در مورد شرایط و لوازم یک ازدواج موفق مطالب بسیاری بیان میشود ونویسندگان و و روانشناسان و سخنوران و مشاوران هرکدام به بیان ابعادی از این موضوع می پردازند.
گفته میشود که برای یک ازدواج موفق باید شناخت نسبی وتفاهم بین دختر و پسر ها وجود داشته باشد، از نظر فرهنگی خانواده ها زیاد از هم دور نباشند، برای مسائل مادی تدابیری اندیشیده باشند،گذشت و چشم پوشی در زوجین پرورش یافته باشد، و صدها و هزاران گزاره دیگر که هریک از منظری در جستجوی راههای دستیابی به عشقی پایدار و عمیق اند.
هرروزه در سراسر جهان سمینارها، کارگاه ها وجلسات مشاوره فراوانی برگزار میشودتادر آنها مردم یاد بگیرند که چگونه ازدواجی موفق داشته باشند.
اما چرا نتایج آن گونه که باید باشد نیست؟! اشکال کار کجاست که هنوز هم طلاق ، خیانت، همسر آزاری، و کینه ورزی و سردی عواطف در میان بسیاری از خانواده ها دیده میشوند؟
شاید برای پاسخ به این سوالات لازم باشد تا به جای آسیب شناسی ازدواج نا موفق نگاهی موشکافانه به مولفه های یک زناشویی موفق بی اندازیم
در خانواده های شاداب و عاشق بسیاری از موارد وجود دارد که میتواند پاسخی به کنکاش ما باشد، اما میان زن و شوهر های عاشق یک چیز مشترک است که اسمهای متفاوتی به خود می گیرید.
"درک متقابل" که گاهی" تفاهم" نامیده میشود ، گاهی"صمیمیت" جلوه میکند، "دوستی"خوانده میشود، "عشق"نامگذاری میشودویا "همراهی"و"هم پیمانی"نام میگیرد.بسیاری از این کیمیای سعادت را نوعی هم حسی مستمر تلقی میکنند. وبه دنبال راه های خلق این فضای مشترک میگردند، این افراد اشتباه نمی کنند.اما تنها به یک بعد مسئله می نگردند..
"بعد احساسی" آن چیزی که عمدتا مورد غفلت واقع میشود، قوای عقلانی زوجین در مقام انسان و تا ثیر بی مانند قدرت ذهن بر احساسات طرفین است.
در واقع"درک متقابل"و" تفاهم" که پایه های عشقی جاودانند از جنس تعلق اند و تظاهرات آنها حالت حسی به خود میگیرد، در حای که بسیاری از موارد "حس" و"احساس"در این پروسه ها به کلیت آن تعمیم داده میشود .شناخت ا دیگری ممکن نیست مگر فرد به شناخت از خود دست یافته باشد و هرچه این شناخت عمیق تر باشد شانس شناخت دیگری بالا میرود.
در اینجا سعی می کنیم به جای کلمه خود شناسی "ملاقات با خود" استفاده کنیم که گویا تر و برکنار تر از پاره ای قضاوت های عرفی است.
متاسفانه دیده میشود که در فرایند آموزش مهارت های زندگی .و عشق ورزی از این بعد عقلانی غفلت میشود. در حالی که تاکید بر این بعد عقلانی باید در الویت قرار گرفته ،تقویت احساسات مثبت و هدایت آن به سوی هم حسی های سازنده در مراحل بعدی صورت گیرد.
چگونه ممکن است انسانی که هنوز نمیداند کیست و چه میخواهد بفهمد که ار دیگری چه میخواهد؟!چگونه ممکن است فردی که تکلیف خود را با زندگی اش ندانسته و هر روز به دنبال یک سر گرمی و خود فریبی جدید میگردد، بتواند نیازهای عمیق انسانی دیگر را درک کند یا بر آورده سازد.
" عاشقش بودم اما نمیدانم چرا احساسی به اوندارم!!دوستش داشتم اما اکنون از او بیزارم!! همه چیزهایی که مشاور به من گفت انجام دادم اما باز هم به من خیانت کرد!!و..."
اجازه بدهید با خودمان صادق باشیم رخ دادن جملات بالا دلایل عمیق تری دارد و آنچه که در این موارد توسط مشاوران و مدد کاران بیان میشود در بسیاری از موارد اصل مشکل را حل نمیکند بلکه راههایی به زوجین می آموزند که چگونه خود را با این شرایط تطبیق دهند و این تطبیق به هیچ وجه حاوی یک زندگی ایدال نخواهد بود. انسانی که هنوز با خود ملاقات نکرده و در زنجیره ای از کنش ها و واکنش ها غوطه ور است و"کنش"را به عنوان شرط اساسی "حضور درک نکرده است .
چنین انسانی تنها در پیرامون خویش همراه میشود اما "حضور "ندارد و چنانکه در عشق نیز "حاضر "نیست بلکه به "ناظر" بدل خواهد شد.
انسان کنش مند در یک جای زندگی با خود ملاقات کرده است ،هوشی خداداد،پدر و مادر عمیق و دانش آموخته،مصیبت و رنجی ناگهانی یا خلوت و اندیشه مستمر اورا به میعاد گاهی برده است که سالی ،ماهی، یا حتی لحظه ای خود را از درون خود دیده است .اون وقتی جفت ملاقات کرده خود را می ببیند دیگر درنگ نخواهد کرد آنگاه تمامی مشاوره ها، آموزش ها، انگیزش های جهان، ترنم.رقص جاودانه و عاشقانه او را کامل خواهند کرد.آنگاه همه تکنیک ها کار گشا خواهند بود و درونی خواهد شد. دختر و پسری که خودرا ملاقات کرده باشند خیلی زود همدیگر رو پیدا میکنند و بسیار عمیق همدیگر رو می شناسند .گویی که سالهاست در انتظار یکدیگرند
البته این حس عمیق را نباید با فوران احساسات سطحی افراد اشتباه گرفت که هنوز به ملاقات با خویش نایل نشده اند
بنابراین در پیدا کردن جفت آرمانی خود عجله نکنید خود را بیابید تا او را بیابید، به ملاقات با خود بروید تا ملاقاتی جاودانه به سراغتان بیاید
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید