زن حقيقتي است که در طول تاريخ، فراز و نشيبهاي فراواني را تحمل کرده و از زنده به گور شدن تا خدايي شدن را به خود ديده است. زن غير از حقيقت انساني، رازي در خود نهفته دارد که بايد جلوههاي مختلف آن کشف و صورتهاي گوناگونش پديدار شود تا آن گونه که هست، شناسايي و معرفي گردد.
زن در اسلام، مظهر قداست و پاکي، موجب خير و برکت شناخته شده و از ارزش و احترام فوق العادهاي برخوردار است. هويت زن، هويت جامعه است و در واقع ارزش گذاشتن به زن و کمالات و خدمات بي پايان او، ارزش گذاشتن به تمام اقشار جامعه ميباشد. اين ارزش گذاشتن به زن ، فقط در دين اسلام نيست و به طور کلي در فرهنگ وحي از زن به عظمت ياد شده است. براي نمونه ميتوان به حضرت مريم(س) اشاره کرد. حضرت مريم(س)، نمونه يکي از بزرگترين اعجازهاي آسماني معرفي ميشود و وجود عيسي(ع) يکي از تجليات کمال روحاني اين زن به شمار ميرود. حضرت مريم(س)، با تقوا و درايت بود و لحظهاي از توجه به پروردگارش باز نميماند و بر اثر همين فضائل، آغوشش مهد پرورش عيسي(ع) گرديد.
با نظري به تاريخ حيات زن در اعصار پيشين و جستجو در رويدادهاي گوناگوني که زن عهدهدار نقش آنها بوده اين نکته آشکار ميشود که هرگاه زن جان و روان خويش را پاک نمايد، به عوالم روحاني گرايد و هربار که ضمير خويش را از نگار هوس و ظاهرسازيها بزدايد، چنان با عظمت و نيرومند ميشود که حتي ممکن است تعيين سرنوشت تاريخ ملتي، به اراده او بستگي پيدا کند.
بنابراين زن، مربي بشريت است و کانون تربيت خانواده، بدون اين مربي شايسته، جامعه رنگ سعادت نخواهد ديد و خانه، حضور مسئولانه و مدبرانه مادري کاردان را مي طلبد. اين نقش نمي تواند تشريفاتي يا حتي قراردادي باشد و حق تعالي در نظام زيبا و حکيمانه آفرينش زن را در چنين جايگاهي قرارداده است. زن کانون هستي و پايگاه مهرورزي و عشق خانواده، مرکز آموزش صفا، صميميت، ايثار و عطوفت به همگان است.
در اين مقاله بررسي و تبيين مختصري از ديدگاه اديان گذشته تا اسلام نسبت به مقام و منزلت زن ارائه ميشود.
مقام زن در آيين بودا
در اين مسلک اگر چه زن موجودي است با ظاهر فرشتگان، اما اعماق عميق قلبش روح شيطاني و دام خطرناک شيطان نهفته و گسترده است. از اين رو تا مدتي هيچ زني را به کيش خود نميپذيرفتند و اظهار ميداشتند: «خدايا ما را از شر شيطان و نفس لئيم و زن، حفظ کن.» و شعار آنان اين بود: «نجات، در مصاحبت با زن تحصيل نميشود!»
اگر چه بودا زنان را هم براي ترک دنيا به نحوي قبول ميکند، اما اين پذيرفتن مشروط به دو شرط است:
1- بايد سلوکِ زن، به طور کلي تحت نظر مردان راهب اداره شود.
2- در هر پانزده روز، حتماً خود و اعمالش را به مردان راهب عرضه کند.
زماني که آناندا يکي از گراميترين پيروان بودا سؤال ميکند که چرا زنان محرومند؟ بودا اين طور جواب ميدهد: «از زن به کلي بر حذر باش اي آناندا! زنان شرورند، زنان حسودند، زنان بخيل و پستند، زنان از خرد و انديشه به دورند.» وقتي آناندا ميپرسد که اگر به حکم ضرورت با زني مواجه شدم چه ميشود. بودا پاسخ ميدهد: «کاملاً بيدار باش، اگر پيرند با آنان چون مادر سلوک کن و اگر جوانند آنها را خواهر بدان، چون زن مثل تمساح و نهنگ سهمگين و خونآشام است که در رود زندگي مينشيند تا شناوري را صيد و طمعهي خويش سازد.»1
مقام زن در آيين زرتشت
در يکي از بخشهاي اوستا که به «يسنا» يا «گاتها» معروف است، در «گات» 46 گفته شده است: «منم زرتشت آن برانگيزانندهي اهورا مزدا که براي نخستين بار آموختم که تويي مزداي بيهمتا آن داور بيهمال که مردم را به توسط من به ميانجي، منش نيک و بهترين راستي به کار و کوشش به روي زمين خواندي که ستوران را پيداد نکنند و پيرو راه نيکي و راستي باشند. اين چنين کسان، مردان و زناني که دستورات دين را به کار برند، رستگار خواهند بود و به پاداش به گزينيشان در آن سرزمين جاويداني اهورايي وارد شوند و همهي آناني که آيينپذيرند نيز رستگاري يابند و من با همهي آنان سرودگويان از پُل چينوت (صراط مستقيم) خواهيم گذاشت.» ميبينيم در اين فراز از زنان و مردان ياد ميشود و تمام کساني که از زن و مرد به اين آيين بپيوندند و دستورات اين آيين را رعايت کنند، مسير تکامل را خواهند گذراند، يعني؛ تفاوتي ميان زن و مرد در دينداري و پيروي از اين آيين وجود ندارد و به صورت مشترک به آن تصريح شده است. اما در «گات» 53 بيشتر به جايگاه اجتماعي زن و مرد اشاره شده است. در اين فراز آمده است: «اينک اي دختران شويکننده و اي جواناني که پيوند زناشويي ميبنديد، سخنان مرا خوب به ياد بسپاريد، با آموزههاي دين راه نيکمنشي را بگزينيد و از روي مهر و فرزانگي هر يک از شما بايد بر آن باشد که در مهرورزي، پاکي و درستي و پارسايي بر ديگري پيشي جويد، چه اين بهترين شيوهي کامياري در زندگي خواهد بود.» تمام آن چيزي که در متن اوستا در مورد زن و مرد وجود دارد، همين دو فراز است و از همين دو متن کلي برداشت در برابري و همانندي ميان زن و مرد شده است. در متون ديگر زرتشتيان مطالب تحقيرآميز فراواني ميان زن و مرد ديده ميشود. در کتاب ماديکان هزار دادستان نوشته کريستيان پارتلمه آمده است زن شخصيت حقوقي نداشته و به عنوان شخص شناخته نميشده و در حکم شي، مطرح بوده است. بر اساس عقايد زرتشتيان اگر زني از خود پسري نداشته باشد، بسيار دشوار خواهد بود که از پلي که در رستاخير به بهشت متصل است، عبور کند، يعني تنها داشتن فرزند پسر، عامل نجات و گذر از پل صراط فرض شده است.
مقام زن در آيين يهوديت
تصوير حوّا، در روايات يهودي به عنوان يک وسوسهگر، منتج به ديدي بينهايت منفي نسبت به زنان شده است و همهي زنان به عنوان کساني تصور شدهاند که از مادرشان، يعني حوّا، گناه، حيله و تلبيس را به ارث برده و در نتيجه همهي آنان نادرست کار و از نظر اخلاقي پَست و گناهکارند.
براي روشن شدن نقش به غايت منفي وارثان مؤنث حوّا به ذکر يک موعظه از «مواعظ سليمان» ميپردازيم:
«و زني را که مثل دامهاست و دلش تلههاست و دستهايش کمندهاست يافتم، که تلختر از مرگ است. کسي که در حضور خدا پسنديده است از او رهايي خواهد يافت، اما گناهکار گرفتار وي خواهد شد، اينک واعظ ميگويد؛ که اين را دريافتم، بعد از شمردن چيزها يک به يک تا آن کيفيت حساب را دريابم، که جان من الي الآن در جستجويش ميباشد و نمييابد. اين است که يک مرد از هزار پيدا کردم، از تمامي آنها زني را پيدا نکردم.»2
در بخش ديگري از ادبيات عبري که در انجيل کاتوليک3 يافت ميشود ميخوانيم: «هيج شرارتي، در هيچ جايي به پاي شرارت زنان نميرسد... گناه با يک زن شروع شد و به لطف اوست که همهي ما مجبوريم بميريم!»
ربيهاي يهود 9 لعنت را که بر زنان به خاطر هبوط و سقوطشان، تحميل شده است، چنين برميشمارند: «9 لعنت که خداوند همراه با مرگ به زنان تحميل نموده است عبارتند از: «1ـ تحمل بارداري، 2ـ تحمل درد زايمان، 3ـ تحمل بزرگ کردن فرزند، 4ـ اين که به عنوان گواه و شاهد پذيرفته نميشود، 5ـ پس از همهي اينها مرگ پاداش اوست و...»4
ربيهاي يهود، اين را به عنوان وظيفهاي براي مردان ميدانند که براي تکثير نژاد منشأ زاد و ولد باشند و رجحان واضحشان را براي فرزندان مذکر پنهان نميکنند.
«براي آناني که فرزندشان مذکر است خوشي و براي آنهايي که فرزندشان مؤنث است ناخوشي است. هنگام تولد پسر همه خوشحالند و هنگام تولد دختر همه غمزدهاند. هنگامي که پسري پا به جهان ميگذارد صلح به جهان ميآورد و هنگامي که دختري متولد ميشود، هيچ!»5
قلب يهود، تورات است و تورات يعني؛ قانون، اما بر طبق تلمود6 زنان از مطالعهي تورات معافند. بعضي از ربيهاي يهود به شدت تابع اين عقيدهاند که «بهتر است کلمات تورات به آتش بسوزد تا اين که زنان از آن بهرهمند شوند. و هر کس دخترش را تعليم دهد مانند اين است که او را وقاحت تعليم نموده است.»7
زنان در جامعهي يهودي قديم اجازهي شهادت نداشتهاند و ربيها ميگفتند؛ زنان به خاطر چند لعنتي که بر آنها تحميل شده است حق شهادت ندارند، زنان در اسرائيل کنوني نيز حق شهادت دادن در دادگاه ربيون را ندارند.8
در يهود، نظارت پدر بر دختر آن اندازه مطلق است که حتي اگر بخواهد ميتواند دخترش را بفروشد و اين نکته در نوشتههاي ربيون آمده است: «مرد ميتواند دخترش را بفروشد، اما زن نميتواند، مرد ميتواند دختر را نامزد کند، اما زن نه.»9
ربيون يهود، حق شوهر بر داراييهاي همسرش را به عنوان يک نتيجهي فرعي از مالکيت شوهر بر همسر ميدانند. اگر شخصي، مالک زني شود آيا به اين نتيجه نميرسيم که او مالک داراييهاي او نيز هست؟ و اگر او زن را به دست آورد. آيا دارايي او را به دست نميآورد؟10
تلمود، وضعيت دارايي و مالي همسر را اينگونه شرح ميدهد:
«چگونه زن ميتواند چيزي از خود داشته باشد، در صورتي که او مال شوهرش است؟ هر چيزي در شوهر است براي شوهر است و هر چه با اوست (همسر) نيز براي شوهر است... در آمد و هر چه در خيابانها به دست ميآورد مال شوهر است. متاع در خانه، حتي خردهنانهاي روي ميز مال اوست (شوهر)... . او (همسر) اگر مهماني را به خانه کند و غذايش دهد از شوهر خويش دزدي نموده است.»11
يهود، طلاق را بدون هيچ استثنايي جايز ميشمارد، عهد قديم، اين حق را به شوهر ميدهد که حتي اگر زنش را دوست نداشته باشد او را طلاق دهد.
«مکتب شمايي12ميگويد؛ که مرد نبايد زنش را طلاق دهد، مگر اينکه گناهي از نوع «سوءرفتار جنسي» از او ببيند، در حالي که مکتب هيلّل13 ميگويد؛ که او ميتواند زنش را صرفاً براي اين که غذايش را فاسد کرده طلاق دهد. ربّي اَخيبا14 ميگويد؛ او حتي اگر ديد که زن ديگري زيباتر از زن خودش است ميتواند او را طلاق دهد.»15
عهد جديد، نظر شمايي را پذيرفت، در حالي که قانون يهود نظر هيلل و ربي اخيبا را پيروي نمود.16
مقام زن در آيين مسيحيت
گناه حوّا نقش اساسي در ايمان همهي مسيحيان دارد، زيرا به تصور مسيحيان علت مأموريت عيسي مسيح(ع) بر روي زمين نافرماني و سرپيچي حّوا از دستور خداوند سرچشمه ميگيرد. او گناه کرد و سپس آدم را اغوا نمود که درخواستش را اجابت کند. بنابراين خداوند هر دوي آنان را از آسمان به زمين هبوط داد، زميني که به خاطر آنان لعنت شده بود. آن دو گناهانشان را که از سوي خداوند بخشيده نشده بود به همهي نسلهايشان واگذار نمودند و بنابراين تمام انسانها زاييده ميشوند و براي پاک کردن انسان از گناه نخستين، خداوند مجبور بود که عيسي مسيح(ع) را که به منزلهي پسر خدا بود به صليب قرباني نمايد.
«و بايد که زن به آرامي و با کمال اطاعت گيرد و زن را به تعليم دادن اجازت نميدهيم تا آن که زير دست مرد باشد، بلکه سکوت اختيار کند، آدم خلق شد و حوّا، آدم فريفته نشد، بلکه زن فريفته شد و از حد تجاوز نمود.» (پولس)17
مارتين لوتر18هيچ سودي جز بچهدار شدن و به دنيا آوردن کودکان تا سر حد امکان، بدون توجه به جوانب آن، براي زنان قائل نيست.
«اگر آنها از پا در آمدند و يا حتي مُردند، مسئلهاي نيست، بگذاريد آنان در زايمان بميرند، زيرا اين دليل بودن آنها در اينجاست.»
انجيل کاتوليک ميگويد: «زايش دختر يک خسارت است.»19
دختر به عنوان مولودي دردناک و منبعي نهايي براي آبروريزي پدرش به حساب آمده است:
«دختر تو نافرمان است؟ به شدت مراقب او باش که باعث نشود تو سبب خندهي دشمنانت واقع شوي و سر زبانها بيفتي و در معرض شايعات مردم قرار گيري و آبروي خود را در ميان مردم بريزي.»20
اگر يک مرد زنش را متهم به بيعفتي نمايد، شهادت آن زن به هيچوجه مورد ملاحظه قرار نخواهد گرفت. زن متهم شده بايد مورد محاکمهي سختي قرار گيرد تا مشخص شود او مُجرم است يا بيگناه.»21
بر طبق انجيل، اگر مردي عهدي با خدا بست، بايد به طور کامل آن را عمل نمايد و نبايد عهدش را بشکند، اما نذر زن براي او الزامآور نيست و بايد با موافقت پدرش باشد. اگر در خانهي پدري زندگي ميکند و يا اگر ازدواج کرده است بايد با موافقت شوهرش باشد. و چنانچه پدر و يا شوهر عهد و نذر او را باطل بدانند هر گونه ضمانتي که توسط او انجام گرفته، پوچ و بيمعنا خواهد بود.
«اما اگر پدرش او را در روز شنيدنش مانع آيد پس تمامي نذرها و قيدهايي که بر خودش بسته است ثابت نخواهد شد... اگر شوهرش آنها را فيالواقع باطل ساخته است، در روز شنيدنش، پس هر چه که در باب نذرش و در باب مقيد ساختن خودش از لبانش جاري شده باشد استوار نخواهد شد، چون که شوهرش آنها را باطل گردانيده است.»22
مسيحيت روي هم رفته از طلاق نفرت و انزجار دارد، عهد جديد صريحاً از ازدواج لاينحل و ابدي جانبداري ميکند. اين نسبتي است که به عيسي(ع) ميدهند، او گفته است:
«اما من به شما ميگويم؛ هر کس زنش را طلاق دهد، مگر در مورد بيايماني در امر ازدواج، باعث گرديده که او به انحراف کشيده شود و هر کس زن طلاق داده شده را به نکاح در آورد مرتکب انحراف شده است.»23
اجبار نمودن زوجهاي از هم بريده به ماندن در کنار هم و مقاومت کردن در مقابل خواستهها، نه مؤثر است و نه عقلاني، تعجب ندارد که جهان مسيحيت مجبور به طلاق کليسايي شده است.
تلمود، چندين عمل جزئي و کوچک را مطرح نموده که شوهران را مجبور ميسازد تا زنان را طلاق دهند:
«اگر در خيابان غذا خورد، اگر نوشيدنش در خيابان طولاني شد، اگر در خيابان فرزندش را شير داد، در هر مورد، ربيمير24 ميگويد؛ بايد شوهرش را ترک کند.»25
زني که در طول ده سال نزايد، ربيها به ما تعليم نمودهاند که اگر يک مرد زني را گرفت و با او به مدت ده سال زندگي کرد و او بچهدار نشد، مرد بايد او را طلاق دهد.»26
«اما ميخواهم شما بدانيد که سر هر مرد مسيح است و سر زن مرد» (رساله پولس، اول قرنتيان، 3:11) زنان از مسيح محرومند.»
«زيرا که مرد نبايد سرخود را بپوشاند، چون که او صورت و جلال خداست اما زن جلال مرد است.» (رساله پولس، اول قرنتيان، 7:11) فقط مردان ميتوانند جلال خدا باشند.»
«شوهر سر زن است، چنان که مسيح نيز سر کليسا» (افسسيان، 23:5)
«اي زنان! شوهران خود را اطاعت کنيد، چنان که خداوند را.» (افسسيان، 22:5)
«همچنانکه کليسا مطيع مسيح است، زنان نيز شوهران خود را در هر امري مطيع باشند.» (افسسيان، 24:5)
«و نيز مرد به جهت زن آفريده نشد، بلکه زن براي مرد.» (قرنتيان، 9:11)
يکي از احکام که در عهد عتيق ذکر شده احکام فروختن دختر به عنوان کنيز است و براي آن قوانيني وضع نمودهاند و مسيحيان اين احکام را از جانب خداوند ميدانند. (سفر خروج، 7:21)
مطابق کتاب مقدس زن، پس از ده بار طلاق ناپاک ميشود.» (تثنيه، 4:24)
مقام زن در دين مبين اسلام
اسلام در حق زن نظريهاي ابداع کرده که از روزي که جنس بشر پا به عرصهي دنيا گذاشت تا آن روز، چنين طرز تفکري در مورد زن وجود نداشت. اسلام در اين نظريهي خود، با تمام مردم جهان در افتاده و زن را آن طور که هست و بر آن اساسي که آفريده شده به جهان معرفي کرده اساسي که به دست بشر منهدم شده و آثارش نيز محو گشته بود. اسلام عقايد و آرائي که مردم دربارهي زن داشتند و رفتاري که عملاً با زن ميکردند را بياعتبار نمود و خط بطلان بر آنها کشيد.
«و اي آدم، تو با جفت خود در بهشت منزل گزينيد و از هر چه بخواهيد تناول کنيد، ليکن نزديک اين درخت نرويد که بدعمل شده، بر خويش ستم خواهيد کرد. آنگاه شيطان هر دو را به وسوسه انداخت و فريب داد تا زشتيهاي پوشيدهي آنان پديدار شود و به دروغ گفت: خدا شما را از اين درخت نهي نکرد جز براي آن که مباد دو پادشاه شويد يا عمر جاويدان يابيد. و براي آن دو سوگند ياد کرد که من خيرخواه شما هستم و شما را به خير و صلاح دلالت ميکنم. پس راهنمايي به فريب و دروغ کرد تا چون از آن درخت تناول کردند، زشتيهايشان آشکار گرديد و بر آن شدند که از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند. خداوند ندا کرد؛ آيا من شما را از اين درخت منع نکردم و نگفتم که شيطان سخت دشمن شماست؟ گفتند: خدايا ما بر خويش ستم کرديم و اگر تو ما را نبخشي و به ما رأفت و محبت نفرمايي سخت از زيانکاران شدهايم.»27
قرآن با کمال صراحت در آيات متعددي ميفرمايد: که زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريدهايم. قرآن دربارهي آدم اول ميگويد: «همهي شما را از يک پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم.»28 و دربارهي همهي آدميان ميگويد: «خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد.»29
ديدگاه قرآن نسبت به زنان متفاوت از مردان نيست. آنها هر دو، مخلوقات خداوند هستند که هدف والاي آنها بر روي زمين عبادت خداوند و عمل صالح و پرهيز از شيطان و بدي است. آنها هر دو، بر طبق آن پاداش ميگيرند. قرآن هرگز نميگويد که زنان دروازهي شيطان هستند و يا طبيعتاً اغواگر و فريبکارند و نيز نميگويد که مرد تمثال خداست. همه بر طبق قرآن مخلوقات خداوندند. نقش زن بر روي زمين فقط زاييدن نوزاد نيست. او بايسته است که همان اعمال خوبي که مردان انجام ميدهند را انجام دهد. قرآن هرگز نميگويد که هيچ زن درستکاري وجود ندارد. در مقابل، قرآن همهي مؤمنان را، چه مرد و چه زن، به تبعيت از آن دسته از زنان که مانند حضرت مريم(س) و آسيه زن فرعون هستند راهنمايي ميکند «و باز خداوند مثل ميزند براي مؤمنان [آسيه] زن فرعون را هنگامي که [از شوهرش بيزاري جست] و عرض کرد: بار الها [من از قصر فرعون و عزّ دنيوي گذشتم] تو براي من خانهاي در بهشت بنا کن و مرا از شر فرعون کافر و کردارش و از قوم ستمکار او نجات بخش، و يادآور عمل مريم دختر عمران را که رحمش را پاکيزه داشتيم، آن گاه در او روح قدسي خويش دميديم که آن مريم تصديق کرد کلمات پروردگار خود و کتب آسماني را با کمال ايمان و از بندگان فرمانبردار ما بود.»30
«پس خدا دعاهاي ايشان را اجابت کرد که البته من که پروردگارم عمل هيچ کس از مرد و زن، بي مزد نگذارم، بعضي از مردم بر برخي برتري ندارند مگر به طاعت و معرفت.»31
«هر کس از مرد و زن، کار نيکي، به شرط ايمان به خداي، به جاي آورد، ما او را در زندگي خوش و با سعادت زنده ميگردانيم و اجري بسيار بهتر از عمل نيکي که کرده به او عطا ميکنيم.»32
«مردان و زنان مؤمن همه ياور و دوستدار يکديگرند، خلق را به کار نيکو وادار و از کار زشت منع ميکنند و نماز به پاي ميدارند و زکات ميدهند و در هر حال خدا و رسول را اطاعت ميکنند. آنان را البته خدا مشمول رحمت خود خواهد گردانيد که خدا صاحب اقتدار و درست کردار است.»33
اسلام هيچ تفاوتي بين پسر و دختر قايل نيست و حتي تولد دختر را هديه از جانب خداوند ميداند؛ همانند تولد يک پسر، در قرآن حتي به تولد دختر به عنوان يک هديه اشاره ميکند.
«خداست تنها مالک آسمانها و زمين، هر چه را که بخواهد ميآفريند، به هر که بخواهد فرزند دختر و به هر کس بخواهد فرزند پسر عطا ميکند.»34
«هر کس دخترش را بزرگ گرداند و با او رفتار نيک داشته باشد، آنها از جانب خداوند، در مقابل آتش دوزخ حراست خواهند شد.»35
در اسلام نذر و پيمان هر مسلماني، چه مرد و چه زن، براي خودش الزامآور است و عدم پايبندي به عهد و نذر، چه براي مرد و چه براي زن، مستوجب کفّاره است.
قرآن در اينباره ميفرمايد:
«خداوند به قسمهاي لغو و بيهوده [که به زبان است نه به دل] شما را مؤاخذه نخواهد کرد ولي آن قسمي که از روي عقيدهي قبلي ياد کنيد مؤاخذه خواهد نمود. کفارهي آن قَسَم، طعام ده فقير است؛ از آن طعام متوسط که براي اهل خود غالباً تهيه ميکنيد و يا جامه بر آنها (فقيران) پوشانيده و يا بندهاي آزاد کنيد ...»36
اسلام شخصيت مستقل زن را تضمين کرده است. شوهر اجازه ندارد که سهمي در مايملک همسرش داشته باشد، مگر آنهايي را که همسر با رضايت کامل و آزادانه به او تقديم کرده است.37
«و مهريه زنان را در کمال رضايت و طيب خاطر بپردازيد، پس اگر چيزي از مهر خود را از روي رضا و خشنودي به شما بخشيدند برخوردار شويد که آن شما را حلال و گوارا خواهد بود.»38
زوج و زوجه هر دو از يکديگر ارث ميبرند، علاوه بر اين، در اسلام، زن متأهل استقلال شخصيتي و قانونياش را و نام و نامخانوادگياش را حفظ ميکند.39
در خصوص طلاق، اسلام براي هر دو حق در نظر ميگيرد. اسلام حق طلاق را به شوهر ميدهد و به زن نيز حق فسخ ازدواج را به طريقي که به آن خلع ميگويند ميدهد.40
«و اگر خواستيد زني را رها کرده و زني ديگر به جاي او به همسري اختيار کنيد و مال بسيار بر او مهر قرار دادهايد، البته نبايد چيزي از مهر او باز گيريد، آيا به وسيلهي تهمت زدن به زن مهر او را ميگيريد؟ و اين عمل گناهي بزرگ و زشتي آن آشکار است.»41
در برخي موارد، زن مسلمان دوست دارد زندگي زناشويي را حفظ کند اما به خاطر دلايلي از قبيل ظلم شوهر و يا بيوفايي و ترک بيمورد شوهر يا ناتواني شوهر در امر زناشويي و ... مجبور به تقاضاي طلاق ميشود. در اينگونه موارد، دادگاه اسلامي ازدواج را فسخ ميکند.42
بنابر آنچه گفته شد ثابت ميشود که مرد و زن دو فرد، از يک نوع و از يک جوهرند، جوهري که نامش انسان است، چون تمامي آثاري که از انسانيت در صنف مرد مشاهده شده، در صنف زن نيز مشاهده شده است، (اگر در مرد فضائلي از قبيل سخاوت، شجاعت، علم، خويشتنداري و امثال آن ديده شده در صنف زن نيز ديده شده است) آن هم بدون هيچ تفاوت، بطور مسلم ظهور آثار نوع، دليل بر تحقق خود نوع است، پس صنف زن نيز انسان است، بله اين دو صنف در بعضي از آثار مشترکه (نه آثار مختصه از قبيل حامله شدن و امثال آن) از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند ولي صرف شدن و ضعف در بعضي از صفات انسانيت، باعث آن نميشود که بگوييم نوعيت در صنف ضعيف باطل شده و او ديگر انسان نيست. و با اين بيان روشن ميشود که رسيدن به هر درجه از کمال که براي يک صنف ميسر و مقدور است براي صنف ديگر نيز ميسور و ممکن است و يکي از مصاديق آن استکمال معنوي، کمالاتي است که از راه ايمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل ميشود . بنابراين «اني لا اضيع عمل عامل منکم من ذکراو انثي، بعضکم من بعض».
نتيجهگيري
همانطور که گفته شد زن در اديان توحيدي و غيرتوحيدي داراي مقام و منزلت متفاوتي است. در آيين بودا زن مانند تمساح و نهنگ مخوف در رود زندگي منتظر مينشيند تا شناوري را شکار کند. در آيين تحريف شدة يهود، براي زن هيچگونه شخصيت و منزلتي قائل نبودند. البته شکي نيست که تمام پيامبران، مدافع ارزش و مقام زن و مخالف ستم به او بودهاند، ولي قانونهاي تحريف شده کتابهاي مقدس، سبب شد در آيين يهود زن و دختر را مايه ننگ بدانند زن در آيين زرتشت نه انسان، بلکه شيء به شمار ميآمد. زن به اندازهاي کم ارزش بود که حتي در انديشه و سخن و رفتارش از خود ارادهاي نداشت و ديديم در آيين مسيحيت نيز گرچه سراسر مهرباني و رحمت است و در آن به مدارا با زنان سفارش شده، ولي پس از تحريف، ارزش زن در آن بسيار پايين آمد. زن شري ضروري، وسوسهاي طبيعي و ... است و زن را همان «حواي مجسم» ميدانند که آدم را از فردوس برين محروم ساخت و هنوز آلتي در دست شيطان است.
اما با ظهور اسلام، دريچههاي روشنايي به سوي زن باز شد. در اسلام ارزش ويژهاي به زن بخشيده شد و يازده امام را از صلب دخترش رسول خدا(ص) قرار داد.
پيامبر اسلامي با گراميداشت زنان و به ويژه تکريم دخترش فاطمه(س) نقش مؤثري در باطل کردن سنتهاي خرافي جاهليت داشت. پيامبر(ص) ميفرمايند: «دختران خود را ناپسند مدانيد، به درستي که دختران، مونس انسان و گران بهايند.»43
رسول گرامي(ص) در گراميداشت و احترام به دخترش فاطمه(س) پيشگام و الگوي ديگران بود و ميفرمايد: «در هديه دادن به فرزندانتان برابري را رعايت کنيد، ولي اگر ناگزيريد برخي از آنها را بر ديگري ترجيح دهيد، دختران را بر پسران مقدم داريد.»44
برخلاف ديدگاههايي که همسر را همچون شيء ميدانست و براي او ارزشي قائل نبود. پيامبر گرامي(ص) ميفرمايد: «بهترين شما کسي است که براي زن و دخترانش بهترين باشد.»45
پس از رسول خدا(ص)، جانشينان آن حضرت، يعني امامان معصوم(ع) بر کرامت و منزلت زن تأکيد کردهاند: امام صادق(ع) ميفرمايد: «بهترين زنان کساني هستند که در هنگام نعمت، شکرگزار باشند و در صورت نداري، راضي و خشنود باشند.»46 و نيز ميفرمايد: «مردي که زنان را بيشتر دوست داشته باشد، ايمانش فزوني مييابد.»47
حضرت مهدي(عج) ميفرمايد: «دختر پيامبر براي من الگويي نيکوست.»48 اين اوج شخصيت و ارزش انساني زن را نشان ميدهد.
بنابراين پيامبر دين مبين اسلام حضرت محمد(ص) با سيره رفتاري خويش به زنان همچون مردان ارزش بخشيد، چنان که در جريان بيعت، زنان نيز همپاي مردان، با ايشان بيعت کردند. در جريان ظهور و قيام منجي جهان نيز خواهند بود و بر اساس روايت، پنجاه زن در رکاب ايشان به همراه مردان، خواهند جنگيد. در سرتاسر قرآن کريم از زنان، همسان و همدوش با مردان ياد شده است، آنجا که ميخوانيم: «همانا کليه مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ايمان و مردان و زنان اهل طاعت و عبادت و مردان و زنان راستگوي و مردان و زنان صابر و مردان و زنان خدا ترس و خاشع و مردان و زنان خيرخواه مسکيننواز و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان خوددار از تمايلات حرام و مردان و زناني که ياد خدا بسيار کنند، براي همهي آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است.»49
کلام آخر
خلاصه اينکه صدق و ايمان، خشوع و صبر و تمام برتريها و ويژگيها در دين مبين اسلام ميان مردان و زنان به صورت برابر بيان شده و اين نشاندهندهي استعداد و توانايي زنان در رسيدن به مراتب والاي کمال و قرب الهي است. نيک به خاطر داريم که حضرت امام خميني(ره) فرموند:از دامن زن، مرد به معراج مي رود.
منابع
. اپستين، لوئيس، ازدواج در يهودي، نيويورک 1973 م.
. انجيل عيسي، ترجمه تفسيري عهد جديد، تهران: (بي نا)، 1357.
. بداوي، ليلا، زن در دين اسلامي، لندن 1994م.
. تلمود (Talmud): مجموعه سنتهاي رباني که قوانين و مقررات حضرت موسي(ع) را شرح و تفسير مي کند.
. حر عاملي، محمدحسن، وسائل الشيعه في تحصيل مسائل الشريفه، بيروت: داراحياء الترات العربي، 1403ق = 1983م.
. سويدلر، زن در يهود.
. ستاره تورانتو، 1995م.
. سابق،سيد، فقه السنه؛ مردم سالاري 1387.
. قرآن مجيد.
. کارمودي،دنيس، يهوديت.
. متقي، علي بن حسام الدين، کنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال؛ بيروت: موسسه الرساله، 1401ق = 1981م.
. مجلسي، باقر بن محمدتقي، بحارالانوار.
. مواعظ سليمان.
. نوري، حسين بن محمدتقي، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ميرزا النوري الطبرسي، قم: موسسه آل البيت(ع) الاحيا الترات، 1412ق = 1991م.
. نبي حسيني، محمدصادق، اديان و مذاهب جهان.
. هازلتون، لسلي، زنان اسرائيلي.
پي نوشت
1- اديان و مذاهب جهان، محمدصادق نبيحسيني/ صص 1186 و 1187.
2- مواعظ سليمان، فصل 7، آيات 26 تا 28.
3- سومين قسمت از عهد عتقيق ار مجموعهي کتب مقدس است. در عهد عتيق، (انجيل کاتوليک) در بين سرود سليمان و مرائي واقع شده است و مترجمين مسيحي انگليسي آن را بين مزامير و مواعظ سليمان قرار دادهاند.
4- زن در يهود، لئونارد، ج، سويدلر، 1976م، ص 115.
5- زن در يهود، سويدلر ، ص 140.
6- تلمود: مجموعه سنتهاي رباني که قوانين و مقررات حضرت موسي(ع) را شرح و تفسير ميکند.
7- يهوديت، دنيس، ال، کارمودي، ص 197.
8- زنان اسرائيلي، حقيقت در پشت پندار، لسلي هازلتون.
9- زن در يهود، سويدلر، ص 141.
10- زن در يهود، سويدار، صص 164 و 165.
11- تلمود، گيت 62.
12- مکتب شمايي يکي از دو مکتب فراسيسي يهودي است که توسط بت شمايي پايهگداري شد.
13- مکتب هيلل يکي از دو کتب فراسيسي يهودي است که نسبت به مکتب شمايي دربارهي اوامر مذهبي قابل انعطافتر ميباشد..
14- اخيبا بن يوسف، حکيم يهودي (135- 140م) پايهگذار اصلي ربانيت يهودي است.
15ـ تلمود، گيت 9.
16- ازدواج يهودي، اپستين، ص 196.
17- نامهي اول پولس به تيمو تسيوس، باب دوم، آيات 11 تا 14.
18- باني آيين پروتستان (1483 تا 1546م).
19- انجيل کاتوليک، فصل 3، آيهي 22.
20- انجيل کاتوليک، فصل 3، آيهي 22.
20- انجيل کاتوليک، فصل 26، آيات 10 و 11.
21- نوم، فصل 5، آيات 11 تا 31.
22- سفر اعداد، فصل 30، آيات 2 تا 15.
23- انجيل متي، فصل 5، آيهي 32.
24- ربيميربن باروخ (1215 تا 1293م) يکي از مفسرين تلمود ميباشد.
25- تلمود، گيت، 89.
26- تلمود، يب (Yeb (64.
27- سورهي اعراف، آيات 19 تا 23.
28- سورهي نساء، آيهي 1.
29- سورههاي نساء، نحل و روم.
30ـ تحريم، آيات 11 ـ 13.
31ـ آل عمران، آيه 195.
32ـ نحل، آيه 97.
33ـ توبه، آيه 71.
34ـ شوري، آيه 49.
35ـ کنزالعمال، ج 16، ص 452.
36ـ مائده، آيه 89.
37ـ فقه السنه، السيد السابق، قاهر، 1996م، ص 218ـ 229.
38ـ سوره نساء، آيه 4.
39ـ زن در دين اسلام، ليلا بداوي، لندن، 1994م، ص 102.
40ـ ستاره تورانتو، ص 318 ـ 329، و نيز رجوع شود به قضيهي المرأه بين التقالير الرقيدهي والوفيه، محمد غزالي، قاهره، دارالشروق، چاپ چهارم، 1992م، ص 178 ـ 180.
41ـ سوره نساء، آيه 20.
42ـ ستاره تورانتو، ص 313 ـ 318.
43-«لاتکرهوا البتات فانهن المؤمنات الغاليات»، کنزالعمال، حديث 74 453
44-کنزالعمال، حديث 46 435 .
45-مستدرک الوسايل، محدث نوري، ج 14، ص 55.
46-کشکول، ج 2، ص 50.
47-وسائل الشيعه، ج 12، ص 9.
48-بحارالانوار، ج 53، ص 80.
49-احزاب، آيه 35.
منبع: / سايت / پژوهه دين
نويسنده : مريم کشاورزي پور
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید