به روايتى كرب مقمع يعنى زنى كه با شوهرش بدخويى كند و غل مقمع ، يعنى زنى كه نزد شوهرش مانند پاى بندى از پوست است كه شپش در آن افتاده و آن را خورده باشد و نتواند هيچ چيز را از خود بر حذر دارد كه اين جمله ضرب المثلى است عربى .(45)
از ابوحمزه نقل كرده اند كه مى گويد: از جابر بن عبداللّه شنيدم كه مى گفت : خدمت پيامبر (ص ) بوديم ، فرمود: (( بهترين زنان شما، زنى است كه اولادآور، مهربان و پاكدامن ، در ميان فاميل محترم و در برابر همسرش افتاده و فروتن ، نزد شوهر بى حجاب و در برابر ديگران پوشيده باشد؛ زنى كه از همسرش حرف شنوايى دارد و مطيع فرمان اوست ؛ در هنگام خلوت با او در اختيار اوست و بمانند اظهار اشتياق مرد، او اظهار نمى كند. آيا شما را از بدترين زنانتان آگاه نسازم ، زنى كه در بين خانواده اش ذليل و در برابر شوهرش بزرگمنش ، نازا و كينه توز است ؛ زنى كه از كار زشت پرهيز ندارد؛ به هنگام نبودن شوهر بى حجاب و در حضور او در حجاب است ؛ به حرف شوهر گوش نمى دهد و فرمان او را نمى برد و هنگامى كه همسرش با او خلوت كند از خواسته او سر باز زند چنان كه مركب ناهموار از سوار شدن سرباز زند و هيچ عذرى را از شوهر پذيرا نباشد و هيچ گناهى را بر او نبخشد))(46)
از ابوعبداللّه (ع ) است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) فرموده است : بهترين زنان شما زنى است كه پاكدامن و در عين حال شهوت انگيز باشد))(47)
از ابوالحسن الرضا (ع ) نقل كرده اند: (( اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: بهترين زنان شما خمس است . عرض كردند: يا اميرالمؤ منين ! خمس چگونه زنى است ؟ فرمود: زنى كه متواضع ، نرمخو و مطيع شوهر است ؛ موقعى كه همسرش خشمگين شود، از چشم او دور نشود تا وقتى كه او خشنود شود و در وقتى كه شوهرش بيرون منزل است در نبودن او، حرمت او را حفظ كند كه چنين زنى از جمله كارگزاران خداست كارگزار الهى از رحمت خدا نااميد نمى شود))(48)
از ابوعبداللّه (ع ) است كه فرمود: (( بهترين زنان شما زنى است كه خوشبو و آشپز خوبى باشد؛ زنى كه اگر بخشش كند در راه خير بخشش كند و اگر چيزى ندهد باز هم درست عمل كرده است . چنين زنى كارگزارى از كارگزاران خداست و كارگزار الهى از رحمت او نااميد نمى باشد))(49)
و نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( همانا بهترين زنان زنى است كه به هنگام خلوت با همسرش پوشش حيا را به دور افكند و چون با ديگران باشد سپر حيا را در پوشد))(50)
از پيامبر (ص ) نقل شده است كه فرمود: (( بدترين زنان شما زن نازاى آلوده ، لجباز سركشى است كه در ميان فاميلش زبون و در نزد خود بزرگمنش ، در برابر شوهرش عفيف و در برابر ديگران بى عفت باشد))(51)
از امام صادق (ع ) روايت است كه فرمود: (( از جمله دعاهاى پيامبر (ص ) اين بود:
خدايا به تو پناه مى برم از دست زنى كه پيش از وقت پيرى مرا پير كند))(52)
غزالى گويد :
3 - زيبايى كه خود مطلوب و قابل توجه است ، زيرا كه بدان وسيله مرد از گرايش به ديگران محفوظ مى ماند، چه آن كه بيشتر اوقات مرد به زن بدريخت بسنده نمى كند، چگونه اكتفا كند در صورتى كنه غالبا خوشخويى با زيبايى همراه است . اما آنچه ما درباره ديندارى تاءكيد كرديم و گفتيم كه با زن نبايد براى زيبايى اش ازدواج كرد، مانع از رعايت زيبايى نيست ، بلكه آن مطلب منع از ازدواجى است كه تنها به خاطر زيبايى زن با وجود فساد دينى اش باشد، زيرا بيشتر اوقات زيبايى تنها انگيزه ازدواج مى شود و موضوع ديندارى را بى اهميت مى سازد و دليل بر توجه به معناى زيبايى آن است كه غالبا انس و محبت بدان وسيله فراهم مى آيد و شرع مقدس نيز نسبت به رعايت عوامل انس و الفت دعوت كرده و به همين خاطر است كه ديدن زن ، پيش از عقد استحباب دارد.
پيامبر (ص ) فرمود: (( هرگاه محبت زنى را خداوند به دل فردى از شما انداخت ، بايد صورت آن زن را ببيند كه اين ديدن براى الفت مابين آنها بهتر است ))(53)؛ يعنى از اين كه روبرو شدن دو طرف باعث انس و الفت مى گردد. در اين حديث كلمه (( (( يؤ دم )) )) از ادمه به معنى پوست باطن در برابر بشره كه به معنى پوست ظاهر است ، براى مبالغه بيشتر در انس گرفتن آمده است .
پيامبر (ص ) فرمود: (( براستى كه در چشمان انصار چيزى است ؛ پس هرگاه كسى از شما خواست با زنان ايشان ازدواج كند بايد به ايشان نگاه كند))(54) بعضى گفته اند: دو چشمان ايشان ضعفى بوده است ، و بعضى گفته اند: چشمان آنها ريز بوده است .
بعضى از پرهيزگاران دخترانشان را به ازدواج كسى در نمى آورند مگر پس از ديدن طرف ؛ به سبب آن كه مبادا فريب بخورد. اعمش مى گويد: هر ازدواجى كه بدون ديدار باشد سرانجامش غم و گرفتارى است . بديهى است كه در نگاه كردن و ديدن ، خلق و خو و ديانت و ثروت را نمى توان ديد بلكه از زشتى و زيبايى مى توان اطلاع يافت و فريب خوردن هم در مورد جمال ممكن است و هم در مورد اخلاق . بنابراين مستحب است فريب خوردن درباره جمال را با ديدن و درباره خلق و خو را با وصف و تحقيق از اوصاف طرف از بين ببرند؛ و بايد، اين كار پيش از ازدواج صورت پذيرد و اوصاف طرف را از كسى بپرسد كه بصير، راستگو و از ظاهر و باطن وى با خبر است و طرفدار او نباشد تا در تعريف از او زياده روى كند و نسبت به او حسد هم نداشته باشد تا كوتاهى كند زيرا طبيعت آدميان در مقدمات ازدواج و توصيف زنان مورد نكاح به افراط و تفريط مايل است و كمتر كسى پيدا مى شود كه در آن باره راست بگويد و به حقيقت و اعتدال اكتفا كند، بلكه بيشتر بر فريب و خلاف واقع استوار است . بنابراين براى كسى كه مى ترسد به جاى همسرش دل در گرو ديگران داشته باشد، احتياط مهم است . اما كسى كه از همسر داشتن تنها اجراى سنت و يا داشتن فرزند و يا اداره منزل را مى خواهد، اگر به زيبايى زن بى توجه باشد، به پارسايى نزديكتر است ، زيرا زيبايى تا حدى مربوط به دنياست ، هر چند كه در حق بعضى از اشخاص پشتوانه دينى مى باشد.
ابوسليمان دارانى مى گويد: يكى از نشانه هاى پارسايى در دنيا ازدواج با دختر يتيم است . زيرا به سبب غذا و لباسى كه به او مى دهد، اجر مى برد و از طرفى چون چنين زنى به اندك چيزى قناعت مى كند، كم خرج است ؛ در صورتى كه اگر با دختر مردمان دنيادار ازدواج كند، چنين دخترى خواسته هاى خودش را بر او تحميل مى كند و مى گويد: چنين لباس و چنان غذا را برايم فراهم كن . البته اين روش كسانى است كه به قصد تمتع ازدواج نكنند، اما كسانى كه تا كامجويى نكنند نسبت به دينشان ايمن نيستند، بايد به سراغ جمال و زيبايى بروند، زيرا كاميابى به وسيله مباح دژى براى دين آدمى است .
بعضى گفته اند: هرگاه زن ، زيبا، خوشخوى ، چشم و موى سياه ، فراخ چشم ، سفيد رنگ ، دوستدار همسر و به غير همسر خود بى اعتنا باشد، به صورت حورالعين است ، زيرا خداى تعالى در توصيف زنان بهشت ، همين اوصاف را آورده و مى فرمايد: (( عروبا اترابا )) (55)، (( (( عروبة )) )) يعنى زنى كه عاشق همسر خويش و علاقمند به آميزش با اوست و تمام لذتش به وسيله او حاصل مى شود، و حوراء يعنى سفيد (مؤ نث است ) و حور به معناى سفيد (براى مذكر). معناى ديگر (( (( حوراء)) )) ، چشمى كه بشدت سفيد است و مويى كه بشدت سياه باشد؛ عيناء يعنى زنى درشت چشم .
پيامبر (ص ) فرمود: (( بهترين زنان شما زنى است كه هرگاه همسرش به او نگاه كند باعث خوشحالى او شود و هرگاه دستورى دهد، اطاعت كند و اگر به جايى رود پشت سر او خود و مال شوهر را حفظ كند))(56)؛ البته موقعى كه زن دوستدار همسر باشد، شوهر با نگاه كردن به او شادمان مى شود.
4 - زنى كه مهرش سبك باشد، رسول خدا (ص ) فرموده : (( بهترين زنان شما زنى است كه از همه زيباتر و از همه مهرش كمتر باشد))(57) پيامبر خدا (ص ) براى بعضى از زنان خود ده درهم مهريه قرار داد و نيز وسايل خانه اش كه يك آسياى دستى و يك كوزه و بالشى از چرم بود و داخل بالش از ليف خرما پر شده بود؛ براى يكى از زنانش دو پيمانه جو و براى ديگرى دو پيمانه خرما و دو پيمانه آرد سبوس گرفته ، وليمه داد. در صورتى كه اگر زياد بودند مهريه زنان ، يك ارزش بود، پيامبر خدا 0ص ) پيش از ديگران اين كار را كرده بود. در خبر است : (( از بركات زن آن است كه زود ازدواج كند و زود صاحب فرزند شود و مهرش كم باشد))(58)
رسول خدا (ص ) فرمود: (( با بركت ترين زنان آن زنى است كه كمترين مهريه را داشته باشد))(59)
مى گويم :
مهر السنه پانصد درهم است .
در كافى با اسناد صحيح به نقل از ابى عبداللّه - امام صادق (ع ) - آمده است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) براى همسرانش دوازده اوقيه و نشّى تعيين كرد، هر اوقيه چهل درهم و هر نشّى نصف اوقيه يعنى بيست درهم است . كه مجموع آن پانصد درهم مى شود. پرسيدند با همين واحدهاى وزنى كه ما داريم ؟ فرمود: آرى با همين واحدهاى وزن ))(60)
و نيز به اسناد خود از امام باقر (ع ) نقل كرده است كه فرمود: (( رسول خدا (ص ) مهر هيچ كدام از دختران خود را بيش از دوازده اوقيه و يك نشّ قرار نداد و هيچ يك از زنان خود را نيز به بيش از دوازده اوقيه و يك نشّ تزويج نكرد (اضافه كرد:) اوقيه چهل درهم و هر نشّى بيست درهم است ))(61)
و به اسناد خود از حسين بن خالد نقل كرده ، مى گويد: (( از ابوالحسن (ع ) راجع به مهر السنه پرسيدم كه چگونه پانصد درهم مى شود؟ فرمود: خداى تعالى بر خود واجب كرده است كه كه هيچ مؤ منى نيست كه صد مرتبه (( اللّه اكبر )) و صد مرتبه (( سبحان اللّه )) ، و صد مرتبه (( الحمدللّه )) و صد مرتبه (( لا اله الا اللّه )) و صد مرتبه (( اللهم صل على محمّد و آل محمّد )) بگويد و بعد بگويد: بار خدايا از حورالعين به همسرى من درآور! مگر اين كه ، خداوند از حورالعين به همسرى او درآورده و مهريه او را اين مبلغ قرار دهد. سپس خداوند به پيامبرش (ص ) وحى فرمود كه مهر السنه زنان مؤ منه را پانصد درهم قرار دهد و رسول خدا (ص ) نيز چنين كرد؛ و هر مؤ منى كه دختر برادر مؤ منش را خواستگارى كند و بگويد: پانصد درهم مهر اوست و او موافقت با تزويج وى نكند، در حقيقت او را عاق كرده است و او سزاوار است كه خداى تعالى از حوريان به همسرش درآورد))(62)
از آن حضرت منقول است كه فرمود: (( مهريه همان است كه مردم توافق كنند و يا دوازده اوقيه و يك نشّ و يا پانصد درهم است ))(63)
از آن حضرت است كه فرمود: (( على (ع ) وقتى با فاطمه ازدواج كرد، مهريه اش را يك جامه ساده و يك پيراهن و يك فرش از پوست گوسفند قرار داد))(64)
از ابوجعفر (ع ) روايت شده است كه فرمود: (( مهريه حضرت فاطمه (ع ) يك جامه ساده و چادر پشمى سياه و يك زره حطمى بود و فرش ايشان از پوست گوسفند بود كه آن را روى زمين مى انداختند و فرش مى كردند و هم روى آن مى خوابيدند، درود خدا بر ايشان باد))(65)
در روايت ديگرى آمده است : (( پيراهن حطمى معادل سى درهم است ))(66)
غزالى گويد :
(( همان طورى كه زياده روى در مهر از طرف زن كراهت دارد، از طرف شوهر نيز پرسش از ثروت زن ، كراهت دارد. بنابراين سزاوار نيست كه به طمع مال با زنى ازدواج كند و اگر چيزى از طرف شوهر هديه دادند بر خانواده زن لازم نيست در برابر آن بيشتر بدهند و همچنين اگر از طرف زن ، به شوهر هديه اى دادند، باز همين طور. بنابراين نيت درخواست بيشتر نيت فاسدى است ، اما هديه دادن دو طرف به يكديگر عملى مستحب و باعث محبت است
رسول خدا (ص ) فرمود: (( به يكديگر هديه دهيد، تا ميان شما محبت ايجاد شود))(67) اما افزون طلبى در اين آيه شريفه آمده است : (( و لا تمنن تستكثر )) (68). يعنى به كسى چيزى مده براى اين كه بيشتر از آن را بطلبى ، و نيز در اين آيه : (( و ما آتيتم من ربا ليربو فى اموال الناس فلا يربو عنداللّه . )) (69) زيرا ربا يعنى فزونى و به طور اجمال شامل هر نوع افزون طلبى است هر چند كه در اموال ربوى هم نباشد. پس تمام اينها در ازدواج كراهت دارد و بدعت است و نظير تجارت و قمار مى باشد و با هدفهاى ازدواج منافات دارد.
5 - زن ، اولادآور باشد. بنابراين اگر به نازايى معروف است نبايد با او ازدواج كرد.
پيامبر (ص ) فرمود: (( به شما توصيه مى كنم با زنان اولادآور مهربان ازدواج كنيد))(70)؛ و اگر همسر نداشته و كسى خبر از عقيم بودنش ندارد بايد تندرستى و جوانى اش مورد توجه قرار گيرد، زيرا زن با وجود اين دو صفت غالبا اولادآور است .
6 - باكره باشد. پيامبر (ص ) به جابر كه با زن غيره باكره ازدواج كرده بود، فرمود: (( چرا با زن باكره ازدواج نكردى تا او با تو، و تو با او ملاعبه كنى ))(71)
باكره بودن سه فايده دارد:
اول ، آن كه همسرش را دوست دارد و با او انس مى گيرد كه اين خود در معناى مودت مؤ ثر است . پيامبر (ص ) فرمود: (( با زن مهربان ازدواج كنيد))و طبيعت آدميان بر انس با نخستين كسى كه الفت مى گيرد سرشته شده است و اما زنى كه مردان را آزموده و با حالات سر و كار داشته است چه بسا به بعضى از اوصافى كه مخالف با ميل اوست راضى نباشد و باعث خشم شوهر گردد.
دوم ، آن است كه باعث كمال دوستى مرد نسبت به همسرش مى گردد، زيرا طبع مرد از زنى كه شخص ديگرى با او تماس گرفته به نحوى متنفر است و هر وقت اين مطلب را به خاطر بياورد بر طبعش سنگينى مى كند و بعضى طبيعتها در اين مورد حساسيت بيشترى دارند.
سوم ، به همسر قبلى دلبستگى ندارد، در صورتى كه معمولا علاقه شديد در مورد نخستين دوست صورت مى گيرد.
7 - زن بايد نسيبه ، يعنى از خانواده خير و صلاح باشد، زيرا چنين خانواده اى دختران و پسران خود را با ادب تربيت مى كند و اگر خانواده با ادب نباشد نمى تواند فرزند را خوب تربيت كند و با ادب بار آورد. از اين رو، رسول خدا (ص ) فرمود: (( بپرهيزيد از خضراء دمن ، پرسيدند: يا رسول اللّه ! خضراء دمن چيست ؟ فرمود: زن زيبايى كه از رويشگاه (خانواده ) بد، باشد))(72)
و نيز فرمود: (( براى نطفه هايتان (همسرى ) گزينش كنيد، زيرا رگ و ريشه ها نقش دارند)) (73)؛ و بعضى به جاى (( دساس )) كلمه (( نزاع )) آورده اند، يعنى داراى گرايش مختلف و رغبت خاص .
8 - زن از خويشاوندان نزديك نباشد، زيرا كه قرابت زياد باعث كم شدن ميل و شهوت مى شود. پيامبر (ص ) فرمود: (( با خويشاوندان نزديك ازدواج نكنيد كه فرزند ضعيف و لاغر به دنيا مى آيد))(74) ناتوانى فرزند به خاطر آن است كه خويشاوندى در كم كردن شهوت تاءثير دارد، زيرا شهوت از قوه احساس به وسيله نگاه كردن و تماس گرفتن برانگيخته مى شود و احساس نيز به وسيله امر شگفت و تازه تقويت مى شود، اما چيزى كه مدتى در ديدگاه انسان بوده باعث مى شود تا حس آدمى از ادراك كامل آن ناتوان گشته و كمتر تحت تاءثير آن قرار گيرد و در نتيجه ميل و كشش به آن برانگيخته نشود.
اين بود خصلتهاى قابل توجه در زنان و نيز بر ولى دختر واجب است تا درباره ويژگيهاى مردان دقت كند و به خاطر دخترش مواظب باشد تا مبادا او را به همسرى مردان بد خو، يا بد قيافه ، يا سست ايمان ، يا مردى كه در حق وى كوتاهى كند و يا از نظر خانوادگى همطراز او نباشد، درآورد.
پيامبر (ص ) فرمود: ازدواج نوعى بردگى است ، پس بايد هركسى توجه كند كه دخترش را در چه خانواده اى قرار مى دهد))(75)؛ و درباره حق زن جانب احتياط را بايد گرفت ، زيرا زن با ازدواج كردن حالت وابستگى پيدا مى كند و راه نجات هم ندارد. بنابراين شوهر در هر حال مى تواند او را طلاق دهد (ولى از ناحيه زن چنين نيست ؛) حال اگر ولى دخترى فرزند خودش را به ستمگر، يا فاسق و يا بدعت گذار و يا ميگسارى تزويج كند، نسبت به دين خود جنايت كرده و به خاطر قطع رحم كه به وسيله انتخاب و گزينش نادرست مرتكب شده ، خود را در معرض خشم خدا قرار داده است . پيامبر (ص ) فرمود: (( هر كس دخترش را به همسرى مرد تبهكارى درآورد به يقين قطع رحم كرده است ))(76)
پي نوشت :
29- بخش اول اين حديث را شريف رضى در نهج البلاغه ضمن حكم به شماره ئ 141 و ابن شعبه حرانى در صفحه 214 تحف العقول از قول على (ع ) نقل كرده اند. قضاعى ، اين حديث را در كتاب مسند الشهاب از قول حضرت على (ع ) و ديلمى در كتاب مسند الفردوس از قول عبداللّه بن عمر و ابن هلال مزنى ، آورده اند كه هر دو نقل با اين اسناد، ضعيف مى باشند.
30- كافى ، ج 5، ص 455، شماره 1.
31- اين نام ابتدا به پيروان زند (شرح اوستا) و زردشتيان گفته مى شد ولى بعدها آن را بر هر بى دينى اطلاق كرده اند. - م
32- كافى ، ج 5، ص 428.
33- بهكافى ، ج 5، ص 440 و استبصار، ج 3، ص 192 و تهذيب ، ج 2، ص 204 مراجعه كنيد.
34- در كافى ، ج 5، ص 415، تهذيب ، ج 2، ص 208 و استبصار، ج 3، ص 167 از امام صادق (ع ) روايت شده و ابن ماجه اين حديث را به شماره 2015 از پيامبر (ص ) نقل كرده است .
35- التهذيب ، ج 2، ص 224.
36- اين حديث را در كتب شيعه نيافتم ، ابوداوود در سنن ، ج 1، ص 481 و ابن ماجه به شماره 1879 نقل كرده اند در حالى كه اين حديث مخالف اصول شيعه است مگر مقصود از سلطان امام يا حاكم شرع باشد به كتاب مختلف الشيعه ، ج 2، ص 90 مراجعه كنيد.
37- اين حديث را نسائى در سنن ، ج 6، ص 67، از حديث ابن عباس نقل كرده است و ابن جوزى آن را از احاديث ساختگى شمرده ، اما شيخ نورالدّين بن عبدالهادى سندى حنفى به او اعتراض كرده مى گويد: رجال سند اين حديث همان رجال صحيح بخارى و صحيح مسلم است بنابراين نبايد به حرف كسى كه حكم به ساختگى اين حديث كرده است ، توجه كرد.
38- تحريم / 6: خود و خانواده تان را از آتش (دوزخ ) نگاه داريد.
39- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 4، ص 175، و ابوداوود در سنن ، ج 1، ص 427 آورده اند.
40- كلينى اين حديث را در كافى ، ج 5، ص 333 از قول امام صادق (ع ) و طبرانى نظير آن را با سند ضعيفى چنان كه در مجمع الزوائد، ج 4، ص 254 آمده نقل كرده اند.
41- اين حديث را ابن ماجه با عبارت ديگرى به شماره 1859 نقل كرده است .
42- اين حديث را ترمذى چنين نقل كرده است : (( مبغوض ترين و دورترين شما از من در روز قيامت ، ياوه گويان پرحرفند))
43- نساء / 25: نه زنانى كه رفيق و دوست دارند.
44- كافى ، ج 5، ص 323. در بعضى نسخه هاى كتاب كافى و همين كتاب محجة البيضاء به جاى (( ولاجه )) در متن حديث ، (( ولاحه )) با حاى بدون نقطه آمده است يعنى زنى كه شوهرش را وادار به كارهاى طاقت فرسا و غير قابل تحمل مى كند. (مصحح كتاب مى نويسد:) اين عبارت درست تر است .
45- همان ماءخذ، ص 324، شماره 4.
46- احتمالا كنايه از بى بند و بارى و مدافع نبودن زن از حقوق شوهر و عفت خويش باشد. - م
47- كافى ، ج 5، ص 324.
48- همان ماءخذ، همان صفحه .
49- همان ماءخذ، ص 324 و 325، شماره 5 و 6.
50- كافى ، ج 5، ص 324 و 325، شماره 5 و 6.
51- همان ماءخذ، ص 334، شماره 2.
52- همان ماءخذ، ص 326، شماره 2 و 3.
53- همان ماءخذ، ص 326، شماره 2 و 3.
54- اين حديث را ابن ماجه به شماره 1864 و 1865 نقل كرده و در آن جا به جاى (( (( اذا اوقع اللّه )) )) ، (( (( اذا القى اللّه )) )) آمده است . و بيهقى در سنن كبرى ، ج 8، ص 84 و 85 با كمى اختلاف آورده است .
55- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 4، ص 143 از قول ابوهريره نقل كرده است . و در بعضى نسخه ها به جاى (( (( شيئا)) )) كلمه (( (( شينا)) )) آمده است .
56- واقعه / 37: زنان شوهر دوست (باغنج دلال ) و جوان همسالان .
57- اين خبر از كافى قبلا گذشت و حاكم و نسائى و احمد - به نقل جامع صغير - با اندك اختلافى نقل كرده اند.
58- به ماءخذ اين روايت دست نيافتم جز اين كه طبرانى از ابن عباس ، از قول پيامبر (ص ) نقل كرده است كه فرمود: (( بهترين زنان ، زنى است كه مهرش اندك باشد)) و از عايشه به نقل از پيامبر (ص ) آمده است (( كه ميمنت زن در آن است كه به سادگى خواستگارى كنند و به مهريه او سبك و اولاد آوريش سهل باشد))(مجمع الزوائد، ج 4، ص 281).
59- اين دو روايت در ذيل خبر قبلى گذشت و بيهقى روايت را چنين نقل كرده است : (( پر بركت ترين زنان زنى است كه كمترين مهريه را دارد))
60- اين دو روايت در ذيل خبر قبلى گذشت و بيهقى روايت را چنين نقل كرده است : (( پر بركت ترين زنان زنى است كه كمترين مهريه را دارد))
61- كافى ، ج 5، ص 376، شماره 2.
62- كافى ، ج 5، ص 376، شماره 5، 6 و 3.
63- كافى ، ج 5، ص 376، شماره 5، 6 و 3.
64- كافى ، ج 5، ص 376، شماره 5، 6 و 3.
65- همان ماءخذ، ص 377، شماره 1 و 5.
66- همان ماءخذ، ص 377، شماره 1 و 5.
67- همان ماءخذ، همان صفحه . زره حطمى زرهى بود كه شمشيرها را مى شكست و بعضى گفته اند: يعنى زره پهن و سنگين و بقولى نوعى زره منسوب به تيره اى از قبيله عبدالقيس كه به حطمة به محارب مى رسند و ايشان زره ساز بودند كه اين قول درست تر است .
68- اين حديث را كلينى در كافى ، ج 5، ص 144 روايت كرده است . عراقى گويد: بخارى آن را در كتاب الادب المفرد و بيهقى از قول ابوهريره نقل كرده اند.
69- مدثر / 6: (بر هر كه احسان مى كنى ) منت مگذار و عوض بيشتر نطلب .
70- روم / 38: آن سودى كه شما به رسم ربا (هديه ) داديد تا بر اموال مردم رباخوار بيفزاييد، در نزد خدا هرگز نيفزايد.
71- اين حديث را نسائى در صحيح خود، ج 6، ص 65، و ابوداوود در سنن ، ج 1، ص 473 نقل كرده اند.
72- اين حديث را بخارى در صحيح ، ج 7، ص 6 و مسلم در صحيح ، ج 4، ص 177 و ابن ماجه به شماره 1860 نقل كرده اند.
73- اين حديث را كلينى در كافى ، ج 5، ص 332، به شماره 4 نقل كرده است و جزرى درباره (( (( اياكم و خضراء الدمن )) )) مى گويد: دمن جمع دمنه است و چيزى است كه شتر و گوسفند با بول و فضولات خود، كود مى دهد، يعنى در آغل حيوانات به وجود مى آيد، و چه بسا اتفاق مى افتد كه گياهان زيبا و سر سبز در آن جا مى رويد.
74- كلينى در كافى ، ج 5، ص 332 نظير اين روايت را نقل كرده است . و در آن جا آمده است : (( (( ان الخال احد الضجيعين )) )) كنايه از اين كه دايى فرزند مى تواند ملاك خلق و خوى وى باشد. ابن ماجه اين حديث را به شماره 1968 بدون جمله (( (( فان العرق دساس )) )) نقل كرده است و ابومنصور ديلمى در كتاب مسند الفردوس از حديث انس چنين روايت كرده : (( (( تزوجوا فى الحجر الصالح فان العرق دساس )) )) و ابوموسى مدينى در كتاب تضييع العمر و الايام از قول ابن عمر چنين آورده است :
(( وانظر فى اى نصاب تضع ولدك فان العرق دساس )) ، اين هر دو روايت به طورى كه در المغنى آمده ، ضعيف است .
75- اين روايت را در هيچ ماءخذى نيافتم .
76- عراقى مى گويد: اين روايت را ابوعمر توقانى در كتاب معاشرة الاهلين از قول عايشه و اسماء دختران ابوبكر نقل كرده است . بيهقى اين روايت را به صورت مرفوعه نقل كرده در حالى كه موقوفه بودن آن درست تر است .
نويسنده: فيض کاشاني
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید