در يک نگاه غيرتاريخي که همان نگاه معاصر ماست، مي توان گفت؛ مبناي تقسيم بندي شرق و غرب، يک مبناي سياسي يا حداکثر جغرافيايي سياسي است.
در يک نگاه غيرتاريخي که همان نگاه معاصر ماست، مي توان گفت؛ مبناي تقسيم بندي شرق و غرب، يک مبناي سياسي يا حداکثر جغرافيايي سياسي است. اين يک تقسيم بندي پذيرفته شده است و آن چنان محل بحث و ترديد نيست. ولي در نگاه تاريخي، اين واژه يک تحول معنايي داشته و تلقي افراد از شرق و غرب در گذشته غير از اين بوده است. قديمي ترين تفکيک براي تقسيم شرق و غرب به دوران بسيار کهن برمي گردد و دردوره هاي بعد هم نمونه هايي را مي توان ديد. درآن گذشته هاي دور به شکلي مبهم هرآن چه که در جانب طلوع خورشيد بود شرق ناميده مي شد و هرآن چه در جانب غروب آن، غرب. البته در گذشته هاي تاريخي، افزون برنگاه جغرافيايي يک نگاه فرهنگي هم قابل جستجوست اما در مصاديق اين نگاه جغرافيايي که به راستي مرز کجاست، معيار مشخصي وجود نداشته است. بااين وجود برخي از مورخان کوشيده اند معياري را مشخص کنند؛ مثلاً؛ دربرخي نوشته ها رودي به نام رود «دن» به عنوان حدفاصل بين شرق و غرب ناميده شده است. در نظر ديگر سمت راست درياي مديترانه، شرق و سمت چپ آن غرب خوانده مي شد. ولي اين قاعده عام و کلي نيست. همواره درباره ي مسئله ي شرق و غرب اختلاف بر سر همان مناطق مرزي بوده که قرار بوده شرق را از غرب جدا کند. در عين حال کسي ترديد نداشته که سرزمين هايي مثل هند و چين و ژاپن در شرق قرار دارند و سرزمين هاي اروپايي در غرب. اختلاف بر سر مرز شرق و غرب بوده است. الآن در حوالي درياي مديترانه را که نگاه کنيد کشورهايي را مثل مراکش مي بينيد که درجنوب درياي مديترانه و تقريباً در منتهي اليه غربي درياي مديترانه قرارگرفته و کشور شرقي به حساب مي آيند و درمقابل، برخي کشورهاي حوزه ي «بالکان» را مي بينيد که در شمال درياي مديترانه قرار گرفته و نسبت به کشور «مراکش» خيلي شرقي ترند ولي جزء کشورهاي غربي خوانده مي شوند. لذا آن مرزبندي مشخصي که با دقت رياضي انجام شده باشد هنوز وجود ندارد. به طور خلاصه در قديم ملاک تقسيم بندي، اقليمي و جغرافيايي بوده و الآن عمدتاً سياسي است. علت اينکه مبناي امروز يک مبناي جغرافيايي سياسي است اين است که بشر امروز نيازمند اتخاذ يک مبناي روشن براي خروج ازمشکلاتي است که بعداً خواهدداشت. اين ابهام که بالأخره شرق کجاست؟ و غرب کجا؟ ابهامي است که مي تواند مشکل آفرين باشد، تقسيم بندي دولت ها و در روابط تجاري و سياسي و مانند آن نيازمند يک تقسيم بندي مشخص است. با اين همه در همين تقسيم بندي جغرافيايي کنوني که با رويکرد خروج از مشکلات و اتخاذ يک مبناي روشن براي تنظيم روابط اتخاذ شده، نگاه تاريخي، کاملاً کنار نرفته و ردپاي ديدگاه سنتي تعريف شرق و غرب (حتي در تقسيم بندي هاي خودمان) ديده مي شود.?
? شرق شناسي چيست؟
سهل الوصول ترين تبيين و معرفي از شرق شناسي نوعي تبيين آکادميک است و در واقع اين واژه هنوز در بسياري از محيط هاي دانشگاهي به خدمت گرفته مي شود. هرکس درباره ي شئونات مختلف تحقيق مي کند و مي نويسد يا تدريس مي کند، به عنوان يک شرق شناس است و کاري که مي کند شرق شناسي است! درست است که در مقايسه با اصطلاحات مطالعات شرقي و يا مطالعات منطقه اي امروز، شرق شناسي از ترجيح کمتري برخوردار است! علت اين امر آن است که اصطلاح شرق شناسي از طرفي زيادي مبهم و کلي است و از طرف ديگر به طور ضمني اشاره بر روحيه ي آمرانه و دست بالاي استعمارگري قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم اروپا دارد.
شرق شناسي عبارتست از نوعي سبک فکر، که بر مبناي يک تمايز معرف شناختي بين شرق و غرب قرار دارد و نوعي سبک غربي در رابطه با ايجاد سلطه تجديد ساختار، داشتن آمريت و اقتدار بر شرق است.
پديده ي شرق شناسي، اساساً با سازگاري و توافق دروني مشرق شناسي و عقايدش در مورد مشرق زمين به عنوان يک حرفه سروکار دارد و نه هيچ گونه ارتباط واقعي با يک «شرق» حقيقي. به عبارت ديگر، در اين جا روابط شرق شناسي و شرق واقعي مطرح نيست. شرق شناسي صرفاً يک فانتزي پوچ اروپايي در مورد شرق نيست، بلکه مجموعه ي خلق شده اي از نظريات و روش هاي اجرايي است که در خلال نسل هاي متمادي روي آن سرمايه گذاري هاي مادي قابل ملاحظه اي به عمل آمده است.
شرق شناسي، براي تعيين استراتژي خود همواره به صورت ثابتي بر اين برتري «موقعيت» خويش که در همه روابط، غربي ها را نسبت به شرق در موضع نسبتاً بالاتري قرار مي دهد که هرگز دست بالاي خويش در همه ي امور را از دست ندهند، تکيه مي نمايد و چرا بايد غير از اين باشد، به خصوص وقتي استيلاي خارق العاده ي اروپايي ها را از اواخر دوره ي رنسانس تا زمان حاضر در پيش روي داريم دانشمندان، متفکرين، ميسيونرهاي مذهبي، تجار و يا سربازان غربي در شرق بودند و يا اينکه در فکر آن بودند که در شرق باشند. چون مي توانستند با کم ترين مقاومت از ناحيه ي شرق، خودشان در آن جا بوده و يا در فکر در آن جا بودن باشند. تحت عنوان کلي دانش درباره ي شرق و در زير چتر سلطه و برتري مغرب زمين بر شرق در خلال دوره ي بعد از پايان قرن هجدهم، شرق پيچيده اي ظهور نمود که براي مطالعه در آکادمي ها، نمايش در موزه ها، تجديد ساختار در ادارات مستعمراتي، عرضه ي نظري در تزهاي بوم شناسي، بيولوژي، زبان شناختي، نژادشناسي و تاريخي پيرامون انسان و جهان، نشان دادن موارد تحقق نظريه هاي اقتصادي و اجتماعي توسعه، انقلاب، شخصيت فرهنگي و سيرت ملي يا ديني افراد بسيار مناسب بود.
بالاتر از همه، مي توان گفت که شرق شناسي عبارت است از وعظ و خطابه اي که به هيچ روي با قدرت سياسي موجود رابطه ي مستقيم و متناسبي ندارد بلکه در يک مبادله ي نابرابر با انواع گوناگون از قدرت ها به وجود آمده و ادامه ي حيات مي دهد. در واقع نکته ي اصلي اين است که شرق شناسي يکي از ابعاد قابل ملاحظه ي فرهنگ سياسي فکري جديد است و نه اين که تنها مبين آن باشد، بلکه خود آن است و از اين روي، آن قدري که با دنياي غربي ها سروکار دارد با خود شرق سروکاري ندارد.
از آن جا که شرق شناسي يک واقعيت فرهنگي و سياسي است، پس در خلاء و يا بايگاني حضور ندارد. بلکه کاملاً برعکس مي توان هر آن چه درباره ي شرق، گفته، و يا حتي انجام مي شود. به دنبال (و يا در محدوده ي) يک رشته خطوط فکري خاص و متمايز و از نظر عقلاني قابل شناخت است. شرق شناسي، بيش تر پاسخي بود به فرهنگي که آن را به وجود آورد تا به هدف مشهور خود، که آن نيز البته محصول غرب بود، دست يابد. بدين ترتيب، تاريخ شرق شناسي، هم يک سازگاري دروني دارد و هم يک رشته از روابط تفصيلي و مشروح با فرهنگ حاکمي که آن را احاطه کرده است.?
? تعريف استشراق:
استشراق در تعبيري موجز عبارت از آن دسته از پژوهش هاي غربي هائي است که در خصوص ميراث شرق و به ويژه مسائلي مرتبط با تاريخ، زبان، ادبيات، هنر، علوم و عادات آن انجام مي پذيرد. بنابراين خاورشناس فردي است از ديار مغرب زمين که ميراث شرق و هر آن چه را که به نوعي به تاريخ، زبان، ادبيات، هنر، علوم، عادات و سنن او تعلق دارد را بررسي کرده و مي کاود. يک خاورشناس براي کاوش اين ميراث ناگزير از داشتن ابزارهايي است که اورا به هدف مورد نظر خود رهنمون مي شوند. يکي از ابزارهايي که يک مستشرق بايد به آن مجهز گردد فرا گرفتن کامل زبان مشرق زمين و تخصص يافتن در زباني است که آثار عمده و برجسته اي در زمينه هاي تاريخ، هنر، ادب و علوم ازخود برجاي نهاده است. اين زبان بي ترديد «زبان عربي» است.
به همين دليل است که «آلبرت وتيريش» خاورشناس معاصر آلماني عقيده دارد که مستشرق پژوهنده اي است که مي کوشد شرق را بکاود و بفهمد و از اين رو تا زماني که زبان شرق را به طور کامل فرانگرفته باشد نمي تواند به نتايج درست دست يابد. اصطلاح استشراق به دوران قرون وسطي و حتي به دورتر از آن بازمي گردد. يعني؛ به دوراني که درياي مديترانه در وسط جهان واقع شده بود و تمام جهات اصلي در ارتباط با آن مشخص مي شد. هنگامي که مرکز ثقل رويدادهاي سياسي از درياي مديترانه به شمال انتقال يافت. باز هم اصطلاح شرق از بين نرفت تا خود دال به کشورهايي باشد که در شرق درياي مديترانه قرارگرفته بودند. به نظر مي رسد که اصطلاح شرق ازنظر جغرافيايي تنها منحصر به اين نقطه نشده بلکه نقاط غربي جزيره العرب و نيز شمال آفريقا را هم دربر مي گرفته است. اين اصطلاح پس از فتوحات اسلامي رواج يافت. بنابراين کشورهايي نظير مصر مغرب و شمال آفريقا و مردم ساير کشورهاي شرقي که عربيت را اختيار کردند، در قلمرو اصطلاح شرق برشمرده شدند چرا که دين آن ها اسلام و زبانشان عربي بود.
هم چنان که اصطلاح شرق از مرزهاي جغرافيايي پا فراتر نهاد و تا غرب شبه جزيره و شمال آفريقا را فرا گرفت اصطلاح استشراق هم از حوزه ي غربي ها خارج شد و به طور کلي بر هر عرب شناس اطلاق گرديد هرچند که آنان مسلمان نبودند و به زبان عربي هم سخن نمي گفتند. کار اين دسته از خاورشناسان هم آن بود که در زبان و ادبيات شرق به کاوش گري و تحقيق بپردازند هرچند که خود نيز جزء شرق بودند. از همين رو اين تعريف و اصطلاح نيز شامل حال آنان شد و آن ها هم در جرگه ي «خاورشناسان» جاي گرفتند.
در پرتو آن چه گفته شد. اطلاق استشراق روسي بر هر کسي که با ابزارهاي ياد شده، مسائل فرهنگي مشرق را مي کاود بيراه نخواهد بود. هم چنين اطلاق استشراق ژاپني يا استشراق آمريکايي يا استشراق انگليسي. اسلام و زبان عربي از نظر استشراق به عنوان موضوعي پُربار جلوه کرد و بر ديگر موضوعات برتري يافت. براي قرآن کريم تقدير چنين بود که در يک زمان اسلام و زبان عربي را در آغوش خود بپرورد تا آن جا که قرآن يکي از غني ترين موضوعات در نظر خاورشناسان درآمد. آنان تمام جزئيات و کليات قرآن را کاويدند و بررسي ها و تحقيقات آکادميک را پيرامون قرآن به شکلي جالب توجه و اعجاب آور مطرح ساختند.
استشراق به عنوان يک شاخه از علوم، مثل ديگر شاخه هاي علمي همواره متأثر از نظام فکري در هر دوره اي است که در آن دوره زندگي مي کند. همان طور که در دوره هاي تطوّر و تحول شاخه هاي مختلف علمي مثل جامعه شناسي، روان شناسي حتي علوم ديني، تفسير، قرآن و بحث هايي مثل علم الحديث و مانند اين ها دقت کنيم مي بينيم اين ها به لحاظ پيوندي که با محيط اطراف و هنجارها و ارزش هاي محيط خودشان دارند درهر دوره متأثر از چيزهايي هستند که در محيط پيرامونشان وجود دارد. تا حدي که آن علم در بعضي از مقاطع، واکنش و پاسخي است به نيازهايي که جامعه دارد و يا تلاشي به نظر مي آيد براي پرچم داري پاره اي از افکاري که در جامعه وجود دارد.
استشراق هم کاملاً متأثر ازنظام فکري در دوره هاي مختلف است. بنابراين روش کار، برگرفته از محيط اطراف خود به عنوان يک روش معرفتي کاملاً محسوس است و لذا يک روش خاص را براي مستشرقان در ادوار مختلف نمي توان بيان کرد. اين روش در دوره هاي پيش از رنسانس يک گونه است، پس از رنسانس به گونه اي ديگر و در عصر روشن گري هم روش ديگر و بالأخره درفضاي سال هاي ???? و ???? به اين طرف روش هاي مختلف ديگري رفته رفته مطرح مي شوند. اين روش ها کاملاً متأثر از روش هاي معرفتي محيط پيرامون آن هاست، يک عامل اثرگذار بر اين روش ها درواقع رشد شاخه هاي علمي جانبي است که يک علم باشاخه هاي ديگر علمي هم دادوستد و تعاطي و تعامل دارد. برخي علوم هستند که به استشراق کمک مي کنند و استشراق مصرف کننده کالاهاي توليدي آن هاست، علومي مثل سکه شناسي و نسخه شناسي از علوم مددکار تاريخ به حساب مي آيند. البته خود استشراق هم يک توليدکننده مسئله و سفارش دهنده ي کالاهاي مشخص با ويژگي هاي مشخص به اين شاخه هاي علمي است. مثلاً اگر يک کتيبه ي شرقي پيدا کردند براي خواندن آن کتيبه، گويا، در واقع نياز جديدي را دريک کارخانه توليدي عرضه کرده اند و خواسته اند روشي براي خواندن و فهم اين کتيبه پيدا کنند. اگر يک منطقه ي حفاري نشده اي پيدا کردند از باستان شناسان کمک خواسته اند که به گونه اي در آن منطقه حفاري علمي شود تا دستاوردها و دريافت هايش موردبحث قرار بگيرد. بنابراين روش کار شرق شناسان هم روش واحدي نبوده است. اين روش متأثر از روش هاي مختلف در ادوار مختلف و هم چنين متأثراز علومي بوده که به گونه اي به عنوان يک مصرف کننده يا مرتبط با شرق شناسي در تعامل با استشراق بوده است.?
? انگيزه هاي استشراق:
به طور کلي استشراق در بررسي و کاوش هاي عربي و اسلامي خود داراي انگيزه هايي بوده است. اين انگيزه ها از نظر شدت و ضعف با يکديگر تفاوت دارند و در کل، مي توان آن ها را به سه دسته تقسيم کرد:
?) پژوهش ها و بررسي هايي که به انگيز ه هاي تبشيري انجام پذيرفته است.
?) پژوهش هايي که در پس آن ها اغراض و اهداف استعماري نهفته است.
?) تحقيقات و پژوهش هايي که صرفاً به انگيزه هاي علمي، انجام يافته است.
اينک براي روشن تر شدن حقيقت، به تشريح هر يک از موارد سه گانه ي فوق مي پردازيم:
? انگيزه هاي تبشيري:
«رودي بارت» بر اين عقيده است که هدف اصلي تلاش هاي خاورشناس در سال هاي آغازين قرن دوازدهم ميلادي و نيز در قرون بعدي، عبارت از همان «تبشير» بوده است. وي تبشير را چنين تعريف مي کند:
تبشير يعني به مسلمانان با زبان خودشان بباورانند که اسلام دين باطلي است و در عوض زمينه ي گرايش و جذب آن ها را به دين مسيح فراهم سازند.
مي توان همين نکته را از کتاب بزرگي که به قلم «نورمن دانيل» و با عنوان اسلام در سال ???? ميلادي نگارش يافته به خوبي استنباط کرد.
اتهامات خاورشناسان تبشيري درباره ي اسلام و قرآن و پيامبر(ص) در کتابي به نام «المبشرون والمستشرقون في موقفهم من الإسلام» به قلم استاد «محمد البهيّ» ذکر شده و مؤلف کوشيده است تا آن ها را اثبات کند. اين کتاب از سوي دکتر «محمديحيي الهاشمي» مورد نقد و بررسي قرار گرفت. وي ضمن ردّ کل کتاب، بيش تر مقاصد حاشيه اي خاورشناسان را نيز مورد انتقاد قرار داد و تمام آن ها را نفي کرد.
البته ما نمي توانيم اين اتهامات را اجمالاً و يا مفصلاً نفي کنيم. زيرا برخي از اين اتهامات تا حدودي هم صحيح و درست به نظر مي آيند، از طرفي ما نمي توانيم تمام تحقيقات و تلاش هاي خاورشناسان را بي فايده بخوانيم و آن ها را همه از نوع تلاش هاي تبشيري بدانيم.
چنين قضاوتي خالي از غلو و تندروي نيست. بلکه ما مي توانيم برخي از تلاش هاي خاورشناسان را درست و ثواب قلمداد کنيم و برخي ديگر را مورد اتهام قرار دهيم.
طبيعي است که خاورشناسان هم انسانند و در ميان انسان ها هم افراد سطحي نگر يافت مي شوند و هم افراد دقيق و ژرف نگر.
مشاهده مي شود که گروهي ازخاورشناسان چه زمان هاي گذشته و چه حتي در زمان ما ادعا مي کنند که قرآن معجوني است ازخرافات و اسلام مجموعه اي است ازبدعت ها و مسلمانان، افرادي وحشي و خون ريزند. کساني هم چون «نيکلا دکيز»، «فيفش»، «فراچي»، «هوتنگر»، «ويلياندر» و«بريدو» در جرگه ي همين مستشرقان جاي دارند.
اين گروه از خاورشناسان به انگيزه هاي تبشيري مردم را به چشم پوشي از قرآن و اسلام مي خوانند و مي کوشند اهميت اين دو را اندک جلوه دهند و مردم را از اطراف آن ها پراکنده سازند و براي فريب ساده لوحان و بدگمانان پرده هاي ضخيمي بر تاريخ درخشان اسلامي بيفکنند. اما اظهارنظرهايي که تحت اين نقاب ها و پوشش ها انجام مي پذيرند، به سخنان و اظهارنظرهاي احساسي و عاطفي شبيه تر است و لذا نمي تواند مقبول نظر پژوهندگان واقع شود.
گروهي از خاورشناسان آلماني و يهودي هم چون «ويلژف گلدزيهر» و «بول» به اين باور گراييده اند که قرآن پس از وفات پيامبر(ص) درهمان دوران صدر اسلام تحريف وتبديل شده است. اينان هم چنان درباره ي شخص پيامبر(ص) مي گويند که آن حضرت مبتلا به صرع بود! و آن چه را که وي وحي مي ناميد همان سخناني بوده که در پي نوبه هاي صرع بر او فرود مي آمد! پيامبر(ص) در حالت صرع تعادل خودرا از دست مي داد، عرق مي کرد و دچار تشنجات بسياري مي شد و کف ازدهانش بيرون مي آمد آن گاه چون بهبود مي يافت ادعا مي کرد به او وحي شده است و سپس آن چه را که وحي پروردگارش مي پنداشت، بر مؤمنان مي خواند.
گروهي از خاورشناسان منصف و به خصوص «سرويليام موير» در کتاب خود به نام «زندگي محمد» به اين ادعاهاي دروغ پوشالي پاسخ گفته اند. آن چه موير دراين کتاب درباره ي مقام قرآن و عدم تحريف آن گفته خود بهترين رديّه بر اين شرارت ها و کينه توزي هاي کورکورانه است. موير سخنان اين مستشرقان را فرار از بحث استوار علمي تلقي کرده است.
وي در اين کتاب به بحث درباره ي پديده ي وحي پرداخته و دروغ ها و ادعاهاي نادانان حالات صرع آن حضرت را نفي کرده است. وي مي گويد: کسي که به صرع مبتلاست از آن چه که در اثناي اين حالت بر او واقع مي شود چيزي به ياد نمي آورد. زيرا حرکت، شعور و انديشه کاملاً در اين حالت متوقف مي ماند.
اين نکته اي است که درحالت بي هوشي و اغماء هم آشکارا مشاهده مي شود. پدر«هنري لامنس» و«ون هامر» نيز عقيده ي «موير» را درباره ي تفاوت ميان حالت صرع و وحي، تأييد کرده اند.
برخي از اين خاورشناسان نيز ادعا مي کنند که پيامبر(ص) جادوگر بوده و از آن جا که از رسيدن به مقام پاپ ناکام مانده دست به اختراع آيين جديدي زد تا از دوستانش انتقام گيرد.
«اميل درمنگهام» يکي از مستشرقاني است که به اين ياوه گويي رسواخيز پاسخ داده و با حمله به اين دروغ گويان اباطيل و اتهامات سخيف و مخالف با واقع ايشان را رد کرده است.
بدين ترتيب در واقع خاورشناسان تندرو پاسخ خود را از دهان مستشرقان منصف شنيدند. اباطيل و اتهامات سخيف و مخالف با واقع ايشان را رد کرده است.
بدين ترتيب در واقع خاورشناسان تندرو پاسخ خود را از دهان مستشرقان منصف شنيدند.
واقعيت آن است که بسياري از راه هايي که برخي از مستشرقان پوييده اند، فاقد ويژگي يک تحقيق علمي است و به همين خاطر از سوي ديگر مستشرقان مردود شناخته شده اند. چرا که اين تحقيقات متکي به هيچ دليل ديني يا تاريخي يا واقعيت اجتماعي شناخت شده اي نبود و تنها بر هواهاي نفساني و گرايش به عواطف و احساسات اتکا داشت که از اين بابت بايد واقعاً اظهار تأسف کرد.
? انگيزه هاي استعماري:
گاه انگيزه هاي استعماري در کشورهاي عربي و اسلامي مستشرقان را بر آن مي داشت که زبان شرق را فرا گيرند و در يکي از فنون مربوط به شرق تخصص حاصل کنند. وجود همين انگيزه گاه سبب مي شد که درنزد مستشرق احساسي خاص نسبت به مسائل شرق ايجاد شود، اما اين احساس به گونه اي نبود که بر سرشت استعمارگري آنان غالب آيد، بلکه اين احساس تابع طرح هاي از پيش ترسيم شده ي استعماري بود. مثلاً در اين راستا کوشش مستشرقان آن بود که مسلمانان را در اعتقادات خود دچار ترديد و دودلي کنند و يا آرمان هاي آنان را سبک بشمارند و پيشوايان ايشان را مورد انتقاد و نکوهش قرار دهند و از اهميت ميراث آ نان بکاهند.
گاه سرشت کار اين نکته را بر مستشرق ديکته نمي کرد اما هدف اول و آخر استعمار از تلاش و کار مستشرق در اين جا و آن جا همين بود.
ازاين رو، گاه شيوه ي استعماري، بابرنامه هايي که براي کار مستشرق تدارک مي ديد، هم چون ايجاد تفرقه در ميان مسلمانان و برجسته کردن وجوه اختلاف و يا تعدد مذاهب کار استشراق را به رسوايي مي کشانيده ملحوظ کردن اين اهداف خاورشناس را به بزرگ کردن اين گرايش ها و درگيري ها سوق مي داد و آن گاه بود که او مي توانست از ميان اين شکاف ها زهر خود را در ميان مردم بپراکند و چنين وانمود کند که اسلام دين تفرقه و دشمني و شکاف است. در اين گونه موارد خاورشناس اغلب اموري را که در دين نبود به اصطلاح به صورت «من درآوردي» به دين مي افزود و مسائلي را که اتفاق نيفتاده بود، واقع شده مي پنداشت و درآن ها به مناقشه مي پرداخت. اين موارد به ويژه در اموري که به دين، ميراث، تاريخ کشورها يا به تصوير کشيدن جامعه و يا پژوهش هاي روان شناختي ملت هاي استعمار شده مربوط مي شد، رواج بيشتري مي يافت.
به عنوان نمونه «کريستين اسنوک هورگرونيه» (???? ????م) يکي از مستشرقاني است که بر آگاهي هاي علمي او از شرق بسيار تکيه مي شود. وي مؤلف رساله اي است موسوم به «العيد المکي» که در سال ???? ميلادي منتشر شده و تاکنون نيز ارزش خود را از دست نداده است. او در اين رساله به بررسي انتقادي آيات مربوط به ابراهيم در قرآن و اين که او نخستين نياي اسلام و سازنده ي کعبه مي باشد پرداخته است. با اين همه وي در سال ???? ميلادي شش ماه به طور مخفيانه به منظور خدمت به اهداف استعماري، در ميان مسلمانان مکه زندگي کرد و در راه انجام مأموريت استعماري هلندي هندي خويش کتابي درباره ي مکه نوشت.
کشورهاي استعمارگر امکانات و کمک هاي گوناگوني دراختيار مستشرقان قرارمي دادند تا آن جاکه مي توان گفت انگيزه ي اقتصادي يا رسيدن به دستاوردهاي شخصي يا سياسي به طمع برخورداري از مقام و پول و ثروت، محرک برخي از مستشرقان در امر شرق شناسي يا يکي از مرجحات و مقتضيات علاقه مندي آنان به اين پيشه شد.
استاد «نجيب العقيقي» در اين باره مي گويد: هنگامي که حکومت هاي غربي دست اندرکار برقراري روابط سياسي با حکومت هاي شرقي شدند و خواستند مواريث آن ها را به يغما ببرند، از ثروت هايشان برخوردار شوند و ملل شرق را تحت استعمار خويش درآورند، مستشرقان را به جمع اطرافيان خويش افزودند و آن ها را محرم اسرار خود گرفتند و ايشان را در پوشش نظامي گري و يا امور ديپلماتيک به کشورهاي شرقي روانه کردند و کرسي زبان هاي شرقي را در دانشگاه هاي بزرگ و يا مدارس مخصوص و کتاب خانه هاي عمومي و چاپ خانه هاي دولتي به آنان سپردند و حقوق فراواني هم براي آنان در نظر گرفتند و به القاب بزرگ و عضويت در مجامع علمي مفتخرشان کردند.
گاه انگيزه ي اقتصادي استعمارگران با اهداف علمي پيوند مي خورد. بدين اعتبار که استشراق مأموريت شغلي و عملي بود که نخبگان و متخصصان بايد عهده دار آن مي شدند. «بنابراين استادان و مترجمان زبان هاي شرقي در قرون وسطي و مستشرقان اوليه و علماي فن جدل و.... به خاطر بنيان نهادن نهضت اروپا بر ميراث عربي به پاداش هاي بسيار بزرگي دست يافتند.»
انگيزه هاي علمي:
جنبش خاورشناسي در حين بررسي ، متوجه اين نکته شد که کلاً هدف علمي از پژوهش قرآن کريم و ميراث عربي يکي از سالم ترين انگيزه ها و شريف ترين اهداف بوده است.
بسياري از اين مستشرقان زبان عربي را به عنوان فرهنگ، ادب و تمدن لمس کرده اند و قرآن را نقطه ي اوج اين زبان دانسته و با انگيزه هاي علمي و تنها به خاطر آگاهي از قرآن و لذت بردن از آن به کاوش و پژوهش در اين کتاب بزرگ پرداخته اند و آثار بزرگ و قابل ستايشي در اين راه از خود برجاي نهاده اند.
البته اين قضاوت جنبه ي عمومي ندارد و موارد نادري نيز برخلاف آن چه گفته شد يافت مي شود، اما مي توان ادعا کرد که آن چه گفته شد در مورد بيشتر اين مستشرقان، درست مي نمايد.
به هر حال انگيزه ي علمي، با تمام ضمايم آن، والاترين انگيزه و هدف اين دسته از خاورشناسان قلمداد مي شود.
شايان ذکر است؛ همواره جدالي بزرگ ميان دانشمندان و اديبان ما و اين مستشرقان درباره ي درستي اين انگيزه و يا نادرستي آن وجود دارد. استاد نجيب العقيقي ضمن نقل اين جدال ها به بررسي آن ها پرداخته و مخلصانه جانب مستشرقان را گرفته و گفته است که استشراق کاري علمي و آزادنه است که پايه هاي آن بر اصول تحقيق و ترجمه و تصنيف قرار دارد.
باوجود آن چه گفته شد، ما وظيفه داريم که در مقابل آثار و تلاش هاي مستشرقان در ارتباط با پژوهش هاي قرآني موضع احتياط را رعايت کنيم. زيرا آنان معمولاً مي خواهند قرآن را از طريق راه ها و شيوه ها و استنتاجات خود که از فهم اصيل قرآني هم به دور است، به ويژه در زمينه ي تفسير و ترجمه متهور سازند، اما تفسير هر چند که دقيق باشد، باز نمي تواند مقصود قرآن را آن چنان که به زبان عربي قادر است، به زبان ديگر بيان کند و ترجمه نيز هر چقدر هم که لفظ به لفظ صورت پذيرد بازهم بااصول بلاغي و ساختارهاي زيباشناختي اي که قرآن ارائه کرده است بسيار تفاوت دارد. هم چنان که ما در برابر تفسير و ترجمه ي قرآن توسط مستشرقان، جانب احتياط را نبايد از دست بدهيم اين وظيفه را نيز عهده دار هستيم که درکتاب هايي که آنان درباره ي تاريخ قرآن نگاشته اند و در آن ها مدعي تحريف قرآن شده اند به دقت بنگريم تا مبادا به همان لغزش ها و غلط هايي که مستشرقان بدان ها دچارگشته اند، مبتلا شويم. اين ديدگاه نه بدان معناست که ما ارزش و اصالت تلاش هاي مستشرقان را ناديده مي انگاريم بلکه اين امر ما را به بررسي انتقادي تلاش هاي آنان در جهت رسيدن به حقيقت علمي محض، سوق مي دهد.?
تحقيق و نگارش:
داود ميرزايي مقدم و نفيسه السادات شمس
? شرق شناسي و شرق شناسان، گفتگو با دکتر محسن الويري، اينترنت،
? شرق شناسي؛ ادوارد سعيد، ترجمه عبدالرحيم گواهي. ص
? خاورشناسان و پژوهش هاي قرآني، محمدحسن علي الصغير، ترجمه محمدصادق شريعت
? همان منبع ، ص
? شرق شناسي و شرق شناسان، گفتگو با دکتر محسن الويري، اينترنت،
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید