مقدمه
بسيارى از نوشته هاى معاصر از معنويت سخن مى گويند، اما از آنجا كه اين واژه در زمينه هاى بسيار متفاوتى به كار مى رود، آن را به آسانى نمى توان تعريف كرد. بعضى به معنويت يا «امور معنوى» با ترديد مى نگرند ، چون آن را با اصطلاحات دوگانه، در برابر «ماده» يا «مادى» ، «فيزيكى» يا «اين جهانى» مى فهمند. خيلى ها باور معنوى را به باور دينى ترجيح مى دهند، چون نهادينگى كمتر و گستردگى بيشترى دارد. عده اى هم امر معنوى يا معنويت را قلب دين يا بالاترين آرمان آن مى دانند، كه به ويژه در تجربه دينى و عرفانى با آن مواجه مى شوند.
موضوع معنويت، دل مشغولى هميشگى انسان است. جستوجوى معنوى در طول تاريخ ، تعابير فرهنگى بى شمارى يافته است، اما شيوه اى كه به مدد آن، اين گرايش امروزه از راه تفكر انتقادى و مقايسه اى در بافت جهانى و ميان فرهنگى مورد پژوهش قرار مى گيرد، تحول خاص قرن بيستم است. با اين همه ، مايه شگفتى است كه بسيارى از فرهنگ هاى واژگان و دانش نامه هاى معاصر، با اين كه به معنويت گرايى[2] ، انجمن هاى معنويت گرا، تجربه معنوى ، يا روش هاى معنوى اشاره مى كنند، متضمن يك مدخل در باب معنويت به معناى واقعى كلمه نيستند - كه نشان اين است كه اين معنويت هنوز يك قلمرو موضوعى نوپديدى است.
گرايش هايى كه امروزه در معنويت رايج است، بر موضوع و يافتِ خودْ تأكيد دارد، و نيز بر فهم متعين ترى از روان شناسى انسان پيوند مى خورد. بسيارى از دين ها، براى اصطلاح Spirituality، كه از سنت مسيحى ريشه مى گيرد، واژه معينى ندارند. اين اصطلاح در
وكردار دينىِ مسيحى ، تاريخى طولانى دارد. اماامروزه، مفهومِ معنويت در همه سنت هاى دينى گوناگون به كارمى رود. اين مفهوم، علاوه بردرونوبيرونِ دين هاى خاص، در بسيارى از بافت هاى دينى و غيردينى (سكولار[4] و تعالى نشان دهد. در جامعه سكولار معاصر، همه به دنبال يافتِ دوباره معنويت به منزله يك بُعد گمشده يا دست كم پنهان در يك جهان عمدتاً مادى هستند. اين فرايند از راه بررسى آثارسنتى بى شمار درباره معنويت، كه امروزه در سراسر سنت هاى دينى مختلف به طور گسترده وجود دارد، آسان تر شده، ارتقا مى يابد.
براى نگاه به معنويت در يك بافت ميان فرهنگى گسترده تر، مهم است كه دقيق تر بفهميم كه معنويت چيست، كدام آرمان ها و آموزه ها با عمل به آن ارتباط دارد ، و بهترين شكل مطالعه و بررسى اينها چيست؟ در بخش هاى بعدى به بررسى هر يك از اين جنبه ها مى پردازيم.
معنويت چيست؟
از نظرگاه تاريخى و تطبيقى فقط مى توان از كثرت معنويت سخن گفت. معنويت هاى گوناگون و مكتب هاى معنويتِ بسيارى را مى توان يافت كه تعابير فرهنگى خاصى را از آرمان هاى دينى خاص ِ سنت هاى دينى گوناگون نشان مى دهند. شيوه اى كه به آرمان هاى دينى بيانى ملموس مى دهد ، از يك فرهنگ و دين تا فرهنگ و دين ديگر بسيار متفاوت است. وحدت معنويت، نه فقط به منزله يك آرمان متعالى، بلكه به منزله آنچه اشخاص خاص و همه اجتماعات با آن زندگى مى كنند و آن را تعليم مى دهند، جزئى از تاريخ روح آدمى و فراسوى تاريخ خوانده شدنِ اين روح است. تاريخ معنويت پُر است از طنين اشتياق به آن حقيقت پاينده، هميشه مان و جاودانه; اشتياق به كل بودگى، آرامش، لذت و نيكبختى، كه در طى عصرها دل مشغولى انسان بوده است و امروزه بسيارى از مردم هنوز به دنبال آنند.
معنويت را به شيوه اى كلى و عام به جستوجوى چيزى كه در پيوند با انسان شدن است، تعريف كرده اند. اين يك تعريف بى طرفانه است كه به دين به معناى واقعى كلمه هيچ اشاره اى نمى كند. در يك تعريفِ نسبتاً جامع تر، معنويت را «كوششى براى پيداشدن حساسيت به خود، ديگران، موجودات غيرانسانى، و خدا كه درون و فراسوى اين كليت است» دانسته اند 29: 3. معنويت را اينگونه نيز وصف كرده اند: «شيوه اى كه در آن، شخص بافت تاريخى خويش را درمى يابد و در آن زندگى مى كند. اين جلوه اى از دين، فلسفه يا اخلاق او است كه به مثابه متعالى ترين، شريف ترين و سنجيده ترين چيز نشان داده مى شود و به غناى آرمان يا كمال مطلوب مى انجامد» (26: 136). اين تعريف ها بر فهم معنويت به مثابه يك نيروى اصلى، كل نگرانه و پويا در زندگى انسان، هم براى فرد و هم براى اجتماعات، تأكيد مى كند.
در ديباچه مجموعه مهم معنويت جهان: تاريخ جامع جستوجوى دينى (25 مجلد; نكـ . 5)، سرويراستار اِوِرت كازينز، معنويت را به چيزى وصف مى كند كه به جنبش هاى درونى روح انسان به سوى واقعى، متعالى و الاهى مى پردازد. معنويت در اينجا به معناى فرزانگى و اندرز خردمندانه است، كه مقصود از آن، يارى سالك و راهنمايى انسان در سفر به مقصد يافتِ روحى است. كازينز معنويت را به فرزانگىِ ايمان براى حياتِ خويش وصف مى كند، اما امروزه بايد چنين راهى را با گفتوگو با ديگر سنت هاى معنوىِ جهان پيمود. در عين حال كه معنويت همان جستوجوى كلى انسانى است، بايد رابطه اغلب تنگاتنگ ميان دين و معنويت را دريافت; اما معنويت با روش عقلى ِ پژوهش و تفكر انتقادى نيز رابطه دارد. اين پژوهش در طى دهه هاى اخير به طرز چشمگيرى رشد كرده است. مسئله رابطه معنويت و عرفان نيز مطرح است. روش ها و اَعمال معنوى خاص و متنوعى را مى توان يافت، به ويژه روش هاى تزكيه ، مراقبه و نظاره را كه مى توانند پيروانشان را به بالاترين حالات تجربه و آگاهى عرفانى رهنمون شوند. سنت هاى خداباورانه از تجربه هاى وحدانى ِ عشق و رابطه با خدا سخن مى گويند، در حالى كه سنت هاى الحادى بر شناخت وحدت ِ نهايى همه چيز تأكيد مى كنند يا حتى از استغراق در يكتا يا اتحاد با آن سخن مى گويند. واژه معنويت شامل طيف گسترده اى از اشراق ها و تجربه هاى دينى است، در حالى كه انواع گوناگون عرفان، تجربه هاى معنوى بسيار خاص را نشان مى دهند.
والتر پرينسيپه[5] در فهم معنويت سه سطح متمايز ، اما وابسته به يكديگر را باز مى شناسد: يكم، معنويت به منزله تجربه يا عمل زنده; دوم، معنويت به منزله آموزه اى برخاسته از اين عمل كه به نوبه خود راهبر آن است (يعنى آن روش ها و الگوهاى معنوى اى كه راه به قداست و كمال مى بَرَد و در دين هاى گوناگون يافته مى شود); سه ديگر، پژوهش نظام مند، تطبيقى و انتقادى در باب تجربه ها و آموزه هاى معنوى است كه اخيراً به شيوه اى جديد تحول يافته است. اين سه سطح با شمارى از عوامل اجتماعى ـ فرهنگى شديداً در هم تنيده اند، عواملى كه عمل به معنويت و فهم آن را در طى دوره هاى تاريخى خاص، در دين هاى گوناگون و در مواضع گوناگون ِ اِعمال آن دين، شكل مى دهد.
آرمان ها و آموزه هاى معنوى
اِوِلين آندرهيل[6] گفته است كه زندگى معنوى «قلب هر دين واقعى و بنابراين براى مردان و زنان معمولى موضوع تعلق حياتى است»; زندگى معنوى «زندگى كامل و واقعى اى است كه انسانيت براى آن ساخته مى شود» (36: 8، 32). نويسندگان، الاهى دانان و دانشمندان معنوى، در طى قرن ها در قبال اين مسئله، مواضع گوناگونى گرفته اند. معنويت عميقاً بر تجربه انسان استوار است، اما همچنين در پيوند با اين باور است كه حقيقتى بزرگ تر و كامل تر هست كه ما را احاطه كرده، به ما اشاره مى نمايد و ما را فرامى خواند. بنابراين معنويت را مى توان به منزله يك فراخوان يا، ندا و هم به منزله يك فرايند و مقصد فهميد. محض نمونه، مسيحيان از فراخواندن به قداست و كمال، سخن مى گويند كه انجيل به طور ضمنى به آن اشاره دارد: «پس شما كامل باشيد چنان كه پدرتان كه در آسمان است كامل است» (متّى 5: 48). از آغازِ مسيحيت جستوجو براى كمال معنوى، يعنى زيستن در روح خدا به شكل هاى جديدى از زندگى، يعنى رياضت كشى، دِيرنشينى و عرفان منجر شده است. نويسندگان مسيحىِ بى شمارى، از راهبان و راهبه هاى خانومان رهاكرده تا قديسان و عرفاى قرون وسطا و جديد، كه درباره جستوجوها و مجاهدت هاى معنوىِ خود نوشته اند، فرموده ها و آموزه هايى به جا گذاشته و الگوهاى شاگردى و قداست مسيحى را فراهم كرده اند. از اين رو، معنويت را به «نظريه و تطبيقِ حيات مسيحى» نيز وصف كرده اند (30: 32).
اين تعريفِ گسترده و اجمالى را از درون يك سنت دينىِ خاص عرضه كرده اند; اين تعريف به گستردگى و دربرگيرندگىِ تعريفى كه در بالا از آندرهيل نقل كرديم نيست. گرايش به معنويت و به تاريخ و تفسير آن، به خصوص مورد توجه مسيحيانى بوده است كه زمانى دراز ميان «مكتب هاى معنويتِ» گوناگون، مانند معنويت عرفاى اسپانيايى يا فلاندرى، يا مثلاً ارتدكس روسى، تفاوت قائل شده اند. جالب است بدانيم در دانش نامه دين الياده تنها مدخل درباره معنويت مقاله اى است در باب «معنويت مسيحى» در آن هيچ بحثى از اهميت كاربرد مقايسه اى «معنويت» در اِعمال و پژوهش سنت هاى دينى ديگر، آن گونه كه در نوشته هاى معاصر به چشم مى خورد ديده نمى شود. در واقع، بعضى از نويسندگان غربى به خطا بر اين باورند كه واژه «معنويت» صرفاً در دهه هاى اخير كاربرد پيدا كرده است. اما اين واژه پيش از اين در زمينه هاى مقايسه اى در قرن نوزدهم به كار رفته بود و آن هنگامى بود كه اصلاح گران هندو، و در رأس آنان سوامى ويوِكاننده [7]، معنويت هندى را با مادى گرايى غربى مقابل نشاندند و ادعا كردند كه هند حاوى گنجينه هاى معنويتى است كه غرب بايد همچنان در جستوجوى آن باشد.
اما همين دانش نامه دين داراى مدخل هايى است در باب «روش معنوى» و «راهنماى معنوى» . اين مدخل ها به موضوعاتى اشاره دارند كه با معنويت در بسيارى از سنت هاى دينى رابطه دارد. تقريباً همه دين ها به نوعى ضرورت راهبرىِ معنوى را به شكلى قبول دارند، كه يا مانند بسيارى از دين هاى ابتدايى با تعليم ريش سفيدان حاصل مى شود، يا با تعليم يك مشاور، راهنما، استاد يا گوُروُى[9]، و نيز روزه، توبه، زيارت و بسيارى از اعمال ديگر. اين اعمال ممكن است با آداب و وضعيت بدنى خاصى نيز رابطه داشته باشد، كه درباره تمام آنها آثار دينى گسترده اى وجود دارد. از روى علاقه عمومى و اعمال خاص مى توان ميان روش هاى تربيت تن، روان ودل،كه دين هاى گوناگون براى هركدام رهنمودهاى گوناگونى دارند، تمايزقائل شد.
موضوعاتى كه به تفصيل به آنها پرداخته اند اينهاست: 1. آيا فراخواندن براى رسيدن به كمال معنوى و قداست يك وظيفه خاص است يا يك وظيفه عمومى كه شامل همه انسان ها مى شود; 2. آيا جستوجوى معنوى به طور فردى، به شكل گوشه گيرى، و جدا از جامعه به بهترين وجهى دنبال مى شود; در يك محيط جمعى مانند يك نهاد دينى، اما همچنان جدا از جامعه؟; 3. يا آيا در حالى كه ميان جامعه زندگى مى كنيم و به كسب و كار معمولى روزانه مان مى پردازيم به معنويت عمل كنيم؟. پرسش هاى ديگر به رابطه كوشش انسانى و نيروهاى غيرانسانى (كه گاهى آن را به عمل يا لطف الهى وصف مى كنند) در رسيدن به مقصد معنوى مربوط است، و نيز آيا چنين يافتى نيازمند تمرين زياد است يا مى توان به طور ناگهانى و به طرز كاملاً غيرمنتظره اى بدان دست يافت. افزون بر اين، نتايج اجتماعىِ برخاسته از اشخاص و گروه هاى خاصى كه پيرو راه يا آموزه معنوى اند چيست؟
بخش عمده معنويت را، آنگونه كه در گذشته با آن زندگى مى كردند و تعليم مى دادند، نخبگان دينى اى تحول بخشيدند كه فرصت لازم براى تربيت روان و روح را داشتند. هميشه بايد آن بافت اجتماعى را كه آموزه هاى معنوى خاص در آن تحول مى يابد مورد بررسى قرار دهيم و بپرسيم كه كدام لايه اجتماعى محتمل تر بود كه «مرد و زنِ اهل معنا»، انسان ِ كامل[12] كه شخص در بافت زندگى معمولى خويش به آن عمل مى كند; بافتى كه در آن، زهدگرايى رنگ و بوى كمترى دارد. در بخش عمده اى از تاريخ مسيحيت، مكان غالب تطهير، يا مكان طلب ِ قداست و كمال معنوى، زاويه گيرى بوده است. اما پس از نهضت اصلاح ِ دينى، تأكيد بر زاويه كشينى جاى خود را به زندگى معمولى در جامعه داد; يك معنويتِ جديد «معنويت بودن در جهان»، كه به هر حال رگه هايى از آن به قرون پيشين مسيحى بازمى گشت، رشد و تحول يافت. در هندوئيسم و آيين بودا، مفهوم تارك ِ دنيا به منزله روش كمال معنوى بسيار مهم است. نمونه هايى از معنويت خانه خدايى نيز در اين سنت ها وجود دارد، اما ارزش آنها به اندازه شيوه ترك نيست. در مقابل، كانون توجه آيين سيك، يهوديت و اسلام روش معنويت ِ خانه خدايى است. اين اديان زهدگرايى و دِيرنشينى را ردّ مى كنند.
آرمان هاى معنوى، گرچه در نهايت فراجنسيت[14] نيستند. اين در خور ِ توجه است كه چه ميزان از آموزه ها و اعمال معنوىِ سنتى حاوى عناصر تبعيض جنسى و زن ستيزى است. توصيه معنوى اى كه ظاهراً به معناجويانِ فاقد ميل جنسى مى كنند، اغلب تن ستيز و زن ستيز است. الگوهاى مردانه قداست و كمال معمولا نه تنها حاكى از بيزارى از تن، بلكه به خصوص حاكى از بيزارى از تن هاى زنان است. بنابراين، اينان براى زنانى كه جوياى زندگى معنوى اند جذابيت چندانى در بر ندارند. اين اختلافات امروزه هنگامى آشكارتر شده است كه بسيارى از فمنيست ها از شكل هاى پيشين معنويت برآوردِ انتقادآميزى ارائه مى دهند و جوياى توسعه شكل هاى جديد و مناسب ترى براى روزگار خويش هستند. تاريخ پيچيده و ريشه هاى آغازين مسيحى نگرش هاى غربى ما به تن و تمايلات جنسى انسان، در پژوهش قاضىوار پيتر براون، گروه و جامعه: مردان، زنان و ترك ميل جنسى در مسيحيت آغازين به تفصيل نشان داده شده است .
مقصد و آرمان معنوى نهايى ِ كمال معنوى، در سراسر سنت هاى دينى، به طرز چشمگيرى باهم فرق دارد. انسان ها ممكن است جوياى اتحاد با خدا يا ايزد باشند; آنان ممكن است براى رسيدن به يگانگى نهايى يعنى برهْمَن بكوشند; ممكن است در آرزوى رسيدن به حالت روشن شدگى ِ نيروانه، يافتِ رهايى يا رستگارى (موكْشَه[15])، يا رسيدن به بهشت باشند. چنين آرمان هايى مستقيماً بر آموزه هاى نظرى و ساختار فلسفى هر دين مبتنى است. در اين سنت ها در اين موضوع نيز بحث زيادى كرده اند كه آيا در اين زندگى مى توان به اين مقصدهاى معنوى رسيد يا نيل به آنها منحصر به زندگى آينده است.
راه معنوى متضمن حركت و تبدّل است. اغلب آن را به سفر روح در طى يك راه خاص، زير نظر آموزگار و مجموعه اى از آموزه ها، تشبيه مى كنند. سنت يهودى از معيارهاى دينى زير نام هلاخا[20] يافت مى شود. اين سوره ها براى خويشتن دارى و ديانه (مراقبه)، به منظور رسيدن به حالت نهايى ِ رهايى ِ مطلق و ناوابستگى مطلق، يك راه هشتگانه را تعليم مى دهند.
هندوئيسم داراى مكتب هاى معنوى متفاوت با آموزه هايى كاملاً متفاوت، و گاهى متقابلاً انحصارى، است. اين آموزه ها اغلب درباره سرشت خودْ و جهان، و مقصد مطلق انسان ها است. اين آموزه ها را گوُروُ، كه در هندوئيسم جايگاه مهم خاصى دارد، انتقال مى دهد. مى گويند رشته هاى پيوند معنوى ميان گوُروُ و شاگردان به استوارى رابطه خونى است; در واقع، در برخى فرقه ها، گوُروُ در نگاه شاگرد، به جاى خدا مى نشيند. در اسلام، راهبر يا آموزگار معنوى، شيخ يا پيرى است كه پيروانش را در طريق صوفى با اصول تزكيه آن راهبرى مى كند.
مسيحيان از راهبر معنوى سيمايى در جان شان دارند، اما در پيروى از «راه خداوند» خود ِ مسيح بالاترين آموزگار بوده است. زندگى و كردارهاى او، براى زندگى معنوى مسيحيان خزانه ى پُربارى را فراهم آورده است. روزگارى بيشترين كانون توجه اينان صليب و در دوره اى ديگر رستاخيز، يا شفادهندگىِ مسيح و تمثيل هاى او بوده است. «سرمشق گيرى از مسيح»، در طى قرون، آثار معنوى و عبادىِ پُربارى را پديد آورده است. اما مسيحيت شرق و غرب، براى مريدان مسيحىِ جوياى كمال معنوى و قداست، اعمال عبادى و نيايشى كاملاً متفاوتى را شكل داده است. معنويت شرق ِ ارتودكس را ميراث بيزانسى شكل مى دهد كه «در يك بينش ادغام شده است: نوشته هاى آباى كليسا، آموزه ها و تجربه هاى صومعه اى در باب نيايش و روش زندگى رَهبانى كه رساله جامع[22] است» (14: 519).
تاريخ طولانى آيين بودا نيز ميراثى غنى از اعمال معنوىِ مبتنى بر ذَمَّه[24] با اين عبارت صريح آغاز مى شود:
از ميان همه دين هاى بزرگ، تنها آيين بودا است كه توجه خود را به شدت بر آن جنبه كه ما آن را معنويت مى خوانيم معطوف داشته است. هيچ دينى براى حالات بينش معنوى و رستگارى چنين ارزش والايى قايل نبوده است، و هيچ دينى راه ها و روش هاى گوناگون را چنين روشمندانه با چنين گنجينه اى از تفكر انتقادى عرضه نكرده است. راه ها و روش هايى كه از طريق آن، هم مى توان به چنين حالاتى رسيد و هم به زيرساخت هاى وجودشناختى دست يافت كه آن حالات را چنين ارزشمند و آن راه ها را چنين كارگر مى سازد .
از نظرگاه بودايى، واژه معنويت نزديك ترين واژه به واژه سنسكريت باوَنا [29]، كه پُرآوازه ترين اند، براى شكوفايى آرامش، آگاهى و بينش، كه به ارزش هاى بودايى اصلى، يعنى فراشناخت و غم خوارگى هدايت مى كند، طراحى شده اند. آموزه تهيّت نيز آموزه اى محورى است. اين آموزه توجه را به شناخت اين حقيقت معطوف مى دارد كه همه چيز «تهى» است و هيچ چيز ِ ناوابسته، مستقل يا هميشه مان وجود ندارد. نقشه اى كه آموزه هاى نظرى آيين بودا از حقيقت معنوى رسم مى كند با نقشه دين هاى خداباور بسيار متفاوت است، تا آنجا كه حتى مى توان از «معنويت تهيّت» بودايى سخن گفت (40 :373; 22). سرچشمه هاى تغييردهنده و نيرومند معنويت بودايى، در بگومگوهاى بودايى معاصر درباره اصلاح اجتماعى و تجدّد، كاملاً پيدا است. محض نمونه، آنها را مى توان در تايلند و در رشد جدىِ آيين بودا در كشورهاى غربىِ گوناگون مشاهده كرد (40: 112 - 19)
سرچشمه معنويت اسلامى، قرآن ِ كريم و فرموده هاى حضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم به عنوان پيامبر خدا است. زبان هاى اسلامى براى واژه غربى spirituality اصطلاحات گوناگونى دارد; اين اصطلاحات رساننده اين معانى است: باطن، حق، عالَم معنا، مقام لطف الاهى، مفهوم كمال اخلاقى، جمال جان و ذكر خدا. از نظر مسلمانان زندگى معنوى هم بر ترس از خدا مبتنى است و هم بر عشق به او; هم تسليم در برابر اراده خدا و هم جستوجو براى شناخت او، كه هدف نهايى آفرينش است. معنويت اسلامى با الگوى آداب اسلامى كه ساخته و پرداخته «اركان دين» است رابطه تنگاتنگى دارد. اركان دين هم معناى ظاهرى دارد و هم معناى باطنى. معناى باطنى را تصوّف، سنت عرفان اسلامى، كه شامل بسيارى از آموزه ها و اعمال خاصْ فهم[30] است، شكل داده است. اما چه عامْ فهم و چه خاصْ فهم، گوهر معنويت اسلام با توحيد پيوند مى خورد. از نگاه سيد حسين نصر، معنويت در قلب اسلام و كليد فهم جنبه هاى مختلف آن است; معنويت اسلامى «امت اسلامى را در طى دوره ها جانى تازه بخشيده است،... و عامل شكوفايى برخى از بزرگ ترين هنرهاى جهان بوده است، كه گستره اش از باغبانى تا موسيقى است، و امكان ظهور برخى از برجسته ترين فيلسوفان و دانشمندان شهره در جهان را فراهم كرد و هرگاه شرايط اقتضا داشته، با دين هاى ديگر نيز به گفتوگو نشسته است».
هر سنت دينى از اين سرچشمه هاى غنى معنوى برخوردار است: آرمان هاى قداست و كمال، آموزه هايى در باب عدالت، عشق و غم خوارگى، درباره آرامش و وحدت انسانى، بينش هاى آزادى حقيقى و كل بودگىِ وجود، چشمه هاى فرزانگى و تجربه هاى ارتباط با آن حقيقت جاودانه. محال است در اينجا بتوانيم به جهان هاى معنوى اى كه در دين هاى جهان محفوظ مانده، بيش از يكبار نظر بيندازيم، گرچه تأكيد بر اين نكته مهم است كه فقط در عصر حاضر، با وسايل ارتباطات جهانىِ در اختيار، اجتماع انسانى در جايگاهى است كه مى خواهد اين سرچشمه ها را در همه سنت هاى گوناگون بشناسد و از خزانه عظيم حكمت معنوى و عملىِ آن مدد بجويد. بنابراين ما در دوره پُرشور خاصى زندگى مى كنيم كه براى خلاقيت زياد در زمينه معنويت فرصت هاى تازه اى را فراهم آورده است.
پي نوشت :
[1] مشخصات كتاب شناختىِ اين اثر از اين قرار است:
rsula King, Spirituality in A New Handbook of Living Religions, PP. 667 - 681, Blackwell, 1997.
[2]. Spiritualism
[3]. Secular
[4]. Wholeness
[5]. Walter Principe
[6]. Evelyn Underhill
[7]. Swami Wivekananda
[8]. Guru
[9]. Mantra
[10]. Perfecti
[11]. renunciation
[12]. خانه خدايى برابر نهادى است براى householder، يعنى مرد خانه و خانواده، در برابر دِيرنشينى، ترك خانومان و زندگى در دِير. م.
[13]. gender - transcendent
[14]. gender - neutral
[15]. Moksha
[16]. Halakhah
[17]. Tao
[18]. Dhyana
[19]. Sadhana
[20]. Yoga-sutra of Patanjali
[21]. Summa
[22]. Philakolia
[23]. Dhamma
[24]. Takeuchi Yoshinori
[25]. Bhavana
[26]. Theravada
[27]. Mahayana
[28]. Vipassana
[29]. Zen
[30]. Esoteric
منابعى براى پژوهش در معنويت
در دهه هاى آغازين قرن بيستم، دانشمندان كاتوليك روم در فرانسه، براى پژوهش در معنويت و ويژگى هاى زندگى معنوى در رابطه با تجربه و آگاهى دينى، گرايش خاصى را شكل دادند. آنها يك فرهنگ واژگان مهم، فرهنگ واژگان معنويت، رَهبانيت و عرفان، آموزه و تاريخ را تدوين كردند. اين فرهنگ واژگان از سال 1937 انتشار يافته و اخيراً تكميل شده است . اين فرهنگ شامل مقالاتى است با عمق بسيار عالمانه، اما همچون بسيارى از آثار ديگر، توجه كلى آن به تاريخ و رويه معنويت مسيحى معطوف است. يك رويكرد ديگر را كه گرچه تطبيقى نيست، تا حدى فراگيرتر است مى توان در اثر يك جلدى و در دسترس تر ِ پژوهش در معنويت، ويراسته چِسلين جونز، جِفرى وِين رايت و ادوارد يارنولد يافت. اين اثر به الاهيات و تاريخ معنويت مسيحى از دوره هاى آغازين تا عصر حاضر مى پردازد و شامل يك بخش آموزنده درباره مسيحيت ارتودكس از قرن دهم تا قرن بيستم است. در فصل هاى ديگر، به اختصار، به معنويتِ يهوديت، اسلام، هندوئيسم، آيين بودا و اديان آفريقا و معنويت سرخپوستان نيز مى پردازد، و پيوسته با كتاب شناسى هايى درباره منابع و مطالعات بيشتر همراه است. اين كتاب درباب «معنويت رايج» نيز داراى مقالات جالبى است و در ميان ديگر معنويت ها به معنويت كليساى جهانى، يعنى معنويت عيد پنجاهه[32]، الاهى دان ژاپنى، كه معتقد است چنين همنوايى ـ يا به تعبير ديگران مواجهه و گفتوگوى اديان ـ متعلق به سرشت بنيادين معنويت دينى است. او مى نويسد:
همنوايى ميان اديان جهان و روح تمدن (تجدد) غربىِ روزگار ما، ابهام آزاردهنده مفاهيم مخرّب و سازنده را نشان مى دهد. معنويت مسيحى كه از نظر تاريخى عنصر سازنده تمدن غربى به شمار مى آيد، بسيار محتمل است كه شكل ديگرى به خود بگيرد و در آن نه تنها انسان مسيحى غرب، بلكه تمام بشريت در مد نظر باشد. اين را بدون كُنش متقابل معنويت مسيحى با آموزه ها و معنويت هاى ديگر سنت هاى دينى نمى توان به انجام رساند.
معنويت سلطه طلب به چالش خوانده مى شود. معنويت وابستگىِ دوسويه كه تحت تأثير الاهيات و كشيشان مسيحى است بايد پديد آيد .
بدين ترتيب يك الاهى دان مسيحى از خاور دور، براى فهم معنويت مسيحى، پلوراليزم دينى معاصر را به چالش مى خواند. پيروان دين هاى ديگر، با كمك گرفتن از منابع معنوى سنت دينى خودشان، بايد به اين چالش گرى از منظرى ديگر نگاه كنند. نمونه هاى پاسخ هاى مسيحى به معنويت هاى اديان ديگر عبارت است از: دايانا اِك، مواجهه با خدا و دونالد دبليو. ميچل، معنويت و تهيّت: پويش هاى زندگى معنوى در آيين بودا و مسيحيت ، و همچنين مجموعه اى از رساله ها درباره معنويت در گفتوگوى اديان، ويراسته توش آراى و وسلى آريه راجه. پژوهش هاى بنيادى تر و مفصل تر را در جلوه هاى ديگر مجموعه اى كه پيش از اين ذكر كرديم، يعنى معنويت جهانى: تاريخ جامع جستوجوى دينى مى توان يافت. اين مجموعه تا كنون به مطالعاتى درباره معنويت يهودى، اسلامى، هندويى، بودايى، مسيحى، بوميان آمريكاى ميانه و آمريكاى شمالى پرداخته است.
منابعى كه درباره معنويت مسيحى وجود دارد بسيار گسترده است. براى يك گزينش بسيار خوب از منابعى كه به تازگى ويرايش شده است نگاه كنيد به مجموعه آثار كلاسيك معنويت غرب، كه از سال 1978 منتشر مى شود; اطلاعات موجز را مى توان از فرهنگ واژگان معنويت مسيحى گرفت. معنويت جهانى مجموعه اى است در سه مجلد كه شامل پژوهش هايى مفصل درباره همه جنبه هاى معنويت مسيحى است. مجلد اول به تحولات مسيحيت از آغاز تا قرن دوازدهم ، و مجلد دوم به اوج قرون وسطا و نهضت اصلاح دينى تا سال 1600مى پردازد، و مجلد سوم به شمارى از جنبه هاى معنويتِ پس از نهضت اصلاح دينى[33] و معنويت جديد ، از جمله بخش هاى بنيادينى درباره معنويت ارتودكس شرقى و تحولات قرن بيستم مانند معنويت پنجاهه، معنويت فمنيستى مسيحى و پيامدهاى جهانى گرايىِ كليسا براى معنويت مسيحى مى پردازد. همه رساله ها حاوى كتاب شناسى هاى مفصلى هستند.
براى آشنايى ابتدايى با محدوده وسيعى از نوشته هاى معنوى مسيحى و نمايى كلى از آنها در طى قرن ها، كه آغازگر آن آباى كليسا بودند و شامل گزيده اى از بيشتر آثار كلاسيك معنوى مشهور است و با اهميت خاصى كه به نويسندگان قرن بيستم داده اند، گلچين يك جلدى بزرگى است، يعنى معنويت مسيحى: راهنماى اصلى تأثيرگذارترين نوشته هاى معنوىِ سنت مسيحى كه به طور ويژه اى سودمند است. براى بازنگرى انتقادى در معنويت مسيحى و تفسير آن از نگاه هاى عالمانه معاصر نگاه كنيد به معنويت مسيحى جديد: پژوهش هاى روشمند و تاريخى، ويراسته برادلى سى. هانسون و به ويژه پژوهش بسيار تحسين برانگيز معنويت و تاريخ: مسائل تفسيرى و روشى، به قلم فيليپ شِلدْرِيك.
كسى كه جوياى آشنايى موجز و عاميانه، و نه عالمانه، با معنويت در جهان معاصر باشد، يكى از در دسترس ترين متون، زندگى معنوى: حقايق معنوى بزرگ براى زندگى روزمره، به قلم اِوِلين آندرهيل است. اين متن شامل چهار سخنرانى راديويى يا تلويزيونى است كه در سال 1936 عرضه شده و اكنون به چاپ رسيده است. شالوده هاى كلى انسان شناختى در تحول معنوى در رابطه با رشد روان شناختى انسان در پژوهشِ مراحل ايمان، اثر جيمز دبليو. فوولر مورد بررسى قرار گرفته است .
يك كار مخاطره آميز انتشاراتى جالب و جديد، شامل بسيارى از متون درباره معنويت كه پيش از اين ناشناخته مانده بود، ترجمه منابعى است از اديان مختلف جهان، كه عمدتاً تا كنون ترجمه نشده (يا، بد ترجمه شده) است. اين منابع را سازمان امين آثار دينى جهان[35] در سراسر جهان چاپ كرده است، نشان دهد . اين آثار بحث هاى جديد درون، سراسر و فراسوى اديان گوناگون را مورد تشويق قرار مى دهد و مى تواند در پيدا شدن يك آگاهى جديد از وابستگى دوسويه جهانىِ ما به موضوعات معنوى علاوه بر موضوعات مادى كمك كند.
چشم اندازهاى معاصر معنويت
بسيارى از مردم امروزه مى پرسند كدام نوع معنويت قادر است دگرگونى هاى فردى و اجتماعى عميقى را كه اين جهان سخت بدان نيازمند است پديد آورد. صداهايى كه از معنويت سخن مى گويند بسيارند، هرچند متفاوت فهميده مى شوند. معنويت موضوعى است كه نهضت هاى دينى جديد وظاهراً نهضت هاى زيست بومى، صلح و زنان به يكسان به آن مى پردازند; كسانى كه به روان درمانى و تبدّل آگاهى دل بسته اند و كسانى كه براى نوسازى مسيحيت يا گفتوگوى اديان مى كوشند، معنويت را مطرح مى كنند. البته گاهى برداشت هاى معاصر ازمعنويت مى تواند به شدت ناشى ازخوردن حسرت پيشينيان يا سرمشق گيرى ازآنان باشد، وبا جامعه امروزى آنطور كه لازم است رابطه اى نداشته باشد. اكثر گرايش هاى رايج به معنويت، بهويژه درمحافل دينى سنتى، به شدت فردگرايانهوايستا است; به جاى نوآفرينى و نوسازى توجه شان بيشتر به بازسازى است. اين نوع گرايش اغلب به خودِ فردى و درون نگرى شخص و به ردّ صريح مادى گرايى و مصرف گرايىِ كام جويانه مى پردازد، تا اين كه به تبدّل واقعاً متعادل جهان درون و بيرون بپردازد.
با اين همه، در برداشت معاصر از چيستى واقعىِ معنويت، تحولات جديد خلاق بسيارى نيز وجود دارد ـ برداشت هايى كه ويژگى پويا و تبدّلىِ معنويت را در اين امور مى جويد، تجربه زنده، تلاش براى كمال ِ زندگى در سايه عدالت و آرامش و به منزله بزرگترين ماجراى انسان ها، ماجراى جان و تن و دل، در جستوجو و پرده برگرفتن از افق فراگير برين، و در جستوجو و كشف مهربانى، خوبى و فراوانى زندگى. اين برداشت هاى جديد با آگاهى جديد از سرچشمه هاى نيروى معنوى ما و جستوجوى نو در آنها ـ كه اين سرچشمه هاى نيروى معنوى به اندازه سرچشمه هاى مادى براى بقاى ما لازمند ـ و اهميت ميراث دينى جهانى ما براى آينده بشريت، پيوند دارد.
پى يِر تيار دو شاردَن[36] (1881 - 1955)، يسوعى فرانسوى، پيشگام انديشه درباره سرچشمه هاى نيروى معنوى انسان و نقش معنويت در جهان وابسته بود. او در اوائل سال 1937 درباره «پديده معنويت» و معناى آن در تكامل اجتماعى انسان مقاله اى نوشت . زندگانى او به عنوان يك دانشمند، كشيش و عارف، سرمشقى است الهام بخش از معنويت مسيحى در جهان معاصر و يكى از نوشته هاى او در ميان خداوند ، نمونه آثار كلاسيك معنوى جديد به شمار مى آيد.
گرايش فزاينده به سنت هاى معنوى محلى و ميراث هاى معنوى اقوام و فرهنگ هاى بومى، از تحولات جديد و مهم ديگر به شمار مى آيد. اينها اخيراً در حال كشف شدن هستند و به خاطر حرمت ذاتى شان براى زندگى و طبيعت، مورد ستايش قرار گرفته اند. نهضت بوم شناختى معاصر، به آنها بسيار ارزش داده و گونه جديدى از معنويت آفرينش، به ويژه در رابطه با اثر متيو فاكس ، آنها را توسعه داده است. كشف دوباره آن امر مقدس و تحول گونه هاى جديد معنويت در اكوفمنيسم[38] انديشه و عمل مسيحى كه از غرب وارد شده خرده مى گيرند و جوياى تعابير جديدى از معنويت هستند كه بتوانند آنها را واقعاً از آنِ خود بدانند.
در نهضت معاصر زنان نيز معنويت موضوعى محورى است، البته نه به مفهوم سنتى و دوگانه آن كه عالم كار و ماده را از عالم معنا جدا مى كند، بلكه درجايى كه معنويت را جستوجويى مى دانند از كل بودگى و يكى شدن از راه استحاله بنيادين نگرش هاى مردسالارانه سنتى به جنسيت، شغل، محيط و بسيارى از جنبه هاى ديگر تجربه شخصى و اجتماعى. چنين معنويتى پيامدهاى سياسى عميقى دارد و عميقاً به زنان قدرت مى دهد. اين رابطه تنگاتنگ، در مجموعه اى از مقالات ارزشمند درباره سياست هاى معنويت زنان، كه در سال 1982 انتشار يافت تحقيق شده و در كتاب هاى جديدتر بسط بيشترى يافته است. در كنار علاقه آشكار زنان معاصر به معنويت ـ كه گاهى به آن نام نهضت روح زن يا فمنيسم معنوى يا متافيزيكى مى دهند، و اغلب با پرستش ايزدبانو پيوند مى خورد ـ همان گونه كه در زن و معنويت نشان داده ام، يك جنبه معنوى آشكار و مهم نيز در نهضت فمنيست وجود دارد. اهداف فمنيستى ِ رهايى، آرامش و عدالت، جستوجو براى دريافتِ كمال انسانيت زن، در اصل نه تنها اجتماعى، اقتصادى و سياسى است، بلكه اهدافى معنوى نيز هستند.
معنويت فمنيستى شامل آگاهى جديد زنان از توانمندى درونى آنان است براى تحقق تحولات شخصى، اجتماعى و سياسى. چنين معنويتى عميقاً در كشف زنان از نفْس شان و عمل آن ريشه دارد، در كشف تجربه شان از به هم پيوستگى و مشاركت در قدرت، از تصوّر دوباره خلاق و نام دوباره نهادن بر آن امر مقدس، و رشد حساسيت نسبت به وابستگى دوسويه و قداست همه گونه هاى زندگى. بسيارى از اين موضوعات در آثار معاصر زنان منعكس مى شود، كه از طريق شعر و حكايت، جنبه هاى گوناگون نيازها و جستوجوى معنوى زنان را بررسى مى كند. موضوعاتى مانند زيان و رنج، ستمگرى و رهايى، همدلى و اشتراك، و رابطه ميان جنسيت و معنويت. زنان همچنين در حال كشف يك ميراث معنوى غنى هستند درباره زنان فرزانه و عرفاى پيشين و در شمايل نگارى و نمادپردازى زنان كه در بسيارى دين هاى جهان وجود دارد. محض نمونه، در مورد يهوديت، مجموعه اى غنى از منابع را در چهار قرن معنويت زنان يهودى مى توان يافت.
باز هم يكى ديگر از موضوعات مهم معاصر، جايگاه معنويت در آموزش است. معنويت، كه آن را فرايند رشد و استحاله مى دانند، منحصر به بزرگسالان نيست، بلكه در ربط و نسبت با رشد و تحوّل جوانان نيز است. معنويت با يك آگاهى توسعه يافته و ژرف كه لازم است به شيوه هاى گوناگون پرورش يافته، تربيت گردد، پيوند مى خورد. محض نمونه، در بريتانيا، هم قانون آموزش (سال 1944) و هم قانون اصلاح آموزش (سال 1988)، به تحول معنوى دانش آموزان اشاره مى كند، كه لازم است آن را نه تنها از طريق آموزش دينى، بلكه در همه برنامه هاى درسى ارتقا دهند.اين نياز آشكار به بحث هاى زيادى در ميان كارشناسان آموزش، و نشرياتى درباره رويكردها و روش هاى نو در منجر شد. در بسيارى از كشورهاى جهان، هم اكنون در پيرامون جايگاه آموزش ِ دينى در موقعيت تكثرگرايىِ فرهنگى و دينى، عميقاً به بحث مى نشينند. چنين بحثى، نبايد از روى نيازِ فراگير به تأمل در اهميت بُعد معنوىِ زندگى انسان باشد. شق هاى سياستى متفاوت در خصوص دين در آموزش عمومى، درمورد نوع جامعه اى كه مردم آن را مطلوب مى دانند، همان گونه كه از نزاع هاى جارى در آفريقاى جنوبى جديد پيداست، بگومگوهاى بسيارى را پديد مى آورد.
معنويت موضوعى است كه حتى در مباحثات سازمان ملل نيز مطرح شده است. آموزه ها و اعمال معنوى گوناگون، در معنا، محتوا و ارزش، بسيار متفاوت هستند، به گونه اى كه، محض نمونه، ويژگى معنويت هاى آفريقايىِ سنتى و آمريكايىِ بومى با برخى معنويت هاى باستانىِ شرق و غرب به طرز چشمگيرى در منش متفاوت است. اين امر، به تنوع و پيچيدگىِ سرشارِ معنويت، به همان شكل كه امروزه زندگى و تجربه مى شود، مى افزايد. اين امر نه تنها موضوعى با عمق و غناى تاريخى عظيم است كه در زندگى دينى پيشينيان مهم بوده است، بلكه در پيوند عميق عصرى با شكل دهى زندگى اشخاص و جوامع است. گرايش به پژوهش و آموزش معنويت به سرعت در حال رشد است; پژوهش هاى مقايسه اى و انتقادى معنويت امروزه در پژوهش ِ اديان، سزاواز جايگاهى محورى است.
كتابنامه
_. ADAMS, CAROL J., (ed.), Ecofeminism and the Sacred, New York, Continuum, 1993.
_. ARAI, TOSH, and ARIARAJAH, WESLEY (eds), Spirituality in Intterfaith Dialogue, Geneva, WCC Publications, 1989.
_. BROWN, PETER, The Body and Society: Men, Women, and Sexual Renunciation in Early Christianity. New York, Columbia Univarsity Press, 1988.
_. CHIDESTER, DAVID, et al., Religion in Public Education: Policy Options for a New South Africa, University of Cape Town, Institute for Comparative Religion in Southern Africa, 1992.
_. COUSINS, EWERT (gen. ed.), World Spirituality: An Encynlopedic History of the Religious Quest. New York, Crossroad, 1985 -/London, Routledge & Kegan Paul, 1986.
_. DUPRE, LOUIS, and SALIERS, DON E. (eds), Christian Spirituality: Post Reformation and Modern, London, SCM, 1989.
_. ECK, DIANA L., Encountering God: A S piritual Journey from bozeman to Banaras, Boston, Beacon Press, 1993.
_. ELIADE, MIRCEA, (ed.), The Encyclopedia of Religion, 16 vols, New York, Mecmillan/LONDON, Collier Macmillan, 1987.
_. ELLER, CYNTHIA, Living in the Lap of the Goddess: the Feminist Spirituality Movement in America, Boston Press, 1995.
_. FOWLER, JAMES W., Stages of Faith: The Psychology of Human Developmentand the Quest for Meaning, San Francisco, Harper, 1981.
_. FOX, MATTHEW, Creation Spirituality: Liberating Gifts for the Peoples of the Earth, San Francisco, Harper San Francisco, 1991.
_. HUMMOND, JOHN, et al., New Methods in RE Teaching: An Experimental Approach, Harlow, Oliver & Boyd, 1990.
_. HANSON, BRADLEY C. (ed.), Modern Chiristian Spirituality: Methodologicsl and Historical Essays, Atlanta, Scholars Press, 1990 (American Academy of Religion Studies in Religion, no. 62).
_. JONES, CHESLYN, WAINWRIGHT, GEOFFREY, and YARNOLD, EDWARD (eds), The Study of Spirtuality, LONDON, SPCK, 1986.
_. KING, URSULA (ed.), Feminist Theology from the Third World: A Reader, London, SPCK/Maryknoll, Orbis, 1994.
_. KING, URSULA, The Spirit of One Earth: Reflections on Teilhard de Chardin and Global Sirituality, New York, Paragon House, 1989.
_. KING, URSULA, Spirit of fire: The Life and Vision of Teilhard de Chardin, Maryknoll, Orbis, 1996.
_. KING, URSULA, Women and Spirituality: Voices of Protest and Promise, 2nd end, London,Macmillan/University Park, Penn State Press, 1993.
_. MCGINN, BERNARD, and MEYENDORFF, JOHN (eds), Chiristian Spirituality: Origins to the Twelfth Century, London, Routledge & Kegan Paul, 1986.
_. MAGILL, FRANK N., and MAGREAL, IAN P.(eds), Christian Spirituality: The Essential Guide to the Most Influential Spiritual Writings of the Chiristian Tradition, San Francisco, Haroer & Row, 1988.
_. MAHINEY, WILLIAM K., ©Spiritual Discipline¨, in M. Eliade (ed.), The Encyclopedia of Religion, New York, Macmillan/London, Collier Macmillan, 1987, vol. 14, pp. 19-29.
_. MITCHELL, DONALD W., Spirituality and Emptiness: The Dynamics of Spiritual Life in Buddhism and Christianity, New York, Paul ist Press, 1991.
_. NASR, SEYYED HOSSEIN (ed.), Islamic Spirituality: Foundation, London, Routledge & Kegan Paul, 1987.
_. PAYNE, RICHARD J. (ed.-in-chief), Classics of Western Spirituality: A Library of Great Spiritual Masters. New York, Paulist Press/London, SPCK, 1978.
_. PLASKOW, JUDITH, and CHRIST, CAROL P. (eds), Weaving the Visions: New Patterns in Feminist Spirituality, San Francisco, Harper & Row,1989.
_. PRINCIPE, WALTER, ©Towards Defining Spirituality¨, Studies in Religion/Sciences Religieuses, vol. 12, 1983, pp. 127-41.
_. RAITT, JILL (ed.), Christian Sprirituality: High Middle Ages and Reformation, London, Routledge & Kegan Paul, 1987.
_. RAPHAEL, MELISSA, Theology and Embodiment: The Post-Patriarchal Reconstruction of Female Sacrality, Sheffield, Academic Press, 1996.
_. SCOTTISH CHURCHES COUNCIL, Working Party Report on ©Spiritiuality¨, Dunblane, Scottish Churches House, 1977.
_. SHELDRAKE, PHILIP, Spiritiuality and History: Questions of Interpretation and Method, New York, Crossroad, 1992/London, SPCK, 1991.
_. SMTTHERS, STUART W., ©Spiritual Guide¨, in M. Eliade, ed., The Encyclopedia of Religion, New York, Macmillan/London, Collier Macmillan, 1987, vol. 14, pp. 29-37.
_. SOBRINO, JON, Spiritiuality of Liberation: Toward a Political Holiness, Maryknoll, Orbis, 1988.
_. SPRETNAK, CHARLENE (ed.), The Politics of Women¨s Spiritiuality: Essays in the Rise of Spiritiual Power within the Feminist Movement, New York, Anchor Press/Doubleday, 1982.
_. TEILHARD DE CHARDIN, PIERRE, Le Milieu Divin, London, Collins, 1960.
_. UMANSKY, ELLEN M., and ASHTON, DIANNE, (eds), Four Centuries of jewish Spirituality, Boston: Beacon Press, 1992.
_. UNDERHILL, EVELYN, The Spiritual Life: Great Spiritual Truths for Everyday Life, Oxford, Oneworld, 1993.
_. VILLER, M., CAVALLERA, F., DE GUIBERT, J., and RAYEZ, A. (founder eds), Dictionnaire de Spiritualite', ascetique et mystique et histoire, Paris, BEAUCHESNE, 1937-94.
_. WAINWRIGHT, GEOFFREY, ©Christian Spirituality¨, in M. Eliade, ed., The Encyclopedia of Religion, New York, Macmillan/London, Collier Macmillan, 1987, vol. 3,pp. 452-60.
_. WAKEFIELD, GORDON (ed.), A Dictionary of Chiristian Soirituality, London, SCM, 1983.
_. YOSHINORI, TAKEUCHI (ed.), Buddhist Spirituality: Indian, Southeast Asian, Tibetan, Early Chinese, New Y ork, Crossroad, 1994.
_. ZAPPONE, KATHERINE, The Hope for Wholeness: A Spirituality for Feminists, Mystic, CT, Twenty-Third Publications,1991.
_. Up to 1996 nine books with texts from eight different religions had been published
and thrr further books are forthcoming in 1997.
Details of the publications can be obtained directly from the international Sacred Literature Trust, 6 Mount Street, Manchester M2 5NS, UK.
پي نوشت :
[31]. Pentecostals
[32]. Kosuke Koyama
[33]. Post-Reformation
[34]. International Literature Trust
[35]. HarperCollins
[36]. Pierre Teilhard de Chardin
[37]. ecofeminism
[38]. Eurocentric
نويسنده:اورسولا كينگ ؛ على رضا شجاعى
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید