خاتميت ؛ نفى مسلک باب و بهاء
ازآنجاکه خواستن هر چيز، لزوماً به معناي توجه به جميع لوازم آن و وجود آنها نيست، لذا در مطالع? بروز گرايشات انحرافي نيز بايد توجه کرد که تا چه اندازه داعيان اين گرايشها، توجيهات نظري خود را سامان دادهاند. وقتي انحراف و بدعت نسبت به دين اتفاق ميافتد، موضوع بسيار پيچيدهتر ميگردد و کذب مدعاي مدعيان آشکارتر و ضعف ايشان عيانتر ميشود. پذيرش اصل خاتميت از سوي حسينعلي بهاء، از يکسو، و نفي آن از سوي عباس افندي و ديگران، از سوي ديگر، همراه با انشقاق و شکاف دروني و طرح دو شريعت، يکي به نام «بيان» و ديگري به نام «اقدس»، گوياترين دليل بر انحرافي بودن مسلک باب و بهاء ميباشد که در اين مقاله شرح داده شده است.
«خاتميت»، يکى از اصول اساسى و مشترک بين هم? مذاهب و فرق اسلامى (شيعه، سنى و…) است. بر مبناى اين اصل، حضرت محمد بن عبدالله، پيامبر گرامى اسلام، آخرين پيامبر و فرستاد? الهى در روى زمين است؛ يعنى، آخرين فردى است که از سوى خداوند، به عنوان «نبى» و «رسول»، به سوى بشر فرستاده شده و دين و شريعت وى (اسلام) آخرين آيين آسمانى است. آيات قرآن کريم و احاديث پيشوايان معصوم، با تعابير گوناگون، کراراً به اين اصل (خاتميت پيامبر و دين او) تصريح و تأکيد کردهاند، چندانکه احاديثى چنين، شهرت زايدالوصفى دارند: حلال محمد حلالٌ الى يوم القيامه و حرام محمدٍ حرامٌ الى يوم القيامه[?] و (حديث متواتر منزلت): يا على انت منّى بمنزله هارون من موسى الا انّه لانبىّ بعدى[?]
خداوند در سور? احزاب، آيه ?? فرموده است: «ما کان محمدٌ ابا احدٍ من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبيين و کان الله بکل شىءٍ عليماً.»
«خاتم» از ريش? «ختم» به معناى «پايان» است و طبق تصريح لغتشناسان مشهور عرب،[?] در زبان عربى به دو صورت خاتِم (به کسر تاء) و خاتَم (به فتح تاء) به کار مىرود. خاتِم (به کسر تاء) به معنى ختمکننده و پايانبخشنده است و خاتَم (به فتح تاء) به معنى آخر و آخرين و نيز مُهرى است که پس از تنظيم و نگارش نامهها و اسناد، در پاى آن مىزنند و حکم «پايان بخشيدن» به آنها را دارد[?]به قول لغويان: «مايختَم به» يعنى وسيله ختم و پايان يافتن چيزى است (و در نتيجه، بستن طومار آن، که «پُلُمب» کردن خانهها و مُهر کردن سر ظروف مايعات، از همين باب و به همين معناست، و قرآن کريم با استعمال تعابيرى چون «ختم الله على قلوبهم و على سمعهم» (بقره/?) و مشابه آن[?] و نيز با بهکارگيرى واژ? «مختوم» و «خِتام»،[?] همين معنا را اراده کرده است. چنانکه «مختومه» شدن پرونده نيز، در اصطلاح قضات، به معناى پايانيافته قلمداد گشتن و بسته شدن آن است). اگر به نگين انگشتر نيز، «خاتم» گفته مىشود، به اعتبار استفاده از آن در مهر و مختومه کردن اسناد و نامههاست. به قول استاد مطهرى: «کلم? ”خاتم“ به حسب ساختمان لغوى خود در زبان عربى به معنى چيزى است که به وسيل? آن به چيزى پايان دهند. مُهرى که پس از بسته شدن نامه بر روى آن مىزدند به همين جهت، ”خاتم“ ناميده مىشود، و چون معمولاً بر روى نگين انگشترى، نام يا شعار مخصوص خود را نقش مىکردند و همان را بر روى نامهها مىزدند، انگشترى را ”خاتم“ مىناميدند[?]
استعمال تعابيرى چون «ختم قرآن» (که به معناى خواندن کلّ قرآن و تمام کردن آن است)، اطلاق «مجلس ختم» به مجلس يادبود اموات (که به اعتبار قرائت يک دوره کامل از قرآن توسط جمع حضّار مجلس ترحيم براى شخص متوفّى است) و نيز استعمال تعبير «خاتم اوصياء» در حقّ آخرين امام معصوم از تبار اهل بيت عليهمالسلام، همه و همه، هماهنگ با همان مفهومى است که از ختم و خاتم بيان شد.
آنچه را گفتيم، علاوه بر کارکرد قرآنى لفظ، مفسران مسلمان و همچنين فرهنگنويسان صاحبنام تاريخ اسلام، نيز بدان تصريح کردهاند. براى نمونه، ابوالبقاء عکبرى، دانشمند مشهور، در ذيل آي? «ولکن خاتم النبيين» نوشته است: «?ــ خاتَم (به فتح تاء)، يا فعل ماضى از باب مفاعله است؛ يعنى محمد(ص) پيامبران الهى را ختم کرد، ?ــ يا مصدر است که بنابر اين، ”خاتم النبيين“ به معناى ختمکنند? پيامبران خواهد بود؛ زيرا مصدر، در اين قبيل موارد، به معناى اسم فاعل است، ?ــ يا آن طور که ديگر دانشمندان گفتهاند، خاتم (به فتح تاء) اسم است به معناى آخر آخرين، ?ــ يا آن گونه که بعضى ديگر گفتهاند، به معناى اسم مفعول است، يعنى ”مختومٌ به النبيون“: پيامبران الهى، به پيامبر اسلام، مهر و ختم شدهاند.»
به نوشت? عکبرى: «چهار احتمال فوق، در صورتى است که ”خاتم“ به فتح ”تاء“ قرائت شود، و اگر به کسر ”تاء“ نيز قرائت شود، چنانکه شش نفر از ”قُرّاي سبعه“ اين طور قرائت کردهاند، اين کلمه به معناى ”آخر و آخرين“ است. خلاصه، بنابر هر يک از اين پنج احتمال، معناى آيه، اين است که حضرت محمد(ص) آخرين پيامبر الهى است و پس از او پيامبر ديگرى نخواهد آمد[?]
بر پاي? آنچه گفته شد، واژ? «خاتمالنبيين» در آي? ?? سور? احزاب، به هر گونه که تلفظ شود (چه خاتِم به کسر تاء و چه خاتَم به فتح تاء) به اين معناست که حضرت محمد، آخرين پيامبر ميباشد و طومار نبوّت با آمدن او ختم شده است. بر همين اساس، «خاتمالانبيا» يکى از القاب پيامبر اسلام(ص) بوده و بدين معناست که آن حضرت، آخرين پيامبر الهى بوده و پيامبرى با او ختم شده است. ضمناً دليل «خاتميت» و جاودانگى دين اسلام، فقط آي? فوق نيست و اين معنا، علاوه بر آي? ?? سور? احزاب و نيز دو حديث «حلال محمدٍ حلالٌ الى يومالقيمه» و حديث «منزلت»، که قبلاً از آنها ياد شد، در آيات و روايات متعدد ديگر تبيين و تأکيد شده است که نمونهوار در زير به بعضى از آنها اشاره شده است:
?ــ خداوند در قرآن کريم به پيامبر دستور داده است که بگويد: «و اوحى الىَّ هذا القرآن لاُنذِرَکم به و من بَلَغ؛[?] اين قرآن به من (پيامبر) وحى شده است تا شما و کسانى را که اين قرآن به آنها مىرسد انذار کنم.» «مَن بلغ» مطلق است و شامل تمام کساني که در طي تاريخ، قرآن و تعاليم نبوي (ص) به دستشان ميرسد، ميشود.
?ــ پيامبر اکرم(ص) در ضمن خطبهاى فرموده است: «انا خاتم النبيين و المرسلين و الحجه على جميع المخلوقين اهل السموات و الارضين؛[??] من خاتم انبيا و رسولان و حجت بر هم? آفريدگان از اهل آسمانها و زمينها هستم.»
?ــ مولاى متقيان على(ع)، در نهجالبلاغه، هنگام وصف پيامبر اکرم کراراً بر ختم نبوت و رسالت، و پايان يافتن وحى به وجود آن حضرت تأکيد کرده است. در خطب? اول نهجالبلاغه با اشاره به سير پياپى ارسال پيامبران و انزال کتب آسمانى فرموده است: «الى ان بعث الله محمداً رسول الله صلى الله عليه و آله لانجاز عِدَتِه و تمام نبوّته (تا آنکه خداوند، رسول خود محمد(ص) را براى محقق ساختن وعد? خود و اتمام کار نبوت برانگيخت).»[??] در خطبه ??: «اللهم… اجعل شرايف صلواتک… على محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق[??] (بار خدايا… بهترين درودهايت… را بر محمد، بنده و رسولت، فرست که خاتم پيامبران پيشين است و گشايند? درهاى بسته).» در خطب? ??: «ايها الناس خذوها عن خاتم النبيين صلى الله عليه و آله و سلم: انّه يموت… (اى مردم اين حديث را از خاتم پيامبران فراگيريد که مىگويد…)».[??] در خطب? ???: «ارسله على حين فترهٍٍ من الرّسل… فقفّى به الرسل و ختم به الوحى[??] (خداوند پيامبر اسلام را زمانى فرستاد که پيامبران نبودند… پس او را در پى پيامبران فرستاد و ارسال وحى را با او پايان داد)» و نيز در خطب? ???: «امين وحيه و خاتم رسله (پيامبر امانتدار وحى الهى و خاتم رسولان او بود).»
?ــ از امام باقر و صادق(ع) نقل شده است که فرمودهاند: «لقد ختم الله بکتابکم الکتب و ختم بنبيکم الانبياء (خداوند به وسيل? کتاب شما ”قرآن“، کتابهاى آسمانى و به وسيل? پيامبرتان محمد (ص)، سلسله انبيا را خاتمه داد)».[??]
?ــ امام صادق(ع) فرموده است: «ان الله ختم بنبيکم النبيين فلا نبىّ بعده ابداً؛[??] يعنى، خداوند به وسيل? پيامبر شما (مسلمانان) پيامبرى را ختم فرمود، بنابراين ديگر تا ابد، پيامبرى پس از او نخواهد آمد.»[??]
?ــ ادعيه و زيارتنامههاى اسلامى نيز (که گنجين? معارف است) سرشار از اشاره به خاتميت است. در اين دعاها کراراً از پيامبر اکرم(ص) به عنوان «خاتم النبيين»،[??] «الخاتم لانبيائه»،[??] «خاتم المرسلين»[??] و «خاتم النبيين و المرسلين»[??] ياد شده و خاطر نشان گرديده که او نخستين پيامبرى است که خداوند از وى (در روز الست) پيمان گرفت و آخرين پيامبرى است که مبعوث به رسالت گرديد: اول النبيين ميثاقاً و آخرهم مبعثاً.[??]
چنانکه مىبينيم، در روايات فوق، پيامبر اکرم(ص) صراحتاً و کراراً مظهر «ختم نبوت»، «ختم رسالت»، «ختم ماسَبَق»، و «ختم وحى» اعلام شده است.[??] بر پاي? اين رهنمودهاى مکرر، و نيز در تناسب با ريش? لغوى «ختم» است که درک عام? مسلمانان در سراسر تاريخ اسلام از واژ? «خاتم النبيين» در آي? شريف? ?? سور? احزاب، اين بوده و هست که آن حضرت آخرين پيامبرى است که خداوند به سوى بشر فرستاده است.[??]
جالب است که معناى فوق از واژ? «خاتم النبيين» (در آي? ?? احزاب) و اصل «خاتميت» پيامبر اسلام را، علاوه بر اينکه باور عمومى مسلمانان بر آن استوار شده، کراراً مورد اعتراف و استعمال مؤسس فرق? بهائيت (ميرزا حسينعلى بهاء) نيز قرار گرفته است و با توجه به اين امر، منطقاً راه بر هر گونه سفسطه و توجيه نارواى بهائيان از آي? ?? سور? احزاب و موضوع خاتميت، مسدود مىباشد.
حسينعلى بهاء در عبارات زير که در کتابها و الواح گوناگون وى آمده، علاوه بر اطلاق عناوينى چون «خاتم رسل»،[??] «خاتم انبيا»[??] و «خاتمالنبيين»[??] بر شخص پيامبر اسلام، «خاتميت» آن حضرت را نيز صريحاً و دقيقاً به معنى «انتها» و «پايان يافتن» سلسل? نبوت و رسالت توسط آن حضرت گرفته است:
?ــ الصلوه و السلام على سيد العالم و مربّى الامم الّذى به انتهت الرساله و النبوه و على آله و اصحابه دائماً ابداً سرمدا.[??] يعنى، سلام و درود دائمى، ابدى و هميشگى بر سرور جهان و مربّى امّتها، کسى که به او نبوت و رسالت پايان پذيرفت، و بر خاندان و ياران وى باد.
?ــ کما انتم تقرئون فى الکتاب بأن الله لمّا ختم النبوه بحبيبه بشّر العباد بلقائه و کان ذلک حتمٌ محتوم؛[??] همانطورکه شما در قرآن مىخوانيد، خداى بزرگ زمانى که نبوت را به وسيله حبيبش پايان بخشيد، بندگان را به لقاي خود بشارت داد، و اين امرى حتمى و قطعى است.
?ــ اعلم بأنّ هذه الجنّه فى يوم الله اعظم من کل الجنان و الطف من حقايق الرضوان لانّ الله تبارک و تعالى بعد الذى ختم مقام النبوه فى شأن حبيبه و صفيه و خيرته من خلقه کما نزل فى ملکوت العزه ولکنّه رسولالله خاتمالنبيين…. :[??] بدان که اين بهشت در روز (متعلق به) خداوند از هر بهشتى بزرگتر و از حقايق رضوان لطيفتر است، چون خداوند تبارک و تعالى پس از آنکه مقام نبوت را در شأن حبيباش و برگزيده از خلقش ختم کرد، همچنان که در ملکوت عزّت نازل کرد، ولکن او رسول خدا و خاتم پيامبران است… .
?ــ لانّ الله تبارک و تعالى بعد الّذى ختم مقام النّبوه فى شأن حبيبه و صَفيه و خِيرَتِه مِن خلقه کما نزّل فى ملکوت العزّه: ولکنّه رسول الله و خاتم النبيين وعد أبصار بلقائه يوم القيمه…:[??] زيرا که خداى تعالى بعد از آنکه مقام نبوت را در شأن حبيب و برگزيده و بهترين فرد از بندگانش پايان بخشيده، همان طور که در ملکوت عزّت (قرآن) نازل شده است، ولکن محمد رسول خدا و خاتم نبيين است، ديدگان (عباد) را به لقايش وعده داده است… .
علاوه بر اعترافات صريح و توجيهناپذير فوق، عبدالحميد اشراق خاورى، نويسنده و مبلغ مشهور بهائى، نيز جاىجاى (براى بهاصطلاح اثبات اينکه مقام حسينعلى بهاء از مقام نبوت و رسالت بالاتر است!) به موضوع «خاتميت پيامبر اسلام» به معناى «آخرين پيامبر بودن آن حضرت» اعتراف کرده است: «در قرآن، سورة الاحزاب، محمد رسولالله را خاتمالنبيين فرموده، جمال مبارک [حسينعلى بهاء] جلّ جلاله در ضمن جمل? مزبور مىفرمايد که: مقام اين ظهور عظيم و موعود کريم از مظاهر سابقه بالاتر است؛ زيرا نبوت به ظهور محمد رسولالله ختم گرديده و اين دليل است که ظهور موعود عظيم [يعنى بهاء]، ظهور الله است و دور? نبوت منتهى گرديد؛ زيرا که رسولالله خاتمالنبيين بوده.»[??]
اين مبلغ بهائى همچنين نوشته است: «خداوند… در قرآن مجيد حضرت رسول را خاتم النبيين ناميده و سلسل? نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سورة الاحزاب نازل شده ”ما کان محمد أبا أحدٍ من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبيين،“ و از اين مطلب در کمال وضوح، عظمت مقام مظهر مقدس الهى و موعود ملل و اديان [بخوانيد: بهاء] ظاهر مىشود. به اين معنى که، مقام آن حضرت [بهاء] رسالت و نبوت نبوده و نيست، بلکه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غيبالغيوب است که در قرآن مژد? ظهورش به همين اسم نازل شده: هل ينظرون الا ان يأتيهم الله فى ظُلَلٍ من الغمام.»[??]
جالب است که با وجود تمام اين تصريحات و تأکيدات که مقام حسينعلى بهاء «رسالت و نبوت نبوده و اين منصب با ظهور پيامبر اسلام پايان يافته است»، عباس افندى با کلمات صريح حسينعلى (ذکر شده در بالا) در افتاده و باب و بهاء را پيامبرانى در رديف ساير انبيا شمرده است! عبارت عباس افندى چنين است: «آن مظاهر نبوّت کلّيه که بالاستقلال اشراق نمودهاند مانند حضرت ابراهيم، حضرت موسى، حضرت مسيح و حضرت محمد و حضرت اعلى [باب] و حضرت جمال مبارک [بهاء]»!…[??]
نکت? درخور توجه ديگر آن است که حسينعلى بهاء، چنانکه فوقاً ديديم، پيامبر اسلام را خاتم «رُسُل» [??] و «انبيا»[??] خوانده و هر دو امر «رسالت و نبوت» را به وى منتهى (و پايان يافته) شمرده است.[??] بنابراين، با توجه به نصوص يادشده از حسينعلى بهاء، جايى براى توجيهات بىپايه و مغلطهآميزى چون اين مطلب که در آي? ?? سوره احزاب، «نبوتِ» پيامبران به وجود پيامبر اسلام ختم شده نه «رسالت» آنان، و آن حضرت «خاتمالنبيين» است نه «خاتم رسولان»![??] باقى نمىماند.
با توجه به آنچه گذشت، بهائيان بايد به اين سؤال اساسى پاسخ گويند که اولاً تناقض آشکار ميان کلام بهاء و جانشين وى عباس افندى را چگونه بايد حل کرد و ثانياً حسينعلى بهاء (و پيش از او: علىمحمد باب) چگونه و با چه مجوّزى، پس از گذشت دوازده قرن و اندى از بعثت پيامبر خاتم اسلام و تأسيس دين جاويد او، احکام و مقررات اين دين نهايى و ابدى را منسوخ شمردهاند و بهاصطلاح، کتاب آسمانى جديد و شريعت تازهاى را (به نام «بيان» و «اقدس» / «بابيت» و «بهائيت») به جاي قرآن و اسلام قرار دادهاند؟! آن هم، بدين گونه که، هنوز چند سال از تأسيس شريعت جديد به دست علىمحمد باب نگذشته و به اصطلاح مرکّب قلم «بيان» خشک نشده بود که احکام و مقرّرات وى را بهاء رسماً نسخ کرد، و کتاب آسمانى! جديدى با عنوان «اقدس» جاى آن را گرفت!
پينوشتها
________________________________________
* محقق و استاد حوزه و دانشگاه.
[i][1]ــ الاصول من الکافى، محمد بن يعقوب کلينى، چاپ آخوندى، تهران، ???/?، روايت امام صادق عليه السلام که با اشاره به بعثت نوبنوى پيامبران اولوالعزم همراه با کتاب آسمانى جديد، مىفرمايد: «…حتى جاء محمد صلى الله عليه و آله فجاء بالقرآن و بشريعته و منهاجه فحلاله حلالٌ الى يوم القيامة و حرامه حرامٌ الى يوم القيامة…»
[ii][2]ــ منقول در زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام در روز غدير (کليات مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمى، ترجمه موسوى کلانترى دامغانى، تصحيح حسين استاد ولى، انتشارات حر، قم، ????، ص ???) و نيز دعاى ندبه (همان: ص ???). حديث منزلت با تعابيرى چون: «الاترضى ان تکون منّى بمنزلة هارون من موسى الا انّه لانبىّ بعدى» به کرّات در کتب معتبر شيعه و سنى آمده است. ر.ک، صحيح بخارى، ??/?؛ صحيح مسلم، ???/?، مسند احمد بن حنبل، ???/?؛ سنن ترمذى، ???/?؛ سنن ابوداود، ??/?؛ سيره ابن هشام، ???/?؛ امالى شيخ صدوق، ص ?? و ?? و ??؛ بحار الانوار مجلسى، ???-???/?? براى مآخذ و مصادر حديث «منزلت» از کتب اهل سنت، و بحث دربار? آن ر.ک، الغدير، علامه امينى، ???-???/?? بحرانى در غاية المرام نيز حديث مزبور را با صد روايت از طريق اهل سنت و ?? روايت از طريق شيعه نقل کرده است.
[iii][3]ــ ر.ک، معجم مقاييس اللغة، ابن فارس، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، چاپ ?: شرکت مکتبه و مطبعه مصطفى البابى الحلبى، مصر، ???? ق، ???/?؛ القاموس المحيط، مجدالدين محمد فيروزآبادى، دارالجيل، ???-???/?؛ مختار الصحاح، جوهرى، ص ???؛ لسان العرب، ابن منظور، تعليقات على شيرى، داراحياء التراثالعربى، بيروت ????ق، ??/?؛ مختار الصّحاح، محمد بن ابى بکر بن عبدالقادر رازى، دارالکتاب العربى، بيروت ???? و…
[iv][4]ــ ابوجعفر احمد بن على مُقرى بيهقى (لغت شناس، نحوى و مفسر برجسته قرن ششم) در «تاج المصادر» (تصحيح و تحشيه دکتر هادى عالم زاده، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران ????، ???/?) مىنويسد: الختم: مُهر کردن و قرآن تمام کردن و ختم الله له بالخير»
[v][5]ــ ختم علي قلوبکم (انعام/ ??)؛ ختم علي سمعه و قلبه (جاثيه/??)؛ اليوم نختم علي افواههم (يس/??)؛ يختم علي قلبک (شوري/??).
[vi][6]ــ رحيق مختوم (مطففين/??)؛ ختامه مسک (مطففين/??).
[vii][7]ــ مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، جلد سوم از بخش اصول عقايد، انتشارات صدرا، ????، فصل «ختم نبوت»، ص???
[viii][8]ــ رک: التبيان في اعراب القرآن، ???/?؛ خاتميت از نظر قرآن و حديث و عقل، جعفر سبحاني، ترجمه رضا استادي، صص??ــ??
[ix][9]ــ انعام/??? براي نصوص ديگر قرآني مربوط به اصل خاتميت رک: مفاهيمالقرآن، ???ــ???/?
[x][10]ــ مستدرک الوسائل، محدث نوري، ???/?
[xi][11]ــ نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سيدجعفر شهيدي، چاپ ?، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، تهران، ????، ص?
[xii][12]ــ همان، ص ??? مشابه عبارت فوق (الخاتم لما سبق)، در زيارت مطلقه اميرالمؤمنين على عليه السلام در نجف (منقول توسط شيخ مفيد و شهيد و سيد بن طاووس و ديگران) نيز وارد شده است: «السلام على رسول الله… الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهيمن على ذلک کله (کليات مفاتيح الجنان، ص ???) و نيز در جاى ديگر از همان زيارت: السلام من الله على محمد رسول الله… الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهيمن على ذلک کله» (همان: ص ???).
[xiii][13]ــ همان، ص??
[xiv][14]ــ همان، ص???
[xv][15]ــ الاصول من الکافي، چاپ آخوندي، تهران، ???/?
[xvi][16]ــ همان، ???/?
[xvii][17]ــ براي احاديث مربوط به خاتميت، رک: مفاهيم القرآن، ???ــ???/?
[xviii][18]ــ ر.ک، دعاى ابوحمزه ثمالى (کليات مفاتيح الجنان، همان، ص ???)، دعاى روز اول ماه رمضان، با سند صحيح منقول از امام کاظم عليه السلام (همان: ص ???)، و دعاى امام حسين عليه السلام در روز عرفه (همان: صص ???-???)، زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله در مسجد نبوى در مدينه (همان: ص ???) و زيارت آن حضرت از راه دور درروز ?? ربيع الاول (همان: ص ???)، زيارت ابراهيم فرزند پيامبر اکرم (ص) در مدينه (همان: ص ???)، زيارت فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين در مدينه (همان: ص ???) و نيز زيارت مطلقه اميرالمؤمنين عليه السلام (همان: ص ???) و زيارت آن حضرت در روز غدير (همان: ص ??? و ???)، زيارت مطلقه امام حسين عليه السلام (همان: ص ???).
[xix][19]ــ زيارت پيامبر اکرم(ص) از راه دور در ?? ربيعالاول (همان، ص???)
[xx][20]ــ زيارت ابراهيم فرزند پيامبر اکرم(ص) در مدينه (همان، ص???)
[xxi][21]ــ در پايان دعاىِ وارده در شب نيمه شعبان که به منزله زيارت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) است، منقول توسط شيخ طوسى و سيد بن طاووس، آمده است: «و الحمد لله رب العالمين و صَلَواتُه على سيدنا محمد خاتم النبيژين و المرسلين….» رک: حاج شيخ عباس قمي، کليات مفاتيحالجنان، ترجم? موسوى کلانترى دامغانى، تصحيح حسين استاد ولى، قم، حر، ????، ص ???
[xxii][22]ــ زيارت پيامبر اکرم(ص) از راه دور در ?? ربيعالاول (همان، ص???): اللهم اجعل جوامع صلواتک و نوامي برکاتک… علي محمد عبدک و رسولک… اول النبيين ميثاقاً و آخرهم مبعثا».
[xxiii][23]ــ طالبين تحقيق بيشتر در اين زمينه ميتوانند به آثار گرانسنگي همچون «خاتميت از نظر قرآن و حديث و عقل»، تأليف آيتالله جعفر سبحاني، و «ختم نبوت» نوشته استاد مرتضي مطهري (مندرج در: جلد سوم از مجموعه آثار استاد شهيد مطهري) مراجعه نمايند.
[xxiv][24]ــ لذا وقتى که مثلاً فقيه، رجالى و لغت شناس بزرگ قرن ?? هجرى، فخرالدين طريحى، در فرهنگ نامه مشهورش: «مجمع البحرين» به مدخل «ختم» مىرسد بىهيچ ترديد و درنگى، آيه شريفه «ولکن… خاتم النبيين» را اين گونه معنا مىکند: «اى آخرهم ليس بعده نبىّ». يعنى (محمد «ص») آخرينِ پيمبران است و پيمبرى پس از او نيست (مجمع البحرين، تحقيق سيد احمد حسينى، چاپ ?: مکتبه مرتضويه، تهران ????ق، ??/?). همين برخورد را دقيقاً در کلام لغت شناس بزرگ قرن ? هجرى، ابن فارس، مىبينيم که در ذيل واژه «ختم» مىنويسد: «و النبى صلى الله عليه و [آله و] سلم خاتم الانبياء لانّه آخرهم» (معجم مقائيس اللغة، همان، ص ???).
[xxv][25]ــ اشراقات (الواح مبارکه حضرت بهاء الله جل ذکره الاعلى، شامل اشراقات و چند لوح ديگر)، ص ???: «يومى از ايام در ارض طاء [= طهران] که مقرّ سلطنت ايران است مشى مىنمودم، بغتتاً [ناگهان] از کلّ جهات، حنين مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله منابرى که در مُدُن و ديار آن اقليم است اصغاء شد و به اين کلمات ذاکر - الهى، الهى، خاتم رُسُل و سيد کل، رسول الله روح ماسويه فداه، ما را از براى ذکر و ثناى تو ترتيب داده… و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند. الهى، الهى، ما را نجات بخش».
[xxvi][26]ــ اشراقات، ص???: «در خاتم انبيا تفکر نما، بر آن حضرت وارد شد آنچه که افئده مقرّبين… را گداخت.»
[xxvii][27]ــ سور? الملوک، چاپ تهران، ص??؛ آثار قلم اعلي، مؤسسه مطبوعات امري، تهران، ??? بديع، ??/?: در وصف قرآن ميگويد: «کتاب قدس حفيظ الذي نزّل علي محمد رسولالله و خاتمالنبيين و جعله حجهً باقيهً من عنده و هدي و ذکري للعالمين.
[xxviii][28]ــ اشراقات، همان، ص???? نيز براي عبارتي به همين مضمون رک: کتاب بديع، ص???
[xxix][29]ــ مائده آسماني، به اهتمام عبدالحميد اشراق خاوري، مؤسسه ملي مطبوعات امري، ???/?
[xxx][30]ــ جواهرالاسرار، ميرزاحسينعلي بهاء، ص??
[xxxi][31]ــ آثار قلم اعلي، ??/?
[xxxii][32]ــ رحيق مختوم، ??/?
[xxxiii][33]ــ قاموس توقيع منيع، ???/?? در قاموس ايقان (/???ــ???)… نيز تصريح ميکند که جمال مبارک، در آيات مقدسه به صراحت ذکر کردهاند که نبوت و رسالت به حضرت محمد(ص) انتها يافت.
[xxxiv][34]ــ مفاوضات، عبدالبهاء، ص ???? در مورد آشنايى با استدلالهاى بهائيان براى اثبات عدم خاتميت حضرت رسول ر.ک، فرائد، نوشته ميرزا ابوالفضل گلپايگانى، چاپ نفقه حاج عبدالکريم تهرانى، طبع بمطبعة هندية بشارع المهدى، بالازبکية»، و رد کتاب مذکور تحت عنوان «بهائى چه مىگويد»، تأليف جواد تهرانى، دارالکتب الاسلامية، تهران ????
[xxxv][35]ــ اشراقات (الواح مبارکه حضرت بهاء الله جل ذکره الاعلى، شامل اشراقات و چند لوح ديگر)، ص ???: «يومى از ايام در ارض طاء [= طهران] که مقرّ سلطنت ايران است مشى مىنمودم، بغتتاً [ناگهان] از کلّ جهات، حنين مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله منابرى که در مُدُن و ديار آن اقليم است اصغاء شد و به اين کلمات ذاکر - الهى، الهى، خاتم رُسُل و سيد کل، رسول الله روح ماسويه فداه، ما را از براى ذکر و ثناى تو ترتيب داده… و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند. الهى، الهى، ما را نجات بخش».
[xxxvi][36]ــ اشراقات، ص???
[xxxvii][37]ــ اشراقات، همان، ص???? نيز براي عبارتي به همين مضمون رک: کتاب بديع، ص???
[xxxviii][38]ــ به عنوان نمونهاي ازاينگونه مغالطات در منابع بهائي رک: اسرار الآثار، فاضل مازندراني، ???/? به بعد؛ خاتميت، روحي روشني، فصل اول و نيز ص?? و …
عزالدين رضانژاد
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید