اختلاف و انشعاب را بايد عارضه اي طبيعي براي فرقه هايي چون بابيه تلقي کرد. اساساً نزاع و کشمکش، بخشي از فرايند تبلور و زيست آنان را شکل مي دهد. در اين ميان، از قلم نيز به صورت ابزاري در اين ميدان استفاده شده است و نگارش کتب و رسالات عليه يکديگر قسمتي از رويارويي گروههاي منشعب با همديگر مي باشد.
کتاب “هشت بهشت”، اثر مشترک ميرزا آقاخان کرماني و شيخ احمد روحي، با هدف بيان عقايد ازليان و رد طريقه بهائيت نمونه اي مثال زدني است که در اين نوشتار معرفي شده است.
شيخ احمد احسائي سال ????.ق در احساء (واقع در عربستان) به دنيا آمد و در جواني براي کسب علم راهي عتبات عاليات شد و از مراجع بزرگ آن ديار مانند سيد
مهدي بحرالعلوم، وحيد بهبهاني، شيخ جعفر کاشف الغطاء و صاحب رياض اجازاتي اخذ کرد.[?] بعد از مدتي به منظور زيارت آستان مبارک امام هشتم(ع) عازم ايران
شد. در اين کشور فتحعلي شاه قاجار و عده اي از شاهزادگان و رجال حکومت او را تکريم کردند. احسائي پس از چند سال اقامت در ايران و سفر به شهرهاي آن،
به عتبات بازگشت و سرانجام به عربستان رفت و سال ???? در نزديکي مدينه دار فاني را وداع گفت. جنازه اش را در قبرستان بقيع به خاک سپردند.[?]
شيخ احمد در بعضي از مسائل اعتقادي و کلامي، همچون معاد و معراج، داراي آرا و افکار شاذّي بود و اين امر، حرف و حديث هاي بسياري نسبت به او در مجامع علمي شيعه ايران و عراق برانگيخت و حتي به تکفير وي توسط بزرگاني همچون حاج ملا محمدتقي “شهيد ثالث” (فقيه وارسته و پرنفوذ قزوين) انجاميد و موجب شد گروهي به نام “شيخيه” پديد آيد که در تقابل با “متشرّعه” (عامّه شيعيان) قرار داشت.[?]
متأسفانه، شاگرد مشهور و تراز اول شيخ احمد، موسوم به سيد کاظم رشتي،[?] نيز که پس از مرگ وي رهبري شيخيان را به عهده گرفت، نتوانست بين اين گروه با ديگران التيام بخشد و حتي به علت تندي هايي که نسبت به علماي شيعي مخالفِ خود داشت،[?] بر عمق اختلافات افزود و در نتيجه، انشعاب تازه اي که با عنوان شيخيه بين شيعيان ايجاد شده بود در تاريخ، تثبيت شد. او هنگام وفات براي خود جانشيني معين نکرد.
پس از مرگ سيد کاظم رشتي (????.ق) نزاع داغي ميان شاگردان و پيروان وي به وجود آمد. گروهي رياست حاج محمد کريمخان در کرمان يا ميرزا شفيع تبريزي در
آذربايجان را پذيرا شدند و عده اي نيز پيرو سيد احمد پسر سيد کاظم گرديدند (وي مدت ?? سال رهبري شيخيان عراق را بر عهده داشت). گروه ديگر نيز پيروي ميرزا علي محمد شيرازي را قبول کردند که آهنگي کاملاً جدا از ديگران مي نواخت. وي ابتدا ادعاي “بابيت” (و نيابت خاصّ حضرت ولي عصر “عج”) را داشت و به همين
مناسبت، پيروانش به “بابيه” شهرت يافتند.[?]
ميرزا علي محمد باب، بعدها مدعيات بالاتري همچون قائميت و رسالت را مطرح ساخت و در اواخر سال ????.ق براي اثبات عقايد خود و به اصطلاح تشريح دين جديد، کتابي به نام “بيان” آورد که به ادعاي وي، هم تراز قرآن کريم و ناسخ آن بود![?] باب، فردي به نام ميرزا يحيي صبح ازل را به جانشيني خود برگزيد، اما بعدها برادر بزرگش، حسينعلي بهاء (پيشواي بهائيان)، با او به رقابت و مخالفت برخاست و
همين امر به انشعاب و انشقاق بابيه به دو گروه “ازلي” (پيروان صبح ازل) و “بهائي” (پيروان بهاء) منجر گرديد.
اين دو گروه، با هم ضدّيتي عميق و نبردي بي امان داشتند و عليه يکديگر به نگارش کتاب ها و رسالات گوناگوني دست زدند که نمونه آن را در فرقه بهائيت، مي توان در الواح حسينعلي بهاء (در کتاب اشراقات)، “لوح قرن” شوقي و نيز “اسرار الآثار” نوشته فاضل مازندراني (مدخل “يحيي” و…) ديد. ديدگاه و اظهارات ازليان بر ضدّ بهاء و پيروان او را نيز، از جمله، مي توان در کتاب “تنبيه النائمين” (منتشر شده از سوي
عزّيه: خواهر حسينعلي بهاء) و همچنين کتاب “هشت بهشت” مشاهده کرد.
کتاب “هشت بهشت”، را ميرزا آقاخان کرماني و شيخ احمد روحي تأليف کرده که از پيروان مکتب باب (شاخه ازلي) و هر دو داماد يحيي صبح ازل اند. اين کتاب، ضمناً
حکم ادعانامه اين فرقه عليه بهائيان را دارد. مبناي فکري و اعتقادي “هشت بهشت”، همان مطالب مندرج در کتاب “بيان” نوشته علي محمد باب است و نويسندگان آن، خود را پيرو بيان معرفي کرده اند.[?]
ميرزا آقاخان، البته، نسبتي هم با “روشنفکري سکولار” در عصر قاجار دارد و از همکاران ميرزا ملکم خان در روزنامه “قانون” بوده است، چنان که مدتي نيز در
اواخر عمر (همراه شيخ احمد روحي) در پايتخت عثماني با مرحوم سيدجمال الدين اسدآبادي در خطّ تبليغ “اتحاد اسلام” گام زده است. نکته اخير، همراه تعرضات
وي در بعضي از آثارش به باب و بابيان،[?] دسته اي از پژوهشگران را به اين نظر رسانده است که آقاخان نخست به آيين باب گرويد و سپس تحت تأثير گرايش به غرب، در جهت تلفيق و التقاط فرهنگ اسلامي با تفکر جديد مغرب زمين برآمد و در همين راه بود که به اومانيسم (و درواقع: مذهب لامذهبي) رسيد که تقيد به هيچ آييني (حتي بابيت) را برنمي تابد.[??] سير انديشه و احياناً تحولات و تناقض هاي فکري او را بايد براساس اين ديدگاه ارزيابي کرد.
? معرفي اجمالي کتاب “هشت بهشت “
کتاب “هشت بهشت”[??] اثر مشترک آقاخان کرماني و شيخ احمد روحي است. البته در اينکه کدام يک بيشتر در نگارش آن سهيم بوده اند اختلاف وجود دارد. به هرروي، اين کتاب را بايد فلسفه نظري شريعت بيان تعبير نمود که افراد نامبرده تحت تأثير عقايد سيد جواد کربلايي (از پيروان اوليه باب و “حروف حي” او) آن را تأليف
کرده اند.[??]
هدف از تأليف “هشت بهشت”، طبق گفتار نويسندگان آن، عبارت است از:
?) بيان عقايد ازليان؛
?) ردّ طريقه بهائيت؛
?) ذکر علل و اسباب تقسيم بابيه به دو گروه ازلي و بهائي؛
?) بيان فلسفه مسلک جديد؛
?) دادن اطلاعاتي راجع به تاريخ وقايع دوره اول بابيه؛
?) شرح حال عده کثيري از قدماي اين فرقه.
علت نام گذاري کتاب به هشت بهشت نيز، وجود هشت بابي
است که در اين مجموعه شرح داده شده است.[??]
باب هاي هشت گانه کتاب از اين قرار است:
? باب اول: در حقوق الهيه، باب دوم: در تهذيب اخلاق،
? باب سوم: در تدبير و حکمت منزل،
? باب چهارم: در حقوق مدنيه،
? باب پنجم: در حقوق و نواميس عامّه،
? باب ششم: در حقوق ملکوتيه،
? باب هفتم: در احوال قيامت و دلائل ظهور قائم آل محمد(ص)،
? باب هشتم: در وقايع قيامت و ظهور نقطه بيان و اصحاب او.[??]
از ديگر مطالب اين کتاب مي توان به عناوين زير اشاره کرد:
?) مقدمه و بيان مختصري از شرح حال و زندگي آقاخان کرماني و شيخ احمد روحي؛
?) تعريف شريعت بيان؛
?) خصايص و امتيازات آن؛
?) دعاوي اهل بيان؛
?) مناسبات اين شرع با شرايع ديگر؛
?ــ شرح حال حضرت ثمره؛[??]
?) شرح حال عجل سامري[??] و سرانجام در خاتمه بيان شرح فتنه صيلم[??] آمده است.
کتاب “هشت بهشت” را درواقع مي توان آينه تمام نماي يک گروه بدعت گذار و نو ديني دانست؛ زيرا نويسندگان آن در جاي جاي کتاب درصددند اين مدعا را بيان کنند
که دين مبين اسلام متعلق به زمان هاي گذشته است و آنچه نياز بشر امروز است چيزي فراتر از اسلام و تعاليم آن است که تعابير و اضافات جديدي را مي طلبد.
البته نويسندگان کتاب در نوشته خود تماماً از آيات و روايات اسلامي استفاده کرده، اما بر پيکر اين همه، لباسي از تأويلات جديد پوشانده اند؛ تأويلاتي که البته در درستي و بجايي آن ها جاي هزاران حرف است. چنان که وجود عناويني همچون ظهور قائم آل محمد(ص)؛ عِجل (گوساله) سامري …، نشان دهنده آن است که
اينان تحت تأثير ادبيات اسلامي در پي تأسيس مفاهيم ديني جديد بوده اند؛ گرايش و نحله اي که البته هيچ گاه نتوانست در جامعه اسلامي ايران رشد و بالندگي طبيعي و معقول را بيابد و لاجرم، دانسته و ندانسته، ابزاري در دست قدرت هاي استعماري آن زمان گرديد. اما آنچه جنبش نوديني بابي ــ ازلي را به لحاظ تأثير تاريخي، تا حدودي مؤثر و لاجرم داراي اهميت بحث مي سازد، حضور و نفوذ عده اي از هواداران (يا منسوبان به اين) جنبش همچون يحيي دولت آبادي در بين مشروطه
خواهان سکولار است. اما بايد توجه کرد که متن “هشت بهشت” به گونه اي است
که خواننده را دچار سردرگمي و تحير مي کند؛ زيرا نويسندگان آن، مدعي اند که آيين بيان، تعريفي نو از انديشه الهي است، اما خواننده نکته سنج آنچه در کتاب
مي خواند تغييرات ظاهري در عناوين و آداب اسلامي است. مثلاً در آيه “ما فرّطنا في الکتاب من شي ء و لا رطباً و لا يابساً الا في کتاب مبين و انّ في
البيان حکم کل شي ء کل شي ء احصيناه في امام مبين”،[??] لفظ مبين و بيان را دال بر دين جديد مي دانند. اينان اصرار دارند که بگويند آيين اختراعي شان جامع همه اديان است[??] و در عين اينکه ناسخ اديان ديگر نيست،[??] اديان ديگر را مطرود مي سازد.[??] از طرفي اعتراف کرده اند که “دين اسلام، جامع و عقلاني است”،[??] ولي در عبارتي ديگر، بعضي از احکام اسلام مانند حجاب و حرمت شرب خمر را نسبي دانسته[??] و گفته اند: “… همچنين احکام شريعت اسلام مناسب به عصر جاهلي و عشاير و اقوام وحشي باديه نشين است و هرگز مردم متمدن را سيراب نتواند کرد.”[??]
آنان، با اينکه به عقلانيت اسلام معترف اند، در جايي نوشته اند: “دين [اسلام ] با عقل سازگار نيست و آن کس که توانست دين را با عقل سازگار کند شيخ احمد
احسائي بود و بعد از آن در ظهور بيان [مرام باب ]، روح شرع و حکمت، يکي شد.”[??]
? گذري بر تعاليم مسلک ازلي
سازندگان اين نحله شبه مذهبي، با چند تغيير (بي مبنا) در احکام اسلام، نبوغ! خود را آشکار کرده اند و توقع هم دارند که با اين عمل، دنيايي نو بسازند! مثلاً نماز در مسلک ازلي نوزده رکعت است (صبح ? رکعت؛ ظهر ? رکعت؛ عصر ? رکعت؛ مغرب ? رکعت و عشا نيز ? رکعت) و اذان و اقامه نمازها نيز شکلي جديد يافته است. روزه نيز نوزده روز است که قبل از عيد نوروز گرفته مي شود.[??] حج آنان هم در شهر شيراز و زادگاه علي محمد باب به جا آورده مي شود.[??] بسيار خوب، با اين تغييرات چه انقلابي ايجاد مي شود؟!
در اين کتاب عناويني چون حجه الله، امام زمان، دجّال، قائم آل محمد نيز آمده است که هر کدام از آن ها مصاديق خاص و خودتراشيده اي دارند. مثلاً دجال را ميرزا آقاسي مي دانند[??] و معتقدند که قائم آل محمد بايد سيدي باشد ايراني که در آخرالزمان به دنيا مي آيد و قيام مي کند و او همان علي محمد باب است.[??]
پس بين امام زمان(ع) که در قرن سوم هجري غايب شد با قائم آل محمد تفاوت وجود دارد! به عبارتي ديگر، اينان به مهدويت نوعي معتقدند نه مهدويت شخصي.[??] سفياني نيز در اين کتاب حاج محمد کريم خان کرماني معرفي شده است.[??]
کتاب “هشت بهشت”، ضمناً در زمينه تبليغ به سود گروه و مسلک خاص از طريق دروغ پردازي و تحريف واقعيات تاريخي نيز، يد طولايي دارد. نويسندگان، مدعي اند که
بزرگواراني چون شيخ مرتضي انصاري ــ آن عالم فرهيخته ــ در پي اظهار دوستي و مودّت با اين گروه بوده اند، يا حاج ملا علي کني خود را حامي ازلي ها مي دانست و
حاج ملا هادي سبزواري برايشان شعر مي سرود.[??] و اين در حالي است که شيخ انصاري، به روايت شاگردش، حاج ميرزا نصراللَّه تراب دزفولي، در کتاب “لمعات
البيان” حتي نسبت به سيد کاظم رشتي احتياط مي کرد و او را لايق در تصرّف مال امام(ع) نمي دانست،[??] چه رسد به باب و صبح ازل! حاج ملا علي کني نيز فقيه
متنفذ تهران در عصر ناصرالدين شاه بود که به گواه اسناد و مدارک موجود، از مخالفان سرسخت و پابرجاي باب به شمار مي رفت و نوشته او در اين زمينه را مي
توان در کتاب “عهد اعلي…” (از منابع بهائي و نوشته ابوالقاسم افنان) ديد. حاج ملا هادي سبزواري نيز حکيم پارسا و نام آشناي شيعه در عهد ناصري است که در زندگي نامه خودنوشت خويش، بخش مربوط به ايام تحصيل در اصفهان، پايه علمي شيخ احمد احسائي را نازل شمرده و در منظومه حکمت خويش نيز، قسمت مربوط به بحث از اصالت وجود، ادعاي احسائي مبني بر اصالت داشتن وجود و ماهيت (هر دو) را خرق اجماعي ناشي از راه نيافتن به کنه مطلب دانسته است. وقتي که شخصي چون احسائي نظر حکيم سبزواري چنين رتبتي داشته باشد، تکليف
امثال باب و ازل با آن مدعيات عجيب و غريب معلوم است!
? انشعاب در بابيت و بهائيت
پس از اعدام علي محمد باب، فرقه هوادار او، بر اثر
ادعاي چند تن از پيروان او دچار انشعابات متعدد گرديد: ?) ميرزا اسدالله ديان که کاتب صبح ازل بود؛[??]
?) ميرزا عبدالله متخلص به غوغا؛
?) حسين ميلاني مشهور به حسين جان؛
?) کاشاني؛
?) اصفهاني؛
?) ميرزا محمد نبيل. اين شش نفر که جزء اولين پيروان اين فرقه بودند ادعاي من يظهره اللهي و خليفه اللهي کردند.[??] البته، اين همه، غير از يحيي صبح ازل بود
که از نظر نويسندگان “هشت بهشت”، وصي واقعي باب به شمار مي رفت (و چنان که گفتيم، بعداً با رقابت و مخالفت سخت برادر بزرگش روبه رو شد و اين امر، به
افتراق بابيه به ازليان و بهائيان منجر گرديد).
به نوشته نويسندگان “هشت بهشت”: “در ميان مدعيان مزبور، آن کس که در اين آشفته بازار توانست کار خود را پيش برد ميرزا حسينعلي معروف به “بهاءالله” بود
که نحله بهائيت را بنيان گذارد.”[??] در “هشت بهشت” آمده است: “آقاجان کچل صابون فروش کاشاني که سامري وقت بود طريقه مداهنه و چاپلوسي را پيش گرفت. ميرزا حسينعلي بيچاره را به اين طمع انداخت. آن گوساله نيز مخفيانه به تدارک پرداخت.”[??] نويسندگان “هشت بهشت” با اين پيش پرده، به سراغ حسينعلي بهاء رفته و صابون فروش (مشاور بهاء) را “سامري” امت و خود بهاء را نيز عِجل (گوساله) سامري خطاب کرده اند. طبق گفته اينان: فعاليت بهائيت بر دو پايه اصلي استوار است: ?ــ دروغ و داستان سرايي؛ ?ــ قتل مخالفان خويش.[??]
جالب اين است که به گزارش “هشت بهشت”: بهائيت نيز بعد از مرگ بهاء (????.ق)[??] دچار تشتت و تفرقه شد و افرادي از آن ها به خيالاتي افتادند که بعضاً
برايشان هزينه اي سنگين (= ترور) را دربرداشت: ?ــ ميرزا زرندي موسوم به نبيل، “در اين اثنا به خيال داعيه افتاد… پسران خدا خبردار شده دو نفر فرستادند آن لنگ بيچاره را خفه کردند.”[??] ?ــ “پهلوان کچل صابون پز… به حيفا رفت و در آنجا رأيت دعوي برافراشت… . عباس افندي نيز در مقابل، کاغذي به خط ميرزا حسين بها (پدرش) بيرون آورد که اي اعضاي من عبد حاضر مدت هاست کافر و مرتد شده… آنگاه به سيف قهر او را بزنيد… ناچاراً… باز اظهار ندامت کرده عود به قراول خود نمود.”[??] ?ــ جعفر کفاش با سيد اسماعيل صباغ با چند نفر ديگر در يزد اين ادعا
را دارند؛[??] ?ــ حاج ميرزا احمد مشرف زاده کرماني نيز در بمبئي اوراق و الواح بسيار چاپ نموده است.[??]
تعابيري که در “هشت بهشت” نسبت به بهائيت آمده تعابيري بسيار تند و گزنده است که نشان دهنده خشم بسيار نويسندگان آن نسبت به دکان سازي رقيب، و رقيب دکان ساز، مي باشد. نمونه هايي از اين تعابير چنين است: “و هر يک از اصحاب خود را عناويني جديد بخشيد. تابعين ميرزا حسينعلي در بلاد ايران و روم [عثماني ] به اغواء و اضلال مردم مشغول شدند… و الواح خوش خط بي معني زحرف و به هر هوشيار نمود… و براي هر يک از اين اوباش بي حس و بي شعور که چون يربوع کور از هر شعاع و نوري بي بهره و محروم بودند آن قدر تمجيد و تبجيل، لفظاً و کتباً، گفت و نوشت که براي آن بيچارگان احمق هم امر مشتبه شد.. و عجب تر اينکه اين اشخاص از رذالت فطرت و فساد اخلاق و کراهت صورت و سيرت، آن قدر جاهل و بي شعور و چشم بسته مي باشند… آن قدر قشري و احمق و چشم بسته و مقلد هستند که گويا رايحه علم و تحقيق به مشامشان نرسيده” است.[??]
تصوير ميرزا حسينعلي بهاء (پيشواي بهائيان) از نگاه نويسندگان “هشت بهشت”، و در واقع از ديدگاه ازليان، چنين است: “ميرزا هم جز اباطيل و اکاذيب و قصص بي
اصل و دروغ چيزي به دست نداد. در کلمات اين خدا اين قدر ساخته کاري و تصنّع و استراق [??] موجود است که هيچ ذهن سليمي نمي تواند تصور کند… . در وقت نزول آيات خودش با يک صداي کريهِ مُنکَرِ بسيار خنکي راه مي رود… و کچلک هم قلم اعلي را برداشته و روي کاغذ خط هاي لايقرء مي کشد… .”[??] در جاي ديگر نوشته اند: “شگفت تر از همه چيز اينکه آقا ميرزا خدا [= حسينعلي بهاء] بعد از اين همه ظلم هاي فاحش و نابکاري هاي بَين و خيانت هاي آشکار و دزدي هاي
برملا و سفک دماء[??] و قتل نفوس و غصب حقوق و نقض عهود، خود را حسين مظلوم… مي خواند”![??]
? ادعاي غريب حسينعلي بهاء: من خداي خدايانم!
نويسندگان “هشت بهشت”، در عبارات فوق، از ميرزا حسينعلي بهاء، به تعريض با تعابيري چون “خدا” و “آقا ميرزا خدا” ياد کرده اند؛ تعابيري که تعريض به ادعاي
خدايي توسط بهاء دارد. از جمله ايرادهاي مهمي که مخالفان حسينعلي بهاء (از هر گروه و دسته) به وي گرفته اند و چنان که مي بينيم در کتاب “هشت بهشت” نيز بازتاب آشکار دارد، ادعاي الوهيت از سوي بهاء است که منشأ آن هم بعضي از سخنان حسينعلي است که صراحتاً بوي ادعاي خدايي، بلکه خدا آفريني، مي دهد.
به عنوان مثال مي توان به اين سخن که در زندان عکا نوشته است اشاره کرد: “انّه لا اله الا انا المسجون الفريد”[??] (نيست خدايي جز من زنداني يکتا)! نيز او
در کتاب “مبين” نوشته است: “ينادي المنادي بين الارض و السماء السجن لله المقتدر العزيز الفريد”[??]
(منادي بين زمين و آسمان ندا مي کند که: زندان، ويژه خداي تواناي عزيز يکتاست). نيز: “قد افتخر هواء السجن بما صعد اليه نفس الله لو کنتم من العارفين”[??] (به تحقيق افتخار مي کند هواي زندان به سبب آنچه را که بالا رفت به سوي آن نَفَس خدا، اگر باشيد شما از دانايان). نيز: “تفکّر في الدنيا و شأن اهلها، انّ الذي خلق العالم لنفسه قد حبس في اخرب الديار بما اکتسبت ايدي الظالمين”[??] (در خصوص
دنيا و حالات مردم آن بينديش، زيرا آن کس که جهان را براي خود خلق کرد، در خراب ترين مکان ها زنداني ستمگران است). نيز: “قل لايري في هيکلي الا هيکل
الله و لا في جمالي الا جماله و لا في کينونتي الا کينونته و لا في ذاتي الا ذاته و لا في حرکتي الا حرکته و لا في سکوتي الا سکوته و لا في قلمي الا قلمه العزيز المحمود”[??] (بگو در هيکل و جمال و کينونيت و ذات و حرکت و سکون و قلم من، جز هيکل و جمال و کينونيت و ذات و حرکت و سکون و قلم خداوند ديده نمي شود). و در لوح روز ولادتش ادعا شده است که در چنين وقتي، خداي لم يلد و لم يولد به دنيا آمد: “فيه وُلِدَ من لم يلد و لم يولد”![??] و به مريدانش سفارش کرده که از خداوند (يعني بهاء)، به حرمت گيسواني که بر چهره اش افشان است درخواست حاجت کنند
و بگويند: “اللهم انّي اسئلک بِشَعَراتِک التي يتحرّک علي صفحات الوجه”![??] و بالاخره: خود را کسي دانسته که جهان را آفريده، ولي (البته آن قدر مظلوم است که) نمي گذارند يکي از مريدانش را ببيند: “انّ الذي خلق العالم لنفسه منعوه أن ينظر الي أحدٍ من احبائه”![??]
البته به محنت و ذلتش در زندان عکا و در چنگ مأموران سلطان عبدالمجيد عثماني ننگريد، که مقام اين آخدا، يا ميرزا خدا! به قدري والا و بالاست که به قول خود
او در قصيده “ورقائيه”: همه خدايان از اثر فرمان من خدا شدند همه پروردگاران از حکم من پروردگار گشتند: کلّ الالوه من رشح أمري تألّهت و کل الرّبوب عن طفح حکمي تربت [??]
بر بنياد اين ادعاهاي شگفت، فرزند و جانشين بهاء، عباس افندي، نيز تصريح کرده است که “مقام مظاهر قبل” يعني پيامبران الهي و حضرت محمد(ص)، “نبوّت کبري بود و مقام حضرت اعلي”، يعني علي محمد باب، “الوهيت شهودي و مقام جمال اقدس” يعني حسينعلي بهاء، “احديت ذات هويت وجودي…”![??] و “…اين ظهور اعظم، نفس ظهور الله است، نه به عنوان تجلّي و مَجلي …”![??]
و با اين کلام، راه را بر بهائيان (که براي توجيه کلمات بهاء، به “مظهريت” و اين گونه حرف ها متمسک مي شوند) يکسره مي بندد!
ميرزا آقاخان کرماني و احمد روحي، اين ادعاي غريب ميرزا حسينعلي بهاء را آن قدر دور از عقل مي شمارند که معتقدند جز افراد بي خرد، کسي اين گونه ادعاها را
از مدّعيان آن نمي پذيرد. لذا در “هشت بهشت” نوشته اند: “ميرزاي مزبور، مردم را آن قدر … [کلمه اي توهين آميز به معناي مطيع چشم و گوش بسته] ديده که به الوهيت هم قناعت نکرده، خود را خدا آفرين، بلکه بنده اي از بندگان خود را، خدا آفرين مي داند… خلاصه، غريب تر از اين خدا، آن احمقاني هستند که اين
مزخرفات بي معني را شنيده و تن درداده اند.”[??]
پي نوشت ها
[?]ــ سيد سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ????، صص???ــ???
[?]ــ محمدحسين حسيني جلالي، فهرس التراث، ج?، ص???
[?]ــ احمد کسروي، تاريخ مشروطه ايران، ج?، ص???
[?]ــ محمدحسين حسيني جلالي، همان، ج?، ص???، بخش: السيدکاظم بن
قاسم الحسيني الرشتي الحائري.
[?]ــ ميرزا محمدتنکابني، رک: قصص العلماء، ص??
[?]ــ يوسف فضايي، شيخيگري و بابيگري و بهائيگري و…، صص??ــ??
[?]ــ سعيد زاهد زاهداني، همان، صص???ــ??
[?]ــ البته بعضي از مطالب مندرج در کتاب هشت بهشت، با بيان مطابقت ندارد که در پاورقي کتاب توضيح داده شده است.
[?]ــ در رساله “سه مکتوب” مي گويد: طايفه بابيه جماعتي اند که “طاقت کشيدن بار شريعت عربي… و کوله بارهاي شيخ احمد احسايي را نياورده، طناب را بريده و از زير بار مذهب شيعه که واقعاً لايتحمّل است بيرون خزيده، ولي … زير باز غُلُنبه هاي عرفان
سيدباب رفته اند که غصني است از همان دَوحه، و گرده اي است از همان نقشه.” رک: فريدون آدميت، اميرکبير و ايران، ص???
[??]ــ کسروي نوشته است: ميرزاآقاخان کرماني و شيخ احمد روحي کرماني “نخست در ايران همچون ديگران شيعي مي بوده اند، سپس در … [اسلامبول] ازلي گرديده اند و دختران صبح ازل را به زني گرفته اند. سپس به يکباره بي دين گرديده و آشکاره “طبيعي گري” نموده اند… .” (احمد کسروي، همان، ص???)
[??]ــ نسخه مورد مراجعه و استناد ما از اين کتاب، نسخه چاپي آن است که مشخصاً کتابشناسي آن چنين است: چاپ سربي، بي نا، بي تا، موجود در کتابخانه مؤسسه آموزشي ــ پژوهشي امام خميني قم.
[??]ــ در مقدمه هشت بهشت (ص الف) آمده است: “آقا سيدجواد کربلايي که ا زحروف حي نقطه اول و مولد موطنش شيراز بوده است.”
[??]ــ هشت بهشت، ص??
[??]ــ نقطه بيان، مقصود علي محمد باب است.
[??]ــ مقصود، ميرزا يحيي صبح ازل است.
[??]ــ منظور حسين علي بهاء، بيان گذار نحله بهائيت است.
[??]ــ منظور، چگونگي انزواي صبح ازل است.
[??]ــ اين عبارت، تلفيقي از آيات ?? و ?? سوره انعام و ?? سوره
يس است.
[??]ــ در تعريف شريعت بيان، به اين مطلب اشاره مي کنند (هشت بهشت، ص?).
[??]ــ همان جا.
[??]ــ هشت بهت، ص??؛ البته پيروان باب در بَدَشت (از توابع شاهرود) دين اسلام را منسوخ اعلام کرده اند. رک: سعيد زاهد زاهداني، همان، صص???ــ??
[??]ــ هشت بهشت، ص??
[??]ــ همان، ص?
[??]ــ همان، ص??
[??]ــ همان، ص??
[??]ــ همان، ص??
[??]ــ همان جا.
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ همان، ص???ــ???
[??]ــ همان، ص???ــ???؛ يعني هرکس مي تواند مهدي باشد و دليلي نيست بگوييم فقط يک نفر بخصوص (نظير حجه بن الحسن العسکري “عج”) هم قائم و هم مهدي است.
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ رک: زندگاني و شخصيت شيخ انصاري قدّس سرّه، مرتضي انصاري، تهران، حسينعلي نوبان، چ?، ????، ص???ــ???
[??]ــ ديان به دست عوامل حسينعلي بهاء ترور شد.
[??]ــ هشت بهشت، ص???؛ من يظهره الله کسي است که قرار بوده است خداوند او را پس از باب، ظاهر سازد و باب به کرات در آثار خود، از وي سخن گفته است.
[??]ــ همان جا.
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ هشت بهشت، ص???، يکي از موارد آن است.
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ همان جا.
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ صورت سازي و دزدي از اين و آن.
[??]ــ هشت بهشت، ص???
[??]ــ ريختن خون ها.
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ حسينعلي بها، مبين، ????.ق، ص???
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ همان جا.
[??]ــ همان جا.
[??]ــ همان، ص??
[??]ــ عبدالحميد اشراق خاوري، مائده آسماني، تهران، موسسه ملي مطبوعات امري، ج?، ص???؛ همچنين رک: عبدالحميد اشراق خاوري، “رساله ايام تسعه”، تهران، مؤسسه ملي مطبوعات امري، ??? بديع، ص??
[??]ــ ادعيه حضرت محبوب، مصر،????.ق، چاپ دوم، مؤسسه ملي مطبوعات امري، ص ???، با توجه به بيان “فيضي” در کتاب: “بهاءالله”، ص ???، مبني بر “افشان بودن گيسوان و محاسن ميرزاحسينعلي”، توجيه و پاسخ سيد مهدي گلپايگاني، مبلغ بهايي هم دوره عباس افندي، مندرج در کتاب: “مصابيح هدايت”، ج ?، صص ??ــ?? را به ياد مي آوريم: “آخوندها اعتراض مي کنند درباره اللهم اني اسئلک بشعراتک…، سيد مهدي مي گويد: خدايي که دست دارد و چشم دارد، مگر نبايد مو داشته باشد و شما مي دانيد اگر خدا با داشتن ساير اعضا سرش بي مو باشد البته کچل خواهد بود و ما بهائيان به خداي کچل اعتقاد نداريم”؟… اين کتاب، توسط لجنه ملي نشريات امري، ????.ش، در ??? صفحه ?? سطري چاپ و منتشر شده است.
[??]ــ همان، ص???
[??]ــ رک: عباس افندي، مکاتيب، مطبعه کردستان العلميه، به اهتمام فرج الله زکي الکردي، مصر، ????.ق، ج?، ص???؛ براي کل قصيده نيز رک: آثار قلم اعلي، مؤسسه ملي مطبوعات امري، ??? بديع، بخش ?، صص???ــ???
[??]ــ نصرالله رستگار، تاريخ صدرالصدور، ص???
[??]ــ همان، ص??
[??]ــ هشت بهشت، ص???؛ براي بازتاب ايرادات ازليان بر ادعاي خدايي حسينعلي بهاء در آثار خود بهاء، همچنين رک: حسينعلي بهاء، بديع، چاپ ????.ق
نويسنده: حميدرضا روحاني
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید