ريادون
نمكدان. نمك را به اعتبار استحباب ميل آن قبل از غذا و احياناً تظاهر به آن ميگفتند ريا و نمكدان را به اعتبار اينكه نمك رادر خود دارد، ميگفتند ريادون.
رنگي تعريف كردن
خاطرات را با آب و تاب تمام و ذكر همهي جزئيات، حالات و حركات مخصوص به خودشان نقل كردن و براي هر چه واقعيتر نشان دادن قضيه، مثلاً صداي سوت خمپاره و انفجار و اداي مجروح شدن بچهها را درآوردن. كسي كه اينگونه حكايت ميكرد، ميگفتند فيلم سينمايي تعريف ميكند يا رنگي تعريف ميكند.
ريو ريو
اين اصطلاح به معني ريا و تظاهر و خودنمايي كردن است، كه بچهها به خودشان و هر كسي كه احتمال خودنمايي در حرف و حركاتش ميدادند، ميگفتند. عبارت «محض ريا» و «جهت اطلاع» نيز به همين معني هستند.
ريو ريو در اصل نغمه و آهنگي است كه از يك نوع سازدهني ساده به نام «زنبورك» هنگام نواختن خارج ميشود كه بچههاي كوچك سابقاً ميزدند، در اين اصطلاح نيز يعني حرفت آهنگ ريا دارد.
رزمنده يا ...
وقتي براي يكي از افراد نامه ميآمد و يا تماس تلفني با خانه برقرار ميكرد، به او خبر ميرسيد كه خداوند به او فرزندي عطا كرده، براي آنكه دوستان او بدانند، نوزاد پسر است يا دختر، ميپرسيدند: «رزمنده است» يا «رزمندهپرور» و يا «شهيد است» و يا «شهيدپرور». بدينمعني كه نوزاد پسر ميتواند با دشمن بجنگد و نوزاد دختر ميتواند رزمندهاي را در دامان خود به عنوان مادر پرورش دهد.
راديو بسيج
اخبار و اطلاعاتي كه دهان به دهان توسط رزمندگان ميگشت و انتشار مييافت و منبع معين و معلومي نداشت. در جواب كسي كه ميپرسيد اين حرفها يا اين خبر را چه كسي اعلام كرده، ميگفتند: «راديو بسيج» يا «راديو بيموج»
ريادون
نمكدان، نمك را به اعتبار استحباب ميل آن قبل از غذا و احياناً تظاهر به آن ميگفتند ريا و نمكدان را به اعتبار اينكه نمك را در خود دارد، ميگفتند ريادون.
روح بخش
رزمندگان پيرمرد و پا به سن، كساني كه انتظار حضور در جبهه از آنها نميرفت، به خاطر ضعف قوا و عوارض طول عمر، اما ميآمدند و موجب دلگرمي و تقويت روحيهي كوچكترها ميشدند.
راديو قرآن
در جبهه به كسي كه هر روز صبح در مراسم صبحگاه با يك لحن و آهنگ ثابت و واحد قرآن قرائت ميكرد، راديو قرآن ميگفتند.
زوروي دسته
نيرويي كه دور از چشم ديگران و بچههاي دسته، ظروف غذا را ميشست، ظروف آب را آب ميكرد و سنگر و چادر را نظافت ميكرد؛ به نحوي كه هيچ وقت كسي نميدانست اين كارها به وسيلهي چه كسي انجام شده است.
زنبور آمدن
خمپاره آمدن. كنايه از سوت خمپارههاي 81، 140 و... (غير از 60) بود كه معمولاً سوتشان قبل از آمدن خودشان به گوش ميرسيد. چنانكه وزوز زنبور قبل از زدن نيش آن به گوش ميرسد.
سرشانه كردن
جلوي كسي ايستادن به عنوان آينه و خود را مرتب كردن و تمسك به حديث «المؤمن مرات المؤمن». يعني مؤمن آينهي برادر مؤمن خود است.
سكه رايج بلاد اسلامي
صلوات بر محمد (ص) و آل محمد (ص). چيزي كه همه سرمايه و راسالمال بچهها بود براي داد و ستد در جبهه، براي غذا، دوا، استحمام و آرايش و ...
منبع :كتاب اصطلاحات ج1
سيم خاردار پشت و رو نداشتن
به جاي گل كه پشت و رو نداره به كار ميرفته.
ستارگان جبهه
كساني كه مثل ستارهها، شبها بيشتر از روزها در جبهه پيدايشان ميشد، ميدرخشيدند. همانهايي كه ستارهوار، گمشدگان را جهت ميدادند تا راه را از چاه باز شناسند و زينت و زيور جمع بودند. به طور كلي به نماز شب خوانها، ميگفتند.
سوخت رسان دستي
اين اصطلاح به كسي كه خشابهاي خالي نيروها را مرتب پر ميكرد و نميگذاشت سلاحشان به اصطلاح از نفس بيفتد و خاموش شود، گفته ميشد.
سازمان مسكن جبهه
اين اصطلاح براي جهادگران و نيروهاي رزمي مهندسي به كار برده ميشد. كساني كه تكليفشان تهيهي سرپناه براي اهالي جبهه و رزمندگان بود.
سواستفاده
تعبيري است فارسي و تركي (سو،آب) و براي مزاح و به توهم انداختن شنونده به دو معني فرصتطلبي و استفاده از آب به كار ميرود.
سابقه دار
تعبيري بود داراي ايهام، به دو معني متناقض. در نگاه اول آدم زندان رفته، كسي كه سابقهي جرم دارد در ذهن تداعي ميشد و در درجهي بعد به معني بسيار اهل جبهه و رزمندهي قديمي بودن كه ريش سفيد هم به اين گروه اطلاق مي شد.
سه راه تابلو
جايي كه تعداد بسيار زيادي تابلو راهنما و تذكر در آن نصب شده بود، به سه راه تابلو معروف بود.
سنگر انفرادي
در جبهه به كسي كه چاق بود و به اصطلاح هيبت داشت، ميگفتند: «سنگر انفرادي»!
سوره ي جيم
خواندن سورهي والعصر در آخر سخنرانيها و جلسات توجيهي بسيار معمول بود، و چون پس از قرائت اين سوره به بچهها راحتباش ميدادند، آنها به محض شنيدن آن رو به هم ميكردند و ميگفتند: سورهي جيم _ جيم فنگ هم ميگفتند.
سيم كيلومتر پاره كردن
سيم كيلومتر پاره كردن يعني در راهپيمايي طولاني به اصطلاح بريدن و كم آوردن. وقتي نيروها، بدون آب و غذا، براي بالا بردن ميزان استقامت راه نسبتاً زيادي را پياده ميرفتند، به شوخي به هم ميگفتند: «سيم كيلومتر پاره كرديم! به كسي نگوييد». كنايه از اينكه با سرعت زياد و فشار بيش از اندازه آوردن به خود، كنترل خويش را از دست دادهايم.
سبيل
سبيل كسي بود كه همه او را خوب ميشناختند. اسم و آوازهاش همهجا رفته بود، نيازي به معرفي نداشت، مثل نور و هوا و گرمي و سردي. بچهها او را تجربه كرده بودند و حضور و غيابش يكي بود؛ همان كه در پشت جبهه و در شهر به او ميگفتند: «تابلو» يعني معرف حضور تمام عام و خاص.
شالاپچه
منطقهي عملياتي شلمچه در جنوب غربي كشور. جايي كه با هر گلولهي توپ و خمپارهاي كه دشمن ميفرستاد، به جاي همهي سر و صداهاي ناشي از انفجار كه در دشت ميپيچيد، وقتي گلولهها در ميان آب فرود ميآمد، فقط صداي شالاپ و شلوپش را ميشنيدي و نه چيز ديگري.
شماره تلفن خدا
دو، چهار، چهار، سه، چهار. كنايه از رقم و ركعات نمازهاي پنجگانه در شبانهروز است. آنچه به وسيلهي آن ارتباط انسان با خدا برقرار ميشود و انسان بدين ترتيب ميتواند با خالق خويش گفتوگو كند و با او دايم تماس داشته باشد.
شبكه مخصوص
هر گاه دو نفر در جمع فارسي زبانان به زبان محلي حرف ميزدند: بچهها به آنها ميگفتند: زدي «شبكه مخصوص» و گاه ميگفتند: «نروي كانال دو.»
شناسنامه گرفتن
از يك خطر و مرگ حتمي جان سالم به در بردن. دوباره از مادر متولد شدن. به چنين كسي ميگفتند: «برو به مادرت بگو برايت شناسنامه بگيرد.»
شمربن ذي الجوشن
اين اصطلاح به مواد شيميايي، ميكروبي و راديو اكتيويته كه سه حرف اول آن به اختصار (ش.م.ر) است و سر هم ميشود «شمر» (1) گفته ميشد.
1_ اسم قاتل امام حسين (ع) است.
شب وحدت
يكي از شبهاي جمعه، بچههاي يك سنگر مقداري وسايل و مايحتاج را تدارك ميديدند و از برادران سنگرهاي ديگر دعوت به عمل ميآوردند. يك سفرهي بزرگ پهن ميكردند و شام را دور هم ميخوردند، تا به اين وسيله همدلي و همفكري بيشتري به وجود آيد و اگر مشكل جزئي به وجود آمده بود، رفع شود.
شناسنامه ي گردان
نيرويي كه از روزهاي اول شكلگيري گردان تا شهادت اكثر بچهها در جبهه حضور داشت و همهي مسائل را ميدانست، گويي نيروهاي گردان را بزرگ كرده بود. هر كس او را ميديد، مثل اين بود كه گردان را ديده باشد. خودش يك گردان مجسم بود. خلاصه سراغ همه چيز و همه كس را ميشد از او گرفت.
شست پا
بچهها هر وقت به اشخاص عارف مسلك و شاخص در عبادت ميرسيدند، براي اينكه آنها دست شخص را گرفته و به همراه خود بالا ببرند، ميگفتند: شست پاي ما را هم بگير. يعني اگر ما در حدي نيستسم كه دست ما را بگيري، به شست پا هم راضي ميشويم.
شرّّ گردان
نيروهاي رزمي، شجاع و بيباك، حاضر جواب با قدرت عملي بالا، كسي كه در همهي كارها مرد اول بود.
شهردار
كسي كه يك نوبت نظافت و تهيهي غذا و امور خدمات و رسيدگي به وضع سنگر يا چادر و بچهها به عهدهاش بود. خادمالحسين (ع) و خادمالمهدي (عج).
شب پرواز
شب پرواز، شب حمله و عمليات. شبي كه بچهها بال درميآوردند در آتش، از شوق ديدار دوست. شب وصال طالب. شبي كه توفيق تقرب به حق در آن بيشتر از ساير شبها بود.
شهيد به دنيا آمدن
برخي از رزمندگان وقتي در مبالغه ميخواستند بگويند شهادت آنها حتمي است، «به اصطلاح» دير يا زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد، ميگفتند: «ما شهيد به دنيا آمدهايم، يعني شهادت براي ما يك سنت است نه حادثه، روي پيشاني ما از اول نوشتهاند شهيد!»
شربت شهادت
شربت شهادت: آب نوشيدني كه با فضاي عطرآگين جبهه و غبار قدمهاي رزمندگان متبرك شده و واقعاً بچهها به عنوان شربت شهادت آن را مينوشيدند و براي برخي آخرين آب بود كه از جام زندگي و حيات دنيوي ميآشاميدند.
شب پيروزي
شب پيروزي براي هر فرد شب شهادت اوست.
صافي
كسي كه تمام بدنش از شدت جراحات و كثرت تير و تركش، مثل آبكش سوراخ، سوراخ بود. به بيان ديگر آنكه، تركشهاي كوچك در او اثري نداشتند و گويي از بدنش عبور ميكردند و او همانند صافي كه سنگريزهها را از خود عبور ميدهد، اصابت تركشهاي كوچك را به روي خويش نميآورد.
صدر اسلامي
اين اصطلاح را به نيروهاي قديمي و با سابقه در جبهه ميگفتند، نظير «بدريون» در صدر اسلام و «مهاجرين» نسبت به «انصار». كساني كه از روزهاي اول جنگ تا روزهاي آخر آن در جبهه حضور مستمر و مقاوم داشتند. وقتي صحبت از بچههاي قديم و جديد ميشد، ميگفتند: از آن نيروهاي صدر اسلامي است، يعني آن وقت كه اين همه نيروي مصمم و مبارز در ميدان نبود و هنوز بسياري به بلوغ نرسيده بودند، او در خط مقدم بود! ميخواستند بگويند كه او مصداق «سابقون» و «مقربون» است.
صلواتي
به پذيرايي و خدماتي كه معمولاً در شهرهاي جنگزده يا بين راه به وسيلهي پاتوقهاي مردمي ارايه ميشد، اعم از آب و غذا و جا و مكان، حمام، آرايش، خياطي و خلاصه حوايج اوليهي رزمندگان كه معمولاً مخارجش با كمكهاي مردمي تأمين ميشد، اطلاق ميگرديد و به معني رايگان بود.
صدام شوشتري
صدام اهل شوشتر! معمولاً هر شهري را كه نيروهاي رژيم بعث بمباران نميكردند يا تا آنوقت نزده بود مثل شهر شوشتر، بچهها به شوخي به رزمندگان اهالي آن شهر ميگفتند، صدام (فلان) شهري است كه آنجا را نميزند!
ضعيف كش
اسلحهي كلاشينكف، «كلاغ كيش كن» اسلحهاي كه گويي زورش به ضعفا و اشخاص ناتوان ميرسد و از پس بزرگترها برنميآيد! كنايه از برد كم و قدرت ناچيز اين سلاح در جنگ بود.
ضايع
كسي كه بعضاً مقيد به موازين شرعي نبود؛ خيلي جزئيات را رعايت نميكرد. تعبيري كه گاهي به شوخي به كسي ميگفتند.
منبع :كتاب اصطلاحات جلد 1 صفحه ي 105
طلايي شدن
اين عبارت به عنوان پسوند عضو مجروح شده بر اثر اصابت تير و تركش، استفاده ميشد. در اين تعبير، جنس تير و تركش به لحاظ ظاهري به طلا تشبيه شده و زينت پيدا ميكرد و از لحاظ معنوي زخم و جراحت در راه خدا به فال نيك گرفته ميشد. همچنين در برخي مواقع كه در دست يا پاي مجروح، قطعهاي پلاتين ميگذاشتند تا استخوانش جوش بخورد، به كنايه، اصطلاح «دست طلايي» يا «پاي طلايي» مورد استفاده قرار ميگرفت.
طرح چماقي
برنامهي نشدني، كار بيحساب و كيلويي! به كسي كه چنين طرحهايي ميداد و خيلي جدي ديگران را هم به آن توصيه ميكرد، بچهها به شوخي ميگفتند: «زود برو داخل چادر تا ماهوارههاي دشمن نگيرندت كه كار جنگ لنگ ميماند».
ظلم به نفس
در جبهه بيشتر از پتوهايي معروف به پتو سربازي استفاده ميشد كه نازك و زبر بود. برخي مواقع پتوهاي نو و نرم با نقش پلنگي، بسيار سبك و كم حجم در لابهلاي پتوها به چشم ميخورد و وقتي كسي به شوخي يا جدي هنگام خواب و به عنوان روانداز يا زيرانداز از ميان پتوهاي چيده شده، يكي از آنان را برميداشت، به او ميگفتند: «از آن ظلمتُ نفسيها برداشت.» رزمندگان با اين تذكرات سعي ميكردند هميشه با نفس راحتپروري مبارزه كنند.
عكس حجله اي
عكسي زيبا و با كيفيت براي زمان شهادت كه به اصطلاحِ بچهها، جان ميداد براي بزرگ كردن و بر روي حجلههاي مرسوم در مراسم و سرگذرهاي محله قراردادن.
عاشق كردستان
تعاون تيپ و لشگر، پلاكهاي نسوزي به نيروهاي رزمندهي منطقهي كردستان ميدادند كه حروف و علامت اختصاري «A.k» بر روي آن حك شده بود كه براي بچهها اصطلاح عاشق كردستان و يا «علاف كردستان» و «ايوالله كردستان» تداعي ميشد و بعضاً يكديگر را به اين نام خطاب ميكردند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید