خداوندمتعال در نهاد فرزندان يک نمونه عاطفه و علاقه خاص نسبت به پدران ومادران نهاده است که به هيچ وسيلهاى ممکن نيست انسان آنها را نسبت به ديگرى به وجود بياورد وخداوندمتعال علاوه به اين عاطفه خاص که درفرزندان به وجودآمده است درچندين آيه در قرآن مجيد، صراحتا فرزندان را امر به احسان ونيکى نسبت به پدرومادر فرموده است .پس هر مومنى سزاوار آن است که نهايت اهتمام در اکرام والدين و تعظيم ايشان نمايد واحترام ايشان به جا آورد و کوتاهى وتقصير در خدمت ايشان نکند. به ايشان به نيکويى رفتار نمايد و اگر چيزى خواستن صبر نکندتاآنها طلب کنند. بلکه پيش از اظهار ايشان ، به آنها بدهند. همچنان که دراخبار وارد شده است که اگر با او درشتى کنند “اف” بر روى ايشان نگويد. واگر شما را بزنند، عبوس نشويد. بلکه به ايشان بگوييد خدا شما را بيامرزد.“فتبسم ضاحکا من قولها وقال رب اوزعنى ان اشکر نعمتک التى انعمت على وعلى ولدى ...”(1)
سليمان از گفتار او دهان به خنده گشود وگفت: “ پروردگارا، در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدرومادرم ارزانى داشتهاى سپاس بگذارم.”...
برفرزند لازم است که دراکرام پدر و مادر و نيکويى با آنها مبالغه کرده وسعى کند. زيرا اکرام آنها از بزرگترين چيزهايى است که درقرآن مجيد واحاديث ائمه عليهمالسلام دراين خصوص تاکيد شده است ونبايد در اين موضوع سهلانگارى کرد.در اين آيه سليمان نه تنها تقاضاى توانايى به شکر نعمتهايى که به خود او داده شده است مىکند،بلکه درعين حال تقاضا دارد که اداى شکر مواهبى که برپدرومادرش ارزانى شده بودانجام دهد چرا که بسيارى از مواهب وجود انسان از پدرومادر به او به ارث مىرسد و بدون شکل امکاناتى که خداوند به پدرومادر مىدهد کمک موثرى براى فرزندان در راه نيل به هدفشان است.جالب اينکه سليمان با داشتن آن قدرت وحکومت بىنظير و تقاضايش از خدا اين است که عمل صالح خدا باشد.از اين تعبير روشن مىشود که اولاد ، هدف نهايى به دست آوردن قدرت انجام عمل صالح است عملى شايسته وارزشمند و بقيه هر چه هست مقدمهاى براى آنان محسوب مىشود.گاهى انسان عمل صالحى را انجام مىدهد، اما اين معنى جز ذات وروح او و بافت وجودش نشده است.سليمان از خدا مىخواهد،آنقدرمشمول عنايت پروردگار قرار گيرد که صالح بودن از عملش فراتر رود و در درون جان و اعماق وجودش نفوذ کندواين جز به رحمت الهى امکانپذير نيست.
“واذا بلغ الاطفال منکم الحلم فليستئذنوا کما استئذن ...”(2)
(و چون کودکان شما به سن بلوغ رسيدند بايد از شما کسب اجازه کنند...)
“ ايها الذين امنوا ليستئذنکم الذين ملکت ايمانکم والذين يبلغوا الحلم منکم ثلاث مرت...”(3)
(اى کسانى که ايمان آوردهايد، بايدغلام وکنيزهاى شما وکسانى از شما که به سن بلوغ نرسيدهاند سه بار در شبانه روز از شما کسب اجازه کنند...)
اين دو آيه حفظ وشخصيت احترام به والدين را مورد بحث وبررسى قرار مىدهد.که در اين آيه بحث “يا ايها الذين” مورد بحث است که به منزله استثنا از آن حکم عموم است چون درخصوص غلامان وکنيزان اجازه درسه هنگام را کافى مىداند و پيش از آن واجب نمىداند.(4)البته دراينجا مىفهميم که آيه از کودکانى سخن مىگويد که به حد تميز رسيدهاندو مسائل جنسى وغيرآن راخوب تشخيص مىدهند زيرا دستور اذن گرفتن خود دليل براين است که اين اندازه مىفهمند که اذن گرفتن يعنى چه؟ اما اينکه اين حکم درمورد بردگان مخصوص به بردگان مرد است يا کنيزان رانيز شامل مىشوند شامل هر دو گروه مىشود. و در پايان آيه مىفرمايد: “ برشما و برآنها گناهى نيست که بعد از اين سه وقت بدون اذن وارد شوند ودربعضى به ديگرى خدمت کنند وگرد هم بگردند .”(5)نکته مهم در اين بحث اين است که ممکن است براى افرادى اين توهم حاصل شود که چون پدرومادر آنها فاسق ويا فاجر وکافر هستند مىتوانند نسبت به آنها رفتار ناشايست ونادرستى داشته باشند.براى رفع اين توهم آيهاى از قرآن را مورد بحث وبررسى قرار مىدهيم.“ وان جاهداک على ان تشرک بى ما ليس لک به علم فلاتطعهما. “(6)(واگر تو را وا دارند تا درباره چيزى که تو را بدان دانشى نيست به من شرکورزى از آنان فرمان مگير.)
خداوند بلافاصله بعد از اينکه امر به نپذيرفتن دعوت والدين به شرک مىکند به خاطر اينکه اين نپذيرفتن دعوت شرک دليلى بر بىحرمتى وبىاحترامى والدين شود دستور مىدهد و درعين حالى که دعوت آنها را به شرک نبايد پذيرفت بايد در دنيا و امورات دنيا نهايت احترام وادب را نسبت به آنها داشته باشى و درمعاشرت با آنها به نيکى رفتار کني، به عبارت ديگر از نظر دنيا و زندگى مادى با آنها مهر ومحبت وملاطفت کني، واز نظر اعتقاد وبرنامههاى مذهبى تسليم افکار وپيشنهادهاى آنان نباشى . اين درست نقطه مقابل استدلال که حقوق خدا وپدرومادر در آن جمع شده .(7)پس امر ونهى والدين درواجبات عينيه ومحرومات الهيه هيچ تاثيرى ندارند ولغو است مثل اينکه اولاد را امر به شرب خمر کنند يا او را از نماز يا روزه واجب نهى کنند، فايده ندارد. چنانچه در آيه تصريح مىفرمايد.يا در حديث شريفى که مىفرمايد:” لاطاعه المخلوق فى معصيه الخالق.” پس هرگز نبايد رابطه انسان و پدرومادرش ، مقدم بر رابطه او با خدا باشد وهرگزنبايد عواطف خويشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد.
ودر ذيل همين مطلب حديثى از حضرت على (ع) است که ايشان مىفرمايند:“فحق الوالد على الوالد ان يطيعه فى کل شيء الا فى معصيته الله سبحانه”(8)(حق پدر بر فرزند اين است که فرزند در همه چيز جز نافرمانى خدا ازپدر اطاعت کند.)
در اين دستور ارشادى قرآن دو نکته مهم وجود دارد.
1- اين است که اگر اطاعت والدين در راستاى اطاعت خدا نيست بلکه با آن منافات دارد ومستلزم شرک وعصيان است بايد از آن به طور جدى خوددارى کرد و نبايد انسان به خاطر اطاعت والدين گرفتار معصيت ونافرمانى خداوند شود.
2- اين که عدم اطاعت والدين، مستلزم بد خلقى وتندخويى وچيزهايى از اين قبيل نيست درحقيقت ما ازآيه فوق چنين مىفهميم که وجوب اطاعت والدين، مطلق نيست ولى حسن خلق دربرابر آنها مطلق است.(9)
پس از اين مطالب ياد شده درمىيابيم که احترام ونيکى به والدين اگر شرک ، کافر و فاسق باشند نبايد ترک شوند . ولکن در اين آيه نکته ديگرى که به ذهن ما مىرسد اين است که مرز اطاعت والدين تا آنجاست که با حق خداى تعالى تعارض نداشته باشد . حق خدا اطاعت کردن از وى است و حق پدرومادر هم اطاعت کردن ازآنها ولى اين اطاعت کردن مشروط بر اين است که مستلزم زيرپا گذاشتن فرمان خداوند نباشد اما حسن خلق ونيکى مصاحبت آنها مشروط به هيچ شرطى نيست . به هر حال فرزند وظيفه دارد که به آنها نيکى کند ودر برابر آنها متواضع ومهربان باشد ودرچهره ورفتارو گرفتار چيزى که موجب آزردگى خاطرآنها وافسردگى روح آنان شود ظاهر نسازند.
به همين خاطر خداوند کسانى را که بر سردو راهىها، پيوند با پدرومادر و خويشاوندان را براى اجراى احکام قوانين واحکام الهى مقدم داشتهاند مورد نکوهش قرار داده است و مىفرمايد:“يا ايها الذين ءامنوا لا تتخذوا اباءکم اخونکم اولياء ان استحبوا الکفر على الايمان ومن يتولهم منکم فاولائک هم الظالمون.”(10)(اى کسانى که ايمان آوردهايد اگر پدرانتان وبرادرانتان کفر را بر ايمان ترجيج دهند آنان را به دوستى مگيريد و هرکس ازميان شما آنان را به دوستى گيرد آنان همان ستمکارانند.)
“و وصينا الانسان بولديه حسنا وان جهداک لتشرک بى ماليس لک به علم فلاتطعهما...”(11)(وبه انسان سفارش کرديم که به پدرومادر خودنيکى کندولى اگر آنها با تو درکوشندتا چيزى را که بدان علم ندارى با من شريک گردانى از ايشان اطاعت مکن)
در تفسير مجمع البيان ذيل همين آيه آمده است که سعدبنابىقاض مىگفت: من پس از اسلام وشنيدن آيات قرآن از پيامبرگرامى در موردنيکى به پدرومادر راه و روش خداپسندانه درخانه پيش گرفتم و با مادرم رفتارى پسنديده وبسيار پر مهر برگزيدم. مادرم پس از ديدن تغيير اخلاق خانوادگىام به من گفت: اگر دست از دين اسلام بر ندارى اعتصاب غذا خواهم کرد تا بميرم ومردم تو را سرزنش ومورد شماتت قرار دهند. گفت: اگر صد جان داشته باشى ويکى يکى ازحلقومت بيرون بيايد من دست ازآئين اسلام برنمىدارم ومادرم با ديدن قاطعيت عجيب من در راه دين وايمان سخت بهت زده شده وبه ناگزير اعتصاب غذاى خود راشکست وآيه مزبور راجبرئيل نازل کرد واين حکم جارى است در حق هر پدر ومادرى که فرزندان را وادار به معصيت محرمات تکليف بنمايند.
اين همان داستان ترجيح حق خدا برحقوق همه افراد حتى والدين را نشان مىدهد.گرچه اين حکم تشريعى است ولى مسئله پيش از آنکه يک لازم تشريعى باشد به صورت يک قانون تکوينى درنهاد همه انسانها وجود دارد و مخصوصا تعبير به “انسان” دراينجا اين را مىفهميم که اين قانون مخصوص به مومنان نيست،بلکه هرکس شايسته نام است بايد در برابر پدرومادر حقشناس باشد واحترام وتکريم ونيکى و رعايت حقوق آنها را در تمام عمر فراموش نکنند، هرکس چند با اين اعمال هرگز نمىتواند دين خود را به آنها ادا کند.
نکته بعد اين است که براى اينکه تصور نکند که پيوند عاطفى با پدرومادر مىتواند برپيوند انسان با خدا مسئله ايمان حاکم گردد. با يک استثنا صريح مطلب را دراين زمينه روشن کرده ومىفرمايد :اگر آن دو پدرومادر تلاش و کوشش کردندو به تو اصرار کردند که براىمن شريکى قائل شوى که با آن علم ندارى از آنها اطاعت مکن. خداوند نافرمانى پدرومادر وعدم رعايت حقوق آنها را ازاين جهت حرام فرموده است که موجب از دست دادن توفيق طاعت خداوند عزوجل و بىاحترامى به پدرومادر وناسپاسى نعمت واز بين رفتن شکر ، سپاسگزارى ،کم شدن نسل و قطع شدن آن مىشود زيرا نافرمانى والدين سبب مى گردد که به پدرومادر احترام گذاشته نشود، حق وحقوق آنها شناخته نشود و پيوندهاى خويشاوندى قطع گردد. دراين صورت است که پدرو مادر به داشتن فرزندى بىرغبت شوند.
وبه علت نيکى نکردن وفرمان نبردن فرزند از پدرومادر آنها نيز کاروتربيت او را رها سازنداگر دراينجا کوتاهى کنيد درآنجا تمام اين حقوق و زحمات وخدمات مورد بررسى قرار مىگيرد و موبهمو حساب مىشود. بايداز عهد حساب الهى در مورد شکر نعمتهايش وهمچنين درمورد شکر نعمت وجود پدرومادر وعواطف پاک وبىآلايش آنها برآييد.“قل تعالوا اتل ماحرم ربکم عليکم الاتشرکوا به شيئا وبالوالدين احسانا...”(12)بگو :بياييد تا آنچه را پروردگارتان برشما حرام کرده براى شما بخوانم.چيزى را با او شريک قرار مدهيد؛وبه پدر ومادر احسان کنيد...
ذکرنيکى به پدرو مادر بلافاصله بعد از مبارزه با شرک، وقبل از دستورهاى مهمى همانند تحريم نفس واجراى اصول عدالت دليل براهميت فوقالعاده حق پدرومادر در دستورهاى اسلامى است “تحريم آزارپدرومادر “که هماهنگ با ساير تحريمهاى اين آيه است موضوع احسان ونيکى کردن، ذکر شده است يعنى نه تنها ايجاد ناراحتى براى آنها حرام است بلکه علاوه بر آن ،احسان ونيکى در مورد آنان نيز ضرورى است.همانطور که در اين آيه کلمه احسان به وسيله”ب” متعدى ساخته و فرموده است:” با الوالدين احسانا”. همانطور که مىدانيم احسان گاهى با “الي” وگاهى با “ب” ذکر مىشود در صورتى که با “الي” ذکر شود ، مفهوم آن نيکى کردن است هرچند به طور غيرمستقيم وبا واسطه باشد ،اما هنگامى که با “ب” ذکر شود معنى آن نيکى کردن به طور مستقيم وبدون واسطه است . بنابراين نيکى به پدرومادر را بايد آنقدر اهميت داد که شخصا بدون واسطه به آن اقدام نمود.
وهمچنين چون مادروپدر سبب وجود فرزندان هستند از راه تربيت و رحمت الله در دل ايشان نهاد، شکر آن نعمت تربيت بر ايشان واجب کرد به احسان ايشان از اينجا مناسبتى ظاهر گشت ميان رحم ورحمت ،مناسبتى معنوى و بعد از مناسبت لفظى به اين است که شکر والدين واحسان به ايشان درنظر شرع عظيم است.پس قاعده کلى اسلام در برابر پدرومادر ، احسان است نه عدالت ونبايد پيش خودچنين گفت: که پدرم ومادرم به من چيزى نداده من نيز به آنها چيزى نمىدهم يا من هم به آنها احترام نمى کنم چون به من احترام نگذاشتهاند.درصورتى که سبب وجودى ما آنها هستند. قال على(ع) “من بر والديه بره ولده”کسى که به پدرومادر خود نيکى کند،فرزندش به اونيکى نمايد.قال الرسول الله(ص)“سرسنتين بروالديک” به اندازه دوسال راه را طى کنيد وبه زيارت پدرومادر برويد.“قالوا ادع لنا ربک يبين لنا ما هى قال انه ويقول انها بقره لافارض ولابکر عوانم بين ذلک فافعلو ما تامرون .”(13)گفتند: پروردگارت را براى ما بخوان تا براى ما روشن سازد که آن چگونه گاوى است؟ گفت: وى مىفرمايد: آن ماده گاوى است نه پيرو نه خردسال، بلکه ميانسالى است بين اين دو . پس آنچه را بدان ماموريد به جاى آريد.
1- نمل 19
2- نور 59
3- نور 58
4- طباطبايي، علامه سيدمحمدحسين، الميزان،ج 15، ص 233مترجم، سيد محمدباقر موسوى همداني،نشر بنياد علمى وفکرى علامه طباطبايي
5- تفسير نمونه، ج14،ص 540
6- لقمان 15
7- طباطبايى ،الميزان ، ج 16، ص 240-239
8- نهجالبلاغه،حکمت 339،ص 725
9-بهشتي،دکتر احمد،خانواده در قرآن ،ص 281 -280 انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ دوم
10- توبه 23
11- عنکبوت8
12- انعام 151
13- بقره 68
در تفسير”عياشي” از “بزنطي” نقل شده که از حضرت رضا(ع) شنيدم مىفرمود: مردى از بنى اسرائيل يکى از بستگان خود را کشت سپس او را برداشته ودر راه بهترين قبايل انداخت و بعدا به طلب خون او برخواست وآمدند به موسى گفتند: فلان قبيله فلان کس را کشتهاند بگو قاتل او کيست؟ گفت: برويد گاوى بياوريد. گفتند: مسخرهمان مىکني؟! گفت :پناه بهخدا مىبرم از اينکه نادان باشم ، اگر گاوى را انتخاب مىکردند کفايت مىکرد. ولى سخت گرفتند خدا هم برآنها سخت گرفت، گفتند: از پروردگارت بخواه چه طور گاوى باشد،گفت: گاوى باشد ، نه “فارص” ونه “بکر” يعنى نه کوچک ونه بزرگ ميان اين دو باز اگر با اين سن انتخاب کرده بودند کفايت مىکرد. ولى باز سخت گرفتند خدا هم برآنها سخت گرفت.گفتند از پروردگارت بخواه بيان بکند رنگش چه باشد؟ گفت:خدا مىگويد گاوى باشد به رنگ زرد به طورى که بينندگان از آن مسرور گردند ، دوباره خداوند برآنها سخت گرفت، گفتند: از پروردگارت بخواه بيان کند. چه جور گاوى باشد؟زيرا گاو بر ما مشبه شده و ما به خواست خدا هدايت مىشويم. گفت: خدا مىگويد گاوى باشد که بر اثر کار و زحمت ناتوان نشده باشد وبه جستجوى چنين گاوى برخاستند. وبالاخره نزد جوانى از بنى اسرائيل يافتند، وى گفت: من آن را نمىفروشم مگر اينکه پوستش را مملو از طلا کنيد! نزد موسى آمدند و جريان را باز گفتند.فرمود:آن را بخريد و دستور داد ذبحش کردند. بعدا دستور داد دم آن را به مرده بزنند. چنين کردند و آن کشته زنده شد . وگفت : اى پيغمبر خدا! پسرعموى من مرا کشته نه آن کس که به او نسبت دادهاند به اين وسيله قاتل او را شناختند ويکى از ياران پيغمبر به موسى گفت: اين گاو داستانى دارد. گفت:چه داستاني؟ عرض کرد. جوانى از بنىاسرائيل نسبت به پدرش نيکوکار بود. وقتى که چيزى خريده بود نزد پدرش آمد ديد خوابيده وکليدها زيرسر اوست نخواست او رابيدار کند لذا از معامله صرفنظر کرد . هنگامى که پدرش بيدار شد جريان را به اوخبرداد، گفت:آفرين برتو . اين گاو عوض آنچه از دست تو رفت. پيغمبر خدا به موسى گفت:” انظروا الى البر مابلغ باهله” ببين نيکى با اهلش چه مىرساند.”
و اذ اخذنا ميثق بنى اسرائيل لا تعبدون الا الله وبالولدين احسانا وذى القربى واليتامى والمسکين...(14)وچون از فرزندان اسرائيل پيمان محکم گرفتيم که جز او را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان ويتيمان ومستمندان احسان کنيد...
با توجه به اين آيه کسانى را که بايد مورد احسان قرار داد. به ترتيب اهميت ونزديکى به انسان بيان کرده لذا خويشاوندان را اول ذکر نموده است.چون از همه کس به انسان نزديکترند و در ميان خويشاوندان نخست پدر و مادر که ريشه نهال وجود انسانند و ازتمام نزديکان نزديکترند ذکر فرموده است وهمچنين از ميان غير خويشاوندان ، يتيمان را مقدم شمرده است و در ضمن بايد دانست که “يتيم” به کسى مىگويند که پدرش مرده باشد وکسى که مادرش مرده است يتيم گفته نمىشود. بعضى گفتهاند که در ميان افراد انسان يتيم به کسى مىگويندکه پدر را از دست داده واما در ميان حيوانات يتيم آن است که مادر از دست داده باشد.
البته اين آيات اگر چه درباره بنى اسرائيل نازل شده ولى يک سلسله قوانين کلى براى همه ملل دنيا در بردارد، عوامل زنده ماندن و بقا و سرافرازى ملتها و رمز شکست آنان را يادآور مىشود. ازديدگاه قرآن برقرارى وسربلندى ملتها در صورتى است که خود را به بزرگترين نيروها وقدرتها متکى سازند وبه قدرتى تکيه کنند که فنا و زوال در او راه ندارد و از طرف ديگر براى بقا وجاويدان ماندن ملتها همبستگى خاص بين افراد آنها لازم است که اين عمل درصورتى امکان دارد که هرکس نسبت به پدر و مادر خود که شعاع بستگى آنها نسبت به وى نزديکتر است و در مرحله بعد نسبت به خويشاوندان وبعد از آنها نسبت به تمام افراد اجتماع نيکى به خرج دهد تا بال و پر يکديگر باشند.
پى نوشتها:
14- بقره 83
منابع وماخذ:
منابع و ماخذ
1-طباطبايى ،علامه سيدمحمدحسين، الميزان ،ج 15،ص 233 مترجم سيد محمدباقر موسوى همداني،نشر بنياد علمى وفکرى علامه طباطبايي
2- بهشتي، دکتر احمد ، خانواده در قرآن ،ص 281-280 انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم ، چاپ دوم
3- محمودشريفى ، چهل حديث والدين
4- نهجالبلاغه، حکمت339 ، ص 725
5- بحار الانوار ، جلد74
6-تفسير نمونه، ج 14،ص 540
7-ttp: //www.hawzah.neth
8-ttp: //www.qoran.mihanblog.comh
نويسنده:منيژه محمودپور
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید