آيين کالوني نظام الاهياتياي است که اصلاحگر فرانسوي، ژان کالون، شکل داد. او عمده مباحث خويش را در کتاب مبادي دين مسيحي[1] (1536ـ1559) مطرح کرد. اين ساختار کلامي ــ که نشاندهندة شايستگي کالون براي لقب «نابغة الاهياتي نهضت اصلاح ديني» است ــ نخستين عرضة نظاممندِ پروتستانتيسم بود که پسزمينهاي عقيدتي نيز براي بيشتر کليساهاي غيرلوتري سنت اصلاحشده[2] فراهم آورد.
1. آيين کالوني؛ يک نظام الاهياتي
هرچند آيين کالوني يک ساختار نظاممند است، اما سيستم به معناي اصطلاحي و کامل آن ــ يعني نظامي با يک ايدة اصلي، شکلگيري و تکوين روشن و واضح، و هماهنگيِ کامل؛ مانند آنچه در مکتب ارسطو، مکتب کانت و يا فلسفة توماسي ميبينيم ــ نيست. در عوض، آيين کالوني بياني مبتني بر کتابمقدس، مستدل و مشروح از اصول انجيلي و پروتستاني را بهعنوان دفاع اصلي خويش ارائه ميکند؛ هرچند اين تنها دفاعش نيست. کالون آموزههاي اصلاحاتِ اوليه: عادلشمردگي به وسيله ايمان (تنها ايمان)[3]که فيض الهي آن را عطا کرده است (تنها فيض)،[4] اولويت و برتري کتابمقدس و کشيشبودن تمام معتقدان واقعي را به کار گرفت؛ او از اين آموزهها، ساختاري جديد ايجاد کرد که خصوصيات و اعمال آن تفاوت بسياري با آيين لوتري يا آيين انگليکن، ديگر اصلاحات اقتدارگراي[5] قرن شانزدهم، داشت.
سيستم نسبي
کالون 27 ساله بود که اولين نسخه از کتاب خود، مبادي دين مسيحي، را منتشر کرد. آنچنان که خودش در «نامهاي به پادشاه» (فرانسيس اول، 1515ـ1547) ــ که در مقدمة همين کتاب آورده ــ گفته است، قصد او از تأليف کتاب مبادي اين بوده است که شرحي در نهايت سادگي دربارة تعاليم مسيحيت بنويسد تا به وسيلة آن «کساني که مايهاي از شور و تعصب ديني دارند، به آن تعصب صورتِ يک ايمان و خداشناسي حقيقي بدهند».[6]
کالون در مابقي عمرش ــ تا زمان انتشار نسخة نهايي کتابش به زبان لاتين (1551) و ترجمة فرانسه آن (1560) ــ کتاب خويش را شرح و بسط داده، بازبيني و منتشر کرد تا اينکه به بياني کامل، معتبر و موثق از آيين کالوني تبديل شد. برخلاف بسياري از الاهيدانان، عقايد کالون در طول زمان ثابت ماند. نسخة پاياني مبادي دين مسيحي از نظر حال و هوا و تعاليم تفاوتي با نسخة اول (1536) نداشت. تفاوت نسخههاي متأخر با نسخههاي پيشين در ميزان مستدل بودن و تفصيل مباحث و استدلالهايي بود که کالون در دفاع از عقايد خويش مطرح ميکرد.
آموزشي که کالون در علم منطق در کولژ دومنتگو ديده بود و همچنين تحصيلات حقوقي او نزد حقوقدانان اورلئان و بورژ در ساختار انديشة الاهياتي او آشکار است.
ايدة اصلي
در گذشته گرايش به اين بود که تقدير ازلي را نقطة اصلي الاهيات کالون بدانند. بعدها قدرت مطلق خداوند و بسيار متأخرتر، الوهيت مسيح بهعنوان اصلِ سازندة آيين کالوني مطرح شد. هرچند بهترين ايدهاي که امروزه وجود دارد اين است که آيين کالوني يک نظام منسجم نيست که حول يک عقيدة مرکزي شکل گرفته باشد. به نظر ميرسد کالون بيش از آنکه ساختار الاهيات خود را بر محور يک مفهومِ انتزاعيِ مرکزي بنا کند، ترجيح ميدهد مجموعهاي از ايدههاي کتاب مقدسي را گرد هم آورد.
منابع
منبع اصلي و بلامنازع نظام الاهياتي کالون کتابمقدس بود. کالون کتابمقدس را بهطور کامل خوانده بود و آن را کاملاً ميدانست و تقريباً بر تمامي کتابهاي آن شرح و تفسير نوشته بود. شايد هيچ يک از رهبران اصلاح ديني دانشي چنين گسترده دربارة «عهد قديم» نداشتند. استفادة کالون از کتابمقدس فوقالعاده و قابلمقايسه با سلف او، مارتين لوتر، است. لوتر بيان ميکند که مطالعة کتابمقدس بايد با توجه به روشنسازي اصول عادلشمردگي به وسيلة ايمان ــ شرط لازمي[7] که او در آموزههاي کتابمقدس ميشناساند ــ باشد. در مقابل، کالون ميگويد تمام بخشهاي کتابمقدس، از کتب قانون و مناجات عهد قديم تا رسالههاي پولس، براي مسيحيان از نظر کارايي برابر هستند. بنابراين کتابمقدس براي کالون، کتابي بود متشکل از متوني که بايد بهطور کامل خوانده شوند. او از مجموعة متنوعي از کتابهاي کتابمقدس استفاده کرد تا برنامهاي براي اصلاح اشخاص و جامعه عرضه و نظرات الاهياتي خويش را تأييد کند.
نوشتههاي آباي کليسا، زمينة مهمي را براي نظام کالون شکل دادند. احتمالاً او اولين بار در کولژ دومنتگو با اين آثار آشنا شده است. کالون در تمام عمرش آگاهي خود را در مورد نوشتههاي يوناني و لاتيني آبا عمق بخشيد و افزايش داد.[8] هرچند چنين به نظر ميرسد که زماني يوحناي زريندهان فرد مورد علاقة او بوده است، اما تأثير آگوستين قديس بر او چشمگير و بينظير است. کالون دائماً آثار آگوستين را ميخواند و بيشتر اوقات از او نقل ميکرد و احساس ميکرد که با او توافقي اساسي و بنيادي دارد.
کالون نويسندگان فلسفة مَدرَسي را نيز ميشناخت و از آنان بهره برده بود. او با آثار آنسلم، پيتر لومبارد و توماس آکوئيناس آشنا بود؛ اما به نظر ميرسد که بهويژه به دنز اسکوتوس و ويليام اوکامي علاقهمند بوده است. تعدادي از نويسندگان ريشه و منشأ تصور کالوني از خدا را تعاليم دنز اسکوتوس ميدانند. هرچند اي. دومرگ، اي. لِسرف[9] و سايرين در اين فرضيه ترديد کردهاند، اما شباهت نظرية کالون در مورد خدا و تعاليم اسکوتوس بيشتر از آن است که بتوان از آن چشم پوشيد.[10] تأثيرات فلسفة نامگرايي بر کالون را ميتوان در برتري بخشيدن او به مشيّت الهي ديد. اين تأثيرات همچنين در اثربخشي به مصايب مسيح،[11] انتقال گناه آدم و طبيعت ميانجي[12] بهعنوان خدا و انسان ــ که او همة اينها را وابسته به مشيّت الهي ميداند ــ آشکار است.
کالون با لوتر در مورد آموزههاي بنياديني که به رستگاري انسان مربوط ميشوند، توافق کامل داشت؛ اما پس از سال 1536، به علت اختلاف در مورد مسئلة شام خداوند از لوتر جدا شد. بهتدريج هر چه کالون نظام الاهياتي خويش را بسط ميداد، اختلافها دربارة مسائلي مانند مجموعة رسمي کتابمقدس، قضا و قدر، کليسا، مسيح و آيينهاي مقدس پديدار ميشد. هرچند چنين تفاوتهايي آيين کالوني را از آيين لوتري متمايز ميسازند؛ اما در مقايسه با توافق اساسي اين دو در مورد آموزة عادلشمردگي به وسيلة ايمان اهميت کمتري دارند.
بايد يکي از منابع انديشة کالون را انديشههاي فيليپ ملانشتون، بهخصوص در کتاب مباحث کلي الاهيات[13] (1531)، دانست. کالون بر ترجمة فرانسويِ آن مقدمهاي نوشت (جنوا 1546). علاوه بر آن، اعترافنامة آگسبورگ[14] را امضا کرد و تصور ميکرد که با آن کاملاً موافق است؛ هرچند ــ همانطورکه خود او در مقدمهاش بر کتاب ملانشتون اعلام کرد ــ با ملانشتون بر سر ارادة آزاد و تقدير ازلي اختلاف نظر داشت.
مارتين بوسر و کالون دوستاني صميمي بودند و اين دوستي و توافقِ نظر در آثار ايشان آشکار و مشهود است. خصوصاً در ايدة تقدير ازلي ميتوان تأثير بوسر را بر او ديد. کالون انديشة بوسر را در مورد خصوصيت تعيينکنندگيِ تقدير ازلي و همچنين نقشي که حمد و ستايش، عادلشمردگي، و انجام وظيفه در آن داشتند پذيرفت. در عين حال کالون تمايز و تفاوت بين تقدير ازلي و علم پيشين را پذيرفت، حال آنکه بوسر آن دو را يکي ميدانست.[15]
2. ساختار الاهياتي
چکيدهاي از عقايد کالون، دورنمايي براي مطالعة مبسوطتر و مفصلتر دربارة عقايد اصلي اصلاحگران به دست ميدهد:
حکمت حقيقي عبارت است از شناخت خدا و خودمان. و تنها در پرتو شناخت خدا ميتوان به يک خودشناسي حقيقي دست يافت. خداوند خود را در دو کشف [وحي] شناسانده است: بهعنوان خالق از طريق جهان مادي؛ و بهعنوان منجي[16] ــ يعني شناختي از خدا که نجاتدهنده است ــ تنها از طريق کتابمقدس. کتابمقدس مسيح را ميشناساند، ميانجي يگانه که رستگاري به وسيلة او حاصل ميشود. رستگاري از طريق عمل پنهاني روحالقدس و ايمان به دست ميآيد. ايمان لازم و ضروري است؛ زيرا با سقوط [هبوطِ] آدم، همة انسانها تحت مصيبت گناه و محکوميت الهي قرار گرفتند. رستگاريْ ناشي از رحمت خداوند است؛ اين رحمت کساني را دربرميگيرد که خداوند از ازل و در ارادة غير قابل درکش، آنان را براي دريافت آن [رحمت] انتخاب کرده است. سايرين به حق و از روي انصاف از دايرة فيض نجاتبخشِ او بيرون هستند و از آثار و نتايج گناه خويش رنج ميبرند.
عادلشمردگي تنها به وسيلة ايمان محقق ميشود؛ اما ما به علت کاهلي و جهالتمان به کمکهاي بيرونياي مانند موعظة انجيل در کليسا و اجراي آيينهاي مقدسِ تعميد و شام خداوند نيازمنديم.
کليسا هم نامرئي است و هم مرئي: کليساي نامرئي از کساني تشکيل شده است که با اعتراف، زندگي شايان تقليد و شرکت در آيينهاي مقدس، اعتقاد خويش به خدا و مسيح را اظهار ميکنند. کليساي مرئي اين نشانهها را دارد: موعظه کردن و شنيدن انجيل، و اجراي آيينهاي مقدس.
قدرت مطلقِ خداوند
کتاب مبادي دين مسيحي با اين جمله آغاز ميشود: «تقريباً تمام حکمتي که ما داريم، يعني حکمت حقيقي و واقعي، از دو قسمت تشکيل شده است: شناخت خدا و شناخت خودمان».[17] تماميِ ساختار الاهياتي کالون درصدد ارائة تمام روابط بين انسان و خداست. همانطور که لوتر پيش از وي گفته بود، او نيز اعلام کرد که «نفس وجود ما چيزي جز ادامة حيات در يک خدا نيست».[18] کالون ــ به علت اعتقاد راسخ خويش يا بهعلت اينکه ميخواسته دغدغههاي لوتر در مورد انسان را از بين برده باشد ــ از نظرية لوتر در باب بخشش رايگان خداوند فراتر رفت و به ايدة قدرت مطلقة خداوند رسيد؛ خداوند همه کاره است، هم در نظام غايات و هم در نظام وسايل و ابزار؛ همه چيز در جهت جلال خداوند است. اين ايده بر ديدگاه او دربارة تحقيق و پرسش عقلاني و منطقي از طبيعت خداوند سايه انداخته است. از نظر کالون سؤال «خدا چيست؟»[19] سؤالي عبث و حتي وقيحانه و گستاخانه است؛ زيرا «ذات خداوند غير قابل فهم است؛ بنابراين الوهيت او بسيار بالاتر از فهم و درک بشر است».[20]
کالون دربارة خدا در چارچوب ارادة متعالي او ميانديشد؛ ارادهاي که قانون مسلم و قطعي و «...تنها علت حقيقي همه چيز»[21] است. تمام اوامر و مشيّتهاي الهي ــ که همه چيز به وسيلة آنها منظم و بسامان است ــ از آن اراده ناشي ميشوند: خداوند «آنچه را ميخواهد انجام دهد، امر کرده است و اکنون با قدرت خويش آنچه را امر کرده است اجرا ميکند».[22] اين مشيّت نبايد مورد پرسش واقع شود. کالون ميگويد: «ارادة خداوند بالاترين قانون درستکاري و عدالت است؛ هرچه او اراده کند، به علت همين حقيقت که خدا آن را اراده کرده است، بايد درستکارانه و عادلانه به شمار آيد. بنابراين هرگاه کسي بپرسد چرا خداوند چنين کرد، ما بايد پاسخ بدهيم: زيرا آن را اراده کرده بود».[23]
نظر کالون در مورد خدا با نظر او دربارة کتابمقدس نيز مرتبط است؛ بنا بر عقيدة کالون هيچ کس نميتواند به شناخت خدا دست يابد مگر اينکه به وسيلة کتابمقدس تعليم يافته باشد.[24] کتابمقدس بايد با ايمان و در پرتو روشنگري روحالقدس خوانده شود؛ به عبارت ديگر، «کتابمقدس تنها زماني براي کسب شناختي از خدا ــ شناختي که موجب نجات است ــ کافي خواهد بود که دقيقاً مبتني بر تشويق و ترغيب دروني روحالقدس باشد».[25]
تباهي انسان
زماني که انسان از طريق کتابمقدس به خدا مينگرد، قدرت مطلقة او را مييابد و زماني که از طريق کتابمقدس به خودش مينگرد، تباهي و فساد کامل خويش را ميبيند. کتابمقدس موقعيت انسان را در داستان هبوط به تصوير ميکشد: جايي که صورت خدا در انسان بهطور کامل ويران نشده بود؛ «... اما آن [تصوير خدا] به حدي ويران شده بود که آنچه باقي مانده بود، بياندازه بيقواره و بدشکل بود».[26]
مراد کالون از فساد و تباهي کامل انسان، ناتواني کامل او از ايجاد و يا حفظ رابطهاي درخور با خداوند، تنها به وسيلة اعمال خودش، است. کالون بر سامانداشتن و قاعدهمنديِ رستگاري و بر وابستگي کامل انسان به خدا در عادلشمرده شدن، تأکيد ميکند. زماني که کالون در کتاب مبادي[27] براي لحظهاي به آن دسته از علايق انسان که متعلق به زندگي اين جهاني هستند، مانند انديشههاي سياسي، مهارتهاي فني، فلسفه و علوم انساني، توجه ميکند بيدرنگ ميپذيرد که انسان ميتواند کارهاي شگفتانگيز بسياري انجام دهد.
هرچند ارادة انسان محدود به بندگي گناه است؛ اما اگر کسي بپرسد: «آيا انسان مجبور به انجام گناه است؟» کالون پاسخ ميدهد که اگر انسان مرتکب گناه شود، آن را داوطلبانه و از روي اختيار انجام داده است؛ [زيرا هرچند] انسان گرايشي قوي به گناه دارد؛ اما مجبور به انجام آن نيست.[28] او همچنين چيزهايي که به نظر ميرسد ارادة آزاد انسان را انکار ميکنند کنار ميگذارد. بنا بر نظر کالون، ارادة انسان از بين نرفته است، اما او به تنهايي نميتواند ايمان را اراده کند؛ «... ارادة آزاد براي قادر ساختن انسان به انجام کارهاي نيک کافي نيست؛ مگر اينکه انسان توسط فيض الهي ياري شود».[29] اشارة اين اصلاحگر به اين مطلب است که خداوند، با عمل خود، موجب عادلشمردگي است نه انسانْ با عمل خودش. به واسطة عادلشمردگيْ فرد گناهکار پذيرفته ميشود، هرچند او يک گناهکار است ــ زيرا انسان به ناچار و الزاماً گناهکار است.
ايمان به مسيح
انسان در وضعيت گناهآلود خويش نيازمند رابطهاي نجاتدهنده با خداوند است. او اين رابطه را در مسيح، يگانه ميانجي، کسب ميکند؛ اما انسان خودْ حرکت به سمت اتحاد با مسيح را آغاز نميکند؛ «ايمان کار اصلي روحالقدس است»؛[30] ايمان «يک شناخت قطعي و راسخ از خيرخواهي خداوند نسبت به ماست که مبتني بر درستي و حقيقت داشتن وعدهاي است که، به رايگان، در مسيح داده شده است. وعدهاي که هم بر اذهان ما مکشوف است و هم به وسيلة روحالقدس در قلبهاي ما نهفته شده است».[31] با اين حال، حتي ايمان نيز بنفسه نه ارزش دارد و نه قدرت؛ کالون چنين توضيح ميدهد: «ايمان موجب عادلشمردگي ميشود، نه به اين علت که ايمان به سبب ارزشِ خودْ ما را شايستة درستکار بودن ميکند؛ بلکه ايمان وسيلهاي است که ما با آن درستکاري مسيح را، به رايگان، دريافت ميکنيم».[32] در اينجا کالون، مجدداً بر قدرت مطلق خداوند تأکيد ميکند و به موازات آن بر اين مطلب نيز تأکيد ميکند که انسان بنفسه نميتواند هيچ کاري براي کسب رستگاري انجام دهد.
ايماني که انسان از روحالقدس دريافت ميکند، او را با مسيح متحد ميسازد و اين اتحاد و يکيشدن پيششرطي است که به وسيلة آن «... اساساً، ما فيض و رحمتي دوگانه دريافت ميکنيم: يکي، آشتي با خدا از طريق بيگناهي مسيح ــ احتمالاً ما در بهشت در عوض قاضي و داور، پدري رحيم و مهربان خواهيم داشت ــ و ديگري تقديس به وسيلة روح مسيح که به سبب آن ميتوانيم بيگناهي و خلوص زندگي را بسط دهيم».[33] هدية اول را کالون عادلشمردگي يا عدالت[34] مينامد و دومي را تولد مجدد و يا تقديس.[35]
به واسطة تولد مجدد، مسيح خداي زندة انسان ميشود و انسان با بدن مسيح پيوند مييابد. پيامد و نتيجة اين اتحاد و يکيشدن اين است که انسان به وسيلة روح مسيح زندگي ميکند؛ ديگر زندگيِ او به دور از خدا نيست؛ زندگي مسيحي «... عبارت است از رياضت جسم و تن ما و انسانهاي پيشين، به علاوة حياتبخشي روح(القدس)».[36] از نظر کالون ايدة عادلشمردگي «محور اصلياي است که دين بر مدار آن ميگردد».[37] او به عادلشمردگي در شکل و هيئت يک محاکمه مينگرد که اگر متهم شاهدي براي تأييد درستکاري خويش بياورد آزاد شده «يا عادلشمرده ميشود». «ما گناهکار هستيم و بنابراين شايستة محکوميت؛ اما به علت اتحاد و يکيشدن با مسيح از طريق ايمان، عدالت مسيح را همراه با او دريافت ميکنيم».[38] ما عادل نميشويم؛ بلکه صرفاً با عدالت مسيح پوشانده ميشويم. خداوند در حالي که ما را در مسيح ميبيند، يا به بيان دقيقتر در حالي که عدالت مسيح را ميبيند، به «عادلشمردگي» حکم ميکند. اين عمل قضايي داراي دو بخش است: بخشش گناهانِ [فرد گنهکار] و نسبت دادنِ عدالت مسيح [به او].[39] اين دو بخشْ پيدرپي نيستند بلکه تا حدودي شبيه به دو جنبة يک فعل هستند؛ هرچند در عادلشمردگي بيش از يک فعل انجام ميشود؛ زيرا اگر عادلشمردگي يک فعل بود، کارهاي خوب فرد گناهکاري که يک بار عادلشمرده شده است، مجدداً موجب محکوميت او ميشد؛ چراکه تمام اعمال انسانْ آلوده به گناه است. بنابراين خداوند نه تنها فرد گناهکار را عادل ميشمرد؛ بلکه فرد عادلشمرده شده را در تمام اعمالش نيز عادل ميشمرد تا آن اعمال بهعنوان گناه به آن فرد نسبت داده نشوند. نظرية عادلشمردگي کالون چنين است.[40]
تقدير ازلي
نظرية کالون در مورد تقدير دوگانة انتخابشدگي يا مطرود بودن، نتيجة منطق و همچنين اصول عقيدتي اوست. به علت اعتقاد او به قدرت مطلق خداوند و ناتواني کامل انسان از سهيم بودن در رستگاري خويش، ايدة تقدير ازليْ بنياد و شالودهاي است که براي نظام الاهياتي او ضروري است. البته دلايل عملگرايانه نيز در تنظيم و تدوين اين ايده نقش داشتند؛ زيرا فرد مؤمن و معتقد فقط زماني از اعتماد کردن به شايستگيها و اعمال خود براي رستگاري، رها ميشود که رستگاري به ارادة خداوند وابسته باشد. علاوه بر اين، چنين ايدهاي براي کليساشناسي کالون نيز لازم است. کالون ميگويد: «ما به تقدير ازلي ــ [يعني] مشيّت ازلياي که خداوند به وسيلة آن، با خودش، آنچه را که اراده کرده است براي هر انسان پيش بيايد، معين ميکند ــ معتقديم؛ زيرا تمام انسانها در شرايط و موقعيت يکساني خلق نميشوند؛ بلکه براي عدهاي حيات ابدي مقدّر شده است و براي عدهاي لعنت و نفرين ابدي».[41] اين مشيّت چنان مسلم و قطعي است که از علم پيشين الهي مستقل است و به طريق اولي کسي نميتواند مانع تحقق آن شود.
فيض الهي مقاومتناپذير است. همانطور که فرد گناهآلود، ضرورتاً شر را اراده ميکند، [ارادة] فرد برگزيده يا عادلشمرده شده نيز ضرورتاً با خواستها و علايق خداوند مطابقت دارد.
کالون در شرح رسالة آگوستين، دربارة فساد، فيض و اختيار،[42] ميگويد: «... اين فيض است که هم انتخاب و هم اراده را در قلب شکل ميدهد. بنابراين هر کار نيکي که در پي اين اراده ميآيد، ميوه و اثر فيض است و قلب ارادة ديگري غير از ارادة فيض ندارد که از آن اطاعت کند».[43]
کالون خود را ملزم به تأييد ايدة راندهشدگي[44] ميداند. اين مطلب او را ميترساند؛ اما با منطق و صراحتي خللناپذير بر اين مطلب پا ميفشرد که تقدير راندهشدگي غير قابل درک اما مسلماً عادلانه است. فرد راندهشده عادلانه محکوم شده است.[45] علت اصلي تأکيد کالون بر اين تقدير ترسناک، روشن ساختن اين مطلب است که جلال خداوند در همان رازي است که خداوند در آن نهفته است.
کليسا و آيينهاي مقدس
انسان به علت جهالت و کاهلي خويش به کمکهاي بيروني محتاج است تا بتواند ايماني که به او هديه شده است را استمرار ببخشد و تثبيت کند. بنابراين کالون اظهار ميکند که خداوند منطبق با اين ضعف و ناتواني، کليسا و دو آيين مقدسِ تعميد و عشاي رباني را ايجاد کرد. کليسا ــ که کالون آن را به تبعيت از قديس سيپريان«مادر» مينامد[46] ــ نهادي است که از جانب خدا بنيان نهاده شده است و به همين دليل [التزام به آن] ضروري است و نجاتي خارج از آن وجود ندارد: «... به دور از آغوش او [کليسا] کسي نميتواند به نجات يا بخششي براي گناهان اميد داشته باشد».[47]
کليسا هم مرئي است و هم نامرئي: در جنبة مرئي آن، امت مسيحي قرار دارد؛ اما کليساي نامرئي دربرگيرندة تمام برگزيدگان خداوند است و با عشاي رباني پارسايان و همچنين با بدن مسيح برابر است. از آنجا که کليساي مرئيْ افراد راندهشده را نيز دربردارد، گستردهتر از بدن مسيح است. البته اين سخن به اين نتيجه منتهي نميشود که دو کليسا وجود دارد؛ بلکه يک کليسا با دو جنبه وجود دارد: کليسا تا جايي که موضوع و متعلق ايمان است يا تا حدي که خدا آن را ميبيند، نامرئي است و در جايي که موضوع و متعلق تجربه است و بر انسانها ظاهر ميشود، مرئي است.[48]
همچنانکه لوتر پيش از وي در اعترافنامة آگسبورگ گفته بود،[49] کالون نيز براي حکم کردن به وجود کليساي حقيقي دو معيار عيني ارائه ميدهد: «هرگاه ديديم که کلام خداوند خالصانه وعظ و شنيده ميشود و آيينهاي مقدس بر اساس سنت مسيح اجرا ميشوند، بي هيچ شک کليساي خداوند وجود دارد».[50]
کالون آيين مقدس را چنين تعريف ميکند: «نشانهاي بيروني که خداوند به وسيلة آن بر دلهاي ما مُهرِ وعدة "ارادة خوب خويش نسبت به ما" را ميزند تا بدين وسيله ضعف ايمان ما را جبران کند؛ آيين مقدس شاهدي از فيض و رحمت الهي نسبت به ما است که با نشانهاي بيروني و ظاهري تأييد شده است، به همراه تأييد متقابل پرهيزکاري ما نسبت به او».[51] در نظر کالون، آيينهاي مقدس دربردارندة فيض و يا عطاکنندة آن نيستند، بلکه آينهاي از حقيقتي هستند که نماد و سمبل آن ميباشند. اين حقيقت ــ که به وسيلة مسيح وعده داده شده و اثرگذار شده است ــ همزمان با دريافت نمادهاي زمينيِ آيينهاي مقدس اعطا ميشود. بنابراين کالون در مورد آيين عشاي رباني ميگويد: «با وجود اين، اگر اکنون کسي بپرسد آيا نانْ بدن مسيح و شرابْ خون اوست؟ ما بايد پاسخ بدهيم که نان و شراب علائم قابل رؤيتي هستند که خداي ما، عيسي مسيح، به وسيلة آنها خون و بدن خويش را بين ما تقسيم ميکند». کالون در ادامه ميگويد: «آن حقيقتْ يک راز روحاني است که قابل رؤيت با چشم نيست و فهم بشر آن را درک نميکند. بنابراين، به علت ضعف ما، به وسيلة نشانههاي مرئي نشان داده ميشود. البته در چنين روشي اين نشانهها، تمثال و نشانة صرف نيستند؛ بلکه به حقيقت و جوهره و اساس خود ميپيوندند».[52]
بنابراين، آثار آيينهاي مقدس به سبب وعدة مسيح اعطا ميشوند، به وسيلة ايمان دريافت ميشوند، فقط افراد برگزيده آنها را دريافت ميکنند، و با نشانههاي بيرونيْ آشکار و قطعي ميشوند. اين آثار موجب يکيشدن فرد با مسيح ميشوند و فرد از مسيح تمام چيزهايي را که او با مرگ و رستاخيزش کسب کرده است دريافت ميکند. اين امتيازات و منافع چيستند؟ کالون ميگويد: «تعميد به ما اثبات ميکند که پاک و شسته شدهايم؛ شام عشاي رباني اثبات ميکند که نجات يافتهايم».[53] بهطور خلاصه «... نجات، عدالت، تقديس و حيات ابدي».[54]
3. تحولات تاريخي
بدون شک آيين کالوني بهعنوان يک نظام اعتقادي نه تنها به ساختار يک نظام کليسايي (که معمولاً نظام پرسبيتري [مشايخي] خوانده ميشود) تبديل شد، بلکه روش خاصي از زندگي را نيز به وجود آورد ــ دورة حکمراني او بر شهر ژنو نمونهاي از اين روش است. در روند اين بسط، آيين کالوني دستخوش تغيير و تعديلهاي ساختاري و عقيدتي قرار گرفت.
مناقشات الاهياتي
اولين شکاف در نظم و انضباط الاهيات کالوني در هلند[55] اتفاق افتاد. هلند پس از جنگ موفقيتآميز ويليام اهل اورانژ[56] (که در سال 1573 خود را کالوني اعلام کرد) عليه فيليپ دوم، يکپارچه کالوني شد؛ اما انضباط شديدي که آيين کالوني مطالبه ميکرد موجب عکسالعمل شد. جانشين کالون، تئودور بزا، عقيدهاي را که به سوپرالاپساريانيسم[57] [برگزيدگي پيش از هبوط] شناخته ميشود، به ايدة تقديرازلي افزود؛ در اين عقيده، مشيّتِ برگزيدگي پيش از سقوط انسان قرار دارد؛ بهطوري که وضعيت سقوطکردة انسان جزئي از برنامة ازلي خداوند است. ديرک کورنهرت،[58] الاهيدان هلندي،[59] عقيدة بزا را با ايدة تقدير مشروط يا اينفرالاپساريانيسم[60] [برگزيدگي پس از هبوط] زير سؤال برد. در اين ايده، تقدير الهي جانشين سقوط ميشود و پس از آن قرار دارد؛ نه اينکه پيش از آن باشد يا آن را معين کند. از نظر کالونيهاي راستکيشِ معتقدِ هلند، اين ايده که با نظر بزا متفاوت بود، بدعتآميز تلقي ميشد. آنان ژاکوب آرمينيوس (هرماندسون)،[61] که مدتي شاگرد بزا بود، را در سال 1589 دعوت کردند تا نظرات کورنهرت و اينفرالاپساريانيها را رد و ابطال کند؛ اما آرمينيوس در حين مطالعة مسائل فهميد که نميتواند از نظر راستکيشان دفاع کند و در عوض نظري متفاوت با سوپرالاپساريانيسم و اينفرالاپساريانيسم ارائه کرد.
آرمينيوس مورد حملة فرانسيسکوس خوماروس،[62] يک سوپرالاپساريانيست متعصب، قرار گرفت و مجبور شد که از خود در مقابل اتهامات پلاگيوسي[63] و سوکيني[64] بودن دفاع کند. در سال 1610 پيروان آرمينيوس اعتراضنامهاي به دولت دادند که در آن خواستار محافظت دولت از آنها در مقابل کالونيهاي راستکيش شده بودند. در اين اعتراضنامه، رمونسترانتها[65](پيروان آرمينيوس) پنج نظريه دربارة ديدگاه خويش نسبت به تقدير ازلي ارائه کرده بودند.[66] مقامات دولتي يک شوراي کليسايي ملي در شهر دورت[67] تشکيل دادند. اين شورا از 13 نوامبر 1618 تا 9 مي 1619، 154 جلسة رسمي برگزار کرد. در اين شورا علاوه بر الاهيدانان هلندي، نمايندگاني از سوئيس، آلمان، اسکاتلند و انگلستان نيز شرکت کرده بودند. اين شورا که صورتِ يک شوراي جهاني را براي کليساي اصلاحشده پيدا کرده بود، عليه رمونسترانتها حکم کرد. شورا مصوبات خود را ــ که ديدگاه راستکيشي را دربارة تقدير ازلي تأييد ميکرد ــ در 93 اصل که به پنج فصل تقسيم شده بود بيان کرد. اين پنج فصل مطابق پنج نظريهاي بودند که آرمينيوسيها در عريضة خويش بيان کرده بودند. پنج اصلي که شورا مطرح کرد عبارتاند از: 1. برگزيدگي بيقيد و شرط؛ 2. فدية محدود، يعني عيسي مرد تا تنها برگزيدگان را نجات دهد (نه همه را)؛ 3. انحطاط و تباهي کامل بشر؛ 4. مقاومتناپذيري فيض؛ 5. ثبات قدم نيکان.[68]
الاهيات مبتني بر عهد[69]
دشواريهاي ديگري نيز براي عقايد کالوني پديد آمد؛ اين دشواريها و مشکلات بيشتر در مورد کليساي مرئي و نامرئي، مقاومتناپذير بودن فيض و دولت مدنيِ خودکامه بودند، دولت خودکامهاي که وظيفة ديني آن «پاس داشتن و حفاظت کردن از پرستش ظاهري خداوند بود تا از عقيدة بينقص و متين تقوا و موقعيت کليسا دفاع کند».[70] يکي از حرکتهاي جديدي که آموزههاي کالون را براي يافتن راهحل براي چيزي که شبيه سختگيري لاينحل به نظر ميرسيد، تغيير داد «الاهيات مبتني بر عهدِ» آيين پيوريتن[71] بود. آيين پيوريتن ابتدا در ميانة قرن 16، به صورت اعتراضي به لباس تعيينشده براي کشيشان و سنتهاي مربوط به نماز در کليساي انگلستان پديدار شد. اين حرکت در الاهيات اساساً کالوني بود؛ اما هستة اصلي آن را نوعي تقوا و پرهيزکاري تشکيل ميداد. از آنجا که پيوريتنها به رابطة صحيح انسان با خدا بهعنوان روش زندگي ميپرداختند و در عين حال تقدير ازلي خداوند را نيز تعيينکنندة همه چيز ميدانستند، ايدة الاهيات مبتني بر عهد را بسط و پرورش دادند. آنها پي بردند که تمام تاريخِ رستگاريْ رشتهاي از پيمانها و عهدها بين انسان و خدا بوده است و حتي دولت که از کليسا حمايت ميکند نيز يک عهد دارد.
اهميت اين پيمانها آن است که در حالي که از نظر الاهياتي قدرت مطلق خداوند را اثبات ميکنند، مطلق بودن قدرت خداوند را نسبت به توانايي انسان براي عمل کردن به آن، انعطافپذير ميکنند. وظيفة انسان عمل کردن به عهد خود با خداوند است. درخواستهاي خداوند، درست مثل قراردادهاي حقوقي و تجاري امروزه، معقول و در حد توان انسان هستند.
بنابراين خدايِ تقدير ازلي و محکوميت مقاومتناپذيرِ کالون به خداي پيوريتن ــ که ميتوان با زندگي درستکارانه او را خدمت کرد و او نيز کساني را که چنين زندگي کنند از برگزيدگان به حساب ميآورد ــ تبديل شد. بر اين اساس، آيين پيوريتني حد وسطِ پروتستان راستکيشي و ليبرال به حساب ميآيد؛ حد وسطِ اختيارباوري و عقلباوري؛ حد وسطِ فرمانروايي خدا و فرمانروايي انسان.
4. گسترش جغرافيايي
اولين موفقيتِ آيين کالوني در ژنو حاصل شد؛ تحت رهبري کالون (از 1541 تا 1564) اين شهر به کاملترين نمونه از اجتماعي تبديل شد که در يک جامعة کاملِ کالوني به هم پيوسته بودند. چه در امور شهري و چه در امور کليسايي، ژنو را برگزيدگان[72] اداره ميکردند.
حکومت کليسا
کالون بر اساس نظرش دربارة کتاب مقدس (افسسيان، 4: 11؛ روميان، 12: 7؛ اول قرنتيان، 12: 28) و نيز بر اساس رسم و شيوة کليساي اوليه، در کتاب فرمانهاي کليسايي[73] اعلام کرد: «چهار مقام وجود دارند که خداي ما [مسيح] آنها را براي ادارة کليساي خويش بنيان گذاشت: اول، کشيشان؛[74]دوم، عالمان؛[75] بعد مشايخ و چهارم شماسان».[76] کشيشان موعظه ميکردند و آيينهاي مقدس را اجرا ميکردند. عالمان وظيفة آموزش را بر عهده داشتند ــ که در پرتو تشويق و ترغيب آيين کالوني، موجب شکوفايي مدارس و دانشگاهها شد. مشايخ در اجراي نظم شرکت داشتند؛ و شماسان از بيماران و مستمندان نگهداري ميکردند.
انجمن کشيشان[77] ــ که از کشيشان و غير روحانيان تشکيل ميشد ــ مسئول حيات دينيِ جمعي ِشهر بود. در زمان رهبري کالون، اين انجمن در درجة اول به محکمة امور اخلاقي تبديل شد. در مواقع نياز، تصميمات انجمن توسط شوراي شهر ژنو ــ که وظيفهاش فقط ارتقاي نظم اجتماعي نبود، بلکه تعالي کليساي اصلاحشده را نيز وظيفة خود ميدانست ــ عملي ميشد. ژنو، تحت رهبري کالون، نه تنها به نمونهاي تبديل شد که کالونيها به آن بهعنوان يک آرمان مينگريستند، بلکه پناهگاهي براي پناهندگان پروتستان نيز بود و از طريق همين پناهندگان بود که انديشههاي کالون بهطور گسترده و تا دور دست منتشر شد.
نويسنده در ادامة مقاله، روند گسترش آيين کالوني در سوئيس، آلمان، فرانسه، کشور هلند، اسکاتلند، انگلستان و امريکاي شمالي را بيان ميکند که از ترجمة آن صرفنظر کرديم؛ زيرا هدف از ترجمة اين مقاله عرضة گزارشي از انديشههاي الاهياتي کالون و سير تاريخيِ آيين کالوني است و بررسي گسترش جغرافيايي براي رسيدن به اين مقصود ضروري نيست.
تأثيرات آيين کالوني
ماکس وبر، جامعهشناس آلماني، در اثر کلاسيک خود، اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري،[78](1902) آيين کالوني را عاملي بنيادي و مهم در پيدايش جهان مدرن دانست. وبر ميگويد تأکيد آيين کالوني بر برگزيدگيِ الاهي موجب پيدايش فرهنگ «رياضتکشي دنيوي» شد که در آن، کالونيها اميد داشتند تا از طريق فعاليت و کارهاي دنيايي، ثمرات برگزيدگيشان را نشان دهند.[79] عرفيشدنِ[80] اين گرايشها تأثيري عميق در ظهور سرمايهداري مدرن داشت؛ چنانکه کشورهايي که تأثير انديشههاي کالوني در آنها قويتر بود، به پيشروان صنعت، بانکداري و اقتصاد مدرن تبديل شدند. بحث دربارة اين «تز وبر»[81] بر بيشتر کتابهاي تاريخي قرن بيستم حاکم بود. اين نظريه مدافعان و منتقدان قدرتمندي داشت که دربارة نقاط قوت و ضعف نظرية وبر ــ که ژن مدرنيته را در آيين کالوني ميشناساند ــ بحث ميکردند. اخيراً محققان نشان دادهاند که نگرشهاي سنتي و حتي کهنه و منسوخي دربارة تجارت و امور مالي نه تنها در آثار کالون بلکه در بين پيروان قرن هفدهمي و هجدهمي او نيز وجود داشته است. امروزه عقيده بر اين است که صنعتگرايي و سرمايهداري مدرن در تأثيرات و تحولات گوناگوني ريشه دارند و يگانه عامل آنْ عرفيشدنِ آموزة کالون دربارة نجات انسان نيست.
با اين همه، آيين کالوني، در طول چهارصد سال که از ظهورش ميگذرد، بهعنوان يک هدف و جهتگيري کمک بسياري به فهم رابطة انسان با خدا کرده است. شايد پيروان امروزين کالون تمام اصول تعاليم او را نپذيرند؛ اما در سنت اصلاحشده، برخي از مباني و اصولي که او در کتاب مبادي و ديگر نوشتههايش مطرح کرده است همچنان در مباحثات ايشان دربارة توانايي و ضعف انسان تکرار ميشوند. اين اصول شامل اين موارد است: تأکيد کالون بر وضعيت پست انسان در حضور خداي متعال، نگرش او در باب قدرت فيض الاهي، و تأکيدش بر آموزههاي کتاب مقدس بهعنوان قانوني که مسيحيان بايد از طريق آن به دنبال اصلاح جامعه باشند.
پي نوشت:
[1]. Institutes of Christian Religion
[2]. Reformed tradition؛ نهضت اصلاح ديني که در اواخر قرون وسطا آغاز گشت، دربرگيرندة چهار حرکت بود: آيين لوتري، کليساي اصلاحشده، نهضت اصلاحگرايي بنيادين (آناباپتيستها) و اصلاحات کاتوليکي. سه حرکت اول در دستة اصلاحگرايي پروتستاني قرار دارند؛ اما دستة چهارم حرکتي بود که درونِ کليساي کاتوليک اتفاق افتاد. سنت اصلاحشده در تحولات کنفدراسيون سوئيس ريشه داشت و در ابتدا در اثر مساعي و انديشههاي تسوينگلي آغاز شد. پس از مرگ تسوينگلي در جنگ 1531، جانشين او، هاينريش بولينگر، رهبري حرکت را بر عهده گرفت. در 1550، ژنو پايگاه و کالون سخنگوي اصلي اين نهضت شد و در نتيجه، انديشههاي کالون و پس از او تئودور بزا بر «کليساي اصلاحشده» حاکم شد. معمولاً از اصطلاح «آيين کالوني» براي اشاره به انديشههاي ديني کليساي اصلاحشده استفاده ميشود که تلويحاً به اين معناست که اين انديشهها اساساً کالوني هستند. اليستر مکگراث، مقدمهاي بر تفکر نهضت اصلاحديني (ترجمه بهروز حدادي، قم: مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1382)، ص61ـ56. م
[3]. sola fides
[4]. sola gratia
[5]. magisterial reformations؛ اصطلاح «نهضت اصلاحگرايى اقتدارگرا» ناظر به شيوهاى است که بر اساس آن، اصلاحگران اصلى با حاکمان عرفى، مانند شاهزادگان، قضات دادگاهها يا شوراهاى شهر پيوند برقرار کردند؛ در حالى که اصلاحگران بنيادستيز [آناباپتيستها] مقامات يادشده را فاقد هر گونه حقى در مورد کليسا مىدانستند. اصلاحگران اصلى [=اکثريت] معتقد بودند که کليسا دستکم تا حدى تابع و پيرو نهادهاى عرفى دولت است. قاضى دادگاه ــ که يکى از صاحبان قدرت بود ــ مىتوانست در امور مربوط به کليسا دخالت کند؛ همانگونه که کليسا مىتوانست براى اجراى مقررات، سرکوب بدعت و حفظ نظامِ خود از اقتدار قاضى دادگاه بهره گيرد. منظور از اصلاحگرايى اقتدارگرا، توجه به اين پيوند نزديک ميان قدرت و کليسا بود که در کانون برنامة اصلاحى نويسندگانى چون مارتين لوتر يا مارتين بوسر قرار داشت. اليستر مکگراث، مقدمهاي بر تفکر نهضت اصلاح ديني، ص57. م
[6]. Library of Christian Classics, 20:9.
[7]. sine quanon
[8]. فهرست کامل اين ارجاعات را ببينيد: the labrary of Christian classic, 21:1592-1634.
[9]. E.Doumergue, E.Lecerf
[10]. E.g, Institutes, 3.23.2.
[11]. Institutes, 13.17.1.
[12]. Mediator
[13]. Loci Communes؛ نام کامل اين کتاب Loci Communes Rerum Theologicarum (Commonplaces of Theology) است؛ اين اثر در سال 1521 منتشر شده است که در اين مقاله به اشتباه، احتمالاً تايپي، 1531 گفته شده است."Melanchthon", Microsoft® Encarta® 2008 [DVD]. م
[14]. Confession of Ausburg؛ ملانشتون مؤلف اين اعترافنامه بود. توني لين، تاريخ تفکر مسيحي (ترجمة روبرت آسريان، تهران: نشر و پژوهش فروزان روز، 1380)، ص264. م
[15]. Institutes, 3.21.5.
[16]. Redeemer
[17]. Institutes, 1.1.1
[18]. Ibid.
[19]. "Quist est Deus?"
[20]. Institutes, 1.5.1.
[21]. Ibid, 1.17.1.
[22]. Ibid, 1.16.8.
[23]. Ibid, 3.23.2.
[24]. Ibid, 1.6.2.
[25]. Ibid, 1.8.13.
[26]. Ibid, 1.15.4.
[27]. Ibid, 2.2.13.
[28]. Ibid, 2.3.5.
[29]. Ibid, 2.2.6.
[30]. Ibid, 3.1.4.
[31]. Ibid, 3.2.7.
[32]. Ibid, 3.18.8.
[33]. Ibid, 3.11.1.
[34]. justification or righteousness
[35]. regeneration or sanctification
[36]. Institutes, 3.3.5.
[37]. Ibid, 3.11.1.
[38]. Ibid, 3.11.10.
[39]. Ibid, 3.11.2.
[40]. Ibid, 3.17.5.
[41]. Ibid, 3.21.5.
[42]. De correptione et gratia ad Valentinum, Patrologia latina, 44: 935,936,943.
[43]. Institutes, 2.3.13.
[44]. reprobation
[45]. Institutes, 3.21.7.
[46]. De catholicae ecclesiae unitate 6; Corpus scriptorum ecclesiasticorum latinorum 3.1.214.
[47]. Institutes, 4.1.4.
[48]. Ibid, 4.1.7.
[49]. art. 7.
[50]. Institutes, 4.1.9.
[51]. Ibid, 4.14.1.
[52]. Short Treatise on the Lord's Supper, 2.Lirary of Christian Classics, 22, 147.
[53]. Treatise, 4.14.22.
[54]. Ibid, 4.17.11.
[55]. Holland؛ هرچند کشور هلند (Netherlands) نيز غالباً هلند ناميده ميشود؛ اما هلند منطقهاي است که در شمال غربي کشور هلند امروزي واقع شده است"The Netherlands." Microsoft® Encarta® 2008 [DVD] . م
[56]. William of Orange
[57]. Supralapsarianism
[58]. Dirk Coornhert
[59]. DutchTheologian
[60]. Infralapsarianism
[61]. Jacobe Arminius (Hermandszoon)
[62]. Franciscus Gomarus
[63]. Pelagianism؛ پيروان پلاگيوس. او معتقد به ارادة آزاد بشر بود و ميگفت انسانها با اعمال و تلاش خود، بدون نياز ضروري به فيض، ميتوانند به رستگاري و نجات دست يابند. او عقيده گناه موروثي (جبلي) را نيز مردود ميدانست. م
[64]. Socinianism؛ پيروان لايليوس و فائوستوس سوکينوس، الاهيدانان ايتاليايي که ايمان به خدا را تبليغ ميکردند؛ اما ساير عقايد مسيحي مانند تثليث و الوهيت مسيح را انکار ميکردند. م
[65]. Remonstront(s)
[66]. الف) خدا بر آن شده است تا توسط عيسي مسيح تمام کساني را که توسط فيض روحالقدس به او ايمان ميآورند و تا آخر ايمان خود را به او حفظ ميکنند نجات بخشد. ب) عيسي مسيح با مرگ خود بر صليب، امکان برخوردار شدن از عطية آمرزش گناهان را براي همگان فراهم ساخت؛ اما تنها ايمانداران از اين عطيه برخوردار ميشوند. ج) انسانِ سقوطکردهْ به خودي خود و به تنهايي نميتواند عملي انجام دهد که حقيقتاً نيکو باشد. وي نياز دارد تا از خدا، در مسيح و به واسطة روحالقدس تولد دوباره يابد تا بتواند آنچه حقيقتاً نيکوست انجام دهد. د) اگر فيض خدا از ابتدا در ما عمل نکند، ما را بيدار نسازد، همراه ما نباشد و با ما همکاري نکند، ما نميتوانيم هيچ عمل نيکويي انجام دهيم؛ اما اين فيض مقاومتناپذير نيست. هـ) فيض خدا ايمانداران حقيقي را قادر ميسازد تا به انتها نجات خود را حفظ کنند و رستگار شوند؛ اما اينکه آيا ممکن است که سهلانگاري و مسامحه از سوي فرد ايماندار، باعث شود که وي اين فيض را از دست بدهد چندان روشن نيست. توني لين، تاريخ تفکر مسيحي، ص2ـ301. م
[67]. Dort (Dordercht)
[68]. Text in P. Schaff, The Creedsof Christendom (1877) 3,550-580.
[69]. Covenant theology
[70]. Institutes, 4.20.2.
[71]. Puritanism
[72]. the elect
[73]. Ecclesiastical Ordinances
[74]. pastors
[75]. doctors
[76]. Library of Christian Classics 22:58.
[77]. The Consistory
[78]. The Protestant Ethic and the Spirit of Capitalism
[79]. از آنجا که طبق آيين کالوني، نجاتيافتگان را تقدير الاهي معين ميکند، انسانها قادر به آگاهي از رستگاري يا عذاب ابدي خويش نيستند. اين مطلب تحملناپذير است؛ لذا پيروان کالون تلاش ميکنند تا علائم گزينش خود را در همين جهان بجويند. براي رهايي از عذابهاي روحي و ترس ناشي از اين اعتقاد دو نوع توصية کشيشي شکل گرفت: از يک سو، بايد خود را برگزيده شمرد، هر نوع ترديدي در اين باره ميبايست بهعنوان وسوسهاي شيطاني کنار گذاشته شود؛ از سوي ديگر، براي رسيدن به اعتماد به نفس، کار خستگيناپذير در يک شغل، بهترين وسيله است. کار و تنها کار است که ترديد مذهبي را ميزدايد و يقين به رحمتِ حق را در مؤمن به وجود ميآورد. به همين علت است که برخي از فرقههاي کالوني، به عقيدة ماکس وبر، به اين نتيجه رسيدند که پيشرفت دنيوي و احتمالاً پيشرفت اقتصادي را دليل و نشانهاي براي گزينش خود در نزد خدا بدانند. ريمون آرون، مراحل اساسي سير انديشه در جامعهشناسي (ترجمه باقر پرهام، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم، 1382)، ص 11-609. م
[80]. secularization
[81]. Weber thesis
? برگرفته از فصلنامه هفت آسمان، 1388، شماره 40، زمستان
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید