در انتساب و استناد اين کتب به صاحبان آنها مانند يوشع و عزرا و اشعيا و ارميا و زکريا و داوود و سليمان و خرقيال و دانيال و... دليل روشنى درکار نيست. ادعاى آنها در اين استناد از حد ظن و گمان تجاوز نمى کند به همين خاطر برخى از علماى اهل کتاب اين انتسابها را به صورت احتمالى مطرح مى کنند نه قطعى. و ادعاى اين که نويسندگان اين کتب در موقع نوشتن، تحت نظارت روح القدس بوده اند ادعاى بى دليل و غير قابل اثباتى است.
نقد کتب ديگر عهد عتيق
آنچه که در مطالب پيشين به اثبات رسيد وحيانى و الهامى نبودن تورات و عدم وجود دليل بر انتساب آن به حضرت موسى و بلکه دليل بر نادرستى اين انتساب است. حال جا دارد تنها به برخى از ادله نادرستى انتساب بقيه کتب عهد عتيق به صاحبان آنهااشاره کنيم با توجه به اين که مبناى اين مقاله بر اختصار و ايجاز است، چاره اى جز ذکر برخى از ادله آن هم تنها نسبت به برخى از کتب عهد عتيق نيست.
الف) در انتساب و استناد اين کتب به صاحبان آنها مانند يوشع و عزرا و اشعيا و ارميا و زکريا و داوود و سليمان و خرقيال و دانيال و... دليل روشنى درکار نيست. ادعاى آنها در اين استناد از حد ظن و گمان تجاوز نمى کند به همين خاطر برخى از علماى اهل کتاب اين انتسابها را به صورت احتمالى مطرح مى کنند نه قطعى. و ادعاى اين که نويسندگان اين کتب در موقع نوشتن، تحت نظارت روح القدس بوده اند ادعاى بى دليل و غير قابل اثباتى است.
ب) آنچه که در سابق در مورد حمله بخت نصر و نابودى مسجد الاقصى و از ميان رفتن تورات و صندوق عهد گفته شد در مورد بقيه کتب عهد عتيق نيز صادق است زيرا پس از تخريب مسجد، چيزى از آثار گذشتگان باقى نمانده است. نه تنها مسجد الاقصى و تمام آنچه که در آنجا نگهدارى مى شد بلکه تمامى اورشليم، تخريب و تاراج شد و اين سرزمين به تلى از خاک مبدل شد. بنابراين تمام کتب پيامبران پيشين دستخوش نابودى گرديد.
ج) بررسى محتويات و مضامين کتب عهد عتيق بخوبى نشان مى دهد که آنها را نمى توان به کسانى که اين کتب به نام آنهامشهور شده است نسبت داد: مثلا برخى از عبارات کتاب يوشع گواهى مى دهد که از تصنيفات يوشع پيامبر نيست به عنوان نمونه:
«چندى بعد، يوشع خدمتگذار خداوند در سن صد و ده سالگى درگذشت و او را در تمنه سارح در کوهستان افرايم... دفن کردند. قوم اسرائيل در تمام مدت زندگانى يوشع و نيز ريش سفيدان قوم که پس از او زنده مانده بودند... نسبت به خدا وفادار ماندند». (26)
«در آن روز، خداوند يوشع را در نظر تمام قوم اسرائيل سرافراز نمود قوم اسرائيل، يوشع را در تمام عمرش مانند موسى احترام مى کردند». (27)
علاوه بر همه اينها در سراسر کتاب يوشع، از وى به صورت غايب تعبير مى شود و لحن سخن به گونه اى است که به وضوح دلالت بر اين دارد که شخص يا اشخاص، پس از يوشع، حوادث و جرياناتى که بر او گذشته است را نقل کرده اند.
جالب اين است که از برخى عبارات کتاب يوشع مى توان استنباط کرد که اين کتاب در زمان حضرت داوود و يا بعد از آن نوشته شده است. در حالى که به اعتراف مورخان اهل کتاب ولادت حضرت داوود صد و پنجاه و هشت سال بعد از فوت يوشع بوده است. «در حالى که سربازان دشمن را تعقيب مى کردند... اين واقعه در کتاب «باشر» نيز نوشته شده است ». (28)
از کتاب دوم سموئيل استفاده مى شود که کتاب «باشر» بعد از حضرت داوود نوشته شده است، «آنگاه داوود اين مرثيه را براى شائول و يوناتان نوشت و بعد دستور داد در سراسر اسرائيل خوانده شود. کلمات اين مرثيه در کتاب «باشر» نوشته شده است. (29)
در مورد نويسنده کتاب داوران (قضات) ميان اهل کتاب اختلاف وجود دارد. برخى آن رااز تصنيفات خرقيال و برخى آن را از ارميا و برخى آن را از عزرا و برخى از سموئيل و... دانسته اند. صاحبان اين اقوال هيچ دليلى بر مدعاى خود ارائه نداده اند. همين گونه اختلاف در مورد برخى ديگر از کتب عهد عتيق وجود دارد. با توجه به اين که مصنف واقعى اين کتب معلوم نيست، اعتبار آنها مخدوش مى شود.
کتاب سموئيل نمى تواند از سموئيل نبى باشد زيرا در سراسر اين کتاب حتى يک مورد هم نمى توان يافت که از سموئيل به صورت متکلم تعبير شده باشد. بلکه در همه جا به صورت غائب و گزارشگونه از سموئيل و حوادثى که بر او گذشته است سخن گفته شده است.
مثلا:
«سموئيل هرچند بچه اى بيش نبود ولى جليقه مخصوص کاهنان را مى پوشيد و خداوند را خدمت مى نمود». (30)
«سموئيل تا پايان عمرش رهبر بنى اسرائيل باقى ماند. او هر سال به بيت ئيل، جلجال و مصفه مى رفت و در آنجا به شکايات مردم رسيدگى مى کرد بعد به خانه خود در ادامه برمى گشت و در آنجا نيز به حل مشکلات بنى اسرائيل مى پرداخت، سموئيل در ادامه يک قربانگاه براى خداوند بنا کرد». (31)
انتساب کتاب نحميا به وى نيز معلوم نيست بلکه از برخى قرائن فهميده مى شود که از او نيست زيرا اولا آنجا که از نحميا نام مى برد به صورتى نام مى برد که گويا فردى است غير از نويسنده کتاب به عنوان نمونه:
«نحمياى حاکم اولين کسى بود که اين پيمان را امضا کرد و بعد از او صدقيا، سپس افراد زير آن را امضا کردند». (32)
«نگهبانان خانه خدا که از انبارهاى کنار دروازه خانه خدا محافظت مى کردند عبارت بودند از... اينها کسانى بودند که در زمان يوياقيم، نحمياى حاکم، عذراى معلم و کاهن انجام وظيفه مى کردند». (33)
ثانيا در جايى از اين کتاب از داريوش، پادشاه پارس نام مى برد. در حالى که اين پادشاه حدود صد سال پس از وفات نحميا پادشاهى مى کرده است. (34)
از اين گذشته نحميا از انبيا نبوده است بدين جهت به فرض اين که صحت انتساب اين کتاب به وى مورد پذيرش قرار گيرد باز دليلى بر اعتبار آن نيست.
کتاب «امثال سليمان » نمى تواند از حضرت سليمان باشد زيرا در برخى از اين امثال به صراحت نام افراد ديگر مطرح شده است. مثلا در مثل 30 اينگونه آمده است: «اينها سخنان برگزيده آگور، پسر ياقه است خطاب به اينى ئيل و اوکال » و يا در مثل 31 آمده است: «اينها سخنان گزيده اى است که مادر لموئيل پادشاه به او تعليم داد...»
اگر هم فرض کنيم که بخشهايى از اين کتاب از حضرت سليمان است باز دليلى نداريم که به دست او و يا در عهد او جمع آورى شده باشد بلکه قرائنى در دست است که پس از او جمع آورى شده است. مثلا در مثل 25 اينگونه آمده است: «مثلهاى ديگرى از سليمان که مردان، حزقيا، پادشاه يهودا، آنها را به رشته تحرير در آورده اند.»
کتاب «مزامير» يا زبور نمى تواند تماما از حضرت داوود باشد. به همين جهت برخى از اين مزامير صد و پنجاه گانه را به حضرت موسى و برخى از آنها را به حضرت سليمان و برخى از آنها را به افراد ديگرى نسبت داده اند. مضامين برخى از اين مزامير به گونه اى است است که نمى تواند از حضرت داوود باشد. (35)
کتاب جامعه و غزل غزلها که منسوب به حضرت سليمان است، از جهت محتوا به گونه اى است که به هيچ وجه نمى توان آنها را از حضرت سليمان دانست. کتاب جامعه سراسر از پوچى و بيهودگى و شک و ياس سخن مى گويد و کتاب غزل غزلها، سراسر ترانه هاى عشقى و جنسى است و تعبيرات آنها به قدرى جلف و مستهجن است که نمى توان آنها را به يک فرد متدين و مؤدبى نسبت داد. چه رسد به حضرت سليمان.
کتاب ايوب يقينا از حضرت ايوب نيست زيرا لحن سخن در اين کتاب در مورد ايوب به گونه اى است که گويا در مورد فرد غايب سخن مى گويد: در آغاز اين کتاب آمده است:
«در سرزمين عوص مردى زندگى مى کرد به نام ايوب. او مردى بود درستکار و خداترس که از گناه دورى مى ورزيد...»
و در پايان اين چنين آمده است:
«...پس از آن ايوب صد و چهل سال ديگر عمر کرد و فرزندان خود را تا پشت چهارم ديد او سرانجام پس از يک زندگانى طولانى در حالى که پير و سالخورده شده بود وفات يافت.»
بنابراين، مسلما مصنف اين کتاب فردى است غير از ايوب. حال آن مرد کيست؟ معلوم نيست. و آنچه که گفته اند علاوه بر اين که حاکى از اختلاف نظر است دليلى بر آن وجود ندارد.
کتاب اشعياى نبى آنچنانکه از مضامين آن پيداست از مصنفات اشعيا نيست. اين کتاب جز نقل قولهايى از او نيست. در آغاز اين کتاب آمده است:
«اين کتاب شامل پيامهايى است که خدا در دوران سلطنت عزيا و يوتام و آماز و حزقيا، پادشاهان سرزمين يهودا در عالم رؤيا به اشعيا پسر آموص داد.»
و در باب دوم اين چنين آمده است: «پيغام ديگرى که در باره سرزمين يهودا و شهر اورشليم از جانب خداوند به اشعيا پسر آموص رسيد...» و در باب سى و هفتم آمده است: «اشعياى نبى براى خرقياى پادشاه اين پيغام را فرستاد». (36)
کتاب دانيال و کتاب هرشع و کتاب يونس متعلق به خود اين پيامبران نيست زيرا در همه اين کتب از آنها به صورت غايب تعبير مى شود و گويا گزارشى است از حوادث و جرياناتى که بر آنها گذشته است. ناقل يا ناقلان آنها نيز به صورت قطعى روشن نيست.
د) وجود سخنان نامعقول و ناموزون و خرافى و نيز نسبتهاى ناروا به پيامبران و اولياى الهى، خود بهترين دليل بر بى اعتبارى اين کتب و وحيانى و الهامى نبودن آنها و يا حد اقل راه يافتن تحريفات فراوان در آنها است.
به عنوان نمونه به پاره اى از اين موارد اشاره مى کنيم:
در تورات به خداوند متعال نسبت دروغ و جهل و جسمانى بودن و احساس رقابت او با انسان و مخالفت او با علم آموزى و آگاهى بشر و بدخواهى او براى انسان مى دهد، علاوه بر اين يک ديدگاه منفى از جنس زن ارائه مى دهد. (37)
همچنين در تورات به حضرت نوح نسبت شراب خورى فراوان و مستى و برهنگى مى دهد. (38)
و يا به حضرت ابراهيم نسبت نارواى ازدواج با خواهر ناتنى خود (يعنى ساره) را مى دهد (39) در حالى که در تورات آمده است که خواهر ناتنى از محارم است و ازدواج با او حرام است. (40)
در تورات داستان کشتى گرفتن يعقوب با خدا مطرح شده است. (41)
و حضرت هارون برادر حضرت موسى به عنوان عامل گوساله پرستى قوم بنى اسرائيل معرفى شده است. (42)
تورات، حضرت يعقوب را حيله گر و دروغگو و خيانتگر معرفى کرده است. از اين گذشته اينگونه وانمود کرده است که مى توان از راه حيله و دروغ منصب بزرگ نبوت را براى خود و فرزندان خود به دست آورد. (43)
در تورات به حضرت لوط پيامبر هم نسبت شرابخوارى و هم نسبت هم بسترشدن با دو دختر خود را مى دهد (44) در تورات آمده است که يهودا فرزند يعقوب با عروس خود (زن پسر خود) «ثامار» زنا کرد و ثامار از اين راه حامله شد و دو قلو زاييد به نام فارص و زارح (45) در حالى که در انجيل متى به صراحت آمده است که حضرت عيسى مسيح و داوود و سليمان از نسل فارص هستند. (46)
آيا مى توان باور کرد که اين پيامبران زنا زاده اند آنهم زناى با محارم؟ ! (47)
در تورات برخى از مجازاتهايى که براى بعضى از گناهان منظور شده است بسيار خشونت آميز و غير انسانى و غير معقول است. (48)
در عهد عتيق آمده است که حضرت داوود دلباخته زن اوريا (مجاهد مؤمن) مى شود و با او زنا مى کند و زن از اين راه حامله مى شود. داوود براى اين که شوهر او يعنى اوريا را به اشتباه بيندازد دست به حيله اى مى زند که موفقيت آميز نيست تا اين که بناچار با حيله اى اوريا را از بين مى برد و همسر او را به زنى مى گيرد. و حضرت سليمان فرزند چنين زنى است! (49)
عهد عتيق به حضرت سليمان نسبت دلدادگى مفرط به زنان و شهوت پرستى و ازدواج با زنان کافر و بت پرست و از آن بدتر بت پرستى و کفر و ترويج و اشاعه آن را داده است. (50)
عجيب اين است که اهل کتاب معتقدند که حضرت سليمان با حالت کفر و بت پرستى، بدون اين که موفق به توبه شود از دنيا رفته است!
در عهد عتيق آمده است که خداوند به يوشع نبى امر کرد که با زن فاحشه اى ازدواج کند تا از مردان ديگر نيز براى او فرزند بياورد (51)
در عهد عتيق به حضرت طالوت نسبت سرپيچى از فرمان خدا و حاکم شدن روح پليد در وجود او حسادت ورزيدن به حضرت داوود و قصد ترور او و در نهايت عزل شدن از مقام خود از سوى خدا را مى دهد. (52)
کتاب جامعه و کتاب غزل غزلهاى حضرت سليمان همانگونه که قبلا اشاره کرديم از جهت محتوا به قدرى زشت و مستهجن و غير معقول است که به هيچ وجه نمى توان آنها را به عنوان کتب وحيانى و يا الهامى پذيرفت.
ه) وجود تناقضات و ناسازگاريها و با اشتباهات روشن در عهد عتيق دليل ديگرى بر بى اعتبارى آن و يا حداقل راه يافتن تحريفات فراوان در ان است.
اينک به پاره اى از اين موارد اشاره مى کنيم:
تورات سرزمين عمونى ها را جزء متصرفات حضرت ندانسته است و حتى خداوند او را از تصرف آن و ورود به آن منع کرده است (53) در حالى که کتاب يوشع اين سرزمين را جزء متصرفات حضرت موسى دانسته است. (54)
در تورات مدت اقامت بنى اسرائيل در مصر چهارصد و سى سال دانسته شده است (55) در حالى که در جاى ديگر اين مدت، چهارصد سال بيان شده است (56)
همين ناسازگارى در عهد جديد نيز مشاهده مى شود. زيرا در کتاب اعمال رسولان مدت اقامت بنى اسرائيل چهارصد سال آمده است (57) در حالى که در رساله پولس به علاطيان مدت، چهارصدوسى سال بيان شده است (58) جالب اين است که بدانيم به نظر بسيارى از مورخين حتى مورخين اهل کتاب هيچيک از اين دو نظر صحيح نيست. قول صحيح اين است که مدت قامت بنى اسرائيل در مصر حدود دويست و پانزده سال بوده است. (59)
مضامين باب دوم از کتاب عزرا با مضامين باب هفتم از کتاب نحميا در رهبران يهودى و نام طوايف و تعداد يهوديانى که در بابل اسير بودند و به دستور کوروش به اورشليم بازگشتند اختلاف فاحشى دارند. جالبتر اين که هر دو کتاب در جمع بندى (شمارش کل نفرات) دچار اشتباه فاحش شده اند. زيرا حاصل جمع نفرات بر اساس نقل کتاب عذرا 29818 نفر و بر اساس کتاب نحميا 31089 نفر مى شود در حالى که هر دو کتاب حاصل جمع نفرات را 42360 نفر اعلام مى دارند.
در کتاب اول پادشاهان آمده است: «در سومين سال سلطنت آسا - پادشا يهودا - «بعشا» بر اسرائيل پادشاه شد و بيست و چهار سال در ترصه سلطنت کرد. (60) اما در کتاب دوم تواريخ آمده است: «در سال سى و ششم سلطنت آسا، «بعشا» پادشاه اسرائيل به يهودا لشکر کشيد..». (61) اختلاف ميان اين دو کتاب آشکار است زيرا بر حسب آنچه که در کتاب اول پادشاهان آمده است بعشا حدود ده سال قبل از سال سى و ششم سلطنت آسا، سلطنتش پايان يافته بود چگونه ممکن است در اين زمان به يهودا لشکر کشى نمايد؟ !
در کتاب دوم سموئيل آمده است:
«بار ديگر خشم خداوند بر قوم اسرائيل شعله ور شد. پس او براى تنبيه ايشان، داوود را بر آن داشت تا اسرائيل و يهودا را سرشمارى کند. داوود به يوآب - فرمانده سپاه خود - گفت: «از مردان جنگى سراسر کشور سرشمارى به عمل آورد..». (62)
اما در کتاب اول تواريخ در همين مورد آمده است:
«شيطان خواست اسرائيل را دچار مصيبت نمايد. پس داوود را اغوا کرد تا اسرائيل را سرشمارى کند. داوود به يوآب و ساير رهبران اسرائيل چنين دستور داد: به اسرائيل برويد و مردان جنگى را سرشمارى کنيد..». (63)
همانگونه که ملاحظه گرديد، در کتاب سموئيل سرشمارى را از جانب خدا و به دستور او مى داند اما در کتاب تواريخ، اين کار را از جانب شيطان و به اغواى او مى داند.
در کتاب تورات آمده است: «شخص حرامزاده و فرزندان او تا ده نسل، نبايد وارد جماعت خداوند شوند». (64) اين حکم علاوه بر اين که غير معقول جلوه مى کند، مستلزم اين است است که (نعوذ بالله) حضرت داوود و پدران او تا فارص داخل جماعت خدا نباشند زيرا که بنا به تصريح انجيل متى داوود نسل دهم فارص مى باشد (65) و فارص بر اساس گفته تورات حرامزاده و ولدالزنا است. (66) از اين گذشته لازم مى آيد که (نعوذ بالله) حضرت سليمان و حضرت عيسى مسيح نيز حرامزاده باشند زيرا به گفته انجيل، حضرت سليمان و عيسى از نسل داوود بوده اند (67) علاوه بر اين لازم مى آيد که حضرت اسحاق و يعقوب و يوسف و فرزندان آنها داخل در جماعت خدا نباشند زيرا به گفته تورات حضرت ابراهيم با خواهر ناتنى خود (ساره) ازدواج کرده است و از اين راه آن پيامبران بدنيا آمده اند. (68) و در تورات آمده است که خواهر ناتنى از محارم است. (69) از اين گذشته لازم مى آيد که حضرت موسى و هارون داخل در جماعت خدا نباشند زيرا به گفته تورات پدر اين دو (عمران) با عمه خود ازدواج کرده و صاحب اين دو فرزند شده است. (70) با آنکه در تورات آمده است که عمه از محارم و ازدواج با او حرام است. (71) بنابراين، طبق گفته تورات بسيارى از پيامبران بزرگ داخل در جماعت خدا نمى باشند و حرامزاده اند. (العياذ بالله).
از مجموع آنچه در اين نوشتار آمده است مى توان به خوبى دريافت عهد عتيق از کتاب مقدس که هم مورد پذيرش مسيحيان است و هم يهوديان، تا چه اندازه از نظر اعتبار در سند و استحکام در دلالت و محتوا، مخدوش و غير قابل اعتماد است و از اين نظر به هيچ وجه قابل مقايسه با کتاب آسمانى مسلمانان يعنى قرآن کريم نيست.
پى نوشت ها:
1) سفر تثنيه، باب 31، آيه 9- 12.
2) همان، آيه 24- 29.
3) توماس ميشل، کلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، قم، چاپ اول، 1377ش. ، ص 32.
4) همان، ص 33.
5) سفر اعداد، باب 3، آيه 43.
6) سفر اعداد، باب 5.
7) همان، باب 6.
8) سفر خروج، باب 2.
9) سفر تثنيه، باب 34.
10) کتاب دوم تواريخ، باب 34. و نيز کتاب دوم پادشاهان، باب 22.
11) نويسنده اين کتاب يک مسيحى بود که به دين اسلام مشرف شد.
12) محمد صادق فخر الاسلام، انيس الاعلام فى نصرة الاسلام، ج 1، چاپ اول، رمضان 1315ق.(1898م). ، ص 283- 284.
13) کتاب دوم تواريخ ايام، باب 36، آيه 16- 20.
14) سفر پيدايش، باب 46، آيه 21.
15) باب 7، آيه 6.
16) باب 8، آيه 1.
17) سفر خروج، باب 20، آيه 5 و 6.
18) باب 18، آيه 19- 21.
19) قرآن در موارد متعددى مى فرمايد: «لاتزر وازرة وزر اخرى »
20) باب 36، آيه 31- 39.
21) سفر اعداد، باب 32، آيه 41.
22) کتاب داوران از باب 1 الى 10 مطالعه شود.
23) سفر تثنيه، باب 2، آيه 12.
24) سفر اعداد، باب 21، آيه 1- 3 و سفر خروج باب 16، آيه 35.
25) سفر تثنيه، باب 34، آيه 5- 12.
26) باب 24، آيه 29- 31.
27) همان، آيه 14، در همين رابطه مى توان به باب 4 آيه 9 و باب 5 آيه 9 و باب 8 آيه 28- 29 و باب 10 آيه 13- 14 و باب 13، آيه 13 و باب 15، آيه 63 و باب 16، آيه 10 مراجعه کرد.
28) يوشع، باب 10، آيه 13.
29) باب 1، آيه 17- 18.
30) باب 2، آيه 18.
31) باب 7، آيه 13- 17.
32) باب 10، آيه 1.
33) باب 12، آيه 25- 26.
34) به باب 12 آيه 22 رجوع شود.
35) مانند مزمور، 88 و 89.
36) آيه 21.
37) سفر پيدايش، باب 2 و 3.
38) سفر پيدايش، باب 9، آيه 20- 25.
39) سفر پيدايش، باب 11، آيه 29.
40) سفر لاويان، باب 18، آيه 9.
41) سفر پيدايش، باب 32، آيه 22- 31.
42) سفر خروج، باب 32.
43) سفر پيدايش، باب 25، آيه 19- 34 و باب 27.
44) سفر پيدايش، باب 19، آيه 30- 38.
45) سفر پيدايش، باب 38، آيه 15- 30.
46) انجيل متى باب 1.
47) تورات عروس را از محارم بحساب آورده و نزديکى با او را حرام دانسته است. سفر لاويان، باب 18، آيه 15.
48) سفر تثنيه، باب 13، آيه 12- 18 و سفر اعداد، باب 19، و سفر لاويان، باب 15.
49) دوم سموئيل، باب 11 و 12.
50) اول پادشاهان، باب 11.
51) کتاب هوشع، باب 1، آيه 2- 4.
52) اول سموئيل، باب 13، ايه 13 و باب 15 آيه 10- 11 و 23 و باب 16 آيه 14 و باب 18 آيه 28- 29 و باب 19 آيه 1.
53) سفر تثنيه باب 12 آيه 16- 19 و 36- 37.
54) کتاب يوشع، باب 13 آيه 24- 26.
55) سفر خروج باب 12 آيه 40- 42.
56) سفر پيدايش باب 15 آيه 11- 15.
57) باب 7 آيه 6.
58) باب 3 ايه 17.
59) ر. ک. انيس الاعلام فى نصرة الاسلام ج 1، پيشين، ص 251.
60) باب 15، آيه 33.
61) باب 16، آيه 1.
62) باب 24، آيه 1- 2.
63) باب 21، آيه 1- 2.
64) سفر تثنيه باب 23، آيه 2.
65) انجيل متى باب 1.
66) سفر پيدايش، باب 38.
67) متى باب 1.
68) سفر پيدايش، باب 11، آيه 29.
69) سفر لاويان، باب 18، آيه 9.
70) سفر خروج، باب 6، آيه 20.
71) سفر لاويان، باب 18، آيه 12.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید