اناجيل چهارگانه به عنوان معروفترين بخش عهد جديد، در آغاز آن جاي گرفتهاند. به رغم پژوهشهاي وسيع انجام گرفته درباره تاريخ نگارش، هويّت نويسندگان و درستي و پيوستگي سند آنها، وحدت نظر قاطعي در اينباره وجود ندارد. البته، در کنار چالشها و ترديدهاي جدّي و بر اساس برخي قراين و شواهد، حدس و گمانهاي نيرومندي نيز مطرح است.
واژه «انجيل»، دوازده بار در قرآن به شکل مفرد ياد شده است. تصريح بر وحياني بودن آن و به عنوان مجموعه آيات نازل شده بر حضرت عيسي عليهالسلام، گواهي آن بر حقّانيت تورات، تصديق آن از سوي قرآن، بشارت انجيل درباره بعثت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله و فراگير شدن دعوت او، و تحريف، کتمان و حذف بخشي از آموزههاي آن از مواردي است که در قرآن ذکر شده است.
نزول مجموعهاي از آيات وحياني به نام انجيل ـ و نه کتاب به معناي شناخته شده آن ـ مورد تأييد و تأکيد قرآن است؛ ولي درباره نگارش آن در زمان حيات مسيح عليهالسلام به دست و يا املاي وي، نفيا و اثباتا گزارشي ندارد. به رغم وجود انجيلهاي فراوان، از جمله اناجيل چهارگانه رسمي در عصر نزول قرآن و پيش از آن، قرآن با کاربرد صيغه مفرد در همه آيات مربوط به آن، بر يکي بودن انجيل نازل شده بر مسيح عليهالسلام اصرار دارد. نتيجه آنکه وحياني بودن اناجيل موجود از نظر قرآن، به شدت دچار چالش است. البته گفتني است که تأييد اجمالي اناجيل عصر نزول و بخشي از آموزههاي تحريف ناشده آنها از برخي آيات قرآن برميآيد.
بحث درباره انجيل از جهات گوناگون در مطالعات اسلامي حايز اهميت است. قرآن و منابع روايي و تاريخي مسلمانان بارها از انجيل ياد کرده و نقل قولهاي فراواني از آن آوردهاند. بخشي از اين موارد را در اناجيل رسمي چهارگانه و بخشي ديگر را در اناجيل غيررسمي ميتوان يافت. اما برخي ديگر در هيچ متن معتبر و غيرمعتبر مسيحي به چشم نميخورد. به طور مشخص، قرآن 12 بار با لفظ مفرد از انجيل ياد کرده و آن را کتاب وحياني مسيح عليهالسلام با آموزههايي از نور و هدايت ميخواند. در حالي که مطالعه تطبيقي قرآن و اناجيل چهارگانه، افزون بر بعضي هماننديها، مواردي از تفاوت و تناقض را نشان ميدهد. 1 حتي خود اناجيل چهارگانه نيز در مواردي با يکديگر در تناقض و ناهماهنگند. بر اين اساس، هيچيک از اناجيل رسمي چهارگانه نميتواند انجيل حقيقي و نازل شده بر مسيح عليهالسلام باشد.
بنابر آنچه گفته شد، پرسش از راهيابي تحريف به اناجيل چهارگانه، بجا و تلاش براي ارائه تصويري از انجيل حقيقي و نازل شده بر مسيح عليهالسلام، هرچند به شکل کلّي و کمرنگ، کاري درخور اهتمام و شايان توجه است. کاوش در آيات قرآن و آراء مفسّران مسلمان براي شناخت «انجيلِ قرآن» گامي است هرچند کوتاه در اين مسير. با اين اميد که ديگراني بيايند و گامهاي بلندتري به جلو بردارند.
مفهومشناسي «انجيل»2
در زبان انگليسي معاصر، واژه «Gospel» معادل «انجيل» به کار ميرود3 که اصل آن در انگليسي باستان، «God-Spell» است. 4 اين کلمه نيز مرکّب از دو واژهانگلوساکسون «God» و «Spell» و در مجموع، به معناي «کلام الهي»، 5 يا «املاي خداوند»6 يا «خبر خوش»7 است. اين واژهخود برگردانِ واژه يوناني «Evangelion» (اوانگليون) است که در لاتين، «Evangelium» (اوانجليوم) تلفظ ميشود. واژه اخير به زبانهاي فرانسوي، آلماني، ايتاليايي و ديگر زبانهاي جديد راه يافته است. 8 با توجه به اينکه متون نخستين مسيحي به زبان يونانيبوده، بايد گفت: واژه «انجيل» نيز در نهايت از واژه يوناني «اوانگليون» گرفته شده؛ اما راهيابي مستقيم يا با واسطه آن به زبان عربي مورد اختلاف است.
نولدکه (Noldke) بر وامگيري از طريق گويش حَبَشي آن، يعني «Wangel» استدلال ميکند9 و گروهي نيز احتمال دادهاند که بهطور مستقيم، از يوناني يا يکي از زبانهاي سرياني، عبري يا سبايي به عربي راه يافته باشد. 10 در اين ميان، برخي مفسّران مسلمان در تلاش براي عربي نشان دادن واژه ياد شده، آن را بر وزن افعيل، از ريشه «ن ج ل» دانسته و معاني متفاوتي برايش گفتهاند. 11 اين نظر مقبول واژهنگاران عربي نيفتاده است. 12 آنها بر دخيل بودن و وامگيري آن از زبان عبري، يوناني يا سُرياني تأکيد ميورزند. 13 اغلب مفسّران مسلمان نيز «انجيل» را از واژگان دخيل دانسته14 و کساني همچون زمخشري و بيضاوي، عربي خواندن آن را به ديده تحقير نگريستهاند. 15
انجيل در ادبيات ديني مسيحيان
اعتقاد مسيحيان درباره حقيقت و چيستي انجيل با مفهوم آن در ادبيات اسلامي کاملاً متفاوت است. انجيل به عنوان صورت مکتوب وحي نازل شده بر عيسي عليهالسلام و به مثابه کتابي آسماني، همانند تورات و قرآن، در الهيّات مسيحي، جايگاهي ندارد. مسيحيان، خود حضرت عيسي عليهالسلام را «تجسّم وحي» و عين پيام الهي و نه حامل آن دانسته و انجيلي را که به عنوان صورت مکتوب وحي، عيسي مسيح آن را نوشته يا بر شاگردانش املا کرده باشد، باور ندارند. 16 آنان «انجيل» را به معناي «بشارت» در مورد عيسي عليهالسلام و رستگاري رهاورد او براي نوع بشر ميدانند. 17 بيشترين کاربرد اين معنا در سخنان پولس18 آمده است.
برخي نيز در بيان معناي «انجيل» بر مفهوم «فداء» تکيه کردهاند19 که بر اين اساس، انجيل بدين معناست که مسيح عليهالسلام با تحمّلمصايب، مرگ و رستاخيز خود، کفّاره گناه انسان شد؛ اما آنچه اکنون به «اناجيل چهارگانه» معروف است، چهار کتاب نخست از عهد جديد و صرفا نامي است که از پايان قرن دوم ميلادي به نوشتههايي اطلاق شده که زندگي، معجزات، تعاليم، سيره، سخنان و صعود حضرت عيسي عليهالسلام را گزارش کرده است؛ 20 زيرا اين نوشتهها بهترين بشارتهايي را که ميتوان به انسان داد، دربردارد. 21
شايد اختصاص نام انجيل بر اين چهار کتاب به سبب آن است که آنها بيش از بخشهاي ديگر عهد جديد، به زندگي، سخنان و رفتارهاي عيسي عليهالسلام پرداختهاند. با اين حال، بخشهاي ديگري را هم که حاوي آموزههايي از مسيح عليهالسلام است، ميتوان «انجيل» ناميد؛ چنانکه پولس بارها مطالب خود را «انجيل» ميخواند و گاه به مجموعه عهد جديد هم انجيل گفته ميشود. 22 انتشار مجموعه ياد شدهبه زبانهاي گوناگون و با عنوان «انجيل»، 23 مؤيّد اين معناست. بنابراين، «انجيل» به معناي پيامي است که کم و بيش در همه اين نوشتهها جاري است و نبايد بين معناي اصطلاحي آن و اين متون نوشتاري خلط صورت گيرد. شايان توجه است که در خود اناجيل و ديگر کتابهاي عهد جديد نيز بارها از انجيل، آن هم فقط به لفظ مفرد، سخن به ميان آمده است، بدون آنکه از آن، اناجيل چهارگانه يا همانند آنها قصد شده باشد. 24 افزون بر آن، کليساي قديم نيز بر واحد بودن انجيل تصريح ميکرد. 25
نکته شايان توجه ديگر اينکه مسيحيان، نويسندگانِ اناجيل ياد شده و ديگر کتب عهد جديد را پيامبر نميدانند؛ اما بر اين باورند که همه آنان با الهام و ارشاد الهي دست به نگارش متون ياد شده زدهاند26 و اين چيزي است که خود نويسندگان عهد جديد نيز به آن تصريح کردهاند؛ 27 اما اينکه چرا از ميان انبوه اناجيل، نامهها، مکاشفات و کتب مربوط به اعمال حواريان، فقط 27 رساله موجود در عهد جديد با الهام الهي بوده است، دليل قانعکنندهاي ارائه نميدهند. برخي گزينش ياد شده را با راهنمايي روحالقدس پنداشتهاند. 28
بر اساس مفهوم مسيحي «انجيل»، مسيحيان آگاه از ديدگاه قرآن درباره حضرت عيسي عليهالسلام و انجيل، معرفي انجيل به عنوان کتاب آسماني نازل شده بر حضرت عيسي عليهالسلام و ابلاغ آموزههاي آن به وسيله وي به مردمان عصر خويش را برنميتابند و در صورتي که مراد قرآن همان انجيلهاي چهارگانه باشد، عدم کاربرد لفظ جمع «اناجيل» را بر آن خرده ميگيرند. آنان گزارشهاي قرآن درباره مسيحيت و انجيل را سطحي و احتمالاً برگرفته از مسيحيان مدينه ميپندارند که فقط با برخي از منابع غير رسمي مسيحيت آشنا بودهاند. بر اين اساس، معتقدند: گزارشهايي از قبيل آمدن معجزهآساي «رطب تازه» براي مريم پس از تولّد حضرت عيسي عليهالسلام، 29 سخن گفتن حضرتمسيح عليهالسلام در گهواره30 و زنده شدن پرندگان گلين به دست وي و با قدرت خداوند، 31 در کتب معتبر و رسمي ديني مسيحيت وجود ندارد و گاه در اناجيل غير معتبر يافت ميشود. 32 اين چالش با توجه به وحياني بودن قرآن از يک سو و نگارش اناجيل به دست بشر وتعدد نسخههاي آن همچنين ترديدهاي موجود در تاريخ و محتواي آنها از سوي ديگر، قابل پاسخگويي است.
تاريخ انجيل
دو سه دهه نخست تاريخ مسيحيت و بودن کتابي به نام انجيل و منسوب به حضرت مسيح عليهالسلام از نظر منابع تاريخي مستقل از متون مسيحي و اسلامي در هالهاي از ابهام قرار دارد، به گونهاي که برخي حتي در وجود خود حضرت عيسي عليهالسلام نيز ترديد کردهاند. 33 در حالي که فقدان گزارشهاي تاريخي نميتواند دليلي بر فقدان وجود خارجي و تاريخي انجيل باشد و چه بسا جزئيات مربوط به ظهور حضرت عيسي عليهالسلام و وحي نازل شده بر وي به علل نامعلومي در تاريخ ثبت نشده و يا از بين رفته باشد. البته در برخي اناجيل چهارگانه، از انجيل مسيح عليهالسلام سخن به ميان آمده است. 34
در سي تا چهل سال نخست ميلادي، تعليم مسيحيت تقريبا فقط به صورت شفاهي و گاه با نامهنگاري انجام ميگرفت. حواريان آموزههاي حضرت مسيح عليهالسلام را ضمن مواعظ خويش بيان ميکردند و با حوادثي از زندگي آن حضرت، مصوّر ميساختند؛ اما کاستيها و کافي نبودن تعاليم رسالهها و روايتهاي شفاهي، زمينه انجيلنگاري را فراهم ساخت. 35 بنابراين، تاريخ نگارش عهد جديد و آنچه امروزه به نام «کتاب مقدّس مسيحيان» خوانده ميشود، اغلب به بعد از نيمه نخست قرن اول ميلادي و در حدود بيست تا سي سال پس از صعود حضرت مسيح عليهالسلام بازميگردد36 که به وسيله رسولان وي و شاگردان آنها صورت پذيرفت. اين نوشتهها در چهار دسته «نامههاي رسولان»، «اعمال رسولان»، «اناجيل چهارگانه» و «مکاشفات» طبقهبندي شدهاند.
«نامههاي رسولان»، مطالب و آموزههاي رسولاني همچون پولُس، يوحنّا، يعقوب، بَرنابا، يهودا و پطرس است که براي ابلاغ و ترويج پيام حضرت مسيح عليهالسلام به افراد، گروهها و مناطق گوناگون نگاشتهاند. برخي از آنها در مجموعه عهد جديد پذيرفته و برخي ديگر از سوي کليسا، در قرون اوليه تاريخ مسيحيت رد شدهاند. تاريخ نگارش نامههاي پولس از همه بخشهاي عهد جديد قديميتر است. 37
«اعمال رسولان» گزارش فعاليتهاي تبشيري حواريان و رسولان است که به وسيله افرادي همچون لُوقا ثبت شدهاند. تاريخ زندگي، معجزات، آموزهها، سيره و سخنان حضرت مسيح عليهالسلام، بخش ديگر عهد جديد است که از سوي شماري از رسولان و شاگردان آنها نگارش يافته و بر مشاهدات عيني يا شنيدههاي مؤلّفان از شاهدان عيني استوار است. اين نوشتهها تا نيمه نخست قرن دوم با عنوان «خاطرات رسولان» و از اواخر قرن دوم به نام «اناجيل» شهرت يافت. 38
مسيحيان با اذعان به دريافت نام قريب 50 انجيل از نوع ياد شده، فقط اطلاعات مربوط به 20 مورد از آنها را در دسترس ميدانند که انجيل عبرانيان، انجيل پطرس، انجيل مصريان، انجيل فيليپ، انجيل توما، انجيل يعقوب، انجيل نيکوداموس، انجيل 12 حواري، انجيل يهودا و انجيل مرقيون از جمله آنهاست. 39 اناجيل ديگري همچون انجيل کودکي به زبان عربي هم وجود دارد که معجزات حضرتعيسي عليهالسلام در دوران طفوليت را گزارش کرده است. 40
سران کليسا در اواخر قرن دوم ميلادي از ميان نوشتههاي متنوّع و انبوهي که در چهار دسته ياد شده قرار ميگرفت، شماري را به سبب سازگاري با تعاليم کليسا و به عنوان کتابهاي قانوني و معتبر41 گزينش کرده و با نام «عهد جديد»، در کنار «عهد قديم» و به عنواندومين بخش کتاب مقدس مسيحيان قرار دادند. 42 در سال 382 ميلادي، انجمني از اسقفان، فهرستي حاوي 27 کتاب و نامه را نهايي کردند که مجدّدا توسط مجمع ترنت (Trent) در فاصله سالهاي 7ـ1545 مورد تأييد قرار گرفت. 43 مجموعه عهد جديد با چهارانجيل منسوب به متّا، مَرْقُس، لوقا و يوحنّا آغاز ميشود. پس از آنها، کتاب «اعمال رسولان» و پس از آن سيزده يا چهارده نامه منسوب به پولس، يک نامه منسوب به يعقوب، دو رساله منسوب به پطرس، سه رساله منسوب به يوحنّا و يک نامه منسوب به يهودا قرار دارند. کتاب «مکاشفه يوحنّا» بخش پاياني اين مجموعه است. عهد جديد را از لحاظ محتوا، ميتوان به سه بخش کلي تاريخي، عقيدتي و پيشگويي تقسيم کرد.
اناجيل چهارگانه در کنار «اعمال رسولان» بخش تاريخي عهد جديد را تشکيل داده و عمدتا تاريخ زندگي و فعاليتهاي حضرت مسيح عليهالسلام و حواريان را اندکي تا حدود سال 63 ميلادي گزارش ميکنند. 44
بخش عقيدتي عهد جديد را 21 نامه موجود در آن تشکيل ميدهد که اغلب به تبيين عقايد، دفاع از آن و ردّ عقايد ديگر ميپردازد. بخش پيشگويي درباره حوادث آخرالزمان و آمدن دوباره حضرت مسيح عليهالسلام، که در قالب رؤيا و مکاشفه بيان شده است، در کتاب «مکاشفه يوحنّا» قرار دارد.
مجموعه عهد جديد از نظر آموزههاي اعتقادي و عملي، دوگانه و ناهمگون است؛ بخشي از آن دنباله عهد قديم بوده و بر انسان و فرستاده خدا بودن حضرت مسيح عليهالسلام و لزوم پايبندي به شريعت حضرت موسي عليهالسلام تأکيد ميکند و بخشي ديگر بر جنبه الوهي آن حضرت و نفي شريعت موسوي تأکيد دارد. اين دو روايت ناهمگون بازتابي از نزاع فکري و عقيدتي پطرس و پولس است. 45
نوشتههاي ديگر، که مورد تأييد کليسا قرار نگرفت، به عنوان «اپوکريفا» يعني نوشتههاي مشکوک و غيرمعتبر شناخته ميشود که تعداد بسياري از آنها از بين رفته و شماري نيز هنوز باقي است. 46 انجيل برنابا، منسوب به قرين يوسف برنابا، دوست پولس و مرقس، از اين قبيل است که از قرن چهارم ميلادي به بعد، خواندن آن از سوي کليسا تحريم شد. برخي آن را حلقه گمشده بين اسلام و مسيحيت خواندهاند. انجيل برنابا به رغم ناسازگاري برخي آموزههاي آن با تعاليمي از اسلام و نيز مسيحيت رسمي، داراي اصول اساسي درستي است و در موارد مهم و قابل توجهي با قرآن سازگاري دارد. يادکرد صريح نام، ويژگيها و بشارت بعثت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله، نفي الوهيت و بنوّت حضرت مسيح عليهالسلام، تصريح بر ذبيح بودن حضرت اسماعيل عليهالسلام ـ نه اسحاق عليهالسلام ـ نفي مصلوب شدن حضرت عيسي عليهالسلام و کشته شدن يهوداي اسخريوطي به جاي وي از اين قبيل است.
انجيلهاي چهارگانه
اناجيل چهارگانه به عنوان معروفترين بخش عهد جديد، در آغاز آن جاي گرفتهاند. در الهيّات مسيحي، بدون اعتقاد به نزول وحياني انجيلهاي ياد شده و ديگر بخشهاي عهد جديد بر حضرت عيسي عليهالسلام، نگارش مجموعه مذکور به دست انسانهاي عادي و پس از صعود حضرت مسيح عليهالسلام پذيرفته شده است. 47 اناجيل چهارگانه با توجه به نام مؤلّفان آنها، به انجيل مَتّا، انجيل مَرقُس، انجيل لُوقا و انجيل يوحنّا شهرت يافتهاند. به رغم پژوهشهاي وسيع انجام گرفته درباره تاريخ نگارش، هويّت نويسندگان و درستي و پيوستگي سند آنها، وحدت نظر قاطعي در اينباره وجود ندارد. البته در کنار چالشها و ترديدهاي جدّي و بر اساس برخي از قراين و شواهد، حدس و گمانهاي نيرومندي نيز مطرح است. 48
1. انجيل مَرقُس: مرقس را نه از مصاحبان حضرت عيسي عليهالسلام، بلکه دوست، همدم و شاگرد پطرس حواري گفتهاند که گاه با پولس نيز همسفر ميشده و روايتهاي خود را از پطرس گرفته است. 49 انجيل او را مختصرترين، نگارش آن را به زبان رومي50 و بنابر نظر بيشتر محققان، در بين سالهاي 65ـ70 ميلادي و در شهر رم دانستهاند. 51
2. انجيل مَتّا: مفصّلترين انجيل و منسوب به متّاي حواري است. پيش از آغاز نقّاديها در عصر جديد، قديميترين انجيل و تاريخ نگارش آن بين سالهاي 50ـ60 و گاه 38 ميلادي تصور ميشد؛ 52 اما محققان با استناد به برخي گزارشهاي خود آن و نيز تکرار همه مطالب انجيل مرقس در آن، تاريخ تأليف آن را نيز بين سالهاي 65 تا 70 ميلادي و پس از انجيل مرقس دانستهاند. 53 نسخه اصلي آن به زبان عبري بوده و در دست نيست. بعدها به زبانهاي ديگر از جمله يوناني ترجمه شد. 54 پژوهشگران ضمن به چالش و ترديد کشاندن انتساب آن به متّاي حواري، 55 از احتمال نگارش آن به دست فردي ديگر و همنام با وي سخن رانده56 و اغلب، مکان مکتوب شدن آن را «انطاکيه» گفتهاند. 57
3. انجيل لوقا: لوقا حواري نبود، مسيح عليهالسلام را نديد و نصرانيت را از پولس فرا گرفت. بيشتر مطالب انجيل او را برگرفته از انجيل مرقس و انجيل متّا ميدانند. 58 سه انجيل ياد شده به سبب اشتراکات فراوان، به «اناجيل همنوا» معروفند. 59 بر اساس ديدگاه سنّتي، انجيل مذکور به لوقا، يار و همراه پولس، منسوبند و روايت آنها به نقل از اوست. نگارش آنها را هم بين سالهاي 70ـ90 و به احتمال بيشتر، 80ـ85 ميلادي ميدانند. 60 برخي از حکايات آن از قبيل حوادث دوران کودکي حضرت عيسي عليهالسلام در اناجيل ديگر نيامده است. 61
4. انجيل يوحَنّا: آخرين انجيل بوده62 و اختلاف در تاريخ نگارش آن، بيش از سه انجيل ديگر است. گاه تاريخ تأليف آن را سال 65ميلادي ميدانند، ولي بنابر قويترين نظر، که سنّت مسيحي نيز تمايل به پذيرش آن دارد، بين سالهاي 90ـ115 ميلادي نگارش يافته است. 63 يوحنّا را حواري مورد علاقه شديد حضرت مسيح عليهالسلام خواندهاند. در صحّت انتساب انجيل ياد شده به وي نيز ترديدهاييوجود دارد. انجيل يوحنّا کاملاً متفاوت با سه انجيل ديگر و آميزهاي از زندگي حضرت مسيح عليهالسلام و مفاهيم فلسفي يونان است. 64
انجيل در شبه جزيره عربستان
گفته ميشود که تا سال 400 ميلادي انجيل رسمي مناطق خاورميانه، به ويژه سوريه، انجيل واحدي بوده که از ادغام چهار انجيل به وجود آمده بود. 65 اين انجيل دياتسرون (Diatessaron) نام داشت. از اينرو، ممکن است اين انجيل در زمان نزول قرآن نيز کم و بيش درميان نصاراي شبه جزيره عرب مرسوم بوده باشد. 66 هماکنون اصل کامل اين انجيل، که به زبان سُرياني بوده ناياب و فقط ترجمهبخشهايي از آن به زبانهاي گوناگون در دست است. 67 انجيل ديگري که احتمالاً در آن زمان رواج داشته، انجيل کودکي به زبان عربي (Arabic Infaney Gospel) است که داستانهاي زندگي حضرت عيسي عليهالسلام در دوران کودکي را شبيه داستانهاي قرآن کريم در اينباره نقل ميکند.
انجيل در قرآن
واژه «انجيل» 12 بار در 12 آيه از 6 سوره قرآن و همه جا شکل مفرد آن به صراحت ياد شده است. (آل عمران: 3، 48، 65؛ مائده: 46، 47، 66، 68، 110؛ اعراف: 157؛ توبه: 111؛ فتح: 29؛ حديد: 27) موارد متعددي نيز با تعابيري همچون «ما بَينَ يَدَيه» (آلعمران: 3؛ فاطر: 31؛ احقاف: 30) و «الَّذي بَينَ يَدَيه» (انعام: 92؛ يونس: 37؛ يوسف: 111؛ سبأ: 31)، به عنوان يکي از کتابهاي آسماني پيش از قرآن بدان اشاره شده است. افزون بر آنچه گفته شد، گاهي «انجيل»، از مصاديق حتمي و مورد اشاره «الکِتاب» در ترکيباتي همچون «اَهل الکِتاب» (آل عمران: 64ـ65؛ نساء: 171) و «الَّذينَ اُوتوا الکِتب» (بقره: 146؛ نساء: 47، 13؛ مائده: 5) نيز هست.
قرآن به مناسبتهاي گوناگوني از انجيل ياد ميکند. تصريح بر وحياني بودن آن و به عنوان مجموعهاي از آيات نازل شده بر حضرت عيسي عليهالسلام (آل عمران: 3؛ مائده: 46، 110؛ حديد: 27)، گواهي آن بر حقّانيت تورات (مائده: 46)، تصديق آن از سوي قرآن (مائده: 48؛ يونس: 37)، بشارت انجيل درباره بعثت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله و فراگير شدن دعوت او (اعراف: 157؛ فتح: 29) و تحريف، کتمان و حذف بخشي از آموزههاي آن (مائده: 14ـ15) از اين قبيل است.
1. انجيل؛ کتاب آسماني مسيح عليهالسلام
قرآن بعثت عيسي مسيح عليهالسلام را دنباله ارسال رسل و انزال کتب ميداند و نام کتاب آسماني او را به صراحت، «انجيل» خوانده و بر وحياني بودن آن تأکيد ميورزد: 68«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِيزَانَ... ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَي آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنجِيلَ...» (حديد: 25 و 27 و نيز مائده: 46، 110) واژه «کتاب» در آيه 30 مريم نيز به «انجيل» اشاره دارد. 69
از سوي ديگر و به رغم وجود انجيلهاي فراوان، از جمله اناجيل چهارگانه رسمي در عصر نزول و پيش از آن، قرآن با کاربرد صيغه مفرد در همه آيات مربوط به آن، بر يکي بودن انجيل نازل شده بر حضرت مسيح عليهالسلام اصرار دارد. بنابراين ميتوان گفت: قرآن با تصريح بر منشأ وحياني و يکي بودن انجيل حضرت عيسي عليهالسلام، بشري بودن70 و تعدّد آن71 را نفي ميکند. در نتيجه، اناجيل موجود و ديگر بخشهاي عهد جديد، که به دست افراد بشري نگارش يافتهاند، نميتوانند عينا همان انجيل نازل شده بر مسيح عليهالسلام باشند، 72 بلکه روايتهاي مختلفي از آن را دربر دارند و به احتمال زياد، نسخه احتمالي انجيل ياد شده به عللي از بين رفته است. 73 شرايط بسيار دشوار حاکم بر جامعه مسيحيان نو ايمان و برخوردهاي خشن و سرکوبگرانه با آنان از سوي يهود و روميان، ميتواند از اين جمله باشد. 74 همچنين يادکرد انجيل در کنار تورات و قرآن و به عنوان «کتاب»، موجوديت و واقعيت خارجي آن به عنوان مجموعهاي از تعاليم آسماني را ثابت ميکند. توضيح اينکه 8 بار به عنوان زوج تورات (آل عمران: 49؛ مائده: 66، 68 و 110؛ توبه: 111) و دوبار در کنار تورات و قرآن از آن ياد شده است: «نَزَّلَ عَلَيْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ... وَ أَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ مِن قَبْلُ هُدي لِلنَّاسِ وَ أَنزَلَ الْفُرْقَانَ...» (آل عمران: 3ـ4 و نيز مائده: 46ـ48)
البته نکته حايز اهميت و قابل توجه اين است که قرآن فقط نزول مجموعهاي از آيات وحياني به نام «انجيل» و نه کتاب به معناي شناخته شده آن را تأييد ميکند و درباره نگارش يافتن آن در زمان حيات حضرت مسيح عليهالسلام به دست و يا املاي ايشان، نفيا و اثباتا، گزارشي ندارد. بنابراين و براي ارائه حوزهاي مشترک از دو مفهوم مسيحي و اسلامي انجيل، ميتوان انجيل ياد شده در قرآن را اشاره به آيات نازل شده بر حضرت عيسي عليهالسلام دانست که اناجيل اربعه نيز فارغ از صحّت و سقم روايت، بخشهايي از آن را گزارش کردهاند ـ البته با اين توضيح که براساس ديدگاه متفاوت مسيحيت درباره حضرت عيسي عليهالسلام، همه سخنان، رفتارها و حوادث زندگي آن حضرت نيز درگسترهمفهوممسيحي انجيل جاي ميگيرند.
شماري از مفسّران شيعه75 و سنّي، 76 کاربرد واژه «انزال» به جاي «تنزيل» درباره تورات و انجيل را دليل دفعي بودن نزول آن دو ميدانند؛ البته برخي صاحبنظران معاصر اين ديدگاه را برنميتابند. 77 برخي ديگر با استناد به آيات 45 و 48 آل عمران بر اين باورند که نام «انجيل» همانند وعده بعثت حضرت مسيح عليهالسلام در سخنان انبيا و کتابهاي آسماني پيشين آمده بود: «إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِکَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ... وَ يُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ.» اين آيه نشان ميدهد که حضرت مريم عليهاالسلامبا نام «انجيل» آشنا بوده است. در غير اين صورت، خبر از تعليم الهي آن به حضرت عيسي عليهالسلام پيش از تولّد او و نزول انجيل، معقول نبود. 78
2. گواهي انجيل بر حقانيت تورات
قرآن کريم حضرت عيسي عليهالسلام و انجيل را تصديقکننده تورات ميخواند: «وَ قَفَّيْنَا عَلَي آثَارِهِم بِعَيسَيبْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدي وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ....» (مائده: 46) تکرار «تصديق» و نسبت جداگانه آن به حضرت عيسي عليهالسلام و انجيل، نشان ميدهد که گواهي بر حقّانيت تورات، و نزول الهي آن افزون بر سخنان حضرت مسيح عليهالسلام، در آيات انجيل نيز آمده است. البته روشن است که مراد، تورات اصلي و نازل شده بر موسي عليهالسلام است که خداوند آن را عاري از تحريفات پديد آمده، به حضرت عيسي عليهالسلام تعليم داد. (آلعمران: 48؛ مائده: 110) بنابراين، تصديق ياد شده هرگز به معناي تأييد کامل تورات موجود در عصر حضرت عيسي عليهالسلام و عاري بودن آن از تحريف نيست. 79
شماري از مفسّران80 با استناد به آيه ياد شده و همانند آن، بر اين باورند که انجيل نازل شده بر حضرت مسيح عليهالسلام به امضا و تکميل احکام تورات پرداخته و آيين عيسي عليهالسلام جز در برخي احکام، ناسخ شريعت موسي عليهالسلام نبوده است. در انجيل متّا و از زبان حضرت عيسي عليهالسلام نيز به اين مطلب تصريح شده است. 81 تصريح قرآن بر تعليم تورات به حضرت عيسي عليهالسلام از سوي خدا و تأکيد بر آن به عنوان نعمتي بر وي82 (آلعمران: 48؛ مائده: 110) ميتواند مؤيّد اين ديدگاه باشد.
توضيح بيشتر اينکه برخي آيات نشان ميدهد حکم گوشت و برخي ديگر از اجزاي شماري از حيوانات، که بر اساس تورات بر قوم يهود حرام شده بود، 83 به وسيله انجيل، نسخ شده است: «وَ مُصَدِّقا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَکُم بَعْضَالَّذِيحُرِّمَعَلَيْکُمْ.» (آلعمران: 50) قرآن سبب تحريمهاي ياد شده به رغم حلال بودن آنها را ستمگري، حقستيزي و تمرّد قوم يهود و به عنوان مجازات آنان معرفي ميکند. (نساء: 160؛ انعام: 146)
3. تصديق انجيل از سوي قرآن
خداوند در آيات متعددي از قرآن کريم، آن را تصديقکننده کتابهاي آسماني پيشين از جمله انجيل ميداند: «وَ أَنزَلْنَا إِلَيْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَ مُهَيْمِنا عَلَيْهِ...» (مائده: 48) اما در اينکه تصديق و تأييد ياد شده به چه معناست، مفسّران به اختلاف گراييدهاند؛ 84 ديدگاه نخست، آن را به معناي گواهي دادن قرآن بر نزول آنها از سوي خداوند ميداند؛ با اين توضيح که لازمه آن تصديق همه محتويات کتابهايي نيست که امروزه به نام تورات و انجيل ناميده ميشوند. ديدگاه دوم تصديق ياد شده را به معناي تأييد همه يا بخشي از محتواي کتب آسماني گذشته ميداند؛ و ديدگاه سومي هم بر آن است که کتابهاي آسماني پيشين درباره نزول قرآن از سوي خداوند خبر دادهاند و نزول قرآن ـ نه شهادت گفتاري آن ـ دليل درستي آن خبر غيبي و از سوي خدا بودن کتب آسماني گذشته است. 85
به نظر ميرسد دقت در آيات مربوط و تفاوت تعابير، ميتواند چالش ياد شده را برچيده، زمينه وحدت نظر را فراهم آورد؛ با اين توضيح که آيات تصديقکننده را ميتوان از يک نظر، به دو دسته تقسيم کرد: دسته نخست آياتي که در آنها تعابيري همچون «الَّذي بَينَ يَدَيه» و «ما بَينَ يَدَيه» آمده است، به صراحت به تصديق کتابهاي پيش از قرآن اشاره دارد و نميتواند جز به معناي تأييد کتبي همچون تورات و انجيل نازل شده باشد: «وَ مَا کَانَ هَـذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَي مِن دُونِ اللّهِ وَلَکِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْکِتَابِ...» (يونس: 37 و نيز يوسف: 111؛ بقره: 97؛ آلعمران: 3؛ مائده: 48؛ فاطر: 31؛ احقاف: 30) «تصديق» در اين آيات، يقينا ميتواند به معناي گواهي دادن قرآن بر نزول الهي تورات و انجيل واقعي و تأييد همه آموزههاي آن دو باشد. 86 پر واضح است که «تصديق» به اين معنا، بشارتهاي تورات و انجيل درباره بعثت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله و نزول قرآن را نيز دربر ميگيرد.
نکته شايان توجه آنکه قرآن به عنوان يک توضيح تکميلي درباره تصديق کتابهاي آسماني گذشته، بر «مُهَيْمِن» بودن خود نسبت به آنها تصريح ميکند تا از پيدايش توهّم تصديق بيهيچ دخل و تصرفي، پيشگيري کند. «مهيمن» بودن قرآن را هرچند متفاوت، ولي نزديک به هم معنا کردهاند. 87 برآيند اين معاني آن است که قرآن نسبت به کتب گذشته مسلّط، فرادست و فراگير است و بر اساس آن، ميتواند انواع دخل و تصرفها را در آنها انجام دهد. بر همين اساس، آموزههاي اصلي آنها را حفظ و امضا، موارد حذف و تحريف شده را يادآوري و اصلاح، و تعاليم تابع شرايط خاص زمان، مکان و مخاطبان را نسخ کرده است. 88
در دسته دوم آيات، تعابيري همچون «لِما مَعَکُم» و «لِما مَعَهُم» به کار رفته و اشاره به اهل کتاب (يهود و نصارا) است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُواْ الْکِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقا لِمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوها...» (نساء: 47 و نيز بقره: 41، 91) هرچند ميتوان ظاهر اين تعابير را اشاره به تورات و اناجيل موجود در عصر نزول دانست که در دست اهل کتاب بود؛ اما قطعا نه به معناي تصديق همه محتوا، بلکه ـ چنانکه برخي از آيات نيز اشعار دارند ـ89 تأييد بخشي از آموزههاي تحريف ناشده آنهاست و اين بدان سبب است که اناجيل ياد شده داراي آموزههاي ضد و نقيض و شرکآميز هستند و سخنان، رفتارها و حوادثي را به حضرت عيسي عليهالسلام نسبت ميدهند که با عقل و تعاليم توحيدي سازگار نيست. مصلوب و کشته شدن حضرت مسيح عليهالسلام، اعتقاد به خداوندي و پسر خدا بودن آن حضرت و عقيده «تثليث» از اين قبيل است. (نساء: 157، 171؛ مائده: 17، 72ـ 73، 116ـ 117؛ توبه: 30)
تأييد ضمني و به اجمال اناجيل عصر نزول از برخي آيات ديگر نيز برميآيد. آيه 66 مائده از اين قبيل است که در ترغيب اهل کتاب براي عمل به آموزههاي تورات و انجيل، برخوردار شدن از برکات آسمان و زمين را پيامد آن ميخواند: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِن رَّبِّهِمْ لأکَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم....»مفسّران مراد از اقامه تورات و انجيل را اعتقاد و عمل به تعاليم آن دو درباره مبدأ، معاد، 90 احکام و حدود الهي91 و نيز اعتراف به وجود بشارت مربوط به پيامبر اسلام، 92 بدون هرگونه تحريف و کتمان93 دانستهاند. بنابراين، دستکم اناجيل موجود در عصر نزول، آموزههايي از انجيل نازل شده را دربر داشته است. در غير اين صورت و با توجه به فقدان انجيل واقعي، دعوت به اقامه آن، توجيه خردمندانهاي نخواهد داشت. تأييد ضمني و اجمالي ياد شده را از آيه 68 مائده نيز ميتوان برداشت کرد: «قُلْ يَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَي شَيْءٍ حَتَّي تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْکُم مِن رَّبِّکُمْ....»
در شأن نزول اين آيه، گفتهاند: گروهي از يهوديان، پس از پاسخ پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله به پرسش آنان درباره تصديق تورات از سوي او، گفتند: ما نيز تورات را قبول داريم؛ ولي به غير آن ايمان نميآوريم و خداوند بر اساس اين آيه، دين و آيين آنان را بدون اعتقاد و عمل به تورات و انجيل فاقد ارزش و بيپايه و اساس ميخواند. اعتقاد و عمل به آن نيز ايمان به پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله و قرآن را ميطلبد. قرآن کريم در جاي ديگر، پيروان انجيل را به داوري و حکم کردن بر اساس «ما اَنزَلَ اللّه» در آن فرا ميخواند: «وَلْيَحْکُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِيهِ....» (مائده: 47) اين آيه نيز تأييد ضمني و اجمالي اناجيل عصر نزول را ميرساند.
4. آموزههاي انجيل
قرآن کريم گاه با برخي اوصاف کلي و گاه با يادکرد برخي از احکام و آموزههاي مشخص، تصويري نسبتا کامل، از محتواي انجيل به دست ميدهد. موارد ياد شده از اين قبيل است:
1. هدايت، نور و موعظه: «... وَ آتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدي وَ نُورٌ وَمُصَدِّقا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدي وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ.» (مائده: 46؛ آلعمران: 3ـ4) مفسّران در معناي «هدايت»، آن را به وجود آموزههاي مربوط به توحيد خداوند و تنزيه وي از داشتن همسر، فرزند، شريک و انباز، 94 معارف مربوط به معاد، 95 تصديق و تنزيه انبيا، بشارت بعثت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله، 96 احکام الهي و دلايل آن97 تفسير کردهاند. توجه به توصيف قرآن و پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله به مايه «هدايت بودن»، 98 ميتواند در اين زمينه بسيار کارگشا باشد؛ چنانکه در تفسير اشتمال انجيل بر نور، آن را اشاره به بيان احکام شرعي، 99 دلايل، مثلها، فضايل و ارزشهاي رهنمونساز به سوي حق100 و روشن ساختن تاريکيهاي جهل و ناداني101 از سوي انجيل معنا کردهاند و مراد از وجود «موعظه» در آن را، فرمانهاي الهي مبني بر پرهيز ازگناه و انجام عبادات و پند و اندرزهاي شيوا و رسا گفتهاند. 102
2. بشارت بعثت پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله: بنابر نص صريح برخي آيات قرآن و نيز ظاهر برخي ديگر، خبر بعثت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله و نام و ويژگيهاي او در تورات و انجيل نازل شده از سوي خدا آمده است. اين موضوع در ميان آموزههاي ياد شده تورات و انجيل در قرآن ـ برجستگي ويژهاي دارد: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ....» (اعراف: 157) از ظاهر آيه، برميآيد که اوصاف سهگانه «رسول»، «نبي» و «اُمّي» (درس ناخوانده و خط نانوشته بودن) همه در تورات و انجيل براي پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهياد شدهاند103 و اگر آيه درصدد چنين بياني نبود، يادکرد هر سه وصف در کنار هم، که منحصر به همين آيه است، به ويژه آوردن ويژگي سوم، نکته پيدايي نداشت. 104 در آيهاي ديگر و از زبان حضرت مسيح عليهالسلام، به نام پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله، که پس از وي خواهد آمد، تصريح شده است: «وَ إِذْ قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ... وَ مُبَشِّرا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ....» (صف: 6) اين آيه هرچند بر بشارت بعثت پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله و نام وي از زبان حضرت مسيح عليهالسلام و نه آمدن آن در انجيل دلالت دارد، 105 اما چون آن حضرت در اين زمينه جز آيات انجيل و وحي الهي را بر زبان نميراند، ميتواند برگرفته از انجيل باشد. اين آيه توجه شماري از مفسّران106 و پژوهشگران107 مسلمان را، که در پي يافتن نام «احمد» در اناجيل کنوني برآمدهاند، به واژه «فارقليط» (Paraclete) يا «بارکليت» معطوف ساخته است. واژه ياد شده يوناني و به معناي «تسلي» و «آرامشدهنده» است و مسيحيان مصداق آن را «روحالقدس» خواندهاند.
اما مفسّران و پژوهشگران ياد شده بر اين باورند که اين واژه در اصل، اسم خاص و به صورت «پريکليتوس» و به معناي «احمد» و «ستوده» بوده که بعدها دچار تغيير شده است. در مقابل، برخي پژوهشگران مسيحيت با نفي دلالت آيه بر يادکرد نام «احمد» در انجيل، تلاشهاي انجام گرفته براي تطبيق آن بر «فارقليط» را ناموفق و غيرلازم ميشمارند. ايشان در کنار برخي استدلالهاي دفاعپذير مدعي هستند که واژه ياد شده قرنها پيش از اسلام نيز به همان صورت و به معناي «تسلّيدهنده» کاربرد داشته است و مصداق آن نيز «روحالقدس» دانسته ميشد. ايشان بخشهاي ديگري از عهد جديد را مصداق بشارت انجيل در قالب اوصاف کلي ـ و نه به اسم ـ مبني بر آمدن پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهميدانند. 108
گزارشهاي تورات و انجيل درباره بعثت، نام و ويژگيهاي پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله به گونهاي دقيق و روشن بوده است که براي يهود و نصارا يا دستکم براي دانشمندان آنان، هيچ شک و ترديدي در شناخت آن حضرت و حقّانيت دعوت و رسالت ايشان باقي نميگذارد؛ 109 اما گروهي از آنان بر اثر انگيزههاي گوناگون به کتمان آن ميپرداختهاند: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِيقا مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ.» (بقره: 146) از اين آيه و همانند آن، برميآيد که گزارشهاي ياد شده در تورات و انجيل موجود در عصر نزول نيز بوده است. در غير اين صورت، يهود و نصارا با استناد بر آن به عنوان بهترين دليل، به شدت به تکذيب قرآن، پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهو دعوت او ميپرداختند، 110 در حالي که شماري از آنان، به ويژه برخي از دانشمندان يهود و نصارا، بر اساس بشارتهاي ياد شده و شناخت پيشين از پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله به ايشان ايمان آوردند: 111«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ وَ إِذَا يُتْلَي عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ.» (قصص: 52ـ53) بشارت آمدن «فارقليط» پس از حضرت عيسي عليهالسلام، که به نقل از زبان وي در انجيل يوحنّا ياد شده112 از اين قبيل است که مورد توجه و استناد شماري از مفسّران شيعه113 و سنّي114 قرار گرفته است. البته با توجه به غير واقعي بودن بسياري از گزارشهاي عهد جديد، آنچه قرآن در اينباره آورده است، به طور کامل در آن وجود ندارد و آنچه يافت ميشود برخي عبارات کلي قابل انطباق بر پيامبر گرامي صلياللهعليهوآله است، در حالي که بيانات قرآن دلالت بر آن دارند که در تورات و انجيل به روشني و با صراحت، از آمدن پيامبر صلياللهعليهوآلهخبر داده شده است. 115
در آيه 29 سوره فتح نيز از يادکرد برخي اوصاف پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله و پيروان راستين او در تورات و انجيل سخن به ميان آمده است. بر اساس اين آيه، در کتب ياد شده آمده است که پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله و پيروان ايشان با دشمنان، سرسخت و با يکديگر بسي مهربانند. همچنين آنان به زراعتي همانند شدهاند که روز به روز رشد، بالندگي و استحکام بيشتري يافته، شگفتي کشاورزان را برميانگيزد؛ به اين معنا که مسلمانان نيز در آغاز اندکند؛ اما در گذر ايّام، چنان بر شمار و نيروي آنان افزوده ميشود که کافران را به خشم آورده، هراسان ميسازد: 116«مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَي الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعا سُجَّدا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَي عَلَي سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ....» (فتح: 29) اينکه همه اوصاف ياد شده در هر دو کتاب تورات و انجيل آمده يا بخشي در تورات و بخشي ديگر در انجيل، مورد اختلاف مفسّران است.
شماري از مفسّران شيعه117 و سنّي118 به پيروي از تفسيرگران نخستيني همچون قتاده، ضحّاک و ابن جُبير، 119 اوصافي را که پيش از واژه «ذلِکَ» آمده است ياد شده در تورات، و تشبيه به زرع و کِشته را آمده در انجيل ميدانند. طبري در اثبات اين ديدگاه، ميگويد: اگر «کَزَرع» عطف به اوصاف پيشين و به تورات هم مربوط بود، بايد همراه «واوِ» عطف ميآمد. 120 در مقابل، شوکاني جمله «کَزَرع» را مستأنفه دانسته و به پيروي از مجاهد، معتقد است: همه ويژگيهاي ياد شده از آغاز تا پايان آيه، هم در تورات و هم در انجيل آمده است. 121 ابوسليمان دمشقي نيز بر اين باور است که تشبيه به زرع و کِشته در تورات و انجيل ياد شده است. 122
3. جهاد: يکي ديگر از آموزههايي که قرآن از ذکر آن در تورات و انجيل سخن ميگويد، جنگ و جهاد در راه خدا و وعده حتمي بهشت از سوي او به مؤمناني است که در اين مسير، دشمنان خدا را کشته و يا خود کشته ميشوند: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدا عَلَيْهِ حَقّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ....» (توبه: 111) نزول اين آيه را در شأن صاحبان «بيعت عقبه» دانستهاند123 و مفسّران بر اين باورند که وجود حکم جهاد در همه اديان آسماني را ميرساند. 124 افزون برآموزههاي ياد شده، که قرآن به صراحت از ذکر آنها در انجيل ياد ميکند، تعاليم ياد شده حضرت مسيح عليهالسلام به پيروان خويش در قرآن هم ميتواند از آموزههاي انجيل نازل شده بر وي باشد. توصيه به تقوا، يکتاپرستي، پيروي از او و نيز تصديق تورات و نفي شرک از اين قبيل است. (آل عمران: 50ـ51؛ مائده: 72؛ توبه: 31)
نتيجهگيري
نتيجه اينکه، مفهوم و تصويري که قرآن از انجيل ارائه ميدهد، در کنار برخي تشابهات، تفاوت اساسي با مفهوم مسيحي آن و اناجيل موجود دارد. قرآن، هرچند اجمالاً نگاه تأييدآميزي به اناجيل عصر نزول دارد، اما از جهات گوناگون، هيچيک از آنها نميتواند انجيل موردنظر قرآن و نازل شده بر حضرت عيسي عليهالسلام باشد؛ زيرا:
1. به رغم وجود اناجيل چهارگانه در پيش از اسلام و عصر نزول، قرآن با کاربرد صيغه مفرد انجيل، آن را مجموعه واحدي از آيات وحياني و نازل شده بر حضرت عيسي عليهالسلام ميداند و اين با تعدّد اناجيل و نگارش آنها به دست شاگردان مسيح عليهالسلام سازگار نيست؛
2. قرآن، انجيل نازل شده بر حضرت مسيح عليهالسلام را دربر دارنده هدايت، نور و موعظه ميخواند. در حالي که، اناجيل موجود داراي آموزههاي متناقضاند و دستکم اين آموزهها نميتوانند موجب هدايت و مصداق نور باشند؛
3. قرآن به صراحت از وجود بشارت و آمدن پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهدر انجيل نازل شده بر مسيح عليهالسلام و سخنان آن حضرت خبر ميدهد، در حالي که چنين مطلبي در هيچيک از اناجيل موجود يافت نميشود؛
4. در موارد متعددي از جمله در مسئله مصلوب و کشته شدن مسيح عليهالسلام و الوهيت و پسر خدا بودن آن حضرت، ميان قرآن و اناجيل موجود تناقض جدي وجود دارد.
پى نوشت ها
1ـ «إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِکَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيها فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ وَ يُکَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِينَ قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَکُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ کَذَلِکِ اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاء إِذَا قَضَى أَمْرا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ کُن فَيَکُونُ» آلعمران: 45ـ47 قس: انجيل متى 1/23؛ انجيل لوقا 1/26ـ38. آياتى نيز وجود دارند که نمونههاى مشابهى براى آنها در اناجيل چهارگانه نمىتوان يافت، اما در برخى اناجيل غيررسمى نظايرى دارند. از جمله قرآن در آيه 110 سوره مائده به داستان دميدن مسيح عليهالسلام در پرندگان گلين و تبديل شدن آنها به پرندگان حقيقى اشاره مىکند. مشابه اين داستان در انجيل موسوم به «انجيل صباوت عيسى عليهالسلام » آمده است. پيشگويى بعثت پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله و نام مبارک احمد که در آيات 157 سوره اعراف و آيه 6 سوره صف آمده، در هيچيک از اناجيل رسمى مورد اشاره قرار نگرفته است، ولى در انجيل برنابا وجود دارد. همچنين قرآن حادثه مصلوب و مقتول شدن حضرت مسيح عليهالسلام را صريحا انکار مىکند، در حالى که هر يک از اناجيل رسمى چهارگانه به نوعى آن را گزارش کردهاند.
2ـ در بحث مفهومشناسى و تاريخ انجيل از برخى يادداشتهاى دکتر محمّدکاظم شاکر نيز استفاده شده است.
3ـ منير بعلبکى، المورد قاموس انکليزى ـ عربى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1995، ص 395.
4. Encyclopedia Of Religion and Ethics, James Hastings (ed), New York, charles Scribners sons,13 Volumes. V. 6, P. 333.
5. Ibid, V. 6, P. 333.
6ـ محمّدرضا زيبايىنژاد، مسيحيتشناسى مقايسهاى، تهران، سروش، 1382، ص 139.
7. The Catholic Encyclopedia, charles G. Herrermann (ed), New York, The Encyclopedia press, Inc,1913, 16 Volumes. V. 6, P. 656.
8. Ibid; Britanica,2002, Deluxe Edition CD-Rom. V. 5, P. 379.
9. Encyclopedia Of Islam, prepared by a Number of Leading orientalists, Leiden,1986, 10 Volumes. V. 3, P. 1205.
10ـ آرتور جعفرى، واژههاى دخيل در قرآن، ترجمه فريدون بدرهاى، توس، 1372، ص 131ـ132.
11ـ محمّدبن حسن طوسى، التبيان، به کوشش احمد حبيب عاملى، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 3، ص 542 / فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، بيروت، دارالمعرفه، افست؛ تهران، ناصر خسرو، 1406، ج 2، ص 6 / محمّدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، چپنجم، بيروت، دارالکتبالعلميه، 1417، ج4، ص 6.
12ـ سيد محمّدمرتضى حسينى زبيدى حنفى، تاج العروس، به کوشش على شيرى، بيروت، دارالفکر، 1414، ج 8، ص 128 / ابن منظور، لسانالعرب، به کوشش على شيرى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1408، ج 14، ص 58 / حسن مصطفوى، التحقيق فى کلماتالقران الکريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1374، ج 12، ص 39، «نجل».
13ـ ابن اثير، النهايه فى غريب الحديث والاثر، به کوشش محمود محمّد طناحى و طاهر احمد زاوى، قم، اسماعيليان، 1367، ج 5، ص 23 / فخرالدين طريحى، مجمعالبحرين، به کوشش محمود عادل و احمد حسينى، چ دوم، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1408، ج 4، ص 274 / ابن منظور، پيشين، ج 4، ص 58.
14ـ محمّدبن عمر فخر رازى، التفسير الکبير، چ چهارم، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1413، ج 7، ص 171 / محمّد رشيدرضا، تفسير المنار، چ چهارم، قاهره، دارالمنار، 1373، ج 3، ص 158 / سيد محمود آلوسى، روحالمعانى فى تفسير القرآنالعظيم، به کوشش محمّدحسين عرب، بيروت، دارالفکر، 1417، ج 3، ص 124.
15ـ محمودبن عمر زمخشرى، الکشّاف، چ دوم، قم، بلاغت، 1415، ج 1، ص 335 / ناصرالدين عبداللّهبن عمر بيضاوى، تفسير بيضاوى، بيروت، مؤسسة¶الاعلمى للمطبوعات، 1410، ج 1، ص 237 / محمّدبن محمّدرضا قمى مشهدى، کنزالدقائق و بحرالغرائب، به کوشش حسين درگاهى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1411، ص 237.
16ـ توماس ميشل، کلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان، 1381، ص 49ـ50 / و. م. ميلر، تاريخ کليساى قديم در امپراطورى روم و ايران، ترجمه على نخستينى، 1931، ص 66.
17. New Catholic Encyclopedia, Second ed, Thomas Gale, second Edition,2003, 14 Volume. V. 6, P. 366.
18ـ روميان، 1: 1، 9، 16.
19. Encyclopedia Of Fundamentalism, Brenda E. Brasher (ed), New York, Routledge,2002, P. 193.
20. New Catholic Encylopedia, V. 6, P. 367.
21ـ مستر هاکس، قاموس کتاب مقدّس، تهران، اساطير، 1377، ص 111.
22. Encyclopedia of Islam, V,4, p. 1205.
23ـ ر. ک. انجيل عيسى مسيح ترجمه تفسيرى عهد جديد شماره رديف در کتابخانه مرکز فرهنگ و معارف قرآن Bs 315، 25 ف؛ انجيل شريف يا عهد جديد، چ سوم، تهران، انجمن کتاب مقدّس، 1981.
24. Encyclopedia of Islam, V. 4, p. 1205.
25ـ و. م. ميلر، پيشين، ص 66؛
The New Catholic Encyclopedia, V. 6, P. 367.
26ـ توماس ميشل، پيشين، ص 50ـ51.
27ـ همان، ص 43 و 50 / و. م. ميلر، پيشين، ص 70.
28ـ ويليام گلبن و هنرى مرتن، کتاب مقدّس، ترجمه فاضل خانهمدانى، تهران، اساطير، 1380 / دوم تيموتائوس، 3: 16.
29ـ «فناداها من تحتها الاّ تحزنى قد جعل ربّک تحتک سريّا و هزّى اليک بجذع النخلة تساقط عليک رطبا جنيا فکلى و اشربى و قرّى عينافاما ترينّ من البشر احدا فقولى انّى نذرت للرحمن صوما فلن اکلم اليوم اِنسيا.»مريم: 24ـ26
30ـ «فاشارت اليه قالوا کيف نکلّم من کان فى المهد صبيا قال انّى عبداللّه آتانى الکتاب و جعلنى نبيّا...» مريم: 29ـ33
31ـ «انّى اخلق لکم من الطين کهيئة الطير فانفخ فيه فيکون طيرا باذن اللّه...»آلعمران: 49؛ مائده: 110.
32. Encyclopedia of Islam, Vol. 3, P. 1205-1206.
33ـ ويل دورانت، تاريخ تمدّن، ترجمه احمد آرام، ع. پاشايى و اميرحسين آريانپور، چ ششم، تهران، علمى و فرهنگى، 1378، ج 3، ص 651 / سيد جلالالدين آشتيانى، تحقيقى در دين مسيح، تهران، نگارش، 1368، ص 170ـ174؛
Carl Lofmark, What is the Bible,1990, P. 66.
34ـ فاضل خانهمدانى، پيشين / انجيل متى، 26: 13 / انجيل مرقس، 14: 9ـ10.
35ـ و. م. ميلر، پيشين، ص 66ـ69.
36ـ عبدالرحيم سليمانى اردستانى، مسيحيت، قم، زلال کوثر، 1381، ص 67 / موريس بوکاى، القرآن و التوراة والانجيل و العلم، ترجمه قسم الترجمه بالدار، القاهره، مکتبهمدبولى، 1996، ص 107.
37ـ جوان، اُ. گريدى، مسيحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليمانى اردستانى، قم، طه، 1377، ص 46ـ47 / توماس ميشل، پيشين، ص 54.
38ـ سيد جلالالدين آشتيانى، پيشين، ص 41ـ42 / قس. موريس بوکاى، پيشين، ص 77.
39. The International Standard Bible Encyclopedia, Geoffrey W. Bromiley, (ed), WM. B. Eerdmans publishing company, U. S. A., 1988, 4 Volumes, Vol. 2, P. ¶529; Encylopedia Of Fundamentalism, P. 193; New Catholic Encylopedia, Vol,6, P. 367.
40. International Standard Bible Encyclopedia, V, I, P. 183.
41. Canon.
42ـ توماس ميشل، پيشين، ص 42.
43. Carl Lofmark, op. cit, P. 27; The International Standard Bible Encyclopedia, V. 1, P. 601-606.
44. The Catholic Encyclopedia.V. 6. P. 656.The New International Dictionary of Bible.P. 105.
45ـ عبدالرحيم سليمانى، «عهد جديد» تاريخ نگارش و نويسندگان، فصلنامه هفت آسمان، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، ش 3ـ4، (1378)، ¶ص 73، 74، 79 و 81.
46ـ موريس بوکاى، پيشين، ص 103ـ105 / محمّدجواد شکور، خلاصه اديان، چ دوم، تهران، شرق، 1362، ص 168.
47ـ و. م. ميلر، پيشين، ص 67 / توماس ميشل، پيشين، ص 28 / محمّدعلى بروّ العاملى، الکتاب المقدّس فى الميزان، بيروت، الدارالاسلامية، 1413، ص 238.
48ـ ويل دورانت، پيشين، ج 3، ص 655 / سيد جلالالدين آشتيانى، پيشين، ص 57ـ70 / موريس بوکاى، پيشين، ص 99ـ101.
49ـ مريل سى بن، معرفى عهد جديد، ترجمه طاطهوس ميکائيليان، تهران، حيات ابدى، 1362، ص 171ـ173؛
The Encyclopedia of Religion, V, P. 208.
50ـ موريس بوکاى، پيشين، ص 86ـ90.
51ـ جماعة من اللاهوتيين، تفسير الکتاب المقدّس، بيروت، منشورات النفير، 1988م، ج 5، ص 90ـ91 / القس فهيم عزيز، المدخل الى العهدالجديد، قاهره، ¶دارالثقافه المسيحيه، 1980 م، ص 21 / موريس بوکاى، پيشين، ص 88.
52ـ القس فهيم عزيز، پيشين، ص 247؛
Cross, F. L., The Oxford Dictionary of the Christian Church, London, Oxford University Press,1957, P. 859.
53ـ القس فهيم عزيز، پيشين، ص 221 / جماعه من اللاهوتيين، پيشين، ج 5، ص 91.
54ـ مستر هاکس، پيشين، ص 782 / محمّدعلى بّرو العاملى، پيشين، ص 244ـ245.
The Oxford Dictionary of The Christian Church, p. 359.
55ـ القس فهيم عزيز، پيشين، ص 242ـ247؛
The Encyclopedia of Religion, V. 9.P. 285.
56ـ القس فهيم عزيز، پيشين، ص 245؛
Achtemeier, Paul J., Harper, s Bible Dictionary, Harper San Francisco,1985, P. 613.
57ـ مريل سى بن، پيشين، ص 159.
58ـ ويل دورانت، پيشين، ج 3، ص 655 / موريس بوکاى، پيشين، ص 90ـ92.
59ـ ويل دورانت، پيشين، ج 3، ص 655 / مستر هاکس، پيشين، ص 112 / عبدالرحيم سليمانى اردستانى، پيشين، ص 67.
60. The Encyclopedia of Religion, V. 9.P. 51; Harper, s Bible Dictionary.p. 583.
61ـ موريس بوکاى، پيشين، ص 92.
62. Harper, s Bible Dictionary, P. 583.
63ـ القس فهيم عزيز، پيشين، ص 560ـ561 / مريل سى بن، پيشين، ص 209؛
The new International Dictionary of the Bible, P. 499, 534.
64ـ ويل دورانت، پيشين، ج 3، ص 696 / موريس بوکاى، پيشين، ص 93ـ97.
65. Britanica, V. 7, P. 69.
66. Neal Robinson, Jesus in the Quran, The Historical Jesus, P. 8.
67. New Catholic Encyclopedia, V. 4, P. 731.
68ـ محمّدبن جرير طبرى، جامع البيان، به کوشش صدقى جميل العطار، بيروت، دارالفکر، 1415، ج 6، ص 358 / فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 3، ص 313 / سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، چ سوم، بيروت، اعلمى، افست، قم، اسلامى، 1393 ق، ج 3، ص 198.
69ـ «قال انى عبداللّه آتانى الکتاب و جعلنى نبيا.» مريم: 30
70ـ محمّد رشيدرضا، پيشين، ج 3، ص 159 / حسن مصطفوى، پيشين، ج 12، ص 40 / محمّد صادقى، الفرقان، چ دوم، تهران، فرهنگ اسلامى، 1365، ج 3، ص 12.
71ـ محمّد رشيدرضا، پيشين، ج 3، ص 159 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 3، ص 308ـ309 / محمّد صادقى، پيشين، ج 3، ص 12.
72ـ سيد محمود آلوسى، پيشين، مج 15، ج 28، ص 28 / محمّد رشيد رضا، پيشين، ج 3، ص 159 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 3، ص 189.
73ـ حسن مصطفوى، پيشين، ج 12، ص 40ـ41.
74ـ محمّد رشيدرضا، پيشين، ج 3، ص 159.
75ـ محمّدبن حسن طوسى، جوامع الجامع، بيروت، دارالاضواء، 1405، ج 1، ص 263 / مولى محسن فيض کاشانى، تفسير الصافى، به کوشش حسين اعلمى، چ دوم، بيروت، موسسه اعلمى، 1402، ج 1، ص 315 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 3، ص 7.
76ـ محمّدبن عمر فخر رازى، پيشين، ج 7، ص 169 / محمّدبن احمد قرطبى، پيشين، ج 4، ص 5 / محمّد رشيدرضا، پيشين، ج 3، ص 159.
77ـ محمود راميار، تاريخ قرآن، چ دوم، تهران، اميرکبير، 1362، ص 190 / محمّدعلى مهدوى راد، آفاق تفسير، تهران، هستىنما، 1383، ص 334ـ340.
78ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 3، ج 3، ص 373.
79ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 3، ص 201.
80ـ سيد محمود آلوسى، پيشين، مج 3، ج 3، ص 273 / محمّد رشيد رضا، پيشين، ج 3، ص 312 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 3، ص 201.
81ـ فاضل خانهمدانى، پيشين، متى 5: 17ـ18.
82ـ «اذ قال اللّه يا عيسىبن مريم اذکر نعمتى عليک... و اذ علّمتک الکتاب و الحکمة و التوراة والانجيل...» مائده: 110؛ آلعمران: 48.
83ـ «و على الذين هادوا حرّمنا کلّ ذى ذفر ومن البقر و الغنم حرّمنا عليهم شحومهما الاّ ما حملت ظهورهما او الحوايا او ما اختلط بعظم ذالک جزيناهم ببغيهم و انّا لصادقون.»انعام: 146
84ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 1، ج 1، ص 615؛ مج 3، ج 3، ص 226؛ مج 4، ج 6، ص 361 / محمّدبن حسن طوسى، پيشين، ج 8، ص 429 / فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 2، ص 696ـ697؛ ج 3، ص 313؛ ج 8، ص 637.
85ـ محمّدتقى مصباح، قرآنشناسى، به کوشش محمود رجبى، قم، انتشارات اسلامى، 1376، ج 1، ص 182ـ183.
86ـ محمّدبن حسن طوسى، پيشين، ج 3، ص 542 / فضلبن حسن طبرسى، پيشين، ج 3، ص 313 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 5، ص 349.
87ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 4، ج 6، ص 360ـ363 / فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 3، ص 313 / اسماعيلبن کثير دمشقى، تفسيرالقران العظيم، به کوشش يوسف مرعشى، چ سوم، بيروت، دارالمعرفه، 1409، ج 2، ص 68.
88ـ محمّد رشيدرضا، پيشين، ج 6، ص 410ـ411 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 5، ص 349.
89ـ «و من الذين قالوا انّا نصارى اخذنا ميثاقهم فنسوا حظّا ممّا ذکروا فاغرينا بينهم العداوة والبغضاء الى يوم القيامة.»مائده: 14
90ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 6، ص 37ـ38.
91ـ محمّدبن عمر فخررازى، پيشين، ج 12، ص 46 / تفسير بيضاوى، ج 1، ص 444 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 6، ص 37ـ38.
92ـ ابوجعفر نحّاس، معانىالقرآن، به کوشش الصابونى، عربستان، جامعة امّالقرى، 1409، ج 2، ص 337 / محمّدبن عمر فخر رازى، پيشين، ج 12، ص46/ اسماعيلبنکثيردمشقى، پيشين، ج1، ص 169.
93ـ محمّدبن حسن طوسى، پيشين، ج 3، ص 585 / فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 3، ص 341 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 6، ص 37ـ38.
94ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 3، ج 3، ص 226 / محمّد عمر فخررازى، پيشين، ج 12، ص 9 / محمّد رشيدرضا، پيشين، ج 6، ص 401.
95ـ محمّدبن عمر فخر رازى، پيشين، ج 12، ص 9.
96ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 3، ج 3، ص 226 / محمّدبن عمر فخر رازى، پيشين، ج 12، ص 9.
97ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 4، ج 6، ص 358 / فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 3، ص 314.
98ـ «ذلک الکتاب لا ريب فيه هدى للمتقين.» بقره: 2
99ـ محمّدبن عمر فخر رازى، پيشين، ج 12، ص 9.
100ـ محمّد رشيدرضا، پيشين، ج 6، ص 401.
101ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 4، ج 6، ص 358.
102ـ فضلبن حسن طبرسى، پيشين، ج 3، ص 311 / محمّدبن عمر فخر رازى، پيشين، ج 12، ص 9.
103ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 6، ج 9، ص 112ـ113 / اسماعيلبن کثير دمشقى، پيشين، ج 2، ص 262؛ ج 3، ص 427 / سيدمحمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 8، ص 280.
104ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 8، ص 280.
105ـ همان، ج 19، ص 253.
106ـ محمّدبن حسن طوسى، پيشين، ج 4، ص 559 / فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 4، ص 749 / محمّدبن عمر فخر رازى، پيشين، ج 29، ص 313ـ314.
107ـ جمعى از نويسندگان، محمّد خاتم پيامبران، چ دهم، تهران، حسينيه ارشاد، 1363، ص 511ـ512 / عبدالاحد داود، محمّد در تورات و انجيل، ترجمه محمّد نيکآيين، تهران، نشر نو، 1361، ص 231ـ235.
108ـ عبدالرحيم سليمانى، «قرآن کريم و بشارتهاى پيامبران»، فصلنامه هفت آسمان، ش 16 زمستان 1381، ص 51ـ61.
109ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 7، ص 41.
110ـ محمّدبن عمر فخر رازى، پيشين، ج 17، ص 94 / سيد ابولقاسم خوئى، البيان، چ هشتم، انوارالهدى، 1401، ص 122 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 19، ص 253.
111ـ محمّدبن احمد قرطبى، پيشين، ج 13، ص 296 / سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 16، ص 54 / سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ص 119.
112ـ يوحنا، 14: 15ـ17 و 25ـ26؛ 15: 26ـ27؛ 16: 5ـ15.
113ـ فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 4، ص 749 / محمّدتقى مصباح، پيشين، ج 1، ص 188ـ189 / محمّد صادقى، پيشين، ج 26ـ27، ص 306.
114ـ محمّدبن عمر فخر رازى، پيشين، ج 29، ص 313 / محمّد رشيد رضا، پيشين، ج 9، ص 291 / سيد محمود آلوسى، پيشين، مج 15، ج 28، ص 128.
115ـ محمّدتقى مصباح، پيشين، ص 188.
116ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 13، ج 25، ص 145 / محمّدبن احمد قرطبى، پيشين، ج 16، ص 292.
117ـ محمّدبن حسن طوسى، پيشين، ج 9، ص 337 / فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 9، ص 192.
118ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 13، ج 25، ص 145ـ146/ اسماعيلبن کثير دمشقى، پيشين، ج 4، ص 219 / ابوجعفر نحاس، پيشين، ج 6، ص 515.
119ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 13، ج 25، ص 145 / عبدالرزاق صنعانى، تفسير صنعانى، به کوشش محمود محمّد عبده، بيروت، دارالکتب العلميه، 1419، ج 3، ص 228 / جمالالدين جوزى، زادالمسير فى علمالتفسير، چ چهارم، بيروت، المکتب الاسلامى، 1407، ج 7، ص 449.
120ـ محمّدبن جرير طبرى، پيشين، مج 13، ج 25، ص 146.
121ـ محمّدبن على شوکانى، فتحالقدير، بيروت، دارالمعرفه، ج 5، ص 56.
122 و 123ـ جمالالدين جوزى، پيشين، ج7، ص448/ ج3، ص 503.
124ـ محمّدبن عمر فخر رازى، پيشين، ج 16، ص 201 / فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 5، ص 113ـ114 / سعيدبن هبهاللّه راوندى، فقه القرآن، به کوشش سيداحمد حسينى، چ دوم، قم، کتابخانه آيهاللّه مرعشى نجفى، 1405، ج 1، ص 349.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 120، ويژه نامه دين شناسي
نويسنده : علي اسدي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید