... و من امروز ماجراي ايثار سگي را شنيدم و دريافتم که انسان اشرف مخلوقات نيست! در خبرها آمده بود که سگي هنگام آتش سوزي براي نجات چند بچه گربه، جان خود را فدا کرده بود. او با وجود پيشروي آتش ميان آتش و سبدي که بچه گربه ها در آن خوابيده بودند، قرار گرفت؛ به طوري که حتي از هوش رفت و مأموران آتش نشاني او را يافتند و با دستگاه تنفس به هوش آوردند؛ جالب تر آن که سگ فداکار به محض اين که به هوش آمده بود، شروع به ليسيدن بچه گربه ها کرد. آن مرا به ياد رمان «پوست» انداخت. جايي که صاحب سگي وقتي پس از مدت ها سگ اش را که منتظرش بود، يافت و هنگامي او را به مانند پوستي مصلوب کرده بودند، او هنوز به صاحب اش زل زده بود و انگار که زنده مانده بود تا لحظه اي که صاحب اش را ببيند و در حالي که اشک هايي از چشم هايش فرو مي ريخت، جان سپرد. صاحب اش اعتراف کرد که او در آن لحظه مسيح را در چشم هاي آن سگ ديده است.
بد نيست، نکته اي را درباره عيسي و مسيح بدانيد. بسياري عيسي و مسيح را يک هويت مي دانند، در حالي که چنين نيست. عيسي يک انسان بود و مسيح هويتي که در دوره اي از زندگي عيسي بر او ظاهر شد، يا به عبارتي در او حلول کرد. از اين روي عيسي يک نفر در تاريخ بود، اما مسيح يک نفر نيست و در هر روزه تاريخ متجلي مي شود. انساني که هر روز او را به صليب ميکشند، ولي نه بهخاطر جرمش، بل به دليل عشقش؛ و معناي مصلوب واقعي در مسيحيت نيز همين است. به بيان ديگر؛ انسان مصلوب کسي نيست که يک بار براي هميشه در تاريخ آمده باشد، بلکه انساني است که هر روزه و در هميشه تاريخ، او را بهخاطر عشقش قرباني ميکنند. و اين بار من از کنه وجود، آن را در سگ ايثارگر حس کرد. از اين رو رازي را دريافتم: «هيچ موجودي به صرف برخورداري از سرشت و ذاتي ويژه از ديگري برتر نيست؛ در نيات، کنش ها و منش هاست که نفس برتري شکل مي گيرد. از اين روي، انسان نيز با گوشت و پوست خود، برتر از ديگر موجودات نيست، مگر به سبب "انسانيت"».
* کاوه احمدي علي آبادي: دکتراي فلسفه و مطالعات اديان از تگزاس آمريکا
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید