وقتي که آقا در ميان رزمندگان حضور پيدا ميکردند به شيوههاي گوناگوني به آنها روحيه ميدادند با سخنراني و دادن شناخت و آگاهي با تشويق و تعريف از کارهايشان و نشان دادن ارزش و اهميت کار بچهها در اين حضورها آقا در عين رعايت اصول نظاميگري سلسله مراتب و نظم و انضباط با بچهها بسيار خودماني و صميمي بودند و گاهي هم براي انبساط خاطر بچهها لطيفههايي را هم ميگفتند من دو تا از آن لطيفههاي سياسي را که آقا تعريف ميکردند نقل ميکنم: 1- روزي در جنوب و در پايگاه منتظران شهادت (گلف) جلسهاي با فرماندهان تيپها و لشگرها داشتيم، بعد از صحبت و سخنراني، پذيرايي مختصري شد و يکي از بچهها هم عکس ميگرفت در دوره دوم رياست جمهوري آقا بود و طبق قانون نميتوانستند دوره بعد هم کانديد شوند اين بود که بچهها با هم شوخي ميکردند و يکي از بچهها به ديگري که مجروح جنگي بود به شوخي ميگفت: اين عکس که با آقا گرفتي براي تبليغات رياست جمهوري خوب است. ديگري گفت:«آخر با اين وضع مجروح چطور ميخواهد رئيس جمهور بشود. آقا وقتي که اين را شنيد گفت: من يک خاطرهاي از زبان حضرت امام درباره رياست جمهوري خودم دارم و آن اين که : وقتي که به تشويق حضرت امام داوطلب رئيس جمهوري شدم بعضي پيش امام گفته بودند که ايشان که يک دستشان معلول است چطور ميتواند کار انجام دهد؟ و امام هم فرموده بودند: اين که چيزي نيست من در ترکيه رئيس جمهوري را ميشناختم که نصف بدنش فلج بود و حالا ايشان يک دست ندارد مشکلي نيست. 2- در سر سفره غذا بود، مسئول تدارکات ما در آن جا يکي از بچههاي چاق و چله و هيکلي بود آقا سرشان زير بود و غذا ميخوردند تا نگاهشان به آن برادر افتاد با يک لحن مليحي به او گفتند: شما مسئول تدارکات هستيد همه خنديدند و گفتند: بله آقا، ايشان مسئول تدارکات هستند بعد آقا يک لطيفهاي از اجلاس غير متعهدها در زيمباوه تعريف کردند و فرمودند که ما به اجلاس غير متعهد ها در زيمباوه رفته بوديم. هر هيأتي که به آنجا وارد ميشد اگر بلندپايه بود يکي از وزراي زيمبابوه را مسئول پذيرايي آن ميگذاشتند تا اگر هيئت کاري دارد رسيدگي کند از هيئت ما وزير اطلاعات زيمباوه، پذيرايي مي کرد و از هيئت عراقيها وزير خواربار آنجا، اجلاس تمام شد و ما به فرودگاه آمديم تا به ايران برگرديم، در فرودگاه، رئيس جمهور و وزرا براي بدرقه آمده بودند. من يکي يکي با وزراي زيمباوه دست ميدادم تا خداحافظي کنم رئيس جمهور زيمبابوه هم در کنارم بود و آنها را معرفي ميکردم تا رسيدم به يک وزير درشت اندام که شکم بزرگي هم داشت، رئيس جمهور زيمبابوه گفت: ايشان وزير خواربار ما هستند و بعد دستي به شکم بزرگ آن وزير کشيد و گفت: خواربار کشور ما همه در شکم ايشان است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید