روزي در تهران بودم و در آنجا جلسهاي با حضور آقايان: ميرحسين موسوي (نخستوزير وقت)، هاشمي رفسنجاني، جمعي از نمايندگان مجلس و مقام معظم رهبري تشکيل شده بود تا درباره پشتيباني جبهه و جنگ، تصميماتي گرفته شود ساعت يک و نيم شب بود که جلسه تمام شد، بعد از آن جلسه من خدمت «آقا» رسيدم و دستشان را بوسيدم و گزارشي از وضع جبهه به ايشان دادم و سپس از ايشان تقاضا کردم که به جبهه تشريف بياورند و از نزديک اوضاع را بررسي کنند. چون ميدانستم که ايشان واقعاً روحيه جبهه رفتن و در ميان بچهها بودن را زياد دارد ايشان قدم ميزدند وقتي که من اين تقاضا را کردم ايستادند دستشان را به کمر گرفتند و پايشان را به ديوار تکيه دادند و شروع به درددل کردند و سپس گفتند:«من چندين بار برنامهريزي کردم که به جبهه بيايم اما وقتي که به حضور حضرت امام ميرفتم ايشان اجازه نميدادند و باز هم ميخواهم خدمت ايشان بروم بلکه بتوانم اجازه بگيرم و از نزديک با رزمندگان و بچهها باشم. اين جلسه تمام شد و خداحافظي کرديم مدتي بعد که ايشان به جبهه تشريف آوردند و از خطوط رزمندگان بازديد کردند و وقتي که من حضورشان شرفياب شدم فرمودند:«آقا مرتضي، بالاخره حضرت امام به من اجازه دادند و من ميخواهم بمانم، انشاءالله پيروز شويم و برويم کربلا و يا شهيد شويم. روزي که ما به پادگان رفتيم و آقا بين رزمندگان حاضر شدند و سخنراني کردند و جلسهها را برگزار کردند. وقت نماز شد، ايشان بلافاصله آستينها را بالا زدند جورابشان را درآوردند، و وضو گرفتند گويي هيچ کار مهمي در اين لحظه جز نماز وجود ندارد بخشي از دستشان در اثر انفجار بمب تقريباً گوشتهايش از بين رفته و اين خود يک صحنه تکاندهندهاي بود، فرماندهان ما در لشگر کربلا و عزيزان رزمنده بين نماز دعا خواندند و يادم هست که بعد از دعا يکي از برادران به نام آقا محسنپور شروع به خواندن مصيبت کرد و از چشمان همه مخصوصاً ايشان اشک جاري شد و صحنه زيبايي بود.
نظرات 1
محمدعلی رضائی ازمازندران شهرستان بهشهر
1397/6/12 | 7:37 |باسلام،خاطره سردارقربانی درموردمقام عظمای ولایت(مدظله ) زیباودلنشین بودوهمانادرسی برای رهروان ولایت اولا بدون اجازه وفرمان پیشوای خودحضرت امام(ره)مقام معضم رهبری( مدظله)درآن زمان بااینکه رئیس جمهوربودندویتوانستنددر حدچندساعت یاحداقل یک دریکی ازجبهه هاحضورپیداکرده و روحیه رزمنگان رابسیاربالاببرندوهیچ مشکل خاصی هم دردولت وکابینه پیش نیایدوحتئ به گوش امام هم شایدنمیر سیدامارخصت امام(ره)چقدربرای ایشان مهم بودکه تازمانیکه به ایشان اجازه داده نشده بودنرفتند.واین اطاعت کامل وولایتمداری ایشان رامیرساندکه خوددرسی برای هنه مامیباشد.دوم اینکه اهمیت نمازرادربدترین شرایط زمان ومکان به مامیآموزند.درودخدابرایشان وسلام مابرهمه رهروان ولایت.پنتظرشنیدن خاطرات زیبایی درازاین دست هستیم.یا علی
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید