مقدمه
توجه انسان ها به معجزه به عنوان پديده اي غير عادي و دلالت آن، بويژه بر صدق مدعاي آورنده اش، به زمان صدور معجزات به دست پيامبران الهي عليهم السلام باز مي گردد. از قرآن کريم چنين برمي آيد که مردم از پيامبران خويش که مدعي نبوت الهي بوده اند، نشانه خدايي مي طلبيده اند و در مواردي که اين درخواست برخاسته از حس حقيقت جويي آنها بوده، انبياعليهم السلام به اذن خداوند، معجزه مي آورده اند. قرآن مي فرمايد: «قالت رسلهم افي الله شک فاطر السموات والارض يدعوکم ليغفر لکم من ذنوبکم و يؤخرکم الي اجل مسمي قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تريدون ان تصدونا عما کان يعبد آباؤنا فاتونا بسلطان مبين » (ابراهيم: 10); پيامبرانشان گفتند: «مگر درباره خداوند - پديد آورنده آسمان ها و زمين - ترديدي هست؟ او شما را دعوت مي کند تا پاره اي از گناهان شما را ببخشد و تا زمان معيني شما را مهلت مي دهد. گفتند: شما جز بشري مثل ما نيستيد، مي خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مي پرستيدند باز داريد. پس براي ما حجتي بياوريد. (1)
تعاريف متفاوتي از معجزه ارائه شده است، (2) اما، تعريفي که به نظر کامل مي آيد اين است که معجزه کاري فوق اقت بشري است و با عنايت ويژه خداوند، به دست مدعي نبوت، براي اثبات صدق مدعاي خويش انجام مي گيرد و مطابق با مدعاي مدعي نبوت و همراه با تحدي است.
معجزه - به اين معنا - از ديرباز مورد بحث و بررسي دانشمندان علوم اديان الهي بوده و هست. دانشمندان يهود معجزه را به عنوان دليلي بر نبوت خاصه و برگزيده بودن قوم خويش و انديشمندان مسيحي آن را به مثابه دليل بر وجود خداوند (به گمان خودشان، الوهيت مسيح عليه السلام) و حقانيت دين مسيح مورد بررسي و تحقيق قرار داده اند. فيلسوفان دين تحت عنوان «دلالت حوادث طبيعي بر وجود خداوند» از دلالت معجزه بحث کرده اند. (3) متکلمان مسلمان در مبحث «دلايل نبوت خاصه » و مفسران در مقدمه تفسير يا ذيل آيات تحدي و آيات مربوط به معجزه، از دلالت معجزه بحث کرده اند و به طور کلي، در اين زمينه تلاش هاي شايان تقديري انجام شده، اما به نظر مي رسد تمام زواياي اين موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.
آنچه با معجزه قابل اثبات مي باشد، بر دو قسم است:الف - مسائلي که معجزه بدون واسطه بر آنها دلالت مي کند.
ب - مسائلي که با ضميمه کردن برخي مقدمات به معجزه نتيجه گرفته مي شود.
الف - مسائل مربوط به مدلول بي واسطه معجزه
1- معجزه و نبوت خاصهبه گواهي تاريخ، برخي افراد به دروغ، مدعي نبوت و سفارت از طرف خداوند شده اند تا از اين طريق، به شهرت و جاه برسند. بنابر اين، بايد معيارها و ضوابطي وجود داشته باشد تا با آن ها بتوان پيامبران راستين الهي را از کساني که به دروغ مدعي نبوت اند، تشخيص داد. از جمله آنها، مجهز بودن رسولان الهي به معجزه است; زيرا نبي و پيامبر مدعي ارتباط با خداوندند که مردم نمي توانند آن را درک کنند و نشانه محسوسي لازم است تا مردم از طريق آن، به صدق مدعاي او پي ببرند.
شايد بتوان گفت بحث از دلالت معجزه بر نبوت خاصه به صورت استدلالي از قرن پنجم شروع شده است. از دانشمندان اين قرن زکرياي رازي معتقد بود که دلالت معجزه بر نبوت خاصه اقناعي است. (4) ولي ابوحامد غزالي (450 - 505 ه.ق)، دانشمند هم عصر او، اين دلالت را برهاني دانسته و بر مدعاي خود استدلال کرده است. (5)
صاحب نظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، ديدگاه هاي مختلفي ارائه داده اند:ديدگاه اول: هيچ رابطه اي بين معجزه ونبوت خاصه نيست. (6)
ديدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوت اقناعي است.
ديدگاه سوم: رابطه بين معجزه و نبوت خاصه برهاني مي باشد.
ديدگاه چهارم: راه اثبات نبوت خاصه منحصر به معجزه است. (7)
بيشتر دانشمندان اسلامي که در مورد بحث کرده اند، به ويژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوت خاصه را منطقي مي دانند و به دليل حکمت، (8) دليل حکم الامثال، (9) دليل نقض غرض و دلايلي ديگر، (10) بر مدعاي خود استدلال کرده اند. به نظر مي رسد دلالت معجزه بر نبوت خاصه برهاني است. براي اينکه به مباحثي از دلالت معجزه بپردازيم که کمتر مورد بحث قرار گرفته است به صرف بيان دليل بر مدعاي خود تحت عنوان دليل نقض غرض اکتفا مي گردد و از ذکردلايل ديگر و نقد و بررسي آنها صرف نظر مي شود. (11)
اين دليل از چند مقدمه تشکيل مي شود:1-در بحث خداشناسي،به اثبات رسيده که خداوند حکيم است.
2-در بحث نبوت عامه،ثابت شده که حکمت خداوند اقتضا مي کند پيامبراني به قصد هدايت بشر بفرستد.
3-مردم به گونه اي آفريده شده اند که ادعاي نبوت را ازکسي که معجزه مي آورد،سوء سابقه ندارد و بر خلاف عقل سخن نمي گويد،مي پذيرند.
4-با توجه به مقدمات مزبور،مدعي نبوت،که معجزه آورده و مردم سخنش را پذيرفته اند،اگر دروغ گو باشد،چون موجب گمراهي مردم مي شود،بايد خدا رسوايش کند،و گرنه به جهل افکندن،نقض غرض وخلاف حکمت خواهد بود.
نتيجه آنکه چون مدعي نبوتي معجزه آورد و خداوند رسوايش نمي کند،معلوم مي شود که در مدعاي خود راستگوست.توجه به اين نکته لازم است که برهاني بودن دلالت معجزه بر نبوت خاصه تحليلي است که از رابطه اين دو درک مي شود و چه بسا، ممکن است کساني از طريق برهاني، حتي از طريق معجزه، به نبوت پيامبري ايمان نياورند، بلکه از راه ديگري مثل تنصيص پيامبر قبلي و يا دقت در کردار و رفتار و محتواي آنچه آورده است، نبوت او را قبول کنند که اين گروه درصد بالايي از پيروان پيامبران عليهم السلام، بخصوص پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم را تشکيل مي دادند و اکنون نيز پيرو آن حضرت هستند.
دلايل نقلي دلالت معجزه بر نبوت خاصه: در بحث نقلي از دلالت معجزه، که شامل مباحث قرآني و روايي مي باشد، تذکار اين مطلب لازم است که براي اتمام حجت، از نظر شرعي حصول يقين روان شناختي (اقناعي) کافي است; زيرا از نظر بيانات نقلي و ديني، آنچه در اصول دين لازم است حصول يقين، اطمينان و قانع شدن مي باشد. فقها نيز گفته اند: مسلمان بايد به اصول دين يقين داشته باشد، ولي نگفته اند اين يقين بايد از راه برهان حاصل شود و همين مقدار از يقين در وصول به سعادت کافي است، گرچه از لحن قرآن کريم، که به صورت تحدي است، برهاني بودن معجزه (قرآن) پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم فهميده مي شود. (12)
الف - آيات قرآن کريم: در قرآن کريم، کلمه «معجزه » و مشتقات آن به معناي مورد نظر در اين مبحث به کار نرفته و از واقعه معجزه به «آيه » (و در جمع، آيات) تعبير شده است. ممکن است گفته شود که اين تعبيرها به معجزه اشاره ندارد. (13) پاسخ آن است که با توجه به آياتي که اين تعابير در آنها به کار رفته و مسائلي که اين کلمات از آنها حاکي است، معلوم مي شود مراد از اين تعابير، معجزات پيامبران عليهم السلام است; زيرا:
اولا، در آياتي به کار رفته که از پيامبري نشانه خدايي خواسته شده، او نشانه آورده و از آن نشانه ها با اين کلمات تعبير شده است. يا در مقام دعوت مردم به سوي خداوند، براي اثبات صدق مدعاي خويش در نبوت، کاري انجام داده يا سبب اتفاق افتادن کار فوق العاده اي شده که از آن با اين الفاظ تعبير شده است.
ثانيا، وقتي انبياي الهي عليهم السلام اين معجزات را آورده اند، مردم نتوانسته اند به مبارزه برخيزند و ساکت و قانع شده يا نسبت سحر به آورنده آن داده اند که معلوم مي شود قرآن نيز دلالت معجزه بر نبوت خاصه را يقيني مي داند (اعم از روان شناختي يا برهاني) و بيش تر برگردانندگان قرآن کريم به فارسي اين الفاظ را به معجزه و يا کلماتي که معناي «معجزه » را افاده کند، برگردانده اند. به عنوان نمونه، به چند آيه اشاره مي شود:
1 - «آيه »: «و رسولا الي بني اسرائيل اني قد جئتکم بآية من ربکم اني اخلق لکم من الطين کهيئة الطير فانفخ فيه فيکون طيرا باذن الله...» (آل عمران:49); و [او را به عنوان] پيامبري به سوي بني اسرائيل [ مي فرستد که به آنان بگويد:] من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه آورده ام که از گل، مجسمه مرغي مي سازم و بر آن مي دمم تا به امر خدا، مرغي گردد.در اين آيه شريفه، آقايان محمد مهدي فولادوند، خرمشاهي، کاظم پور جوادي، کاويانپور، الهي قمشه اي و سيد رضا سراج کلمه «آيه » را به «معجزه » ترجمه کرده اند. ديگران نيز به «نشانه » يا «آيت » معنا کرده اند که مي توان اين معنا را از آن استفاده کرد.
2 - «بينه »: «و الي ثمود اخاهم صالحا قال يا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غيره قد جاءتکم بينة من ربکم هذه ناقة الله لکم آية...» (اعراف:73) اين آيه اشاره دارد به اجابت حضرت صالح عليه السلام نسبت به درخواست قومش که وقتي به آنها گفت: «اني لکم رسول امين » (شعراء:143); من براي شما فرستاده اي قابل اعتمادم، آنها گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآية ان کنت من الصادقين » (شعراء:154); تو جز بشري مانند ما [بيش] نيستي. اگر راست مي گويي معجزه اي بياور. از اين دو آيه استفاده مي شود که از حضرت صالح عليه السلام براي صدق نبوتش معجزه اي خواستند و او ناقه (شتر ماده) را آورد.
آقايان مکارم شيرازي، خرمشاهي، پور جوادي، جواهري، خواجوي و الهي قمشه اي، «بينه » را در اين آيه به «معجزه » معنا کرده اند.«بينات »، جمع «بينه »، که در آياتي از جمله مائده:110، فاطر:25 و اسراء:101 آمده است، اشاره به معجزات حضرت عيسي و انبياي الهي عليهم السلام دارد که «بينات » را در آيه 110 مائده آقايان دهلوي، سراج، فيض الاسلام، الهي قمشه اي، خواجوي، آيتي، مجتبوي و خرمشاهي به «معجزه » ترجمه کرده اند.
برخي از آيات قرآن اقوامي را مورد مذمت قرار داده و مي گويد: با اينکه برايشان «بينات » (معجزات) آورده شد، ايمان نياوردند: «لقد اهلکنا القرون من قبلکم لما ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبينات و ما کانوا ليؤمنوا...» (يونس:13); قطعا نسل هاي پيش از شما را هنگامي که ستم کردند، به هلاکت رسانديم و پيامبرانشان دلايل آشکار برايشان آوردند و بر آن نبودند که ايمان بياورند... .
شبيه اين تعبير، در آيه 101 سوره اعراف نيز آمده است. چنين به نظر مي رسد که چون با آمدن معجزه برايشان نبوت انبياعليهم السلام ثابت شد، بايد ايمان مي آوردند، ولي ايمان نياوردند و مستحق عذاب الهي شدند.
3 - «برهان »: «اسلک يدک في جيبک تخرج بيضآء من غير سوء واضمم اليک جناحک من الرهب فذانک برهانان من ربک الي فرعون وانهم کانوا قوما فاسقين » (قصص:32); دست خود را در گريبانت ببر تا سپيد بي گزند بيرون آيد و [براي رهايي] از اين هراس، بازويت را به خويشتن بچسبان. اين دو برهان از جانب پروردگار توست که بايد به سوي فرعون و سران [کشور] او [ببري]; زيرا آن ها همواره قومي نافرمانند.راغب اصفهاني مي گويد: «برهان براي بيان حجت است. بنابر اين، برهان آن است که هميشه و به يقين، اقتضاي درستي دارد.»
کلمه «برهان » در آياتي - چون نساء:174 - به معناي «معجزه » و در آيات يوسف:24، بقره:111، انبياء:24، نحل:64 و قصص: 25 به معناي «دليل قاطع » آمده است که از اين کاربرد مي توان استفاده کرد که از نظر قرآن، معجزه دليلي يقين آور است.
در آيه مزبور (قصص:28)، آقايان الهي قمشه اي، کاويانپور و مکارم شيرازي، برهان را به «معجزه » ترجمه کرده و ديگران به «برهان »، «دليل » يا «حجت » برگردانده اند که نشان مي دهد معجزه در جايي آورده شده است که دلالت يقيني دارد.
ب - روايات ائمه معصوم عليهم السلام: گفته شد که معجزه و مشتقات آن به معناي مورد نظر در قرآن نيامده است و دانشمندان به اين دليل که ديگران از آوردن مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه » را به کار برده اند. اين کلمه به همين معنا در کلمات و احاديث منقول از امام صادق و ائمه پس از ايشان عليهم السلام نيز ديده مي شود. البته از حضرت پيامبر، حضرت علي و ائمه ديگرعليهم السلام مطالبي نقل کرده اند که کلمه «معجزه » در آنها آمده و به احتمال زياد، اين لفظ از خود آن بزرگان است.
روايات منقول از ائمه اطهارعليهم السلام نيز همانند قرآن کريم و عقل، دلالت معجزه بر نبوت خاصه را مورد تاييد قرار داده است که به دو روايت اشاره مي شود:
ابن بصير مي گويد: به امام صادق عليهم السلام عرض کردم: چرا خداي عزوجل به پيامبران، اولياي خود و به شما معجزه داده است؟ حضرت فرمودند: «براي آنکه دليلي بر صدق آورنده اش باشد و معجزه از نشانه هاي خداوند است که جز پيامبران و حجج او آن را در اختيار ندارند تا به اين وسيله، راست گو از دروغ گو شناخته شود.» (14)
در روايتي، امام حسن عسکري عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل مي کند که پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم در احتجاج با مشرکان، که مي گفتند: چرا بشر پيامبر شده است، فرمودند: «بله، خداوند بشري را فرستاده و معجزه نيز در اختيارش قرار داده است، چنان که انسان هاي معمولي، که از باطن دل هايشان خبر داريد، توانايي انجامش را ندارند. به اين وسيله، به عجز خودتان در مقابل آنچه آورده اند، پي مي بريد.اين همان معجزه وشهادت خداوندبه راستي اوست. (15)
2 - معجزه و نبوت عامهممکن است تصور شود که صدور معجزه از سوي مدعي نبوت علاوه بر دلالت بر نبوت او (نبوت خاصه)، بر ضرورت ارسال پيامبران عليهم السلام از سوي خدا (نبوت عامه) نيز دلالت دارد; زيرا نسبت بين نبوت خاصه و نبوت عامه نسبت بين خاص و عام و مقيد و مطلق است و خاص بدون عام و يا مقيد بودن مطلق معنا ندارد. ولي بايد توجه داشت که اگر مقصود از اين سخن آن باشد که در نبوت خاصه، نبوت عامه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفا پس از اثبات نبوت عامه مطرح مي شود، اين مدعا درست و قابل تبيين است. (16)
اما اگر مقصود آن باشد که با صدور يک کار خارق العاده به دست فردي که مدعي نبوت است، با توجه به عدم امکان همانندآوري آن، اثبات مي شود که خداوند بايد پيامبراني را براي هدايت بشر بفرستد، اين مطلبي نپذيرفتني است; زيرا در اين صورت، صدور معجزه از چنين فردي در نهايت، بر آن دلالت دارد که اين معجزه، کار او به عنوان يک انسان نيست و نيرويي فراتر از انسان در صدورش نقش داشته است. لکن اينکه آن نيرو از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد که پيامبراني بفرستد (نبوت عامه) و اين شخص پيامبر است (نبوت خاصه) اين به صرف صدورمعجزه از چنين شخصي، اثبات شدني نيست.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که نه تنها اثبات نبوت عامه با معجزه ميسر نيست، بلکه اثبات نبوت خاصه از اين طريق نيز وابسته به اثبات نبوت عامه - پيش از آن - مي باشد.
3 - معجزه و اثبات وجود خداوندفيلسوفان دين و متکلمان مسيحي درباره دلالت يا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دليل حوادث خاص يا حوادث خارق العاده » بحث کرده اند. برخي از اين انديشمندان رابطه منطقي بين معجزه و اثبات وجود خدا را، که به زعم آنان، الوهيت مسيح عليه السلام است، پذيرفته اند، برخي ديگر تنهاگذار روان شناختي از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذيرفته و منکر رابطه منطقي بين اين دو شده اند و کساني نيز به هيچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمي پذيرند.
جان هيک بر اين باور است که مشاهده اين گونه حوادث انسان را به سوي اعتقاد به وجود خدا سوق مي دهد، ولي منطقي بودن اين رابطه را نمي پذيرد. وي دليل انکار رابطه منطقي را ترديد افرادي مي داند که معجزه را مشاهده نکرده اند، به نقل ناقلان نيز اعتماد ننموده و (به فرض پذيرش) تفسيري مادي از آن ارائه داده اند. (17)
از سوي ديگر، هنري تيسن، متکلم مسيحي، در مقام دفاع از دلالت منطقي معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنين مي نويسد: «اين ادعا (افرادي که معجزه را نديده اند همواره در آن شک مي کنند) بر اين فرض نادرست قرار دارد که انسان بايد تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انساني کنوني خود قرار دهد.» او در بيان مورد نقض اين ادعا، مي گويد، «ما با اينکه وجود يخ بندان هاي شديد روي زمين را نديده ايم، با گفته زمين شناسان آن را قبول داريم.» (18)
جان هاسپرز، يکي ديگر از فيلسوفان دين، معتقد است که هيچ کدام از تعريف هايي که از معجزه ارائه مي شود دليل بر اثبات خداوند نيست; زيرا اگر معجزه به واقعه اي تعريف شود که با قوانين طبيعي قابل تبيين نيست، در جواب گفته مي شود: تمام قوانين طبيعت کشف نشده و ممکن است در تحقيقات ميليون ها سال آينده، بر اساس قانون طبيعت تبيين شود. اگر همانند جان استوارت ميل بگوييد معجزه حادثه اي است که اگر مجموع شرايطش تکرار شود، دوباره اتفاق نمي افتد، جواب اين است که اولا، تمام شرايط وقوع يک حادثه را نمي توان به حساب آورد. ثانيا، وقوع چنين حادثه اي حداکثر، مي تواند نبودن جبر را اثبات کند.
معناي ديگر واژه «معجزه » اين است: مداخله خدا در مسير طبيعي حوادث. بر اين اساس، معجزه مستلزم وجود خدايي است که بتواند در مسير طببيعي حوادث مداخله کند. معتقدان به خدا مي گويند: طبق اين معنا، معجزاتي وجود دارد. پس خدا نيز وجود دارد. اما گفتن اين مطلب فقط به زبان آوردن يک همان گويي (توتولوژي) آشکار است; درست مثل اينکه بگوييم: اگر خدا مداخله کند، وجود دارد. علاوه برآن، هيچ راهي نداريم که ثابت کنيم حادثه اي مطابق با اين تعريف وجود دارد. (19)
هيوم در فصل دهم از کتاب پژوهش (Enquires) ، چهار دليل اقامه کرده که معجزه اثبات وجود خداوند نمي کند. (20) او معتقد است که تنها راه براي ارزيابي معجزه، تجربه نظم موجود طبيعت است و هيچ دليلي بر اثبات معجزه کافي به نظر نمي رسد. به نظر وي، واقعيت اين است که مردمي که قبلا بر اساس دليل يا دلايلي، معتقد به خدا بودند، تمايل داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافي اثر خدا معتقد باشند. اما کساني که دليلي بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دليلي کافي نمي دانند که بر اساس آن، به وجود خدا معتقد گردند. (21)
بيش تر حکما و متکلمان اسلامي به اين مساله نپرداخته اند ولي به هر حال، در ميان دانشمندان اسلامي هر دو ديدگاه قايلاني دارد. و حق با کساني است که چنين دلالتي را قبول ندارند.
آية الله جوادي آملي، که منکر دلالت منطقي معجزه بر وجود خداست، در اين زمينه مي فرمايد: «معجزه به عنوان کار خارق العاده و امري که به اصل علل و اسباب طبيعي نتواند استناد پيدا کند، براي کسي که قبلا بر ذات واجب برهان اقامه نکرده باشد يا حتي از اثبات نبوت عامه عاجز مانده باشد، به شيوه منطقي، بر ذات باري تعالي دلالت نمي کند.» (22)
قرآن و دلالت معجزه بر وجود خداوند: ممکن است گفته شود: مي توان ازبرخي آيات قرآن، دلالت معجزه بر وجودخداوند را به دست آورد; از جمله، آيه 101 و 102 سوره اسراء: «ولقد آتينا موسي تسع آيات بينات فسئل بني اسرائيل اذ جاءهم فقال له فرعون اني لاظنک يا موسي مسحورا قال لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب السموات والارض بصائر اني لاظنک يا فرعون مثبورا»; به حقيقت، ما به موسي نه نشانه آشکار داديم. پس از فرزندان اسرائيل بپرس. آنگاه که نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: اي موسي، من جدا تو را افسون شده مي پندارم. گفت: قطعا مي داني که اين [نشانه ها] را که باعث بينش هاست، جز پروردگار آسمان ها و زمين، نازل نکرده است. و به راستي، اي فرعون، من تو راه تباه شده مي پندارم.
حضرت موسي عليه السلام علاوه بر اثبات نبوت خود، مامور دعوت فرعون به قبول و عبادت پروردگار نيز بود; زيرا فرعون به فرموده قرآن، مي گفت: «ما علمت لکم من اله غيري » (قصص:38); من جز خويشتن براي شما خدايي نمي شناسم.قرآن کريم در داستان حضرت موسي عليه السلام و فرعون در سوره شعراء مي فرمايد: «فرمود: نه، چنين نيست. نشانه هاي ما را [براي آنان] ببريد که ما با شما شنونده ايم. سپس برويد به سوي فرعون و بگوييد: ما پيامبر پروردگار جهانيانيم.» (شعراء:15 و16)
و نيز مي فرمايد، «فرعون گفت: پروردگار جهانيان چيست؟ [موسي] گفت: پروردگار آسمان ها و زمين و آنچه ميان آن دو است - اگر اهل يقين باشيد.» (شعراء:23-24) سپس فرعون خطاب به حضرت موسي عليه السلام «گفت: اگر خدايي غير از من اختيار کني، قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت. [موسي] گفت: اگرچه براي تو چيزي [معجزه اي] آشکار بياورم؟ گفت: اگر راست مي گويي آن را بياور. موسي عليه السلام عصاي خود را افکند و به ناگاه، اژدهايي نمايان شد. [فرعون] به سراني که پيرامونش بودند گفت: اين ساحري بسيار داناست.» (شعراء:29-32 و 34) فرعون ساحران ماهر را جمع کرد تا بر حضرت موسي عليه السلام غالب آيند، ولي وقتي معجزه آن حضرت را ديدند، فهميدند که از نوع سحر نيست. در نتيجه، ساحران به حالت سجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم; پروردگار موسي و هارون) (شعراء:46 و47) حضرت موسي عليه السلام وقتي دو معجزه عصا و يد بيضا را به فرعون نشان داد، چون براي او حجت تمام شد، برايش شکي باقي نماند و فهميد غير از خداوند خالق هستي يا به اذن او، کس نمي تواند اين کارها را انجام دهد، اما در عين حال، عناد و تکبر ورزيد و حق را نپذيرفت، حضرت موسي عليه السلام فرمود: «اي فرعون، به راستي که تو را تباه شده مي پندارم.» (اسراء:102)
کلام حضرت موسي عليه السلام با دو تاکيد - لام قسم و حرف تحقيق - آمده است و اين نشان مي دهد که حق براي فرعون کاملا آشکار شده بود. و حکمت خداوند اقتضا مي کند تا حجت بر کسي تمام نشده، به دليل انکار و کفرش، او را هلاک نکند.
البته در اينکه فرعون منکر وجود خدا و رب براي جهان آفرينش و موجودات ديگر بوده يا نه اختلاف است (23) و دليل صريح قرآني بر اثبات آن نداريم، اما با توجه به مدعاي فرعون که مي گفت: «انا ربکم الاعلي » (نازعات:24) و «ما علمت لکم من اله غيري » (قصص:28)، وي منکر اله نبودن خود و منکر وجود الهي ديگري - يعني، معبودي غير از خودش - بوده است. بنابراين، حضرت موسي عليه السلام در صدد نبود اصل واجب الوجود، علت العلل و وجود خدا را ثابت کند، بلکه مي خواست با معجزه اش اثبات کند که معبودي واقعي غير از فرعون بوده و آن همان «رب العالمين » است. پس اثبات مصداق خارجي رب و معبود واقعي و توحيد در الوهيت و ربوبيت مورد نظر است. در نتيجه، از آيات قرآن، نمي توان دلالت معجزه را بر وجود خداوند استفاده کرد، همان گونه که با دليل و تبيين عقلي نيز دلالت منطقي معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممکن است برخي از کساني که به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداخته اند مقصودشان لالت بر توحيد باشد، که صحيح است ولي هيچ يک به آن تصريح نکرده اند.
4 - معجزه و توحيدمعجزه با دو شرط، توحيد در ربوبيت و الوهيت را اثبات مي کند:
شرط اول: طرفداران خدايان ديگر وجود داشته باشند.شرط دوم: پيامبراني که معجزه آورده اند طرفداران خدايان ديگر را به مبارزه بخوانند و تحدي کنند که از خدايان خود براي ابطال مدعايشان استمداد بطلبند و آنها را نيز استمداد نمايند، ولي ياري نشوند و يا اصلا درخواست انبياعليهم السلام را براي اين منظور اجابت نکنند.
ممکن است گفته شود اين دو شرط لازم نيست; زيرا اگر خداي ديگري موجود باشد، بايد براي هدايت مخلوق خويش، با ارسال پيامبر و دادن معجزه به وي، ابراز وجود کند.
پاسخ آن است که اگر خدايان دروغين و پيروان آنان مطرح نباشند، به اين معناست که شرک مورد نزاع نيست تا با ديدن معجزه، توحيد، نتيجه گرفته شود; زيرا توحيد قبلا ثابت شده است. و اگر پيامبري تحدي نکند يا تحدي او جدي گرفته نشود يا مورد توجه قرار نگيرد و يا همانند معجزه اش را بياورند، نه نبوت وي و نه چيز ديگري اثبات نمي شود.
از قرآن کريم نيز مي توان استفاده کرد که معجزه بر توحيد ربوبي و الوهي دلالت دارد. از آيات مربوط به داستان حضرت موسي عليه السلام و فرعون - که گذشت - توحيد ربوبي و در نتيجه، توحيد الوهي اثبات مي گردد و نيز آيه شريفه «فالم يستجيبوا فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون » (هود:14); پس اگر شما را اجابت نکردند، بدانيد که آنچه نازل شده به علم خداست و اينکه معبودي جز او نيست. پس آيا گردن مي نهيد؟
اين آيه شريفه درباره کساني است که قرآن را دروغ مي پنداشتند; فرمود: اگر راست مي گوييد، ده سوره برساخته شده مثل آن بياوريد و غير از خدا هر که را مي توانيد فرا بخوانيد. (هود:13) آيه شريفه توحيد الوهي و علم خداوند را از اعجاز قرآن نتيجه مي گيرد.
علامه طباطبائي رحمه الله در تفسير اين آيه شريفه مي فرمايد: ظاهرا مراد از علم الله، علم مختص به خودش باشد و غيبي که غير خداوند به آن راه ندارند، مگر به اذن خداوند، همچنان که مي فرمايد: «لکن الله يشهد بما انزل اليک انزله بعلمه...» (نساء:166); لکن خدا به [حقانيت] آنچه بر تو نازل کرده است گواهي مي دهد. [او] آن رابه علم خويش نازل کرده است. اگرپس از طلب و استمداد از کساني که به آنهادل بسته بودند (غير خدا) باري نشدند و يا اصلا اين دعوت شما را (طلب بر معارضه) نپذيرفتند، بايد بدانند:
اولا، اين قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (غيب) نازل شده که کسي را چنين علمي نيست.ثانيا، خدايي جز الله نيست، «ان لا اله الا هو»; زيرا اگر خدايي بود، در موقعيت حساسي که به او نياز است و قرآن تار و پود آلهه را بر باد مي دهد، بايد به کمک دوستان و طرفداران خود مي رسيد، در حالي که آنها را ياري نکردند. پس معلوم مي شود، چيزي جز خيال نيستند. (24)
فخر رازي نيز از اين آيه شريفه، توحيد را استفاده مي کند، لکن با واسطه حق بودن قرآن; يعني، با اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات مي نمايد و مي گويد: «لازمه حق بودن قرآن صحيح و حق بودن تمام خبرهاي آن است و يکي از آن خبرها، توحيد (لا اله الا هو) است.» او در آيه شريفه، «بعلم الله » را کنايه از «عند الله » بودن مي داند. (25)
مفسران ديگري نيز از اين آيه شريفه، توحيد و علم خداوند را استفاده مي کنند. برخي (26) مرجع ضمير «کم » را در «فان لم يستجيبوا لکم » مؤمنان و بعضي ديگر، مشرکان مي دانند. اگر ضمير به مؤمنان بازگردد; يعني، «اگر مشرکان، شما مؤمنان را اجابت نکردند و پاسخي نداشتند» و اگر ضمير به مشرکان و منکران بازگردد; يعني، «اگر شما مشرکان از خدايان خواستيد، ولي خدايان شما را اجابت نکردند، پس بدانيد خدا يکي است و قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر مي رسد مناسب تر آن است که ضمير به مشرکان بازگردد; زيرا آنان بودند که اعتقاد درستي به توحيد نداشتند، نه مؤمنان.
5 - معجزه، علم و قدرت فوق العاده خداونديکي از وجوه اعجاز، وجه علمي است و آن گونه که در مورد قرآن مجيد گفته شده، با معجزه، علم فوق العاده خداوند ثابت مي شود. همچنين اگر معجزه از سنخ قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نيز اثبات مي گردد; زيرا با توجه به عدم همانندآوري و اثبات نبوت عامه پيش از ارائه معجزه، معجزه کاري فوق طاقت بشري و منتسب به خداوند مي شود و بدين طريق، قدرت فوق العاده خداوند به اثبات مي رسد.
6 - معجزه، علم و قدرت فوق العاده پيامبرصلي الله عليه وآله وسلمدلالت معجزه بر قدرت و علم پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم مبتني بر اين است که اثبات شود نفس پيامبران عليهم السلام در وقوع معجزه مؤثر است. مرحوم علامه طباطبائي مي فرمايد: آيه «...ما کان لرسول ان ياتي بآية الا باذن الله...» دلالت مي کند بر اينکه معجزه از اراده آورنده آن سرچشمه مي گيرد; زيرا اذن در جايي مطرح است که زمينه اصلي موجود باشد و از جهت تماميت زمينه و يا رفع موانع، نياز به اذن باشد. و چون اراده آورنده معجزه به اراده شکست ناپذير خداوند متکي است (کتب الله لاغلبن انا و رسلي) (مجادله:21) بنابر اين، علم و قدرت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد. (27)
بر اين اساس، طبق بيان مرحوم علامه طباطبائي، که روايات نيز مؤيد آن است، آيات قرآن بر آن دلالت دارد که نفس پيامبر و اراده او در تحقيق معجزه نقش دارد و چون علم و قدرت پيامبر در طول علم و قدرت خداوند است، مشکلي در دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پيامبر وجود ندارد.
طبق آنچه در قرآن کريم آمده است حضرت عيسي عليه السلام معجزات خويش را با اذن خداوند به خودش نسبت مي داد: «رسولا الي بني اسرائيل اني قدجئتکم بآية من ربکم اني اخلق لکم من الطين کهيئة الطير فانفخ فيه فيکون طيرا باذن الله و ابرء الاکمه والابرص واحي الموتي باذن الله وانبئکم بما تاکلون وما تدخرون في بيوتکم ان في ذلک لاية لکم ان کنتم مؤمنين » (آل عمران:49); [او را به عنوان] پيامبري به سوي بني اسرائيل [مي فرستد که به آنان مي گويد:] «در حقيقت، من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه اي آورده ام: من از گل براي شما [چيزي] به شکل پرنده مي سازم، آنگاه در آن مي دمم. پس به اذن خدا، پرنده اي مي شود. و به اذن خدا، نابيناي مادرزاد و پيس را بهبود مي بخشم و مردگان را زنده مي گردانم و شما را از آنچه مي خوريد و در خانه هايتان ذخيره مي کنيد، خبري مي دهم. مسلما در اين [معجزات] براي شما - اگر مؤمن باشيد - عبرتي است و نيز در آيه 110 سوره مائده اين کارها با اذن خداوند به حضرت عيسي عليه السلام نسبت داده مي شود.
ب - مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه1 - معجزه و صدق نبي
اين موضوع در سه محور قابل بررسي است:
اول: پيامبر در اين ادعا که ارتباط وحياني با خدا دارد، صادق است. اين مساله همان دلالت معجزه بر نبوت خاصه است - که اثبات آن گذشت.
دوم: سخن آورنده معجزه از سوي خداست و نبي در گرفتن و رساندن وحي بر مردم دچار خطاي عمدي و سهوي نمي شود. معجزه به تنهايي، ثابت نمي کند که آورنده آن خطاي عمدي و سهوي در گفتار ندارد، ولي با انضمام دليل ديگري، مي توان اين نتيجه را گرفت. به اين بيان، فردي که نبوتش به وسيله معجزه ثابت شده، مردم حرف هايش را سخن خدا مي پندارند. با اين شروط، اگر سخنان دروغ هم بگويد، به عنوان سخن خدا تلقي مي گردد و مورد عمل پيروان پيامبر واقع مي شود. اين موضوع موجب گمراهي مردم و نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با حکمت خداوند سازگاري ندارد. پس آورنده معجزه در اينکه سخنانش از خداست، صادق مي باشد و پيامبر در تلقي و در ابلاغ وحي اشتباه نمي کند.
سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.اثبات صدق گفتار پيامبر به معناي مطابقت با واقع از طريق معجزه،نيازمندضميمه شدن مقدمات ديگري است که عبارتند از:
الف - عصمت پيامبر ثابت شده باشد.
ب - مطابق با واقع سخن گفتن پيامبر نيز به اثبات برسد.
اثبات نشدن يکي از اين دو موجب عدم اثبات صدق پيامبر به معناي ياد شده مي شود. اما عصمت پيامبر در ساندن وحي با بيان گذشته، ثابت شد و مطابق با واقع سخن گفتن او نيز با بياني مشابه آن ثابت مي شود، به اين صورت که اگر مردم در اينکه پيامبر مطابق با واقع سخن مي گويد يا نه، شک کنند، در اصل وجود خدا، توحيد و مفاد ساير خبرها ترديد خواهند کرد و از او پيروي نخواهند نمود وهدف از ارسال رسل، محقق نمي شود. در نتيجه، مستلزم لغو بودن آن مي گردد که با حکمت خدا سازگار نيست. پس اعتقاد به دروغ مصلحتي گفتن خداوند به پيامبر، مستلزم نقض غرض از سوي خداوند و نادرست است. البته اين مطلب با مسائل ادبي از قبيل استعارات و کنايات منافات ندارد.
2 - دلالت معجزه بر عصمت پيامبر در افعالبه نظر مي رسد با انضمام يک برهان به معجزه، عصمت پيامبر در افعال نيز ثابت مي شود، به اين صورت که وقتي مردم صاحب معجزه را فرستاده خداوند مي دانند، وي را اسوه خويش قرار مي دهند و قول و فعل او برايشان حجت مي شود. با اين وصف، اگر او اشتباه کند، مردم با پيروي از او، دچار گمراهي خواهند شد و غرض خداوند که هدايت مردم بوده نقض خواهد شد، و اين با حکمت خداوند نمي سازد.
3 - برخي گمان کرده اند که انبياي الهي عليهم السلام خواسته اند با ارائه معجزه، حقانيت اصول و معارف دين را به کرسي بنشانند، ولي هيچ (28) پيامبري چنين کاري نکرده است، بلکه اصول و معارف را با برهان هايي که به مردم ارائه مي دادند، اثبات مي کردند. بنابر اين، معجزه بر اين مدعا دلالت ندارد و انبياعليهم السلام نيز معجزه را به اين منظور نياورده اند. (29)
در اديان الهي، بويژه اسلام بر اصول و معارف دين استدلال شده است. البته با ضميمه کردن اصل عصمت و صدق دعواي پيامبرصلي الله عليه وآله (30) و مطابق با واقع بودن گزاره هاي ديني، مي توان اين مساله را با معجزه اثبات کرد که آنچه پيامبران عليهم السلام به عنوان اصول و معارف ديني عرضه مي کنند، حق و مطابق با واقع است. (تبيين اين مساله همان است که از فخر رازي در بحث «معجزه و توحيد» - ذيل آيه 14 هود - گذشت.)
پي نوشت ها1 - همچنين درباره قوم ثمود آمده است: به حضرت صالح گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآية ان کنت من الصادقين » (شعراء:143); تو هم مثل ما بشري بيش نيستني. اگر راست مي گويي، نشانه اي بياور. حضرت صالح عليه السلام برايشان ماده شتري آورد: «قال هذه ناقة الله » (شعراء:154); گفت: اين ناقه معجزه من است. (در برگردان آيات قرآن کريم از ترجمه استاد محمدمهدي فولادوند با تغيير اندک استفاده شده است.)
2 - ر.ک.به: علامه حلي، کشف الاسرار في شرح تجريد الاعتقاد، ص 350 با تعليقه حسن حسن زاده آملي / جعفر سبحاني، الالهيات علي هدي الکتاب و السنة والعقل، ج 2، ص 229، المرکز العالي للدراسات / ابن داود، سه ارجوزه در کلام، امامت و فقه، تحقيق حسين درگاهي و حسن طارمي، ص 90.
3 - ر.ک.به: جان هيک، فلسفه دين، ترجمه بهرام رادهدي، 1372، ص 70، / مصطفي ملکيان، جزوه مسائل کلام جديد; تصورات مختلف درباره خداوند، ص 78 و 80، تهران، دانشگاه امام صادق عليه السلام.
4 - ر.ک.به: مصطفي ملکيان، جزوه تاريخ فلسفه غرب، دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، ص 254.
5 - غزالي گويد: «قلنا المعجزة مقرونة بالتحدي نازلة منزلة قوله سبحانه: "صدقت و انت رسول الله" و تصديق الکاذب محال بذاته و کل من قال له "صدقت و انت رسول الله" و تصديق الکاذب محال بذاته. و کل من قال: له "انت رسولي" صار رسولا و خرج لحن کونه کاذبا. فالجمع بين کونه کاذبا و بين ما منزل قوله: «انت رسولي » محال; لان معني کونه کاذبا انه ما قيل له: "انت رسولي" و معني المعجزة انه قيل له: "انت رسولي.» (الاقتصاد في الاعتقاد، قاهره، مکتبة النجارية، ص 91.) البته از کتاب ديگر ايشان به نام «القسطاس المستقيم » برمي آيد که وي اين دلالت را يقيني و برهاني نمي داند.
6 - ر.ک.به: ابن رشد محمد بن احمد، الکشف عن مناهج الادلة في عقائد الملة...، مصر، الطبعة النعمانية، ص 93 / مصطفي ملکيان، جزوه مسائل کلام جديد، ص 119.
7 - ر.ک.به: ملا عبدالرزاق لاهيجي; سر ايمان در اصول اعتقادات، تصحيح صادق لاريجاني، الزهراء، ص 78 - 80; به نظر مي رسد خواجه نصير الدين طوسي نيز طريق معرفت راستگويي نبي را منحصر در معجزه مي داند; زيرا در بحث از راه شناخت صدق نبي فقط معجزه را آورده است. مي گويد: «طريق معرفة صدقه (نبي) ظهور المعجزة علي يده.»(علامه حلي، پيشين، ص 350)
8 - ر.ک.به: قوشچي، شرح تجريد الاعتقاد، ص 36 / محمد جواد بلاغي، تفسير آلاء الرحمن، ج 1، ص 3 / سيد ابوالقاسم خوئي، البيان في علوم القرآن، منشورات انوار الهدي; به نظر مي رسد مرحوم آية الله خوئي کامل تر از ديگران آورده است.
9 - سيد محمد حسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، اسلاميه، ج 1، ص 84 و 85 / اعجاز از ديدگاه عقل و قرآن، فاخته، ص 23 و 24
10 - ر.ک.به: فخر رازي، تفسير کبير (مفاتيح الغيب)، ج 24، ص 212. / خواجه نصير الدين طوسي و علامه حلي، پيشين، ص 350 مرتضي مطهري، وحي و نبوت، تهران، صدرا، ص 12، عبدالله جوادي آملي، تبيين براهن اثبات خدا،ص 352 همو، وحي و رهبري، چاپ دوم،69، ص 20 / محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص 2. جعفر سبحاني، پيشين، ص 92 و93. سعدالدين تفتازاني، شرح المقاصد، ج 5، ص 519.
11 - براي تفصيل بيشتر، ر.ک.به: حميد آريان، بررسي دلالت معجزه به نبوت، مجله معرفت، ش 24، ص 70.
12 - آيات تحدي بر اين مطلب دلالت دارد; از جمله آيات: «و ان کنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتوا بسورة من مثله واوعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقين فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس والحجارة اعدت للکافرين » (بقره:23 - 24)
13 - مصطفي ملکيان، جزوه مسائل کلام جديد، ص 113، مؤسسه امام صادق عليه السلام
14 - راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بده »
15 - محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، ح 11، ص 71
16 - پيشين، ج 9، ص 273 و 274
17 - ر.ک.به: عبداله جوادي آملي، تبيين براهين اثبات خدا، الزهراء، ص 249; با توجه به سخن ايشان در کتاب وحي و رهبري، ص 20، (معجزه براي اثبات نبوت خاصه است، نه نبوت عامه) استفاده مي شود که مقصود ايشان همين تبيين است
18 - ر.ک.به: جان هيک، همان، ص 70
19 - هنري تيسن، الهيات مسيح، ترجمه طاطاوس ميکائيليان، ص 11
20 - جان هاسپرز، فلسفه دين (نقد براهين اثبات وجود خدا به روش تحليل فلسفي)، ترجمه گروه ترجمه و ويراستاري مرکز مطالعات و تحقيقات اسلامي دفتر تبليغات اسلامي، ص 840; لازم به تذکر است که وقوع معجزه به معناي خالت خداوند در مسير طبيعي، يقيني است و قرآن کريم به عنوان معجزه زنده و جاويد الهي چهارده قرن است که تمام اديان را به مبارزه طلبيده است و دشمنان اسلام اگر مي توانستند، تا کنون اين مدرک حقانيت اسلام را از مسلمانان گرفته بودند. لکن هرگز نخواهند توانست چنين کاري انجام دهند
21 - مصطفي ملکيان، جزوه تاريخ فلسفه غرب، ص 254 و 255، دفتر همکاري حوزه و دانشگاه.
22 - جان هاسپرز، همان، ص 89
23 - عبدالله جوادي آملي، همان
24 - فخر رازي فرعون را دهري مي داند، ولي علامه طباطبائي معتقدند وي منکر وجود خدا نبوده، بلکه خدايي غير خودش را منکر بوده است، علاوه بر آن، خطاب «انا ربکم الاعلي » (نازعات:24) و «ما علمت لکم من اله غيري » بر اين مطلب دلالت دارد. ر.ک.به: الميزان في تفسير القرآن، ح 8، ص 238
25 - پيشين، ج 17، ص 197
26 - فخر رازي، همان، ج 17، ص 197
27 - ناصر مکارم و ديگران، تفسير نمونه، ج 9، ص 38
28 - سيد محمد حسين طباطبائي، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص 32.
29 - ر.ک.به: حسن حنفي، التراث والتجديد; تاريخ العام والنبوة والمعاد، دارالتنوير، 1988، ص 344; او مي گويد: «ان دليل صدق النبي هو صدق رسالته يتطابق به مع العقل والواقع و المصالح الناس... ان النبي لا يحتاج الي معجزة اکثر من استقامة شريعتة.» همچنين از کلام محمد عبده در تفسيرش، المنار، ذيل آيه 24 سوره بقره استفاده مي شود که ايشان مي خواهد با معجزه، حقانيت اصول و معارف دين را نيز اثبات کند.
30 - ر.ک.به: سيد محمدحسين طباطبائي، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص 82 / عبدالله جوادي آملي، تبيين براهين اثبات خدا، ص 253
منابع مقاله:فصلنامه معرفت، شماره 26، کريمي، مصطفي؛
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید