اين قسمت را اختصاص ميدهيم به پاسخ مطالب دوست بهائي عزيزمان ..... که با دقت بحث ايقان را پي گيري ميفرمايند. ايشان فرمودهاند" :اوّلاً کتاب ايقان به مانند کتاب قرآن معجزهي حضرت بهاء الله نيست که به آن مبارزه طلبي شود ." عرض ميکنم نظر جناب شو قي افندي چيز ديگري است. ايشان ميفرمايند کتاب ايقان کتابي از مجموعهي کتب آسماني ديانت بهائي است آن هم عظيمترين و قديميترين آنها که معجزه وار ظرف دو شبانه روز از جانب خداوند نازل شده است. تعبيري از اين قوي تر پيدا ميکنيم: "اعظم است،اقدم است،آسماني و منزول است، معجزه دو شبانه روزي است."
نکتهي بعدي را چنين فرمودهاند: "بر فرض وجود{اغلاط ادبي} ، نکتهي مهم آن است که مفاهيم ارزشمندايقان درک شود ، نه آن که مرتباً به دنبال اشتباه ادبي در آن بگرديم . چون خلاف قرآن که کتابي اديبانه است ، ايقان چنين ادّعايي ندارد و وجود اشتباه ادبي ، دليل باطل بودن آن نيست." عرض ميشود وقتي کتابي آسماني شد و از ناحيهي خداوند نازل گرديد وجود يک غلط هم درآن پذيرفتني نيست و دليل بطلان آن است زيرا خداوند که چيز غلط نازل نميفرمايد و نسبت دادن غلط به ساحت قدس الهي زيبندهي موحدان نيست؛ و ما در ادامه همين مباحث نمونههايي از آن اغلاط را که فقط اغلاط ادبي هم نيست بلکه غلط مفهومي، تحريف آيه و روايت و حتي تحريف اشعار شاعران است خواهيم آورد.
نکتهي سوم آن که فرمودهاند: "تجليل حضرت بهاء الله از نقطهي اولي ، منافي ادّعاي بعدي ايشان نخواهد بود." عرض ميکنم: چگونه منافي نخواهد بود در حالي که برادرش را "مصدر امر" و "صبح ازلي "ميخواند و مدتي بعد شنيع ترين نسبتها را به او ميدهد؟ باب را سلطان السلاطين و رب اعلي ميخواند و خود را عبد و خادم فاني ميشمرد در حالي که شوقي او را در آن حال مظهر الهي ميدانسته که اعظم کتب بر او نازل شده است؟ بالاخره او عبد و خادم بوده يا نبي و رسول؟ اگر برادرش جانشين باب بوده خودش چهکاره بوده است؟ اگر حکمت و تقيه اين طور اقتضا ميکرده اصلاً براي چه آمده و چرا در زمان مناسب خودش نيامده و مگر اصلاً در بهائيت تقيه وجود دارد؟ و همين طور سؤالات ديگر.
و در پايان فرمودهاند:"سوما دانشمندان هر قوم ، به شرطي که مردم را به سوي حقيقت فرا بخوانند، مرجع مناسبي براي مراجعه هستند . امّا در صورتي که براي حفظ مقام و مرتبهي خويش ، مردم را از تحرّي حقيقت بازدارند ، رجوع به آنان از سم مهلک خطرناک تر است . سابقهي اين امر در زمان ظهور عيسي مسيح وجود داشت که بزرگترين دشمنان آن پيامبر خدا ، دانشمندان يهودي بودند و همانها بودند که ميخواستند عيسي را به هلاکت رسانند . وانگهي مگر مردم خودشان شعور ندارند که براي پذيرش امر فطري و عقلاني حضرت بهاء الله، محتاج به دانشمندان باشند؟ تعاليم حضرت بهاء الله، بر مبناي ضمير روشن انسانها است و براي درک آن بايد قلبي روشن داشت ، نه مغزي انباشته از خرافات و افسانهها . در طول تاريخ نيز ، دانشمندان هرقوم ، آخرين گروهي بودند که به پيامبران ، ايمان ميآوردند . به همين دليل ، حضرت بهاءالله، مردم را از مراجعه به اين دانشمندان ، بر حذر ميداشتند و الا رجوع به دانشمنداني که امر آن حضرت را به مردم ابلاغ ميکنند ، عقلا واجب خواهد بود . منتظر پاسخهاي ياس عزيزم به اين نکات ميمانم ." عرض ميکنم اصل محتواي باب اول ايقان احتراز از همهي علماي قوم است و خط کشي خاصي بين علما ننموده است که گفته شود منظورش علماي سوء است و علماي سوء هم کساني هستند که به مدّعي جديد ايمان نياوردهاند. اين هم که عقلاني نيست هر مدّعي که از راه برسد به علما اهانت کند و هر کس با او همراه شد و ادّعايش را پذيرفت او را عالم خوب و بقيه را عالم سوء محسوب نمايد. بهاءاله همهي علماي عصر را همج رعاع خوانده چون به باب ايمان نياوردهاند و به آنها لقب کلاغ و زاغ و کرم و خر و گرگ و...داده است. ضمن آن که برخلاف فرمايش شما هميشه اين طور نبوده که علما به انبياء ايمان نياورند يا آخرين گروهي باشند که ايمان ميآورند. مثلاً در زمان حضرت موسي عليه السلام ، علماي قوم يعني" سحره " اولين گروهي بودند که ايمان آوردند و حاضر شدند شديد ترين شکنجهها را در راه ديانت موسي تحمل کنند و در اين راه شهيد شوند. امّا در مورد بهائيت مکرر در اينجا گفته شد ابتدا بايد حقّانيتش مورد بحث قرار گيرد و ثابت شود و آن گاه با اديان ديگر مقايسه شود. بايد ثابت شود به چه دليل دين آسماني وآئين رباني ست؟ رهبرانش چه مقامي دارند؟ (رسالت يا نبوت يا...چون بهاءاله گفته است نبوت و رسالت به وجود حضرت محمّد (ص) پايان يافت) وبه فرض صحت ،چه دستاورد ويژهاي دارد که در اديان ديگر نبوده ومتناسب با اين دوران است؟ بنابر اين نميشود گفت چون بعضي علما با بعضي انبياي گذشته مخالفت کردند و همهي علما هم با باب مخالفت کردند پس باب هم مثل انبياي گذشته ، پيغمبر است! آيا اين دستاويز خوبي براي هر مدّعي کاذب و فريبکاري هم نميتواند باشد که مخالفت عالمان را با خود دليل صدق دعوت خود بپندارد و از مردم بخواهد به همين دليل به او ايمان بياورند. جنابعالي اين را ميپذيريد؟ آري مردم خود براساس فطرت و تعقل ميتوانند راه را بيابند، ليکن بهاءاله راه تعقل را هم بسته (شواهدش ذکر خواهد شد)وبراي تطبيق نصوص ديني در مورد قائم آنها را از مراجعه به منابع و کتب و روايات و نصوص و مبينين آنها يعني علما بر حذر داشته و خلاصه گفته هر طور من گفتم همان را بپذيريد. يعني اگر در نصوص آمده بود پس از اسلام ديني نميآيد و قائم بايددنيا را از ظلم وستم پاک نموده از عدل و داد پر کند و باب چنين نکرد ، کاري به علما نداشته باشيد و حرف مرا بپذيريد و ترديد هم نکنيد. چنين است باب اول ايقان.
با سپاس از شما براي پيگيري مباحث.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید