نظريه بنيادين مسيحيت مدرن اين است که جنگ بندرت توجيه شده است و بايد از آن اجتناب کرد، مگر اين که شرايط جنگ عادلانه فراهم شده باشد.
يک فرد مسيحي ممکن است اعتقاد داشته باشد که شواهد و استدلالهاي مورد نياز براي حمايت از جنگ متعاليتر از شواهدي است که رهبران ملي براي جنگ بدان نياز دارند.
مسيحيان بسياري از هر نوع جنگ احتراز ميکنند. اين امر در مورد فعالان صلح يا کساني که بايد بسختي آنها را قانع کرد که جنگ توجيه شده است، صدق ميکند. مسيحيان استدلال ميکنند که آيين احتراز از جنگ بر اساس تعاليم مسيح به وجود آمده است. گروههاي مسيحي که بر آيين احتراز از جنگ تاکيد دارند، منونيتها و کويکرها هستند.
ديدگاه مسيحيت از جنگ، طي تاريخ دين دستخوش تغيير شده است.
در انجيل-کتاب آسماني مسحيان-خداوند انسانها را به سبب جنگ و به کار بردن شمشير سرزنش ميکند و از آنها بر حذز ميدارد.
در انجيل آمده است:«خوشا به حال صلح کنند گان زيرا ايشان پسران خدا خوانده خواهند شد». (انجيل متي، باب پنجم، ايه 10) عيسي مسيح نيز به تبع رسالتي که داشت، مبشر صلح و مهرباني بود. از اين رو پطرس را به دليل به کار بردن شمشير سرزنش ميکند.
به بيان ديگر حضرت مسيح بيش از هر چيز بر صلح تکيه و تاکيد ميکند که خشونت نبايد با خشونت پاسخ داده شود، بلکه با آشتي و رافت بايد به مبارزه با نابکاري وستيزه جويي پرداخت.
از نظر کليساي مسيحي جنگ اقدامي است روحاني که ميتواند تنها عليه شيطان و روح شهوتران وستيزه جوي انساني انجام گيرد.
تئولوژي يا کلام مسيحيت اوليه جنگ را لعن کرده و مطرود دانسته است و بر اين باور است که کساني که براي حل و فصل مسائل از شمشير استفاده ميکنند مطمعنا با ضربه ي شمشير به حلاکت خواهند رسيد.
شايد چون به دليل اينکه مسيحيان دشمن سرسختي چون روميان داشتند، خشونت و جنگ را تحريم کرده و توجه خود را به صلح وهم زيستي و همبستگي معطوف داشته اند.
از زمان کنستانتين به بعد نويسندگان و واعظان مسيحي از استعارات جنگي و دليرانه در وصف دين خود سود جستند.
اين ايده را که خشونت ذاتاً بد نيست، ميتوان در اشکال مختلف نظريه جنگ عادلانه و خشونت (جنگ) به مثابه ابزاري تلقي کرد که عدالت و صلح را بر قرار ميکند.
شايد از اينجا به بعد بتوان گفت مسيحيت به هيچ عنوان ضدجنگ نيست.
برخي ميگويند مسيحيت مدرن عليه جنگ يک پيشفرض دارد، اما ديگران ميگويند که پيشفرض مسيحيت مدرن عليه بيعدالتي است و تعصبات ضدجنگ از بيعدالتي ناشي ميشود که در زمان جنگ به وجود ميآيد.
اين ديدگاه ميگويد که هدف مسيحيت گسترش صلح و عدالت در سراسر جهان است: ممکن است که جنگ گاهي ابزاري براي تحقق اين امر باشد و آغاز جنگ ممکن است گاهي بهتر از اشاعه بيعدالتي و قرباني شدن افراد بيگناه باشد.
انديشه هاي جنگ و صلح از ديدگاه مسيحيان را ميتوان عمدتا در آثار سن آگوستين«saint Augustine» و سن توماس آکوويناس «saint Thomas Aquinas» مشاهده کرد.
سن اگوستين بر اين باور است که در دنيا عدالت وجود ندارد و قوانيني که بشر وضع ميکند خارج از حيطه ي عدالت است.
منظور از عدالت تسليم شدن انسانها به نظم است و به همين دليل عدالت بشري نسبي خواهد بود.
سن آگوستين همانند بسياري از شخصيتهاي پيش از خود بر اين امر تاکيد دارد که صلح هدف غايي انسان و مخلوقات عالم است
. همه ي موجودات بنا به غريزه ي طبيعي حفظ ذات و علاقه به ادامه ي حيات، براي صلح ميکوشند.
بدين ترتيب هدف هر جامعه اي صلح است و صلح در جامعه عبارت است از توافق مردم در داشتن رابطه ي منظم با يکديگر.
آگوستين صلح را رابطه ي صحيح و مثبت مي پندارد. و آنرا توافقي منطقي بين دو شريک و يا همسايه بايکديگر براي زندگي در کنار هم ميداند.
به عقيده ي او تنها زماني که دو همسايه يا دو شريک در تضاد منافع با يکديگر قرار ميگيرند، جنگ رخ خواهد داد. (فاستر، مايکل ب، خداوندان انديشه ي سياسي، ترجمه جوا شيخ الاسلامي، تهران انتشارات امير کبير، 1358، جلد اول، ص 136)
سن اگوستين در توجيه جنگ عقيده دارد که منظور از جنگ نبايد قدرت طلبي يا زير سلطه در آوردن ديگران باشد.
اگر کشوري به کشور ديگر تجاوز کرد يا به ان خسارت وارد اورد، چنانچه حاضر به پرداخت غرامت وخسارت هاي وارد شده نباشد، جنگ ضروري است و وقتي که جنگ ضروري باشد، عادلانه نيز خواهد بود.
در واقع هر جنگي که هدفش تامين صلح باشد عادلانه است.
سن اگوستين اولين عالم مسيحي است که که نظريه ي جنگ مشروع را از ديد مسيحي تحليل و بررسي کرده.
او جنگهايي را مشروع ارزيابي ميکند که يا جنبه ي تدافعي دارند ويا اگر هم تعرضي هستند، براي جبران خسارت -اعم از خسارت مادي يا معنوي-انجام ميگيرند.
در چنين وضعي ضرورت مبادرت به چنين جنگي حتمي و عادلانه است.
«او معتقد است که جنگ را فقط بايد به عنوان سلاحي براي تحصيل صلح آرام بخش به کار برد.
او حاصل جنگ را مستقيما به حقانيت و درستي علت جنگ مربوط نميکند، نتيجه جنگ ممکن است پاداشي باشد که پروردگار براي تامين مقاصد عالي تر آن مقرر ساخته است. داوري نهايي در روز جزا خواهد بود که رستگاري يا عقوبت مباشران را تضمين ميکند» (مشروعيت جنگ و توسل به زور از ديدگاه حقوق بين الملل، مجله سياست خارجي، ش دوم، ص389)
نظريه ي جنگ عادلانه بعدها مورد توجه ديگر علماي مسيحي از جمله توماس آکويناس نيز قرار گرفت.
توماس اکويناس به اين پرسش که «آيا مبادرت به جنگ هميشه گناه محسوب ميشود؟»پاسخ منفي ميدهد، مشروط بر اينکه اولا جنگ علتي مشروع داشته باشد، ثانيا انجام جنگ را حکومت داران واجب بدانند و آن را توصيه کنند و ثالثا هدف از جنگ مبارزه با فساد باشد.
روي هم رفته يک جنگ مشروع بايد چهار شرط داسشته باشد:
1) عادلانه باشد، يعنني از طرف مقام رسمي صلاحيت دار اعلام شود و جنبه ي خصوصي نداشته باشد.
2) بر انگيزه اي مبتني بر عدالت گستري مبتني باشد
3) راههاي ديگري براي احقاق حق وجود نداشته باشد.
4) جنگ رهبري عادل داشته باشد که بتواند نظم و صلح را تامين کند.
آکويناس با توجه به جنبه هاي مذهبي و اخلاقي جنگ، آن را بر حق ميداند و در عين حال جنگ جويان را از قتل زنان و کودکان، عهد شکني و توسل به دروغ بر حذر ميدارد.
علماي مسيحي قرون وسطي از جمله اکويناس به طور کلي بر اين باورند که اگر جنگي مشروع نباشد وجدانا و اخلاقا محکوم است. (مشروعيت جنگ و توسل به زور از ديدگاه حقوق بين الملل، مجله سياست خارجي. ش دوم، ص 390)
اگر 300 سال اول دوران مسيحيت، آيين احتراز از جنگ بشدت رواج داشت. اين امر بسرعت در زمان کنستانتين تغيير کرد.
از اين به بعد سالهاي متمادي مسيحيان اعتقاد داشتند که استفاده از خشونت و جنگ براي تبليغ و ترويج دين و برخورد با مخالفان درست است. آنها خشونت را به عنوان اقدامي که ذاتاً بد است، در نظر نميگرفتند. اين طرز تفکر منجر به جنگهاي مقدس شد که بهترين نمونه آن جنگهاي صليبي به شمار ميرود.
در واقع نمونه ي بارز جنگهاي مشروع از ديدگاه رهبران کليساي مسيحي در قرون وسطي جنگهاي صليبي است که فئودالهاي اروپايي به رهبري کليساي مسيحي به منظور باز پس گرفتن بيت المقدس از مسلمانان آغاز کردند. (ضيائي ببيگدلي، محمد رضا، حقوق بين الملل عمومي، جلد دوم، تهران:مولف، 1363، ص 41)
بحث جنگ از نظر مسيحيت را با جملات کوتاهي از استاد مرتضي مطهري به پايان ميبريم، وي مينويسد:
مسيحيت ميگويد به طور کلي جنگ بد است و صلح خوب است و يک دين که از طرف خداست بايد طرفدار صلح باشد که چيز خوبي است، نه طرفدار جنگ که چيز بدي است.
مسيحيت ديروز از زاويه اخلاق، اخلاق مخصوص مسيحي، اخلاقي که اگر به طرف راست چهره ات زدند، طرف چپ را بگير، وارد شد، اخلاق ضعيف پروري.
ولي مسحيت امروز موضع خود را عوض کرده، چهره ي خود را تغيير داده است، از زاويه ي ديگر ميبيند و از مجراي ديگر وارد ميشود، از راه حقوق، از راه حق طبيعي بشر، از راه حق آزادي، از راه اينکه جنگ به طور کلي بر خلاف حق آزادي است. (مطهري، مرتضي، جهاد، قم:انتشارات صدرا، {بي تا}ص23-24)
نويسنده : حسين اژدر
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید