سيد باب در باب ثاني از واحد ثامن بيان ميگويد: و ان لا يورث من الميت الا ابيه و امه و زوجته و ابنه و اخيه و اخته و ما علمه بعد ما يصرف لنفسه من نفس ماله - و اينكه ارث نبرد از ميت مگر پدر او و مادرش و زوجه ي او و پسر و برادر و خواهرش و معلم او پس از اينكه از مال خود ميت در مصارف او صرف ميشود [1] .
و سپس ميگويد: از آنجائيكه مراتب توحيد در هفت حرف تام ميگردد كه حروف اثبات باشد (الا الله) از اين جهت حكم شده كه ارث نبرد از ميت بسر حقيقت الا هفت نفس چنانچه در رتبه هر صفتي هفت رتبه توان خدا را بآن صفت خواند مثل اوحدو و حاد (بصيغه مبالغه) و واحد و وحيد و متوحد و موحد و متوحد و موحد (از باب افعال) و موحد (از باب تفعيل).
در اين قسمت نيز از چندين جهت بايد بحث كرد:
1- معلوم نكرده است كه اين هفت نفر همه در يكمرتبه و در عرض
همديگر هستند و يا در مراتب و طبقات مختلف.
2- بهر صورت اسمي از اجداد و جدات ابي و امي نبرده است.
3- اسمي از اولاد اولاد (اسباط و احفاد) نبرده است.
4- اسمي از دختر نبرده است.
5- اسمي از ازدواج نبرده است.
6- هفت بودن وارث را تعليق و تعليل بر هفت حرف داشتن جمله ي (الا الله) نموده است، آنهم حروف مكتوبي نه ملفوظي؛ زيرا تشديد را در لام (الا و الله) و همزه وصل را در (الله) حساب نكرده است. و متوجه نشده است كه: احكام و حدود تابع مراتب تكوين و وجودات خارجيه است نه وجود لفظي آنها. و ديگر اينكه: اگر منشأ و محل انتزاع احكام الفاظ و كلمات باشد: هر كسي ميتواند مطابق ميل و اختيار خود جمله ي را انتخاب كرده و نتيجه ي بگيرد.
7- و اما انتزاع هفت صفت از اوصاف و ترتيب دادن هفت صفت از يك كلمه: از خرافات و اوهام غلط سيد باب است كه هيچگونه معني ادبي و فلسفي و اخلاقي و عرفاني و اجتماعي براي آن نميشود تصور كرد. مثلا بقول سيد باب ما ميتوانيم از ماده ي قدرت و علم و رحمت هفت صفت مشتق نموده و بگوئيم: اقدر و قدار و قادر و قدير و متقدر و مقدر و مقدر، اعلم و علام و عالم و عليم و متعلم و معلم و معلم، ارحم و رحام و راحم و رحيم و مترحم و مرحم و مرحم. و از اينجا است كه سيد باب در خطبه ها و نوشته هاي خود بهمين نحو كلماتيرا مشتق و استعمال نموده است.
پاورقي:
[1] كلمه ي يورث اگر معلوم باشد: حرف (من) زائد ميشود، و اگر مجهول باشد: اعراب در (ابيه و اخيه) غلط ميشود، و بايد گفت اباه و اخاه و همچنين جمله ي (و ما علمه) كه حرف (ما) در غير عاقل استعمال ميشود، و بايد گفت - و من علمه.
نرم افزار بهاء بي بها
سبّ و لعن در بهائيت
نويسنده:م.ب
لعن در لغت به معناي نفرين کردن و راندن مي باشد . لعن کردن ديگران در بهائيت نهي شده است ، در اين خصوص حضرت بهاء الله مي فرمايند:
" لسان را به سبّ و لعن احدي ميالائيد"( لوح اشراقات - ص 80)
توجه داشته باشيد که در اينجا جمال قدم ، استثنائي قائل نشده اند.
اين در حالي است که ايشان لعنت مي کند کساني را که بگويند بيان نسخ شده است ، در اين ارتباط به يکي از آثار ايشان به نام اقتدارات رجوع مي کنيم ، در آنجا آمده:
" نسبت دادهاند که احکام بيان را نسخ نموده الا لعنة اللّه علي القوم الظّالمين"(اقتدارات - ص 103)
اگر لعن کردن ديگران در بهائيت نهي شده است ، پس چرا حضرت بهاء الله لعنت مي کند کساني را که بگويند بيان نسخ شده است ؟! آيا در اينجا تناقضي وجود ندارد؟
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید