عرض شد محتواي باب اول ايقان تأکيد تمام بر عدم رجوع مردم به علما در اثبات حقّانيت مظهرجديد يعني سيد باب است. او به عنوان دليل از تاريخ شاهد ميآورد که تمام علماي زمانها با انبياء الهي مشکل داشتهاند؛ به طوري که هم خود ايمان نياوردهاند و هم مانع ايمان آوردن مردم شدهاند . بعد از اين استدلال نتيجه ميگيرد که همان طور که مخالفت علماء با انبياء ، حقّانيت آنهارا خدشه دار نميکند، همين طور مخالفت علماء هم با باب حقّانيت او را به عنوان يک ظهور، مخدوش نميسازد بلکه اصلاً حقّانيت او را ثابت ميکند. گفتيم اوّلاً مقدمه تاريخي بحث که استدلال بر آن استوار شده است غلط است، زيرا اين طور نبوده که علما هميشه با انبياء به مخالفت بر خاسته و يا آخرين گروهي باشند که ايمان آورده باشند. به عنوان نمونه علماي زمان حضرت موسي يعني "سحره" ، اولين گروهي بودند که ايمان آوردند و حاضر شدند تا پاي شهادت در اين راه جان فشاني نمايند و نيز بحيراي راهب عالم مسيحي با ديدن نشانههاي پيامبري در سيماي پيامبر اکرم (ص) حتي پيش از بعثت به او ايمان آورد. پس استدلال او نقض ميشود.ثانياً به فرض که علماء با باب مخالفت کرده باشند بايد حرف آنها را مورد بررسي قرار داد نه اصل مخالفتشان را . احتمال دهيم علماء راست گفته باشند .ثالثاً آيا هيچ دليل ديگري براي اثبات حقّانيت باب جز اين دليل وجود نداشت که بهاء الله 58 صفحهي ايقان را در اين زمينه قلم فرسائي نمايد؟
امّا نکتهي ديگري در صفحهي 10 کتاب ايقان وجود دارد که شايسته بررسي است . بهاءالله ميگويد: "همه انبياء باذن علماء عصر سلسبيل شهادت را نوشيدند" اين سخن به غايت نا درست است زيرا از ميان همهي پيامبران ، بيش از دو سه نفر شهيد نشدند وآنها هم به اذن علماء نبوده است: حضرت يحيي را پادشاه جبار به واسطهي غلبهي شهوت و درخواست زن فاسقهي فاجره کشت و حضرت زکريا و حضرت اسمعيل بن حزقيل را هم مردم خود سرانه و بدون اطلاع علماء کشتند و بقيهي انبياء همچون حضرات آدم و نوح و هود و صالح و ادريس و يونس و يعقوب و يوسف و ايوب واسمعيل و اسحق و ابراهيم و موسي و ... هم به اجل خودشان از دنيا رفتند . حضرت عيسي را هم که قرآن ميفرمايد: "و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم" و خود ميرزا در ص 56 سطر 10ميگويد عيسي عليه السلام از ميان قوم غائب شد و به فلک چهارم ارتقاء فرمود. بنابر اين ادّعاي ياد شده ايقان مبني بر اين که "همهي انبياء به اذن علماء عصر سلسبيل شهادت رانوشيدند " کاملاً غلط ميباشد .ضمن آن که اين استدلال به سيد باب هم نفعي نميرساند، زيرا علماء وقتي رفتار سيد باب را ديدند که روزي ادّعاي بابيت ميکند ولي ساعتي بعد توبه ميکند، روزي ادّعاي قائميت و نبوت ميکند و بعد توبه نامه مينويسد و ميگويد: " استغفرالله من ان ينسب الي امر" ، حکم به خبط دماغ و ديوانگي او دادند و نه قتل او. بعدها حکومت به خاطر جنگها و آشوبها ي بابيان درسراسر کشور به خاطر خشکاندن ريشهي فتنه او را به دار آويخت. حال بايد پرسيد :"چرا بهاءالله در ايقان به چنين مطلب نادرستي تکيه کرده و آن را مبناي استدلال خود نموده است؟!"
نمونه اي از تناقضات ايقان
چنان که مي دانيد بهائيان به تحريف عهدين معتقد نيستند و آن مجموعه را عينا کلام و
سخن الهي مي شمرند.نقد وبررسي باور آنها در مورد تحريف کتب آسماني قبل را بايد
در جاي خود انجام داد اما در اين جا ما مي گوئيم به فرض قبول اين باور ،بهاءاله در
ايقان به تناقض گوئي آشکاري مبتلا شده است که به آن اشاره مي کنيم:بهاءاله در
ص12 س5 مي گويد عيسي احکام تورات را نسخ نمود و بعد به عنوان نمونه
حکم سبت و طلاق را نام مي برد.اين مطلب او دقيقا مغاير ادعاي خود حضرت عيسي در
انجيل است که فرموده من چيزي رادر تورات نسخ ننموده ام.مطابق آيه 17 باب 5 انجيل
متي که در زير مي آيدهيچکدام از احکام تورات توسط عيسي نسخ نشده است.دقت
فرمائيد:"گمان نبريد که آمده ام تا تورات و صحف انبيا را باطل سازم.نيامده ام تا باطل
نمايم بلکه تاتمام کنم.زيرا هر آينه به شما مي گويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزه
يا نقطه اي ازتورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود.پس هر که يکي از اين
احکام کوچکترين رابشکند و به مردم چنين تعليم دهد در ملکوت آسمان کمترين خواهد
شد"!حال به جناب بهاءاله مي گوئيم شما که متون تورات و انجيل را محرف نمي دانيد
به چه مجوزي ادعايي کرديدو سخني گفتيد که خلاف نص صريح انجيل است؟!اين
تناقض آشکار را چه پاسخي داريد؟ چرا به حضرت عيسي بهتان زده ايدکه حکم سبت
وطلاق را نسخ نموده است؟نسخ سبت و طلاق احتمالا از ناحيه پولس يا يکي ديگر از
پيشوايان مسيحي باشد چنانچه تعليم ثالوث مقدس و اقانيم ثلاثه مربوط به مسيح عليه
السلام نيست و بعد از او در ميان نصاري منتشر گشته ودر اناجيل جمله اي که دلالت
نمايداز سبت منع شده است وجود نداردبلکه برعکس نشان مي دهدتا بعد از عيسي
سبت جاري بوده است چنانچه آيه 55و56 باب23 لوقا بر اين امر دلالت داردکه : "بر
گشته حنوط و عطريات مهيا ساختند و روز سبت را به حسب حکم آرام گرفتند"ودر
کتاب قاموس کتاب مقدس ذيل لغت "سبت" مي گويد: "سبت حکم چهارم از احکام
عشره است ودر فصل بيستم خروج آيه 8 امر به حفظ او شد و مسيحيان قديم سبت
يهود ونصاري هر دو را مرا عات مي کردندتا چهل سال بالاخره ترک کردند و مجمع
لاودکيه در سنه364 منع و ترک کرد".بنابر اين بهاءاله :1_بر مسيح تهمت زده که او را
ناسخ حکم سبت و طلاق دانسته است.2_متناقض با ادعاي خودش در عدم تحريف
عهدين سخن گفته است زيرا حرف او بر خلاف نص صريح انجيل متي است.3_به
يهوديان هم تهمت زده که علت اعتراضشان به عيسي نسخ تورات بوده است درحاليکه
عيسي مي گويد من نيامده ام تا حکمي از احکام تورات را نسخ نمايم.4-عملا به تحريف
عهدين تن داده است زيرا حرفي زده که مغاير نصوص عهدين است.اينگونه تناقضات در
ايقان فراوان است وما در اين سلسله به آنها گذري خواهيم داشت.قرآن کريم مي
فرمايد آنچه از ناحيه خدا نباشد در آن اختلاف(و تناقض)بسيار خواهند يافت.و چنين
است ..
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید