در بازخواني کتاب مکاتبات عبدالبهاء مجلّد دوم، صفحات 108 -112 تقرير ديگري از تطابق
دين با علم را ديدم که به نظرم رسيد، آن را نقل نمايم و تحليل مختصري در مورد آن داشته
باشم. او مي گويد اگر در يک زمان بين دين و علم روز، مغايرتي به وجود آيد، نبايد جانب علم را
گرفت. بلکه بايد در آن موضوع، حق را به دين داد و منتظر ماند تا علم روز، پيشرفت کند و برسد
به حرف دين و معلوم شود، حرف دين درست بوده است. حتّي اگر هزار سال هم طول بکشد،
عيب ندارد. چون بالاخره در تضادّ علم و دين، حق با دين است نه علم!
جالب است که مثال اين موضوع را از اسلام و قرآن مي آورد و بعد از تجليل فراوان از قرآن کريم
مي گويد اهل فنون گمان بردندآراءعلمي و رياضي و فلسفي آن روز که بر قواعد بطلميوسي و
مجسطي -که بر سکون ارض و حرکت افلاک _ استوار بود بانصوص صريح قرآن مخالف است ولي
بعد از هزار سال که علما و رياضيون تحقيق و تدقيق کردند و با ابزار هاي جديد رصد نجوم نمودند
در يافتند که قواعد و قوانين علمي آن روز که آن را قطعي مي انگاشتند باطل است و کلام قرآن
صحيح و معجزه است...
آشفتگي فکري نامبرده در تعليم "تطابق دين با علم " از اين بيان کاملا هويدا مي شود که در
جنگ امروزه اصحاب علم با اصحاب دين اگر حق با اصحاب دين است -چنانکه در اينجا گفته ايد-
پس تطابق علم و دين چه معني دارد؟ بايدبه اصحاب علم بگوئيم به علمتان ننازيد زيرا سالها بعد-
حتي هزار سال بعد -در اين تعارض خواهيد فهميد حق با قرآن بوده است نه با شما!
آيا منظور از اين تعليم و کلمه تطابق اين است؟!
اگر اين است ،علم گرايان در همه شاخه ها آن را مي پذيرند و اسلام مي آورند و مي گويند بعد
ها -حتي هزارسال ديگر -خواهيم فهميد چنانکه عبد البها گفته حق با اسلام است؟!آياخود
عبدالبها هم مي پذيرد که آنچه در قرآن کريم است طبق استدلال خودش هماره حق است و
ديگران بايد خود را با آن تطبيق دهند؟!
در اين بازار ،مدعيان دروغين دين و پيامبران قلابي اگر همين ادعا را مطرح کنند و تضاد خودشان
را با علم به پيشرفت هاي آينده علم منوط کنند به آنها چه پاسخي بايد داد؟!
و سوالات همچنان ادامه خواهد داشت...
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید