مسيحيان از ديرباز حضرت عيسى را تجسد خدا و داراى مقام الوهى مى شناسند. با اين حال، در دهه هاى اخير گروهى از دانشمندان مسيحى ادبيات تجسّد را بهره مند از زبان اسطوره اى دانسته اند. قرآن کريم انديشه تجسّد را يکسره رد کرده و کفر آن را به صراحت اعلام داشته است. در برابر، مسيحيان معتقدند که آنچه در قرآن در مورد عيسى آمده، برگرفته از افسانه هايى نادرست است که پيامبر اسلام(ص) از برخى فرقه هاى مسيحى ساکن در عربستان شنيده است. همچنين مدعى اند که قرآن اعتقاداتى را به آنان نسبت داده که هيچ گاه بدان اعتقاد نداشته اند.
نويسنده در اين مقاله به دسته بندى اشکالات مسيحيان در مورد «عيسى در قرآن» پرداخته و با توجه ويژه به سياق آيات و نيز موقعيت تاريخى و جغرافيايى و فرهنگى نزول قرآن، درصدد پاسخ به آنها برآمده است. همچنين نويسنده ضمن مثبت ارزيابى کردن اقدام دانشمندانى چون جان هيک در کتاب اسطوره تجسد، آن را گامى به جلو در جهت گفتگوى بين مسيحيت واسلام مى داند. با اين حال، وى مى گويد که ديگر اختلافات موجود بين قرآن وآموزه هاى مسيحى درمورد عيسى به گونه اى است که هنوز هم مسيحيان محتواى قرآن در مورد عيسى را غيرواقعى ارزيابى مى کنند.
اکنون بيش از ربع قرن از انتشار کتاب اسطوره تجسّد خدا(2) مى گذرد.(2) انديشه اى که در اين کتاب مطرح شد، مسيحيان بريتانيا را غافلگير کرد.(3) هفت تن از محقّقانى که در پديدآوردن اين اثر، با يکديگر همکارى داشتند، بر سر بسيارى از مسائل، از جمله کُنه اين اسطوره و خاستگاه و شکل گيرى اوليه اعتقاد به الوهيت عيسى يکسان نمى انديشيدند. با اين حال، همه آنهادر اين امر متحد بودند که بدون صحه گذاردن بر ادعاهاى سنّتىِ متافيزيکى در مورد شخص عيسى، اهميت فوق العاده او را در ايمان و عمل مسيحيان مورد تأکيد قرار دهند. گرچه بيشتر نويسندگان اين کتاب آگاه بودند که رها کردن اعتقاد خشک و ساده تجسّد ممکن است براى روابط بين اديانى پيامدهايى داشته باشد، اما به نظر مى رسد که هيچ کدام ـ به جز احتمالا جان هيک ـ در نيافته بودند که آن بى باکى در [ساختارشکنى] اعتقادى، براى گفتگوى مسيحيان و مسلمانان تناسب ويژه اى دارد. جان هيک در نکته اى اذعان مى دارد که:
با برداشت تحت اللفظى ازمفهوم «پسرخدا» يا «خداى پسر»، عبارت «تجسّدخدا» به اين معنا است که، «تنها» از طريق عيسى مى توان خدا را شناخت و با او ارتباط برقرار کرد.(4) بدين ترتيب، مجموع حيات دينىِ بشر در خارج از چارچوب ايمانِ يهودى ـ مسيحى قرار داشته و از شمول رستگارى و نجات بيرون خواهد بود.
از ديدگاه او، اين امر:
مادام که جهان مسيحيت، تمدنى عمدتا مستقل بود و تنها تعامل نسبتا اندکى با بقيه جوامع بشرى داشت، چندان زيان بار نبود؛ اما با برخورد بين دو جهان مسلمان و مسيحى و سپس با گسترش روزافزون استعمار اروپايى در سرتاسر کره زمين تفسير تحت اللفظى از برخى آموزه هاى مسيحى ـ که در حقيقت با زبان اسطوره اى سخن مى گويند ـ آثار مخربى را پديد آورده است.(3)
شگفت است که جان هيک در گفتار خود به آسيبى که از گذشته از اين ناحيه بر يهود وارد آمده، اشاره اى نمى کند. با اين حال، من بيشتر دلمشغولِ غفلت آشکارِ ديگرى از وى هستم. به رغم آن که وى برخورد جوامع مسلمان و مسيحى را پيش بينى کرده است، ظاهرا به اين نکته توجه نداشته که نقد او بر عقيده «تجسّد خدا» ـ انديشه جديد و نوپديدى نيست، بلکه بسيار شبيه نقدهاى قرآن است. قرآن کريم تعداد قابل توجهى از آيات خود را به موضوع عيسى اختصاص داده و ضمن تصديق او به عنوان پيامبرِ خدا، بارها نيز از او به «مسيح» ياد کرده و در عين حال، مسيحيان را به خاطر آن که او را خدا انگاشته و به واسطه او، خود را برخوردار از رابطه اى ويژه با خدا پنداشته اند، مورد انتقاد شديد قرار داده است.(4)
توجيه ممکن براى اين غفلت جان هيک اين است که گزارش قرآن از جهات ديگر با عيساى تاريخى که دانشمندان [متخصص در] کتاب مقدّس و الهيدانان بنيادگراى مسيحى ازعيسى ترسيم کرده اند بسيارمتفاوت است. درواقع، بسيارى ازمسيحيان هنوز هم مايلند محتويات قرآن در مورد عيسى را به عنوان مطالبى پراکنده و پريشان و فراهم آمده از افسانه هاى مشکوک و بحث هاى جدلىِ ساده و کودکانه بر ضد مسيحيت کنار بگذارند.
من در اين مقاله در پى آن خواهم بود تا راه چاره اى براى اين موضوع بيابم. من استدلال خواهم آورد که مسيحيان معاصر پيامبر اسلام، بر خلاف هم کيشان غربى امروزى خود، مطالب قرآن در مورد عيسى را امورى پريشان و جعلى تلقى نمى کردند، بلکه آنها را معتبر و منسجم مى يافتند، زيرا قرآن به عمد از داستان هايى که آنها شنيده بودند استفاده کرده و نيز روش هاى تفسيرى(5) را که با آن آشنا بودند به کار گرفته است. دغدغه اصلى قرآن [در نقل مطالب مربوط به عيسى] تاريخ نيست، بلکه خداشناسى است؛ يعنى موضوع اصلى، خودِ حوادث نيست، بلکه اهميت و شأن ايدئولوژيکى آنهاست.(6) از آنجا که قرآن داستان هايى را به کار گرفته که بخش انفکاک ناپذير از افکار عمومى مسيحيان [در آن زمان [بوده، تنها در مواردى که پاى مباحث جدّىِ اعتقادى در ميان بوده، صحت تاريخى آنها را زير سؤال برده است. در عوض، قرآن کوشيده تا اذهان مخاطبان پيامبر اسلام را تغيير دهد. از اين رو، متفاهمِ مسيحيانِ آن زمان را از آنچه به ظاهر در زندگى مسيح اتفاق افتاده، به اجمال پذيرفته و همواره براى حوادثِ ادعا شده تفسيرى خدا محور ارائه کرده است.
1. انسجام مطالب قرآن در مورد عيسى(ع)
امروزه وقتى مسيحيان درباره «عيسى در قرآن» مطالعه مى کنند، معمولاً گيج و مبهوت مى شوند. اين امر در درجه نخست به علتِ وجود جزئياتى است که در انجيل هاى چهارگانه موجود به آنها اشاره نمى شود. آنها عبارت اند از: پديد آمدن معجزه آساى «رطبِ رسيده» و «نهر روان» پس از زايمان مريم (19:24ـ26)، سخن گفتن عيسى در گهواره (19:23ـ29)، آفريدن پرنده از گل (5:110 و 3:49) و پرسش حواريون از عيسى مبنى بر اين که آيا خدايش قادر است براى آنها مائده آسمانى فرو فرستد (5:112ـ115).
ويژگى دوم که باعث تحيّر [مسيحيان] شده است مخلوط شدن نام مريم و عيسى با شخصيت هاى عهد قديم مى باشد که نامى شبيه نام اين دو داشته اند، بدين گونه که مريم با عنوان «خواهر هارون» مورد خطاب قرار گرفته است (19:28)؛ گويى که مريمِ خواهر هارون و [موسى [است.(7) نيز [مطابق قرآن، [عيسى در راه خدا خواهان يارانى شده است (3:54 و 61:14)، گويى که او يوشع بن نون (وصىِّ موسى) است.
سومين زمينه شگفتى ساز، برخى انتقادات قرآن به عقايد مسيحيان است که [به نظر آنان [خارج از موضوع است. مسيحيان آگاهانه ادعا نمى کنند که «خداوند، سومى از سه است» (5:73) يا اين که «خدا، مسيح پسر مريم است» (5:72) يا اين که «عيسى و مادرش دو خدا در کنار خداونداند» (5:116). نتيجه همه اين ها آن است که آنها مايلند تا تصوير عيسى در قرآن را محصول اطلاعات محدود و پريشان پيامبر اسلام از مسيحيت دانسته، آن را کنار گذارند.
[در پاسخ بايد گفت که] اين موارد که مسيحيان امروزى آنها را سخنانى پريشان يافته اند، معاصران پيامبر اسلام(ص) را متحيّر نمى ساخته است. منبع اطلاعات مسيحيان معاصر پيامبر(ص) از عيسى و مادرش، مبلّغان مذهبى و داستان سرايان بوده اند. همان طور که قبلاً اشاره کرده ام، قرآن نيز در مواجهه با آنها به همان داستان هايى که با آنها آشنايى داشته اند اشاره مى کند. برخى از اين داستان ها نظير «رُطبِ رسيده»، «نهرِ روان»، «سخن گفتن عيسى در گهواره»، «معجزه آفرينش پرنده» در برخى انجيل هاى آپوکريف مورد تأييد قرار گرفته است.(5)
برخى از اشکالات پيش گفته نيز با استفاده از تفسير تمثيلىِ(8) عهد عتيق قابل توضيح است(9) که تا پيش از مطالعات انتقادى جديد، در ميان مسيحيان رايج بوده است. در اين روش از تفسير، وقايعى که در عهد قديم حکايت شده صرفا و يا اصلاً به عنوان حوادث اتفاق افتاده در تاريخ تلقى نمى شود، بلکه اين حکايت ها کليشه ها و نمادهايى است که زندگى عيسى را پيشگويى مى کند.(6) براى مثال، مقصود از قربانى کردن اسحاق توسط ابراهيم، پيشگويىِ آن است که خداوند عيسى را مى فرستد تا کفّاره گناهان انسان شود، زيرا اسحاق و عيسى هر دو، يگانه پسرِ(10) خانواده بودند و اسحاق، چوبى را که قرار بود بر آن بسته شود خودش حمل کرد،(11) همان طور که عيسى، دارش را خود بر دوش کشيد.(7) بنابراين، براى مردمى با چنين پيشينه ذهنى، نبايد همانندسازى داستان مريم، مادر عيسى، با داستان مريم، خواهر هارون [و موسى]، امرى شگفت آور باشد. با اين همه [در وجه شباهت داستان دو مريم مى توان گفت که] مريم عيسى را در طفوليت از دست هيروديس ـ که کودکان بى گناه را قتل عام مى کرد ـ نجات داد، همان طور که مريم، خواهر هارون، موسى را در کودکى از قتل عامى مشابه به دست فرعون نجات داد.(8) علاوه بر آن، ننگِ به دنيا آوردن فرزند بدون داشتن همسر، با شرمى که خواهر هارون به آن دچار شد قابل مقايسه است. کتاب مقدس مى گويد که خداوند او را به طور موقت دچار مرض جذام کرد، به طورى که پوست بدنش مانند بچه اى که مرده به دنيا مى آيد(9) سفيد شده بود.(12)
مفسران مسيحى، از دير زمان، رسالت يوشع را در عهد عتيق به عنوان پيشگويى رسالت عيسى تفسير کرده اند. گويش نام هاى اين دو در زبان هاى عبرى و يونانى، يکسان است؛ آنها هر دو دوازده نفر را براى مأموريت خاص برگزيدند(10) و در حالى که يوشع بر کنعانى ها پيروز شد، عيسى نيز نيروهاى اهريمنى را در هم شکست.(11)
تفسير تمثيلى از عهد قديم، داستان مائده آسمانى در قرآن را نيز روشن مى کند. نويسنده کتاب مزامير مى گويد که به دنبال پرسش بنى اسرائيل مبنى بر اين که آيا خدا مى تواند در بيابان براى آنها غذاى آسمانى تهيه کند، مَنّ (نان آسمانى) بر آنها نازل شد (مزامير، 78:19) و پولس(13) که شرکت کردن در مراسم عشاى ربّانى را شرکت در مائده پروردگار مى داند (اول قرنتيان، 10:21)، تلويحا مى رساند که آن مائده آسمانى، پيشگويى براى نان در [مراسم] عشاى ربانى است (اول قرنتيان، 10:3، 11:23ـ27).
[اما در مورد ادعاى مسيحيان مبنى بر غير واقعى بودن اظهارات قرآن در مورد عقايد آنها بايد بگوييم که] براى عرضه تفسيرى قابل قبول و معقول از بياناتِ به ظاهر تعجب برانگيز و اعتقادى قرآن درباره عيسى و مريم و تکفير کسانى که آن دو را خدا دانسته اند، نيازى نيست که راه دورى برويم، بلکه کافى است به مجادلات داخلى نسطوريه و ارتدوکس نظرى بيفکنيم. از نقطه نظر نسطوريه، ارتدوکس ها با توصيف مريم به عنوان «مادر خدا» خود را در معرض استهزا قرار دادند، زيرا به ظاهر، خداى پدر را تا درجه سوم بعد از عيسى و مريم پايين آورده اند؛ چرا که خدا را به وسيله عيسى تعريف کرده اند و به او عنوان «خداى پدر» داده اند و يا عيسى و مادرش را دو خدا، علاوه بر خداى متعال، دانسته اند [که نتيجه روشن چنين تفکرى آن است که خداوند، سوّمىِ از آنها باشد]. در واقع، قرآن همان سخنِ جدلىِ نسطوريه بر ضد ارتدوکس را مطرح کرده است، اما موضوع را توسعه داده و به يک نتيجه منطقى رسانده و آن، انکار هرگونه الوهيت براى عيسى است.(12)
در اين جا يک نکته مهم ديگر باقى مانده که بهتر است براى سهولت بحث به طور مستقل به آن بپردازيم و آن اشارات فراوان قرآن به «انجيل» است. اين اصطلاح نزد مسيحيان به معناى بشارتِ رستگارى از طريق مرگ و رستاخيز عيسى است [نه به معناى کتابِ نازل شده بر عيسى]. از سوى ديگر، وقتى از انجيل ها به صيغه جمع نيز سخن مى گويند، مرادشان چهار کتاب از [مجموعه کتاب هاى [عهد جديد است که درباره زندگى عيسى است [نه مجموعه وحيى که بر عيسى نازل شده است]. کاربرد قرآنى اين کلمه، کاملاً متفاوت [از مصطلح مسيحيان] است. اين کلمه در قرآن تنها به صورت مفرد به کار رفته، و دلالت دارد بر وحى هايى که خداوند بر عيسى نازل کرده است و توسّعا بر کتابى، حاوىِ آن وحى ها، که در دست مسيحيان بوده اطلاق شده است. برخى از دانشمندان غيرمسلمان با چنين دليل مستبعدى نتيجه گرفته اند که شناخت پيامبر اسلام از مسيحيت سطحى بوده است. آنها مى پندارند که پيامبر فقط با اعضاى فرقه اى از [مسيحيان [که منحصرا يکى از اناجيل غير معتبر را مورد استفاده قرار مى داده اند برخورد داشته است يا آن که، بعد از اين که از يهود آموخت که خداوند تورات را بر موسى نازل کرده و نيز با اين باور که خداوند بر او نيز قرآن را نازل مى کند، به سادگى انگاشت که عيسى نيز وحى الهى دريافت کرده است.
نگاهى دقيق تر به مطالب قرآنى نشان خواهد داد که اين فرضياتْ غير ضرورى اند. مطابق قرآن، خداوند انجيل را بر عيسى نازل کرد و آن را به او تعليم داد (3:48، 57:26، 5:110)؛ آن انجيل تورات را تأييد کرده، خود نيز مشتمل بر هدايت، نور و ذکر بوده است (5:46): حادثه ظهور محمد(ص) (61:6 و 7:157) و پيروانش (48:29) را پيشگويى کرده است؛ حاوى وعده تخلف ناپذير خداوند به مؤمنان، مبنى بر اين که آنها در عوض ايثار جان و مال خويش در راه خدا به بهشت برين راه مى يابند، است (9:111)؛ اهل انجيل بايد مطابق آنچه خدا در آن آورده است قضاوت کنند (47:5)؛ اگر اهل کتاب، تورات و انجيل و آنچه را که از جانب خداوند بر ايشان نازل شده است، برپا دارند پاداشى زيبا از جانب خدا دريافت مى کنند اما تا زمانى که آن را برپا ندارند، به جايى نمى رسند (5:66).
براى يافتن سرچشمه اصلى بسيارى از اين مطالب، کافى است نگاهى به سخنان منسوب به عيسى، که درانجيل هاى چهارگانه آمده، بيندازيم. مطابق انجيل لوقا، عيسى در آغازسخنرانىِ برنامه ريزى شده خود درناصره، عبارت زير را از کتاب اِشَعْيا قرائت کرد:
روح خداوند بر من است! چرا که او مرا تدهين کرده است. خداوند مرا برگزيده تا مژده (انجيل) او را به بينوايان برسانم. او مرا فرستاده است تا «رنج ديده گان را تسلى بخشم» و رهايى را به اسيران و بينايى را به نابينايان اعلام نمايم و مظلومان را آزاد سازم (انجيل لوقا، 4:18).(13)
آن گاه، پس از آن که طومار را به خادم عبادتگاه برگرداند، به جمعيت حاضر گفت: «امروز در حضور شما اين عبارت از کتاب مقدس به انجام رسيد» (همان، 4:19). در اين جا کافى است به اين نکته توجه شود که مطابق سخن عيسى، روح القدس او را تقديس کرده و او فرستاده شده تا براى مردم، حاملِ بشارت باشد. پس او بر اين تصور بود که سخنانش حاوى يک «انجيلِ»(14)(14) حاصل از وحى الهى است.(15)
مطابق انجيل متى، عيسى در موعظه سر کوه، ضمن تأييد تورات، خود نيز به راهنمايى، تذکر و روشنگرى مى پردازد.(15) همچنين در تعاليمش در مورد «ترک دنيا»، مؤمنان را اطمينان مى دهد که آنها در برابر ايثار جان و مالشان پاداش بهشتى دريافت خواهند کرد.(16)
در اينجا يک موضوع ديگر باقى مى ماند که نياز به روشنگرى بيشترى دارد و آن پيشگويى ظهور حضرت محمد(ص) و پيروانش در انجيل است. قرآن مى گويد که انجيل مَثَلِ مسلمانان را چنين بيان مى کند که «آنها مانند کِشته اى هستند که جوانه خود برآورَدَ و آن را مايه دَهَد تا ستبر شود و بر ساقه هاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آوَرَد» (48:29). اين آيه اشاره اى به مَثَل برزگر در انجيل است.(17)
از ديدگاه قرآن، با ظهور اسلام، تعاليم توحيدى عيسى که دير زمانى به وسيله مسيحيان تيره و تار و مغشوش شده بود، سرانجام به سان بذرى کاشته شده در خاک حاصلخيز به بار نشست. اگر کسى حقّانيت اين تفسير را بپذيرد، هيچ اشکال جدّى اى در مورد پذيرش ادعاى ديگر قرآن پيدا نمى کند که «محمد پيامبر درس ناخوانده اى است که [يهوديان و مسيحيان[ در تورات و انجيلى که نزدشان است مطالبى را درباره او نوشته مى يابند.» (7:157) و عيسى آمدن او را به عنوان پيامبرى که «نامش احمد است» پيش گويى کرده است (61:6). [مطابق انجيل، [محمّد به عنوان فارقليطِ(16) موعود، مؤمنان را به تمام حقيقت رهنمون ساخت. از آن جا که او قادر به خواندن و نوشتن نبود «او از ناحيه خود سخن نگفت» (مقايسه کنيد: يوحنا، 16:13)، بلکه وقتى وحى بر او نازل مى شد تنها آنچه را مى شنيد بيان مى کرد . محمّد در لغت به معناى «ستوده»(17) و احمد به معناى «بسيار ستوده»(18) است. هر دو واژه، معادل هاى قريب المعنى براى واژه يونانى "Periklutos" است که آن نيز واژه اى با همان تعداد از حروف مصمّت با واژه Parakletos"="Paraclete است و به همين دليل براى گويندگان زبان هاى سامى، داراى روح معنايى يکسانى است.(18)
از ديدگاه انتقادىِ جديد، روشى که قرآن با آن سخنان عيسى را تفسير مى کند ظاهرا بسيار گزينشى و تا حدودى تکلّف آميز است. با اين حال، اين روش، با روشى که عيسى خود به تفسير متون يهودى مى پرداخت، موافقت دارد. آنچه عيسى در ناصره نقل کرد يک غيبگويى از اشعياى سوم در شرح حال خودش بود،(19) اما عيسى بدون هيچگونه دغدغه اى آن را در مورد خودش به کار گرفت.(19) علاوه بر آن، او تغييراتى را در متن سخن اشعيا به وجود آورد. براى مثال، او عبارت «روز انتقام خداى مان» را از اين سخن حذف کرده است، که احتمالاً بدين دليل صورت گرفته که اين بخش از عبارت، به سان عنصرى منفى، با هدف عيسى سازگار نبوده است. [البته [آن طور که به نظر مى آيد اين امر نشانه بى دقتى در نقل عبارت اشعيا نيست. [چرا که [بيشتر جمعيت حاضر قادر نبوده اند متن اصلى عهد عتيق را به زبان عبرى بفهمند و از اين رو، احتمالاً عيسى از روش متداول در آن زمان پيروى کرده و به ترجمه آزاد عبارت به زبان آرامى دست زده است و احتمال هم دارد که اين موضوع به ترجمه يونانى لوقا مربوط باشد. ممکن است حدس بزنيم که در حدود قرن هفتم ميلادى در مدينه نيز مشابه همين موقعيت و شرايط حاکم بوده است؛ [چرا که] مبلغان يهودى گزيده هايى از متون مقدس عبرى را به صورت غير رسمى به عربى ترجمه کردند. مبلغان مسيحى نيز همين کار را با متون خودشان انجام دادند. اگر چه گزيده هاى آنها به جاى آن که از متن يونانىِ خود اناجيل [اربعه] گرفته شده باشد، احتمالاً از نسخه اى سريانى از دياتسرون(20)، (انجيلى که بر مبناى چهار انجيل تنظيم و مورد مقابله قرار گرفته) بوده است. اين نکته روشن مى سازد که چرا قرآن به آنچه در عصر پيامبر اکرم در دست مسيحيان است «انجيل»(21) مى گويد نه «اناجيل».
2. تفسير خدا محور از رسالت عيسى(ع) در قرآن
اعتقادنامه نيقيه ـ تنظيم شده در قرن چهارم ميلادى ـ (22) که هنوز هم به طور مرتب در مراسم مذهبى مسيحيان خوانده مى شود، تأکيد مى کند که:
عيسى مسيح تنها پسر تولد يافته از خداست؛ متولد شده از خداى پدر، قبل از همه جهان ها.(20)
احتمالاً قرآن هم در تقابلى حساب شده با چنين پنداشتى، تصريح مى کند که: «خدا يگانه و قائم به ذات است، او نه مى زايد و نه زاييده شده است» (112:3). در نتيجه، قرآن به طور مکرر تعبير «عيسى پسر مريم» و نه «پسر خدا» را به کار مى برد؛ زيرا او منزّه از آن است که فرزندى داشته باشد (4:171). با اين حال، عکس العمل قرآن در برابر ديگر عقايد مسيحيان بسيار سنجيده است. تا آن جا که ما ديده ايم، قرآن داستان هاى موجود در مورد عيسى و مادرش را که براى معاصران حضرت محمد(ص) شناخته شده بوده مورد استفاده قرار داده و به روش هاى سنتىِ مسيحيان در تفسير کتاب مقدس روى آورده است. در عين حال، تفسيرى که قرآن از اين داستان ها عرضه مى کند به طور ريشه اى خدامحور است که اکنون مايلم به اثبات آن بپردازم.
اعتقادنامه نيقيه اظهار مى دارد که پسر:
به صورت مادى در آمد و از مريم باکره متولد شد، و به شکل انسان ظاهر شد.
الهيدانان مسيحى در پرتو اين سخن يوحنّا که «کلمه [خدا] انسان شد» و با تفسيرى نسبتا تصنّعى از آبستنىِ دوشيزه وارِ [مريم] به اين شکل کنونى از نظريه تجسّد خدا رسيدند؛ نظريه اى که توسط متى و لوقا نيز مورد تأييد قرار گرفته است.(21) علاوه بر آن، قبل از آن که اعتقادنامه نيقيه منتشر شود، مسيحيان تقديس مريم را به عنوان مادرِ خدا آغاز کرده بودند و ديرى نگذشت که برخى مدعى شدند که مريم، به رغم زايمان، معجزه وار باکره باقى مانده است.(22) قرآن به حاملگىِ مريم در عين دوشيزگى اش اشاره دارد (3:47، 19:18ـ21) و حتى عيسى را کلمه خدا مى خواند (45:3 و 4:171)، اما از ديدگاه قرآن، اين عنوان به جاى آن که مستلزم وجود ازلى يا الوهيت عيسى باشد، به اين نکته اشاره دارد که او حاصل قدرتِ آفرينشگر خداوند است، زيرا به يادآورنده اين نکته است که عيسى با اراده مستقيم خداوند و فرمان «کُنْ» در رحم مادرش به وجود آمد (3: 47 و 59). درنتيجه، عيسى و مادرش با هم يک آيت از آيات الهى به شمار مى روند (23:50). اگرچه خداوند با انتخاب مريم براى حمل عيسى، او را به برترى بر همه زنان ديگر مفتخر ساخته (3:42)، او نيز درد زايمان را احساس کرده است ـ که دلالت ضمنى دارد بر اين که در مورد خودِ زايمان معجزه اى اتفاق نيفتاده است (19:23).(23) گذشته از آن، [قرآن تأکيد مى کند که [اگر خداوند اراده کرده بود که مريم و عيسى را به همراه افراد ديگر در روى زمين نابود کند، هيچ کس نمى توانست او را از اين کار باز دارد (5:17)؛ چرا که آنها نيز چون ديگران انسان و فناپذيرند (5:75) و وقتى [در روز قيامت [عيسى مورد خطاب خداوند قرار مى گيرد که «آيا تو گفته اى که مردم تو و مادرت را خدا بدانند؟»، او به شدّت آن را انکار مى کند (5:116). برخلاف بکرزايىِ مورد ادعا و تجسّد خدا، معجزات عيسى در اعتقادنامه نيقيه مورد اشاره قرار نگرفته است. با اين حال، مسيحيان در انجيل هاى رسمى [چهار انجيل [و غير رسمى (آپوکريف) آنها را به طور برجسته مطرح کرده اند. انجيل کودکى به زبان عربى(23) با اين گزارش آغاز مى شود که عيسى چگونه در گهواره سخن گفت. گر چه اين انجيل به شکل کنونى اش مربوط به چند قرن پس از ظهور اسلام است، اما مطمئنا اين داستان بايد براى معاصران پيامبر اسلام نيز امرى آشنا بوده باشد. قرآن، به جاى آن که وقوع اين معجزه را انکار کند، صرفا درصدد رفع ابهام از سخنان عيسى است. به جاى اين ادعا که «او پسر خدا است که خدا او را براى نجات جهانيان فرستاده است»، اذعان مى دارد که «بنده خدا و پيامبر اوست و خدا به او دستور داده است که تا پايان عمر نماز را به پا دارد و زکات بدهد و به مادرش احسان نمايد.»(24)
مطابق گزارش ابن اسحاق، نويسنده سيره پيامبر، يک هيأت نمايندگى از مسيحيان نجران ادعا کردند که شفادادن هاى عيسى، علم غيب او و آفريدن پرنده از گِل، [همگى [دليل هستند که عيسى [الوهى [بوده است.(25) اين مطالب، دو فراز از آيات قرآن را به ذهن متبادر مى سازد که تعدادى از معجزات عيسى را بر شمرده است. اوّلى حکايت مى کند که فرشته بشارت پيشگويى کرد که عيسى پيامبر خدا به سوى بنى اسرائيل خواهد بود و او به بنى اسرائيل خواهد گفت:
در حقيقت، من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه اى آورده ام، من از گِل براى شما [چيزى [به شکل پرنده مى سازم، آنگاه در آن مى دمم، سپس به اذن خدا پرنده اى مى شود؛ و به اذن خدا، نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى بخشم و مردگان را زنده مى گردانم و شما را از آنچه مى خوريد و در خانه هايتان ذخيره مى کنيد، خبر مى دهم. مسلما در اين [معجزات] براى شما، اگر مؤمن باشيد، عبرت است. [آل عمران: 49]
دومى دلالت دارد بر اين که در روز رستاخيز، خدا به ياد عيسى خواهد آورد که چگونه لطف و رحمت خود را بر او و مادرش ارزانى داشته است و از جمله آن که:
[اى عيسى، يادآور،] آن گاه که به اذن من، از گل، [چيزى [به شکل پرنده مى ساختى، پس در آن مى دميدى و به اذن من پرنده اى مى شد، و کور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا مى دادى؛ و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر [بيرون مى آوردى. [مائده:110]
از ديدگاه قرآن، موضوع اصلى، اصالت تاريخى معجزات عيسى نيست، بلکه فحواى آنها است. به جاى آن که اين معجزاتْ دلايلى بر الوهيت عيسى باشد، نشانه هايى براى بنى اسرائيل است مبنى بر اين که او پيامبرى بر حق بوده که از سوى خدا آمده است. [بنابراين] معجزاتْ گواه لطف و رحمت خدا به عيسى است و او نه با قدرت مافوق طبيعى و ذاتى خودش، بلکه با اذن خداوند آن معجزات را تحقق بخشيده است.
عهد جديد حکايت مى کند که عيسى در دو مناسبت، معجزه وار، عده زيادى از مردم را که به دنبال او آمده بودند غذا داد.(26) گزارش هاى مختلفى از اين معجزات همگى بر اين امر تأکيد دارند که چگونه عيسى نان را گرفت و سپاسگزارى کرد و او با اين کار [صحنه [شام آخر(24) را ترسيم مى کرد که در آن نيز او با عملى مشابه، مراسم عشاى ربّانى(25) را بنياد نهاد.(27) قرآن به اين دو حادثه معجزه آميز اشاره اى نمى کند. با اين حال، همان طور که قبلاً ديديم، قرآن به مائده آسمانى اشاره دارد که ظاهرا در آن، شام آخر را با داستان نازل کردن منّ در بيابان، يعنى نمونه و مدل اصلى، معجزه اى که در عهد قديم گزارش شده، تطبيق کرده است.(28)
قرآن کريم در اين باره مى گويد:
و [ياد کن] هنگامى را که حواريون گفتند: اى عيسى پسر مريم، آيا پروردگارت مى تواند از آسمان، خوانى براى ما فرود آورد؟» [عيسى [گفت: اگر ايمان داريد از خدا پروا کنيد. گفتند: مى خواهيم از آن بخوريم و دل هاى ما آرامش يابد و بدانيم که به ما راست گفته اى و بر آن از گواهان باشيم. عيسى پسرمريم گفت: بار الها، پروردگارا، از آسمان، خوانى بر ما فرو فرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه اى از جانب تو، و ما را روزى ده که تو بهترين روزى دهندگانى. خدا فرمود: من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، ولى هر کس از شما پس از آن انکار ورزد، وى را عذابى کنم که هيچ يک از جهانيان را عذاب نکرده باشم. [مائده:112ـ115]
در اين آيات چند نکته هست که يادآور شام آخر است. شام آخر در واقع جشنى بود براى حواريون، چرا که مصادف با عيد پِسَح بود. همچنين عيد [ديگرى] شد براى کسانى که بعد از آنها مى آمدند، تا جايى که مسيحيان آن را به طور مرتب در مراسم عشاى ربّانى گرامى مى دارند. در شام آخر، عيسى مصرّانه از حواريون خواست تا اجازه ندهند دلهايشان آشفته گردد. (يوحنا، 14:1). در نهايت، پولس، آن چنان که ديديم، شرکت در مراسم عشاى ربانى را به مثابه حضور در واقعه «مائده آسمانى» برشمرد.(اول قرنتيان، 10:21) همچنين بر آن بود که خداوند مسيحيانى را که با احترام لازم در اين مراسم شرکت نکردند مجازات کرد. (اول قرنتيان، 11:28ـ32)
با اين حال، از جهات ديگر، متن قرآن به طور قابل توجهى با گزارش هاى سنتى مسيحيت اختلاف دارد. اين بدان خاطر است که قرآنْ مى خواهد اصلاحى حساب شده نسبت به تعاليم مسيحى به عمل آورد که در صورت مطالعه اين آيات در سياق، اين امر قابل درک خواهد بود. اين آيات در نقطه اوج يک سوره طولانى [مائده] واقع شده که سراسر آن با حدود اجتماعى، گناه وآمرزش مرتبط است.(29) اين سوره به قصور يهوديان و مسيحيان در حفظ عهد خود با خدا اشاره دارد (5:12ـ14). همچنين تأکيد مى کند که خداوند درستکاران را دوست دارد و آنها را که صرفا ادعا مى کنند فرزندان و دوستداران او هستند، دوست ندارد؛ آن طور که ظاهرا برخى از يهوديان و مسيحيان جزيرة العرب ادعا کرده بودند (5:13 و 18). در اين سوره به جاى آن که از تصليب به عنوان عمل رهايى بخش ياد شود، از آن به عنوان مجازات راهزنان ياد شده است (5:33). قرآن بيان مى کند که اگر کافران دو برابر آنچه در زمين است فديه بدهند تا از عذاب قيامت رهايى يابند، از آنها پذيرفته نخواهد شد (5:36) و بر آن است که آنها که درباره عيسى و مريم ادعاهاى گزاف نمودند، کافرند. (5:72ـ73). در هماهنگى با اين مطلب، گزارش قرآن از شام آخر، به طور يک پارچه خدامحور است نه مسيح محور. عيسى به حواريونش نياموخته است که «آن را به ياد من به جا آوريد» (مقايسه کنيد: لوقا، 22:19؛ نامه اول قرنتيان 11:24) چرا که اين خداوند است که در روز جزا از او مى خواهد که: «ياد بياور نعمت مرا بر تو» (5:110)؛ او به هيچ وجه اشاره نکرده است [که جام شراب در شام آخر به منزله خون اوست که حواريون مى نوشند و اين که] خونش براى آمرزش گناهان ريخته مى شود (متى، 26:28) زيرا خداوند خوردن خون را حرام کرده است (5:3) و به خاطر آن که خداوند هر کس را بخواهد مى بخشايد و هر کس را که بخواهد مجازات مى کند (5:18 و 5:118) او [بين حواريون] جام شراب تقسيم نکرده است، چرا که شرابِ انگور باعث عداوت و دشمنى و پيامدهاى شرک آلود است که بايد از آن اجتناب ورزيد (5:90ـ91). نهايت آن که عيسى قول اعطاى پادشاهى به حواريونش نداده است (لوقا، 22:29)، زيرا فرمانروايى بر همه چيز تنها از آن خداست (5:120).
مطابق اعتقادنامه [نيقيه]، «رسالت عيسى در مرگ، رستاخيز و عروج به آسمان ختم شده است. همچنين او به خاطر [بخشايش گناهان] ما با فرمان پانتيوس پيلت(26) به صليب کشيده شد. آن را تحمّل کرد و به خاک سپرده شد و مطابق کتاب مقدس در روز سوم دوباره برخاست؛ به آسمان عروج کرد و در طرفِ راست پدر (خداى پدر) نشست.»
مسيحيان عموما معتقدند که مرگ عيسى در بالاى صليب کفاره گناه انسان است و اين که رستاخيزش [پس از سه روز ماندن در قبر] زمينه هاى اميدشان به رستاخيزِ همگانى را فراهم مى آورد.(30) [اما] قرآن هيچ اشاره اى به رستاخيز عيسى در روز سوم پس از مرگش نکرده است.(31) از ديدگاه قرآن، [اگر هم چنين اتفاقى افتاده باشد] نه براى آمرزش گناه ديگران، بلکه به عنوان تجلى قدرت خدا در آفرينش است که دليلى گويا بر اثبات توانايى خداوند بر زنده کردن مردگان در روز جزاست.(32) با اين حال، قرآن به موضوع صليب و عروج نيز پرداخته است امّا در يک بحث جدلى در مقابل يهوديان:
و گفته ايشان که ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را کشتيم و حال آن که او را نکشتند و مصلوبش نکردند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد و کسانى که درباره او اختلاف کردند، قطعا در مورد آن دچار شکّ شده اند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آن که از گمان پيروى مى کنند، و يقينا او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوى خود بالا بُرد و خدا توانا و حکيم است. (4:157ـ158)
بيشتر مفسران سنتى اين آيه را اين گونه تفسير کرده اند که خداوند چهره اى شبيه عيسى را بر شخصى ديگر افکند که يهوديان حقيقتا او را به اشتباه به دار آويختند، در حالى که خداوند قبلاً عيسى را با بدنش به آسمان برده بود. با اين حال، دغدغه اصلى قرآن در اينجا رد ادعاى لاف زنانه يهود است که گفتند عيسى را بر صليب کشيده اند، چرا که قرآن نه چيزى در مورد هويت شخصِ جايگزين [شخصى که بنابر فرض مشهور مفسران با عيسى اشتباه شده] گفته است و نه لزوما بر عروج جسمانى عيسى به آسمان دلالت دارد.(33) با اين حال، قرآن، بر خلاف پندار مسيحيان، نشان مى دهد که خداوند عيسى را بر بالاى صليب تنها رها نکرده تا او [به خيال آنها [از سر عجز و ناتوانى به ناله و زارى بپردازد!(34) قرآن همچنين جايى براى اين ادعاى مسيحيان باقى نگذاشته که بگويند «عيسى به خاطر بخشايش گناهان ما بر صليب رفت»، زيرا در جاهاى ديگر تصريح مى کند که خداوند انسان ها را مسئول گناه خودشان مى داند. از آنچه گفته شد بايد روشن شده باشد که از ديدگاه قرآن، شريک بودن عيسى در قدرت و جلال خداوند، پس از عروج او به آسمان نيز ممکن نيست. به عکس، قرآن رفتارى بسيار فروتنانه از عيسى را در حضور پروردگار [پس از عروج] ترسيم مى کند (5:116ـ118).
نکته آخر اين که، چشم انداز قرآنى از «انجيل» به عنوان «وحيى که عيسى از جانب خدا دريافت کرده است»، با رويکرد خدامحور قرآن هماهنگى بيشترى دارد تا اظهارات مسيحيان که انجيل را «قدرت نجات بخش برآمده از مرگ و رستاخيز عيسى» مى دانند.
3. تأمّلاتى ديگر
قرآن کريم بارها قاطعانه اظهار داشته که تنزيلى از جانب پروردگار جهانيان است و نه برساخته يک انسان.(35) آنچه در اين مقاله مورد بحث قرار گرفته بر همين مبنا پى ريزى شده است.
اگر ادعاى بسيارى از غيرمسلمانان اين است که تصوير عيسى در قرآن مشوّش است، به طور خلاصه مى توان گفت که اين ادعا سخت مورد ترديد است. از طرف ديگر، اگر آنچه من در صدد بيان آن هستم اثبات شود ـ که تصوير عيسى در قرآن کاملاً منسجم است ـ مى توان اعتراضاتى که در اين باره به قرآن شده است را کاملاً مردود دانست. با اين حال، با طرح اين نظريه که جزئيات مختلف از مطالب مربوط به عيسى [در قرآن] تنها در صورتى قابل فهم است که باتوجه به شرايط تاريخى [نزول قرآن [مورد مطالعه قرار گيرند، من تلويحا بيان کرده ام که قرآن در برخى جهاتْ عصرى است. با اين مبنا، کسانى که الهى بودن قرآن را باور دارند، در اينگونه موارد لزوما بايد بين لبّ مطالب قرآن و امور جزئى و حاشيه اى، که از نظر تاريخى محتمل الوقوع اند، تفکيک قائل شوند.
چنانچه در آيات زيادى از قرآن که در مورد اجزاى جهان و نظم بين آنها آمده دقت کنيم، اين امر مى تواند ما را در حل اين مسئله کمک کند. [توضيح آن که]، عرب هاى بت پرست خدايان ديگرى را علاوه بر خداى متعال مى پرستيدند و همچنين منکر زندگى در جهان ديگر بودند. بنابراين، قرآن مصرّانه از آنها خواست تا در مورد جهان پيرامون خود انديشه کنند تا دريابند که جهان پر از نشانه هاى عظمت خداى خالقِ يگانه است؛ خدايى که اين قدرت را خواهد داشت تا در روز رستاخيز همه آنها را دوباره زنده کند.(36) بسيارى از پديده هايى که در اين راستا مورد اشاره قرآن قرار گرفته، براى همه مردم جهان شناخته شده است. آنها عبارت اند از جريان آمد و شدِ روز و شب، حرکت منظم خورشيد و ماه، پرواز پرندگان در جهت خلاف نيروى جاذبه زمين، انواع غذاها و لباس ها، که از حيوانات به دست مى آيد، نزول باران، که باعث رشد گياهان مى شود، و نقش نطفه در توليد مثل انسان.
با اين حال، گاه به گاه قرآن به پديده هايى اشاره مى کند که براى عرب ها کاملاً شناخته شده است، امّا مردم ديگر نقاط جهان با آن آشنا نيستند. براى مثال مى توان از نخل خرما، شتر و مرواريد نام برد. علاوه بر آن، در موارد اندکى، قرآن به موضوعاتى اشاره مى کند که بخشى از جهان بينى عرب بوده است. موضوع هفت آسمان نمونه اى از اين قبيل است.(37)
اگر به فرض، قرآن به جاى آن که در قرن هفتم ميلادى در مکه و مدينه نازل شود، در قرن شانزدهم در مکزيک نازل مى شد، ممکن بود که به جاى درخت خرما، شتر و مرواريد از گياه ذرّت، لَمَا(27) و يَشم و نيز به جاى هفت آسمان از سيزده آسمان ياد کند.(38) همينطور اگر در قرن بيستم در بريتانيا نازل مى شد، به گندم، اتومبيل و الماس اشاره مى کرد و فضاى پهناور بين کهکشان ها را يادآور مى شد.(39)
با اين حال، اگر چه اين عبارت ها، که در حقيقت بيان نشانه هاى خداوند است، از نظر جغرافيايى و تاريخى با فضاى فکرى مخاطبان اوليه قرآن سازگارى دارد، اين نکته به هيچ وجه ازارزش محتواى جاودانه پيام [قرآن] نخواهد کاست. اين آيات به ما مى گويند که تنها خداى واحد متعال را بپرستيد که تمامى اجزاى عالم بر عظمت و قدرتش گواهى مى دهند.
من بر اين باورم که همين مطلب، با قدرى تفاوت، در مورد داستان عيسى در قرآن نيز صدق مى کند. گزاره هاى تاريخى محتمل الوقوع که بسيارى از مسيحيان آنها را آشفته يافته اند، اهميت چندانى ندارند. مهم اين است که قرآن مسيحيان را به پذيرش تفسيرى از رسالت عيسى، که خدامحور و منسجم است، دعوت مى کند. اين تفسير [از رسالت عيسى] مستلزم اذعان به اين امر است که عيسى بنده متواضع خداوندِ يکتاست نه پسراو، و اينکه تصليب عيسى هيچ تأثيرى بر اراده و قدرت خدا در بخشايش گناه انسان ندارد.
بايد گفت که اينک گفتگوى بين «محافظه کارانِ مسيحى»، که همچنان بر معناى ظاهرى تجسّد خدا در عيسى پاى مى فشارند، و «سنت گرايانِ مسلمان»، که بر صحت تاريخى همه مطالب قرآن در مورد عيسى تأکيد مى کنند، به بن بست رسيده است. با اين حال، براى مسيحيانى که اجمالاً با نظريه مطرح شده در کتاب اسطوره تجسّد خدا موافقند و مسلمانانى که با نظريه من در مورد داستان عيسى در قرآن همگرايى دارند، باب گفتگو حداقل در چهار زمينه مفتوح است:
نخست، اگر آنچه در قرآن در مورد عيسى آمده ـ که به طور عمد داستان هاى رايج يا روش هاى قديمى تفسير کتاب مقدس را منعکس ساخته است ـ به درستى در نظر گرفته شود، آيا نتايج حاصل از تحقيقات تاريخى ـ انتقادىِ جديد از خاستگاه مسيحيت، با ارزيابى قرآن از عيسى و رسالتش مطابقت دارد؟
دوم، اگر آموزه هاى عيسى، آن طور که در اناجيل چهارگانه آمده، همان است که قرآن آن را به عنوان انجيل پاس داشته است که خداوند آن را به عيسى داده و دربردارنده نور، هدايت و ذکر است، در اين صورت معناى جاودانه اين تعاليم [براى مسلمانان] چيست؟
سوم، تا چه حد مسلمانان مى توانند با مسيحيانى که عقيده تجسّد خدا را ـ به عنوان يک حقيقت متافيزيکى واقعى ـ وانهاده اند، همگرايى داشته باشند در حالى که اين دسته از مسيحيان [نيز هنوز [بر اين عقيده اند که داستان هاى کتاب مقدس در مورد عيسى و شخصيت خود عيسى نيز کانون منحصربه فرد قدرت تحوّل آفرين خدا درجهان است؟(40)
چهارم، آيا نويسندگان کتاب اسطوره تجسّد خدا در اين ديدگاه شان بر صوابند که «عقيده تجسّد خدا در عيسى متناسب با عصرى است که اين نظريه در آن طلوع کرد»،(41) و اگر چنين است آيا همين مطلب (عصرى بودن) در مورد تفسيرِ غير تجسدىِ قرآن از عيسى بيشتر صادق نيست؟
پى نوشت ها:
1. نيل رابينسون (Neal Robinson) پژوهشگر، رئيس بخش مطالعات اسلامى دانشگاه ولز انگلستان و فارغ التحصيل دانشگاه آکسفورد و دانشگاه بيرمنگام و از شاگردان جان هيک. وى پس از مطالعه و تحقيق درباره قرآن به آيين اسلام گرويد. رابينسون به زبان هاى عبرى، لاتين، يونانى، فرانسه، آلمانى و عربى مسلط است. از رابينسون چندين کتاب و مقاله در زمينه قرآن کريم و پيامبر اسلام منتشر شده که از جمله آنها کتاب:
Christ in Islam and Christianity: The Representation of Jesus in the Quran and the Classical Muslim Commentaries (Basingstoke: Macmillan, 1991).
است. ترجمه اين کتاب تحت عنوان مسيح در اسلام و مسيحيت. از سوى انتشارات سهروردى به زودى منتشر خواهد شد. (مترجم)
2. John Hick (ed) The myth of God Incarnate (London: SCM, 1977).
اين کتاب که خانم فرنسيس در تأليف آن نقش بسزايى ايفا کرد، اندکى پس از آن که من رساله دکترايم را در مورد انجيل لوقا تحت راهنمايى محققانه اش به پايان بردم، منتشر شد. شايد او اکنون خوشحال باشد که اين کتاب و مباحثى که حول آن مطرح شده، قطار انديشه را به حرکت در آورده و تا به اين جا رسانده که در اين مقاله عرضه شده است.
3. Ibid. P 179 f.
4. از نظر مسلمانان، الفاظ قرآن نيز از آن خداست. بنابراين خدا خودْ عيسى را «مسيح» خوانده است. براى پرهيز از پيش داورى، تلاش مى کنم تا در اين مورد بيانى را به کار ببرم که اين فرض را نفيا يا اثباتا در نظر نگيرم. يادآورى مى شود که آنچه از قرآن نقل کرده ام مطابق نسخه اصل عربى چاپ مصر است و ترجمه به انگليسى از نگارنده است.
5. معجزه دميدن روح در هيکل پرنده و زنده شدن آن در InfancyStoryofThomasآمده است که ترجمه سريانىِ آن در دوره قبل از اسلام وجود داشته است، داستان درخت خرما و نهر آب در انجيل لاتين با عنوان GospleofPseudo-Matthewو داستان سخن گفتن عيسى در گهواره در ArabicInfancyGospel آمده است. اين دو اثر اخير در شکل فعلى شان مربوط به بعد از عصر نزول قرآن اند، اما به نظر مى رسد که گردآورندگان آنها از منابع پيشين سريانى استفاده کرده اند که آن منابع اکنون موجود نيست.
6. See e.g. G.W.H. Lampe & K.J.Woolcombe, Essays on Typology, (London:SCM,1957).
7. دراين مورد مقايسه کنيد سفرپيدايش (22:1ـ19) را با انجيل يوحنا(19:17 و3:16 و1:29). سفر پيدايش (22:2) از اسحاق به عنوان تنها فرزند ابراهيم ياد مى کند، در حالى که در جاى ديگر از سفر پيدايش (16:2) به اين واقعيت تصريح شده که کنيزِ همسرِ او (هاجر) اسماعيل را براى او به دنيا آورده است. مسلمانان بر اين باورند که ذبيح اسماعيل است نه اسحاق.
8. سفر خروج (از 8:1 تا 10:2) را با انجيل متى (2:13ـ18) مقايسه کنيد.
9. مقايسه کنيد قرآن (19:28) را با سفر اعداد (12:10ـ16). مريم به خاطر آن که گفته بود «خداوند تنها از طريق موسى سخن نگفته است، بلکه از طريق او (مريم) و هارون نيز سخن گفته است»، مجازات شد. در ارتباط با اين مطلب توجه به اين نکته لازم است که اصطلاح «خواهرِ هارون» تنها در سفر خروج از کتاب مقدس (15:20) آمده است؛ جايى که او هم چنين به عنوان يک پيامبر زن نيز معرفى شده است.
10. مقايسه کنيد يوشع (4:2) با انجيل مرقس (3:13).
11. See L.W.Bamard, Justin Martyr:His life and Thought (Cambridge:CUP,1967),P.159.
12. براى مطالعه جزئيات بيشتر در اين مورد مراجعه کنيد به:
C. Schedl, Muhammad und Jesus (Vienna: Herder, 1978) PP. 523-7.
13. اين کتاب به وسيله نگارنده از متن اصلى يونانى در «HKH IA H KAINH» به انگليسى ترجمه شده است: (چاپ دوم: London:BritishandForeinBibleSociety, 1958).
14. رجوع کنيد به انجيل مرقس، 1:14.
15. براى مثال مراجعه کنيد به انجيل متى، 5:14ـ19، 6:22، 7:13 و 24ـ27.
16. براى مثال نگاه کنيد به انجيل متى 16:25 و 19:21 و 29.
17. نزديک ترين عبارت در اين باره آيه 8 از باب 4 از انجيل مرقس است.
18. با اين توضيح، لازم نيست که چنين فرض بگيريم (آن طور که دانشمندان مسلمان در نسل هاى مختلف فرض گرفته اند) که مسيحيان به طور عمدى در متن انجيل دست برده و کلمه Parakletos را جايگزين Periklutosنموده اند تا پيشگويى عيسى در مورد پيامبر اسلام را از بين ببرند.
19. انجيل لوقا، 4:18، مقايسه کنيد با اشعيا، 61:1.
20. آنچه از اعتقادنامه نيقيه در اين مقاله آمده، از متن يونانى با مشخصات زير ترجمه شده است.
T. H. Bindley, TheOecumenicalDocumentsoftheFaith, fourth edition (London: Methuen, 1950) P. 64.
21. متى 1:18ـ25؛ لوقا 1:26ـ38 و يوحنا 1:14.
22. مريم در آغاز تئوتاکاس (Theotokos) خوانده مى شد، در اين باره نگاه کنيد به:
Alexandria c. 324 J. Pelikan, The Christian Tradition, vol. 1 (Chicago: University of Chicago Press, 1971), P. 241.
درباره هميشگى بودن بکارت مريم نگاه کنيد به:
The Protoevangelium of James (19:2)
The Consecration of a Virgin and The Perpetual Virginity of Mary (8:52).
هر دو منبع اشاره دارند به اينکه مريم پس از زايمان نيز باکره باقى مانده است.
23. مقايسه کنيد عروج اشعيا (11) و غزل سليمان (19).
24. مقايسه کنيد قرآن (19:29ـ33) با The Arabic Infancy Gospel(1:2).
25. A. Guillanme, The Life of Muhammad: A Translation of Ibn Ishaq's Sirat Rasul Allah (Oxford: OUP. 1945) P. 271.
26. در مورد غذا دادن به 5000 نفر رجوع کنيد به متى 14:13ـ21؛ مرقس، 6:30ـ34؛ لوقا، 9:12ـ17؛ يوحنّا 6:1ـ15. در مورد غذا دادن به 4000 نفر نگاه کنيد به متى 15:32ـ39 و مرقس 8:1ـ10.
27. متى 26:17ـ29؛ مرقس 14:12ـ25؛ لوقا 22:14ـ20؛ اول قرنتيان 11:23ـ27. يادآورى مى شود که گزارش يوحنّا از شام آخر به برکت دادن نان اشاره نکرده است (ر.ک: يوحنّا 13:17ـ1 و 26).
28. با اين حال قرآن به هيچ وجه دو حادثه را با هم مخلوط نکرده است. قرآن کريم در جاى ديگر تصريح دارد که واقعه نزول منّ در زمان موسى بوده است (20:80 و 2:57).
29. سوره مائده که سوره اى طولانى است، به ظاهر در بردارنده موضوعات متفاوت و بى ارتباط با يکديگر است. با اين حال، من ثابت کرده ام که اين سوره داراى نظمى خاص و البته پيچيده است و با توجه به آن، سوره داراى اجزاى هماهنگ است. در اين باره نگاه کنيد به:
Neal Robinson, Hands Outstretched: Towards A Re-reading of Surat
al-ma'id'a, Journal of Quranic Studies III/I (2001) PP. 1-19.
30. براى مثال نگاه کنيد به اول پطرس: 1:3.
31. قرآن (19:33) به مبعوث شدن او در رستاخيز عام اشاره کرده است. شبيه همين عبارت در مورد يحياى تعميددهنده نيز آمده است (19:15).
32. بنگريد به: قرآن 75:36ـ40.
33. براى مطالعه بيشتر در مورد اين که مفسّران قرآن چگونه اين آيه را تفسير کرده اند، بنگريد به کتاب نگارنده: Op. cit. 1991 pp. 127-141. اين فرضيه که شخصى شبيه عيسى به دار آويخته شده است، احتمالاً از داستانى نظير آن در کوفه که در مورد امامان شيعه آمده، نشأت گرفته است. درباره اعتقاد به عروج جسمانى عيسى هم بايد گفت که آن نيز از احاديثى استنباط شده است که مى گويد عيسى دوباره به زمين بر مى گردد تا دجال را بکشد.
34. «خداى من، خداى من، چرا مرا رها کرده اى؟» متى 27:46؛ مرقس 15:34.
35. براى مثال بنگريد به: قرآن 53:1ـ5.
36. براى مثال بنگريد به آيات مربوط به نشانه هاى خدا: سوره نحل: 10ـ18، سوره حج: 5 به بعد، سوره ملک: 7 و سوره قيامت: 36ـ40.
37. قرآن 3:67 و غيره.
38. See M.D.Coe & R. Koontz, Mexico: From the Olmocs to the Aztecs, fifth edition (London: Thames & Hudson, 2002); R. Townsend, The Aztecs, Second edition (London: Thames & Hudson, 2000); M. Miller & K.Taube, An Illustrated Dictionary of the Gods and Symbols of Ancient Mexico & the Maya, (London: Thames & Hudson, 1993).
39. موريس بوکايل و ديگران از طرفداران تفسيرِ به اصطلاح علمى هستند. آنها دلايل محکمى براى اثبات اينکه مطالب قرآن مطابق کيهان شناسى جديد است، ارائه نکرده اند. در اين باره بنگريد به:
Neal Robinson, Sectarian and Ideological Bias in Muslim Translations of the Quran, Islam & Christian-Muslim Relations, 8/3 (1997), pp. 621-268 (esp. 269-274).
40. Wiles in Hick, op. Cit. P. 9.
41. Ibid. P. 4.
پاورقي ها:
1. مقاله حاضر متن کنفرانس علمى نويسنده در دانشگاه آکسفورد است، تحت عنوان:
Jesus in the Qur'an, The Historical Jesus, and The Myth of the Incarnation.
2. ترجمه اين کتاب به زودى از سوى انتشارات مرکز مطالعات اديان و مذاهب منتشر خواهد شد. (هفت آسمان)
3. انديشه تجسد خدا در عيسى بيشتر در انجيل يوحنّا مطرح شده است. در اين انجيل آمده است: «در ازل، پيش از آن که چيزى پديد آيد، «کلمه» وجود داشت و نزد خدا بود. او همواره زنده بوده، و خود او خداست». (يوحنا، 1:1ـ2) «کلمه خدا» انسان شد و بر روى اين زمين در بين ما زندگى کرد. او لبريز از محبت و بخشش و راستى بود. ما بزرگى و شکوه او را به چشم خود ديديم، بزرگى و شکوه فرزند بى نظير پدر آسمانى ما، خدا، (همان، آيه 14). بيشتر مسيحيان به اين مطالب با همان معناى ظاهرى و تحت اللفظى آن اعتقاد دارند، اما جان هيک و همکاران او در کتاب اسطوره تجسّد خدا زبانِ اين انديشه را زبانى اسطوره اى دانستند. (کليه پاورقى ها از مترجم است).
4. در انجيل يوحنا آمده است که عيسى گفت «راه منم، و زندگى منم، هيچ کس نمى تواند به خدا برسد مگر به وسيله من» (يوحنا، 14:6).
5. نويسنده مقاله معتقد است که وحى قرآنى در برخى موارد براساس روش تفسير تمثيلى (Typology) قهرمانان داستانهايش را مطرح کرده است و اين روش تفسيرى در ميان مسيحيان رواج داشته است. بعدا در اين باره توضيح بيشترى خواهد آمد.
6. اين نظر شخصى نويسنده است، وگرنه در هيچ موردى تاکنون ثابت نشده که حکايت هاى قرآن در مورد عيسى واقعيت تاريخى نداشته است. البته نويسنده هم تأکيد نمى کند که آنها واقعيت تاريخى نداشته اند، بلکه آنها را امورى محتمل الوقوع مى داند و بر اين نظر است که ضرورتى ندارد که ما آنها را داستان هاى واقعى تاريخى بدانيم.
7. در عهد عتيق از خواهر موسى و هارون با نام (Miriam) (کتاب مقدس، سفر اعداد، باب 12) و در عهد جديد از مادر عيسى با نام (Mary) نام برده شده است (انجيل متى، 18:1) که هر دو در عربى و فارسى «مريم» خوانده مى شوند.
8. Typology
9. روش تفسير تمثيلى يا Typology عبارت است از روش استفاده از داستان يک شخصيت مربوط به زمان هاى پيشين به عنوآن «مَثَل» (Type) براى شخص يا حادثه ديگرى که مربوط به زمان ديگرى يا دين ديگرى است. مسيحيان بسيارى از شخصيت ها و حوادث عهد عتيق را مثالى براى شخصيت ها و حوادث عهد جديد مى دانند. به طور مثال، شخصيت حنّا و دعاى او را پس از آن که به صورت معجزه آميز فرزنددار مى شود (اول سموئيل، 2:1ـ10) پيشگويى شخصيت مريم و دعاى او پس از فرزنددار شدن (لوقا، 1:46ـ55) مى دانند يا حادثه گرفتار آمدن حضرت يونس در شکم ماهى به مدت سه روز و رهايى او را به حادثه ماندن جسد عيسى در قبر به مدت سه روز و زنده شدن دوباره او تفسير مى کنند. نام ديگر تفسير Typologyدر انگليسى Prefiguring است.
10. در کتاب مقدس در مورد امتحان ابراهيم آمده است «خدا فرمود: يگانه پسرت يعنى اسحاق را که بسيار دوستش مى دارى برداشته، به سرزمين موريا برو و در آنجا وى را بر يکى از کوه هايى که به تو نشان خواهم داد به عنوان هديه سوختنى، قربانى کن (سفر پيدايش، 22:2). بنابراين کتاب مقدس از اسحاق به «يگانه پسر ابراهيم» نام برده است، در حالى که مطابق تصريح خود کتاب مقدس، اسحاق بعد از اسماعيل به دنيا آمده و تنها پسر او نبوده است.
11. مطابق کتاب مقدس، ابراهيم مأموريت داشت که اسحاق را پس از ذبح بسوزاند. در کتاب مقدس آمده است: «ابراهيم هيزمى را که براى قربانى سوختنى آورده بود، بر دوش اسحاق گذاشت و خودش کارد و وسيله اى را که با آن آتش روشن مى کردند برداشت و با هم روانه شدند» (سفر پيدايش، 22:6).
12. کتاب مقدس در اين باره مى گويد: «روزى مريم و هارون، موسى را به علت اين که زن او حبشى بود، سرزنش کردند. آنها گفتند: آيا خداوند فقط به وسيله موسى سخن گفته است؟ مگر او به وسيله ما نيز سخن نگفته است؟ خداوند سخنان آنها را شنيد و فورا موسى و هارون و مريم را به خيمه عبادت فرا خوانده فرمود: «هر سه نفر شما به اينجا بياييد.» پس ايشان در حضور خداوند ايستادند. آنگاه خداوند در ستون ابر نازل شده، در کنار درِ عبادتگاه ايستاد و فرمود: هارون و مريم جلو بيايند و ايشان جلو رفتند. خداوند به ايشان فرمود: من با يک نبى به وسيله رؤيا و خواب صحبت مى کنم، ولى با موسى که خدمتگزار من است به اين طريق سخن نمى گويم، چون او قوم مرا به وفادارى خدمت مى کند، من با وى رودررو و آشکارا صحبت مى کنم، نه با رمز، و او تجلىِ مرا مى بيند. چطور جرأت کرديد او را سرزنش کنيد؟ پس خشم خداوند بر ايشان افروخته شد و خداوند از نزد ايشان رفت. به محض اين که ابر از روى خيمه عبادت برخاست، بدن مريم از مرض جذام سفيد شد. وقتى هارون اين را ديد، نزد موسى فرياد بر آورد: اى آقايم، ما را به خاطر اين گناه تنبيه نکن، زيرا اين گناه ما از نادانى بوده است. نگذار مريم مثل بچه مرده اى که موقع تولد، نصف بدنش پوسيده است، شود. پس موسى نزد خداوند دعا کرده، گفت: اى خدا، به تو التماس مى کنم او را شفا دهى. خداوند به موسى فرمود: اگر پدرش آب دهان به صورت او انداخته بود، آيا تا هفت روز خجل نمى شد؟ حالا هم بايد هفت روز خارج از اردوگاه به تنهايى بسر برد و بعد از آن مى تواند دوباره باز گردد.» (سفر اعداد 12:1ـ14).
13. Paul
14. gospel
15. منظور نويسنده آن است که اين عبارات دلالت دارد که عيسى نيز مانند ديگر پيامبران يک پيامبر است که از طرف خداوند فرستاده شده است تا پيام الهى را به مردم ابلاغ کند و چون ديگر پيامبران با روح القدس و فرشته وحى در ارتباط است. پيام الهى او انجيل (بشارت) نام گرفته است چنان که ديگر کتب آسمانى به «بشارت»، «هدايت» و «ذکر» نام بردار شده است.
16. Paraclete
17. praised
18. highly praised
19. منظور نويسنده آن است که اشعيا به زبان متکلم وحده در مورد خودش گفته است: «روح خدا بر من است و...» بنابراين بسيار تکلّف آميز است که بگوييم اين عبارت پيشگويى ظهور عيسى است. اگر سخن اشعيا به صورت غايب در مورد شخصِ ديگرى بود، به اين صورت که گفته بود «روح خدا بر اوست و...» تطبيق آن بر عيسى مشکل نبود. اينک بايد پرسيد که چگونه اين تطبيق براى مسيحيان تکلف آميز نيست، اما تطبيق مطالب انجيل بر حضرت محمد(ص) و پيروان او تکلّف آميز است؟
20. Diatesseron
21. Gospel
22. Nicene - Constantinopolitan Creed.
23. Arabic Infancy Gosple
24. Last Supper
25. Eucharist
26. Pontius Pilate
27. حيوانى است شبيه به شتر اما کوچک تر که در جنوب آمريکا زندگى مى کند.
نويسنده : نيل رابينسون
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید