انديشه هاي انسان درباره تاريخ و بنيان هاي اصيل آن همواره در طول تاريخ فلسفه دنبال شده است. اما در فلسفه هگل به اين مسئله توجه ويژه اي شد. (و کتبي با نام فلسفه تاريخ به سبک هگل از آن پس تأليف شد.) اما همين نفوذ سنتي هگل تا مدت ها فلسفه تاريخ را دچار بن بست مي نمود. قبل از هگل، ويکو (vico) و اگوستين دردوره قرون و سطي سردمدار اين جريان بودند. در واقع هگل در تاريخ فلسفه به عنوان يک نقطه عطف نه تنها انسان که جهان را باز آفريني کرد. باو جود خطاهاي هگل، ما در عين حال در تفکر او جنبه اي از کشف نوين اشياء را مي بينيم. اگوستين در کتاب شهر خدا(city of god) ديدگاه خود را درباره ي چيستي فلسفه تاريخ بيان مي کند. در اين کتاب ما شاهد ارائه تصويري ازتاريخ انسان همراه با تفکري و تعقلي برمبناي مسيحيت مي باشيم. تصويرموردنظراوبامفاهيم بامفاهيم تاريخي اديان و تفکرات شرقي او مغايرت زيادي دارد.
درواقع مسيحيتهمواره تاريخ را باجهت و رويه اي خاص به ما مي نماياند. به نظراين آئين تاريخ تنها يک سير مداموآمدوشدي ابدي نيست که دريک مدار بسته جريان داشته باشد. به عبارتي اعتقادبراين است که زمان ماهيتي طولي دارد و نه دوري و بازگشتي. «با مباحثي که درباره زمان و مکان در تفکر اگوستين مطرح مي گردد ما به دوجنبه ي متفاوت عقلي درديدگاه اگوستين درباره ي فلسفه تاريخ مي رسيم که از دو جنبه کلامي (theological) و فلسفي(philosophical) برخوردار است». درکتاب شهر خدا آثارا ين مسئله به و ضوح نمودار است به طوري که معناي انتقال دروجهه ي تاريخي آن به روشني گوياي مفهوم توالي يا تعين حوادث در طول زمان است. دراينجاماشاهدارتباط تاريخ بامسئله ي زمان هستيم و اگربه طور خلاصه بخواهيم معناي کلي فلسفه تاريخ را بيان کنيم جزازهمين قرار نيست. به عبارت ديگر اگوستين و قتي به تاريخ و انتقال رشته حوادث تاريخي باچشم انداز تعين و توالي درزمان مي پردازد کاري فلسفي انجام داده است. که برکنار از جنبه کلامي سخن اوست. که همان هدف اوليه ي و ي مي باشد. بااين همههنوزجاي يک اعتراض و پرسش اساسي باقي ست: واقعا چگونه مي توان يک فلسفه ي تاريخ داشت آنهمدرشرايطي که تاريخ يک علم نيست؟!
(يعني ازشرايط و اقعي يک علم يعني توالي منظم و قوانين ازپيشتعيين شده برخوردارنيست.) بلکه تنها حوادث معين و منفردي ست که به طورکاملا اتفاقي و تصادفي روي مي دهد. يابه عبارتي از ويژگي هاي يک پديده ي علمي يعني کليت و ضرورت کاملا برکنار است. درحالي که تاريخ هرگز توضيحي در مورد يک منشا تعين کلي نمي دهد، اما تصور يک حادثه خام نيز درتاريخ بالمالامکان پذير نيست. چون درهراتفاق تاريخي نکات ظريف و دقيق بسياري نهفته است که باارزيابي مجدد حوادث و رويدادها به دست مي آيد. بااين همه تاريخ راهرگز نمي توان تکرار ناشدني و محال دانست. بدين معنا که چون زمان قابل برگشت نيست تاريخ هم برنمي گردد. به همين دليل در توالي حوادث تاريخي بايد به انتخاب و دسته بندي روي آورد. انتخابي که زائيده فکر علمي انسان درباره حوادث و نظممناسبي ست که درنتيجه به آن مي بخشد. بدينگونه شايدعلميت تاريخ درتفسيروبيان گذشته و ترجمان آن به زبان انساني باشد که خودمتشکل از رشته يازنجيره اي ازحوادث است که هريک ازديگري منتج مي شود. بدين ترتيب مادردل حوادث به عامل انتزاع و تفکرانتزاعي مي رسيم. اما تاريخ چنانچه مي دانيم اتصال و ارتباط شخص به شخص است. به عبارتي تاريخ ازعينيتي شخصي و فردي برخوردار است. دراين فرآيند عامل انساني و تبيين تاريخي باظرف نامحدودخود فعالانه مشارکت مي جويند. و تاثير آنها بالذات هرگز پاياننمي پذيرد. ازاين ديدگاه درموردمسايل تاريخي نمي توان به يقين قطعي علمي رسيد. به عبارت ديگر هرگز تعين مطلق تاريخي ازراه جستجو و کاوش امور کاملا ضروري و لايتغير به دست نمي آيد. اما به نظر نمي رسد که عدم علميت يا علمي نبودن تاريخ هرگز به غيرفلسفي بودن تاريخ بيانجامد. اگرما فلسفه را تنها درمحتوا و مضمون علمي داشتن درمعرفت و يک ترتيب صوري و سيستمي تعقلي بدانيم پس درراه تحقيق فلسفه يک مضمون ذهني خاص لزوما به و جود خارجي مسايل علمي خاصي دررابطه با آن موضوع نيازمنديم.
به عنوان مثال ما از فلسفه هنر به راحتي سخن مي گوييم و به بررسي آن مي پردازيم در حالي که هنر اصلا يک علم نيست. يعني فلسفه هنر صرفا درباره موضوعات ذهني مربوط به همين محتواي خاص (يعني هرآنچه مابانام هنر مي شناسيم) تحقيق و بررسي مي کند. و بااين پژوهش به ديدگاه و حقيقتي فلسفي دست پيدامي کند. بنابراين در کنار مقوله هنر مابه مباحث کاملا جداگانه اي به نام فلسفه هنر نيز مي پردازيم. براين مبنا معرفت فلسفي لزوما و اصولا ناشي ازيک تبيين منظم علمي نيست. در مورد چگونگي فلسفه تاريخ نيز توان گفت که ما تاحدي که به يک عين فلسفي نزديک مي شويم ازيک عينيت خاصي نيز برخوردار مي گرديم اما علمي بودن محتوا هرگز سبب نزديکي يارسيدن به يک مضمون ذهني خاص در مسئله نيست.
به نقل از: philosophy of history -from jaques maritain center
گفت و گو شونده : زينب صانعي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید