مسيحيت که شالوده جوامع غربي و روحانيت آن را تشکيل ميدهد در حال نابودي است. ما از دوره روشنگري مدرنيسم عبور کرديم و ازطريق دوره متحول پست مدرنيسم رو به سوي عصري هستيم که به هر حال بعداً با آن مواجه خواهيم شد. اين پارادايم(1) تغيير درجهانبيني محلي، ملي و جهاني بوده و لذا نتيجه آن بروز تکثر فرهنگي است. ما شاهد سقوط هولناک کهنه و قديم و ظهور زجرآور جديدهاهستيم. اين موضوع به ياري عواملي مانند انقلاب ديجيتالي(2)، شرکتهاي فرامليتي، نظامهاي قبيلهاي متجدد، تودههاي شهرنشين وانفجار جمعيت جان دوبارهاي گرفته است. سقوط مدرنيسم و ظهور چيز ديگري به جاي آن در جاي جاي کره خاکي قابل لمس است. ناامنيو بياعتمادي مصيبت و بلايي جهاني است. فرهنگهاي مدرن دچار بحران هستند، کليسا نيز دچار بحران شده، کليسايي که خود را بامدرنيسم سازگار کرد از سوي مدرنيستها ناديده گرفته ميشود و بالاتر از آن، اين است که با ظهور پست مدرنيسم کاملاً به کناري نهادهشده. کليسا در پاسخ به مشکلي که علت آن پست مدرنيسم است کدام گزينه را انتخاب ميکند. آيا در بحبوحه اوضاع به وجود آمده به دنبالرشد و توسعه خود خواهد بود يا براي پرهيز از خطر و روبهرو شدن با آن عقبنشيني خواهد کرد؟ بسياري از رهبران مسيحي از وضعيتبحراني حاکم در دورهاي که در آن زندگي ميکنيم آگاه هستند. آنان مشغول پاسخگويي به شکستها، ناکاميها و آنچه که مشاهده ميکنندهستند و ميانديشند که چگونه با مخالفان عقايد خود به مقابله برخيزند. موج فزايندهاي از پست مدرن و عوامل مرتبط با آن در قبالروحانيت و مبلغين مذهبي انتقاد ميکنند. نظرات بسياري از آنان در قياس با کالور(3) و تب(4) که عقايد معتدلي را ارائه کردهاند بسيار بدبينانهاست. در پاسخ به موجي که اخيراً با آن مواجه شدهايم، به چهار مورد به شرح ذيل اشاره ميکنم:
فرضيهاي که چهره مدرنيسم را به مراتب مذهبيتر از پست مدرنيسم ميشناسد.
رد اين موضوع که اميد و فرصتي براي تفسير و سازگاري کتاب مقدس در فرهنگهاي پست مدرن وجود دارد.
عدم آگاهي بسياري از چگونگي تسليم کليسا در برابر مدرنيسم.
ـ رد فرضيه دعوت از کليسا براي تغييرات بنيادين و سازمان يافته به منظور اعاده ماهيت مذهبي، و دستيابي به اهداف تبليغي و تبشيريخود براي سازگار شدن با فرهنگهاي پست مدرن. عليرغم وجود خطرات عديده در تغييرات جاري فرهنگي، ما هنوز قادر به تشخيص وعمل، در فرصت مطلوب پيش آمده به منظور انجام رسالتمان در درون فرهنگهاي پست مدرن هستيم. من به طور مجمل به چهار مطلبمورد اشاره که ارتباط مستقيمي با انجام وظيفه ما در دنياي پست مدرن دارند خواهم پرداخت.
شناخت، فرهنگ و نهادينه شدن
کالور و تب هر دو دريافتي کلي از چگونگي ترويج پست مدرن و جهاني که ترسيم ميکند ارائه ميدهند. پست مدرن فلسفي و فرهنگ پستمدرن چالش خوفناکي در عرصه جهاني پديد آورده است. هر دو نفر بر اين باورند که پست مدرنيسم تهديدي براي کليسا به شمار ميرود. بهويژه به دليل فقدان ايمان آن به حقيقت مطلق. تب جهان متمايل به پست مدرن را اينگونه توصيف ميکند: دنيايي که هرگز تا به اين حد با صليب دشمن نبوده است . کالور پا را بسيار فراتر نهاده تأکيد ميکند: من اعتقاد راسخ دارم که پست مدرنيسم به طور کامل و مطلقتفکري غيرمسيحي است. عقيده او درباره مدرنيسم و ارتباطش با مسيحيت در قياس با پست مدرنيسم بسيار مثبت است. او پستمدرنيسم را به عنوان يک پديده فرهنگي نوظهور کاملاً رد ميکند و اعتقاد دارد هر دو عامل فرهنگ و شناخت از پست مدرن دچار سقوط وانحراف شده است. اين دو عامل ميتوانند هم به صورت دو پل ارتباطي و هم به صورت دو مانع در مواجهه با کتاب مقدس عمل کنند. ماميبايست بر عليه پست مدرنيسم که با تمام توان به مسيحيت توهين ميکند جبههگيري کنيم. اين موضوع به همين سادگيها هم نيست، پست مدرنيسم در حقيقت عکسالعملي بود در مقابل مدرنيسم، پست مدرنها هر چند به شدت ضد خدا و ضد مسيح هستند ولي بيش ازاينها ضدمدرنيسم هستند. معتقدان به پست مدرن در ارتباط با نهادينه شدن مذهب شکيبايي اندک يا ناشکيبايي از خود بروز ميدهند. اينامر تهديدي در قلمرو مسيحيت به شمار ميرود. چرا که کليسا در مقابل روشنفکران مدرنيست و عوامل مبتلابه اجتماعي مانند: منطقگرايي،عملگرايي، نهادگرايي، حرفهايگري، روشنگري، به طور کنترل شدهاي تسليم شده بود. با رد مسيحيت مدرن توسط پست مدرنيستها، آنهادر اظهارنظر راجع به کتاب مقدس بازتر عمل کرده و اظهارات تازهاي را ابراز کردند که خارج از انديشه مدرنيسم بود. براي برداشت محصولاز ميان پست مدرنها براي کليسا، ما ميبايست انديشه فلسفي پست مدرنيسم و اظهارات فرهنگي پست مدرنيته را درک، و خودمان را بادقت تمام براي هر فرضيهاي (مدرن يا پست مدرن) که هم سطح با وحي خداوند نباشد آماده کنيم. در عين حال بايد به خاطر داشته باشيمکه رسالت ما انتقاد يا محکوم کردن فرهنگي خاص نيست، بلکه هدف نهادينه کردن صفات نيک در همه فرهنگهاست.
ترجمه و تفسير فرهنگي
بسياري از رهبران مسيحي از ديدن اينکه مزرعه پست مدرن مناسب براي برداشت است ناکام ماندند. به عبارتي ديگر اکثر رهبران مسيحياز درک اين واقعيت عاجزند که در حيطه پست مدرن امکان برداشت محصول وجود دارد. از سويي اگر با پيشنهاد کالور مبني بر اينکه اکثرمسيحيان غربي در حال حاضر مبلغين فرهنگ متعاطي در جوامع پست مدرن هستند، موافق باشيم از سوي ديگر با گروه کثيري از رهبرانمسيحي که به طرز اسفباري فاقد ابزار و دانش لازم براي تعبير و تفسير پست ـ مسيحي و فرهنگهاي پست مدرن هستند مواجهميشويم. نتيجه مشهود شکستي خواهد بود نه تنها فقط در برابر موانع بلکه در ايجاد پلهاي ارتباطي لازم با پست مدرنيسم. کليسا به هيچروي مشغول ايجاد ارتباط با پست مدرن از طريق کتاب مقدس نيست، فرهنگهاي مدرن شايد توسط ساختارهاي مذهبي قلمرو مسيحيتبه نوعي با مسيحيت امتزاج پيدا کرده باشند اما اکثر مردم بدون هيچگونه تأثيرپذيري همچنان از تعاليم عيسي مسيح(ع) پيروي ميکنند.مخالفت پست مدرنها با نهادينه کردن مذهب به معناي ضديت آنها با خداوند نيست. آنها به وسعت و دامنه روح معترفند اما نميدانندچگونه بايد خدا را تجربه کنند. پيروان پست مدرن مدعي اينکه خدا وجود ندارد نيستند بلکه خدايي را که آنها مطرح ميکنند خارج از دسترسو هرگونه تصور است و معتقدند کتاب مقدس (انجيل) واقعي نيست. اين جويندگان جديد معنويت به طرِق مختلف عکسالعملهايي را درمخالفت با اشکال گوناگون مذهب مدرن و شيوههاي ابداعي بشر براي شناخت خدا از خود بروز ميدهند. به عبارتي سادهتر، پست مدرنهاضد دين و ضد جويندگان معنويت بنيادين هستند. آنان فرياد ميزنند که ميخواهند معنويت و تقدس را لمس کنند (تجربه کنند). پستمدرن فرصت مناسبي را براي تفسير و تعبير کتاب مقدس و به شکلي ساده در بحبوحه بحرانهاي فرهنگي ـ مذهبي دراختيار کليسا قرارداده است. مشکل اينجاست که کليسا نميداند چگونه بايد ايجاد ارتباط کند و چگونه انجيل را به طرزي خوب و مناسب ارائه کند. ما قادر بهدرک زبانِ دل پست مدرنها نيستيم. براي کليسا برداشتن محصول از پست مدرن مستلزم گوش فرا دادن به سخنان اشخاصي است کهداراي اطلاعات فرهنگي بوده و قادرند پيام کتاب مقدس را زنده کنند، مسلط به تعبير و تفسير فرهنگهاي خودي و تفسير و تأويل حقايقزندگي براي مردم، در متن جامعه و با تکيه بر داشتههايشان هستند.
کتاب مقدس و اقليتي فراسوي مرزهاي فرهنگي
در حالي که بسياري اذعان به نياز بشر به پست مدرن متعهد رهاييبخش دارند که جامع و کامل و غيرقابل انتزاع است. از خودشاننميپرسند که اين ساختارهاي مسيحيت مدرن بود که به طور مؤثر از برخورد و درگيري با پست مدرن جلوگيري کرد. نکته حائز اهميت ايناست که عيسي مسيح(ع) فراسوي همه فرهنگهاست. عيسي(ع) مدرن نيست، پست مدرن هم نيست، و به همين نحو پيکر و بنيان اويعني کليسا هم نه مدرن است و نه پست مدرن. با اين وجود با هر دو پارادايم فرهنگي همزيستي ميکند و نهايتاً اينکه جامعه مسيحيطريقي از زندگي است که مظهر کشمکش و رقابت با هر فرهنگي در هر زمان و مکان به حساب ميآيد. رسالت روحاني في نفسه و فطرتاً قابل تفسير و انعطاف است. خداوند در طول تاريخ همواره خود را مرتبط با چارچوبهاي فرهنگي هر جامعهاي مجسم کرده است. زندگي وکار مسيح(ع) سرمشق و نمونهاي براي رسالت کليسا شد و در واقعيت، خداوند بالاتر از همه قرار گرفت. کتاب مقدس در زمان و فضايخاصي توسط مسيح(ع) وارد فرهنگها شد (14:1 يوحنا(5)). لامين سانع(6) در اثر ماندگار خود به نام تفسير انجيل قابليت تفسير کتابمقدس را ارزيابي کرد. همانگونه که سانع انديشه تفسير پيام کتاب مقدس را در فرهنگها بسط داد، ما نيز ميبايست ياد بگيريم که چگونهوجود جامعه مذهبي را در فرهنگها تعميم بدهيم. تفسير و ترجمه فرايند مستمر تعهد، مسؤوليت و جان بخشيدن به کلام است و در اينراستا عملکرد طبيعي يک جامعه روحاني پرداختن به فرهنگ خودي است. ماهيت و رسالت کليسا به عنوان سازماني پويا، خيلي پست مدرن(مفهوم دوستانه) در مقابله با ملاکهاي سازمان يافته مدرنيته (دوستانه)، ايجاب ميکند براي باقي ماندن در پيکره مسيحيت به طور دائم درحال کُشتي گرفتن و کشمکش باشيم. اين امر مستلزم داشتن اقتدار انجيلي و قابليت ترجمه و تفسير از آن است. کليساي پس از مسيح(ع) بااتخاذ شکل واحدي از فرهنگ، که در آن هم کتاب مقدس و هم جامعه مذهبي تبليغ و تفسير ميشد، به فرهنگهايي که قابليت پذيرش آنرا داشتند عرضه شد. اگر کليساها در متن پست مدرن رشد کنند و دوام بياورند، پيوسته ميتوانند به طريقي که پست مدرنها و سايرفرهنگهاي مستقل آن را درک کنند ترجمه و تفسير شوند و تا زماني که ايمان به اساس و جاودانگي خداوند وجود دارد کليساي او نيز بايدمطابق با خواستهاي او طراحي شود.
براي برداشت محصول از پست مدرن، کليسا بايد بداند که تعابير مذهبي همانند انجام سفري است که دو سؤال و يا دو راه عمده به آنمنتهي ميشود. اول اينکه: راه عيسي چه بود؟ ثانياً ما چگونه قادر به حفظ راه و شريعت او در اين تغييرات و نوسانهاي فرهنگي خواهيمبود؟ به طور مجمل زندگي کليسا به نوعي بازتاب زندگي عيسي مسيح(ع) است که در فرهنگهاي بومي تجسم و عينيت پيدا کرده است و لذابرقراري ارتباط جديد، يعني ارائه کتاب مقدس و جامعه مذهبي در متن و سياقي جديد موجب تحقق آرمانهاي آن خواهد شد و تنها درصورتي ميتوان به حرکتهاي خودجوش و فطري مردم اميدوار شد که کتاب مقدس به صورت راهنما و سرمشقي در زندگي و فرهنگهايمردم جلوهگر شود.
کشف کليساي قابل انعطاف
امروزه گروههاي بسياري تلاش ميکنند تا کليساي پست مدرن را طراحي ، توليد و حتي اختراع کنند. اما آيا عقيده کليساي پستمدرن بهتر از عقيده کليساي مدرن خواهد بود؟ آيا ما واقعاً ميخواهيم هزاره ديگري از نفوذ فرهنگي کليسا را آغاز کنيم؟ تلاش برايپست مدرن بودن شکستي قطعي و اجتنابناپذير است. ما ميبايست حرکتي فراسوي مأموريت پست مدرن و کليساي پست مدرن داشتهباشيم. براي کليسا برداشتن محصول از پست مدرن مستلزم صدور جواز مرگ مدرنيسم است. کليسا قادر به ايجاد تغيير در دنيا نخواهد شد تازماني که خود متفاوت از دنيا باشد. پست مدرنيسم در حيطه مأموريت خويش در صدد ايجاد پارادايم جديدي است که اين پارادايم در مواجهه با مباني ديني، همه تصورات عالم مسيحيت را زير سؤال ميبرد. کليسا براي تبديل شدن به وسيلهاي براي ايجاد تغييرات رهاييبخشميبايست اشتباهات فاحشي را که در مدرنيسم دچار آن شد به کناري نهاده و سعي در افشاء هويت خود به عنوان جامعهاي روحانينمايد. يعني پيروان راه خدا و مسيح در درون فرهنگها، نه پيروان فرهنگي! پست مدرنيسم شايد يکي از بزرگترين موهبتها براي کليساي غرب به همراه داشته باشد و آن واداشتن کليسا براي اصلاح چهرهاي است که از خداوند در اذهان مردم ترسيم کرده است. پست مدرنيسم از کليسا خواستار اصلاحبنيادين عواملي مانند: نحوه تبليغ، استراتژي کليسا، تنصير(7)، پيروي از مسيح(ع)(8) و عملکرد کلي کليسا است. نه تنها کارهايي را کهميخواهيم در اين زمينهها انجام دهيم بايد ارزيابي کنيم بلکه چگونگي راهکارها و دستيابي به آنها نيز بايد بررسي شود. زمان واقعي برايدعوت به يک جامعه اصيل مسيحي وقتي خواهد بود که هر دو وجه فرهنگي و روحاني آن به دقت سنجيده و زمينهيابي شده باشند، بهويژهدر مورد کساني که قالب پست مدرن به خود گرفتهاند. تب ( Tebb) عقيده راگزبرگ را درخصوص ناديده گرفتن کليسا و به عبارتي کليساي درتبعيد رد ميکند. راگزبرگ گفته بود: موقعيت ممتاز ما از بين رفته و با نسلي مرده از درون، در جوامع خود روبهرو هستيم و حالا ما نسلجايگزين آنان ميباشيم. درست مثل ظهور اسراييل در تبعيد همراه با نفرتي عظيم از کفر و بتپرستي. حال اين سؤال مطرح است، آياکليسا هم خواهد توانست به همان نحو يعني پس از 1700 سال سازگاري با مدرنيسم ظهور خود را اعلام کند. اين موضوع ميتواند ما را وادار به حرکتي انقلابي در درون فرهنگهاي پست مدرن بکند. در کوران بحران اخير فرهنگي ـ مذهبي، بيشترين عامل متقاعدکننده در تجلي حقانيت کتاب مقدس در برابر فرهنگهاي پست مدرن، وجود مردم با خدايي است که مظهر و تجسم عيني راه عيسي مسيح (ع) هستند نهکمتر و نه بيشتر!
هر چيز ديگري را که بخواهيم به اساس راه عيسي مسيح(ع) اضافه کنيم خطراتي را متوجه تفسيرپذيري کليسا خواهد کرد. درستهمانند کليساهاي روحاني عهد باستان که به طريقي ساده راه عيسي(ع) را دنبال ميکردند. هماکنون ما نيز ميبايست با مردم در حيطه وقلمرو خودشان برخورد کرده، سخنان بديل خود را با زبان دل آنان بيان کنيم و مؤمنان جديدي را تربيت کنيم که بتوانند بوميان هر ناحيهايرا با اصطلاحات کليسايي مختص همان منطقه راهنمايي و ارشاد کنند. مهمترين و قويترين پيام براي پست مدرنها همانا اعلام موجوديتکليسا به عنوان کليساست نه يک نهاد يا مؤسسه، موجوديتي زنده، در حال تنفس و جامعهاي روحاني. پست مدرنيسم مبتلابه نوعي تشنگيروحي است که نميتواند خود را با دکترين، استراتژي يا نهادگرايي ارضاء کند. تنها يک نفر از سوي مسيح(ع) و از پيکره او، يا جامعه مؤمنانقادر به فرو نشاندن اين تشنگي است. کليسا به طور مؤثري ميتواند از طريق بوجود آوردن جوامعي اصيل و روحاني که متشکل از پيروانحقيقي عيسي مسيح(ع) باشند رسالت خود را در پست مدرن به انجام برساند.
وجود بيشترين فرصتهاي پست مدرن
متلاشي کردن مدرنيته و رها کردن کليساي مدرن ايجاب ميکند که خداوند فکر تازهاي بهکار ببندد!!!
ما ميبايست در جامعه به شدت در حال تغيير خود عواملي مانند معنويت، فرهنگ، محيط زيست، سياست، علوم روانشناختي و... را بهطور کامل درک و شناسايي کرده. پاسخي درخور و قابل تفسير براساس کتاب مقدس به همه آنها عرضه کنيم. و نهايتاً اينکه مؤثرترين عاملدر برابر پست مدرنيته اشتغال کليسا به کارهاي روحاني يعني پرداختن به خداوند متعال است. بسيار بيش از گذشته کليسا نيازمند نيايش باچشماني باز است درست مانند پل مقدس (از حواريون) در کليساي کالاسين(9) که به مردم توصيه کرد: خود را وقف عبادت کنيد، تقوايالهي پيشه کنيد و شکرگزار باشيد، در انتخاب راه عقل خود را به کار بنديد و از هر فرصتي بهره گيريد، سخنان شما همواره سرشار از زيباييهاباشد، آنها را با لحني خوش ادا کنيد، و بدين طريق است که به زيبايي قادر به پاسخگويي به هر فردي خواهيد شد. ]کولسيان ـ باب 4: 2 تا6(10)[ خداوند خود ناظر آنچه که در پست مدرن اتفاِ ميافتد هست. کليسا بايد تقواي خود را حفظ کند و با آمادگي کامل از فرصتهاي بهدست آمده به خوبي استفاده کند. درست مانند زماني که با فروتني و با رويي خوش و ملايم براي اداي وظيفه خود تلاش ميکرد. آماده برايتغيير و با اتکال به خداوند تلاش کند تا فرهنگهاي پست مدرن را با کتاب مقدس سازگار کند. درست مانند مردان قوم بنياسراييل(11) کهمورد ستايش واقع شدند. آنها زمان را درک کردند و دانستند که اسراييل چه بايد بکند. ]1، انجيل، باب 12 آيه 32(12)[ از اين رو لازم استکليسا هم زمان و هم راههايي را که به خداوند ختم ميشوند بشناسد. اکنون زمان آن فرا رسيده که کليسا چشمان خود را به پست مدرن بازکند و بذر کتاب مقدس را در راهي بيافشاند که معتقدان جديد پست مدرن خود عامل و بهبارآورنده اين بذر باشند. شايد روحالقدس به کليسانيرويي تازه ببخشد تا بتواند به راحتي در راه عيسي مسيح(ع) و با فرهنگ پست مدرن زندگي کند. درود و سلام بر شما. همانگونه که پدربراي من فرستاد من نيز در قالب پست مدرن به شما ميفرستم.
نکته پاياني :
ارائه چينن بيانيه تامالاختياري از پست مدرنيته مثل اين است که گفته شود:
فرهنگ چيني کاملاً غيرمسيحي است يا فرهنگ اروپايي غيرمسيحي است . جنبه فرهنگي پست مدرن نه مثبتتر از سايرفرهنگهاست نه منفيتر از آنها.
اين موضوع اصلي پاياننامه من بود (پاياننامه دکتري): جامعه مسيحي قابل انعطاف: مذهبشناسي براي فرهنگهاي پست مدرن وفوِ آن.
*جاناتان کمبل Janathan Campbell از سال 1922 تا 1999 به عنوان طراح استراتژيک کليساهاي مناطق لوسآنجلس و آمريکايشمالي و استاديار حوزه علميه Golden Gate Baptist Theological Seminary خدمت کرد. زمينه مطالعاتي او فرهنگهاي پست مدرناست و دکتري خود را از School of World Mission و حوزه علميه فولر Fuller Seminary اخذ کرد. در حال حاضر او به عنوان معاونIngram Labsllc که يک مؤسسه رسانهاي است در سياتل فعاليت ميکند.
پانوشتها:
1- paradigm
2- digital
3- Clive Calver
4- Elizabeth Tebbe
5- John (1:14)
6- Lamin Sanneh
7- evangelism
8- discipleship
9- colossian
10- (Col. 4: 2-6)
11- men of Issachar
12- (1 chron. 12:32)
نويسنده : جاناتان کمبل
مترجم : يوسف مهين روستا
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید