1- عصر ظهور عيسى (ع)
حضرت عيسى مسيح (ع) در نقطه اى ازجهان متولد شد که به تازگى زير سلطه روميان درآمده بود و فلسطين يکى از آخرين سرزمينهايى بود که به دست روميان تسخير شد. در آن عصر، يهوديان به شکل نامطلوبى زير يوغ بيگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم غير قابل تحمل بود. نهضتهاى بى فرجامى در گوشه و کنار فلسطين برخاست ، ولى بى رحمانه شکست خورد، ولى بعدا شاگردان و پيروان او با عزمى استوار به نشر آيين وى پرداختند. اين آيين بازماندگان نهضتهاى پيشين را به خود جلب کرد.
2- پيشگويى ظهور عيسى (ع)
در جهان چند مجموعه دينى يافت مى شود؛ مثلا اديان ابراهيمى يک مجموعه و اديان هند و چين مجموعه ديگرى يا تشکيل مى دهند. هر دينى که متاءخر است ، ادعا مى کند که ظهور آن در اديان قبلى مجموعه خودش پيشگويى شده است . از اين رو، مسيحيان از گذشته هاى دور در تلاش بوده اند پيشگويى ظهور حضرت عيسى (ع) را در عهد عتيق يعنى کتاب يهوديان پيدا کنند. از آنجا که در هيچ جاى کتاب عهد عتيق نام عيسى بن مريم (ع) نيامده است ، مسيحيان براى نيل به اين مقصود دست به تاءويلاتى زده اند تا پيشگوييهاى ديگرى را که در آن کتاب يافت مى شود، به آن حضرت ربط دهند. اين شيوه در انجيل متى فراوان است و به همين دليل ، گفته مى شود که انجيل متى براى ارشاد يهوديان نوشته شده است . مسيحيان مقدار زيادى از اين پيشگوييها را به مصلوب شدن حضرت عيسى (ع) مربوط مى کنند که از ديدگاه قرآن کريم اشتباهى بيش نيست (نساء: 157).
3- سرگذشت عيسى (ع)
پيروان اديان الهى به برکت اعتقادات دينى نسبت به وجود تاريخى فرستادگان خداوند از اطمينان و آرامش قلبى برخوردارند، ولى يکى از دغدغه هاى دانشمندان غير متدين به وجود تاريخى انبياء (ع) مربوط مى شود، مورخ بزرگ مغرب زمين ، ويل دورانت تاريخچه 200 سال تشکيک پيرامون وجود تاريخى حضرت عيسى (ع) را چنين گزارش مى دهد: آيا عيسى وجود داشته است ؟ آيا تاريخ زندگى بنيانگذار مسيحيت حاصل غم و اندوه مردم و تخيل و اميد آنان و در واقع افسانه اى مانند افسانه هاى خدايان مشرکان نبوده است ؟ از مدتى پيش ، يعنى در قرن هجدهم ، به طور خصوصى درباره احتمال اسطوره بودن عيسى بحث مى کردند. دانشمندى به نام ولنى در کتاب ويرانه هاى امپراطورى به سال 1790 همين شک را ابراز مى داشت . هنگامى که ناپلئون در سال 1808 با يک نويسنده نامدار آلمانى به نام ويلند ملاقات کرد، درباره سياست يا جنگ چيزى از او نپرسيد، بلکه سؤ ال کرد آيا وى به تاريخى بودن عيسى معتقد است يا نه ؟(1) به نقل متى و لوقا، عيسى در بيت لحم زاده شد. اين شهر در هشت کيلومترى اورشليم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از ميلاد، داوود پادشاه در آن به دنيا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عيسى (ع) او تقريبا آغاز تاريخ ميلادى است ، ولى تعيين سال ولادت او به طور دقيق و قطعى ، دشوار مى نمايد و شايد چهار تا هشت سال قبل از مبداء تاريخ ميلادى بوده است . مادرش ، مريم نامزد نجارى از شهر ناصره به نام يوسف بود. داستان تولد عيسى در آغاز هر يک از انجيلهاى متى و لوقا آمده است . مرقس و يوحنا که اين داستان را نياورده اند، از بيت لحم حرفى نمى زنند و فقط به ناصره اشاره مى کنند (مرقس 1:9 و يوحنا 1:45-46، رک .:يوحنا 7:42). در انجيل متى مى خوانيم : (18) اما ولادت عيسى مسيح چنين بود که چون مادرش مريم به يوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آيند او را از روح القدس حامله يافتند (19) و شوهرش يوسف چون که مردى صالح بود، نخواست او را عبرت نمايد؛ پس اراده نمود او را به پنهانى رها کند (20) اما چون او در اين چيزها تفکر مى کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت : ((اى يوسف پسر داود از گرفتن زن خويش مريم مترس زيرا که آنچه در وى قرار گرفته است از روح القدس است (21) و او پسرى خواهد زائيد و نام او را عيسى خواهى نهاد زيرا که او امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد.)) (22) و اين همه براى آن واقع شد تا کلامى که خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد (23) که اينک باکره آبستن شده ، پسرى خواهد زائيد و نام او را عمانوئيل خواهند خواند که تفسيرش اين است : خدا با ما (24) پس چون يوسف از خواب بيدار شد چنان که فرشته خداوند بدو امر کرده بود به عمل آورد و زن خويش را گرفت (25) و تا پسر نخستين خود را نزاييد، او را نشناخت و او را عيسى نام نهاد (متى 1:18-25). پس از تولد، نام يشوع بر او نهاد و معناى آن نجات خداست . يوناييان و روميان آن را به يسوس 8 تبديل کردند و در زبان عربى عيسى شد. از احوال حضرت عيسى در دوره بلوغ و آغاز جوانيش در اناجيل و روايات رسمى چيزى مذکور نيست . اينکه در حدود سى سالگى براى دريافت تعميد نزد حضرت يحيى (ع) رفت ، نشان مى دهد که احتمالا وى پيش از آن با فرقه اسنى و زاهدان آشنا بوده است . در اناجيل ، ذکرى از برادران و خواهران عيسى به ميان آمده است . به عقيده مسيحيان کاتوليک و ارتدوکس ، مريم تا آخر عمر، باکره بود و در نتيجه ، محال است عيسى برادرانى به معناى دقيق کلمه داشته باشد. ايشان کلام انجيل را تاءويل مى کنند. ولى مسيحيان پروتستان به تفسير لفظى اين عبارات گرايش دارند و مى گويند: درست است که عيسى از مريم باکره به دنيا آمد، ولى مريم و يوسف نجار پس از تولد وى ، زندگى زناشويى طبيعى داشته اند و از اين طريق ، فرزندانى براى ايشان به دنيا آمده اند. عبارتى از انجيل متى که قبلا گذشت ، اين نظر را تاءييد مى کند. قرآن مجيد به برخى از معجزات عيسى در کودکى ، از قبيل زنده کردن پرنده هايى که از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره ، اشاره مى کند. اين موارد در برخى انجيلهاى اپوکريفايى آمده است .
4- يحياى تعميد دهنده
اندکى پيش از برانگيخته شدن حضرت عيسى مسيح (ع)، حضرت يحيى بن زکريا (ع)، پيامبر جوان و پرآوازه بنى اسرائيل در سرزمين يهوديه قيام کرد و به موعظه مردم پرداخت . اين پيامبر به مردم مى گفت : ((توبه کنيد، زيرا ملکوت آسمان نزديک است )) (متى 3:2، 1:4، لوقا 3:3). از ديدگاه بنى اسرائيل ، ملکوت آسمان گونه اى حکومت الهى بود که آرمان مقدس آنان به شمار مى رفت . به همين دليل (به گفته اناجيل در موارد مختلف ) يحياى تعميد دهنده در دعوت خود موفقيت چشمگيرى به دست آورد و تاءثير عميقى بر مردم گذاشت به طورى که همه طبقات اجتماعى ، گروه گروه ، نزد او مى آمدند و توبه مى کردند و وى آنان را غسل تعميد مى داد. اندک اندک حضرت يحيى با هيروديس تيتراخ ، پادشاه فاسد و ستمگر ايالت جليل به مخالفت برخاست و پس از چندى به فرمان وى سر او را در زندان بريدند (متى 14:1-12، مرقس 6:14-29، لوقا 9:7-9). هنگامى که حضرت عيسى خبر دستگيرى حضرت يحيى را شنيد، شهر خود، ناصره را ترک کرد و به شهر کفرناحوم در کنار درياچه جليل آمد. (23) و عيسى در تمام جليل مى گشت و در کنايس ايشان تعليم داده ، به بشارت ملکوت موعظه همى نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا مى داد (24) و اسم او در تمام سوريه شهرت يافت و جميع مريضانى که به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و ديوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ايشان را شفا بخشيد (25) و گروهى بسيار از جليل و ديکاپولس و اورشليم و يهوديه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند (متى 4:23-25، مرقس 1:14-15، لوقا 4:14-15) حضرت عيسى (ع) نيز مانند حضرت يحيى (ع) تا زمانى که به عنوان يک پيامبر در مورد نزديک شدن ملکوت آسمان پيشگويى مى کرد، مشکلى با مردم نداشت و پذيرش پيام امو چشمگير بود. بسيارى از کسانى که به آن حضرت ايمان مى آوردند، يقين داشتند که وى به زودى پادشاه يک آرمانشهر خدايى خواهد شد. رهبران يهود هنگامى با حضرت عيسى به مخالفت برخاستند که مشاهده کردند وى آرزوى آنان براى قيام يک مسيح فاتح را برنمى آورد و از سوى ديگر او بر ضد ناهنجاريهاى اخلاقى و رفتارهاى ناپسند آنان به ستيز برخاسته است .عيسى مسيح (ع) به تکرار، حضرت يحيى (ع) را ستوده و در گفتگو با مخالفان خود با استناد به سيرت پسنديده آن پيامبر از نام نيک وى بهره برده است (متى 21:23-27، مرقس 11:27-33، لوقا 20:1-8).
5- قيام عيسى (ع)
حضرت عيسى (ع) دنباله کار حضرت يحيى (ع) را گرفت و به مژده فرارسيدن ملکوت خداوند آغاز کرد. وى ارشاد و رهبرى مؤ منان و شاگردان را بر عهده گرفت و در کنيسه هاى نواحى مجاور به ايراد موعظه پرداخت . لوقا مى گويد: به جليل برگشت و در کنيسه ها به موعظه پرداخت : روح خداوند بر من است زيرا که مرا مسح کرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسيران را به رستگارى و کوران را به بينايى موعظه کنم و تا کوبيدگان را آزاد سازم (لوقا 4:18). هنگامى که عيسى به سى سالگى رسيد، به بشارت دادن آغاز کرد. تعليم اساسى وى دو بخش داشت : 1. توبه کنيد؛ يعنى از گناه دست برداريد و به سوى خدا برگرديد؛ 2. ولايت و سرپرستى خدا (ملکوت آسمان ) را بر زندگى خود پذيرا شويد. عيسى ، علاوه بر وعظ و تعليم ، امور زير را انجام مى داد:
1. اجراى معجزات و شفاى بيماران به قدرت خدا؛
2. جنگ با شياطين و ديوان و راندن آنها؛
3. بخشودن گناهان به نام خدا؛
4. تسلى دادن بيماران ، ماتميان و بينوايان ؛
5. همنشينى با گناهکاران ؛
6. انتقاد شديد از بزرگان يهود و علماى شريعت ؛
7. پيشگويى يک گرفتارى جهانى که در آن پيروزى از آن خدا خواهد بود؛
8. بنيانگذارى گروهى از شاگردان که مانند او سلوک کنند و پيام او را به ديگران ابلاغ نمايند. اين گروه از دوازده شاگرد و ساير رسولان تشکيل شد.
6- عيساى انقلابى
با مطالعه اناجيل به آسانى مى توان دريافت که حضرت عيسى (ع) يک فرد انقلابى بوده و براى پيروز کردن ستمديدگان بر ستمکاران تلاش مى کرده است . البته نبايد فراموش کرد که مسيحيان تقريبا از همان آغاز، پيوسته مى گفتند که هدف وى مسائلى ملکوتى بوده و کشته شدن او براى کفاره شدن گناهان بشر اتفاق افتاده است . اين ديدگاه با اناجيل هماهنگى زيادى ندارد، ولى با نوشته هاى پولس موافق است . اينک نمونه هايى از کارهاى انقلابى و سياسى وى :
1-6- نفوذ در تشکيلات دشمن
حضرت عيسى مسيح (ع) با آنکه بارها از پيروان خود خواسته بود خود را با او نزد مردم آشکار کنند، باز هم در مسير اهداف والاى رسالت به يک تن از شاگردان خويش اجازه داد تا به طور ناشناس در شوراى يهود (سنهدرين ) شرکت کند. گر چه کسى نمى داند نقش اين شاگرد که انکار ظاهرى حضرت مسيح (ع) را ايجاب مى کرده است چه بوده ، اما طبيعى به نظر مى رسد که او توطئه هاى شورا و خيانت يهوداى اسخريوطى را به آن حضرت گزارش داده باشد.
سرانجام هنگامى که عيسى مسيح (ع) در ظاهر دستگير و مصلوب شد، در آن شرايط هراس انگيز که همه شاگردان از ترس گريخته بودند، او نزد حاکم رفت و به ظاهر جسد عيسى مسيح (ع) را از وى تحويل گرفت و آن را با تحليل زياد به خاک سپرد. انجيل نويسان او را اين گونه معرفى کرده اند: شخص دولتمند از اهل رامه ، يوسف نام که او نيز از شاگردان عيسى بود (متى 27:57-60). يوسف نامى از اهل رامه که مردى شريف از اعضاى شورا و نيز منتظر ملکوت خدا بود (مرقس 15:43). يوسف نامى از اهل شورا که مردى نيکو و صالح بود که در راءى و عمل ايشان مشارکت نداشت و از اهل رامه ، بلدى از بلاد يهود بود و انتظار ملکوت خدا را مى کشيد (لوقا 23:50-53). يوسف که از اهل رامه و شاگرد عيسى بود، ليکن مخفى به سبب ترس يهود (يوحنا 19:38).
2-6- تعميد در خون
حضرت مسيح (ع) در گفتارى شوق آميز واژه مقدس تعميد را براى بيان آرزوى شهادت در راه خدا - که تعميد در خون است - به کار مى برد (مانند وضوى خون در ادبيات اسلامى ). همچنين در مرقس 10:38-39، تعميد به معناى شهادت آمده است . در اناجيل ، علاوه بر تعميد با آب ، تعميد با آتش و روح القدس نيز به چشم مى خورد (متى 2:11، مرقس 1:8، لوقا 3:16). تعبير صبغة الله در قرآن کريم (بقره 138) نيز به نظر گروهى از مفسران به معناى تعميد الهى است . (49) من آمده ام تا آتشى در زمين افروزم ، پس چه مى خواهم اگر الآن در گرفته است (50) اما مرا تعميدى است که بيابم و چه بسيار در تنگى هستم تا وقتى که آن به سر آيد (51) آيا گمان مى بريد که من آمده ام تا سلامتى بر زمين بخشم ، نى بلکه به شما مى گويم تفريق را (52) زيرا بعد از اين پنج نفر که در يک خانه باشند، دو از سه و سه از دو جدا خواهند شد (53) پدر از پسر و پسر از پدر و مادر از دختر و دختر از مادر و خارسو از عروس و عروس از خارسو مفارقت خواهند نمود (لوقا 12:49-53).
3-6- صليب شهادت
مسيحيان به نشانه مصلوب شدن عيسى مسيح (ع) در راه گناهان بشر نشان صليبى به گردن مى آويزند. حضرت عيسى بارها به تاءکيد گفته است که پيرو واقعى او کسى است که صليب خود را بردارد وبه دنبال او برود. از اين سخن مى توان به روشنى دريافت که سابقه آويختن نشان صليب به دوران زندگى آن حضرت باز مى گردد و نبايد آن را نشانه مصلوب شدن او دانست . اين سنت بايد به ((انکار خويشتن )) و اعلام آمادگى براى شهادت در راه خدا تفسير شود. همان گونه که مردم ايران در تظاهرات انقلاب اسلامى به نشانه آمادگى براى شهادت در راه خدا کفن مى پوشيدند. همچنين دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بيت (ع)، در اشاره به جانبازيهاى خود، گفته است : ((من پنجاه سال است که چوبه دارم را بر دوش دارم ، اما تاکنون کسى را نيافته ام که مرا بر آن بياويزد.))(2) (25) و هنگامى که جمعى کثير همراه او مى رفتند روى گردانيده بديشان گفت : ((اگر کسى نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران ، حتى جان خود را نيز دشمن ندارد، شاگرد من نمى تواند بود (27) و هر که صليب خود را برندارد و از عقب من نيايد نمى تواند شاگرد من گردد.)) (لوقا 14:25-27). (34) پس مردم را با شاگردان خود خوانده گفت : ((هر که خواهد از عقب من آيد، خويشتن را انکار کند و صليب خود را برداشته مرا متابعت نمايد (35) زيرا هر که خواهد جان خود را نجات دهد، آن را هلاک سازد و هر که جان خود را به جهت من و انجيل بر باد دهد، آن را برهاند.)) (مرقس 8:34-35، متى 10:37-39 و 16:24-26 ، لوقا 9:23-25).
4-6- شمشير به جاى سلامت
مردم آسايش طلب تصور نادرستى از مسيحاى موعود داشتند. حضرت عيسى مسيح (ع) به منظور تصحيح انديشه هاى آنان ، هدف رسالت خويش را به روشنى اعلام کرد: (34) گمان مبريد که آمده ام تا سلامتى بر زمين بگذارم ؛ نيامده ام تا سلامتى بگذارم بلکه شمشير را (35) زيرا که آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خويش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم (36) و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود (متى 10:34-36).
5-6- دعوت به دفاع مسلحانه
هنگامى که تعقيب و دستگيرى حضرت مسيح (ع) قطعى و نزديک شد و دانست که با وى همچون يک مجرم رفتار خواهند کرد، براى دفاع مسلحانه آخرين تلاش خود را کرد، اما پاسخ مساعدى نشيند: (36) پس به ايشان گفت : ((...کسى که شمشير ندارد جامه خود را فروخته ، آن را بخرد (37) زيرا به شما مى گويم که اين نوشته (يعنى پيشگويى ) در من بايد به انجام رسد يعنى با گناهکاران محسوب شد زيرا هر چه در خصوص من است انقضا دارد (يعنى واقع مى شود).)) (38) گفتند: ((اى خداوند اينک دو شمشير.)) به ايشان گفت : ((کافى است .)) (لوقا 22:36-38). از آنجا که ياران عيسى به سبب تصور نادرست خود از مسيحاى موعود براى او خطرى احساس نمى کردند، فرمان مؤ کد وى را براى خريدن شمشير جدى نگرفتند. اما هنگامى که ((جمعى کثير با شمشيرها و چوبها)) به او هجوم آوردند، آنان هم به اهميت حمل سلاح پى مى بردند. ولى به علت فقدان آمادگى قبلى ، استفاده از شمشير در آن وضعيت بحرانى بى نتيجه بود و موجب قصاص مى گرديد. از اين رو، حضرت مسيح (ع) در آن شرايط آنان را از اين کار منع کرد:(3) (51) ناگاه يکى از همراهان عيسى (يعنى شمعون پطرس ) دست آورده ، شمشير خود را از غلاف کشيده ، بر غلام رئيس کهنه زد و گوشش را از تن جدا کرد (52) آنگاه عيسى وى را گفت : ((شمشير خود را غلاف کن زيرا هر که شمشير گيرد به شمشير هلاک شود.)) (متى 26:51-52، مرقس 14:47، لوقا 22:50-51، يوحنا 18:10-11).
6-6- تحقير پادشاه
حضرت عيسى مسيح (ع) هيرود پادشاه منطقه جليل را روباه ناميد و از ستمگرى و سنگدلى او که قاتل حضرت يحيى (ع) بود، هيچ باک و پروايى نداشت : (31) در همان روز چند نفر از فريسيان آمده ، به وى گفتند: ((دور شو و از اينجا برو زيرا که هيروديس مى خواهد تو را به قتل رساند.)) (32) ايشان را گفت : ((برويد و به آن روباه گوييد اينک امروز و فردا ديوها را (از ديوانگان ) بيرون مى کنم و مريضان را صحت مى بخشم و در روز سيم (در انجام وظيفه ) کامل خواهم شد (33) ليکن مى بايد امروز و فردا و پس فردا (براى انجام رسالت ) راه مى روم زيرا که محال است نبيى بيرون از اورشليم کشته شود.)) (لوقا 13:31-33). برخورد حضرت مسيح (ع) با پادشاه ايالت جليل چنين بود. ولى پس از وى پولس اطاعت از فرمانروايان را توصيه کرد: (1) هر شخص مطيع قدرتهاى برتر بشود زيرا که قدرتى جز از خدا نيست و آنهايى که هست از جانب خدا مرتب شده است (2) حتى هر که با قدرت مقاومت نمايد، مقاومت با ترتيب خدا نموده باشد و هر که مقاومت کند، بر خود آورد (3) زيرا از حکام عمل نيکو را خوفى نيست ، بلکه عمل بد را. پس اگر مى خواهى که از آن قدرت ترسان نشوى ، نيکويى کن که از او تحسين خواهى يافت (4) زيرا خادم خداست براى تو به نيکويى ، ليکن هرگاه بدى کنى بترس ؛ چون که شمشير را عبث برنمى دارد؛ زيرا او خادم خداست وبا غضب ، انتقام از بدکاران مى کشد (5) لهذا لازم است که مطيع او شوى نه به سبب غضب فقط به سبب ضمير خود نيز (6) زيرا که به اين سبب باج نيز مى دهيد؛ چون که خدام خدا و مواظب در همين امر هستند (7) پس حق هر کس را به او ادا کنيد: باج را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق ترس و عزت را به مستحق ترس و عزت را به مستحق عزت (رساله پولس رسول به روميان 13:1-7).
7-6- خدا و قيصر
گفته مى شود که در اناجيل آمده است : ((کار قيصر را به قيصر واگذاريد و کار خدا را به خدا.)) بايد دانست که (اولا) عبارت مذکور در اناجيل به اين شکل است : ((مال قيصر را به قيصر رد کنيد و مال خدا را به خدا))، (ثانيا) اين سخن به چيزى دلالت نمى کند، زيرا حضرت مسيح (ع) هنگام گفتن آن در شرايط تقيه بوده است : (20) و مراقب او بوده ، جاسوسان فرستادند که خود را صالح مى نمودند تا سخنى از او گرفته ، او را به حکم و قدرت والى بسپارند (21) پس از او سؤ ال نموده گفتند: ((اى استاد مى دانيم که تو را به راستى سخن مى رانى و تعليم مى دهى و از کسى رودارى نمى کنى ، بلکه طريق خدا را به صدق مى آموزى (22) آيا بر ما جايز هست که جزيه به قيصر بدهيم يا نه ؟ (23) او چون مکر ايشان را درک کرد بديشان گفت : ((مرا براى چه امتحان مى کنيد؟)) (24) دينارى به من نشان دهيد (آنان دينارى را نزد او آوردند و او پرسيد) صورت و رقمش از کيست ؟)) ايشان در جواب گفتند: ((از قيصر است .)) (25) او به ايشان گفت : ((پس مال قيصر را به قيصر رد کنيد و مال خدا را به خدا.)) (26) پس چون نتوانستند او را به سخنى در نظر مردم ملزم سازند، از جواب او در عجب شده ، ساکت ماندند (لوقا 20:20-26، متى 22:15-22، مرقس 12:13-17).
8-6- ستيز با دين به دنيا فروشان
حضرت عيسى مسيح (ع) رهبران دينى خودپسند، رياکار و دنياپرست را به شدت سرزنش مى کرد. همين امر آنان را برانگيخت تا براى نابودى آن حضرت توطئه و اقدام کنند. برخى از سخنان او در اين باب چنين است : ((...(13) واى بر شما اى کاتبان و فريسيان رياکار که در ملکوت آسمان را به روى مردم مى بنديد زيرا خود داخل آن نمى شويد و داخل شوندگان را از دخول مانع مى شويد (14) واى بر شمااى کاتبان و فريسيان رياکار زيرا خانه هاى بيوه زنان را مى بلعيد و از روى ريا نماز را طويل مى کنيد؛ از آن رو عذاب شديدتر خواهيد يافت (15) واى بر شما اى کاتبان و فريسيان رياکار زيرا که بر و بحر را مى گرديد تا مريدى پيدا کنيد و چون پيدا شد او را دو مرتبه پست تر از خود پسر جهنم مى سازيد...(29) واى بر شما اى کاتبان و فريسيان رياکار که قبرهاى انبيا را بنا مى کنيد و مدفنهاى صادقان را زينت مى دهيد (30) و مى گوييد اگر در ايام پدران خود مى بوديم ، در ريختن خون انبيا با ايشان شريک نمى شديم (31) پس برخود شهادت مى دهيد که فرزندان قاتلان انبيا هستيد، پس شما پيمانه پدران خود را لبريز کنيد (33) اى ماران و افعى زادگان چگونه از عذاب جهنم فرار خواهيد کرد...)) (متى 23:1-36، لوقا 11:39-54).
9-6- نمايش قدرت
حضرت عيسى مسيح (ع) گفت : (27) ((زيرا که پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خويش به اتفاق ملائکه خود و در آن وقت هر کسى را موافق اعمالش جزا خواهد داد (28) هر آينه به شما مى گويم که بعضى در اينجا حاضرند که تا پسر انسان را نبينند که در ملکوت خود مى آيد ذائقه موت را نخواهند چشيد.)) (متى 16:27-28، مرقس 9:1، لوقا 9:26-27). سرانجام آن حضرت در واپسين روزهاى زندگى خود در ميان استقبال پرشور منتظران ملکوت آسمانى در حالى که بر کوه الاغى سوار بود وارد شهر قدس شد. از جمله شعارهايى که در آن جمع به گوش مى رسيد، اين بود: ((مبارک باد پادشاه اسرائيل که به اسم خداوند مى آيد.)) (39) آنگاه بعضى از فريسيان از ميان بدو گفتند: ((اى استاد شاگردان خود را نهيب نما.)) (40) او در جواب ايشان گفت : ((به شما مى گويم اگر اينها ساکت شوند هر آينه سنگها به صدا آيند.)) (لوقا 19:39-40). وى با شکوه و جلال فراوان به معبد پا نهاد و آن مکان مقدس را از کسانى که به خريد و فروش مشغول بودند، پاکسازى کرد. شايد برخى مردم انتظار داشتند مسيحاى موعود بر اسب سوار شود و تخت پادشاهان ستمکار را واژگون سازد، اما تنها کارى که حضرت عيسى مسيح (ع) در آن شرايط انجام داد اين بود که بر کره الاغى عاريتى سوار شد و پس از ورود به معبد، ((تختهاى صرافان و کرسيهاى کبوتر فروشان را واژگون ساخت )) (متى 21، مرقس 11، لوقا 19 و يوحنا 12). در واقع حضرت مسيح (ع) با کار خود جامعه بنى اسرائيل را آزمايش کرد و پس از مشاهده مخالفت آشکار فريسيان با اقدامات اصلاحى او در معبد، دانست که شرايط براى انقلاب فراهم نيست . از اين رو، پس از عتاب فراوان ، شهر قدس را مخاطب قرار داد و گفت : (37) ((اى اورشليم ، اورشليم ، قاتل انبيا و سنگسار کننده مرسلان خود، چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع کنم ، مثل مرغى که جوجه هاى خود را زير بال خود جمع مى کند و نخواستيد (38) اينک خانه شما براى شما ويران گذارده مى شود (39) زيرا به شما مى گويم از اين پس مرا نخواهيد ديد تا بگوييد مبارک است او که به نام خداوند مى آيد.)) (متى 23:37-39، لوقا 13:34-35).
10-6- تکميل تورات
حضرت عيسى مسيح (ع) در موعظه بر روى کوه ، رسالت خود را چنين شرح داد: (17) گمان مبريد که آمده ام تا تورات يا صحف انبيا را باطل سازم ، نيامده ام تا باطل بنمايم ، بلکه تا تمام کنم (18) زيرا هر آينه به شما مى گويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزه اى با نقطه اى از تورات هرگز زايل نخواهد شد، تا همه واقع شود (19) پس هر که يکى از اين احکام کوچکترين (يعنى جزئى ترين حکم تورات ) را بشکند و به مردم چنين تعليم دهد، در ملکوت آسمان کمترين شمرده خواهد شد؛ اما هر که به عمل آورد و تعليم نمايد او در ملکوت آسمان بزرگ خواندهم خواهد شد...(38) شنيده ايد که گفته شده است چشمى به چشمى و دندانى به دندانى (39) ليکن من به شما مى گويم با شرير مقاومت مکنيد، بلکه هر که به رخساره راست تو طپانچه زند ديگرى را نيز به سوى او بگردان ...)) (متى 5:17-48). برخى از افراد عبارت فوق را به معناى تسليم در برابر ستمکاران و پذيرش ستم آنان دانسته اند، اما مى توان گفت که اين سخن يک توصيه اخلاقى مبالغه آميز است و تنها به عفو و بخشايش در امور شخصى دلالت مى کند. دستورهاى اکيد و فراوانى مانند آن ، مبنى بر صبر و عفو بدکاران و سلام دادن به افراد بى فرهنگ و بزرگوارى ورزيدن برابر ناهنجاريهاى ايشان در قرآن مجيد و احاديث اسلامى يافت مى شود و سيره اولياى الهى بر آن گواهى مى دهد.(4) حضرت اميرالمؤ منين على (ع) يکى از صفات پسنديده انسان تقواپيشه را اين مى داند که از کسى که به او ستم روا داشته ، گذشت مى کند: ((يعفو عمن ظلمه و يعطى من حرمه و يصل من قطعه .)) (5) همچنين آن حضرت در نامه به امام حسن مجتبى (ع) به امورى از اين قبيل سفارش مى کند و مى افزايد: ((نبايد اين دستور العمل را در غير مورد آن ، يا نسبت به کسى که شايسته آن نيست ، اجرا کرد.)) (6) در روايتى نيز مى خوانيم که امام جعفر صادق (ع) همين عبارت مربوط به طپانچه زدن را به حضرت مسيح (ع) است . (7)در موردى ديگر از انجيل مى خوانيم : (21) آنگاه پطرس نزد او آمده ، گفت : ((خداوندا چند مرتبه برادرم به من خطا ورزد، مى بايد او را آمرزيد آيا تا هفت مرتبه ؟)) (22) عيسى بدو گفت : ((تو را نمى گويم تا هفت مرتبه ، بلکه تا هفتاد هفت (70*7) مرتبه )) (متى 18:21-22، لوقا 17:3-4). به گفته يوحنا، هنگامى که حضرت عيسى مسيح (ع) را دستگير کردند، يکى از دشمنان به او طپانچه زد. آن حضرت فورا اعتراض کرد و گفت : ((براى چه مى زنى ؟)) (يوحنا 18:22-23). همچنين ، با آنکه حضرت مسيح (ع) عدم مقاومت در برابر شرير را توصيه کرده ، شاگردان و پيروان وى اين سفارش را مربوط به امور شخصى مى دانستند و در برابر زورگويان کاملا مقاومت مى کردند (شرح اين مقاومتها در کتاب اعمال رسولان آمده است ). آنان براى اينکه بتوانند در برابر پادشاهان و دشمنان دين ايستادگى کنند به درگاه الهى چنين دعا کردند: (24) ((خداوندا، تو آن خدا هستى که آسمان و زمين و دريا و آنچه را در آنهاست آفريدى ... (27) زيرا که فى الواقع بر بنده قدوس تو عيسى که او را مسح کردى ، هيروديس و پنطيوس پيلاطس با امتها و قومهاى اسرائيل با هم جمع شدند (28) تا آنچه را که دست و راءى تو از قبل مقدر فرموده بود، بجا آورند (29) الآن اى خداوند به تهديدات ايشان نظر کن و غلامان خود را عطا فرما تا به دليرى تمام به کلام تو سخن گويند.)) (اعمال رسولان 4:24-29). هنگامى که بزرگان يهود ديدند تعاليم عيسى منافع آنان را مورد تهديد قرار مى دهد، براى کشتن او توطئه کردند. يکى از شاگردان او به نام يهوداى اسخريوطى به وى خيانت کرد. آنگاه عيسى که به اتهام توطئه براندازى حکومت استعمارى روم ، تحت تعقيب قرار گرفته بود، به مقامات رومى سپرده شد. به نوشته اناجيل ، وى در آخرين شب زندگى ، عشاى ربانى را با شاگردان خود صرف نظر کرد. پس از شام آخر، مقامات رومى او را دستگير کردند و به محکمه بردند و در آنجا به اعدام محکوم شد. طبق تعليم اناجيل ، عيسى مصلوب شد، روى صليب مرد و او را دفن کردند. پس از سه روز، خدا او را از مرگ برخيزاند. وى چندين بار براى شاگردان خود ظاهر شد، سپس به آسمان رفت . در روز عيد گلريزان (پنحاهه ، پنطيکاست ) روح القدس در رسولان حلول کرد و پس از ايشان جماعتى را پديد آورد که در طى قرون و اعصار، رسالت عيسى (ع) را به دوش داشتند و چون او عمل مى کردند.
7. رسولان
حضرت عيسى مسيح (ع) در آغاز قيام خويش ، يارانى را برگزيد تا به نشر دعوت وى کمک کنند. اين موضوع در پايان سوره صف آمده است و در اناجيل مى خوانيم : (18) و چون عيسى به کناره درياى جليل مى خراميد، دو برادر يعنى شمعون مسمى به ((پطرس )) و برادرش اندرياس را ديد که دامى در دريا مى اندازد؛ زيرا صياد بودند (19) بديشان گفت : ((از عقب من آييد تا شما را صياد مردم گردانم )) (20) در ساعت دامها را گذارده ، از عقب او روانه شدند (متى 4:18-20؛ مرقس 1:16-18). اين ياران را معمولا ((شاگردان )) عيسى مى نامند. او دوازده تن از آنان را برگزيد و آنان را ((رسول )) ناميد (لوقا 6:13). قرآن مجيد رسولان حضرت عيسى (ع) را ((حوارى )) مى نامد که در زبان حبشى به همين معنى است . او مى خواست هنگامى که پيروزمندانه بر کرسى جلال مى نشيند، آنان نيز بر دوازده کرسى بنشيند و بر دوازده بسط بنى اسرائيل داورى کنند (متى 19:28). نام دوازده رسول حضرت عيسى (ع) در اناجيل (متى 10:2-4؛ مرقس 3:16-19؛ لوقا 6:14-16؛ اعمال رسولان 1:13) از اين قرار است .
1. شمعون (پطرس )؛
2. اندرياس (برادر پطرس )؛
3. يعقوب (پسر زجبدى )؛
4. يوحنا (برادر يعقوب )؛
5. فيليپس ؛
6. برتولما؛
7. توما؛
8. متى ؛
9. يعقوب (پسر حلفى )؛
10. تدى (به گفته لوقا: يهودا برادر يعقوب )؛
11. شمعون غيور؛
12. يهوداى اسخريوطى .
به گفته اناجيل ، همان طور که عيسى پيشگويى کرده بود، همه رسولان در مورد او لغزش خوردند و هنگام دستگيرى وى ، او را رها کردند و گريختند. يهوداى اسخريوطى نيز قبلا با مراجعه به بزرگان يهود، براى کمک به دستگيرى عيسى اعلام امادگى کرده بود و به همين منظور، وى را به آنان نشان داد و در مقابل آن پولى گرفت . پس از رفتن حضرت عيسى ، يازده رسول ديگر با انتخاب فردى به نام ((مقياس ))به جاى يهوداى اسخريوطى ، عدد دوازده را کامل کردند (اعمال رسولان 1:15 - 26). بزرگترين رسول شمعون است که حضرت عيسى (ع) وى را ((پطرس ))يعنى ((صخره ))ناميد و او را سنگ زير بناى کليسا يعنى جامعه مسيحيت قرار داد: (18) ((و من نيز تو را مى گويم که تويى پطرس وبر اين صخره ، کليساى خود را بنا مى کنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت (18) و کليدهاى ملکوت آسمان را به تو مى سپارم و آنچه در زمين ببندى ، در آسمان بسته گردد و آنچه در زمين گشايى ، در آسمان کشاده شود.))(متى 16: 18 - 19؛ 21: 15 - 19). يوحنا در خردسالى رسول شده (يوحنا 13:23 - 25 و 21: 20) و به عقيده مسيحيان ، انجيل خود را در سن پيرى ، در پايان قرن اول نوشته است . متاى رسول نيز يکى از اناجيل را نوشته است . همچنين برخى از رساله هاى عهد جديد به پطرس يوحنا و رسولان ديگر منسوب شده است . چندين انجيل و رساله اپوکريفايى را به رسولان نسبت داده اند و بعضى از جوامع مسيحى سابقه کليساى خود را به برخى از رسولان مى رسانند. با آنکه حضرت عيسى (ع) پطرس را به جانشينى خود برگزيده بود، رسول ديگرى به نام ((پولس ))عملا موقعيت بهترى پيدا کرد و معمار مسيحيت کنونى شد. نام اين شخص در آغاز، ((شاؤ ول ))بود که از نامهاى عبرى است و تلفظ يونانى آن ((ستولس ))مى شود .او پس از قبول مسيحيت ، نام خود با به ((پولس )) تغيير داد که ترجمه يونانى واژه ((شاؤ ول ))و به معناى ((کوچک ))است . وى با آنکه يک يهود متعصب بود، تابعيت رومى داشت و پس از رفتن حضرت عيسى (ع)، به آزار مسيحيان مشغول بود تا اينکه مدعى شد هنگامى که براى دستگيرى برخى مسيحيان از شهر قدس به دمشق مى رفته است ، نور عيسى را در راه ديده و به دستور او مسيحى شده است (اعمال رسولان 9: 1 - 31). پولس با شور و نشاط فراوان به تبليغ مسيحيت آغاز کرد و در اين راه بسيار رنج کشيد. او که مدعى رسالت از جانب حضرت مسيح بود، به مناطق مختلف سفر کرد و مسيحيت را به اطراف درياى مديترانه گسترش داد. رساله هايى نيز به تازه مسيحيان آن مناطق نوشت و به آنان رهنمود داد. برخى از اين رساله ها در کتاب عهد جديد گرد آمده است . انديشه هاى تازه پولس ميان رسولان تنش مى آفريد و درگيريهاى وى با پطرس و ساير رسولان ، در کتاب اعمال رسولان و رساله هاى خود او منعکس شده است . وى مى نويسد: ((اما چون پطرس به انطاکيه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم ؛ زيرا که مستوجب ملامت بود.))(رساله به غلاطيان 2: 11). پولس هنگام برشمردن فضائل خويش و خطرهايى که در راه تبليغ مسيحيت بر خود هموار کرده است ، به ((برادران کذبه ))اشاره مى کند و مقصود او رسولانى است که با انديشه هاى او مخالفت مى کرده اند: (22) آيا عبرانى هستند، من نيز هستم . اسرائيلى هستند، من نيز هستم . از ذريت ابراهيم هستند، من نيز مى باشم (23) آيا خدام مسيح هستند، چون ديوانه حرف مى زنم من بيشتر هستم . در محنتها افزونتر، در تازيانه ها زيادتر، در زندانها بيشتر، در مرگها مکرر (24) از يهوديان پنج مرتبه ، از چهل يک کم ، تازيانه خوردم (25) سه مرتبه مرا چوب زدند، يک دفعه سنگسار شدم ، سه کرت شکسته کشتى شدم ، شبانه روزى در دريا به سر بردم (26) در سفرها بارها، در خطرهاى نهرها، در خطرهاى دزدان ، در خطرهاى از قوم خود، در خطرها از امتها، در خطرها در شهر، در خطرها در بيابان ، در خطرها در دريا، در خطرها در ميان برادران کذبه (27) در محنت و مشقت ، در بيخوابيها بارها، در گرسنگى و تشنگى ، در روزها بارها، در سرما و عريانى (28) بدون آنچه علاوه بر اينهاست ، آن بارى که هر روزه بر من است يعنى انديشه براى همه کليساها (29) کيست ضعيف که من ضعيف که من ضعيف نمى شوم ؟ که لغزش مى خورد که من نمى سوزم (30) اگر فخر مى بايد کرد، آنچه به ضعف من تعلق دارد، فخر مى کنم (31) خدا و پدر عيسى مسيح مسيح خداوند که تا به ابد متبارک است ، مى داند که دروغ نمى گويد (32) در دمشق ، والى حارث پادشاه ، شهر دمشقيان را براى گرفتن من محافظت مى نمود (33) و مرا از دريچه اى در زنبيلى از باره قلعه پايين کردند و از دستهاى وى رستم (رساله دوم به قرنتيان 11: 22 - 33). گفته مى شود که پولس در حدود سالهاى 64 - 67 در رم درگذشته است . از نظر مسيحيان جمعى از رسولان مانند پطرس و پولس شهيد شده اند. آرامگاه پطرس در تپه واتيکان شهر رم بسيار اهميت دارد و از دير باز مرکز مسيحيت کاتوليک بوده است . کليساى ((سنت پيتر))و کاخها و باغهاى اطراف آن از زيباترين آثار هنرى جهان است . در کتابهاى تاريخى مستقل هيچ چيز درباره رسولان يافت نمى شود.
8- پايه گذارى کليسا
هر يک از چهار انجيل زندگينامه و مقدارى از سخنان حضرت عيسى (عليه السلام ) را مى آوردند، ولى عمده اهتام آنها به پيام رسانى آن حضرت مربوط مى شود. همچنين داستان مصلوب شدن وى در پايان هر چهار انجيل آمده است . به طورى که از اناجيل به دست مى آيد، آن حضرت زاهدى پرشور بود که براى اصلاح جامعه پوسيده و فرسوده فلسطين در عصر خود برنامه گسترده اى داشت و براى اجراى آن نهايت سعى و کوشش را به عمل آورد، ولى موفقيت وى در آن زمان بسيار ناچيز بود. اما به خاطر پايه گذارى کليسا يعنى جامعه مسيحى که از چند شاگرد تشکيل شده بود، پس از رفتن وى و با گذشت ساليان دراز،اندک اندک دينى که به وى منسوب بود، پاگرفت . از نظر تاريخ نگاران نقش پولس که پس از وى مسيحى شد، در ترويج مسيحيت بسيار مهم است . ولى مسيحيان نقش روح القدس را در اين کار مهم مى دانند. جامعه مسيحيت که توصيف آن در کتاب عهد جديد آمده است ، کليساى رسولان ناميده مى شود و مقصود از آن ، جامعه رسولان و نسل اول مسيحيت است . اين جامعه از نظر زمانى به تقريب ، فاصله سالهاى 30 تا 100، يعنى از عيد گلريزان تا تدوين آخرين بخش کتاب مقدس را در بر مى گيرد. جامعه مسيحى نخستين اين گونه بود: (42) (تازه مسيحيان ) در تعليم رسولان و مشارکت ايشان و شکستن نان و دعاها مواظبت مى نمودند (43) همه خلق ترسيدند و معجزات و علامات بسيار از دست رسولان صادر مى گشت (44) همه ايمانداران با هم مى زيستند و در همه چيز شريک مى بودند (45) و املاک و اموال خود را فروخته ، آنها را به هر کس به قدر احتياجش تقسيم مى کردند (46) هر روزه در هيکل به يک دل پيوسته مى بودند و در خانه ها نان را پاره مى کردند و خوراک به خوشى و ساده دلى مى خوردند (47) و خدا را حمد مى گفتند و نزد تمامى خلق عزيز مى گشتند (اعمال رسولان 2:42-47).
اين عزت با گذشت زمان ، نخست از جانب يهود و سپس از جانب امپراطورى روم به دشمنى مبدل شد. در اورشليم جامعه اى از مسيحيان يهودى الاص به رهبرى يعقوب رسول پايه گذارى شد و تعداد افراد آن در همان شهر و سپس در ساير مناطق فلسطين گسترش يافت . فرستادگانى نيز مانند پولس و برنابا بشارت را به اقوام غيريهودى رساندند. به دنبال اين قضيه ، نخستين مورد از مشکلاتى که پيش روى کليسا قرار داشت ، پديد آمد و اين سؤ ال مطرح شد که آيا بت پرستان تازه مسيحى ، پيش از آنکه به مسيحيت پذيرفته شوند، بايد به دين و شريعت يهودى گردن نهند يا خير؟ عقيده پولس که مورد قبول پطرس و يعقوب نيز واقع شد، اين بود که خدا عيسى را از مردگان برخيزاند و با اين عمل راه براى دوره جديدى از نجات گشوده شد و بر اين اساس مسيحيان از اين پس به پيروى از شرع يهود ملزم نيستند. آنگاه مسيحى شدن بت پرستان به برکت تبليغ و تبشير رسولان در همه مناطق امپراطورى روم افزايش يافت و افرادى که از غيريهوديت به مسيحيت راه يافته بودند، در کليساى مسيحى اکثريت يافتند. جوامع کوچک مؤ منان نيز در شهرهاى امپراطورى از سوريه تا مصر و پس از آن در آناتولى و يونان و سرانجام در ايتاليا به وجود آمدند. بر اساس منقولات سنتى ، پطرس نخست در اورشليم ، سپس در انطاکيه و سرانجام در رم به رهبرى جامعه رسولان برگزيده شد و اعدام وى در عهد نرون در شهر رم رخ داد.
9- کتاب مقدس
کتاب مقدس مسيحيان دو بخش دارد: عهد جديد و عهد عتيق . علت اين نامگذارى آن است که مسيحيان معتقدند خدا با انسان دو پيمان بسته است : يکى پيمان کهن ، به وسيله پيامبران پيش از عيسى مسيح . در اين پيمان مرتبه اى از نجات از طريق وعد، و عيد، قانون و شريعت به دست مى آيد. ديگرى پيمان نو، توسط خداى متجلى يعنى عيسى مسيح . در پيمان نو نجات از طريق محبت حاصل مى شود. به اين معنا که طبق اعتقاد آنان ، خداى پسر به شکل انسان مجسم مى شود، گناهان بشر را برخود مى گيرد و با تحمل رنج صليب ، کفاره گناهان مى شود. تا آنجا که تاريخ نشان مى دهد، اين عقيده ، با وجود دورى آن از عقل و منطق ، زيربناى مسيحيت بوده است . در انجيل يوحنا چنين مى خوانيم : (16) زيرا خداوند جهان را اين قدر محبت نمود که پسر يگانه خود را داد تا هر که به او ايمان آورد هلاک نگردد، بلکه حيات جاودانى يابد (17) زيرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داورى کند بلکه تا به وسيله او جهان نجات يابد (يوحنا 3:16 - 17). آن قسمت از کتاب مقدس که درباره پيمان کهن سخن مى گويد عهد عتيق ، و آن قسمت که درباره پيمان نو سخن مى گويد عهد جديد ناميده مى شود. در حقيقت عهد عتيق کتاب آسمانى يهوديان است که مسيحيان براى آن احترام قائل شده ، آن را در آغاز خود قرار داده اند. عهد جديد به زبان يونانى نگارش يافته است . چهار انجيل در آغاز عهد جديد وجود دارد. کلمه ((انجيل )) در زبان يونانى به معناى مژده است : مژده به فرا رسيده ملکوت آسمان يا پيمان تازه . تمام عهد جديد مورد قبول همه مسيحيان است و اپوکريفا بين آنها وجود ندارد. البته کتابهاى اپوکريفايى عهد جديد از اپوکريفاى عهد عتيق بيشتر بوده است ؛ اما در همان دو سه قرن نخست ، مسيحيان اندک اندک بر کتابهاى موجود عهد جديد اتفاق کرده اند. ترجمه هاى بسيار زيادى از کتاب مقدس به زبانهاى گوناگون انجام گرفته است و سازمانهاى متعددى مخصوص انتشار آنها در سراسر جهان وجود دارد. از جمله آنها انجمن کتب مقدسه است که در سال 1806 در لندن تاءسيس شد و شعبه هايى در بيشتر کشورها دارد.(8) مجمع کتابهاى عهد عتيق و عهد جديد 66 کتاب است : عهد عتيق 39 کتاب است که فهرست آنها در بخش يهوديت گذشت و عهد جديد 27 کتاب است که از نظر موضوع به چهار بخش تقسيم مى شوند:
1. اناجيل ؛
2. اعمال رسولان ؛
3. نامه هاى رسولان ؛
4. مکاشفه .
1-9- اناجيل
گروه زيادى از ياران و پيروان حضرت عيسى (ع) به نوشتن سيره آن حضرت اقدام کردند و نوشته هايى به وجود آوردند که بعداانجيل خوانده شد. اندک اندک چهار انجيل از اين انجيلها رسميت يافت و اناجيل ديگر متروک شد.(9)
نويسندگان انجيل اول و انجيل چهارم از حورايون و نويسندگان دو انجيل ديگر از حورايون حواريون معرفى مى شوند.
ميان سه انجيل اول هماهنگى وجود دارد و به اين دليل آنها را اناجيل همنوا مى نامند.
اين بخش مشتمل بر 4 انجيل است :
1. انجيل متى (سيره و مواعظ مسيح با اشاره به پيشگوييهاى عهد عتيق )؛
2. انجيل مرقس (قديمترين و کوتاهترين کتاب سيره و مواعظ مسيح )؛
3. انجيل لوقا (سيره و مواعظ مسيح با تکيه بر جزئيات )؛
4. انجيل يوحنا( متاءخرترين کتاب سيره و مواعظ مسيح با تاءکيد بر مافوق بشر بودن او).
2-9- اعمال رسولان
در قرن اول ، کتابهاى زيادى پيرامون سيره رسولان مسيحيت نوشته شد، اما تنها يکى از آنها رسميت يافت . اين بخش تنها مشتمل بر يک کتاب است به نام : اعمال رسولان (نوشته لوقا، مؤ لف سومين انجيل در شرح حال رسولان بويژه پولس ).
3-9- نامه هاى رسولان
برخى از رسولان مسيحيت نامه هايى به جوامع و افراد مسيحى عصر خود نوشته اند. آن نامه ها اندک اندک اهميت پيدا کرد و به عهد جديد راه يافت . سيزده نامه از پولس است که در آنها رهنمودها، ادعاها و مشاجرات خود را نوشته است . نويسنده نامه چهاردهم نامعلوم و نويسنده نامه پانزدهم شخصى به نام يعقوب است (وى به مکتب پولس انتقاد مى کند). نامه هاى بعدى به دو تن از حواريون به نامهاى پطرس و يوحنا نسبت داده مى شود و نويسنده آخرين نامه فردى به نام يهود است . اين بخش مشتمل بر 21 نامه است :(مردم روم )؛ 1. رساله پولس رسول به روميان 2. رساله اول پولس رسول به قرنتيان (مردم قرنتس )؛
3. رساله دوم پولس رسول به قرنتيان (مردم قرنتس )؛
4. رساله پولس رسول به غلاطيان (مردم غلاطيه )؛
5. رساله پولس رسول به افسسيان (مردم افسس )؛
6. رساله پولس رسول به افسسيان (مردم افسس )؛
7. رساله پولس رسول به کولسيان (مردم کولسى )؛
8. رساله اول پولس رسول به تسالونيکيان (مردم تسالونيکى )؛
9. رساله دوم پولس رسول به تسالونيکيان (مردم تسالونيکى )؛
10. رساله اول پولس رسول به تيرکمان (نام شخص )؛
11. رساله پولس رسول به تيموتاءوس (نام شخص )؛
12. رساله پولس رسول به تيطس (نام شخص )؛
13. رساله پولس رسول به فليمون (نام شخص )؛
14. رساله به عبرانيان (نامه پولس يا فردى ديگر به يهوديان )؛
15. رساله يعقوب (براى عموم مسيحيان )؛
16. رساله اول پطرس (براى عموم مسيحيان )؛
17. رساله دوم پطرس (براى عموم مسيحيان )؛
18. رساله اول يوحنا (براى عموم مسيحيان )؛
19. رساله دوم يوحنا (براى عموم مسيحيان )؛
20. رساله يهودا (براى عموم مسيحيان ).
4-9- مکاشفه
قبل از آمدن حضرت مسيح (ع)، مکاشفه نامه هاى متعددى ميان يهوديان رواج داشت که کتاب دانيال در عهد عتيق نمونه اى از آنهاست . مسيحيان نيز کتابهاى مکاشفه اى تازه اى نوشتند، همچنين برخى از کتابهاى مکاشفه يهوديان را دستکارى کرده ، با آرمانهاى مسيحيان هماهنگ ساختند. کتاب مکاشفه يوحنا در پايان عهد جديد براى مسيحيان بسيار اهميت دارد. يوحنا که به اعتقاد مسيحيان ، يک حوارى کم سن و سال حضرت عيسى (ع) بود، رؤ ياى خود را در اين اثر شرح مى دهد. اين کتاب که پيشرفت مسيحيت را نويد مى دهد، در پايان عهد جديد قرار دارد. اين بخش تنها مشتمل بر يک کتاب است به نام : مکاشفه يوحناى رسول .
10- اعتبار کتاب مقدس
اعتبار کتاب مقدس را از سه ديدگاه مى توان بررسى کرد: 1. ديدگاه کلسيا؛ 2. ديدگاه دانشمندان بى طرف ؛ 3. ديدگاه مسلمانان .
1-10- ديدگاه کليسا
مسيحيان نسبت به کتاب مقدس (عهد عتيق و عهد جديد) نظرى کاملا موافق دارند و تمام القاب و احترامات شايسته يک کتاب آسمانى را نسبت به آن روا مى دارند و تعبيراتى مانند کتاب خدا و وحى در مورد آن کتب معمول است . دانشمند معاصر، توماس ميشل مى نويسد: مسيحيان معتقدند که خداوند کتابهاى مقدس را به وسيله مؤ لفانى بشرى نوشته است و بر اساس اين اعتقاد مى گويند که کتابهاى مقدس يک مؤ لف الهى و يک مؤ لف بشرى دارند. به عبارت ديگر، مسيحيان معتقدند که خدا کتاب مقدس را به وسيله الهامات روح القدس پديد آورده و براى اين منظور مؤ لفانى از بشر را براى نوشتن آنها بر انگيخته و آنان را در نوشتن به گونه اى يارى کرده که فقط چيزهايى را که او مى خواسته است ، نوشته اند. مسلمانان توجه مى کنند که اعتقاد مسيحيان در اين باب با عقيده اسلامى اختلاف دارد. از نظر مسيحيان خدا مؤ لف نهايى کتاب مقدس است ، جز اينکه اين عمل را از طريق مؤ لفان بشرى که کارگزاران وى بوده اند، به انجام رسانده است . مؤ لفان بشرى که کارگزاران وى بوده اند، به انجام رسانده است . مؤ لفان بشرى کتاب مقدس هر يک در عصرى خاص مى زيسته و به رنگ زمان خود در آمده بوده اند. همچنين اين مؤ لفان ، مانند ديگر انسانها با محدوديتهاى زبان و تنگناهاى علمى دست به گريبان بوده اند. اصولا مسيحيان نمى گويند که خدا کتابهاى مقدس را بر مؤ لفان بشرى املا کرده ، بلکه معتقدند که او به ايشان براى بيان پيام الهى به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نويسندگى ويژه هر يک توفيق داده است .(10) يهوديان و مسيحيان تورات را نوشته خود حضرت موسى (ع) مى دانند همچنين کتب هر يک از پيامبران ديگر عهد را تاءليف پيامبرى مى دانند که نام وى در عنوان آن کتاب آمده است . مسيحيان درباره چهار انجيل معتقدند که آنها سالها پس از حضرت عيسى (ع) نگارش يافته اند و به گفته آنان در آغاز مسيحيت تنها کتابهاى عهد عتيق به عنوان کتاب خدا مطرح بودند، ولى کتب عهد جديد اندک اندک در مجامع مسيحى جنبه الهى پيدا کرد. همه مسيحيان ، هميشه و همه جا معتقد بوده و هستند که اناجيل کنونى زندگينامه و سخنان حضرت عيسى (ع) است که متى ، مرقس ، لوقا، و يوحنا آنها را نوشته اند. در آغاز انجيل لوقا چنين آمده است : (1) از آن جهت که بسيارى دست خود را دراز کردند به سوى تاءليف حکايت آن امورى که نزد ما به اتمام رسيد (2) چنان که آنانى که از ابتدا نظارگان و خادمان کلام بودند، به ما رسانيدند (3) من نيز مصلحت چنان ديدم که همه را من البدايه به تدقيق در پى رفته ، به ترتيب به تو بنويسم اى تيوفلس عزيز (لوقا 1:1-3). اين نکته نيز قابل توجه است که اناجيل کنونى تنها سخنان (يا احاديث ) آن حضرت را مى آورند، و هرگز چيزى از معارف و کلمات حکمت آميز خود را به وحى نسبت نمى دهند (بر خلاف تورات کنونى که علاوه بر سيره و سخنان حضرت موسى ، عباراتى از وحى را نيز مى آورد). روشن است که طبق نص صريح قرآن مجيد، انجيل حقيقى بر حضرت عيسى (ع) نازل و به او عطا شده است (آل عمران : 3و65،مائده : 46-47، مريم : 30 و حديد: 27) و آن کتاب هيچ گونه سنخيتى با اين اناجيل ندارد. تا آنجا که تاريخ نشان ميدهد مسيحيان هرگز براى حضرت عيسى (ع) به کتابى قائل نبوده اند و اناجيل را صرفا بيانگر زندگى و سخنان وى مى دانسته اند. (11) همچنين توماس ميشل مى نويسد: پيش از نوشته شدن اناجيل ، يک سنت شفاهى وجود داشت . عيسى به عقيده مسيحيان در حدود سال 30 وفات يافت و کسانى که از او پيروى کرده ، وى را شناخته ، کارهايش را ديده و سخنانش را شنيده بودند، خاطرات خويش از او را در حافظه نگه مى داشتند. هنگامى که مسيحيان نخستين براى عبادت گرد مى آمدند، آن خاطرات نقل مى شد. اندک اندک اين منقولات شکل مشخصى يافت و بر حجم آنها افزوده شد.(12) کتاب نداشتن حضرت عيسى (ع) معمولا در جايى ذکر نمى شود؛ زيرا اين مساءله براى مسيحيان بديهى است و هرگز وجود کتابى براى او به ذهن يک مسيحى خطور نمى کند. ولى به ندرت به مناسبت بحث با مسلمانان اين مساءله مطرح مى شود و آنان وجود اين عقيده را در جامعه خود انکار مى کنند. توماس ميشل مى افزايد: مسيحيان هرگز نمى گويند عيسى کتابى به نام انجيل آورد. آوردن وحى توسط عيسى به گونه اى که مسلمانان در مورد قرآن و پيامبر اسلام معتقدند در مسيحيت جايى ندارد. مسيحيان عيسى را تجسم وحى الهى مى دانند و به عقيده آنان ، وى نه حامل پيام ، بلکه عين پيام بوده است . بدين سبب ما مسيحيان خواستار انجيلى نيستيم که عيسى آن را نوشته يا به شاگردانش املا کرده باشد. اکنون که روشن شد مسيحيان عيسى را مجسم شدن کلمه يا پيام خدا مى دانند، بايد توجه کنيم که بر اساس عقيده آنان انجيليها حاصل تلاش شاگردان اوست که از طريق الهام ، ايمان خود به مسيح و مفهوم اين ايمان در جامعه پيروان وى را اعلام کرده اند. هر يک از انجيلهاى چهارگانه شهادتى مشخص و مخصوص از مسيح مى دهد و انجيلها، با آنکه در ديدگاه و جزئيات با يکديگر متفاوت هستند، همگى در باب هويت عيسى و ماهيت پيام الهى که به واسطه او به پيروان وى رسيده است ، اتفاق نظر دارند. از اينجاست که مسيحيان حاضر نيستند يک انجيل را بگيرند و ساير انجيلها را رها کنند؛ زيرا ايمان آنان بر تعاليم مجموع چهار انجيل استوار و تنظيم شده است . به عقيده آنان ، دست برداشتن از هر يک از انجيلها نقص ايمان ايشان را در پى خواهد داشت . اين مساءله ما را به تفاوت ديگرى در مفهوم وحى بين مسيحيان و مسلمانان رهنمون مى شود. مسيحيان فقط به چهار انجيل، نه کمتر و نه بيشتر، عقيده دارند و اعتراف مى کنند که تنها اين چهار انجيل صحيح هستند، نه غير آنها؛ زيرا جامعه مسيحيان نخستين آنها را از جانب خدا مى دانست . بديهى و مسلم است که ايمان مسيحيت بر ايمان رسولان و شاگردان عيسى استوار است و همانطور که قبلا گفتيم ، مسيحيان نخستين عقيده داشتند که روح خدا هدايت را براى جامعه آنان (يعنى کليسا) فراهم کرده است . از اين مساءله مى فهميم که خدا در 30 سال سرنوشت سازى (30 - 60 م .) که انجيل مکتوب وجود نداشت ، بلکه سخنان و کارهاى عيسى به طور شفاهى نقل مى شد، آن جامعه را هدايت مى کرد. اين روح القدس بود که از طريق الهام ، نويسندگان اناجيل را براى نوشتن اين کتب و ثبت برگزيده سخنان و کارهاى بسيار زياد عيسى در آنها رهنمون شد. يکى از امورى که روح القدس مخصوصا به آن اقدام کرد، اين بود که ديدگاه کلامى انجيل نگاران را در مورد آنچه خدا مى خواست از طريق زندگى ، مرگ و رستاخيز عيسى به مردم منتقل شود، هدايت نمود و سرانجام جامعه مسيحيان نخستين با راهنمايى روح القدس از ميان نوشته هاى مسيحى بى شمار، به 27 کتاب که اناجيل چهارگانه نيز جزو آنهاست ، اقرار کرد و پذيرفت که آنها با الهام الهى نگارش يافته اند. اين نوشته ها عهد جديد ناميده شدند و در طول زمان مرجع اساسى ايمان مسيحى به شمار مى رفته اند. اين درک مسيحيت از رابطه کتابهاى مقدس و وحى با درک اسلام از آن رابطه تفاوت دارد. مسلمانان امتى هستند که به مقتضاى تعاليم قرآن پديد آمده اند. آنان عقيده دارند که خدا پيامبر اسلام را فرستاد و قرآن را به او وحى کرد و امت اسلامى به دنبال آن پديد آمد. ولى مسيحيان مى گويند که جامعه مسيحيت به ارشاد روح القدس ، ايمان ويژه و کتابهاى خويش را که از وحى خدا در عيسى مى گويند، پديد آورد. به همين شيوه ، جامعه مقرر کرد که کتابهاى مقدس مسيحيت مجموع 46 (13) کتاب عهد عتيق يهود و 27 کتاب عهد جديد باشد، نه چيز ديگر. اين توافق پيرامون کتابهاى مقدس از طريق نوعى اجماع حاصل شد. اين اجماع بسيار زود به دست آمد و فهرست نخستين کتابهاى مقدس بين سالهاى 150-200 تهيه شد و پس از چند قرن ، کليسا به طور رسمى روشن ساخت که چه کتابهايى را بايد مقدس شمرد (همان طور که شوراى ترنت در سال 1546 چنين کارى را انجام داد). البته تصميم گيريهاى متاءخر پيرامون کتابهاى مقدس جز تاءييد عقيده سنتى مسيحيان در اين باب ، چيزى ديگر نبود.(14) اعتقاد اهل کتاب در مورد کتابهاى آسمانى به گونه اى در قرآن کريم آمده است : و ما قدروا الله حق قدره اذقالوا ما انزل الله على بشر من شى ء قل من انزل الکتاب الذى جاء به موسى نورا و هدى للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون کثيرا و علمتم مالم تعلموا انتم و لا آباؤ کم قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون ؛ آنها خدا را درست نشناخته اند که گفتند: ((خدا هيچ چيز بر هيچ انسانى نفرستاده است .)) بگو: ((چه کسى کتابى را که موسى آورد، نازل کرد که براى مردم ، نور و هدايت بود؛ اما شما آن را به صورت پراکنده قرار مى دهيد؛ قسمتى را آشکار و قسمت زيادى را پنهان مى داريد و مطالبى به شما تعليم داده شده که شما و پدرانتان از آن با خبر نبوديد.)) بگو: ((خدا!)) سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجت آميزشان رها کن ، تا بازى کنند (انعام : 91). تفسير نمونه آيه را با در نظر گرفتن ديدگاه اهل کتاب درباره تورات وانجيل توضيح داده است .
2-10- ديدگاه دانشمندان بى طرف
از آنجا که دانشهاى عصر ما ارتباط خود را با اديان قطع کرده اند و اعتقاد به ماوراى طبيعت در علوم مختلف همچون تاريخ ، جامعه شناسى و باستان شناسى جايى ندارد، دانشمندان کتاب مقدس را صرفا نوشته اى قديمى مى دانند که به دست انسانهايى پديد آمده است . اين افراد ارتباطگيرى آفريدگار با انسان را از مقوله هاى علمى بيرون مى دانند و مى گويند معجزه را نمى توان با علم ثابت کرد. از اين رو، ايشان در مورد مفاهيم دينى تشکيک مى کنند و حتى در مورد وجود خارجى انبيا(ع) (به دليل ذکر نشدن آنان در منابع تاريخى مسبقل ) القاى شبهه مى کنند. دانشمندان بى طرف براى عهد عتيق 2500 سال قدمت قائلند و براى عهد جديد تاريخى نزديک به تاريخ سنتى کليسا يعنى 1900 سال را معتقدند.
3-10- ديدگاه مسلمانان
يکى از مسائل مورد نزاع ميان کلام اسلامى و کلام مسيحى مساءله تحريف است . قرآن مجيد در دهها آيه به نازل شدن تورات و انجيل (و نه اناجيل ) تصريح مى کند:((...و ما انزل التوراة و الانجيل#من قبل للناس و انزل الفرقان ...))(آل عمران:3-4). مسلمانان از ديرباز معتقد بوده اند تورات و انجيل که خدا نازل کرده است ، دستخوش تحريف قرار گرفته و مسائلى مانند بشارت به ظهور حضرت ختمى مرتبت (ص ) از آنها حذف و خرافاتى چون جسمانيت خداى متعال به آن افزوده شده است . اهل کتاب تحريف کتاب خود را نمى پذيرند و از اين ادعا خشمگين مى شوند. آنان با اشاره به نسخه هاى خطى حدودا 2000 ساله عهد عتيق و نسخه هاى خطى حدودا 1600 ساله عهد جديد که در موزه ها و کتابخانه هاى مهمجهان نگاهدارى مى شود، مى پرسند تحريف تورات و انجيل در چه زمان و چه مکان و با چه انگيزه اى انجام گرفته است ؟ علما و محققان اسلامى پاسخهايى مى دهند، ولى پاسخهاى مذکور بر اعتقاد به نزول تورات و انجيل استوار است . اين عقيده براى مسيحيان غرابت دارد و نمى خواهند بپذيرند که حضرت عيسى (ع) کتابى داشته است . با يک مراجعه به تورات و اناجيل به آسانى مى توان دريافت که آن کتب فعلا به شکل قرآن کريم نيست و به يک کتاب تاريخ شباهت دارد. در تمام چهار انجيل يک سطر عبارت منسوب به وحى وجود ندارد. سخنان حکمت آميز منقول در اناجيل نيز به شخص عيسى منسوب گشته و در واقع احاديث آن حضرت است . آن کتب به گونه اى نوشته شده است که اگر عنوان ((انجيل )) از صفحات آن محو شود و براى مطالعه در اختيار مسلمانى قرار گيرد، ذهن وى ابدا به کتاب انجيل معهود متوجه نخواهد شد. خود مسيحيان آن کتابها را نوشته انسانها مى دانند، ولى براساس معيارهاى کلامى خويش به آن ارزش الهى مى دهند و به مسلمانان مى گويند کتاب آسمانى بيش از اين نيست . پس قبل از هر چيز بايد مواظب باشيم که به اصطلاح معروف ((از پاپ کاتوليکتر نشويم !)) حقيقت اين است که مسيحيان هنگامى که چهار انجيل را به دست ما مى دهند و از ما مى خواهند آن را بپذيريم ، نمى گويند اين کتاب از حضرت عيسى (ع) است ، بلکه همان طور که ديديم ، مسيحيان به طور عادى معتقدند اين کتاب پس از آن حضرت و براى بيان رسالت وى تنظيم شده است . در اسلام پيامبر مبين قرآن مجيد است ، ولى در مسيحيت اناجيل مبين حضرت عيسى (ع) هستند.
11- قرآن مجيد و مساءله تحريف
ممکن است گفته شود که مساءله تحريف تورات و انجيل در قرآن مجيد آمده است . اما مى توان گفت که قرآن کريم از تحريف تورات و انجيل صريحا سخن نگفته است . آياتى که براى اثبات تحريف تورات و انجيل مورد استناد واقع مى شود، به قرار زير است : آيه اول : افتطمعون ان يومنوا لکم و قد کان فريق منهم يسمعون کلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون ؛ آيا انتطار داريد شما را باور کنند با اينکه عده اى از آنان سخنان خدا را مى شنيدند و پس از فهميدن ، آن را تحريف مى کردند، در حالى که علم و اطلاع داشتند؟ (بقره : 75) آيه دوم : و ان منهم لفريقا يلوون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و يقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و يقولون على الله الکذب و هم يعلمون ؛ در ميان آنها (يهود) کسانى هستند که به هنگام تلاوت کتاب زبان خود را چنان مى گردانند که گمان کنيد از کتاب (خدا) است ؛ در حالى که از کتاب (خدا) نيست و مى گويند: ((آن از طرف خداست .)) با اينکه از طرف خدا نيست ، و به خدا دروغ مى بندند، در حالى که مى دانند (آل عمران : 78). آيه سوم : من الذين هادوا يحرفون الکم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا و اسمع غير مسمع و راعنا ليا بالسنتهم و طعنا فى الدين و لو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنا لکان خيرا لهم و اقوم ولکن لعنهم الله بکفرهم فلا يؤ منون الا قليلا؛ بعضى از يهود، سخنان را از جاى خود تحريف مى کنند؛ و هم مى گويند: ((شنيديم و مخالفت کرديم )) و ((بشنو که هرگز نشنوى !)) و ((راعنا)) تا با زبان خود حقايق را بگردانند و در آيين خدا طعنه زنند، ولى اگر آنها مى گفتند: ((شنيديم و اطاعت کرديم )) و ((سخنان ما را بشنو)) و ((انظرنا))، به نفع آنها بود و با واقعيت سازگارتر، ولى خداوند آنها را به خاطر کفرشان از رحمت خود دور ساخته و از اين رو، جز عده کمى ايمان نمى آورند (نساء:46). آيه چهارم و پنجم : فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به لا تزال تطلع على خائنه منهم الا قليلا منهم فاعف عنهم واصفح ان الله يحب المحسنين ؛ ولى به خاطر پيمان شکنى ، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم ؛ و دلهاى آنها را سخت و سنگين نموديم ؛ سخنان را از موردش تحريف مى کنند و بخشى را از آنچه به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان از خيانتى (تازه ) از آنها آگاه مى شوى ، مگر عده کمى از آنان ، ولى از آنها در گذر و صرف نظر کن که خداوند نيکوکاران را دوست دارد (مائده : 13 و مانند آن در 41). پيش از آنکه به آيات فوق نظرى کلى بيفکنيم ، بايد اين نکته را يادآور شويم که در اين آيات ، عمل تحريف به يهود نسبت داده شده که فقط به تورات مربوط مى شود و البته بسيار دشوار است که به مسيحيان بگوييم يهوديان انجيل شما را تحريف کرده اند! به نظر مى رسد که قرآن مجيد درباره تحريف کتابهاى يهوديان و مسيحيان چيزى نگفته است ؛ زيرا: اولا هيچ يک از آيات بالا نمى گويد که تورات و انجيل تحريف شده است ، بلکه همان طور که ديديم در يک مورد تعبير ((کلام الله )) وجود دارد که به گفته عموم مفسران به عمل پيشينيان يهود در عصر حضرت موسى (ع) اشاره مى کند و با تحريف کردن تورات و انجيل پس از بعثت حضرت رسول اکرم (ص ) ارتباطى ندارد. شايد هم آيه مذکور رفتار ناپسند يهوديان صدر اسلام در مورد کلام الله ، يعنى قرآن مجيد را يادآورى مى کند که آياتى از قرآن را مى شنيدند، ولى آن را به صورتى محرف براى ديگران نقل مى کردند تا از اعتبار قرآن بکاهند. (15) در سه مورد نيز تعبير ((کلم )) آمده است که به زودى با الهام گيرى از آيه 46 سوره نساء، پيرامون آن توضيح خواهيم داد. ثانيا: تحريف در آيات ياد شده به صورت گفتارى و شنيدارى است : ((يسمعون کلام الله ثم يحرفونه ))، ((يلؤ ون السنتهم بالکتاب ))، ((ليا بالسنتهم )). گفته شد که قرآن کريم در سه آيه از تحريف کلم سخن گفته است . نمونه هايى از واژه هاى تحريف شده همراه شکل صحيح آنها در آيه 46 سوره نساء آمده است : 1. ((سمعنا و عصينا)) به جاى ((سمعنا و اطعنا)). برخى يهوديان با سوءاستفاده از لفظ عبرى ((عينو)) به معناى ((انجام مى دهيم ))، از روى طنز مى گفتند: ((عصينا)) به معناى ((عصيان مى کنيم )). 2. ((اسمع غير مسمع )) به جاى ((اسمع )) تنها. 3. ((راعنا)) به جاى ((انظرنا)).(16) ((راع )) در زبان عبرى به معناى بدکار است و ((راعنا)) يعنى ((بدکار ما)). بازى با کلمات و درهم ريختن آنها براى اهدافى خاص ، يکى از عادات ناپسند يهود است و نمونه هايى بى شمارى از آن در کتاب تلمود وجود دارد.. همچنين به نقل کتابهاى سيره ، برخى يهوديان هنگام سلام دادن به حضرت رسول اکرم (ص )، مى گفتند: ((السام عليک )) يعنى ((مرگ بر تو!)) آن بزرگوار پاسخ مى داد: ((عليک )). دانستيم که قرآن کريم صريحا نمى گويد تورات و انجيل تحريف شده اند، بلکه از تحريف کلم سخن رفته است و اين تحريف در چند کلمه محاوره اى صورت گرفته است و ربطى به تورات و انجيل ندارد. تحريف ياد شده از مرحله گفتن و شنيدن تجاوز نکرده و به قلم نيامده است . آيات تحريف نيز ناظر به تورات و انجيل کنونى نيست و درباره آنها بايد با صرف نظر از اين آيات داورى کرد.
پي نوشتها:
1- تاريخ تمدن ، ج 3، فصل 26. براى تحقيق بيشتر در اين مساءله رک .: رابرتسون ، آرچيبالد، عيسى : اسطوره يا تاريخ
ترجمه حسين توفيقى ، قم : مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1378.
2- عبدالله بن المعتز، طبقات الشعراء، ص 125.
3- همان طورى که پيامبر عالى قدر اسلام نيز در دوران سختى کشيدن مسلمانان در مکه مکرمه به علت فراهم نبودن شرايط دفاع ، ايشان را از هر اقدام مسلحانه اى باز مى داشت .
4- براى نمونه رجوع شود به : نحل : 126-128، مؤ منون : 96، فرقان : 63 و 72 و فصلت : 34-36.
5- نهح البلاغه ، خطبه 194.
6- نهج البلاغه ، نامه 31.
7- بحارالانوار ج 14، ص 287، اين عبارات انجيل در ضمن مواعظ حضرت مسيح (ع) در آخر کتاب تحف العقول تاءليف حسن بن شعبه بدون هيچ استنکارى نقل شده است .
8- شعبه آن در تهران (خيابان سى تير، جنب کليساى انجيلى ) پس از سالها فعاليت ، به تصميم نظام جمهورى اسلامى ايران در سال 1368 تعطيل شد. از ديدگاه فقه اسلامى ، تبليغ اعتقادات مسيحى (مانند فدا و تثليث ) که در اسلام باطل شمرده شده ، در جامعه اسلامى ممنوع است . بديهى است که اسلام در مقابل اين ممنوعيت ، داشتن آن اعتقادات را براى مسيحيان کاملا آزاد مى داند و گفتگوى انديشمندان اسلام و مسيحيت را توصيه مى کند. نسخه هاى فراوانى از کتاب مقدس براى استفاده پژوهشگران در کتابخانه هاى عمده سراسر کشور وجود دارد.
9- انجيل برنابا که مورد توجه مسلمانان قرار گرفته است و بشارتهاى فراوانى به ظهور حضرت رسول خاتم (ص ) در آن يافت مى شود، مورد قبول مسيحيان نيست و آن را جعلى مى دانند. نام انجيل برنابا در فهرستى که پاپ جلاسيوس اول قبر از بعثت حضرت رسول (ص ) منتشر کرده است ، وجود دارد، ولى مسيحيان مى گويند آن انجيل مفقود شده است و ربطى به انجيل برناباى کنونى ندارد. همچنين نوشته اى به نام رساله برنابا نزد مسيحيان وجود دارد که تا اندازه اى مورد احترام آنان است ، ولى بايد دانست که رساله ياد شده غير از انجيل برناباست .
10- ميشل ، توماس کلام مسيحى ، ترجمه حسين توفيقى ، قم : مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1377، ص 26.
11- بر عکس اعتقاد مسلمانان در مورد بيانگرى پيامبر اسلام (ص ) نسبت به قرآن مجيد.
12- کلام مسيحى ، صص 43 - 44.
13- عهد عتيق نزد پروتستانها 39 کتاب است ؛ زيرا آنان 7 کتاب اپوکريفايى را نمى پذيرند.
14- کلام مسيحى ، صص 49-51.
15- مانند نيرنگ آنان در مورد ايمان صبحگاهى به اسلام و بازگشت شامگاهى به يهوديت ، به منظور بر گرداندن ايمان مسلمانان (آل عمران : 72).
16- رک .: بقره : 104.
نويسنده : حسين توفيقي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید