اي سالك كوي عشق، اكنون ابراهيموار ايام و احوال ابتلائات را به پايان بردهاي و ديگر هيچ چيز جز خود، بين تو و معشوق باقي نمانده است و ... وانفسا كه اين آخرين حجب است وسختترينشان.
دهم ذيالحجه استغ و ديشب، در سفر روحانيات بعد از خرق حجابهاي نور، تا آستانه محو در جذبههاي ملكوتي عشق و اتصال به سرچشمه ولايت پيش رفتهاي و آموختهاي كه شرط تعليق است به عزت قدسيه حق، فناست و فنا.... يعني از خود گذشتن.
ابراهيم (ع) خود را در اسمعيل يافته بود، و محمد (ص) در حسين (ع) مگر نگفته بود«حسين مني و انا من حسين». اي سالك كوي عشق، بگو تو خود را در كه يافتهاي؟ اين آيت در مقام تو است كه نازل شده: «والذين امنوا اشد حبا لله»، برخيز وقت است كه اسمعيلات را به مذبح ببري.
شب گذشته است و آفتاب هنوز بر چكاد كوه ننشسته، كه ابراهيم (ع) خود را در آيينه اسمعيل (ع) مينگرد و ميگويد: «پسرم من در خواب مامور شدهام كه تو را به راه خدا ذبح كنم». و از آن پس كاروان عشق همواره روي به سوي مذبح دارد.
اسمعيل (ع) دريافت كه جذبه جبروتي عشق او را به «مذبح خود» ميخواند و آنجا «انيت» را سر ميبرند تا بين تو و محبوب هيچ باقي نماند و اين چنين از سر شوق به پدر گفت: «پدرم، بر آنچه مامور شدهاي وفادار باش، كه انشاالله مرا از صابرين خواهي يافت». و به سوي مذبح به راه افتادند، تو گويي اين سيدالشهدا، ذبيح خدا، حسين (ع) است كه به محمد حنفيه (در آن حال كه افسار شترش را در دست گرفته بود، و او را به سوي عراق و يمن ميخواند) ميگويد: «اتاني رسولالله (ص) و قال يا حسين اخرج، فانالله شاء ان يراك قتيلا».
(رسول خدا (ص) به خواب من آمد و مرا گفت: «يا حسين، مشيت پروردگار بر اين تعلق گرفته است كه تو را كشته ببيند». و گفته اسمعيل (ع) را قياس كن با آنچه علياكبر(ع) گفت، آنجا كه قافله عشق از منزل ثعلبيه، در نيمههاي شب، رو به راه نهاده بود.
«انا لله و انا اليه راجعون والحمدلله ربالعالمين».
اين آواي استرجاع امام (ع) بود، كه به گوش ميرسيد او در جواب علياكبر (ع) كه از جوانان بنيهاشم فاصله گرفته و در كنار پدرش راه ميسپرد و از علت استرجاع پرسيده بود، گفت:«سرم را به زين اسب تكيه داده بودم، كه خواب سبكي بر چشمانم نشست، و در خواب شنيدم هاتفي را كه ندا در داده بود، اين قوم راه ميسپارند، و مرگ نيز، سايه به سايه، آنان را دنبال ميكند، و دريافتم كه اين خبر مرگ ماست». علياكبر (ع) پرسيد:«خدا بد نياورد، مگر ما بر حق نيستيم؟». و امام (ع) فرمود:«چرا والله ما جز بر صراط حق گام برنميداريم».
علياكبر (ع) گفت:«اذا لانبالي ان نموت محقين، چه باك از مرگ، چون بر حق بميريم».
اي سالك كوي عشق، اي آنكه بر سنت ابراهيم (ع) وفاداري. اكنون فلك بر ابتلاء تو ميچرخد، و امروز روز تو است. برخيز، وقت است كه اسمعيلات را به قربانگاه ببري. اي راهي صراط حق، اي آنكه از مقام حب به سوي قرب شتافتهاي، راه تو امروز از حجابي ميگذرد كه خرق آن جز به قرباني ميسر نيست، آري، «قرب» نه مقامي است كه بهايش جز جان باختن و سر دادن باشد، مقام قرب از آن سو نهايت فقر و عجز در آستان غني و عزيز مطلق است، و از اين سو، ولايت و امامت است. و اين است سري كه در اين آيه مباركه نهفته است: «واذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن، قال اني جاعلك، للناس اماماً». «امامت» منزل آخر است و آن كسي را سزاوار است كه ابتلائات حق را به پايان برده و از همهچيز خويش در راه او گذشته باشد، و هيچكس را اين طاقت نيست مگر افقرالفقراءاليالله... كه دريافته است هيچچيز از آن او نيست.
اينچنين، «عيد قربان» روز تقدير امامت و ولايت است، و عيد غديرخم روز تحقق آن و اينچنين عاشورا روز تقدير امامت و ولايتي است كه بايد با قيام موعود آخرين (ع) «تحقق» يابد و اگر شعار سربازان حضرت صاحبالامر «يا الثارات الحسين» است، سر آن را بايد در همين جا جستجو كرد كه: « و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا». آري استخلاف در كره ارض ميراث اولياء حسين (ع)است، و قرب حق در گرو قبول ولايت آل محمد (ص).
اكنون كه تو حجاب «خود» را از ميانه برداشتهاي و بهاي «قرب» را با «خون خود» پرداختهاي.... ديگر واصل شدهاي و بين تو و محبوب هيچ (حتي اختيار نيز) نمانده است، و از اين پس ديگر جذبه عشق است كه تو را دائماً در طواف كعبه نگاه ميدارد، و اين آيه در شان تو است كه نازل شده: «الذين هم علي صلوتهم دائمون».
اكنون تو به عهد ديرينه «قالو بلي» بازگشتهاي و استلام حجر را نيز به همين نشانه است كه انجام دادهاي، چرا كه حجرالاسود، تمثيل فطرت الهي انسان است. اي حاج، اي بازگشته به فطرت نخستين و عهد ديرينه «قالوا بلي»، اي طاهر، اي دائم الصلوه، اي واصل ....
مقام قرب حق مباركت باد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید