در سالهاي اخير، کارشناسان و تحليلگران برجسته آمريکايي، از شکل گيري جريان نوظهور فاشيسم مسيحي در ايالات متحده ابراز نگراني نمودهاند. نويسنده که کتابي نيز با عنوان "فاشيسم آمريکايي" نگاشته است، با اشاره به رويکردهاي فرهنگي اين جنبش راديکال، به ويژه خرافهگرايي، تلاش براي نابودي مخالفان، حمايت از ابرشرکتها و ناديدهانگاري مشکلات جامعه، يادآوري مي کند که بين رويکردهاي اين فاشيستهاي مسيحي و حزب نازي آلمان، مشابهتهاي زيادي وجود دارد. آيا با قدرتمند شدن اليگارشي آمريکا و تولد فاشيسم مسيحي، ما شاهد مرگ دموکراسي در ايالات متحده نخواهيم بود؟
دکتر جيمز لوتر آدامز، استاد درس اخلاق من در دانشگاه هاروارد، روزي در کلاسهاي درسش به دانشجويان چنين گفته بود: "هنگامي که من در سن شما بودم (وي در آن زمان 80 سال سن داشت)، ما با "فاشيسم مسيحي" مبارزه مي کرديم. " اين هشدار که 25 سال پيش داده شد، هم اينک ديگر بار از سوي پات روبرتسون و چند ايستگاه راديويي - تلويزيوني مسيحي، به عنوان يک مذهب سياسي نوظهور که به سوي کنترل دولت و سازمانهاي ما حرکت نموده، مطرح گرديده است. سردمداران فاشيسم مسيحي در نظر دارند که از ايالات متحده براي ايجاد يک امپراتوري مسيحي جهاني بهره گيرند. تلاش اين بنيادگرايان و مسيحيان در جهت کسب قدرت سياسي را بايد يک جريان سنتي راديکال به شمار آورد.
هر چند در گذشته، ظهور چنين انديشهاي به ندرت مورد پذيرش کارشناسان قرار ميگرفت، اما دکتر آدام به ما هشدار داده بود که ممکن است نابينايي به وجود آمده توسط فخرفروشي روشنفکري، ما را از درک حقيقت دور نمايد. وي خاطرنشان کرده بود که نازيها قرار نيست يک بار ديگر با پيراهنهاي قهوهاي و صليب شکسته، به صحنه قدرت بازگردند. هر چند اين وارثان ايدئولوژيهاي نازيها، عقايد خود را در پس پرده مسيحيت پنهان نمودهاند.
من ترديدي ندارم که وي انساني نبود که لفظ فاشيست را سادهانگارانه به کار ببرد. آدامز در سالهاي 1935 و 1936 ميلادي در آلمان بود و با مقامات کليساي ضدنازي به رهبري ديتريچ بونهوفر همکاري ميکرد. کمي بعد هم توسط گشتاپو شناسايي و دستگير شد و به ايالات متحده بازگشت. البته آدامز در مسير بازگشت، مخفيانه فيلمهايي سياه و سفيد را که از کليساي مسيحي حامي هيتلر گرفته بود، به همراه آورد و من ساعتها از وقت خود را در دانشگاه کمبريج به تماشاي اين فيلمها اختصاص داده ام که در آنها افرادي نظير آلبرت شوايتزر و کارل بارتز سخنراني مي کردند. آدامز دريافته بود که جنبش تماميتخواهي به وجود آمده در ايالات متحده، ريشه در مشکلات اقتصادي و فردي عميق موجود دارد و هشدار ميداد که خروج مشاغل توليدي از خاک آمريکا، فقيرتر شدن طبقه کارگر و خستگي جسمي و روحي طبقات فقير و متوسط، ميتواند به نابودي جامعه ما بيانجامد.
طبقات متوسط جامعه ما، اينک در جهاني زندگي ميکنند که امکان برون سپاري مشاغل آنها ميسر گرديده و بايد در شرايطي پرريسک به زندگي بپردازند. در دو سال اخير نيز که من وقت خود را بر روي نگارش کتاب "فاشيستهاي آمريکايي؛ راستگرايان مسيحي و جنگ عليه آمريکا" متمرکز نموده ام، به اين نتيجه رسيدهام که فراهم شدن چنين شرايط اسفباري، به آثار اجتماعي و فردي و اقتصادي ناگواري منجر خواهد شد. و چندان عجيب نيست که امروزه همه ما از طريق رسانههاي مخالف، با انبوهي از شعارهايي روبهرو هستيم که مدعي است، اتوپياي مذهبي و فکري وعده داده شده، تنها با نابودي مخالفان قديمي و گناهکار آمريکا به دست خواهد آمد. اين آرمانگرايان مسيحي وعده ميدهند که با تغيير دنيا، دنيايي رؤيايي به وجود خواهند آورد که در آن، زمان ميايستد وهمه مشکلات دنيا حل خواهد شد.
راستگرايان مسيحي تاکنون دهها ميليون آمريکايي را اغوا نمودهاند که به گفتههاي آنها در مورد دنيايي سرشار از واقعيت و جادو تا جلوههاي فانتزي فرشتگان و معجزه و همچنين عقايد بچهگانهاي نظير برنامه خداوند براي هدايت آنها و يا راهنمايي و حمايت مسيح از آنان، ايمان بياورند. اما از اين منظر افسانهوار، ديگر نميتوان براي تفکرات راه گشا و روشنفکري، يافتههاي علمي و معضلات بي کاري و فقدان پوششهاي بيمهاي، اهميتي قايل شد. از سوي ديگر، با همراهي مسيح با شما، دنيايي دروغين در برابر پيروان اين گروهها گشوده ميشود که به بهاي قرباني کردن واقعيت، دستيابي به اهداف خود را دنبال ميکنند. امروزه، با روي کار آمدن فاشيسم مسيحي، ما با دنيايي غيرقابل تغيير روبهرو گرديدهايم که دروغها به واقعيت تبديل شدهاند، راهي براي تغيير وجود ندارد و خداوند روزگار ما، دستيابي به حداکثر سودآوري به بهاي قرباني کردن شهروندان است. اينک ما در کشوري زندگي ميکنيم که 1% از ثروتمندان، ثروتي بيش از90% انتهاي ليست را دارند، شکنجه قانوني شده و امکان زنداني کردن افراد، بدون هيچ دليلي وجود دارد.
آرتور شلسينگر، در کتاب "فراز و فرودهاي تاريخ آمريکا" چنين مينويسد: "عصر دنياي بزرگ، به دليل عدم ايجاد تمايز بين حقوق انسانها، از اهميت زيادي برخوردار بود، در آن دوران، ما شاهد کاهش فقر و بيعدالتي و ظلم و در عين حال، پيدايش عصر بردهداري و شکنجه و نسلکشي نيز بوديم. "
در واقع، آدامز سالها، در رويکردهاي راستگرايان مسيحي، مشابهتهاي فاجعهباري را با کليساي مسيحي آلمان و حزب نازي مشاهده کرده بود. بدين ترتيب، فاشيستهاي آمريکايي در سايه انديشههاي مذهبي و ويژگيهاي جامعه باز ما، سرنوشت دولت ما را به چنگ آوردند. وي معتقد بود که ليبرالها از درک توانمنديهاي قدرت و تلاشهاي پنهان شيطاني براي دستيابي به آن ناتوانند.
هم اينک انتقادات مطرح شده در پژوهشهاي دانشگاهي، همراه با موضوعات انتشار يافته در رسانهها، اين جريان را به يک نهضت عالمگير تبديل نموده است. بدين ترتيب، پرسشها و ابهامات مطرح شده به ويژه در حوزه روابط راستگرايان مسيحي با دولت و ابرشرکتها، براي بسياري از کساني که جريانات فکري را دنبال مينمايند، آشناست. به علاوه آنان معيارهاي اخلاقي خاصي دارند و تحمل شکست را ندارند.
دکتر آدامز معتقد بود که در صورت پيروزي نازيها بر ايالات متحده، اکثر اساتيد هاروارد، کلاسهايشان را با سلام نازيها شروع مي کردند. اينک پس از دو دهه و با وجود رشد انديشههاي مسيحي راستگرا، به نظر ميرسد، پيشبينيهاي وي محقق شده است. آنان در عرصه قدرت به صندليهاي سنا و کنگره دست يافتهاند. مثلاً 45 سناتور و 186 عضو کنوني کنگره، از حمايت 80 تا 100 درصدي سه گروه اصلي مسيحيان (شامل ائتلاف مسيحيان، شوراي روابط خانواده و انجمن عقابها) برخوردار ميباشند. پرزيدنت بوش نيز در قالب کمکهاي فدرال، صدها ميليون دلار کمک به آنها اعطا کرده و عملاً طرحهاي آنان را در حوزههاي دانش، حقوق جنسي و مبارزه با ايدز، دنبال ميکند.
من معتقدم که ما در حال تجربه حوادثي هستيم که در دوره بيسمارک با شعار حمايت از ارزشها روي داد. در سالهاي پاياني قرن نوزدهم، آلمانها زمينه لازم جهت مبارزه با کاتوليکها و يهوديان را در قالب جنگ فرهنگي فراهم نمودند. بيسمارک در آن دوره توانسته بود با جلب حمايت مردم آلمان، راه را براي حکومت نژادپرستانه و ظالم نازيها فراهم آورد.
راستگرايان مسيحي افراطي در حالي از روي کار آمدن دولت مسيحي دفاع ميکنند که همه بخشهاي جامعه آمريکا، از ليبرالها و مهاجران گرفته تا هنرمندان و روشنفکران، بدون دارا بودن حقوق مشروع قانوني و شهروندي، در بهترين شرايط به افرادي در جه دو تبديل شدهاند. آنان همواره به دنبال شکلگيري بحرانهاي اقتصادي، فجايع طبيعي و يا حملات تروريستي و يا زد و خوردهايي هستند تا بتوانند دامنه سلطه خود را گسترش داده و تثبيت نمايند. يک دوره ناآرامي به آنها اجازه ميدهد که اصلاحات راديکال مورد نظر خود را پياده نموده و در سايه شعارهايي نظير بازگشت آرامش و امنيت و نظم و قانون، اهداف خود را پياده کنند. اين جنبش که بايد آن را خطرناکترين نهضت فراگير در تاريخ ايالات متحده به شمار آورد، با استفاده از شرايط بحراني اجتماعي و اقتصادي موجود و ايستگاههاي راديويي و تلويزيوني مسيحي و مدارس مسيحي، آيندهاي را به شهروندان آمريکايي وعده ميدهد که در آن اميد، دستمزدهاي مناسب، امنيت شغلي و خدمات اجتماعي، از جايگاه ويژهاي برخوردار است.
فراموش نکنيم که تجاوزات متوالي به منافع آمريکا که با همراهي هر دو حزب سياسي دموکرات و جمهوريخواه نيز تداوم يافته، نه تنها به توانمندسازي اين اليگارشي آمريکايي منتهي گرديده، بلکه مرگ دولت دموکرات ما و تولد فاشيسم آمريکايي را به وجود آورده است. وضعيتي که در نهايت به مرگ دموکراسي آمريکايي منجر ميشود.
منبع: / ماهنامه / سياحت غرب / 1387 / شماره 62، شهريور
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید