آرام، رو به روي تاريخ نشسته اي که دست مهربان نسيم، برگ ديگري از کتاب زمان بر مي گيرد و تو مي بيني که نويسنده سرشت ها و سرنوشت ها، نام عيساي ناصري را با رنگي مقدس و زيبا بر جبين صفحه اي روشن از تقويم، نقاشي مي کند. شادمانه بر مي خيزي، بوسه اي به سمت آمدن او نثار مي کني و زير لب مي گويي: «السلام عليک يا روح ا...»
بوي خوش عنبر و عود، اوراق معطر يادنامه فرزانگان و فرهيختگان را در فضاي سينه ها منتشر مي سازد و تو لبخند شادماني بر لب دل مي نشاني. قلمي از نور خطي بر پيشاني سپيده مي کشد. سياهي مي گريزد و نسخه اي ديگر از کتاب عاطفه و ايمان و معنا، در شمارگاني وسيع انتشار مي يابد.
سر از جيب تفکر بر مي آوري و به آسمان مي نگري و به خاطره ابرها سفر مي کني که نقش جاودانه و دل انگيز يادها را پيوسته در خويش، بزرگ و زنده نگاه مي دارند. و همان گاه مي انديشي که اگر عيساي مسيح- درود خدا بر او- بخواهد کتابي بنگارد، چه طرحي را بر کدام زمينه خواهد چيد مطلع نوشته هايش چه خواهد بود؟ فرازها و فرودهاي کلامش چه ويژگي هايي خواهد داشت؟
نقطه اوج بيان و مقطع نهايي آن را چگونه تنظيم خواهد کرد؟ و نجواکنان با خويشتن خويش مي گويي: آيا نوشتارهاي عيسايي، دمنده روح بيداري در کالبد انسان امروزين خواهد بود؟ آيا آتش کلمات مسيح، ذهن افسرده بشريت را از رخوت پولادينه پرستش پول و پيمانه و پوچي رهايي خواهد داد؟ آيا دم عيسوي قادر خواهد بود که بازدم معنا را در جام تهي انسانها فرو ريزد؟ و آيا او «هيرودت»وار به تکثير تاريخ مبارزه انسان با تلخ کامي ستم، بر خواهد خواست؟
دستي به زانوي انديشه ات مي گيري، افق دوردست را به نظاره مي نشيني و مي بيني که او، آن باکره زاد، کلمات بکري را زمزمه مي کند! گوش مي سپاري. مي بيني در گاهواره سخن مي گويد تا همه کودکان حرفهايش را باز شنوند و بر اصالت تعاليم آسماني، بوسه تعظيم فرود آورند و نوازش تکريم را بياغازند.
لختي ديگر که مي نگري کوردلاني را مي بيني که با نوشته هاي او بينادل مي شوند و مردگاني را باز مي يابي که به اعجاز کلام زندگي سازش بر پاي مي ايستند و در جستجوي روح خدايي خويش، همه سوي را مي کاوند.
و تو بار ديگر به بارگاه انديشه مي روي که عيسي(ع) پيامبر مقدس را بر بلندترين برج جهان مي نگري. قامت کشيده، ستبر و، ستوار، ناقوس ها را براي همگان به صدا در مي آورد و پيروان خويش را مورد خطاب قرار مي دهد که: بر دهان ابرقدرتهاي جهانخوار، خاک خواري بپاشيد! بر جاسوس هاي بيگانه، نفرين فراوان نثار کنيد !بر قداست ملکوتيان و معنويت روحانيان غبطه بخوريد ! مگذاريد که شما را مرده بپندارند! اي مدعيان مسيحيان! سلاح صلاح را فرو مگذاريد و از دست منهيد!
و صداي مسيحايي اش اوج مي گيرد:
آي پدران روحاني! مردان کليسايي! سينه هاي فرياد ناک مظلومان و محرومان را دريابيد! صداهاي ياري خواهنده را نداي اجابت باشيد! از سالوس ستمگران و نيرنگ سياست بازان بهراسيد!
و باز مي انديشي که او، آن جاودانه مرد، اگر دست به قلم ببرد، چه خواهد نوشت:
آيا از ستمي که مدعيان پيروي از وي، بر تارک بشريت رقم مي زنند، گلايه نخواهد داشت؟
آيا نخواهد نوشت که بيداران کجايند؟
آيا باران مهر خويش را به سنگ باران قهر بر سلطه گران ستم گستر بدل نخواهد کرد؟
آيا از کتاب او، واژه هاي سپيد عاطفه و محبت و عشق نخواهد تراويد؟
آيا واژه هاي او، از دروغ پردازي هاي پيروان دروغينش به خشم نخواهد آمد؟
آيا همه فصل هاي نوشته اش نويدبخش فصل بهاران زندگي نخواهد بود؟
آيا در کلام او شلاق و شورش و شرنگ و شرمساري، خودنمايي نخواهد کرد؟
آيا در فهرست اعلام کتابش از فلسطين و لبنان و افغانستان و عراق و بالکان و غزه... نامي به ميان نخواهد آمد؟
آيا او به حال مردمان ديارهاي زير چکمه هاي ظالمان، دل نخواهد سوزاند؟
آيا او تلاش نخواهد کرد که «حقوق بشر» را نقد کند؟
آيا آن بزرگمرد نخواهد کوشيد که از حق پويان و حق گويان رفع اتهام کند؟
آيا او «آزادي» را معنا نخواهد کرد و مدعيان دروغين آزادي را به رسوايي نخواهد کشانيد و آيا تروريست هاي واقعي را به بشر معرفي نخواهد کرد؟
آيا مسيح، چهره پر آژنگ بشر را به قصد رهايي از شر «آژي دهاک»هاي غربي، مسخ نخواهد کرد؟
آيا، واژه هاي خوب و پرمعنا را بيش از پيش آرايش نخواهد کرد؟
آيا بشارتهاي خويشتن خويش و مژده هاي آمدن پيام آور آخرين را در تورات و انجيل، براي بشر باز نخواهد خواند؟ و به تحريف گران آن بشارتها، دور باد از رحمت خداي را نخواهد گفت؟
آيا آن بزرگوار از همه پليداني که به ساحت مقدس آخرين پيام آور مهرباني، مرد بزرگ آسمان، حضرت مصطفاي گل! جسارت و توهين روا مي دارند، اظهار برائت نخواهد کرد؟
آيا... آيا... آيا... اين همه، همچنان در ذهن تو مرور مي شوند و تو يک باره به خود مي آيي و مي نگري که زير لب با خود چه زمزمه هايي داشته اي. به خويشتن مي گويي:
«کازانتراکيس» کيست؟... عيسي که از صلب صليب نيست. او بشارت دهنده آخرين خورشيد آسماني ست.
به راستي اگر او اکنون بخواهد کتابي بنويسد، نام اثرش چيست؟...
نويسنده : جواد نعيمي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید