بهائيت و صهيونيسم
در اواخر جنگ جهانى اول، بالفور، وزيرخارجه مشهور بريتانيا، صراحتاً طى نامهاى به روچيلد (سرمايهدار بزرگ صهيونيست) نظر مساعد لندن را نسبت به تشکيل “کانون ملى يهود” در فلسطين (و در واقع، گام مقدماتى براى تشکيل دولت اسرائيل) ابراز داشته بود. پيرو اين امر، قرار بود که لابى متنفذ صهيونيستها در اروپا و امريکا، دولت امريکا را به حمايت از انگليس وارد جنگ سازند، که اين کار انجام شد و در پى آن، نظاميان صهيونيست (لژيون يهود)، ژنرال النبى را در اشغال قدس يارى دادند. با اين حساب، طبعاً مراحم عاليه عبدالبهاء عباس افندى نسبت به اشغالگران قدس، شامل يهوديان صهيونيست نيز مىگرديد.
شوقى افندى (جانشين عبدالبهاء، و سومين پيشواى بهائيت) تصريح کرده است که پس از شکست قواى عثمانى و سلطه ارتش بريتانيا بر “ارض مقدسه” (فلسطين) “سالار انگليز”، يعنى همان ژنرال النبى، “بر حسب تعليمات و سفارشات اکيده وزيرخارجه” انگليس، به ديدار عباس افندى رفت و همراه وى “به زيارت مرقد” حسينعلى بهاء “فائز و نائل شد. مخاطرات عظيمه که در مدت شصت و پنج سال در اثر تعديات… حکام عثمانى” بهاء و فرزند وى “را احاطه نموده بود به کلى زائل شد” و امکان ديدار بهائيان با پيشواى خويش فراهم گشته و “دائره مخابرات و مراسلات وسعت يافت [و] الواح عديده و رسائل متعدده از قلم” بهاء “نازل و به سرعت تمام و به کمال آزادى در اطراف جهان منتشر گشت”[??] و جالب اين است که شوقى در خلال همين گزارش، با لحنى جانبدارانه و به عنوان صدق پيشگويىهاى حسينعلى بهاء در کتاب اقدس، افزوده است: “و وسائل هجرت و توطن ابناء خليل و وُرّاث کليم”، يعنى يهوديان صهيونيست و مهاجر، “در اراضى مقدسه فراهم گشت”![??]
عبدالبهاء اساساً از مدتها پيش از ورود لژيون يهود به فلسطين، يعنى در ????? م، حاکميت آن جماعت بر فلسطين را نويد داده بود: “اينجا فلسطين است، اراضى مقدسه است. عنقريب قوم يهود به اين اراضى بازگشت خواهند نمود. سلطنت داودى و حشمت سليمانى خواهند يافت. اين از مواعيد صريحه الهيه است (!) و شک و ترديدى ندارد… اسارت و دربهدرى و پراکندگى يهود، مبدّل به عزت ظاهرى آنها مىشود…. “[??]
وي پس از اشغال فلسطين توسط قواى مشترک انگليس و يهود دست به آسمان برداشته و براى عزت اسرائيل و شوکت يهوديان (که موفق شده بودند گامهاى نخستين براى آوارگى و دربهدرى ملت فلسطين را بردارند) دعا کرد: “اسرائيل عنقريب جليل گردد و اين پريشانى به جمع مبدل شود. شمس حقيقت طلوع نمود و پرتو هدايت بر اسرائيل زد تا از راههاى دور با نهايت سرور به ارض مقدس ورود يابند. اى پروردگار، وعده خويش آشکار کن و سلاله حضرت جليل را بزرگوار فرما…. “[??]
وجود عبدالبهاء براى نيروهاى اشغالگر قدس (استعمار بريتانيا و آژانس يهود) تا آنجا مفيد و مغتنم بود که پس از اشغال آن سرزمين، دربار لندن طىّ مراسم باشکوهى وي را رسماً به دريافت لقب “سر” و نشان “نايتهود” از دست ژنرال النبى و ماژور تودرپول مفتخر ساخت. [??] علاوه بر اين، وينستون چرچيل (وزير مستعمرات وقت انگليس، که قيمومت انگليس بر فلسطين تحت مسئوليت او انجام ميشد و خود را يک صهيونيست عريق مىشمرد) و هربرت ساموئل (صهيونيست مشهور و اولين کميسر عالى انگليس در فلسطين) ميشد از وى حمايت کردند. زمانى هم که عبدالبهاء درگذشت، ساموئل در تشييع جنازه وى شرکت جست[??] و متقابلاً شوقى افندى (جانشين عبدالبهاء) در پايان مسئوليت ساموئل، از وى تشکر کرد و با جواب گرم او روبهرو شد. [??]
خدمات بهائيت به صهيونيسم پس از مرگ عبدالبهاء نيز ادامه، بلکه توسعه يافت و پس از تأسيس حکومت غاصب اسرائيل، به ارتباط و تعامل فزاينده ميان سران بهائيت و رژيم اشغالگر قدس انجاميد. به عنوان نمونه، شوقى در فروردين ????? ش با رئيسجمهور اسرائيل ديدار کرد و نظر مساعد و تمايل بهائيان را نسبت به اسرائيل اعلام نمود و خاطرنشان ساخت که اين فرقه آرزومند ترقى و سعادت رژيم اسرائيل است. رئيسجمهور اسرائيل نيز ضمن تقدير از اقدامات و مجاهدات بهائيان در کشور اسرائيل، آرزوى قلبى خويش را براى موفقيت بهائيان در اسرائيل و سراسر گيتى اظهار کرد و افزود که سالها قبل به حضور عبدالبهاء تشرف يافته است![??] جالب است بدانيم که، بهائيان، ستاره داود را اسم اعظم مىدانند. [??]
پيداست در برابر اينگونه خدمات، دولت اسرائيل هم بيکار ننشسته و به گونههاى مختلف از آن فرقه حمايت کرده است: با حمايت آشکار و جدّى از شوقى افندى، مخالفان و رقيبان و مدّعيان وى در درون جامعه بهائيت را قلع و قمع کرده؛ [??] به بهائيان براى اجراي فعاليتهاى مذهبى و برگزارى مراسم خويش آزادى عمل داده، و با وجود نياز شديد دولت اسرائيل به پول، مقامات بهائى را از مالياتهاى گزاف معاف ساخته و مصالح ساختمانى وارداتى توسط بهائيان به منظور ساختن معابد بهائى در اسرائيل را بدون پرداخت هزينههاى گمرکي، اجازه ورود داده است. [??] اخبار مربوط به تسهيلاتى که دولت اسرائيل در مورد برخوردارى فرقه بهائيت از اماکن خاص خويش در فلسطين اشغالى و امکان توسعه آن اماکن و معافيتهاى مالياتى آنها قائل شده و نيز ديدارهاى رسمى مقامات اسرائيلى از اماکن بهائى و اعضاى بيتالعدل و تبريکهاى متقابل رهبران بهائى به مقامات اسرائيلى و… ، همگى با آب و تاب در مجلات و کتابهاى رسمي و معتبر اين فرقه (همچون اخبار امرى، آهنگ بديع، عالَم بهائى و… ) درج شده است که ذکر آنها در اين مختصر نمىگنجد.
شوقى افندى گفته است: “دولت اسرائيل وسايل راحتى ما را فراهم کرد. “[??] خانم روحيه ماکسوِل، نيز در مصاحبه با فردهيفت، بهائيت و اسرائيل را حلقههاى بههمپيوسته يک زنجير شمرده است: “من ترجيح مىدهم که جوانترين اديان (بهائيت) از تازهترين کشورهاى جهان (اسرائيل) نشو و نما نمايد و در حقيقت بايد گفت که آينده ما (يعنى بهائيت و اسرائيل) چون حلقات زنجير به هم پيوسته است”![??]
بهائيت و رژيم پهلوى
بهائيت در کودتاى “انگليسى” حوت ????، که به تأسيس رژيم “فاسد و وابسته” پهلوى انجاميد دست داشت: اسناد و مدارک تاريخى حاکى است که محفل بهائيت ايران توسط عامل نشاندار خويش حبيبالله عينالملک (کاتب آثار و مباشر عباس افندى در جوانى، [??] و پدر عباس هويدا، نخستوزير مشهور محمدرضا پهلوى) رضاخان را کشف و به سَر جاسوس استعمار بريتانيا در ايران (سِر اردشير ريپورتر يا اردشير جى) براى اجراي کودتاى ???? معرفى کرد. [??] عينالملک، که هنگام نخستوزيرى سيد ضياءالدين طباطبايى (رهبر سياسى کودتاى ????) ژنرالقنسول ايران در شامات بود، در همان زمانِ کابينه سيد ضياء، طى مصاحبهاى با روزنامه لسانالعرب (شامات، ?? رجب ????? ق برابر ? فروردين ????? ش)، ضياء را يکى از “رجال بزرگ و کارى” ايران معرفي نمود که “براى احياى روح تاريخى ايران و ترقى دادن ايرانيان… نهايت کفايت را دارا مىباشد” و ضمن ستودن کودتاى ????، به سابقه معاشرت دوازده سالهاش با رهبر سياسى کودتا اشاره کرد. [??]
پيوند بهائيت با رژيم پهلوى در سالهاى پس از کودتاى ?? مرداد به اوج خود رسيد و در دو دهه آخر سلطنت محمدرضا، بهائيان به بالاترين مقامات سياسى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى ايران دست يافتند. سپهبد عبدالکريم ايادى، بهائي مشهور، در مقام پزشک مخصوص شاه و رئيس بهدارى ارتش نفوذى تام در دربار پهلوى يافت. تصدى پست مهم نخستوزيرى نيز به مدت سيزده سال در اختيار عباس هويدا (فرزند همان عينالملک) قرار گرفت. افزون بر اين، بهائيان سرشناسى چون منصور روحانى به تصدى وزارت آب و برق و نيز کشاورزى، غلامعباس آرام به تصدى وزارتخارجه، سپهبد اسدالله صنيعى (آجودان مخصوص محمدرضا در زمان وليعهدى) به وزارت جنگ و نيز وزارت توليدات کشاورزى و مواد مصرفى، غلامرضا کيانپور به وزارت دادگسترى، منوچهر تسليمى به وزارت بازرگانى، دکتر منوچهر شاهقلى (پسر سرهنگ شاهقلى مؤذن بهائيها) به وزارت بهدارى و علوم، دکتر شاپور راسخ به رياست سازمان برنامه و بودجه)، پرويز ثابتى به معاونت سازمان امنيت، ارتشبد جعفر شفقت به رياست ستاد ارتش، و سپهبد على محمد خادمى به رياست هيأتمديره و مديرعاملي هواپيمايى ملى ايران “هما” منصوب شدند. [??]
حضور سران اين فرقه ضاله در مصادر مهم سياسى، نظامى و اقتصادى، ضمناً بستر بسيار مساعدى براى گسترش فعاليت تبليغى آنان در مهد تشيع بر ضدّ تشيع ايجاد کرد که تا مىتوانستند از آن سود جستند. گزارش ساواک درباره ارتشبد شفقت، رئيس “بهائى” ستاد ارتش در واپسين سالهاى سلطنت محمدرضا، يکى از صدها گواه بر پيوند و همسويى بهائيت با رژيم پهلوى بر ضدّ اسلام و روحانيت شيعه است.
در اين گزارش، که در تاريخ ? شهريور ????، يعنى کمتر از سه ماه پس از سرکوب قيام اسلامى، ضد استبدادى و ضدّ استعمارى ملت ايران به رهبرى امام خمينى(ره) تهيه شده، با اشاره به شفقت (که در آن وقت، مقام سرتيپى داشت) چنين آمده است: “با تحقيقات وسيع و موثّقى که به عمل آمده و تحقيقات مذکوره مورد نهايت وثوق و اطمينان مىباشند، انتساب و وابستگى نامبرده به فرقه بهائى تأييد گرديده و ضمناً مشارٌاليه از جمله افراد معدود و متنفذى است که بهائيان ايران مانند دکتر [عبدالکريم] ايادى، پزشک مخصوص اعليحضرت همايونى، به وجودش افتخار و مباهات مىکنند و به نفوذ و قدرتش اتکا دارند و عملاً هم ديده مىشود که از همان بدو انتساب وى به رياست ستاد ارتش، افسران وابسته به اقليت مذهبى بهائى در تظاهر به ديانت خويش بىپروايى بيشترى نشان مىدهند و اغلب از فرماندهان و افسران ارتش هم که روى اصل شيوع و تواتر به وابستگى رئيس ستاد ارتش به فرقه بهائى اطلاع حاصل کردهاند علىرغم گذشتهها، ضمن نفرت و انزجار قلبى خويش از اين چنين انتصاب نابجايى، اجباراً از انتقاد و تنقيد نسبت به اين افسران خوددارى مىنمايند و حتى موجب گرديده است که جلسات بحث و مناظره مذهبى که افسران در آنها شرکت مىنمايند گرمى و حرارت بيشترى پيدا نمايند.
و ضمناً در ميان افسران ارتش و همچنين محافل خارج از ارتش در موارد بحث و انتقاد از اين انتصاب و تنقيد از مسلط نمودن يک شخصيت ضد مذهبى از نظر مسلمانان بر يکى از پستهاى حساس مملکت چنين استدلال مىگردد که اعليحضرت به دو نظر: اولاً نشان دادن عکسالعمل حاد و ضمناً بىسر و صدايى در برابر نفوذ و اقتدار روحانيون و تخويف و موهن نمودن جامعه روحانيت تشيع و دوماً [کذا] به اين جهت تأمين آسودگى خاطر خويش از مداخله متصدى حساسترين مشاغل و مقامات نظامى در امر سياست، که در مذهب بهائيت نهى و منع گرديده است، اين شخصيت معروف و انگشتنماى بهائى را بدين سمت منصوب فرمودند…. “[??]
گزارش فوق، يادآور نامه رسمى محفل بهائيان ايران در حدود دو ماه قبل از اين تاريخ (يعنى در ?? خرداد ????، پنج روز پس از سرکوب خونين قيام پانزدهم خرداد توسط رژيم خونآشام پهلوى) به تيمسار سرتيپ پرويز خسروانى (رئيس ژاندارمرى ناحيه مرکز در روزهاى کشتار پانزدهم خرداد) است که در آن، از جنبش اسلامى ملت مسلمان ايران به رهبرى حضرت امام خمينى و مراجع بزرگوار تقليد، به عنوان “تجاوز اراذل و اوباش و رجاله” و “سوء عمل جهلاى معروف به علم”! ياد کرده و به جناب تيمسار نويد داده است که “تاريخ امر بهائى آن جناب را در رديف همان چهرههاى درخشان و نگهبان مدنيت عالم انسانى ثبت و ضبط خواهد نمود”![??]
ممکن است گفته شود همسويى و همکارى امثال ارتشبد شفقت بهائى با رژيم پهلوى بر ضد اسلام و روحانيت، اقدامى شخصى و خودسرانه! بوده و ربطى به بهائيت و پيشوايان آن نداشته است. در اين صورت بايد گفت اين تصور، توهمى بيش نيست و بايد دانست که بهاصطلاح، “آب از سرچشمه گلآلود است”!
نمونهها و شواهد اين امر بسيار است و در اين باره در ذيل فقط به چند نمونه اشاره شده است:
?ــ حسينعلى بهاء (مؤسس بهائيت) در الواح و آثار خويش صراحتاً و به کرات به شيعيان توهين و حمله کرده و براى نمونه در کتاب اشراقات، از آنان با تعابيرى چون “شيعه شنيعه”، [??] “پستترين حزب و امت”[??] ياد کرده و علماى تشيع را (به دليل نپذيرفتن ادعاى باب و بهاء) با تعبير “فراعنه و جبابره”[??] و پراکندگان “اوهام” در بين مردم، [??] مورد طعن و لعن قرارداده است.
از زبان او در کتاب “مائده آسمانى” آمده است: “بگو اى مردم، اگر به نور ايمان فائز نمىشويد، از ظلمت حزب شيعه خود را خارج نماييد لعمر اللَّه اعمال [آنها] غير اعمال رسول و همچنين اقوال… “. و نيز: به خدا قسم “حزب شيعه از مشرکين از قلم اعلى در صحيفه حمرا مذکور” است![??]
در مورد توهين به علماى اسلام و شيعه نيز سخن بهاء در کتاب “ايقان” درخور ذکر است که با اشاره به مخالفت ملت ايران با باب (بهرغم وجود بهاصطلاح حجج و دلايل باهرات! بر حقانيت وى) گفته است: “حال ملاحظه نماييد که چقدر ناس نسناساند و به غايت حق ناسپاس، که چشم از جميع اينها [يعنى دلايل حقانيت باب] پوشيدهاند و به عقب مردارى چند که از بطنشان انفال مال مسلمانان مىآيد [مقصودش ظاهراً علماى اسلام است] مىدوند و با وجود اين چه نسبتهاى غير لائقه که به مطالع قدسيه [يعنى باب و بهاء] مىدهند…. “[??] “بگو اى گروه علما، آيا صداى قلم اعلاى مرا نمىشنويد و اين خورشيد تابان از افق ابهى را نمىبينيد؟ تا چه وقت بر بتهاى هواهاى خود معتکف مىباشيد؟ اوهام را رها کنيد و رو به خداى مولاى قديم خود [مقصود، خود اوست!] بياوريد. “[??]
?ــ عباس افندي، فرزند بهاء، راجع به علماى ايران ــ که پيداست به علت تباهى نقشهها و دسائس خويش، سخت از دستشان کلافه بوده است ــ نوشته است: “اين قوم، خويشتن را علماى دين مبين و حامى شرع متين و جانشين سيدالمرسلين مىشمرند و چون ثُعبان [افعى] بدکيش، بيگانه و خويش را نيش مىزنند و چون مار و عقارب، اَباعِد و اقارب [دوران و نزديکان] را مىگزند… چون گرگان خونخوار اغنام الهى را بدرند و دعواى شبانى کنند و چون دزدان راه، قطع طريق و سدّ سبيل نمايند و قافله سالارى خواهند… چون… به فضائل [آنان] نگرى، هريک اجهل از انعام و بهيم [جاهلتر از چهارپاياناند]… در مدارس چون بهائم [حيوانات] اسيرِ خوردن و خوراکاند و چون سِباع ضاريه [درندگان خونآشام] بىمبالات و بىباک”![??] وي در جاى ديگر به بهائيان بشارت داده است که “منبعد، دستگاه اجتهاد و حکمرانى علما و مرافعه در نزد مجتهدين و تمسک عوام به ايشان و صف جماعت و رياست رؤساى دين، پيچيده خواهد شد. “[??] نيز به فضلالله صبحى گفته است: علماى معاصر ايران “عالم نيستند، زنديقاند… “![??]
?ــ شوقى افندى (جانشين عباس افندى) در سال ???? شمسى (????م) لوحى با عنوان “قد ظهر يومالميعاد” (The PROMISED DAY IS COME) نوشته است. در اين کتاب، وى از وقوع انقلابى در جهان ياد کرده که معتقد است در پرتو مسلک بهائى به وقوع پيوسته و به سبب آن انقلاب، شوکت و عظمت اسلام و علماى شيعه منهدم شده است. وى در اين لوح، که عنوان زشت “عواقب نکبتبار شيعه اسلام” را بر پيشانى دارد، در هتاکى و بىحرمتى به روحانى و مجتهد، فقه و اصول، مسجد و جماعت، تکيه و روضه و روضهخوان، و وعظ و واعظ شيعه سنگ تمام گذارده است که با پوزش از ملت شريف و مسلمان ايران، به ذکر گوشههايي از آن ميپردازيم:
“انقلابى که… از تسلّط علماى مذهبى که قرنها جوهر اسلام در آن کشور (يعنى ايران) بهشمار مىرفتند جلوگيرى کرده و طبقهاى را (علما) که دستگاه دولت و حيات ملت به طرز لايتجزى با آن آميخته شده بود باطناً واژگون ساخت. اين انقلاب… در حقيقت اساس دولتى را که بر پايه شعائر ديانتى تشکيل يافته بود متلاشى ساخت؛ همان دولتى که تا آخرين نفس منتظر و مترصد ظهور امام غايب بود؛ آن امامى که… بايستى بر تمام کره ارض حکومت نمايد. “[??] وي در ادامه نوشته است: “حصين اسلام، که ظاهراً تسخيرناپذير به نظر مىآمد، اکنون از اساس تکان خورده… در هم مىريزد. “[??] همچنين افزوده است: “معمّمين مذهب اسلام، که به فرموده حضرت بهاءالله سرهاى خود را با سبز و سفيد مزيّن نموده و مرتکب شدهاند آنچه روح امين را به نوحه درآورده، با کمال بىرحمى نابود شدند… عمامههاى گنبدآسا و وزين علماى ايران، که حضرت عبدالبهاء از روى کنايه “گنبدهاى نيلگون و سفيد” فرمودهاند، در حقيقت سرنگون گرديد. آن پرمدعاهاى متعصب و خائن و دَنى که سرهاشان حامل آن عمامهها بود، به فرموده حضرت بهاءالله “زمام ملت در قبضه اقتدار آنها بود” و در “قول، فخر عالماند و در عمل، ننگ امم”… عربدههاى متعصبانه… و فتاواى آنها، که با آن وقاحت صادر مىشد و در بعضى موارد شامل اعتراض به سلاطين بود، حال نسياً منسيّاً گرديده… اين جماعت ناپاک البته ذلتى را که به آن دچار شده مستحق بودهاند. “[??]
جالب است بدانيم آنچه را شوقي افندي، در فوق، بدان مباهات کرده است، اعمالي بود که رضاخان (برکشيده آيرونسايد) به دستور لندن، با زور و تزوير و خون و آتش در اين مرز و بوم انجام داده بود!
سخن آخر:
آنچه گذشت، شواهد و قرائن تاريخى متعدد درباره پيوند و تعامل بابيان و بهويژه بهائيان با رژيمهاى استعمارى و استبدادى (روس تزارى، بريتانيا، امريکا، اسرائيل و حکومت پهلوى) بود که هنوز به صورت حمايتهاى رسمى مقامات کاخ سفيد و رژيم اشغالگر قدس (نظير ريگان و اولمرت) از آنها، و همکارى آشکار تشکيلات جهانى بهائيت با کانونها و دولتهاى استکبارى بر ضد نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران، ادامه دارد. مجموعه اين شواهد و قرائن، چه گمانه و گزينهاى را در ذهن پژوهشگر بىطرف و در عين حال هوشيار، تيزبين، ظلمستيز و ضدّ استعمار، نسبت به رهبران و سران فرقه بهائيت، القا و تقويت مىکند؟ ارتباطي ساده، معمولى، اغماضپذير و حتى غير قابل ذکر، که بهسادگى مىتوان از کنار آن گذشت و آن را نديده گرفت و مثلاً ناشى از وجود چند قبر در فلسطين اشغالى شمرد؟! يا پيوند و تعامل مستمر و حسابشده با قدرتهاى شيطانى و متجاوز روز جهان براى حفظ موجوديت و دستيابى به آمال و اهداف سياسى و اقتصادى و فرهنگى خويش؟! به نظر مىرسد که انتخاب گزينه اول، کمى بيش از حد “سادگى و خوشبينى” مىطلبد و اگر گران نيايد، چشم بستن بر اين همه شواهد و قرائن ارتباط و بستگى به دولتها و کانونهاى استکبارى، فقط از مريدان چشموگوشبسته باب و بهاء برمىآيد و بس!
پيش از اين ذکر شد که خانم ماکسول، بهائيت و اسرائيل را حلقههاى بههمپيوسته يک زنجير شمرده است، بد نيست سخن ارتشبد حسين فردوست ــ رکن مهم اطلاعاتى و امنيتى رژيم پهلوى، و نديم شاه مخلوع ــ را نيز بشنويم. فردوست، که از نزديک با بهائيان شاغل در دربار و دولت ايران در عصر محمدرضا پهلوى حشر و نشر داشت، معتقد است که “درواقع، بهائيت جهانى اين تصور را داشت که ايران همان ارض موعودى است که بايد نصيب بهائيان شود و لذا براى تصرف مشاغل مهم سياسى در اين کشور منعى نداشتند. بهائىهايى که من ديدهام واقعاً احساس ايرانيت نداشتند و اين کاملاً محسوس بود و طبعاً اين افراد جاسوس بالفطره بودند. “[??]
طرد سران و فعالان معلومالحال فرقه ضاله، و خاتمه دادن به تشکيلات مرموز آنان در ايران، کمترين کارى بود که ملت نجيب، ستمديده، و از بند رسته اين مرز و بوم، پس از پيروزى انقلاب شکوهمند اسلامى خويش و پايان دادن به حيات سياسى و فرهنگى ايادى رژيم فاسد و وابسته پهلوى، مىبايست نسبت به سران و فعالان بهائى انجام ميداد.
پي نوشت :
[?]ــ او نوشت: “گرفتن اموال کساني که به اين فرقه ايمان ندارند واجب است” (بيان فارسي، ص???) و همچنين: ” بر هر پادشاهي که در اين فرقه به سلطنت ميرسد واجب است يک نفر غيرمؤمن [يعني غيررباني] را بر روي زمين زنده نگذارد و همچنين اين حکم براي همه پيروان واجب است” (همان، ص???). چنانکه در تفسير سوره يوسف (ع) نيز فرمان داده است: “تمام مشرکين را بکشيد و زمين را از ايشان پاک نماييد. ”
[?]ــ خاطرات عبدالله بهرامي، ص??؛ هاشم محيط مافي، مقدمات مشروطيت، ص??
[?]ــ فريدون آدميت، اميرکبير و ايران، چاپ پنجم، تهران، خوارزمي، صص???ــ???
[?]ــ عبدالحسين آواره، الکواکب الدريه، ج?، ص???؛ و نيز رک: عبدالحسين آواره، کشفالحيل، ج?، صص??ــ??
[?]ــ عبدالحمد اشراق خاوري (از مبلغان مشهور بهائيت)، تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ص???؛ مقاله سياح، منسوب به عباس افندي (عبدالبهاء)، ص??
[?]ــ عبدالحسين آواره، الکواکب الدريه في مآثر البهائيه، ج?، ص???
[?]ــ مجيد آهي، منشي پرنس دالگورکي (سفير مشهور روسيه در ايران) بود (عبدالحميد اشراق خاوري، همان، ص???) و اعقاب وي تا مدتهاي مديد سمت يادشده در دستگاه تزاري را حفظ کردند.
[?]ــ شوقي افندي، قرن بديع، قسمت دوم، صص??، ?? و ??؛ دکتر اسلمونت، بهاءالله و عصر جديد، ص??؛ عبدالحميد اشراق خاوري، همان، صص ???، ??? و ???
[?]ــ عبدالحميد اشراق خاوري، همان، ص???؛ حسينعلي بهاء، اشراقات، صص??? و ???
[??]ــ شوقي افندي، همان، قسمت دوم، ص??
[??]ــ عبدالحميد اشراق خاوري، مائده آسماني، ج?، ص??
[??]ــ مصابيح هدايت، لجنه ملي نشريات امري، تهران، ????، ج?، ص???
[??]ــ عبدالبهاء در ماجراي درگيري ميان بهائيها و مسلمانان در يزد اصفهان زمان مظفرالدينشاه، به امپراتور روسيه متوسل شد. نگاه کنيد به: عبدالحسين آيتي، کشفالحيل، همان، ج?، صص??ــ?? و ج?، ص???
[??]ــ نگاه کنيد به ص??? کتاب مشهور ليدي بلامفيد: Highway The Chosen
[15]ــ براي متن نوشته عبدالبهاء رک: خاطرات صبحي درباره بهائيگري، تبريز، کتابفروشي سروش، صص??ــ??
[??]ــ مکاتيب عبدالبهاء، ج?، ص???
[??]ــ خاطرات حبيب (مؤيد)، ج?، ص???؛ براي کمک عبدالبهاء به انگليسيها در جنگ جهاني اول و ضديت شديد دولت عثماني با وي همچنين نگاه کنيد به: فضلالله نورالدينکيا، خاطرات خدمت به فلسطين، صص???ــ???
[??]ــ خطابات عبدالبهاء، ج?، ص??
[??]ــ تاريخ معاصر ايران، کتاب سوم، زمستان ??، ص???؛ “نعيم” شاعر مشهور بهائي در عصر قاجار نيز “معلم زبان فارسي در سفارت انگليس بود و عبدالبهاء او را مامور تبليغ کرده بود. ” (نورالدين مدرسي چهاردهي، بهائيت چگونه پديد آمد، ص??)
[??]ــ رک: خاطرات خدمت در فلسطين، صص???ــ???
[??]ــ دست پنهان سياست انگليس در ايران، ص???
[??]ــ خطابات عبدالبهاء، مؤسسه ملي مطبوعات امري، با مقدمه لجنه ملي نشر آثار امري، ??? بديع، ج ?، صص?ــ?؛ و نيز: ص???
[??]ــ همان، ص??
[??]ــ همان، ص???؛ نيز رک: صص ???، ???، ??? و ???ــ???
[??]ــ همان، صص???ــ???
[??]ــ همان، صص??ــ??؛ بر پايه نوشته شوقي افندي (نوه و جانشين عباس افندي) نيز وي “قطعه امريک” را “در نزد حق، ميدان اشراق انوار و منشور ظهور اسرار” ميشمرد (قرن بديع، ج?ف صص???ــ??? و ???)
[??]ــ خطابات عبدالبهاء، ج?، ص??
[??]ــ طرد و ترک تعصب ملى و وطنى، چنانکه عباس افندى تصريح کرده است، ميراث بهجامانده از حسينعلى بهاء بود؛ همان که مىگفت: حب وطن، افتخارى ندارد، بلکه حبّ جهان افتخار دارد! به قول محمدرضا فشاهى، بهاء “در دورانى که “ناسيوناليزم” ايرانى، براى مبارزه با تسلط سياسى و اقتصادى بيگانه و نيز حکومت فئودال محلّىِ دستنشانده آن، به منزله يکى از حياتىترين سلاحهاى توده و روشنفکران ايران بود، به مبارزه با اين سلاح پرداخت و گفت: “ليس الفخر لِمَن يُحِبُّ الوطن بَلِ الفخرُ لِمَن يحبّ العالَم” و بدين وسيله “جهان وطنى” را رسماً تأييد نمود و سرانجام در يکى از الواح خود (لوح سلطان)، خود را “غلام و عبد” و “ناصرالدينشاه” را “مليک زمان” اعلام نمود. ” رک: از گاتها تا مشروطيت؛ گزارشى کوتاه از تحولات فکرى و اجتماعى در جامعه فئودالى ايران، انتشارات گوتنبرگ، تهران ????، ص ???
[??]ــ روحيه ماکسول، گوهر يکتا، ص???
[??]ــ روحيه ماکسول، همان، صص??? و ???؛ مأخذ پيشگفته (ص???) نوشته است: “نظم اداري، عرّابه نظم بديع رباني و پيشرو مدنيت الهي و خود مقدمه تأسيس جامعه جهاني است که همه ملل و نحل جهان را در بر خواهد داشت.”
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ همان، صص???ــ???
[??]ــ خطابات عبدالبهاء، ج?، صص???ــ???
[??]ــ هنري فورد، يهودي جهاني؛ يگانه مشکله جهاني، شرکت ماشينسازي فورد، ????، صص??ــ??
[??]ــ رک: آيتالله سيد محمد شيرازي، دنيا ملعبه دست يهود، ترجمه سيدمحمدهادي مدرسي، تهران، افست انتشارات سيدجمال، ????، صص??ــ??
[??]ــ توقيعات مبارکه حضرت ولي امرالله، لوح قرن احباء شرق، نوروز ??? بديع، مؤسسه ملي مطبوعات امري، ??? بديع، صص???ــ???
[??]ــ توقيعات مبارکه، لوح قرن، شوقي افندي، ص???
[??]ــ خاطرات حبيب، ج?، ص ??؛ اين گونه پيشبينى قاطع از “سلطنت داودى” يهوديان در فلسطين، ناشى از ارتباطى بود که عبدالبهاء در آن تاريخ با خاندان صهيونيستى روچيلد داشت و مثلاً مستر روچيلد آلمانى “تمثال مبارک” عباس افندى را کشيده بود و از وى درخواست امضا مىکرد (همان، ص???)
[??]ــ همان، ص??؛ نيز رک: مائده آسماني، ج?، ص??? و ???
[??]ــ براي تصوير اين مراسم نگاه کنيد به: عبدالحسين آيتي، کشفالحيل، ج?، صص??ــ??؛ اسناد و مدارک درباره بهائيگري، ج?، خاطرات صبحي، نشر عصر جديد، ص???
[??]ــ بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت، ص???؛ خاطرات خدمت به فلسطين، صص???ــ???
[??]ــ عبدالله شهبازي، “جستارهايي از تاريخ بهائيگري”، تاريخ معاصر ايران، سال هفتم، ش??، صص ?? و ??
[??]ــ بهرام افراسيابي، همان، صص???ــ???
[??]ــ بهائيت چگونه پديد آمد، ص??
[??]ــ رک: سيد محمدباقر نجفي، بهائيان، ص??? به بعد.
[??]ــ توقيعات مبارکه، نوروز ??? بديع، ص???؛ مجله اخبار امري (ارگان بهائيان ايران)، شهريور ????، ش?، ص??
[??]ــ مجله اخبار امري، سال ??? بديع، ش?، ص?
[??]ــ همان، دي ????، ش??، شماره صفحات مسلسل ???؛ براي حمايت صهيونيسم از بهائيان و حمايت بهائيان از دولت اسرائيل رک: سيد محمدباقر نجفي، همان، صص???ــ???؛ بهرام افراسيابي، همان، صص ??? و ??? به بعد.
[??]ــ بهرام افراسيابي، همان، صص???ــ???
[??]ــ براي شرح اين مطلب از زبان مرحوم محمدرضا آشتيانيزاده، وکيل اسبق شوراي ملي، رک: مجله تاريخ معاصر ايران، کتاب سوم، زمستان ????، ص??? به بعد.
[??]ــ اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، ش?? تا ??ــ?ــ??? ک.
[??]ــ همچنين بايد از جولان افرادي چون هژبر يزداني (مرد شماره يک اقتصاد ايران)، ايرج ثابت مشهور به ثابت پاسال (صاحب پيشين راديو تلويزيون و نيز مالک کارخانه پپسيکولا) و مهندس ارجمند (رئيس کارخانه ارج)، مهدي ميثاقيه (سرمايهدار و صاحب استوديو ميثاقيه) و… در زمان محمدرضا در کشور ياد کرد که از نفوذ بيچونوچراي اين فرقه در شريانهاي اقتصادي و هنري کشورمان در آن روزگار حکايت ميکند.
[??]ــ فصلنامه مطالعات تاريخي، ش?، تابستان ????، صص???ــ???
[??]ــ نامه محفل ملي بهائيان ايران به تيمسار سرتيپ خسرواني، مورخ ??/?/????، که با شماره (???/خ) در دفاتر امري ثبت شده است. (سيد حميد روحاني، نهضت امامخميني، ج ?، تهران، عروج، ص ????، سند شماره ???).
[??]ــ اشراقات، الواح مبارکه حضرت بهاء… ، صص???ــ???
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ همان، ص???: “فراعنه و يا جبابره که در الواح نازل شده و يا بشود، مقصود، ارباب عمائماند؛ يعني علمايي که ناس را از شريعه الهي و فرات رحمت رحماني [بهائيت] منع نمودهاند… ” نيز رک: همان، صص??? و ???ــ???
[??]ــ همان، صص??? و ???
[??]ــ مائده آسماني، جزء چهارم، صص??? و ???؛ براي خصومت و مبارزه بهائيت و پيشوايان آن با مسلمانان (اعم از شيعه و سني)، و فتواي عالم بزرگ مصر بر ضد اين فرقه رک: قاموس توقيع منيع مبارک، ص??? به بعد؛ مائده آسماني، ج?، صص???ــ???؛ رحيق مختوم، ج?، رديف سين، شين: سني و شيعه، ص???
[??]ــ ايقان، چاپ مصر، ????? ق/????? م، ص???
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ عبدالحميد اشراق خاوري، مائده آسماني، ج?، ص???
[??]ــ همانجا.
[??]ــ خاطرات صبحي، چاپ سيدهادي خسروشاهي، ص???
[??]ــ لوح قد ظهر يومالميعاد، صص??? و ???
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ همان، صص ???ــ??? و ???
[??]ــ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (خاطرات ارتشبد حسين فردوست)، ج?، ص???
منبع: ماه نامه زمانه - شماره ??
نويسنده : کريم حقپرست
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید