عيسي مسيح با درک پنداره آفرينش خويش طي زندگي، دين اش را عرضه کرد. روح آن چون هر ديني حقيقت، روش وي نيکي و خدمت و منش او، رحمت و گذشت بود. نخستين مبارزه وي با کساني بود که با ظاهري ديني، خود را به شعائر و شريعت ديني مزين کرده بودند. اين گروه که فريسي خوانده مي شدند، از علماي ديني و متشرعيني بودند که تصور مي کردند به سبب رعايت شريعت و احکام و دوري از محرمات بر ديگران برتري دارند. او پيروان خويش را به شدت از آنان برحذر داشت و از رفتارهاي آنان بيم داد. عيسي مسيح حتي زني بدکاره را بخشيد، ولي اين متظاهران ديني را هرگز. حتماً گفته هاي عيسي در انجيل را درباره اين گروه از دين داران بخوانيد. نگارنده بخش هايي از آن را در اينجا مي آورد: «شما فريسي ها ظاهرتان را مي شوييد، ولي باطن تان کثيف و پر از حرص و طمع و شرارت است... واي بر شما اي فريسي ها که هر چند با دقت يک دهم تمام درآمدتان را در راه خدا مي دهيد، ولي عدالت و محبت خدا را به کلي فراموش کرده ايد... واي بر شما فريسي ها که بالاي مجلس نشستن را در عبادتگاه ها و سلام و احترام مردم را در کوچه و بازار دوست داريد! بدانيد که داوري هولناکي در انتظار شماست... شما مردم را در زير بار تکاليف ديني خرد مي کنيد... خدا شما را مسئول خون تمام خدمتگزاران خود مي داند که از اول پيدايش دنيا تا حالا ريخته شده است... واي بر شما اي علماي ديني چون شما حقيقت را از مردم پنهان مي کنيد...»؛ اتفاقاً يکي از علماي ديني که در آنجا حضور داشت به عيسي گفت: آقا شما با اين حرف هايي که زديد به مقام من هم توهين کرديد. که عيسي پاسخ داد: بلي همين چيزهاي هولناک در انتظار شما هم هست. انجيل لوقا، باب يازدهم، بخش هايي از آيات 39 تا 52.
پس از مرگ عيسي مي رفت تا تعدادي پيرو يهودي و مسيحيان ظاهربين، مسيحيت را نيز در حد ديني شريعت محور فرو کاهند که خوشبختانه، پولس رسول آن را نجات داد. پولس به تنهايي کاري کرد کارستان. پس از عيسي، مسيحيت بيشترين دين را برگردن پولس دارد و او بود که روح مسيحيت را حتي بهتر از بسياري از حواريون درک کرد. پولس بود که با درک نفس مسيحيت گفت محبت به جاي شريعت: اين بود پيام نجات بخشي مسيح. بر همه مبلغان ديني در همه اديان واجب است که ماجراي زندگي و رسالت او را بخوانند. بايد زندگي بي قرار و توأم با مسئوليت و خدمت پولس را بخوانيد تا بخشي از معناي اين آيه قرآن را درک کنيد که خداوند در مورد انسان هايي از اين دست مي فرمايد: ابراهيم به تنهايي يک امت بود.
پولس که نام اصلي اش شائول بود (هم نام شائول معروف کتاب مقدّس که به دشمني با داوود پيامبر پرداخت)، خود از يهوديان متعصبي بود که مسيحيان بسياري را کشت؛ تا واقعه اي زندگي او را از اساس متحول ساخت. انگار که انسان جديدي متولد شده بود: او چون پيامبري، پيام نجات بخشي مسيح به کمک محبت و بخشايش را انعکاس داد و اين چنين مسيحيت در همه جاي دنيا قلب ها را ربود. بي سبب نيست که مسيحيت، ديني است که بيش از هر ديني در ميان اقوام و ملل مختلف پيرو دارد و چون يهوديت، که شريعت محور تحريف شده، قوم مدار و بسته نشد.
فرانچسکو بخشي از سخنان عيسي مسيح را که پيرامون خدمت و نيکي به مردم به جاي فخر فروشي و برتري جويي بر ديگران بود، کشف کرد. آري يک رهبر ديني بايد فروتن تر از ديگران و خدمتگزار خلق خدا باشد. فرانچسکو تمامي ثروت اش را به فقرا بخشيد و با پاي پياده به کمک جذاميان، بيماران، پا برهنگان و نيازمندان شتافت. اين طنين همان سخن و رفتار عيسي بود که چون شاگردانش درباره اين که کداميک بر ديگري برتر است، پرسيدند، فرمود: «آن کس که دورتر به نظر رسد» و خود پاهاي تک تک حواريون را با دست هايش شست. ژاندارک آن جمله عيسي مسيح را حتي بهتر از او در کنه وجود درک کرد که گفت هر کس بايد صليب خودش را خود بر دوش کشد. آن به اعترافي نظر داشت که سوژه ديني را از ديگري به \"خود\" تغيير مي داد. مخاطب تمامي آيات الهي نخست ماييم، سپس ديگري. ما جملگي گناهکارانيم و بايد در طول زندگي مدام در حال داوري از خود و اعتراف به گناه خويش باشيم. ژاندارک اين گونه در غايت اعتراف، همچون ققنوسي بارها و بارها از خاکستر ويرانه هاي شخصيت خود متولد شد تا در نهايت به خداوند پيوست.
* کاوه احمدي علي آبادي دکتراي فلسفه و اديان از تگزاس آمريکا
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید