مهر شكوني كردن
بسيار اهل نماز و سجدههاي طولاني بودن و دائم سر بر آستان دوست ساييدن. ميگفتند فلاني بر اثر كثرت عبادت و سر بر مهر داشتن، مهر را خرد و خمير ميكند!
ماهي گير
كسي كه در يك غذاي آبكي، تندتند با قاشق در جستوجوي گوشتهاي آن بود. ديگران براي مزاح به او ميگفتند: «ماهيگيري ميكني؟»
مرغابي هاي شهادت
به بسيجيان و نيروهاي غواص و آبي خاكي كه براي مبارزه در منطقه، در آوردگاه آب و خاك حضور داشتند، مرغابيهاي شهادت ميگفتند.
مشهد بودن
اين اصطلاح براي "جبهه"، "محل شهادت"، "خط مقدم و خط آتش " و در مقابل اصطلاح "قم" به معني "خط دوم" و اوضاع قبل از عمليات به كار ميرفت. وقتي كسي از جبهه ميآمد و از او سؤال ميشد كه كجا بودي؟ چند وقت نبودي؟ وي ميگفت: "مشهد بودم" كنايه از اين است كه در محل شهادت بودم.
موتور گردان
كسي كه مثل «آچار فرانسه» و موتور يك وسيله، در همهي كارهاي گردان مشاركت مثبت داشت و در عمليات و اردوگاه فعال و نقشآفرين بود و دائم كار ميكرد، ميچرخيد و ميگرديد و ديگران را هم به كار و حركت ترغيب مينمود، لقب موتور گردان را داشت و اين لقب وسيلهي تفريحي براي ايثارگريهاي او به شمار ميرفت.
موجي شدن
در بسيج ثبتنام كردن و به جرگهي بسيجيان درآمدن، كنايه از اين بود كه در بسيج با پاي عقل و استدلال نميتوان حركت كرد و آنچه لازم است، بال عشق و ارادت و اخلاص است. يعني ارزش كارهايي را كه بچهها در جبهه ميكردند، از حساب و كتاب بيرون بود و اينكه اگر صحت و عافيت و عاقلي آن است كه خيليها در شهر و پشت جبهه دارند، بسيجيان ديوانهي روي حسين (ع) هستند و خودشان را به موج درياي ولايت سپردهاند تا غرق محبت شوند، از اين رو به آنان موجي شده ميگفتند.
موجي
كسي كه بر اثر موج انفجار، دستگاه اعصاب و روان او اختلال پيدا كرده بود و در نتيجه گاهي حركات غيرمعمول از او سر ميزد. در مقام مزاح به اشخاص سالم هم كه بعضاً از آنها حركات و سكنات غيرعادي و غيرعاقلانه سر ميزد ميگفتند.
ماست فروش
كسي كه در امري نظر نداشت و در عين حال خود را صاحب نظر ميدانست .
كنايه از اينكه نظراتش آنقدر شل و وارفته بود كه به ماست ميماند و او با اين وصف لابد ماستفروشي ميكرد.
مديريت دخالت
مديريت دخالت، مديريت داخلي، به جهت نوع كار و مسئوليتي كه اين شغل ايجاب ميكند و آن دخالت در امور اشخاص است، گفته مي شد و البته از روي دلخوري و با كنايه.
ماليات گرفتن
معطل كردن، به كسي كه در كار به اصطلاح دست دست ميكرد، با حوصله بود و توجه به شرايط خاص و استثنايي هم نداشت، ميگفتند بابا ماليات نگير.
منبع آب ته كشيده
منبع آب ته كشيده به معناي زياد شدن نمازشب خوانها مورد استفاده قرار ميگيرد. يعني روز قبل منبع پر بوده و معلوم ميشود در حين شب خيليها با آب منبع وضو گرفتهاند.
مرده خور
به آن كس كه فقط موقع عمليات در جبهه حاضر ميشد و مثل سايرين خاك جبهه را نميخورد، سرما و گرماي قبل و بعد از عمليات را نميچشيد، مردهخور ميگفتند.
محل ريا
محل اصابت تير و تركش در بدن. جايي كه ممكن بود از آن جهت كه در معرض ديد است يا در مواقعي مثل استحمام خود به خود نمايان شود.
مرد آهني
تركش بسيار در بدن داشتن. در مثل ميگفتند: «آهن بدنش زياد شده»، «صادرات آهن داشته»، «آدم آهني»، «مرد آهني»، نيز به همين معني به كار ميرود.
موشك زمين به زمين
موشك زمين به زمين كنايه از «تويوتا» كه به معناي نهايت تيزي و تندي و سرعت اين وسيله بود، مثل موشكي كه از اين گوشهي خاك بلند شود و در چشم به هم زدني در گوشهي ديگر فرود آيد.
ناو بي ترمز
قايقهاي تندرو.
نارنجك دستي
سيبزميني پخته و ناپخته، همان كه مثل سنگ اگر به سر كسي ميزدي، مغزش متلاشي ميشد. خصوصاً سرد و از دهن افتادهي آن!
منبع :كتاب اصطلاحات جلد 1 صفحه ي 135
نفس تازه كردن
به كسي كه از فرط عجله در خوردن، خسته ميشد و از پا ميافتاد ميگفتند: «بلند شو آب بياور و بخور. نفسي تازه كن، بقيهاش را بعداً بخور!» نظير: «بلند شو دست و رويت را بشور، بيا من را هم بخور.» و در پشت جبهه كنايه از اين است كه «تو سير شدني نيستي!»
ننه
به كسي كه مثل مادر خانه به فرزندانش ميرسيد، لباسهاي بچههاي رزمنده را در يك تشت ميشست، در تهيهي غذا و شستن ظروف و نظافت سنگر منتظر شهرداري و خادمالحسين شدنش نميماند، براي نفت كردن فانوس، آوردن آب با ظروف بيست ليتري از راه نسبتاً دور، آماده كردن جاي خواب و يا جمع كردن پتوها هميشه يك قدم جلوتر از بقيه بود، «ننه» ميگفتند. تا ديگران ميآمدند حركت كنند، همهچيز شسته و تميز سر جاي خودش قرار ميگرفت.
منبع :كتاب اصطلاحات جلد 2 صفحه ي 213
نصر من الله
اين اصطلاح را رزمندگان در جبهه به جاي خسته نباشي و يا خدا قوت به كار ميبردند و نوعي يادآوري و تذكر معنوي بود. كنايه از اينكه كار براي خدا خستگي ندارد، و او به بندگانش نصرت ميفرمايد.
همچنين اين عبارت را در پاسخ خسته نباشيد دوستان و يا مربي، موقع آموزش ميگفتند.
نيمرو
اين نسبتي بود كه بعضي از روي شكستهنفسي به خودشان ميدادند! به اين ترتيب كه هر وقت زياد در افواه و رسانهها بحث جنگ داغ بود و بالطبع كلمهي «نيرو» زياد استفاده ميشد، بچهها براي اينكه امر بر خودشان مشتبه نشود، ميگفتند: «كدام نيرو؟ ما نيمرو هم نيستيم!»
نامرد
خمپاره ي "60 "، خمپارهاي كه مثل ساير خمپارهها قبل از اصابت و انفجار، سر و صدا و سوتي نداشت تا بچهها فرصت پيدا كنند، پناه بگيرند يا خيز بروند و احياناً محل فرودآمدن را تشخيص بدهند.
"عزراييل"، "آبزيركاه"، "اگر منو گرفتي" تعابير ديگري به همين معني بودند.
نفربر
نفربر به معناي دمپايي بود و بعضي اوقات به معناي كفش كتاني و كفشهاي راحتي مورد استفاده قرار ميگرفت.
نقل و نبات
منظور از نقل و نبات، تركشهايي بود كه از گلولههاي خمپاره و آرپيجيهايي كه در هوا منفجر ميشد، بر سر بچهها ميريخت. مثل نقل نباتي كه سر عروس و داماد ميريزند.
ناخالصي داشتن
ناخالصي داشتن صفت كساني بود كه مجروح شده بودند و جسمشان پر از تركش و تير بود، به آنها «مرد آهني يا خشاب» هم ميگفتند.
نيروهاي آويزان
نيروهاي آويزان نيروهايي بودند كه در حين عمليات يا قبل از آن فرماندهي خود را از دست داده بودند، رها شده و بلاتكليف بودند.
منبع :كتاب اصطلاحات جلد 2 صفحه ي 214
وضو به جماعت
وضو گرفتن و خيس كردن اطرافيان. وقتي يكي از بچهها به نحوي وضو ميگيرد كه تا چند نفر از بچهها را خيس ميكند و به سر و رو و لباس آنها آب ميپاشد، ديگران به كنايه و اشاره ميگويند: «وضو ميگيرم به جماعت.»
واحد اتل متل
واحد اطلاعات، عمليات. وقتي كسي از نيروهاي اطلاعاتي سؤال ميكرد كه كجا خدمت ميكنيد، براي رد گم كردن ميگفت: «واحد اتل متل».
منبع :كتاب اصطلاحات جلد 2 صفحه ي 217
وجعلنا يادت نره
شبهاي عمليات كه رزمندگان ميخواستند در ديد مستقيم دشمن نباشند و در پناه خدا از مكر و كيد آنها در امان بمانند، اين آيه (1) را قرائت ميكردند و خودشان را به خدا ميسپردند. به همين خاطر به يكديگر تذكر ميدادند كه: «وجعلنا يادت نره. آيه را فراموش نكني.»
1- وجعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لا يبصرون.
سورهي يس، آيهي 9
واجبالحج
اين اصطلاح به كسي كه تازه از امورمالي برگشته و پولدار شده بود، اطلاق ميشد. كنايه از اينكه وضعش طوري است كه ميتواند سور بدهد و به دوستان رسيدگي كند!
منبع :كتاب اصطلاحات جلد 2 صفحه ي 139
هتل گردان
محل اجتماع مسئولان و فرماندهان گردان. كنايه از نهايت سادگي و تأسيسات چادر و سنگر خدمتگزاران و فرماندهان است.
ممكن بود اين محل جهت تجمع نيروها و گذراندن اوقات فراغت آنها باشد.
يا عباس
تشنه بودن و آب خواستن. بهانهاي براي ياد سقاي تشنهكامان كربلاي حسيني و همت و شجاعت و غيرت ابوالفضل (ع) كردن بود.
يخ در آوردن
وقتي كسي حسابي مشغول حرف زدن و ابراز احساسات بود و به قول معروف براي افراد ديگر معركه گرفته بود، يكي از بچهها كه با او شوخي هم داشت، رو به ديگري ميگفت: «يخ بياور.» كنايه از اينكه چانهاش گرم شده است، يخ بياور تا آن را سرد كنيم!
منبع :كتاب اصطلاحات جلد 2 صفحه ي 143
يك نوشابه طلبت
وقتي برادر رزمندهاي زحمت زيادي ميكشيد و حقي بر گردن كسي پيدا ميكرد، افراد د
يك خاكريز جلو رفتن
به اندازهي يك قدم در صف نماز جماعت جلو رفتن، براي اينكه ديگران هم به ثواب نماز جماعت برسند.
اين عبارت را به نمازگزاران در صف جماعت ميگفتند و بدينوسيله جا براي حضور بيشتر رزمندگان باز ميشد. تسميه «يك خاكريز» (يك قدم) جلو رفتن در نماز، شايد حكايت از تقرب در نماز باشد و راه رسيدن به خشنودي دوست كه در هر وجب آن حرامي و راهزني در كمين است و واقعاً در حد يك خاكريز پيش رفتن، توان رزمي و جنگافزاري و تكنيك و تاكتيك ميخواهد و مهمتر از همه سرعت عمل، يعني اگر تو پا پيش نگذاري يا محل استقرار از استحكامات كافي برخوردار نباشد، دشمن (شيطان) پيش ميآيد و همينطور تو را عقب ميزند تا قعر خشم و سخط پروردگار و «ظلال بعيد».
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید