همسر شوقي افندي (رهبر بهائيان )در ديدار با بن گوريون نخست وزير اسرائيل :
"...ما به اينجا (اسرائيل) تعلق داريم ...من ترجيح مي دهم که جوانترينِ اديان
در يکي از تازه ترين کشورهاي جهان نشو ونما نمايد و در حقيقت بايد گفت آينده
ما چون حلقات زنجير به هم پيوسته است."
وقتي در باره ارتباط تنگاتنگ بهائيت و اسرائيل با بعضي از مبلغان بهائي به گفتگو بپردازيد
واز آنها در اين زمينه توضيح بخواهيدبايد خود را آماده کنيد تا ابتدا شرح مبسوطي در باره
اتهامات وارده به بهائيان و خطابه غرائي در مظلوميت آنان بشنويد و در آخر اگر خيلي اصرار
در شنيدن پاسخ سوال خود داشته باشيد چند کلمه اي بشنويد که:
همه اين حرف ها دروغ است.رهبران بهايي وقتي به فلسطين رفتند که هنوز دولت
اسرائيل تشکيل نشده بود و ما هيچ ارتباطي با اسرائيل جز اينکه مزار رهبرانمان در
آنجاست نداريم واين ها تهمت هائي است که يکصد و شصت سال است بر ما زده مي
شود و سپس از اين قبيل سخنان توسط مبلغ مذکور آنقدر زده مي شود که تصميم مي
گيريد بر اين همه مظلوميت چند قطره اشک بر چهره بفشانيد تا شريک غم آنان باشيد...
اما مدتي بعد در حاليکه هنوز از تالمات دوست بهايي خود غمگين هستيد از اتفاق به
پژوهشگراني که در مورد بهائيت به پژوهش پرداخته اند برخورد مي کنيد و حقيقت ماجرا
را از آنان هم جويا مي شويد. در اين هنگام تبسمي در چهره آنان پديدار مي گردد ...
با خود مي گوئيد معناي اين تبسم چيست بايد آنها هم چون شما چند قطره اشکي بر
مظلوميت بهائيان در اين تهمتي که بر ايشان وارد شده بر چهره بفشانند تبسم چه معنا
دارد؟ دوست پژوهشگر تان که بر اثر تجربه از چهره به انديشه باطني شما تا اندازه اي پي
برده است شما را زياد منتظر نمي گذارد و مي گويد:
گذشته ها را بايد جداگانه بحث کنيم اما بدان که ارتباط بهائيت و دولت اسرائيل،ارتباط دو
عضو در يک پيکر است که بدون يکديگر نمي توانند به حيات خود ادامه دهند و اين دو
دست در دست هم آينده خويش را به پيش مي برند تا جهان را در تصرف خود در آورند...
از تعجب نزديک است شاخ در آوريد جسورانه سخن اورا قطع مي کنيدو طلبکارانه مطالبه
سند مي کنيد.پژوهشگر که گوئي از اين صحنه ها بسيار ديده است به شما حق مي
دهدو با آرامش دو عبارت از کتاب هاي خود بهائيان براي شما مي خواند که پرده از واقعيت
امر بر مي دارد و همه حقيقت پنهان را آشکار مي کند:
شوقي افندي آخرين رهبر بهايي همسري دارد انگليسي بنام روحيه ماکسول که بهائيان
به او حضرت حرم مي گويند.او ديداري دارد با بن گوريون(رئيس جمهور وقت اسرائيل) که
در آن ديدار پرده از اين موضوع بر داشته است:
متن اصلي به نقل از مجله اخبار امري سال 1340 شماره دي ماه صفحه 601:
"چنانچه فرضا نفس استقرار مرکز جهاني بهائي در کشور يهودي نژاد اسرائيل
امري به ظاهر لغو تلقي گردد برعکس خانم رباني (روحيه ماکسول) بدون اندک
ترديد و با نهايت تاکيد اظهار مي دارد که ما به اينجا (اسرائيل) تعلق داريم اگر
قرار باشد قائل به تميز و امتياز هم شد من ترجيح مي دهم که جوانترينِ اديان
در يکي از تازه ترين کشورهاي جهان نشو ونما نمايد و در حقيقت بايد گفت آينده
ما چون حلقات زنجير به هم پيوسته است." !!
باور نمي کني .دوباره و چند باره مي خواني:جوان ترين دين در جوان ترين کشور!
ارتباط آنها با يکديگر همچون حلقه هاي يک زنجير!
رشد و نمو آنها در کنار هم و با مشارکت هم و با همدلي و همکاري هم...!!
پژوهشگر به فراست بر آمده از تجريه حالت مرا در مي يابدزيرا امثال مرا که ازپيش مبلغان
بهايي بر گشته ايم را فراوان ديده است .مي گويد کافي است يا باز هم برايت سند
ديگري ارائه کنم!
سکوت مي کنم و او سکوت را نشانه رضايت گرفته و سخاوتمندانه گوشه اي ديگر از
نتيجه سالها تحقيقش را به رايگان در اختيارم مي گذارد :
مصداق وعده ي الهي به ابنا خليل و وراث کليم ظاهر و باهر و دولت اسرئيل
در ارض اقدس مستقر و بروابط متينه بمرکز بين المللي جامعه بهايي مرتبط و
باستقلال و اصالت آئين الهي مقر و معترف و بثبت عقد نامه بهائي و معافيت
کافه موقوفات امريه در مرجع عکا و جبل کرمل و لوازم ضروريه بناي بنيان مقام
اعلي از رسوم دولت و اقرار برسميت ايام تسعه متبرکه محرمه موفق و مويد.
شوقي " توقيعات مبارکه 102-109 بديع ص 290
راز تبسمش را در مي يابم و بر سادگي خود که فريب مظلوم نمايي هاي ان مبلغ را خورده
بودم و اشکي هم فشانده بودم تاسف مي خورم و سراغ آن مبلغ مي شتابم تا بر
بازيگري و دروغ پراکني که بر امثال من رواداشته است هشداري دهم و نصيحتي کنم که
عمر دروغ و ريا کوتاه است و روز حساب نزديک...
اوهم که حالت مرا دگرگونه يافت و به تجربه دريافت دستش رو شده است از گفتگو امتناع
کرد و با چند دشنام بهايي ستيزي بر من فرار را بر قرار ترجيح داد و رفت تا ساده ديگري را
به چنگ آورد و قطراتي از اشک بر چهره او روان سازد...!
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید