مقاله حاضر گذرى است بر بشارت به حضرت عيسى مسيح (عليه السلام) در عهد عتيق که به مناسبت سالروز تولد آن حضرت تقديم مىگردد.
مقدمه
اصل نبوت براى معتقدان به تورات و تلمود1 امرى مسلّم است. اساس ايمان دانشمندان يهود اين است که خداوند اراده و خواست خود را به وسيله سخنگويانى از ميان خود مردم، که پيامبر خوانده مىشوند، به انسانها اطلاع داده است. در مقابل، انسانها موظف و مکلّف به انجام خواست و اراده او هستند.
کلمه «نبوت» در کتاب مقدس داراى معانى متفاوتى است. در قاموس کتاب مقدس چنين آمده است: «نبوت لفظى است که مقصور از آن اخبار از خدا و امورات دينيه به تخصيص اخبار از امور آينده است.»2 اين کلمه به معناى سخنگو و بازگوينده سخن هم به کار رفته است. 3 علاوه بر آن، در مورد جادوگران و مزدبگيرانى که مىتوانستند آينده افراد را حدس بزنند نيز استعمال شده است. 4 در متون قديمىتر عهد عتيق، 5 «نبوت» بيشتر به معناى برانگيختن، الهام گرفتن و انذار دادن است، 6 ولى در متون بعدى به معناى فرمان دادن و بيش از همه، به معناى پيشگويى و اخبار از آينده است، به گونهاى که نبوت و پيشگويى با هم آميخته شدهاند. اين پيشگويىها سبب جلب اعتماد مردم به نبى مىشد و نبى نيز از همين عامل براى جلب مردم به خداشناسى و ايجاد ترس از ارتکاب گناه و تقويت روحيه مؤمنان بهره مىگرفت. 7 بعضى از پيشگويىها آميختهاى از وعد و وعيد و يا به صورت تفسير عباراتى بود که بر توى و نيکوکارى دلالت مىکرد. 8
آنچه در طول تاريخ نبوّت انبياى بنىاسرائيل فوق العاده داراى اهميت بوده تأکيد بر دو مطلب است:
1ـ يکتاپرستى
از مهمترين وظايف انبياى الهى اعلام توحيد، ترويج يکتاپرستى و مبارزه با بت و بتپرستى بوده است. انبياى بنى اسرائيل از همان ابتدا و پس از آن، در طول تاريخ، به اين وظيفه خطير خود جامه عمل پوشاندهاند. 9
در عصرى که فراعنه مصر به پرستش ربة النوعها مشغول بودند، در يونان، خدايان المپ سلطه مطلق داشتند؛ در بابل، مردوخ در رأس خدايان ديگر حکومت مىکرد؛ در سرزمين کنعان فينيقى، بعل پرستش مىشد و بت و بتپرستى با اشکال متنوع در همه جا رواج داشت، حضرت ابراهيم (عليه السلام) صلاى يکتاپرستى در داد و خداى يگانه را به عنوان سلطان زمين و آسمان مطرح کرد. 10 ظاهر شدن يهوه بر حضرت ابراهيم (عليه السلام) و پيمان يکتاپرستى او اجتماع دينى جديدى را بنيان نهاد، ولى البته کارها به سادگى پيش نرفت.
پس از حضرت ابراهيم، (عليه السلام) قوم يهود به مصر مهاجرت کردند و در دوران حضرت موسى (عليه السلام) به فلسطين بازگشتند. بدآموزىهاى همسايگان و خرافات زمان اقامت در مصر، تغييرات بسيارى در اعتقادات آنها به وجود آورد. لذا، لازم بود يک بار ديگر تصفيه شوند. از اينرو، حضرت موسى (عليه السلام) شارع و بانى مذهب، در کوه طور ده فرمان دريافت داشت. نخستين فرمان اين بود: «تو را خدايان ديگر غير از من نباشد.»11 اين پايه و اساس اجتماع جديدى بود که تنها بر پايه فکرى «وجود خداى يکتا» بنا نهاده مىشد. دعوت به يکتاپرستى در فرازهاى بعدى صراحت بيشترى به خود گرفت: «اى اسرائيل، بشنو! يهوه خداى ما، يهوه واحد است. پس يهوه، خداى خود، را به تمامى جان و تمامى قوت خود محبت نما.»12 اين سخنان به منزله شهادت نزد آن قوم است و همه روزه غالباً آن را تکرار مىکنند و در هنگام مرگ ميّت تلقين مىنمايند. 13
دعوت به توحيد و يکتاپرستى در سراسر دوران نبوّت اسرائيل ادامه يافت، به خصوص توسط اشعياى نبى (عليه السلام) مورد تأکيد قرار گرفت: «خداوند به مسيح خود، کورش، چنين مىگويد:... من يهوه هستم و ديگرى نيست و غير از من خدايى نيست. من کمر تو را بستم، هنگامى که مرا نشناختى تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سواى من احدى نيست. من يهوه هستم و ديگرى نى؛ پديد آورنده نور و آفريننده ظلمت؛ صانع سلامتى و آفريننده بدى. من، يهوه، صانع همه اين چيزها هستم، ديگرى نيست.»14 همچنين در اشعياء مىخوانيم: «زيرا من قادر مطلق هستم و ديگرى نيست، خدا هستم و نظير من نى. آخر را از ابتدا و آنچه را که واقع نشده از قديم بيان مىکنم و مىگويم که اراده من برقرار خواهد ماند.»15و «بدانيد تنها من خدا هستم و خداى ديگرى غير از من نيست. مىميرانم و زنده مىسازم، مجروح مىکنم و شفا مىدهم و کسى نمىتواند از دست من رهايى بخشد؛ من که تا ابد زنده هستم.»16 «من اول هستم و من آخر هستم و غير من خدايى نيست.»17
2ـ بشارت به منجى
پس از توحيد و يکتاپرستى و شايد در حدّ آن، آنچه در طول تاريخ انبياى بنىاسرائيل فوقالعاده مورد تأکيد بوده بشارت به «منجى» است. يهوديان معتقدند که او براى بنى اسرائيل آينده فرحبخش ايجاد خواهد کرد. تلمود صدها بار به ماشيح18 و مأموريت او اشاره کرده است. 19 اين امر تا بدان حد مورد عنايت بوده است که هدف بعثت انبياى بنىاسرائيل را منحصر در بشارت به منجى و آينده مطلوبى که او فراهم خواهد کرد، مىداند: «کليه پيامبران فقط درباره خوشىهاى دوران ماشيح و سعادت توبهکاران نبوّت کردهاند.»20
اعتقاد يهود بر اين است که ظهور حضرت مسيح (عليه السلام) و فعاليتهاى او درباره بهبود وضع جهان و تأمين سعادت بشر قسمتى از نقشه خداوند در آغاز آفرينش جهان بوده است: «پيش از آنکه عالم هستى به وجود آيد، هفت چيز آفريده شد: تورات، توبه، باغ عدن، جهنم، اورنگ جلال الهى، بيت هميقداش و نام "ماشيح".»21 آنان همچنين معتقدند: «از آغاز خلقت عالم، پادشان "ماشيح" به دنيا آمد؛ زيرا (لزوم وجود او) حتى پيش از آنکه جهان آفريده شود، به ذهن (خداوند) خطور کرد.»22 بنابراين، با آنکه پيوسته منتظر ظهور «ماشيح» بودهاند، لکن اميد به ظهور او هنگام بدبختىهاى ملى شدت مىيافته است. وقتى ظلم و تعدّى يک دولت فاتح، که ملت اسرائيل را زير سلطه خود داشت، غيرقابل تحمل مىشد، يهوديان از روى غريزه به پيشگويىهاى کتاب مقدس درباره ظهور حضرت مسيح (عليه السلام) توجه مىکردند.
يوسفوس، مورخ مشهور يهود، در تاريخ خود شرح داده است که چگونه در سالهاى پيش از خرابى بيتالمقدس افرادى ادعا مىکردند که همان نجاتدهندهاى هستند که انبيا ظهور او را از پيش خبر دادهاند. يکى از اين افراد، برکوخوا (Barkokhva) است که بعضى او را برکوزيوا (Barkoziva) ناميدهاند. وى رهبر شورش يهوديان عليه روميان بود. ربى عقيوا او را ماشيح خوانده است. 23
اوضاع دشوار پيش از ظهور حضرت مسيح (عليه السلام)
براى تسلّى خاطر افراد در روزهاى پر از رنج و مشقت و براى تشويق و تشجيع آنها به اينکه در برابر شديدترين سختىها تاب مقاومت بياورند و نگذارند يأس و حرمان بر آنها چيره گردد، دانشمندان يهود اين حقيقت را گوشزد مىکردند که «دردهاى زايمان دوره ماشيح» سخت و شديد خواهند بود؛ يعنى همانطور که پيش از تولد طفل، مادر بايد درد و رنج بسيارى تحمل کند، همانگونه ظهور ماشيح نيز با سختىها و مشقات طاقت فرسا همراه خواهد بود. با توجه به اين تمثيل، که تاريکى و سياهى شب پيش از دميدن سپيده فزونى مىيابد، دانشمندان يهود اين نکته را به مردم يادآور مىشدند که پيش از ظهور ماشيح آشفتگى و فساد در جهان به حدّ اعلى خواهد رسيد و مشکلات و سختىهاى زندگى تقريباً غيرقابل تحمل خواهد بود.»24 در اين باره در تلمود آمده است: «در دورهاى که ماشيح، فرزند داود، ظهور مىکند جوانان به پيران بىاحترامى کرده و آنها را خجالت خواهند داد و پيران در جلوى جوانان به پا خواهند ايستاد. دختر با مادر خود و عروس با مادر هور مخالفت خواهد کرد. روى مردم دوره، چون روى سگ خواهد بود (از بى حيايى) و فرزند از پدر خود خجالت نخواهد کشيد.»25 علاوه بر آن، «محل تحصيل و مطالعه به اماکن فساد مبدل شده، دانش دبيران فاسد خواهند گشت و کسانى که از خطا بترسند منفور خواهند بود.»26
در بعضى از متون گفته شده است که ماشيح، فرزند داود، فقط در دورهاى ظهور خواهد کرد که همه مردم آن يا معصوم باشند يا مجرم، چنان که نوشته شده است: «و قوم تو همگى عادل و نيکوکار خواهند بود و براى هميشه زمين را به ميراث خواهند برد.»27 در جاى ديگر نوشته است: «و او ديد کسى نيست و حيران ماند از اينکه شفاعتکنندهاى وجود ندارد و از اينرو، بازويش او را نجات داد.»28 در طى روايتى دوران هفت ساله پيش از ظهور ماشيح چنين توصيف مىشود: «در سال اول آن، مفاد اين آيه به وقوع خواهد پيوست: "بر يک شهر بارانيدم و بر شهر ديگر نبارانيدم. " (قاموس 4: 7) در سال دوم، تيرهاى قحطى رها خواهند شد. در سال سوم، قحطى شديدى حکمفرما خواهد شد، مردان و زنان و کودکان و اشخاص متّقى و پارسا و قديمى خواهند مرد و آموزگاران تورات آن را فراموش خواهند کرد. رد سال چهارم، سرى و وفور نعمت خواهد بود، ولى نه به طور کامل. در سال پنجم، سيرى و فراوانى عظيمى حکمفرما خواهد شد و مردم خواهند خورد و خواهند نوشيد و شاد خواهند بود. تورات به سوى آموزندگانش باز خواهد گشت. در سال ششم، صداهايش از آسمان به گوش خواهد رسيد. در سال هفتم، جنگها درخواهند گرفت و در پايان اين دوران هفت ساله، فرزند داود ظهور خواهد کرد.»29
زمان ظهور حضرت مسيح (عليه السلام)
در مورد زمان ظهور حضرت مسيح (عليه السلام) دو نظر عمده در ميان علماى يهود مطرح بود. بر اساس يک نظريه، زمان مشخصى براى آغاز دوران حضرت مسيح (عليه السلام) در نظر گفته شده است. در اين زمينه، کوششهايى از سوى بعضى از علماى يهود، براى تعيين تاريخ ظهور حضرت مسيح (عليه السلام) صورت گرفته که از سوى بيشتر علماى هود به شدت تقبيح شده است. 30 تلمود کسانى را که چنين محاسباتى انجام دهند لعنت کرده است: «لعنت بر کسانى باد که تاريخ پايان ذلت اسرائيل و ظهور ماشيح را محاسبه مىکنند.»31 نظريه ديگر اين است که زمان ظهور حضرت مسيح (عليه السلام) از پيش معين نشده است، بلکه بنا بر کردار مردم تغيير خواهد يافت. اين نظريه از اين بخش استنباط شده است: «من، خداوند در وقت خودش آن را تسريع خواهم کرد.»32
اين سخن را اينچنين تفسير کردهاند: «اگر ملت اسرائيل استحقاق آن را داشته باشد نجات ايشان را تسريع خواهم کرد و اگر استحقاق نداشته باشد در وقت خودش آنها را نجات خواهم داد.»33
اما به طور کلى، زمان ظهور حضرت مسيح به دليل بروز ناراحتىهاى سياسى، که به جنگهاى سخت منجر خواهد گرديد، مشخص شده است: «هر وقت بينى که دولتها با هم به جنگ مىپردازند، منتظر قدوم ماشيح باش. بدان که همينطور است؛ چون در دوره ابراهيم نيز چنين شده و هنگامى که دولتها با هم به جنگ پرداختند براى ابراهيم نجات حاصل گرديد.»34 در هر حال، به انتظار امر شده است: «اگرچه تأخير نمايد برايش منتظر باش.»35
جهان در عصر ظهور حضرت مسيح (عليه السلام)
درباره اينکه جهان در عصر ظهور حضرت مسيح (عليه السلام) چگونه خواهد بود، علماى بنى اسرائيل مطالبى رؤياى عنوان کردهاند برخى از اين موارد عبارتند از: «نيروى بارورى طبيعيت به ميزان شگفتانگيز و معجزهآسايى فزونى خواهد يافت. اوضاع جهان آينده (عصر مسيح) مانند اوضاع جهان کنونى نخواهد بود. در جان کنونى، بايد براى چيدن انگور و پايمال کردن و گرفتن آب آن زحمت کشيد، اما در دوران ماشيح انسان يک حبه انگور را با گارى يا با قايق مىآورد و آن را گوشه خانه خود مىگذارد و از آن به قدر يک خم بزرگ آب انگور مىگيرد و بقاياى آن را در آشپزخانه مىسوزاند... و يک حبّه انگور، که سى پيمانه شراب ندهد، يافت نخواهد شد.»36
در جاى ديگر آمده است: «در جهان کنونى، غلات ظرف شش ماه به عمل مىآيند، درختان دوازده ماه ميوه مىدهند. ولى در جهان آينده، غلات در مدت يک ماه رشد مىکنند، درختان ظرف دو ماه ميوه خواهند داد، ربى يوسه گفت در زمان ماشيح غلات ظرف پانزده روز به عمل خواهند آمد و درختان در مدت يک ماه ميوه خواهند داد.»37 از اينها عجيبتر، فرازهاى بعدى اين عبارت است: «در جهان ماشيح، در سرزمين اسرائيل، گردههايى از عالىترين آرد و پارچههايى از نفيسترين پشم از زمين خواهد روييد... يک دانه گندم به اندازه دو قلوه يک گاو بزرگ خواهد بود.»38«در جهان ماشيح، زنان هر روز خواهند زاييد و درختان در هر روز ميوه خواهند داد». 39
خلاصه اينکه صلح جاويدان در سراسر عالم حکمفرما خواهد شد: «گرگ با برّه سکونت خواهد داشت، پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و گاو پروارى با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند. گاو با خرس خواهد چريد و بچههاى آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو کاه خواهد خورد و طفل شيرخواره بر سوراخ مار بازى خواهد کرد و طفل از شير بازداشته شده، دست خود را بر خانه افعى خواهد گذاشت و در تمامى کوه مقدس من ضرر و فسادى نخواهند کرد؛ زيرا که جهان از معرفت خدا پر خواهد بود.»40
مسيح کيست؟
در عهد عتيق به رهبر موعود به شکلهاى گوناگون اشاره شده است. در مواردى از او به عنوان «پادشاه موعود» ياد شده41 و در موارد ديگرى به عنوان «چوپان خوب»42 و در بعضى موارد، به عنوان «بنده عاقل و عادل يهوه» از او ياد گرديده است. 43
از کتابهاى نبوّت چنين به دست مىآيد که آرزوى آمدن حضرت مسيح (عليه السلام) در سه محور اساسى مىچرخيد که البته اين محورهاى سهگانه به گونهاى مشخص از يکديگر جدا نشدهاند: الف ـ مسيح پسر داود: برخى از انبيا (عليهم السلام) مانند حزقيال و ملاکى اعلام داشتهاند که خداوند به زودى يک مسيح از نسل حضرت داود (عليه السلام) براى بازگرداندن شکوه بنى اسرائيل خواهد فرستاد. انتظار مىرود که مسيح ياد شده قوم را از دست حاکمان مشرک رهايى بخشد و قدرت شريعت خدا را براى گروه کوچکى که در زمان تنگى وفادار و مطيع فرمان خدا باقى خواهد ماند بسط و اعتلا بخشد. در اين سلطنت (يا ملکوت) جديد، عدالت، نيکى به مستمندان و پرستش درست و خالصانه خدا حکمفرما خواهد بود. خدا نيز از طريق مسيح خود بر قوم خود حکومت خواهد کرد. ب ـ بنده خدا: اشعياى نبى (عليه السلام) از «بنده خدا»، که برخواهد خواست، سخن گفته است. وى به دور از هر قدرت نظامى و اقتصادى و هر شکوه ظاهرى و نفوذ کلمه، خواهد آمد. همچنين او از روى ايمان و تسليم به اراده خدا، مخالف هرگونه شدت عمل، داراى صبر و بردبارى براى تحمل دردها و ستمها خواهد بود. ج ـ پسر انسان: از اين شخصيت پيچيده در کتاب دانيال (عليه السلام) سخن به ميان آمده است. ادبيات مکاشفه به دورهاى از تاريخ يهود تعلق دارد که قوم زير ستم بود و به اين دليل آنان و آرزوهاى خود را در قالب اشارات و رموز بيان مىکرد. نوشتههاى مکاشفه از «روز خداوند» سخن مىگويد و اينکه خدا براى اصلاح مفاسد و محکوم کردن اشرار و رهايى بخشيدن به کسانى که بر ايمان خود استوار ماندهاند در جهان وارد عمل مىشود. به گفته ادبيات مکاشفه، به نشانه فرارسيدن روز خداوند، پسر انسان از آسمان فرود خواهد آدم و ملکوت الهى را بر پا خواهد ساخت. 44
تحقيقات فراوانى درباره اينکه مسيح چه کسى است در ميان خود يهود به عمل آمده و براى روشن شدن اين مطلب، آيههاى کتاب مقدس به دقت مطالعه و موشکافى شده است. ولى آنچه بسيار مهم است اينکه جملگى علماى هود درباره اين نکته متفق الرأى بودهاند که «مسيح موعود» يک انسان خواهد ود که از سوى خداوند مأمور انجام وظيفه خاصى خواهد شد. تلمود در هيچ جا به اين اعتقاد که مسيح ممکن است يک ناجى و موجود فوق انسانى باشد، اشاره نمىکند. 45
مسيح، هم خدا و هم انسان!
مسيحيان ماشيح مورد انتظار يهود را همان حضرت عيسى مسيح (عليه السلام)، فرزند مريم عذرا (عليهما السلام) مىدانند. در گفتوگوى بين حضرت عيسى (عليه السلام) و زن سمرى، در انجيل يوحنا چنين آمده است: «زن بدو گفت: مىدانم که مسيح ـ يعنى کرستُس ـ مىآيد. پس هنگامى که او آيد از همه چيز به ما خبر خواهد داد. عيسى بدو گفت: من که با تو سخن مىگويم: همانم.»46
اما علاوه بر اين، مسيحيان به الوهيت حضرت عيسى (عليه السلام) اعتقاد دارند. عنوان کتاب مقدس آنها چنين است: «کتاب عهد جديد يعنى انجيل مقدس خداوند و نجات دهنده ما عيسى مسيح». کتابهايى نيز تحت اين عنوان ـ «خداوند ما، عيسى مسيح» ـ نوشتهاند. 47 ريشهيابى تاريخى اين مسأله موضوع ديگرى است که بايد در فرصت مقتضى بدان پرداخت، اما آنچه در اينجا قابل ذکر است اين که اولين بار پولس رسول اين نظريه را مطرح و سپس بر آن تأکيد کرد. او يک يهودى متعصّب بود که مسيحيان را شکنجه مىداد. لوقا در کتاب اعمال رسولان، از کتابهاى عهد جديد، چنين مىنويسد: «اما سولس کليسا را معذّب مىساخت و خانه به خانه گشته مردان و زنان را برکشيده به زندان مىافکند.»48در ميان راهى که مىرفت تا اهل طريقت، خواه مرد و خواه زن، را بيابد و بر آنها بند نهاده به اورشليم بياورد، مدعى شد که عيسى مسيح (عليه السلام) را در هيئت نورى ديده است و پس از آن نه تنها ايمان آورد، بلکه براى او مقام الوهيت قايل شد. 49
پولس را دومين مؤسس مسيحيت لقب دادهاند. 50 اهميت او بدان جهت است که وى «اصول لاهوت و مبادى الوهى ـ تئولوژيک خاصى به وجود آورد که آثار روحانى مبادى عيسى را در ضمير و روح پيروان او ثابت و مستقر ساخت و همين اصول سبب شد که نصرانيت عالمگير شود و در ممالک جهان انتشار يابد.»51 نظريه الوهيت حضرت عيسى (عليه السلام) بعدها مورد توجه و عنايت ارباب کليسا واقع شد و در سال 325 م. در شوراى نيقيه به طور رسمى، پذيرفته شد. 52 امروزه مسيحيت به شکل تجزيهناپذير و لاينفکى معتقد است که حضرت عيسى (عليه السلام) هم خدا و هم انسان است. 53
پولس علاوه بر الهويت حضرت عيسى (عليه السلام) اين نظريه را مطرح کرد که حضرت عيسى (عليه السلام) همان مسيح، منجى و پادشاه موعود يهوديان است، آمده تا ملکوت الهى را در زمين برقرار سازد و بين اخيار و اشرار داورى نمايد. 54 اين نظريه هم عرض نظريه الوهيت حضرت مسيح (عليه السلام) مورد توجه مسيحيان قرار گرفت، تا آنجا که مدعى شدند «مخصوصاً قصد عمده و کلى انبيا اخبار از آمدن مسيح و خلاصى عالم بوده است.»55 بنابراين، پيشگويىهاى عهد عتيق از سفر پيدايش تا مکاشفهها را در مورد ظهور منجى اسرائيل درست مىدانند و معتقدند که «نبوّتهاى متعددى در مورد تولد، زندگى، مرگ و قيام بعد از مرگ مسيح وجود دارد که در عهد جديد تحقق يافته است». 56
مسيحيان اين پيشگويىها را دليل بر الوهيت و مافوق طبيعى بودن حضرت عيسى (عليه السلام) نيز مىدانند: «چنين نبوّتى به خودى خود، يک معجزه است و بر شخصيتى مافوق طبيعى شهادت مىدهد؛ شخصيتى که ادعاهاى او ما را به پرستش و اطاعت از او فرا مىخواند.»57
مسيحيت معتقد است که هم در مورد «انسانيت» و هم در مورد «الوهيت» حضرت عيسى (عليه السلام) شواهد کافى و وافى در عهد عتيق وجود دارد. بنابراين، مىگويند: «مسيح موعود وقتى بيايد در يک شخصيت واحد، هم خدا و هم انسان خواهد بود.»58
از سفر پيدايش (3: 15)، که در آن حضرت مسيح (عليه السلام) به عنوان ذرّيه زن معرفى شده تا پيشگوىهاى انبياى متأخر عهد عتيق، در همه جا، به انسان بودن حضرت مسيح (عليه السلام) اذعان گرديده است. شهادت مربوط به تبار او، پيوندش با اسرائيل، تولد پيشگويى شدهاش در بيت اللحم و برخورداريش از عنوان «پسر انسان»، در مورد اينکه حضرت عيسى (عليه السلام) انسان بوده است جاى هيچ ترديدى باقى نمىگذارد. مسيحيان از اين مطلب به مکاشفه انسانى حضرت عيسى (عليه السلام) تعبير مىکنند. انتظار همگانى يهود هم بر اين بود که رهاننده موعود بايد يک انسان باشد که از اين مادر يهودى، زاده شده است. 59
اما جنبه الوهيت حضرت مسيح (عليه السلام) مورد اختلاف است؛ اولاً، بين مسيحيان و يهوديان و ثانياً، بين خود مسيحيان. 60 اثباتکنندگان الوهيت حضرت عيسى (عليه السلام) به آياتى از عهد عتيق استناد مىکنند که خود اذعان دارند «زبان و طرز بيان نبوّتهاى مسيحيايى غالباً مبهم مىباشد. 61 در اينجا به مواردى از آنها، که مهمترند، اشاره مىگردد:
1ـ «خداوند به شما آيتى خواهد داد؛ اينک با کره حامله شده پسرى خواهد زايد و نام او را عمّانوئيل خواهيد خواند.»62
2ـ «يهوه، خدايت، نبى اى را از ميان تو، از برادرانت، مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانيد. او را بشنويد.» و «نبىاى را براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت.»63
3ـ «اينک رسول خود را خواهم فرستاد و او طريق را پيش روى من مهيّا خواهد ساخت و خداوندى که شما طالب او مىباشيد ناگهان به هيکل خود خواهد آمد؛ يعنى آن رسول عهدى که شما از او مسرور مىباشيد او مىآيد. قول يهوه، صبايوت، اين است.»64
4ـ «با برگزيده خود عهد بستهام براى بنده خويش، داود، قسم خوردهام که ذريّت تو را پايدار خواهم ساخت تا ابد الآباد و تخت تو را نسلاً بعد نسل بنا خواهم نمود.»65
5ـ «يهوه به خداوند من گفت: بر دست راست من منشين تا دشمنانت را پاىانداز تو سازم.»66
6ـ «متبارک باد او که به نام خداوند مىآيد.»67
7ـ «نهالى از تنه يسىء بيرون آمده، شاخه از ريشههايش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت.»68
8ـ «روح خداوند، يهوه، بر من است؛ زيرا خداوند مرا مسح کرده است تا مسکينان را بشارت دهم و مرا فرستاده تا شکسته دلان را التيام بخشم و اسيران را به رستگارى و محبوسان را ندا کنم... و جميع ماتميان را تسلّى بخشم.»69
9ـ «خداوند مىگويد که نجات دهنده براى صهيون و براى آنان که در يعقوب از معصيت بازگشت نمايند، خواهد آمد.»70
10ـ «زيرا که براى ما ولدى زاييده و پسرى به ما بخشيده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجيب و مشير و خداى قدير و پدر سرمدى و سرور سلامتى خوانده خواهد شد.»71
11ـ «و در آن روز خواهند گفت: اينک اين خداى ماست که منتظر او بودهايم و ما را نجات خواهد داد. اين خداوند است که منتظر او بودهايم. پس از نجات او مسرور و شادمان خواهيم شد.»72
12ـ «دستهاى سست را قوى سازيد و زانوهاى لرزنده را محکم گردانيد، به دلهاى خائف بگوييد: قوى شويد و مترسيد، اينک خداى شما با انتقام مىآيد، او با عقوبت الهى مىآيد و شما را نجات خواهد داد. آنگاه چشمان کوران باز خواهد شد و گوشهاى کران مفتوح خواهد گرديد، آنگاه لنگان مثل غزال جست و خيز خواهند نمود و زبان گنگ خواهد سراييد؛ زيرا که آبها در بيابان و نهرها در صحرا خواهد جوشيد.»73
13ـ «در ايام وى، يهودا نجات خواهد يافت و اسرائيل با امنيت ساکن خواهد شد و اسمى که به آن ناميده مىشود اين است: يهوه صدقينو (يهوه عدالت ما). 74
14ـ «و بر من که نيزه زدهاند خواهند گريست و براى من مثل نوحهگرى براى پسر يگانه خود نوحهگرى خواهند نمود.»75 «و آنانى که او را نيزه زدهاند و تمامى امتهاى جهان براى وى خواهند ناليد.»76
بررسى آيات مزبور
در مورد شماره (1) بايد گفت که علماى مسيحى خواستهاند از خلقت خارقالعاده حضرت عيسى (عليه السلام) نتيجه بگيرند که وى موجودى فوق بشرى است، رد حالى که اين مطلب بر الهويت حضرت عيسى (عليه السلام) دلالت ندارد؛ زيرا خلقت خارقالعاده يک موجود دليل بر الوهيت او نيست. علاوه بر آن، خلقت خارقالعاده منحصر به حضرت عيسى (عليه السلام) نيست. حضرت آدم (عليه السلام) نيز خلقتى خارق العاده داشته، ولى کسى براى او الوهيت قايل نشده است.
در آيات شماره (2) و (3) بشارت داده شده است که پيامبرى خواهد آمد. مسيحيان اين بشارت را تولد حضرت عيسى (عليه السلام) مىدانند. در اين آيات، تصريح شده است که شخص موعود «نبى» يا «رسول» خواهد بود و بر همين اساس، يهوديان منتظر يک شخص «انسانى» موعود بودند. چنان که قبلاً هم گذشت، تلمود در هيچ جا اشاره نمىکند که شخص موعود موجودى فوق بشرى خواهد بود. بنابراين، آيات مزبور نيز بر الوهيت حضرت عيسى (عليه السلام) دلالت ندارند و در نهايت، تنها نبوّت ايشان را اثبات مىکنند.
آيه (4) نيز نمىتواند مستمسک خوبى بر الوهيت حضرت عيسى (عليه السلام) باشد؛ زيرا در آن آمده است که «خداوند ذرّيه داود را پايدار خواهد ساخت» و اين، مطلب خاصى را اثبات نمىکند.
آيه (5) در بردارنده عبارت «به خداوند من» و در آيه (6) عبارت «به نام خداوند» و در آيه (7) عبارت «روح خداوند بر او قرار گرفت» ممکن است دستاويز لرزانى براى اثبات الوهيت حضرت عيسى (عليه السلام) باشد.
هر چند ممکن است تصور شود که عبارتهاى «اسم او عجيب و مشير و خداى قدير و پدر سرمدى» در آيه (10) و عبارت «اين خداوند ماست» در شماره (11) و عبارت «اينک خداى شما با انتقام مىآيد» در شماره (12) و عبارت «يهوه عدالت ما» در شماره (13) دلالتى بر الوهيت حضرت عيسى (عليه السلام) دارند، اما بايد توجه داشت که استعمال واژه «خدا» در دين مبين اسلام اهميت و محدوديتى دارد که در اديان ديگر يافت نمىشود. در عهد عتيق درباره دعوت حضرت موسى (عليه السلام) از فرعون چنين آمده است: «و خداوند به موسى گفت: ببين تو را بر فرعون خدا ساختهام و برادرت، هارون، نبى تو خواهد بود.»77 در اينجا، کلمه «خدا» بر حضرت موسى (عليه السلام) اطلاق شده و هيچ کس به الوهيت او قايل نشده است. استعمال کلمه «کدخدا» و «ناخدا» به معناى «خداى ناو» و «خداوندگار» در زبان فارسى نيز از اين قبيل است.
عهد عتيق به زبان عبرى است. کلمه «خداى قدير» در فراز «اسم او عجيب و مشير و خداى قدير»، در واقع، ترجمه واژه عبرى eza «ايل» به معناى «قدير و توانا» است که در مورد حضرت جبرئيل هم استعمال مىشده است. اين کلمه هم براى خالق و هم براى مخلوق استعمال گرديده است؛ مانند سفر خروج (7: 1) که بحث آن گذشت. کلمهاى که در زبان عبرى فقط در مورد «خدا» استعمال مىشده و در مورد مخلوقات به کار نمىرفته کلمه heza «الوه» است. کلمات ديگرى نظير «خداوند»، معادل «رَب» در زبان عربى، Lord در زبان انگليسى و «پروردگار» در زبان فارسى در مورد خالق و مخلوق هر دو، استعمال مىشود. در قرآن کريم نيز کلمه «رَب» هم براى خالق و هم براى مخلوق استعمال شده است. حضرت يوسف (عليه السلام) کلمه «رَب» را در مورد پادشاه مصر به کار برده است: «يَا صَاحِبَىِ السِّجن اَما احَدُکُما فيسقى رَبَّهُ خمرا...» (يوسف: 41)، «قال للذى ظنَّ انَّهُ ناج منهما اذکُرنى عِندَ ربِّک فانساه الشيطان ذکر ربِّه» (يوسف: 42)، «قال ارْجِع الى ربِّکَ...» (يوسف: 50) بنابراين، کلمه «رَب» در قرآن کريم بارها براى غيرخدا استعمال شده است و کسى الوهيت را از آن استنباط نمىکند.
به علاوه در عهد جديد يونانى نيز براى خدا از واژه «وثيوس» استفاده مىشود که به معناى خداى ازلى، خالق زنده کننده و مولاى توانا است اين کلمه به خداى ابراهيم، اسحاق، يعقوب، موسى و پيامبران ديگر اشاره مىکند. عهد جديد هرگز عيسى و روحالقدوس را «هوثيوس» نخوانده است. 78
عبارت آيه (3) «خداوند ناگهان به هيکل خود خواهد آمد»، کلمه «هيکل» يعنى معبد و منظور از آن بيت المقدس است. کلمه خداوند نيز چنان که بيان شد، هم بر خالق و هم بر مخلوق اطلاق مىشود. بنابراين، معناى عبارت چنين است: «پيامبر موعود به معبد خود خواهد آمد.» همانگونه که ملاحظه مىشود، هيچ کدام از اين موارد بر الوهيت حضرت عيسى (عليه السلام) دلالت ندارد.
عيسى مسيح (عليه السلام)، پسر انسان و پيامبر الهى
آنچه قابل تأمل توجه است اينکه حضرت عيسى مسيح (عليه السلام) خود را «پسر انسان» خطاب کرده است. در اناجيل کنونى، 83 مرتبه کلمه «پسر انسان» به عنوان لقبى براى حضرت مسيح (عليه السلام) استعمال شده است. گويا آن حضرت بر اين لقب اصرار داشتهاند تا امتى به گمراهى دچار نشوند. با وجود اين، مسيحيان کنونى اين لقب را به فراموشى سپردهاند و حضرت عيسى (عليه السلام) را مساوى و متحد با خدا دانسته و به شکل لاينفکى، قايل به يگانگى او با خدا هستند، 79 در حالى که بر اساس اناجيل موجود، در حالى که بر اساس اناجيل موجود، حضرت عيسى (عليه السلام) خدا را عبادت مىنموده و به درگاه او دعا مىکرده است، 80 خود آن حضرت هم فرموده است که «خداوند از او بزرگتر است.»81 آيا بايد سخنان حضرت عيسى (عليه السلام) را پذيرفت يا سخنان ارباب کليسا را؟!
پىنوشتها
1ـ کلمه «تَلمُود» به معناى «آموزش» از کلمه عبرى «لامد» به معناى «ياد داد» با واژه عبرى «تَلمَذَ، يُتَلْمِذ، تلْمَذَةً» همريشه است. در اصطلاح، «تَلْمُود» به کتابى بسيار بزرگ که احاديث يهود را در بر دارد، اطلاق مىشود.
2ـ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 873
3ـ سفر خروج، 7: 1 و 4: 16 (باب 7، آيه 1 و باب 4، آيه 16)
4ـ ميکاى نبى، 3: 11
5ـ کتاب مقدس مسيحيان داراى دو بخش است: عهد عتيق و عهد جديد. عهد عتيق در حقيقت، کتاب آسمانى يهوديان است که مسيحيان براى آن احترام قائل شده و آن را در آغاز کتاب خود قرار دادهاند. يهوديان، که عهد جديد را انکار مىکنند، بخش مورد اعتقاد خود را «عهد» مىنامند. عهد عتيق مشتمل بر 39 کتاب و عهد جديد مشتمل بر 27 کتاب است.
6ـ قاموس نبى، 3: 8 و شمارههاى بعد
7ـ تواريخ ايام، کاب دوم، 15: 8
8ـ اشعياء: 10: 16، 17
9ـ برخى از مورخان اديان در اينکه يهوديان از ابتدا موحّد بودهاند، ترديد کرده و گفتهاند که يهوديت از بدو تکوّن، قايل به وحدت خداوند نبوده است، بلکه در طول قرون متوالى در اين دين کثرت به وحدت تبديل شده و از قرن ششم پيش از ميلاد، که اشعياى نبى بر وحدت خداوند تأکيد کرده، در دين يهود بر آن پافشارى شده است. علاوه بر آن، کتاب ديگرى که نشان دهد يهوديان از ابتدا قايل به وحدت خداوند بودهاند، نداريم. ولکن کلام آقاى او دست نيست. (ر. ک. به: of Deity Owen، Concepts)
10ـ پيدايش، 24: 3
11ـ خروج، 20: 3
12ـ خروج، 4: 6
13ـ محمود راميار، بخشى از نبوت اسرائيلى و مسيحى، ص 65
14ـ اشعياء، 45: 1 ـ 8 و 18
15ـ اشعياء، 46: 9، 10
16ـ تثنيه، 32: 4
17ـ اشعياء، 44: 6
18ـ واژه عبرى «ماشيح» به معناى «مسح شده» مىباشد. اين کلمه لقب پادشاهان بنى اسرائيل بود. بر اساس يک سنّت پيامبران در حضور جمع اندکى روغن بر سر پادشاهان مىماليدند و بدين شيوه، نوعى قداست براى آنها پديد مىآمد. معادل يونانى «ماشيح»، کريستوس، به همين معناست. يهوديان به جاى واژه مسيح همان تعبير «ماشيح» را به کار مىبرند تا انکار خود را از حضرت عيسى مسيح (عليه السلام) نشان دهند.
19ـ ر. ک. به: 1. کهن، گنجينهاى از تلمود، ترجمه فريدون گرگانى، تطبيق با متن عبرى يهوشوع، نتن الى (تهران: يهودا حى، 1350)، ص 352
20ـ گنجينهاى از تلمود، ص 142 و 370
21ـ گنجينهاى از تلمود، ص 352؛ منظور از بيت هميقداش، بيتالمقدس است.
22 23 24 25 26ـ گنجينهاى از تلمود، ص 352؛ ص 354؛ 354 به بعد؛ ص 354؛ ص 355
27ـ اشعياء، 60: 21
28ـ اشعياء، 59: 16 و شمارههاى 12 ـ 15
29ـ گنجينه تلمود، ص 354
30ـ گنجينهاى از تلمود، ص 356
31ـ گنجينهاى از تلمود، ص 356
32ـ اشعياء، 6: 22
33ـ گنجينهاى از تلمود، ص 357
34ـ پيدايش، باب 14 / گنجينهاى از تلمود، ص 355
35ـ حبقوق، 2: 3
36 37 38 39ـ گنجينهاى از تلمود
40ـ اشعياء، نبى 11: 6 ـ 9
41ـ ارمياء، 32: 5 و 30: 9
42ـ ميکاى بنى، 5: 2 ـ 5 و حزقيال، 34: 23 و 37: 24
43ـ اشعياء، 52: 13ـ15 و 53: 11 / حزقيال، 34: 24
44ـ الاب توماس ميثال اليسوعى، المدخل الى العقيدة المسيحية، بيروت، 1992، ص 28
45ـ گنجينهاى از تلمود، ص 352
46ـ يوحنا، 4: 25 و 26
47ـ ر. ک. به: John Walwoord، Our lord Jesus Christ
48ـ اعمال رسولان، 8: 3
49ـ اعمال رسولان، 9: 1 ـ 6 و بابهاى بعدى
50ـ جان بى. ناس، تاريخ جامع اديان ص 613
51ـ جان بى. ناس، همان، ص 614 / شلبى، مقارنة الاديان، ج 2، ص 102 و 103
52ـ جان ناس، همان، ص 635
53ـ ر. ک. به: Cotechism of The Catholic Church، p. 118؛ اين کتاب نزد مسيحيان همانند رساله عمليه نزد مسلمانان است.
54ـ جان ناس، همان، ص 874
55ـ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 874
56ـ جان والوورد، خداوند ما، عيسى مسيح، ص 58
57ـ جان والوورد، همان، ص 58
58ـ جان والوورد، همان، ص 64 / همچنين ر. ک. به:
Robert Cummings Neville، A Theology primer، p 143 (Incarnation And The Two Natures of Chirst)
59ـ جان والوورد، همان، ص 64
60ـ ر. ک. به: Emety H. Bancrof، Chrisian Theobgy، p. 97 / همچنين ر. ک. به: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 3، ص 708
61ـ جان والوورد، همان، ص 64
62ـ اشعياء، 7: 14
63ـ تثنيه، 18: 15، 18
64ـ ملاکى، 3: 1
65 66ـ مزامير، 89: 3 و 4؛ 110: 1؛ 118: 26
67 68 69 70 71 72 73ـ اشعياء، 11: 1 و 2؛ 61: 1 و 2؛ 59: 20؛ 9: 6؛ 25: 9؛ 35: 3 و 6
74ـ ارمياء، 23: 5 ـ 6
75ـ زکريا، 12: 10
76ـ مکاشفه، 1: 7
77ـ خرد، ج 7: 1
78ـ الاب توماس ميشال اليسوعى، المدخل الى العقيدة المسيحيه، ص 63، بيروت 1992
79ـ متأسفانه حتى برخى از الهيون مسحى در کتاب خود آوردهاند که حضرت عيسى7 خودش خبر نداشت که خداست. ر. ک. به:
Thomamas، V. Morrise، The Logic of God Incarnate، (Newyork: Cornell، University Press، 1986) P. 99-104.
80ـ مرقس، 14: 32
81ـ يوحنا، 14: 28
نويسنده : محسن پورمحمد
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید