از اين كه حسد بردم.
از اين كه تظاهر به دانستن مطلبي كردم كه اصلاً نميدانستم.
از اين كه زيبايي قلمم را به رخ ديگران كشيدم.
از اين كه در غذا خوردن به ياد فقيران نبودم.
از اين كه مالي را كه به تو تعلّق داشت، از آن خود پنداشتم.
از اين كه مرگ را فراموش كردم.
اي اين كه در راهت سستي و تنبلي كردم.
از اين كه براي دوستم آروزي كفر كردم كه ايمانم بيشتر نمايان شود.
از اين كه در سطح پايينترين مردم زندگي نكردم.
از اين كه منتظر بودم تا ديگران به من سلام كنند.
از اين كه امامم را نشناختم و محبّت او را در دل نداشتم. پس اگر اكنون بميرم، به مرگ جاهليّت مردهام.
از اين كه چشمم گاه به ناپاكي آلوده شد.
از اين كه ايمانم به بندهات بيشتر از ايمانم به تو بود.
از اين كه منتظر تعريف و تمجيد ديگران بودم و غافل از اين كه تو بهتر از ديگران مينويسي و با حافظهتري.
خدايا بابت همه آن چه گفتم و همه آن چه تو آگاهتري، باز هم شرمندهام.
نویسنده: شهید آوینی
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید