لعان جمع "لعن" است، در لغت به معني دور کردن و راندن از خير آمده؛1 و در اصطلاح ديني به معناي راندن از روي غضب است که از ناحيه ي خدا در آخرت به معناي عذاب، در دنيا به معناي انقطاع از رحمت و از ناحيه ي انسان يعني نفرين ديگري2 "لعان" به عنوان مباهله، ميان دو نفر و بيشتر به کار مي رود؛3 که در اصطلاح فقهي عبارتست از مباهله کردن زوجين براي اثبات ادعاي خود راجع به زنا يا انکار فرزند، که با لفظ و شرايط مخصوص نزد حاکم صورت مي پذيرد.4
لعان در نگاه قرآن
برخي از احکام و شيوه هاي لعان در آيات اوليه ي سوره ي نور بيان شده5 که در شأن نزول اين آيات گفته اند: هنگامي که رسول اکرم-صلي الله عليه و آله- از جنگ تبوک بازگشت، "عويمر بن ساعده" نزد آن حضرت آمد و گفت: هسمرم با "شريک بن سمحاء" زنا کرده و حامله شده!، رسول الله از وي روي برگرداند، "عويمر" سخن خود را تا چهار مرتبه تکرار کرد! حضرت به خانه رفت و آيات اول سوره ي نور نازل شد و آن دو زوج نزد رسول الله ملاعنه کردند.6
قرآن کريم "لعان" را براي افرادي مطرح کرده که در صورت نسبت دادن "زنا" و بارداري نامشروع از ناحيه ي مردان به همسرانشان، بتوانند با اين شيوه ادعاي خود را اثبات کرده و حد قذف7 را از خود بردارند.8
اين حکم مختص به اسلام بوده و دليلي وجود ندارد که عمل لعان در جاهليت صورت گرفته باشد و يا مردي همسر خود را به زنا متهم نمايد، بنابراين لعان و احکام مربوط به آن در اسلام تشريع شد.9
حکم شهادت براي مردان در قرآن
اگر فردي زن پاکدامني را متهم به کار ناشايست کرد، بايد چهار شاهد براي مدعاي خود بياورد؛ در غير اين صورت، حد قذف بر وي جاري شده و هشتاد تازيانه مي خورد.10 حال اگر مردي همسر خود را به عمل ناشايست متهم کرد و هيچ شاهدي نداشت، حکم مذکور در مورد او جاري نمي شود؛ زيرا قرآن کريم در اين مورد مي فرمايد:
«وَالَّذِينَ يرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ...»11
«و کساني که همسران خود را (به عمل منافي عفت) متهم ميکنند، و گواهاني جز خودشان ندارند، هر يک از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد...»
اين آيه تخصيص براي دو آيه قبل بود12 که تصريح کرد: «و کساني که زنان پاکدامن را متهم ميکنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاي خود) نميآورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد».13 اين نوع تهمت در فقه تحت عنوان "قذف" مطرح شده و فتواي فقهاء بر تحريم اين عمل نيز بر اساس همين آيات و رواياتي است که در اين زمينه وارد شده است.14
چون خداوند متعال در اين مورد، بين زن و شوهر و ديگر افراد جامعه، تفاوت قائل شده و براي همسران در صورت عدم وجود شاهد بر مدعاي خود، حقي به عنوان "لعان"، جهت اثبات ادعاي خود قرار داده است. اما علت اينکه خداوند متعال حکمي جداگانه براي زن و شوهر بيان کرد و اين حکم تخصيص خورد، شايد به اين علت باشد که زن و شوهر براي حفظ آبروي خود و خانواده، به راحتي همديگر را متهم به اين گونه اعمال نمي کنند و طلبيدن شاهد براي شهادت اين کار نيز با حفظ آبروي آنها منافات دارد، از طرف ديگر غيرت مرد اجازه نمي دهد، همسرش را با کسي ببيند و عکس العملي نشان ندهد؛ بنابراين "لعان" به عنوان مناسب ترين راه کار بيان شده، و شهادت شوهر به تنهايي نزد قاضي -با حفظ شرايط- مورد قبول است.15
و کساني که زنان پاکدامن را متهم ميکنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاي خود) نميآورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد
شيوه ي "لعان" شوهر
در مسئله ي لعان شوهر براي اثبات مدعاي خود و نيز به خاطر دفع حد قذف، بايد چهار مرتبه شهادت بدهد که از راستگويان است و در مرحله پنجم براي خود طلب لعنت نمايد:16
«وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيهِ إِنْ كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ»17
«و در پنجمين بار بگويد که لعنت خدا بر او باد، اگر از دروغگويان باشد.»
با توجه به نص آيه و شأن نزول آن، شوهر زن براي اثبات مدعاي خود بايد چهار مرتبه بگويد: «خداوند را شاهد مي گيرم در آنچه به همسرم نسبت دادم از راستگويان هستم»؛ و در مرحله ي پنجم لازم است بگويد: «لعنت خداي بر من، اگر در آنچه به همسرم نسبت دادم، از دروغگويان باشم». مرد با گفتن اين پنج جمله، مدعاي خود را به اثبات مي رساند.18
حق "شهادت" براي زنان در قرآن
از آنجا که خداوند نمي خواهد زن در مقابل لعان و عمل مرد، محکوم شود؛ زيرا ممکن است مرد به دروغ ادعا کند و شهادت دهد، اين حق شهادت و لعان را براي زن نيز قرار داده، تا اتهام وارده را از طرف شوهر، با گفتن الفاظي از خود دفع نمايد:19
«وَيدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ»20
«آن زن نيز ميتواند کيفر (زنا) را از خود دور کند، به اين طريق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در اين نسبتي که به او ميدهد) از دروغگويان است.»
مراد از"درء" دفع کردن چيزي را گويند21 و اينکه در روايت مي فرمايد: «اِدرِؤُا الحُدوُدَ ما اِستَطَعتُم»22 يعني «تا جايي که توانايي داريد، حدود را از خود دفع کنيد»، اشاره به همين مطلب دارد. و عذابي که در آيه ي شريفه ذکر شده، همان حدي است که براي زنا بيان شد. بنابراين مراد از "وَيدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ" همان دفع حدّ "زنا" بوده؛ زيرا زن فقط به¬وسيله¬ي گفتن اين پنج شهادت مي تواند خود را از اجراي حدّ "زنا" نجات دهد.23
«و کساني که همسران خود را (به عمل منافي عفت) متهم ميکنند، و گواهاني جز خودشان ندارند، هر يک از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد...»
شيوه ي "لعان" زن
زن بعد از اينکه چهار مرتبه شهادت داد به دروغ بودن گفتار مرد، در مرحله ي پنجم در صورت صداقت مرد در ادعا و شهادت، بايد غضب الهي را براي خود طلب کند:
«وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيهَا إِنْ كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ»24
«و بار پنجم بگويد که غضب خدا بر او باد، اگر آن مرد از راستگويان باشد.»
شهادت زن به اين شيوه است که چهار مرتبه بايد بگويد: «خدا را شاهد مي گيرم، شوهرم راجع به آنچه به من نسبت داد، از دروغگويان است»؛ سپس در مرتبه ي پنجم بگويد: «غضب خداي بر من اگر شوهرم در آنچه به من نسبت داد، از راستگويان باشد».25
نکته اي که در آيات قابل تأمل است اينکه مرد در مرتبه ي پنجم براي خود طلب "لعنت" کرد، اما زن در مرتبه ي پنجم براي خود طلب" غضب" نمود؛ دليلش اينست که "غضب" به مراتب بالاتر از "لعن" بوده و مستلزم کيفر و مجازات است؛ برخلاف "لعن" که تنها به معناي طلب دوري از رحمت الهي براي فرد مي باشد.26
احکام "لعان" در اسلام
آيات شريفه اصل مسأله را طرح کرده، اما اشاره اي به احکام "لعان" ننموده و مسئله را مسکوت رها کرده است؛ لذا بر اساس تصريح برخي آيات، براي شناخت و تفصيل اين احکام بايد به پيامبر و اهل بيت ايشان –سلام الله عليهم- مراجعه شود.27 از امام صادق -عليه السلام- روايت شده: لعان در صورتي واقع مي شود که حتماً دخول صورت گرفته باشد.28 در روايت بعدي هست که "لعان" بايد با زبان گفته شود و افرادي که لال هستند، لعان ندارد.29 البته لعان مخصوص افراد حُرّ(آزاد) نيست، بلکه در روايت وارد شده که لِعان ميان حُرّ و مملوک، عبد و کنيز، مسلمان و يهودي و نصراني واقع مي شود.30 و خيلي از احکام ديگر که در باب لعان از اهل بيت عصمت وارده شده، اما در مجال اين مقاله نمي گنجد.31
شايد علت اينکه اين احکام در آيات بيان نشده، اين باشد که قرآن کريم به جهت استمرار علاقه ميان زوجين، از نتائج و احکام لعان بحثي به ميان نياورده، و تنها براي حل اين مشکل که ممکن است ميان زوجين پيش بيايد، سخن به ميان آورده است؛ چون بنا بر تصريح روايات وارده از اهل بيت عصمت، با انجام "لعان" زن و شوهر به همديگر حرام ابد مي شوند، و حتي با عقد جديد نمي توانند رجوع کنند؛ همان گونه که مشهور ميان فقهاء مسلمين همين بوده با اينکه برخي قائلند: اگر شوهر اعتراف به کذب خود کند و حدّ بر وي جاري شود، با عقد مجدد زن و شوهر به هم محرم م شوند که تفصيل اين مسائل بايد در فقه پي گيري شود.32
نويسنده: ابراهيم صالحي حاجي آبادي
________________________________________
[1]. جوهري، اسماعيل؛ الصحاح، تحقيق احمد عبدالغفور، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407ق، چاپ چهارم، ج6، ص2196 و ابن منظور، محمد؛ لسان العرب، قم، ادب، 1405ق، چاپ اول، ج13، ص387.
[2]. راغب اصفهاني، حسين بن محمد؛ المفردات في غريب القرآن، دمشق بيروت، دارالعلم الدارالشاميه، 1412ق، چاپ اول، ص741.
[3]. ابن منظور، محمد؛ لسان العرب، ج13، ص388.
[4]. جبعي عاملي(شهيد ثاني)، زين الدين؛ الروضة البهيمة في شرح اللمعة الدمشقية، تحقيق محمد کلانتر، بيروت، دار احياءالتراث العربِي، 1403ق، چاپ دوم، ج6، ص181 و طريحي، فخرالدين؛ مجمع البحرين، تهران، کتابفروشي مرتضوي، 1375ش، چاپ سوم، ج4، ص125.
[5]. نور/6- 9.
[6]. قمي، علي بن ابراهيم؛ تفسير قمي، تحقيق طيب موسوي، قم، دارالکتاب، 1367ش، چاپ چهارم، ج2، ص98، فيض کاشاني، ملامحسن؛ تفسير صافي، تهران، صدر، 1415ق، چاپ دوم، ج3، ص420 و عروسي حويزي، عبدعلي بن جمعه؛ نورالثقلين، تحقيق سيدهاشم رسولي محلاتي، قم، اسماعيليان، 1415ق، چاپ جهارم، ج3، ص577.
[7]. قذف نسبت دادن عمل زنا يا لواط به کسي را گويند. خوئي، ابوالقاسم؛ مباني تکملة المنهاج، قم، علميه، 1396ق، ج1، ص252.
[8]. محقق حلي، جعفربن حسن؛ المختصرالنافع، طهران، الدراسات الاسلامية في موسسة البعثة، 1410ق، چاپ سوم، ص211، الروضة البهيمة في شرح اللمعة الدمشقية، ج6، ص181 و مجمع البحرين، ج4، ص125.
[9]. جواد علي، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، بيروت، دارالعلم للملايين، 1978م، چاپ دوم، ج5، ص560.
[10]. نور/4.
[11]. نور/6.
[12]. ابن عاشور، محمد طاهر؛ التحرير و التنوير، بيروت، موسسة التاريخ، 1420ق، چاپ اول، ج18، ص130.
[13]. نور/4.
[14]. نجفي، محمدحسن؛ جواهر الکلام، تحقيق محمود قوچاني، طهران، المکتبة الاسلامية، چاپ دوم، 1366ش، ج34، ص6 و ابن قدامه، عبدالرحمن؛ الشرح الکبير، بيروت، دارالکتب العربي، بي-تا، ج10، ص210.
[15]. التحرير و التنوير، ج18، ص130، مکارم شيرازي، ناصر و همکاران؛ تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامي?، 1361ش، ج14، ص383 و فضل الله، سيدمحمدحسين؛ من وحي القرآن، بيروت، دارالملاک، 1419ق، چاپ اول، ج16، ص241.
[15]. نور/6 و 7.
[16]. تفسير نمونه، ج14، ص380.
[17]. نور/7.
[18]. تفسير قمي، ج2، ص98، تفسير صافي، ج3، ص421 و تفسير نورالثقلين، ج3، ص580.
[19]. تفسير من وحي القرآن، ج16، ص243.
[20]. نور/8.
[21]. جوهري، اسماعيل؛ الصحاح، ج1، ص48.
[22]. بيهقي، احمد؛ السنن الکبري، بيروت، دارالفکر، بي تا، ج9، ص123.
[23]. طباطبائي(علامه)، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، 1412ق، چاپ پنجم، ج15، ص82 و تفسير من وحي القرآن، ج16، ص243.
[24]. نور/9.
[25]. تفسير قمي، ج2، ص98، تفسير صافي، ج3، ص421، تفسير نورالثقلين، ج3، ص580 و تفسير من وحي القرآن، ج16، ص240.
[26]. تفسير نمونه، ج14، ص384.
[27]. حشر/7، نحل/44 و...
[28]. کليني، محمد بن يعقوب؛ کافي،تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، دارالکتب الاسلامي?، ج6، ص162.
[29]. نعمان مغربي، محمد؛ دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن علي، قاهره، دارالمعارف، بي تا، ج2، ص283.
[30]. کليني، محمد بن يعقوب، کافي، ج6،ص164.
[31]. همان، ص162-167، شيخ صدوق، محمدبن بابويه؛ من لايحضره الفقيه، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، اسلامي، 1404ق، ج3، ص535 و صادقي تهراني، محمد؛ الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامي، 1365ش، چاپ دوم، ج21، ص51.
[32]. تفسير من وحي القرآن، ج16، ص244.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید