از آنجا که اين فرقه يکي از بازوان اصلي صهيونيست در ايران بوده است، عزري با سرپوش نهادن به بسياري از مسائل، ضمن جانبداري از اين فرقه، به برخي ارتباطات دوجانبه نيز اشاراتي دارد که جالب توجه است .شيمعون پرس يا همان شيمون پرز، دوبار در اسرائيل به نخست وزيري رسيد. او يکي از عوامل اصلي و محوري کشتار مسلمانان فلسطيني به ويژه در فاجعه اردوگاههاي " صبرا " و " شتيلا " مي باشد.
پايگاه خبري مذهبي تحليلي رهوا :" شيمعون پرس" يا همان شيمون پرز، دوبار در اسرائيل به نخست وزيري رسيد. او يکي از عوامل اصلي و محوري کشتار مسلمانان فلسطيني به ويژه در فاجعه اردوگاههاي " صبرا " و " شتيلا " مي باشد. او در معرفي " مئير عزري " اولين سفير اسرائيل در ايران مي گويد: از سالهاي بسيار دور، شايد هم از نسل پيش به اين طرف، آقاي مئير عزري يکي از سران يهوديان ايران و سفير بي سيليندر و فراگ اسرائيل در ايران بوده که براي همگان چهره اي شناخته شده است. دشوار بتوان ميان ما اسرائيليها کسي را يافت که مانند وي از پيچ و خمهاي تاريخ و سياست ايران آگاه باشد... مئير، هم زبان ايرانيان را خوب مي داند، هم با فرهنگ آنان به خوبي آشناست. آنچه ما در آينه مي بينيم او در خشت خام مي بيند. او با منش و بينش ويژه خويش اين هنر را دارد که گروههاي گوناگون را از ردههاي رنگارنگ گرد خود بياورد، و چون استادي روان شناس، ريشه يکايک آنها را دريابد تا شاهکاري بيافريند. ? مئير عزري که نام کامل او " ربي مئير عزري " است در دوم مارس 1 ميلادي، اسفند شمسي از " صيون " و " خانم حنا " در محلة يهوديان شهر اصفهان، به دنيا آمد. پدرش از نخستين شاگردان مدرسه " آليانس " بود، که توسط يهوديان فرانسوي، در اصفهان برپا شده بود. او هنگام تولد مئير، کارمند ادارة ماليه دارايي اصفهان بود. صيون که تربيت شده دستگاههاي اطلاعاتي انگلستان بود، به مقتضاي مأموريت، پس از چندي ادارة ماليه را رها کرد و معلمي فرزندان فرمانده بريگارد قزاق را در اصفهان برعهده گرفت و پس از مدتي، به دانشکده افسري رفت و درجه سلطاني سرواني گرفت و به همکاري با فرانسوياندر ژاندارمري پرداخت. او زماني هم مترجم " آرميتاژ اسميت " نماينده انگلستان در وزارت اقتصاد شد. او که از زمان حضور آرميتاژ در ميان بختياريها در خصوص مسئله نفت، با وي دوستي کرده بود، مصطفي فاتح، همکلاس و همکار ديرينش را به انگليسيها معرفي کرد. مئير عزري در اين باره مي نويسد: پدرم، شادروان فاتح را با سر سيدني (آرميتاژ) و مستر فلي آشنا کرده بود و اين آشناييها در داد و ستدهاي نفتي ميان ايران و اسرائيل، سرانجام سودمند افتاد. 2 پدر مئير عزري که چون ديگر هم کيشان خود، در کار عتيقه جات و خروج آن از کشور فعاليت داشت و از اين رهگذر سرمايهايي نيز به هم زده بود، پس از پايان مأموريت هايش دراصفهان، و هم زمان با خاتمه جنگ جهاني دوم به تهران آمد و پس از چندي، در حدود ? - ????، به سرزمين اشغالي فلسطين مهاجرت کرد و در آنجا ماندگار شد. مئير عزري که در چنين خانواده ا ي، پرورش يافته بود، با تحصيل در دبيرستانهاي " آليانس " يهودي فرانسوي و " ادب " انگليسي در ???? ديپلم گرفت و از همان زمان به ترغيب و تشويق يهوديان براي مهاجرت به سرزمين اشغالي فلسطين پرداخت. وي در خصوص انگيزه اين فعاليتها مي گويد: «رشته نيرومند صيون دوستي، در اندرونم مانند هر يهودي ديگري از پيشينيانم آغازيده، در خانواده ام پرورش يافته و شيره جانم شده بود.» ? مئير عزري نيز پس از مهاجرت خانواده اش به اسرائيل، به آنها ملحق شد و چندي در فعاليتهاي مختلف حزبي و غيرحزبي مشغول بود. با تثبيت قدرت حکومت پهلوي و جا به جايي آمريکا و انگليس، به ايران بازگشت، تا با بهره گيري از شناخت گسترده اش نسبت به فرهنگ و آداب و رسوم مردم ايران به مأموريتهاي پنهاني خويش مشغول گردد. مئير عزري از سال ????تا ???? در ايران، هر آنچه خواست، کرد و پس از آن به اسرائيل بازگشت تا ضمن فعاليتهاي متعددش، در وزارت دارايي، مشاور ويژة مسائل نفتي با ايران باشد. مئيرعزري، پس از پيروزي انقلاب اسلامي يادداشتهاي خود را از فعاليتهاي دوران حضورش درايران منتشر کرد و در طليعة آن نوشت: ناچارم از گشودن پاره ا ي نکته ها چشم بپوشم، زيرا گمان مي کنم زمان برخي فاش گوييها هنوز فرا نرسيده است. ديگر اينکه برخي دستگاههاي دولتي و دستگاههاي امور امنيتي[اسرائيل] بهتر مي بينند بر پاره اي رويدادها، سرپوش نهند که به ناچار بخشهاي ارزشمندي از اين نوشته، خود به خود ناگفته مي ماند.? ربي مئير عزري در بخش بيست و پنجم يادداشتهايش به موضوع «بهاييها و اسرائيل» مي پردازد. از آنجا که اين فرقه يکي از بازوان اصلي صهيونيست در ايران بوده است، عزري با سرپوش نهادن به بسياري از مسائل، ضمن جانبداري از اين فرقه، به برخي ارتباطات دوجانبه نيز اشاراتي دارد که جالب توجه است: ايران زادگاه کيش بهائيت است که چند ميليون تن در جهان پيرو دارد[!] ميرزا علي محمد، پيشواي اين کيش در سال ???? ميلادي در شهر شيراز چشم به جهان گشود و پيروانش او را باب (دروازه) ناميدند. شيعيان آنان را بي دين (کافر) مي خوانند، همان گونه که ميسيحيان، يحيي تعميد دهنده را بشارت دهندة آمدن عيسي مسيح مي نامند، باب نيز خود را دروازه ا ي براي آمدن پيامبري رهاننده مي دانست که با بينش شيعه همسو نبود، به همين انگيزه او را در سال ???? دستگير و در سن ?? سالگي در تبريز از دارش آويختند. در سال ???? يکي از پيروان وفادار باب به نام بهاءالله با پشتيباني گروههايي از مردم و چندي از پيشوايان شيعه گفت: « من همانم که باب گفته بود، آمده ام تا جهان را از زشتي برهانم و... » چنين پيشگويهايي را پيشوايان شيعه با داستان امام دوزاده ام ناهماهنگ انگاشتند و از ناصرالدين شاه خواستند فتنة تازه را هر چه زودتر خاموش کند. بهاءالله دستگير و پس از رنجهاي فراوان همراه گروهي از پيروان وفادارش به خاک امپراتوري عثماني تبعيد شد. سران سني عثماني نيز نگرش چندان خوشي به وي نداشتند، پس از سرگردانيهاي آزارنده در بغداد و ادرنه (آدريانوپول) و استامبول، بهاءالله و پيروانش ناچار در شهر عکا، نزديکي مئير عزري حيفا جاي گرفتند. بهاءالله پس از چندي درگذشت و در باغ زيباي ايراني به خاک سپرده شد که امروز يکي از بزرگترين نيايشگاههاي بهائيان است. عباس افندي (عبدالبها) جانشين بهاءالله توانست با خردمندي و دانش سازماندهي بينش بهاييت را جهانگير نمايد و يکي از بزرگترين نمايندگي هايش را در شيکاگو برپا سازد. عبدالبها در سال ???? درگذشت و پيروانش آرامگاه زيبايي در بلنديهاي کرمل حيفا برايش ساختند. شوقي افندي به جانشيني وي نشست و سپس گروه نه تني از برجستگان کيش بهايي به رهبري اين کيش برگزيده شدند، که " بيت العدل اعظم " است و تاکنون نيز همان گونه مانده است. چنانچه از چکيدة بالا دريافتيم، کيش بهايي زندگي ??? ساله اي دارد که در همين دورة کوتاه، گروههاي بي شماري از پيروانش را در درگيريهاي ريز و درشت از دست داده است. دشمنان اين مردم، خانه ها و دفترهايشان را چپاول کرده، زنان و فرزندانشان را ربوده و نيايش گاهايشان را که «محفل» خوانده مي شود در ايران و ديگر کشورهاي مسلمان به آتش کشيده اند. بنابراين پيروان کيش بهايي چارها ي نداشته اند جز اينکه سالهاي سال خاموشي بگزينند، پنهان گردند و هرزگاه باور خود را ناديده بگيرند. گفتني اينکه در فرود و فراز همين دوره، هرگاه کيش مداران، نيرومند بوده اند رنج و سياه روزي، زندگي بهاييان را درنورديده و هنگامي که دستگاهي آزاده بر کشور فرمان رانده، بهائيان توانسته اند درسازندگيهاي کشور همپاي ديگر شهروندان بکوشند و نوآفرينيهايي پديد بياورند. چندي از پيشوايان شيعه در ماه مي سال ???? [ارديبهشت ???? ] سخناني موج آفرين از بهائيان به زبان آوردند و پيروان خشمگين خود را به کوچه ها و خيابانهاي شهرها ريختند تا رنج کهنه را در سر گروه دردآشناي بهائي به يادشان بياورند. سرلشکر باتمان قليچ، فرماندهي نيروهاي انتظامي در تهران، براي پيشگيري از اوجگيري درگيريها، گروهي از سربازان را به نام ياري به مردم به ميدان فرستاد، ولي آنها خانة مقدس بهائيان، حظير?ا لقدس را، فروريختند تا آرامش به شهر تهران بازگشت. چهار روز پس از اين رويداد، شاه چندي از پيشوايان شيعه را به دربار فراخواند و به آنها گفت: هم ا کنون که دستور دادم جلو بهائيها را بگيرند و مرکزشان را خراب کنند، شما هم از اين پس سکوت کنيد تا به نام ايران در جهان توهين نشود. روز هفدهم ماه مي ???? [ ?? ارديبهشت ???? ] نخست وزير، اسدالله علم، در پارلمان گفت که به استانداران و فرمانداران دستور داد دکانهايي را که براي تبليغ بهائيت باز کرده اند، ببندند. بهاييان در گوشه و کنار هنوز محافل خود را داشتند و با بخششهايي به نيازمندان مي توانستند گروهي را به سوي خود بکشانند. آنها در دهه هاي پيشين توانستند بسياري از خانواده هاي يهودي را در همدان و کاشان به آئين خويش بخوانند. يکي از يهودياني که با گرايش به بهائيت به آب و ناني رسيد و نامي براي خود ساخت، ثابت پاسال همداني بود که در کشاکش جنگ جهاني دوم راننده ساده اي بيش نبود و توانست در دورة کوتاهي يکي از توانگران کشور گردد. با همه دشواريهاي ريز و درشت و دست و پاگير، روشهاي گسترش کيش بهايي، رفته رفته رو به پيشرفت بود و هر روز با شيوه هايي کاراتر از ميان لايه هاي گوناگون مردم ايران يارگيري مي کرد. آمارهاي پيروان اين کيش که روزي از دهها هزار سخن مي گفتند، امروز گوياي صدها هزار بود و هرزگاه شنيده مي شد افزون بر ميليونها شده ا ند[!] آزادي در بده بستانهاي کيش مدارانه و برپايي انجمنها (اجازه قانوني تبليغات مذهبي) و ياري به نيازمندان (ايجاد صندوقهاي تعاوني) به ويژه براي جواناني که براي گزينش همسر و برپايي خانواده، دشواريهاي مالي داشتند، ابزاري کارساز بودند. پشتيبانيهاي سازمان يافته گروهي در ورود به دستگاههاي دولتي و بالا کشيدن ديگر همکيشان، راه را براي يارگيريهاي بيشتري باز مي کرد. بسيار شنيده شده بودند که هويدا و برخي از سران لشکري و کشوري در دولت به کيش بهائي پيوسته اند. هويدا بارها اين داستان را نادرست و ساختگي خوانده و براي اثبات گفته هايش به مکه رفت. در اين سفر هويدا مانند ديگران، همه کارهايي را که کيش مداران در اين شهر انجام مي دهند، به نيکي انجام داد. ولي فراموش نکنيم که چند تن از بستگانش در عکا و حيفا زندگي مي کردند و در بخشهاي پيشين گفتم، در دوره اي که وزير دارايي بود، روزي از من خواست براي گشايش پاره اي دشواريهاي آنان در اسرائيل ياري اش بدهم. يکي ديگر از سرشناسان کيش بهايي، سرلشکر دکتر ايادي، پزشک ويژه شاه بود. ايادي افسري خوش نام بود و به چشم و گوش شاه مي مانست. او بهداري ارتش و بيمارستانها، اداره خريد دارو و ابزار پزشکي براي يگانهاي ارتش را سرپرستي مي کرد و با همه توان به هم کيشانش ياري مي داد. پروانه ورود داروهاي خريداري شده از کشورهاي بيگانه که بايد به بازارهاي ايران مي رسيد، در کميته اي در وزارت بهداري، که از گروهي پزشکان و کارشناسان کارکشته برپا شده بود، ارزيابي مي شد. دکتر ايادي يکي از کارشناسان اين کميته بود. روزي به ديدارش رفتم تا در زمينه برگزاري کنگره داروسازان ارتشها که بايد روز بيست و پنجم آوريل ???? [ ? ارديبهشت???? ] در تهران انجام مي شد و دربارة سرهنگ دوم " ايسرائل ماهاريک "، که فرماندهي گروه اسرائيلي را داشت با وي گفت و گو کنم. گو اينکه ايادي از برخي موش دوانيهاي نمايندگان کشورهاي تازي در واکنش به بودن نمايندة اسرائيل در کنگره آگاه بود، ولي دلاورانه و با خوشرويي سرهنگ ماهاريک را در اين کنگره پذيرفت. يکي از ويژگيهايي که ايادي را نزد همه يگانه ساخته بود، وفاداري و سرسپردگي او به شاه بود. کسي باور نمي کرد او از شاه درخواستي بکند و پذيرفته نشود. شايد همين پيوند ايادي با شاه بود که هرگاه سران کشور با شاه به نکتة دشواري برمي خوردند، دست به دامن ايادي مي شدند و او مي توانست گره گشايي کند. ايادي به يهوديان مهري ناگسستني داشت و آنها را مردمي دردديده و شايستة بي پيرايه ترين ياري ها مي دانست. افزون بر آن ارزنده ترين و والاترين نيايشگاههاي بهائيان در کشور اسرائيل بود و اين پديده روشنتر از آفتاب را ايادي نمي توانست ناديده بگيرد. روزي در ميانه هاي سال ???? [ ???? ]، نخست وزير علم، در ديداري با " تدي کولک "، شهردار اورشليم، در تهران پيشنهاد او را پذيرفت و مهدي شيباني را به سرپرستي دستگاه جهانگردي کشور برگزيد. همسر شيباني دختر سناتور نمازي از دوستان نزديک ايادي بود. در يکي از ديدارهاي خانوادگي شيباني، کنار ايادي نشسته بودم و پيرامون همکاريهاي کارشناسان اسرائيلي با زمينه هاي سرپرستي او گفت و گو مي کردم. چند روز پس از همان ديدار بود که ايادي کارشناسان ما را به ايران فراخواند و با آنها پيمان بست تا ميوه، مرغ و تخم مرغ ارتش را فراهم کنند و براي ارتش مرغداري و دهکده هاي نمونه بسازند. و ايادي به بازرگانان و کارشناسان اسرائيلي ياري داد تا ميوة ارتش ايران را فراهم آورند و براي يگانهاي گوناگون مرغداري و دهکده هاي نمونة کشاورزي بسازند. يکي از روزهايي که سران بهائي در ايران بر آن شده بودند تا پيروانشان از نيايشگاههايشان در اسرائيل بازديد کنند، سرلشکر ايادي از من خواست، از ميان بردن دشواريهاي دريافت رواديدهاي همگاني نه روز[ه] براي بهائيان را بررسي کنم (يک ويزا براي هر نود تن ديدارکننده). شماره نه و نوزده در فرهنگ کيش بهايي نشانه هاي آسماني است. بهائيان در روش گاهشماريشان(تاريخ) ماه را نوزده روز و سال را نوزده ماه مي شمارند. با دريافت رواديدهاي همگاني، نه تنها ديدارکنندگان هزينة کمتري مي پرداختند و از رفت و آمدهاي بسياري کاسته مي شد، که گروههاي بازديد کننده نيز فزوني مي يافت. درخواست سرلشکر ايادي را با وزارت [امور] خارجه اسرائيل در ميان نهادم و روش پيشنهادي را به آگاهي اش رساندم. کمي دشوار بود ولي چاره اي نبود. مسئول کميته اجرايي امور بهائيان در ايران به هر ويزاي همگاني بايد نامه اي الصاق مي کرد و ضمن نامه تعهد مي نمود که مسئوليت همه آسيبهاي احتمالي زيارت کننده را از نخستين روزي که به اسرائيل وارد مي شود تا روزي که از اين کشور خارج مي شود به عهده مي گيرد. پس از آنکه ريزه کاريهاي امنيتي و نياز به چنين روشي را براي چنان رويدادهايي براي تيمسار ايادي و چند تن از همکيشانش روشن کردم، آن را پذيرفتتند و سالها از همين شيوه پيروي کرديم و هرگز به هيچ گونه گرفتاري برنخورديم. در ساية دوستي با ايادي، با گروهي از سرشناسان کشور آشنا شدم که هرگز باور نمي کردم پيرو کيش بهائي باشند. بسياري از آنها در باور خود چون سنگ خارا بودند، ولي به خوبي مي توانستند در برابر ديگران باور خود را پنهان نمايند. آنها همه دريافته بودند که در برابر من نيازي به پنهانکاري ندارند. روزي ايادي مرا براي چاشت به خانه اش فراخواند. مي خواست از رازي شگفت برايم سخن بگويد که گفت و گو در اين زمينه شايستة نشستهاي اداري نبود. خوش و بشهاي گرم پايان يافت و سرانجام با چهرها ي افسرده افزود: حضرت بهاءالله در يکي از بازديدهايشان از شيراز به دست مبارک خويش بوتة نهال نارنجي در خانه محل سکونتشان کاشته اند که تا دو سال پيش درخت سرسبزي بود. ولي شوربختانه از چندي پيش به اين طرف درخت بيمار شده و به تدريج برگهايش مي خشکند. شنيديم که ژاپنيها در شناسايي درختهاي مرکبات بويژه نارنج بهترين کارشناسان دنيا هستند، که دو نفر از بهترين کارشناسان ژاپني آمدند و چهار ماه درخت را معاينه کردند و نتوانستند راه حلي برايش پيدا کنند. هيچ کس نمي تواند بفهمد چرا درختي که به دستهاي مبارک حضرتشان کاشته شده، بايد بخشکد. پيشنهاد من بر پايه فروش خانه و فراموش کردن داستان، تيمسار ايادي را ناخرسند و پريشان کرد. با دستپاچگي از من خواست هر چه زودتر براي زنده کردن درخت نيمه مرده کاري بکنم. داستان را با کارشناسان کشاورزي در اسرائيل در ميان نهادم. آنها پيش از همه چيز از اينکه ژاپنيها نتوانسته اند بيماري درخت را دريابند، شگفت زده شده بودند. روزي همراه عزرا دانين و دو تن از کارشناسان وزارت کشاورزي براي بازديد درخت به شيراز رفتيم. آنها پس از بازبينيهاي نخستين دريافتند که ريشه هاي درخت در زير زمين جايي به رگه هاي گچ، سنگ يا نمک برخورده و ريشه ها فرسوده شده اند. گرداگرد درخت را به آرامي شکافتند، گمانشان درست از کار درآمد. رگه هاي سنگ و گچ را چند متر کندند و با خاک شايسته پرکردند. چيزي نگذشت که درخت حضرت بهاءالله جاني تازه گرفت و شادي را به چشمان ايادي و دوستانش بازگرداند. نه تن [از] سران کميته رهبري بهائيان در ايران مرا براي مراسم زيارت درخت به شيراز فراخواندند. از خرسندي چنان مي نمودند که گويي خداوند دنيا را به آنان ارمغان داشته است. ابراهيم انصاري برگرفته از شماره ?? فصلنامه مطالعات تاريخي ------------------------------------ پانوشتها: ?- يادنامه مئير عزري، صص ? و ?. ?- همان، ص ?? . ?- همان، ص ?? . ?- همان، ص
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید