بانو قدس ايران، بانوي شجاع و با فضيلتي است که در ميان بهائيان نشو و نما کرده، به بطلان آن پي برده و به آغوش اسلام آمده و کتاب "بارقهي حقيقت" را در رد فرقهي بهائيت نوشته است. اين کتاب در تهران به طبع رسيده است.
در اين بخش قصد داريم مطالبي را از اين کتاب خدمت عزيزان ارائه دهيم ، انشاء الله که مفيد واقع گردد.
در اين کتاب آمده:
"اينجانب قدس ايران در عائله بهائي بوده ، در سنه 1323 متولد شده ، و در هفت سالگي مميز گشته ، به من گفتند جمال مبارک ((ميرزا حسين علي)) خداست . و حضرت من اراده الله غصن اعظم "عباس افندي " پسر خداست. و نوشته جات او هم تمام آيات الهي است. و غير از ما بهائي ها تمامي ملل عالم ، از مسلمين و يهود و مسيح و بودا ، از علماء و سلاطين و امراء و فلاسفه ، همگي محتجب مانده ، و از رحمت رحمانيه محروم ، و به آتش قهر و غضب الهي گرفتارند ! آنها را اغيار مي گفتند و خودمان را احباب مي ناميدند. من هم به همين عقيده ، از طفوليت رشد و نما مي کردم. و تا کنون که موقع بيداري و هوشياري من است ، به آداب و اخلاق و روش و اطوار بهائيان متخلق و م?نوس بودم. معلوم است مثل مني که در خانه ي پدر بهائي تربيت شده و در خانه شوهر بهائي زندگي مي کرده است، به کلي از آداب رحمانيه دور و محروم مانده جز محامد منقوله ي دروغي از ميرزا خدا و عباس افندي چيز ديگري نمي شنود. چنانکه مدت ها در مجالس و محافل شان رفته ، غير از الوهيت ميرزا حسينعليو عباس افندي و قرائت مکاتيب آنها به جاي قرآن ، و طعن و استهزاء به شريعت طاهره نبويه ، چيز ديگري نشنيدم. اينکه به هوش و گوش مردم غالب آمده و به طور غلط قانع مي کنند و مي گويند ميرزاحسينعلي خداست ، آيا خواننده خوب توجه (مي) کند (تا) ببيند که پس از مرگ ميرزا حسينعلي چند سال است که ما بي خدا مانده ايم؟ و رحمت آن نيز در زير زمين خاک شده و قدرت و توانائي خدا پوسيده است؟! خدا مگر ازلي و ابدي نيست؟ خدا مگر مخلوق است که مرده و نابود شود ، و خاک او زيارتگاه قرار گردد؟"
در ادامه آمده:
"بهائي ها مي گويند مسلمان ها دچار خرافات و اوهام شدهاند که از اوطان و ديار خود هجرت و مسافرت مي نمايند تا قبر کهنه را ببوسند و يا سنگ سياهي را طواف نمايند ، اما در عين حال خودشان به عکا و حيفا مي روند که استخوان پوسيده و خاک شده ي نيرزا خدا را زيارت کنند.
در يک جا معجزات و خارق عادات همه ي انبياء و مرسلين را تکذيب مي نمايند ، و در جاي ديگر همان معجزات را صد چندان کرده به حساب خدا (بهاء الله) و پسر خدا مي نويسند.
در يک جا به استشفاء تربت حضرت سيد الشهداء (ع) و به روضه خواني مسلمين خنديده ، مي گويند اينها همه موهومات است، و در جاي ديگر موي نحيف عباس افندي را شعرات مبارک ناميده ، و ناخن و پيراهن چرکين او را براي تزيين و تکريم و شفا يافتن از بلايا ، در خانه ها گذارده پرستش مي کنند ؛ و براي مريض هاي خود نبات تبرک گرفته ، و خاک حيفا را بوسه مي زنند... در جائي که قرائت قرآن با ذکر احاديث سيد المرسلين مي شد، تمام با خنده و قهقهه گذرانده ، احترام و وقعي نمي نهند. و بر عکس در محفل خودشان کاغذ عباس افندي را که نوشته (( اي امين الهي !نامه مورخه 15 جمادي الثاني رسيد 250 ليره که ارسال کرده بوديد واصل شد)) و امثال اينها را با تغني و آواز ، يک نفر مي خواند و حضار مؤدب و دست به سينه نشسته ، به عقيده مشعومه ي خودشان ، آيات الهي را گوش مي کنند و اگر طفلي در آن موقع تشنه گشته آب بخواهد ، از طرف حضار به او پرخاش مي شود که مگر نمي بيني مشغول تلاوت آياتند. واقعاً در اين عصر ، يک وجود معمولي را که مرگ طبيعي بر او مستولي است ، خدا ناميده ، پرستش کردن ، جاي خنده و تعجب است ! براي اينکه اگر خداي مخلوق بميرد و فاني شود ، حساب و کتاب جماعت ، دست که مي ماند؟ و به کجا سپرده مي شود؟ در اين صورت ما حق تنقيد به گوساله پرست ها نداريم ؛ زيرا گوساله پرست ها خدائي را در فکر خود مي پرستند که از او منافعي براي بشر ، ولو جزئي باشد، باز متصور است.ولي از گرفتن 250 ليره و دادن قبض رسيد ، جز ضرر و ظلم براي بشر چيزي عايد نيست... آيا مردم منتظرند که بهائي ها بگويند ما نفهميده بهائي شديم ، يا از پدر و مادر بهائي بوديم؛ يا خواستيم بي قيدي را پيشه خود نموده ، تن به همه طور بد اخلاقي در دهيم . البته وقتي کسي خواست خدائي را نشناسد و به پيغمبري معتقد نشود و به همه طور بي حسي تن دهد بهائي مي شود. چون که بهائي ها خدا را مثال خودي فرض کرده ، پيغمبر را شخص معمولي و عادي مي دانند. و مذهب را غير از يک اسم بي معني چيز ديگر معني نمي کنند . زيرا که حساب و کتابي در بين نداشته ، از عذاب و عقابي ترسي ندارند . و اساساً مقر به آخرت و نتيجه و انتهاي دنيا نيستند.
ديگر مي گويند ما با تمام مذاهب و اشخاص با روح و ريحان معامله مي نمائيم . اين خود سياست بزرگي است که گاهي خود مسلمان شده ، گاهي عيسوي شوند ؛ وقتي زردتشتي و موقعي کليمي گردند. هر طور پيشرفت کار و زمان ايشان است ، همان طور مانند بوقلمون هر دقيقه رنگي به خود گرفته ، جلوه اي نمايند... جائي که به دخترها از بچگي مي گويند ميرزا حسينعلي ، خداست و دنيا و آخرت همين جاست ، چه مانعي در پيش است که دختر به اخلاق بد تربيت نشود و از خدا نترسد؟ چرا پي حفظ ظاهر نبوده ، تحصيل وسايل خوش گذراني نکند؟ دختران را به هرزه گردي مجبور و مشغول گردانند ؛ پسر را به افسار گسيختگي و آزادي تمام عادت داده ، يک محشر فوق العاده بي عصمتي را فراهم مي کنند. که امروز اگر از آقايان قدري خوب نزديک به آن طايفه شوند ، رحمت به کفن دزد قديمي مي فرستند...قومي که عفت و عصمت را موهوم بدانند ، طايفه اي که زنا و لواط را امور طبيعي و عادي تصور کنند ، جمعي که قمار و شراب را امر مباح و حلال پندارند ، گروهي که اگر زني از آنها به عفت طبيعي از ملامسه و مصاحبه با مرد اجنبي بپرهيزد و اجتناب کند ، نه باو طعنه زنند و ملامت نمايند که تو هم مانند مسلمان ها گرفتار اوهام و خرافات هستي ، و او را سرزنش نمايند چه غرابت و تعجبي دارد که شخص بهائي ، علاوه از دست درازي به اجانب يا مادر زن و خواهر زن و برادر زاده ، بلکه با دختر خود دست درازي کند! چنانکه کرده و مي کنند. اگر کسي ايراد کند ، او را موهوم پرست مي دانند.
ملتي که قائد و رئيس و مبلغشان با زنان و دختران آنها سال هاي سال بي عفتي را کرده و مي کنند ، حرفي نداشته و کمال رضايت را از او دارند ، و روز به روز عزت و احترامش را زياد مي کنند ، اگر همان مبلغ نخواهد در آن طريقه ضاله باقي بماند و رشته ي تبليغ را منقطع نمايد ، ناله ي همگي بلند شده ، يکي مي گويد اين شخص زاني و بي عصمت بوده است؛ ديگري ناله مي کند 15 سال قبل ، خواهر زنم را تعقيب نموده، ديگري گويد که 18 سال پيش بکارت دخترم را برداشته؛ از قضا هم همگي صدق مي گويند. اگر به آنها بگويند چرا تا امروز نگفته بودي ، مي گويند مبلغ امر الله و مقرب درگاه سرکارآقا بود ؛ به عزت امر لطمه مي خورد. اما امروز به ما مربوط نيست . حال چه توقعي از اين حزب پست مي توان داشت!
در نتيجه اين همه دردها و مشقات فکري و عملي ، خواه از نزديکان و خواه از ديگران که ديده و کشيده ام اين است که به درگاه خداي لايزال زانو زده ، شکرها مي کنم که الحمدلله بيدار از خواب غفلت شده ، و در روز 19 شوال 1345 به محضر محبوب حضرت آيت الله آقاي خالصي - دامت عمره- شرفيابي حاصل ، از اين قوم تبري جسته ، و کلمه مقدسه شهادتين را به زبان جاري و در حضور 35 نفر از آقايان مسلمين ، به موجب 4 ورقه يبزرگ صورت جلسه ، اقرار به گمراهي خود نموده ، عيد رضوان و روح ريحان را به آن طايفه واگذار کردم... بايستي از بهائي ها سؤال کرد که اگر شما حق مي گوئيد ، چرا نمي رويد در مجالس مقدسه ي اسلام نشسته صحبت کنيد و اظهار حيات و عقيده نمائيد؟ فقط در گوشه هاي تنگ و تاريک ، بعضي اشخاص بيچاره و نفهم را به چنگ آورده لا مذهبش مي نمائيد؟اگر آنها مي دانستند که ممکن است در نزد مردمان چيز فهم نفس کشيده و جنبش نمايند ، يقيناً مي نمودند. چون که آقايان عظام و مجتهدين دين مطهر اسلام، مانع از اين نيستند که آنها صحبتي کرده و جوابي دهند. پس بايد به اينها گفت : برخيزيدو اين بساط مکر و خدعه را برچينيد و با ناموس و هستي مردم بازي نکنيد . پي راه راست رفته ، دست از تقلب و ريا برداريد...يک مسئله خنده دار اينجا است که بهائي ها هميشه مي گويند که ما ابداً با سياست کاري و دخالتي نداريم؛ ولي اغلب اين آقايان از عمال مخصوص خداوند سياست (انگليس) روي زمين اند... به خانم هاي عزيز خصوصاً ، و به آقايان محترم عموماً که نوشته هاي مرا مي خوانند توصيه مي کنم هميشه در اقدام به کاري ، اول عاقبت را انديشيده و آنگاه عمل بندند ؛ چه جهالت ، انسان را هميشه به راه کج سوق مي دهد. اگر بخواهيد در عالم فهم انسانيت قدم برداريد ، هميشه عقل خود را به کار برده ، بعد اخلاق خود را پاک و منزه سازيد؛ که نتيجه ي بد اخلاقي ، ضلالت محض است. انسان بايد در تمام قسمت زندگيش عشق داشته باشد . اگر حضرت حسين سلام الله عليه عشقي در بر و شوري در سر نداشت ، سر نمي باخت. در مقابل ايمان و اخلاق عشق داشته و از جان گذشتن علامت بزرگي است. هر کسي که عشق ندارد او مرده است...
بر حسب معمول استدعا دارم اگر لغزشي در تحريراتم بينيد قلم بخشش در کشيد. چه که به قريحه ي خود ، حقايق و مشهودات خود را براي خدمت به عالم انساني و اسلامي نوشته ام. علاوه از يک محجوبه و پرده نشيني مانند من که سال ها به واسطه ي معارفه با اين جماعت، از معارف اسلامي محروم مانده بودم، يقين است که نوشته جاتم خالي از نواقص ادبي و حسي نخواهد بود. خواهش ديگر از خانم هاي بهائي که اسم بهائي را براي خودشان وحي منزل و شرف مطلق مي دانند ، من بعد براي بنده اين خوب و شرف را نپسندند؛ که از اين طايفه بيزار بوده ...تشکرات قلبي خود را به مقام محترم و منزه حضرت آيه الله آقاي خالصي - ادام الله عمره- تقديم، و از اينکه هميشه در راه اسلام فداکار محض بوده و از همه چيز گذشته اند عرض مي کنم که فريضه ي ديني هر فرد مسلمان است حرمت و پرستش محضر معظم له.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید