در قرآن،بجز آسمان و زمين و آنچه در بين آندو است،از دو موجود ديگر به نامهاي عرش و کرسي نيز نام برده شده است.در مورد کرسي،تنها يک آيه وجود دارد:
بقره/255:
وسع کرسيه السموات و الارض .
گستره ي کرسي الهي،آسمان و زمين است.
اما در مورد عرش،چندين آيه در قرآن آمده است.
مبحثي وجود دارد در مورد اينکه آيا عرش و کرسي يک چيز است؟برخي احتمال داده اند که يک چيز است با دو نام.عرش به اعتبار دلالت بر اريکه ي سلطنت و اورنگ قدرت،و کرسي،به اعتبار برتري و سرير حکمراني و مقر فرمانروايي.هر دو تعبيري است کنايي از مقامي که امر تدبير جهان از آن،ناشي ميشود.
اما آيا براستي يکي هستند يا دو تا؟چيزي است که دليلي قطعي از خود قرآن بر هيچکدام نداريم،اما بر حسب روايات متعدد ميتوان گفت،که عرش و کرسي دو چيز متفاوت هستند،و شايد بتوان گفت که ظاهر قرآن هم همين است.
مبحث ديگر اين است که عرش و کرسي چيست؟آيا کنايه از مقام فرماندهي استيا براستي موجوداتي هستند نظير ساير پديدههاي گيهان و جهان؟
از برخي آيات شايد بتوان مدد گرفت که منظور از عرش،همان مقام سلطنت و ربوبيت و تدبير الهي است،به ويژه که غالبا بعد از آن،لفظ تدبير يا نظاير و مصاديق آن، بيان ميشود:
يونس/3:
ثم استوي علي العرش يدبر الامر .سپس بر عرش برآمد تا جهان را کارگرداني کند. شايد بتوان از اين آيه ياري جست و استظهار کرد که معناي اين عرش،نه موجودي است که خدا بر آن قرار گيرد زيرا خدا-جل شانه-جسماني نيست.پس اين يک تعبير کنايي است از مقام ربوبيت.بهر حال اين يک احتمال است.تعبير استوي علي العرش در هفت مورد آمده است،از جمله:
اعراف/54:
ان ربکم الله الذي خلق السموات و الارض في ستة ايام ثم استوي علي العرش .
همانا خداي شما«الله»است،آنکه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر عرش برآمد.
احتمال ديگر اين است که عرش نام مخلوق خاصي باشد،و مؤيد آن هفت مورد ديگر است که خدا،با تعبير«رب العرش»توصيف ميشود،از جمله:
توبه/129:
فان تولوا فقل حسبي الله لا اله الا هو،عليه توکلت و هو رب العرش العظيم .
اگر برگشتند و به تو پشت کردند، بگو خدا مرا بسنده است (همانکه) جز او خدايي نيست، بر او پشتگرمي و تکيه دارم و او پروردگار عرش سترگ است از ظاهر آيه چنين برميآيد که عرش موجودي است که خدا رب اوست،اين استظهار و مددجويي از آيه،در اينجا بعيد نيست.گرچه به اين ظاهر نيز چندان تکيه نميتوان کرد چون در برخي آيات ديگر، «رب»به اسم معني نيز اضافه شده است:چنانکه در تعبير رب العزه،چنين نيست که«عزت»موجود و پديدهاي است و خدا رب اوست،بلکه رب در اينجا بمعني دارنده و صاحب است:دارنده عزت.در اينجا نيز ميتواند رب العرش به معني صاحب ملک و تدبير باشد، اما آيه روشنتري نيز هست:
سپس بر عرش برآمد تا جهان را کارگرداني کند. شايد بتوان از اين آيه ياري جست و استظهار کرد که معناي اين عرش،نه موجودي است که خدا بر آن قرار گيرد زيرا خدا - جل شانه - جسماني نيست.پس اين يک تعبير کنايي است از مقام ربوبيت
غافر/7:
الذين يحملون العرش و من حوله.
آنانکه عرش را بر ميدارند و آنان که اطراف آن هستند.در اين آيه،بعيد استبگوييم عرشي که حاملين و اطرافياني دارد،يک تعبير کنايي است از مقام ربوبيت و ظاهر آنست که در اين آيه،عرش موجودي استحقيقي،چنانکه در اين آيه نيز:
الحاقه/17:
و يحمل عرش ربک فوقهم يومئذ ثمانية .
عرش پروردگارت را در اين روز هشت تن فراز مردم برميدارند.هر چند اگر دليل قاطعي ميداشتيم،اين تعبيرات قابل تاويل ميبود،اما ظاهر آيه،همين است.
اين احتمال نيز بعيد نيست که در اين آيات،عرش موجود حقيقي است و در آيات ديگر، تعبير کنايي،هر چند اين احتمال خالي از تکلف نيست.نتيجه:سه احتمال در اين مورد وجود دارد:
1-تعبير کنايي 1 از مقام ربوبيت و تدبير جهان.
2-در همه جا،مراد موجود حقيقي است اما تعبير:
رعد/3:
استوي علي العرش .
مجموعا تعبيري کنايي است.
چنانکه در کنايه«زيد عريض القفا»،(زيد پس گردني پهن دارد)2 ،قفا حقيقي است ولي عريض بودن آن،تعبير کنايي است.
3-جمع هر دو و تفصيل آيات يعني در برخي آيات حقيقي و در برخي ديگر تعبير کنايي است.
اما بر حسب روايات،عرش يک مخلوق حقيقي است و حاملاني با اوصافي ويژه براي آن، ذکر شده است و اين روايات بهترين مؤيد هستند براي احتمال دوم.
پي نوشتها:
1- در کنايه هر لفظ مفردي در معناي حقيقي بکار ميرود ولي منظور گوينده،لازمه مفهوم جمله است.
2- کنايه از اينکه زيد بيرگ يا احمق است
کتاب: معارف قرآن (3-1)، ص 248
نويسنده: آية الله مصباح يزدي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید