جنبش ديني نهادينه شده اي است که اعضاي آن سعي دارند اعمالي را انجام دهند که فراتر از چيزي است که از مردم عادي و نيز رهبران ديني شان انتظار مي رود. افراد راهب، چون غالباً مجرد و همگي زاهدند، خود را از اجتماع جدا مي کنند، بدين سبب يا به صورت ديرنشيني و در انزوا (اعتکاف ديني) زندگي مي کنند و يا به جماعتي مي پيوندند که اعتقادات و مقاصد مشابهي دارند. اصطلاح رهبانيت در ابتدا بر گروه هاي مسيحي اطلاق مي شد، اما امروزه در مورد آداب و اعمال مشابهي و نه لزوماً يکساني، در آيين هاي بودا، هندو، جين و تائو نيز به کار مي رود.
رهبانيت مسيحي
نخستين جماعت هاي رهباني مسيحي در بيابان هاي مصر شکل گرفتند. زاهدي چون قديس آنتوني مصري (حدود 250ـ 355م) سنت آباي صحرا را به بهترين وجه نمايان مي سازد. وي در اوايل قرن چهارم پيروان خود را در جماعت هاي رهباني اوليه و ساده سازماندهي کرد. اين راهبان مصري و زنان پارسان مجبور به زندگي توأم با رياضت و پارسايي، ترک تعلقات خانوادگي، ترک روابط جنسي و پشت پا زدن به اموال و داريي، به جاي آوردن نيايش و عبادت مداوم بودند. هدف اين شيوه ي زندگي نيل به سعادت و رستگاري شخصي يا اتحاد با خدا از طريق مبارزه ي معنوي و دائمي با وسوسه هاي [نفساني] بود. قديس باسيل کبير (حدود 329ـ379م) به همراه خواهرش، ماکريناي جوان (327ـ 379م) دو جماعت را در ملک خانوادگي خود در کاپادوکيا، يکي براي مردان و يکي براي زنان تأسيس کردند. باسيل از نوعي زندگي کمتر سخت و البته مقرراتي، در جماعتي به رياست يک راهبه يا بزرگ دير، حمايت مي کرد که به جاي کناره گيري کامل از جامعه، خود را وقف خدمت به آن کند.
رهبانيت از قرن چهارم تا هفتم به سرعت در سراسر امپراتوري بيزانس گسترش يافت و در سال 1050 در کي يف و در سال 1354 در مسکو نيز تثبيت گرديد. زندگي رهباني سازمان يافته به آرامي و با سرعت کمتري به سمت غرب در اروپا پيش رفت. زماني که اين نوع زندگي در قرن پنجم به اروپا رسيد، به شکل معتدل تري از سوي قديس آگوستين هيپويي و ديگران به منزله ي شيوه ي زندگي براي روحانيون متعلق به خانواده ي اسقفان و صنف زنان پارسا پذيرفته شد. شمار زيادي از زاهدان و پارسايان در سرزمين گل به نحو دقيق تري از انضباط زاهدانه ي مصري پيروي کردند. قانون اين نوع انضباط در آنجا، قديس مارتين (حدود 316ـ 397م)، اسقف تور و رهبري او بود. از مجموعه ي رهباني مارموتيه ي او، مبلغان انجيلي به هر سوي روانه شدند. به ويژه، رهبانيت فرانسوي در ايرلند ريشه داوند و در همان جا موجب شکوفايي و رونق نوعي فرهنگ ادبي گرديد و جزاير غربي و نواحي سلتي بريتانيا را آباداني و رونق بخشيد.
بزرگ ترين قانونگذار رهبانيت لاتين، قديس بنديکت نورسيايي (حدود 480ـ 547م) بود که قانوني را در مونته کاسينو در ايتاليا براي راهبان خود وضع کرد که بدان وسيله برتري شکل ديرنشيني رهبانيت، حجيت و مرجعيت راهب بزرگ، ميانه روي در آداب و مناسک زاهدانه، اهميت آيين الاهي (مراسم مربوط به ادعيه و سرودهاي نيايش) را که زمان بندي شبانه روزي دارد، صورت بخشيد. راهبان و راهبه هاي بنديکتي، که به نام مناسبت پيروي از اقتضائات قانون بنديکت به اين نام معروف شدند، در هنگام ورود به دير، در مورد سه امر سوگند مي خوردند: اطاعت، ماندن در دير و تحول يعني نوعي تغيير عادت. عهد و سوگندهاي مربوط به عفت و فقر به طور سنتي به عنوان بخشي از تحول تلقي مي شد. اين قانون به تدريج جاي ديگر قوانين را گرفت.
رهبانيت در سراسر قرون وسطا نقشي حياتي در جامعه داشت: تبليغ و اشاعه ي مسيحيت، گسترش مرجعيت و حجيت اسقف هاي رومي و حفظ و افزايش علم و تحصيل. رهبانيت در پررونق ترين ساليان خود نيروي اقتصادي و فرهنگي قدرتمندي بود. به سبب تأسيس فرقه هاي درويشي (دومينيکن ها و فرانسيسکن ها) و شکوفايي دانشگاه ها در قرن سيزدهم، به تدريج از اهميت فرهنگي رهبانيت سنتي کاسته شد. نوعي تجديد علاقه به رهبانيت در قرن نوزدهم منجر به تأسيس جماعت هاي متعددي از کاتوليک هاي رومي، ارتدوکس هاي شرقي، انگليکن ها و پروتستان ها و نيز گروه هاي وحدت کليسايي نظير جامعه ي تايزه در فرانسه شد.
اديان شرقي:
در اديان شرقي، شايد اولين نوع راهب همان افراد خلوت گزيده يا منزوي بودند. ممکن است سراماناس (به زبان سانسکريت: «زاويه نشين»)، در حدود 1500 پيش از ميلاد در پاره اي از اولين ساکنان اصلي دراويدي يا ماقبل آريايي در هند وجود داشته است. در دوران اوليه ي آيين هندو (حدود 600ـ 200) پيش از ميلاد)، زاويه نشيناني بودند که به شکل گروهي زندگي مي کردند (اشرام ها) گرچه داراي يک زندگي جمعي سازمان يافته و منظم نبودند. در آيين جين، که شايد به درستي بتوان گفت اولين ديني است که نوعي زندگي رهباني سازمان يافته داشته، رهبانيت ظاهراً از جماعت هاي اشرامي برآمده است. ماهاويرا، بنيانگذار جينيسم، پيروان خود را در گروه هايي از جمله راهبان و راهبه ها، که افرادي کاملاً متعهد و معتقد بودند، مردم عادي، که در انديشه حوائج روزانه خود بوده و قوانين کمتر سخت گيرانه را مراعات مي کردند، سازماندهي کرد. جيني ها بعداً به دو فرقه انشقاق پيدا کردند و يکي از اين دو فرقه، يعني ديگامباراس، راهبه شدن زنان را روا نداشت.
در آيين بودا، جماعت هاي زاهد و رياضت پيشه را سنگه مي نامند. بوداييان عموماً از يک قاعده ي متعادل پيروي مي کنند و از دو حد افراط و تفريط تن پروري و فدا کردن خود پرهيز مي نمايند. بوداييان همانند جيني ها، تمايزات و تفاوت هاي طبقاتي را ناديده مي گيرند. راهب ها و مردم عادي اصولاً پيوند نزديکي با هم داشتند، اين سنتي است که در کشورهاي بودايي تراوادايي آسياي جنوب شرقي تاکنون تداوم داشته است. شمار راهبه هاي بودايي هرگز افزايش نيافته است؛ در واقع گفته مي شود که بوداگوتاما خيلي اکراه داشته است که به زنان اجازه دهد تا جماعت تشکيل دهند، امابه هر روي تعدادي به اين جماعت ها ملحق شدند. آنها جداي از راهب ها زندگي مي کردند و مقامشان همواره پايين تر از راهب ها تلقي مي شد. جنبش ذن بوديست کوشش کرد تا به رياضت پيشگي اصيل جماعت هاي رهباني اوليه برگردد و لذا بر قناعت در خورد و خوراک، سادگي لباس و وظيفه راهبان براي کار کردن و مراقبه تأکيد کرد.
منابع:
1. http://www.hawzah.net/Per/Magazine/HA/026/ha026fe.htm
2. فصلنامه هفت آسمان، شماره 26 (برگرفته از See: “Monasticism” in Merriam - webster's Encyclopedia of world Religions, pp. 746-7. ترجمه: علي شهبازي)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید