سن نوجوانى بنا به نظر بعضى، قبل از بلوغ است و از نظر سن:
در پسران: 12 تا 14 سالگى.
در دختران: 10 تا 12 سالگى است (1) و به نظر ديگرى، ميان بلوغ و جوانى (يعنى 12 تا 20 سالگى) (2) است.
دختران از پسران از نظر فيزيولوژى و هيجانى زودتر كامل مىشوند. (3)
بحران: نوجوانى بحرانىترين مرحلهى زندگى است اين طوفان وجود جسمى و روانى نوجوان را چنان دستخوش امواج قرار مىدهد، كه او را دچار حيرت مىسازد.
نوجوانى، بحرانىترين هيجانى است كه در اغلب موارد با بيمارى روانى، فاصلهاى زياد ندارند. (4)
در نوجوانى، بعضى: داراى بحران - هيجان - تغيير و تحول شخصيتى و از نظر رفتارى، مرز شكن ولى باقاعدهاند.
و بعضى: آمادهى واپس زدن - عدم قدرت براى مواجهه با مشكلات و از نظر رفتارى، ناهنجار و بىهدف هستند.
علت:
نوجوان، مىخواهد به هويت شخصى و شغلى خود، شكل دهد و كمكم از والدين جدا شود و در عين حال، درصدد است كه روابط جنسى و عشقى سالم نيز پيدا كند. در اين مرحله تغيير و تحولات غدد مترشحهى داخلى، تغييرات هورمونى و اثرات متقابل حالات عاطفى بر يكديگر، صورت مىگيرد و تا شخصيت نوجوان بالغ نشود، اين هيجان ادامه دارد. نوجوان مىكوشد كه «خود»، آقاى «خويش» شود و در قالب نهايى خود، شكل بگيرد لذا ممكن است همان فرزندى كه تاكنون آرام و مؤدب و اعتماد كننده و دقيق بود، يك باره مهاجم و جسور و خودگرا و بىبند و بار شود. (5)
مختصات دورهى نوجوانى
در اين دوره، تفاوت سنى و زمانى، بين ابتدا و انتهاى رشد طبيعى دختر و پسر، ملاحظه مىشود. تمايلات جنسى افزايش مىيابد. بين عقل و نفس مبارزه درمىگيرد. آن يك به تقوى مايل است و اين به انجام هوس، پاىبند مىباشد و حاصل اين نبرد، يا به سركوبى ميل و بروز زهد مىكشد و يا به اعمال آن ميل مىرسد. اگر به تسلط بر نفس انجاميد، اعتدال درونى تازهاى پيدا مىشود. و نيز عقل به ارزيابى عقايد والدين و مقايسهى آنها با گفتههاى محيط مىپردازد و اگر به حاصلى درست رسيد، اين حاصل نيز تعادلى نو را باعث مىگردد. در رفتار هم: هيجان فزونى مىگيرد؛ احساسات خودنمايى مىكنند؛ قدرت تخيل بالا مىرود؛ ميل به قهرمان شدن و غرور، به كار مىافتد و كشمكشى بين ضعف گذشته و قوت تازه، درمىگيرد و بالاخره از اين جهت نيز تعادلى پيش مىآيد. (6)
در اين دوره علاقه به امور فنى و تحصيل مهارت، در نوجوان بروز مىكند؛ البته رشد مهارت فنى در پسران بيش از دختران است. (7) (و اين امر نيز با ارائهى كارهاى مختلف در صحنههاى ديدنى و تعليمى، مىتواند تقويت شود و ضمنا موجب گردد كه نوجوان از توجه به امور جنسى و سرگرمىهاى غلط و مانند آنها منصرف بماند و نيز درسى براى آينده و مشاغل اجتماعى خود گرفته باشد.
ناگفته نماند كه: فراگيرى كار در نوجوانى، با فراگيرى آن در بزرگسالى فرق بسيار دارد؛ بدين توضيح كه: وقتى در نوجوانى آموخته شد، اعضاى بدن و حتى دستگاه مغزى و نفسانى، تدريجا آن را «ملكهى وجودى خود» مىسازند و خودبهخود در موقع لزوم هر عضو وظيفهى خود را بىفرمان مخصوص، عملى مىكنند (8) و دقت، در متن وجودشان قرار مىگيرد و همان مجموعه، عنوان «مهارت» مىيابد؛ يعنى: يادگيرى با دقت، كه عادت شود و به موقع لازم، ظهور كند، «مهارت واقعى» است.
در حالى كه بزرگسالى، هميشه در حين انجام كار، فرمان مداوم مغزى لازم است و اگر كمترين بىتوجهى در ميان آيد، «عمل» تعطيل؛ يا ناجور خواهد شد و اين فشار دائمى ذهنى، شخص را خسته و فرسوده مىكند.
به هر صورت، بهترين فصل آموزش فنون و تربيت اعضاى شخص، حتى تربيت چشم و ساير حواس او براى دقت و درك فنى، در زمان نوجوانى است و عالىترين معلم او «صحنههاى كارگاه و ارائهى ساختههاى دست نوجوانان هنرمند و صنعتكار و باتجربه» است).
هيجان و عصيان و عوامل آنها
ابتدا بايد دانست كه هر عمل ناروا كه از نوجوان ظاهر شود، نبايد به حساب عصيان او گذارد؛ زيرا غالبا آن عمل، موقت و به اصطلاح «از روى شيطنت» است و ريشهاى نفسانى و عميق ندارد و براساس «ديگر آزارى و زيانخواهى» نيست... و آنگاه «عملى» از او بايد مورد ايراد قرار گيرد كه مكرر صورت گيرد و جنبهى «صفتى و سيرتى» يافته باشد.
زيرا از نظر چارهجويى نيز اين دو با هم تفاوت دارند:
نوع موقت يا معلول شيطنت را بايد تحمل كرد تا آرام گيرد و از آن درگذرد؛ ولى نوع ريشهدار و سيرتى آن را بايد از «دانايان» (9) مدد گرفت و به پيشگيرى يا معالجه پرداخت.
اقدامات زيانبخش نوجوان، عبارتند از:
1- اعمال مكرر بزه (دزدى - خرابكارى - استعمال مكرر الكل يا دارو).
2- اعمال جنسى تعمدى (روسپىگرى و آبستنى در دختران - و كژخويى و همجنسبازى در پسران و نظير اينها).
3- عدم انجام تكاليف درسى (به مدت طولانى - با وجود استعداد و هوش كافى).
4- آشفتگى خلقى مداوم (افسردگى - بىخوابى - بىاشتهايى - ميل به خودكشى.)
5- گوشهگيرى متوالى (بىعلت خارجى و با كاهش كارآمد بودن فرزند و بهرهى او).
6- ظهور نشانههاى بيمارى روانى (توهم - هذيان - بدبينى (10) و خيال بافى). (11)
چنان كه گفتيم، بدان شرط كه: هر كدام از اين موارد، مكرر صورت گيرد و آن تكرار، حالى از ريشهدار بودن قضيه در درون فرزند باشد؛ تا اقدامى عصيانى و قابل پيشگيرى بشمار آيد.
عوامل هيجان: مختلفاند بدين قرار: (12)
1- اصل انتقال از «كودكى» به هواى وصول به «حد بلوغ» كه تفاوت فاحش اين دو صحنه، در او موجب هيجان مىگردد. (13)
2- استقرار استقلال - كه بر اثر ميل به خودنمايى، گاه به طور اغراقآميز عليه «حكومت والدين و قدرتهاى موجود در محيط خود» ابراز عصيان مىكند (14) و در نهان و باطن، بدان تعرض نيز موافق نيست.
3- كشش جنسى - كه حال تهاجم را غالبا موجب مىشود (تهاجم به هر چه در مقابل او مانع ايجاد مىنمايد (15) و مايل است كه قدرت خود را در معرض نمايش و آزمايش گذارد.)
4- عدم اطمينان نسبت به بزرگتران - او كه قبلا پدر و مادر را مدل عالى مىشمرد و سعى مىكرد كه خود را همانند آنان بسازد، در اين مرحله، گاه تصورى براى او پيدا مىشود كه گويد:
«والدين مىخواهند تو را با نازكشى و مهرورزى، دائما محكوم خود سازند و بردهى خويش كنند».
همين تصور در او بىاعتمادى ايجاد مىكند و وى را از خانواده، گريز مىدهد.
5- ميل شديد به انجام كارهاى مخصوص بزرگتران؛ در عين حال كه نمىخواهد خود را مقلد و دست پرورد آنان، معرفى كند.
(دوام اين كشاكش درونى، تا زمانى است كه شخصيت نوجوان، در قالب نهايى خود، شكل نگرفته است).
6- كوشش براى مقبول قرار گرفتن - با اين تفاوت كه غالبا راه مثبت و معقول را برنمىگزيند و مىخواهد با اعمال خارقالعاده، توجهات را به خود جلب كند. (16)
7- بازتاب «خودپرسى» و «نگران آينده بودن» در اواخر نوجوانى؛ از خود مىپرسد: مفهوم زندگى چيست؟ خود او در زندگى چه نقشى دارد؟ چه راهى براى توفيق در آن نقش برگزيند؟ اگر چند راه هست كدام بهتر است؟ معلوم نيست كه من بىمانع باشم (لذا بدگمان مىشود)؛ اصولا وقتى پايان حيات مرگ است، ابتدا و متن زندگى هم ارزش كوشيدن و جوشيدن ندارد؛ همه پوچ است.
(اگر پايان هستى مرگ نيست، چيست؟ چه كسى مىداند؟ چگونه مىتوان درستى آن را فهميد؟...)
8- ميل به زناشويى؛ پسران را سؤالهايى از همسر داشتن نيز به هيجان درمىآورند، دختران نيز نوع ديگر مىانديشند: چگونه بودن خوب است. مادرى؟ يا زنى هنرمند و مؤثر؟ يا مخلوطى از اين دو؟
شغلى در خارج خانه داشته باشد؟ يا پرورش كودك را عهدهدار شود؟
9- خدمت سربازى - فكر مىكند كه «بروم، مممكن است كشته شوم» علاوه بر اين نوجوانى كه از اطاعت والدين هم، خود را بازمىداشت چگونه فرمان دستگاه نظامى را با آن همه خشونت خواهد پذيرفت؟
به هر حال اين سؤال و جوابها نيز هيجانى را باعث مىگردد.
10- هيجان، به علت احساس گناه - نوجوان از نظر بدنى، قريبا بالغ مىشود؛ در حالى كه از نظر روانى هنوز نابالغ است و لذا جنبهى جسمى او وى را به فعاليت جنسى، استعمال الكل و مواد ديگر كيفى مىكشاند ولى به محض اين كه اولين برخورد، صورت مىگيرد (17) ناراحتى (به علت احساس گناه)، منجر به نفرت از خود (18) مىشود.
11- ابتلا به استمنا، (در پسران) و استشها، (در دختران) كه تدريجا نابسامانى روانى را موجب مىگردد و احساس «عدم كفايت» و «خجالت» مىكند و روى به عزلت «مىآورد». (19)
12- قاعدگى ماهانه (در دختران) - كه او را با افكارى خاص و «خودپرسى» (20) در عين بىاطلاعى و بىتجربهگى» مواجه مىكند و نتيجهاش هيجانى است كه گاه به علت «ترس و وازدگى و حيرت» است و گاه به علت شدت رغبت و شتابزدگى مىباشد.
13- حساسيت زياد و زودرنجى - نوجوان بيشتر و زودتر از ديگران متأثر مىشود و «زودشكن» است؛ خواه عامل آن واقعى باشد يا تصورى.(21)
موارد بالا، آنهايى است كه بايد با ابراز تحمل، در عين «بيدارى و نظارت و راهنمايى و محبت» آن هيجانها را به ساحل آرام، كشانند و اين امواج گذرا را دايمى و نهادى نشمرند و از آنها با همهى «دهشتانگيزى و شگفتآورى» به «بدگمانى و يأس در مورد صلاح فرزند» مبتلا نشوند. تصديق مىكنيم كه دشوار است؛ اما ممكن است و بىصبرى و عدم تحمل وضعى را موجب مىشود كه همهى عمر فرزند را تهديد خواهد كرد.
پی نوشت :
(1) بمج، 16
(2) مس، 10.
و به نظر ديگر»10 تا 18 سالگى» است كه مىتوان نسبت به نظر قبلى، آن را مخصوص دختران دانست. م - (رك: بمج، 41. (
در كتاب «لغات و اصطلاحات روانشناسى، نشريهى مدرسهى عالى دختران ايران، ص 10«مىنويسد:
نوجوانى دورهاى از زندگى است كه از بلوغ، شروع مىشود و تا جوانى ادامه دارد و فرد آدمى در پايان اين دوره، بالغ شناخته مىشود. آغاز و پايان اين دوره، در جامعههاى مختلف متفاوت است
(3) مس، 10.
بحران نوجوانى در دختران، يك سال يا بيشتر پيش از پسران آغاز مىگردد.
(4) مس، 6 و 7.
(5) مس، 11.
(6) بمج، 41.
(7) بمج، 21.
(8) بازى فوتبال و رانندگى را اگر در نوجوانى آموخته باشيد اگر در حين بازى يا رانندگى، اتفاقى رخ دهد، دست و پا خودبهخود و سريع به تناسب صحنه و لزوم امر، حركت مناسب مىكنند و غالبا آن اتفاق را بىخطر مىگذارنند؛ در حالى كه اگر در بزرگسالى آموخته باشيد، ذهن، تا به فكر چاره افتد و فرمان لازم صادر كند، كار از كار گذشته است.
(9) دانايان كاردان، در اين مورد عبارتند از: روان پزشكان - مددياران اجتماعى - روانكاوان - افراد باتجربه در كار تعليم و تربيت نوجوانان.
(10) از قبيل آن كه تصور كند: ديگران دربارهى او حرف مىزنند و طعن مىكنند.
(11) بمج، 15 و 16.
(12) مس، 27 - 17.
(13) قبلا «بىزحمت بود و بار او بدوش خانواده» و حالا بايد «خود متحمل زحمت خويش باشد و سر نزد ديگرى خم نكند.».
(14) گاهى ميل مبارزه با «رسم كهنه و سنت قديمى» او را به تلاش وامىدارد و چون حملهى عمومى ديگران را نسبت به خود، در نظر مىآورد هيجانى او را دست مىدهد كه: ميل او به مقاومت، مىپردازد و براى امكان درگيرى، گاه متوسل به استعمال الكل و دارو مىشود و گاه، پناهگاهى مىجويد، كه در آنجا تخليهى هيجان كند، و هم، او را كه پناه گرفته چنان كه هست، بپذيرد.
ناگفته نماند كه چون نوجوان، احساس استقلال مىكند، امكان دارد همانندى با بزرگتران را بپسندد و در آن صورت، شديدا «كهنهپرست و محافظهكار و طرفدار» مىشود و براى همانندسازى، هيجان دارد.
(15) هجوم به «فرهنگ اجتماع - مقررات مذهبى - قيود اخلاقى - محوديتهاى قانونى - سنتهاى قومى - نظامات محيطى و همهى منابع نصيحتگر و نظارت كننده نوعى جلوهى استقلالخواهى به صورت منفى است.»
اين جلوهى استقلال در صورت مثبت، گاه ممكن است به صورت نمايش صفات «مردانگى يا زنانگى» باشد. پسر نوجوان مىخواهد به اندازهاى كافى «مرد- قوى - بزرگمنش» باشد و دختر نوجوان مىخواهد به اندازهى كافى «زن لايق - جذاب - ظريف» محسوب گردد.
(16) مثلا گاه براى اثبات شهامت و تهور خود، دست به كارهايى مىزند كه اگر خلاف اجتماعى، يا خلاف اخلاقى است؛ مثلا: موهاى خود را بلند مىكند (اگر پسر است) و لباسهاى مخصوص مىپوشد و رفتارهاى هيپىگرى دارد.
(17) مثلا در برخورد اول با جنس مخالف، او را ترس و پريشانىخاطر، فرامىگيرد.
(18) چون نوجوان، ميل شديد به كنجكاوى دارد اما قدرت «درست روى و درست نتيجهگيرى» ندارد، لذا دچار هيجان مىشود؛ احساس «نادرستى» نيز موجب «ناراحتى» و «شرم باطنى و از خود بيزارى» است.
(19) اينها همه، غير از زيانهاى جسمى و فشارهاى عصبى آنان است كه خود عاملى ديگر بر ناراحتى و بالنتيجه هيجان، خواهد بود.
(20) دختر نوجوان، از خود مىپرسد: «آيا قابليت ازدواج دارد؟ مسؤوليتهاى زندگى را بايد بپذيرد؟ آيا توليدمثل كند؟ مادر شود؟ با قبول آن همه مشقتها و گرفتارىها...؟ و همهى خاطرههايى را كه از مادر و كارهاى مادر و مشكلات مادر و رنجها و شادىهايش دارد؛ به ياد مىآورد و به همان تناسب گاه «خوشحال و شتابنده» است و گاه ملول و واخورده» مىباشد
(21) براى نوجوان وقتى زودرنج و حساس است «بيدارى و خواب» «تصور و گمان» به هم نزديكاند و يك نوع تأثر و انفعال، ايجاد مىكنند. - م
عوامل زودرنجى در نوجوانان از قبيل: تبعيضات - احساس نقص بدنى - چاقى مفرط - لاغرى - رنگ پوست - مذهب - نژاد - وضع اقتصادى ناجور - حالات افراطى (مس، 16 به بعد).
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید